تبیین معارف در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سرّ استفاده از روش های گوناگون در
دعوت و
تعلیم، آن است که انسان ها گر چه از
فرهنگ مشترک فطری برخوردارند، لیکن در هوشمندی و مراتب
فهم یکسان نیستند، از این رو، لازم است
کتاب جهان شمول الهی،
قرآن کریم، معارف فطری را با روش های متفاوت و در سطوح گوناگون تبیین کند تا ژرف اندیشان محقق به بهانه نازل بودن مطالبِ
وحی خود را بینیاز از آن نپندارند و ساده اندیشان مقلِّد نیز به دستاویز پیچیدگی
معارف آن، خود را محروم نبینند.
خدای
سبحان رسالت های
رسول اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) را
تلاوت آیات بر مردم، تعلیم کتاب و
حکمت به انسانها، و تزکیه جانهای آنان معرفی میکند: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه وَ...؛
او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را
تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد.» و جامع همه
ی این رسالت ها، «دعوت به سوی خدا» است که سرآغاز برنامه همه انبیای الهی است و روش های آن در
قرآن کریم بیان شده است: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَه وَ الْمَوْعِظَة الْحَسَنَة وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و
مناظره کن.» خدای سبحان که شیوههای گوناگون دعوت را به رسول خود آموخت، خود نیز در بیان کردن و فهماندن معارف قرآنی آن را به کار گرفت.
سرّ استفاده از روش های گوناگون در
دعوت و
تعلیم، آن است که انسان ها گر چه از
فرهنگ مشترک فطری برخوردارند، لیکن در هوشمندی و مراتب فهم یکسان نیستند و به تعبیر برخی روایات همانند معادن
طلا و
نقره متفاوتند: «النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة؛
مردم همانند معدنهای طلا و نقرهاند.» برخی از مخاطبان قرآن کریم انسان های ساده اندیش و برخی حکیمان فرزانه و ژرف اندیشان باریک بینند.
از این رو، لازم است کتاب جهان شمول الهی، معارف فطری را با روش های متفاوت و در سطوح گوناگون تبیین کند تا ژرف اندیشان محقق به بهانه نازل بودن مطالبِ
وحی خود را بینیاز از آن نپندارند و ساده اندیشان مقلِّد نیز به دستاویز پیچیدگی
معارف آن، خود را محروم نبینند. بر این اساس، قرآن کریم نه تنها از راه حکمت،
موعظه و مجادله و گفتهگوی نیکو ره آورد خویش را نشان داده است، بلکه بسیاری از معارف خود را در چهره مَثَل نمودار ساخته و از راه
تمثیل آنها را تنزل داده است تا برای سرپیچی کنندهگان از
اطاعت خدا و مبتدیان تعلیم، و برای محقّقان و خردپیشگان تأیید، و در نتیجه فهمش برای همگان آسان باشد، شیوه جمع میان حکمت، موعظه و
مجادله و گفتهگوی نیکو از یک سو و
تمثیل و
تشبیه و نقل داستان از سوی دیگر در دعوت و تعلیم، از ویژگیهای کتاب الهی است و در هیچ یک از کتب علوم عقلی و نقلی که مؤلّفان و مصنّفان آنها تنها به نشان دادن برهانهای صرف و استدلال محض عقلی یا نقلی بسنده میکنند تداول ندارد.
غرض آن که، قرآن کریم افزون بر آن که برای نوع معارف خود برهان
اقامه میکند برای عمومی کردن فهم آنها مَثَل نیز میزند:« وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ؛
ما برای مردم در این قرآن از هرنوع مثلی زدیم، شاید متذکر شوند.» چنانکه
توحید را گاهی در چهره
ی «برهان تمانع» عرضه میکند؛ برهانی که حکیمان و متکلمان، آن را به عنوان پیام وزین و سنگین تلقی میکنند و در فهم کیفیت
اثبات لازم و ملزوم بودن
مقدم (جزء اول در قضیه
ی شرطیه) و
تالی (جزء دوم در قضیه
ی شرطیّه) و بطلان تالی آن
قیاس اختلاف دارند و گاهی در لباس مَثَلی ساده که هر امّی درس ناخواندهای توان فهم آن را دارد.
توضیح آن که،
برهان تمانع در قرآن کریم در قالب قیاسی استثنایی بیان شده است که قضیه
ی شرطیه و مجموع مقدم و تالی آن در
سورهی انبیاء آمده است:« لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَة إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا… ؛
اگر در
آسمان و زمین، جز الله خدایان دیگری بود، فاسد میشدند (و نظام
جهان به هم میخورد).» و قضیّه
ی حملیه و بطلان تالی آن در
سوره
ی ملک: «ما تَری فِی خَلْقِ
الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ• ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ؛
در
آفرینش خداوند
رحمان هیچ تضاد و عیبی نمیبینی، بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده میکنی؟! بار دیگر (به عالم هستی) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان ناکام مانده) به سوی تو باز میگردد در حالی که خسته و ناتوان است.» حاصل برهان قرآنی تمانع چنین است که تعدد خدایان مایه فساد نظام آسمانها و
زمین است؛ لیکن در سلسله
ی به هم پیوسته
ی آفریدههای خدای سبحان هیچ گونه تفاوت و گسیختگی نیست؛ در نظام آفرینش هر موجودی در مکان یا
شرافت خاص خود قرار دارد و هیچ حلقهای از این سلسله
ی سرگردان نیست تا بر اثر فوت آن، پیوستگی سلسله نیز فوت شود و از این رو هر چه بیننده در پی یافتن فطور و شکافی در نظام محکم آفرینش پیش رود خسته و درمانده بر میگردد.
محتوای همین برهان در قالب مَثَلی ساده، این گونه بیان شده است: آیا خدمتگزاری که چند مولای درگیر و مخالف با هم داشته باشد با خدمتگزاری که یک مولای خوش خُلْق و سالم دارد یکسان است؟: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً؛
خداوند مثالی زده است: مردی را که
مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به
مشاجره مشغولند، و مردی که تنها
تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟!» یعنی، خدمات خدمتگزار دوم کاملاً منسجم و هماهنگ، لیکن خدمات خدمتگزار اول گسیخته و ناهماهنگ است.
حاصل این که، قرآن کریم گذشته از روش قاطع
استدلال، پیمودن راه مَثَل را نیز سر راه انسانها قرار داده تا برای عدهای راهنما و برای گروهی راهگشا باشد؛ ولی باید به این نکته عنایت داشت که هرگز نباید درمحدوده
ی مَثَل متوقّف شد؛ بلکه باید آن را روزنهای به گستره
ی چیزی که برای آن
مثال آورده شد دانست و از آن عبور کرد و در سایه
ی چنگ زدن به مَثَل بالا رفت و از
موعظه و گفتهگوی نیکو نیز بهرهمند و از حکمت هم سرشار شد و آنگاه از مرحله
ی «
علم » به مقام «
عقل » سفر کرد: «وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ؛
اینها مثالهایی است که ما برای مردم میزنیم، و جز دانایان آن را درک نمیکنند.» و سپس از «معقول»، پلی به سوی «مشهود» ساخت و از «حصول» به «
حضور» و از «
غیب» به «شهود» و از «علم» به «عین» ( اشاره به
علم الیقین و
عین الیقین و
حق الیقین است. یعنی علم داشتن به چیزی و دیدن آن و لمس کردن آن چیز.) راه یافت و از منزل
اطمینان به مقصد لقای خدای سبحان رسید و از آن جا سیر بیکران «من الله إلی الله فی الله» را با نوای «آه من قلّة الزاد و طول الطریق و بُعْد السفر؛
آه از کم بودن خرجی و طولانی بودن راه و سفر.» و با مشاهده
ی مقصود و
حیرت ممدوح ادامه داد و با امامان معصوم (علیهمالسّلام) هماهنگ شد که فرمودند: «إلهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلّقة بعزّ قدسک؛
ای خدا، مرا
انقطاع کامل بسوی خود
عطا فرما و دیدههای دل ما را به نوری که به آن
نور تو را مشاهده کند روشن ساز تا آن که دیده
بصیرت ما حجابهای نور را ببرّد و به معدن عظمت واصل گردد و جانهای ما به مقام قدس عزّتت به پیوندد. با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت
دعوت نما؛ و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن.»
قرآن کریم چنانکه گذشت، در بیان معارف الهی شیوههای ویژهای دارد. اکنون به بررسی تفاوت قرآن کریم با کتب علمی در بیان معارف میپردازیم: خدای سبحان در مقام بیان رسالت های پیامبر اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) گاهی از تلاوت آیات بر مردم و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه جانها سخن میگوید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه.َ..؛
او کسی است که در میان جمعیت
درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد.» و گاهی سخن از خارج ساختن انسانها از تاریکی های
جهل و تباهی
ضلالت به نور هدایت دارد: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛
(این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها (
ی شرک و ظلم و جهل) به سوی روشنایی (ایمان و
عدل و آگاهی)، به فرمان پروردگارشان درآوری، به سوی راه
خداوند توانا و ستوده.» و قرآن کریم را ره توشه
ی رسول اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) در رساندن این رسالت ها و سرمایه
ی او در تعلیم و تزکیه
ی انسانها معرّفی میکند: «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ؛
پس بوسیله قرآن، کسانی را که از
عذاب من میترسند متذکّر ساز (وظیفه تو همین است).»، «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها...؛
و این گونه قرآنی عربی (فصیح و گویا) را بر تو وحی کردیم تا «
ام القری» (
مکه) و مردم پیرامون آن را
انذار کنی.»، «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛
همان گونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم، بر تو نیز وحی را به فرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و
ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلماً به سوی راه راست
هدایت میکنی.»
بر این اساس، قرآن کریم نمیتواند مانند کتب علمی تنها به بیان مسائل علمی و جهان شناسانه بپردازد و یا مانند کتب اخلاقی تنها به اندرز بسنده کند یا همتای کتابهای فقهی و اصولی به ذکر احکام فرعی و مبانی آنها اکتفا کند و به طور کلی شیوههای رایج و معمول در کتب بشری را در پیش گیرد. این کتاب الهی در رسیدن به اهداف خود که با اهداف رسالت پیامبر جهانی،
حضرت رسول اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) متحد است، روش های ویژهای را برگزیده است، که به برخی از آنها
اشاره میشود:
شیوه اول، استفاده
ی گسترده از مثال زدن برای پایین آوردن معارف سنگین و متعالی، که بحث آن گذشت.
شیوه دوم، بهرهگیری از شیوه
ی مجادله و گفتگوی نیکو و پایه قرار دادن پیش فرض های مورد قبول طرف مقابل، در
احتجاج با کسانی که در برابر اصل
دین یا خصوص قرآن سرسختی نشان میدهند.
شیوه سوم، آمیختن «معارف و احکام» با «موعظه و
اخلاق »، و «تعلیم کتاب و حکمت» با «تربیت و پاک کردن جانها» و پیوند زدن مسائل نظری با عملی و مسایل اجرایی با ضامن اجرای آن؛ مانند این که پس از دستور روزهداری به هدف آن، که به دست آوردن تقواست اشاره میکند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛
ای افرادی که ایمان آوردهاید؛
روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا
پرهیزکار شوید.» و یا پس از بیان آفرینش لباسی که اندام
انسان را میپوشاند و نگهبان تن است، از لباس تقوا سخن میگوید که جامه جان آدمی و بهترین نگهبان آن است: «یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ...؛
ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را میپوشاند و مایه
زینت شماست؛ امّا لباس پرهیزگاری بهتر است.» و در فضایی که سخن از
حج و عمره
ی خانه
ی خدا مطرح است، چون حج و
عمره سفر را لازم دارد و سفر نیز خرجی میطلبد، از خرجی
تقوا که در
سیر و سلوک به سوی خدا بهترین ره
توشه است نام میبرد: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَه لِلَّهِ...• الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی؛
و حج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید. حج، در ماههای معینی است و
زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه پرهیزگاری است.»
همچنین در کنار بیان کردن برخی از احکام روزه، سفارش حفظ حدود و رعایت تقوای الهی آمده است: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ؛
این مرزهای الهی است؛ پس به آن نزدیک نشود! خداوند، این چنین آیات خود را برای مردم، روشن میسازد، باشد که پرهیزگار گردند.» و همراه با دستور دریافت
زکات، پاک کردن و تزکیه
ی جان آدمی مطرح است: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَه تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها...؛
و حتی در کنار سادهترین دستورات مربوط به معاشرت های اجتماعی، مانند این که
مهمان ناخوانده که قرار دیدار با صاحب خانه را قبلا تنظیم نکرده، در صورت خوش نداشتن و معذور بودن میزبان از پذیرش او، باید باز گردد، از پاکی روح سخن میگوید: «...وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی لَکُمْ؛
و اگر گفته شد: «بازگردید» بازگردید؛ این برای شما پاکیزهتر است.»
شیوه چهارم،
داوری حتمی نسبت به اقوال و نظراتی که از دیگران نقل میکند. قرآن کریم همانند برخی از کتابهای رایج، جامع اقوال نیست تا آرای مختلف را نقل کند و بین آنها داوری نکند، بلکه نقلهای آن با داوری همراه است. از این رو، اگر مطلبی را نقل کند و سخنی در
ابطال و ردّ آن نیاورد نشانه
ی امضا و پذیرش آن است.
چنانکه از فرزند صالح
حضرت آدم (علیهالسّلام) نقل میکند که معیار پذیرش عمل در نزد خدا تقواست: «قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛
گفت:(من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا تنها از پرهیزکاران میپذیرد.» و آن را ردّ نمیکند و از این رو در برخی روایات این جمله با عنوان «کلام خدا» نامیده شده است
و در کتب فقهی نیز به عنوان کلام خدا مطرح است. قرآن کریم بر اثر داشتن این ویژگی «قول فصل» نام گرفته است: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ• وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ؛
که این (قرآن) منحنی است که حق را از باطل جدا میکند، و هرگز
شوخی نیست.»
اما پس از نقل گفته
ی منافقان، آن را
باطل میکند: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَه لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّة وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ؛
آنها میگویند: «اگر به
مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون میکنند!» در حالی که
عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمیدانند.» سخن منافقان این بود که خود را عزیز میپنداشتند و مؤمنان را خوار، لیکن خداوند بعد از نقل گفتار باطل آنها به
بطلان آن پرداخت؛ چنانکه قبلاً در
ابطال کلام باطل آنان درباره
ی محاصره
ی اقتصادی مسلمانان و بخشش نکردن به همراهان رسول اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) برای متفرّق کردن آنان از اطراف
پیامبر اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) سخنی را نقل و نقد و باطل کرده است.
کتابی که از جانب خدای حکیم حمید فرود آمده است و به عزّت (نفوذ ناپذیری) ستوده شده است، باطل را از هیچ جهتی بدان راه نیست: «وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ• لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ؛
این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر،که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید؛ چراکه از سوی خداوند
حکیم و شایسته ستایش نازل شدن است.»
پندها و اندرزهای قرآنی که در کنار احکام و معارف ذکر میشود گاهی متأخر است؛ مانند مثال های گذشته و گاهی مقدّم؛ مانند: «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ؛
برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده
آرزو نکنید، (این تفاوتهای طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما، و بر طبق
عدالت است. ولی با این حال،) مردان نصیبی از آنچه به دست میآورند دارند، و زنان نیز نصیبی؛ (و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد).»
شیوه پنجم، پیوند دادن مسائل
جهانشناسی با خداشناسی است؛ یکی از مهمترین تفاوت های قرآن کریم با کتابهای علمی این است که کتابهای علمی تنها به بررسی و بیان سیر افقی اشیا و پدیدههای جهان میپردازد؛ مثلا یک
معدن شناس میگوید آنچه اکنون در دل
زمین یا
کوه به صورت معدن خاصی وجود دارد از میلیونها سال قبل چه دورانهایی را پشت سر گذاشته و پس از این نیز با گذشت میلیونها سال، چه تحولاتی را در پیش رو دارد؛ اما قرآن کریم که کتاب هدایت و
نور است، نه کتاب علمی محض، سخن از سیر عمودی پدیدههای جهان و
ارتباط آن از یک سو با مبدأ و از سوی دیگر با
معاد دارد؛ یعنی، از
مبدأ فاعلی و
مبدأ غایی سیر و تحول موجودات سخن میگوید؛ نظیر: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ؛
آیا ندیدی خداوند از
آسمان آبی فرو فرستاد که به وسیله آن میوههایی رنگارنگ (از زمین) خارج ساختیم و از کوهها نیز (به
لطف پروردگار) جادههایی آفریده شده
سفید و
سرخ به رنگهای مختلف و گاه به رنگ کاملاً سیاه.»، «وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ...؛
اوست که باغهای معروش (باغهایی که درختانش روی داربست قرار دارد)، و باغهایی غیر معروش (باغهایی که نیاز به داربست ندارد) را آفرید؛ همچنین
نخل و انواع
زراعت را، که از نظر
میوه و طعم با هم متفاوتند؛ و (نیز) درخت
زیتون و
انار را، که از جهتی با هم شبیه، و از جهتی تفاوت دارند، (
برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یکدیگر است، در حالی که
طعم میوه آنها متفاوت میباشد). »، «أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ؛
آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند، و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم؛ و هر چیز زندهای را از
آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمیآورند؟» در این گونه از آیات مبدأ فاعلی بارش
باران و نیز سبب فاعلی حرکت دانههای جامد به خوشهها و شاخههایی که از زندگی گیاهی برخوردار است و نیز مبدأ اصلی احداث راههای سفید و سرخ و سیاه کوهستانی و پدید آورنده
ی انواع میوهها و دانههای خوراکی سخن به میان آمده است.
غرض آن که، دانشهای رایج علمی و فلسفی درباره
ی پدیده
ی معین جهان، مانند
ستاره و کوه و... یا درباره
ی کل
جهان بدون تعیین جزئی از آن، سیر افقی محض دارد؛ یعنی، بررسی میکند که پدیدهای معیّن یا مجموع جهان، قبلاً چه بوده و اکنون چیست و پس از این چه میشود؛ اما از بیان سیر عمودی خالی است؛ برخلاف قرآن کریم که در بیان علمی اشیا (آن مقدار که بیان کرده است) و در
تحریر فلسفی اصل جهان، مسیر عمودی را اضافه میکند؛ یعنی، میگوید:مبدأ فاعلی این کار کیست و چه مبدأ غایی و هدف نهایی در نظر بوده است.
شیوه ششم، گزینش صحنههای درس آموز تاریخی در بیان قصههاست؛ قرآن کریم کتاب
تاریخ نیست تا وقایع نگارانه در هر
قصّه، آنچه رخ داده است بنگارد، بلکه تنها به بیان بخشهایی میپردازد که با هدف آن (هدایت) هماهنگ باشد. سپس آن را به عنوان
سنّت الهی (فلسفه
ی تاریخ) بازگو میکند.
مثلاً، نام
حضرت موسای کلیم (علیهالسلام) بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصّه
ی آن حضرت در ۲۸
سوره به طور گسترده بیان شده است؛ اما بخشهایی که به تاریخ و قصّه
ی محض باز میگردد، مانند ثبت
تاریخ میلاد و
وفات آن حضرت در قرآن نیامده، بلکه به نکات حسّاس و آموزنده
ی داستان پرداخته است؛ مثلا، از تاریخ تولّد موسی و مدت
شیرخوارگی او در قرآن چیزی نیامده، لیکن از حادثه
ی مهمّ وحی الهی به
مادر موسی از لحاظ انداختن کودک در
دریا و ایجاد آرامش در قلب مادر، و مژده بازگشت فرزند به مادر بعد از بزرگ شدن و به بزرگواریِ رسالت رسیدن، سخن به میان آمده و همچنین از تاریخ
هجرت موسی از
مصر به مدین و نیز زمان مراجعت وی از
مدین به مصر گفتاری در قرآن نیست، لیکن از خدمتگزاری رایگان موسی برای تأمین
آب دام فرزندان
شعیب و نیز از دامداری دختران شعیب و همچنین از
عفاف و پاکدامنی آنان و نیز کیفیت آشنایی موسی با شعیب و نحوه
ی انتخاب کارگزار، که باید در کار خویش امین و بر کار خود مسلّط و نیرومند باشد و همچنین درباره
ی مشاهده
ی آتش و رفتن به سوی آن و مشاهده
ی نور و گوش دادن کلام توحیدی خداوند از
درخت ، سخن به میان آمده است.
شیوه هفتم، یکی از اساسیترین تفاوت های قرآن کریم با کتابهای علمی بشری آن است که محور اصلی تعلیم در کتابهای بشری علومی است که دستیابی به آنها آسان است؛ اما مدار تعلیم در قرآن کریم علوم و معارفی است که انسانهابدون استمداد از نور وحی توان دستیابی به آن را ندارند: «کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛
همان گونه که (با تغییر
قبله ،
نعمت خود را بر شما کامل کردیم،) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما کتاب و
حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمیدانستید به شما یاد دهد.»، «فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛
خدا را یاد کنید (
نماز را به صورت معمولی بخوانید)؛ همانگونه که خداوند، چیزهایی را که نمیدانستید، به شما تعلیم داد.»
گر چه انبیای الهی در علوم قابل دستیابی و مستقلات عقلی نیز
استعداد بشر را شکوفا کردهاند: «یثیروا لهم دفائن العقول؛
لیکن محور تعلیم آنان پرده برداشتن از غیب و نوآوری علمی و معرفتی برای بشر است. قرآن کریم با
تعبیر دقیق «ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» به همین نکته اشاره دارد؛ زیرا این جمله به معنای «آنچه نمیدانستید» نیست، بلکه به معنای «شما آن نبودید که از راههای عادی آنها را بدانید» است؛ چنانکه خداوند به پیامبر اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم)، با همه
ی استعداد ویژهای که داشت، میفرماید: «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً؛
و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد، و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.» یعنی، خداوند به تو معارفی آموخت که از راههای متعارف توان فراگیری آن را نداشتی و از این رو این ویژگی قرآن کریم
اختصاص به دوران فروپاشی علم ندارد، بلکه همواره و تا ابد، قرآن معلّم علومی است که بشر را به آن راهی نیست.
قرآن کریم در برخی موارد خاص نیز این حقیقت را گوشزد میکند که اسرار نهفته و پنهان عالم را تنها در پرتو نور
وحی میتوان دید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛
جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است و چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است؛ و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است، و خدا میداند و شما نمیدانید.» و این خطاب همهافراد را شامل میشود، اعم از ضعفاء، متوسطین و نمونههای از
اهل علم و عمل.
شیوه هشتم، بیان مصداق و پرهیز از کلّی گویی است؛ در کتب علمی متعارف نیست که در مقام بیان یک
حقیقت، مصداقهای آن ذکر شود.
مثلاً در تعریف نیکی، نیکان معرّفی شوند؛ اما قرآن کریم در آیات خود چنین شیوهای را
اعمال کرده است؛ مثلا، در بیان برّ و نیکی میفرماید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ...؛
نیکی، (تنها) این نیست که (به هنگام
نماز،) روی خود را به سوی مشرق و (یا) مشرق کنید؛ (و تماما گفتگوی شما، درباره قبله و تغییر آن باشد؛ و همه وقت خود را مصروف آن سازید؛) بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا و روز
رستاخیز.» مفسّرانی که قرآن کریم را همانند کتابهای علمی پنداشتهاند، در این گونه موارد در پی یافتن محذوف یا توجیهات دیگری هستند تا روشهای بیانی قرآن را با شیوههای رایج در کتابهای علمی هماهنگ بیابند؛ غافل از این که قرآن کریم یک کتاب علمی محض نیست و از روش های متعارف علمی بشری پیروی نمیکند. از این رو گاهی به جای وصف، موصوف را بیان میکند و این از روشهای کلیدی قرآن است.
نمونه
ی دیگر، آیه
ی کریمه
ی « یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ• إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛
در آن روز که
مال و فرزندان سودی نمیبخشد، مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.» است که هماهنگی مستثنا و مستثنی منه
اقتضا میکند گفته شود: «الا سلامة القلب»، لیکن از ذکر وصف صرف نظر شد و به بیان موصوف پرداخته شد تا همان طور که در آیه
ی قبل، جامعه را به نیک شدن تشویق میکند، نه آن که تنها نیکی را برای آنها
تفسیر کند، در این آیه نیز،
امت اسلامی را به سلیم القلب شدن برساند، نه آن که تنها سلامت دل را مایه
ی نجات در قیامت معرّفی کند.
بیان مصداق، گاهی در آیات دیگر است، نه در همان آیه
ی محل بحث؛ چنانکه در آیه
ی کریمه
ی «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛
پس بندگان مرا
بشارت ده همان کسانی که سخنان مرا میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند.» سخن از نیکوترین گفتار است، لیکن
مصداق آن در جای دیگر چنین بیان شده است:«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛
چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا میکند و عمل صالح انجام میدهد و میگوید: من از مسلمانانم!.» و یا در
سورهی مبارکهی حمد ذکری اجمالی و کلّی درباره
ی نعمت یافتهگان آمده است: «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ...»، اما در
سورهی مبارکهی نساء مصداق نعمت یافتهگان بیان شده است: «...مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ...؛
همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان.»
شیوه نهم، شیوه تکرار مطالب است؛ تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است یک مطلب در هر مناسبت با زبانی خاص
ادا شود تا ویژگی موعظه داشته باشد، بر خلاف کتابهای علمی که هر مطلب تنها در یک جا بیان میشود و تکرار آن سودمند نیست. سرّ لزوم تکرار در کتاب هدایت آن است که
شیطان و
نفس اماره که عامل
گمراهی و عذابند، پیوسته به گمراه کردن آدمی مشغولند و کار آنها گر چه گاهی کم میشود، لیکن ترک نمیشود؛ از این رو تکرار
ارشاد و هدایت نیز ضروری است.
شیوه دهم، یکی از ظرافتهای ادبی و هنری در بیان قرآنی است و آن، تغییر ناگهانی روش است؛ مثلا در جملهای که چندین کلمه با «اعراب رفع» آمده، در اثناء، کلمهای با «اعراب نصب» ذکر میشود تا خواننده را متوقّف کرده، به فکر کردن وا دارد؛ مانند آیه
ی: «لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاه وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاه وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً؛
ولی راسخان در علم از آنها، و مؤمنان (از امت
اسلام) به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان میآورند. (همچنین) نمازگزاران و زکات دهندگان وایمان آورندگان به خدا و روز
قیامت، به زودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد.» زیرا در این آیه کریمه، پنج وصف یاد شده است که روش ادبی آنها مرفوع بودن آن وصفها است؛ چنانکه دو وصف مقدّم (راسخون و مؤمنون) و دو وصف مؤخّر (مؤتون و مؤمنون) مرفوع است و در بین وصفهای مرفوع چهارگانه، یک وصف منصوب دیده میشود و آن وصف «مقیمین» است تا توجه اندیشمندان در قرآن و
تلاوت کنندگان کتاب الهی را به اهمیّت نماز که ستون دین است جلب کند؛ همان طور که در نوشتن تابلوها، برخی از کلمات مانند واژه
ی «
شهید» با رنگ سرخ نوشته میشود تا توجه بیننده را جلب کند. پس گاهی با تغییر روشها و عوض کردن مورد، به ویژگی محتوایی لفظ توجّه داده میشود.
تبیین آیات (قرآن)؛
حکمت خدا و تبیین آیات (قران)؛
معارف قرآن؛
تعلم معارف خدا (قرآن)؛
معارف باطنی قرآن؛
معارف در قرآن .
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تبیین معارف در قرآن».