امیة بن خلف در شأن نزول
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امیة بن خلف جُمَحی قریشی از مخالفان برجسته
پیامبر اسلام میباشد.
وی از اشراف
طایفه بنی جُمَح و از سروران آن به شمار میرفت و به «غِطریف» یعنی بزرگ بزرگان اشتهار داشت.
گفتهاند که او در عصر جاهلی دیگ سنگی میفروخته
و در
جنگ فجار دوم (یا چهارم)
فرماندهی تیره بنی جُمح را عهدهدار بوده است
؛ همچنین برخی او،
پدر،
برادر و فرزندش را از سخاوتمندان عصر جاهلی برشمردهاند.
پس از
بعثت پیامبر اکرم او از مخالفان سرسخت آن حضرت شد و برای جلوگیری از گسترش اسلام با سختکوشی و پشتکار فراوان در تمامی مراحل برخورد
قریش با پیامبر، همراه آنان بود و به شیوههای گوناگون در
آزار حضرت کوشید.
استهزا و
عیبجویی از پیامبر
و
مجادله با آن حضرت
، تحریک دیگران به بازگشت
ازاسلام و رها کردن پیامبر
در دستور کار وی قرار داشت.
به گفته مورخان وی چندین بار به سراغ
ابوطالب (علیهالسلام) رفت یا دیگران را نزد وی فرستاد و از او خواست تا برادرزادهاش را از
تبلیغ رسالت خویش باز دارد.
وی از جمله ۷ نفری بود که پس از
جسارت ابوجهل به پیامبر در
مقام ابراهیم حضرت رو به
کعبه آنان را
نفرین کرد
؛ همچنین وی از عوامل مؤثر در توطئههای مشرکان مکه بر
ضدّ رسول خدا بود؛ از جمله در نشست مشورتی
دارالندوه، در سال سیزدهم بعثت و اتخاذ تصمیم به
قتل آن حضرت
،
محاصره خانه پیامبر در
لیلة المبیت و تعقیب آن حضرت تا دهانه
غار ثور حضور داشت.
امیه در
آزار مسلمانان از هیچ کوششی فرو گذار نکرد؛ از جمله برای بازگرداندن برده
مسلمان شده خود
بلال حبشی از
اسلام روزها او را روی ریگهای داغ زیر تابش شدید
خورشید به پشت میخوابانید و سنگ بزرگی بر سینهاش مینهاد و میگفت:تا از مسلمانی دست برنداری همینگونه خواهی ماند و او با تکرار «اَحَد اَحَد» بر
اعتقاد توحیدی خود پای میفشرد.
او یکی از پسرعموهای خود (
عثمان بن مظعون ) را نیز به سبب اسلام آوردن آزار میداد.
تاریخنگاران و مفسّران او را از مصادیق «
مستهزئین » برشمردهاند که همراه با
ولید بن مغیره و
ابوجهلبنهشام پیامبر را
مسخره میکردند
و نیز از «
مقتسمین » دانستهاند که هر ساله در
موسم حجّ با تقسیم ورودیهای مکه مردم را از گرایش به پیامبر باز میداشتند.
به گفته
ابن اثیر، امیّه و برادرش
ابیّ بن خلف بدترین آزار دهندگان پیامبر و تکذیب کنندگان وی بودند.
سرانجام سران
مشرک قریش از جمله امیّة بن خلف،
ابوجهل،
عتبه،
شیبه و شماری دیگر به منظور یافتن راه چارهای برای جلوگیری از گسترش اسلام در
دارالندوه جمع شدند و در این جلسه پیشنهادهایی مانند
تبعید،
حبس و
قتل پیامبر ارائه شد و در نهایت تصمیم به کشتن پیامبر گرفتند.
خداوند پیامبرش را به وسیله
جبرئیل از این
توطئه آگاه کرد. علی (علیهالسلام) در
بستر پیامبر خوابید و حضرت شبانه به سوی
غار ثور از
مکه خارج شد
و اینچنین
مکر الهی در مورد مشرکان تحقق یافت.
پس از
هجرت پیامبر نیز امیّه همچنان بر این شیوه ماند. او در
غزوه بواط در کاروان تجاری
قریش که مورد
تهدید پیامبر قرار گرفته بود حضور داشت.
در سال دوم
هجرت، هنگام آماده شدن سپاه مشرکان برای شرکت در
جنگ بدر، به سبب آگاهی از
پیشگویی پیامبر در مورد کشته شدنش نخست از همراهی با سپاه خودداری میکرد.
آوردهاند که
سعد بن معاذ برای انجام
عمره به
مکه رفت و چون با امیّه
دوست بود بر او وارد شد و به او گفت:به خدا
سوگند که از پیامبر شنیدم که تو را خواهند کشت. امّیه پرسید:در مکّه؟ سعد اظهار داشت:نمیدانم. امیّه گفت:به خدا
سوگند،
محمد دروغ نمیگوید و چنان ترسید که تصمیم گرفت همراه سپاه خارج نشود.
برخی هم معتقدند انگیزه این تصمیم آن بوده که وی برای تعیین نیک و بد شرکت در جنگ بدر نزد
بت هُبَل تفأل زد و چون پاسخ منفی گرفت منصرف شد.
به گفته
واقدی وی پس از آگاهی از به سلامت رفتن کاروان تجاری قریش از جمله مخالفان ادامه حرکت سپاه قریش برای
جنگ بدر بود که بر اثر متهم شدن به
ترس از سوی
ابوجهل و دیگران، مخالفتش بینتیجه ماند
و با اصرار
ابوجهل و
عُقبه و
نضر بن حارث، به ناچار همراه آنان به سوی
مدینه رفت.
، هنگام ورود سپاه قریش به
جُحفه،
جهیم بن صلت ادعا کرد که به صورت
مکاشفه یا
رؤیا کسی را مشاهده کرده که از
مرگ امیّه و عدهای از بزرگان
مکه خبر میدهد.
در
جنگ بدر، امیه با کشتن ۹
شتر در یک
وعده و
اطعام تمامی سپاه
شرک از اطعام کنندگان سپاه شرک شناخته شده است.
کنیز او نیز به همراه
ساره و
عزّه کنیزان
عمرو بن هاشم و
اسود بن مطّلب، برای ترغیب سپاه قریش به رویارویی با مسلمانان
آواز میخواند و دایره مینواخت.
سرانجام امیّه به همراه پسرش به
اسارت دوست قدیمی خود
عبدالرحمان بن عوف که به گردآوری غنیمت و باز کردن
زره کشتگان مشغول بود درآمد. امیّه گفت:اگر من و فرزندم را به اسارت بگیری و مانع کشته شدن ما شوی برای آزادی خود شتران پر
شیر فدیه خواهیم داد که از جمعآوری زره برای تو سودمندتر است.
عبدالرحمان آن دو را به طرف ستاد فرماندهی پیامبر میبرد که ناگهان چشم
بلال به وی افتاد و با فریاد به اینکه او همان امیّه سردمدار
کفر است
انصار را به کشتن آن دو تحریک کرده، مکرّر میگفت:نجات نیابم اگر او زنده بماند. گزارشها در خصوص
قتل و قاتل وی متفاوت است؛ به موجب گزارشی
حُباب بن مُنذر و
خُبَیبَ بن یساف (اساف) به تحریک بلال بدانها حملهور شده، و بدون اطلاع پیامبر آن دو را از پای درآوردند و تلاش
عبدالرحمان عوف برای زنده ماندن آنان بینتیجه ماند.
ضمن آنکه هنوز درباره اسیران تصمیم قطعی گرفته نشده بود.
شاید وی در لحظات پایانی جنگ کشته شده باشد. پیامبر دست
خبیب قاتل امیّه را که در درگیری با وی از شانه قطع شده بود التیام بخشید و او بعدها با
دختر امیّه ازدواج کرد.
برخی نیز قتل امیّه و فرزندش علی را به بلال و مردی
انصاری نسبت دادهاند.
با کشتهشدن آن دو عبدالرحمان عوف اظهار تأسف کرده، میگفت:زرههایم از دست رفت و اسیرم نیز کشته شد.
، هنگام
دفن اجساد مشرکان،
جنازه امیّه در داخل زره باد کرده بود و بر اثر جابهجایی متلاشی میشد، ازاینرو بدن او را همانجا با
سنگ و
خاک پوشاندند.
مفسّران در ذیل آیاتی پر شمار از وی یاد کردهاند که در بیشتر موارد نام امیه به همراه گروهی از سران قریش یا سردمداران
شرک ذکر شده؛ ولی در چند مورد مفاد آیات تنها بر وی تطبیق شده است که بدین شرح است:
مفسران در ذیل آیه ۲۸
سوره کهف /۱۸ که پیامبر را موظف میسازد تا همواره با کسانی باشد که هر
صبح و
شام پروردگار خویش را خوانده و تنها رضای او را میطلبند و از آنان چشم برنتابد، گفتهاند که امیّه از آن حضرت میخواست تا یاران بیبضاعت خود را از گرد خویش بپراکند تا بزرگان
مکه و در پی آن سایر مردم به حضرت بگروند.
خداوند پیامبرش را از پیروی کسانی که قلبشان از یاد خدا غافل گشته و مطیع
هوای نفس خویش گردیده و دچار افراطاند باز میدارد
:«واصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشیِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَةَ الحَیوةِ الدُّنیا ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَوهُ وکانَ اَمرُهُ فُرُطا).
طبرسی براساس نقلی از حسن، آیات پایانی
سوره یس /۳۶ را درباره امیّة بن خلف شمرده، سپس در صحت آن تردید کرده است. او تکّه استخوانی پوسیده را از
گورستان برداشت و نزد پیامبر آورد و به
استهزا و
انکار گفت:چه کسی این استخوانهای پوسیده را زنده میکند:«اَوَ لَم یَرَ الاِنسنُ اَنّا خَلَقنهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُوَ خَصیمٌ مُبین • وضَرَبَ لَنا مَثَلاً ونَسِیَ خَلقَهُ قَالَ مَن یُحیِ العِظمَ وهِیَ رَمیم» (
خداوند در پاسخ او به پیامبرش میفرماید:بگو همان کسی که آن را نخستین بار آفرید دوباره زنده خواهد کرد و او به هر آفریدهای داناست:«قُل یُحییهَا الَّذی اَنشَاَها اَوَّلَ مَرَّة وهُوَ بِکُلِّ خَلق عَلیم».
پس از گزارش پیامبر از زندگی پس از
مرگ و
حشر مردگان برخی از مشرکان از جمله امیّه این سخن را برنتافته و به انکار آن برخاستند.
خداوند در آیات ۶۶ ۶۷
سوره مریم /۱۹ در نقل گفته آنان فرمود:«ویَقولُ الاِنسنُ اَءِذا ما مِتُّ لَسَوفَ اُخرَجُ حَیّا • اَوَ لا یَذکُرُ الاِنسنُ اَنّا خَلَقنهُ مِن قَبلُ ولَم یَکُ شَیا = و انسان میگوید:آیا وقتی بمیرم راستی زنده (از قبر) بیرون آورده میشوم؟ آیا
انسان به یاد نمیآورد که ما او را قبلا آفریدهایم و حال آنکه چیزی نبوده است؟»
بلنسی براساس نقلی از جرجانی احتمال داده است که مراد از انسان در این
آیه امیّة بن خلف باشد.
به گفته
مقاتل امیّة بن خلف، یتیمی به نام
قُدامَة بن مظعون در
خانه خود نگه میداشت که از دادن
حق او خودداری میکرد، ازاینرو آیات ۱۵ ۱۷
سوره فجر /۸۹
در
نکوهش او فرود آمد:«فَاَمَّا الاِنسنُ اِذا مَا ابتَلهُ رَبُّهُ فَاَکرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَیَقولُ رَبّی اَکرَمَن • و اَمّا اِذا ما ابتَلهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقولُ رَبّی اَهنَن • کَلاّ بَل لا تُکرِمونَ الیَتیم» گفتهاند:مراد از انسان در این آیات امیّه است که خداوند پندار او را
تخطئه کرده و میفرماید:شما یتیمان را گرامی نمیدارید.
در ادامه همین آیات،
میبدی براساس قرائتی، نزول آیات ۲۵ ۲۶ همین
سوره را درشأن امیّة بن خلف نقل کرده است:«فَیَومَئِذ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ اَحَد • و لا یوثِقُ وثاقَهُ اَحَد = در آن روز خداوند کسی را همانند
عذاب وی معذّب نسازد و هیچکس را چون او دربند نکشد».
برخی از مفسران مراد از آیه «و اَمّا مَن بَخِلَ واستَغنی • وکَذَّبَ بِالحُسنی • فَسَنُیَسِّرُهُ لِلعُسری»
را که درباره بخیلان و تکذیبکنندگان پاداش الهی است، امیّة بن خلف دانستهاند که
بخل میورزید و از
ایمان به پیامبر اظهار بینیازی و
بلال را شکنجه میکرد.
همچنین به گزارش
زمخشری آیات ۱۵ ۱۶ همین
سوره به امیه اشاره دارد که پیامبر را تکذیب میکرد و از گرایش به
اسلام روی میگرداند:«لا یَصلها اِلاَّ الاَشقی • اَلَّذی کَذَّبَ و تَوَلّی = جز بدبختترین مردم کسی وارد آن( آتش) نمیشود؛ کسی که (آیات
خدا را) تکذیب و به آن پشت کرد)».
طبرسی بنابه نقلی آیه ۱۷
سوره عبس /۸۰ را نیز درباره أمیّة بن خلف دانسته است که بر اثر ناسپاسی و شدّت
کفر، نفرین شده است
:«قُتِلَ الاِنسنُ ما اَکفَرَه = کشته باد انسان، چه ناسپاس است».
بیشتر مفسران، در آیه «اَرَءَیتَ الَّذی یَنهی • عَبدًا اِذا صَلّی = آیا دیدی کسی را که هنگامی که بندهای به
نماز میایستد او را باز میدارد»
مراد از این آیه را
ابوجهل دانستهاند که مانع
نماز پیامبر میشد؛ ولی
زمخشری بر پایه سخنی از
حسن بصری این آیه را درباره امیّة بن خلف گزارش کرده است که
سلمان را از
نماز باز میداشت
و چون مرگ امیّه پیش از گرایش
سلمان به پیامبر بوده است، این گزارش نمیتواند صحیح باشد.
بلنسی براساس نقلی خطاب در «یاَیُّهَا الاِنسنُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریم = هان ای
انسان ! چه چیزی تو را درباره پروردگار کریمت مغرور ساخته است»
را نیز بر امیّةبن خلف تطبیق داده؛ ولی خود به سبب عمومیّت عنوان، این احتمال را ضعیف شمرده است.
امّا آیاتی که در ذیل آن از امیّه به همراه دیگران یاد شده بدین شرح است:
طبری و
میبدی آوردهاند که مراد از «فُلان» در آیه ۲۸
سوره فرقان /۲۵ امیّة بن خلف و مقصود از «
ظالم » در آیه قبل از آن
عقبة بن ابیمعیط از دوستان صمیمی اوست. هنگامی که
عقبه پیامبر را به طعامی
مهمان کرد آن حضرت پذیرش دعوت وی را به ایمان آوردن او مشروط کرد و او بدین منظور
شهادتین گفت. چون امیّه مطلع شد عقبه را واداشت تا برای جبران کرده خویش به صورت آن حضرت
آب دهان بیفکند. آیات ۲۷ ۲۸ فرقان/۲۵
زبان حال عقبه در قیامت است که از شدت حسرت دست به دندان گزیده، میگوید:ای وای بر من! کاش فلان (شخص گمراه)را به دوستی برنمیگزیدم
:«ویَومَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیهِ یَقولُ یلَیتَنِی اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبیلا • یوَیلَتی لَیتَنی لَم اَتَّخِذ فُلانًا خَلیلا»
قرطبی نیز آیه «الاَخِلاّءُ یَومَئِذ بَعضُهُم لِبَعض عَدُوٌّ»
را بنا به قولی درباره این دو میداند که در
دنیا دوستانی صمیمی بودهاند و در
آخرت دوستی آنان به
دشمنی خواهد گرایید.
چون امیّة بن خلف با مسخره کردن و استهزای پیوسته پیامبر و مسلمانان قلب آن حضرت را میآزرد، مفسران و مورخان او را از مصادیق بارز «
مستهزئین » در آیات پایانی
سوره حجر دانستهاند
:«اِنّا کَفَینکَ المُستَهزِءین • اَلَّذینَ یَجعَلونَ مَعَ اللّهِ اِلهًا ءاخَرَ فَسَوفَ یَعلَمون = ما (شرّ) ریشخندکنندگان را از تو برطرف خواهیم کرد؛ همانان که با خدا معبودی دیگر قرار میدهند، پس به زودی(
حقیقت را)درخواهند یافت».
بر پایه نقل
سیوطی، روزی پیامبر بر امیّة بن خلف،
ولید بن مغیرة و
ابوجهلبن هشام میگذشت. آنان با
استهزا و
تمسخر آن حضرت
خشم ایشان را برانگیختند.
خداوند آیه ۱۰
سوره انعام /
۶ را فرو فرستاد
و آنان را به
سرنوشت شوم پیشینیان تهدید کرد:«و لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِروا مِنهُم ما کانوا بِهِ یَستَهزِءون = و (با این حال نگران نباش) جمعی از پیامبران پیش از تو نیز به استهزا گرفته شدند، پس سرانجام آنچه را که ریشخند میکردند (عذاب الهی) دامنگیرشان گردید».
به گفته
میبدی نیز
مرجع ضمیر «یَأتیهِم» در آیه پنجم همین
سوره امیّة بن خلف و دو تن دیگر از سران قریشاند که پیامبر را به
مسخره میگرفتند
:«فَقَد کَذَّبوا بِالحَقِّ لَمّا جاءَهُم فَسَوفَ یَأتیهِم اَنبؤُا ما کانوا بِهِ یَستَهزِءون = آنان هنگامی که حقّ به سراغشان آمد تکذیب کردند؛ ولی به زودی (
حقیقت ) خبرهای آنچه را که به ریشخند میگرفتند به آنان خواهد رسید».
همچنین گفتهاند:امیّه از جمله بزرگان مشرکی بود که چون
قرآن را میشنید از آن چیزی درنمییافت و آن را
افسانه پیشینیان میشمرد.
خداوند آیه ۲۵
سوره انعام /
۶ را درباره آنان نازل کرد
و از سنگینی گوشهای وی و بسته بودن قلبش خبر داد:«و مِنهُم مَن یَستَمِعُ اِلَیکَ وجَعَلنا عَلی قُلوبِهِم اَکِنَّةً اَن یَفقَهوهُ وفی ءاذانِهِم وقرًا واِن یَرَوا کُلَّ ءَایَة لا یُؤمِنوا بِها حَتّی اِذا جاءوکَ یُجدِلونَکَ یَقولُ الَّذینَ کَفَروا اِن هذا اِلاّ اَسطیرُ الاَوَّلین»
به
روایت سدّی امیّة بن خلف از کسانی بود که در واپسین روزهای زندگانی
ابوطالب نزد وی رفتند از پیامبر به او
شکایت کردند و از وی خواستند تا حضرت را از رسالتش باز دارد. چون پیامبر خواستههای آنان را شنید فرمود:اگر
شهادتین بر
زبان جاری سازید دست از شما برمیدارم؛ امّا آنها گفتند:خدایانمان پاسخ دشنامهای تو را خواهند داد و ما نیز تو و خدایت را
دشنام خواهیم داد. به گفته
طبری آیه ۱۰۸ انعام/
۶ در این باره نازل شد
و مسلمانان را از
دشنام دادن به معبودان آنها باز داشت:«ولا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَیرِ عِلم کَذلِکَ زَیَّنّا لِکُلِّ اُمَّة عَمَلَهُم ثُمَّ اِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم فَیُنَبِّئُهُم بِما کانوا یَعمَلون».
برخی مفسران نزول آیه ۳۰
سوره انفال /۸
را مربوط به نشست مشورتی
قریش در
دارالندوه میدانند که در سال سیزدهم
بعثت در آستانه
هجرت پیامبر به
مدینه امیّة بن خلف و چند تن دیگر از سران
قریش گرد هم جمع شدند تا برای جلوگیری از پیشرفت سریع
اسلام تدبیری بیندیشند.
خداوند پیامبرش را از این
توطئه آگاه کرد.
علی (علیهالسلام) در بستر پیامبر خوابید و مکر الهی دامنگیر مشرکان گردید
:«و اِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَروا لِیُثبِتوکَ اَو یَقتُلوکَ اَو یُخرِجوکَ ویَمکُرونَ ویَمکُرُ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المکِرین».
به گفته گروهی از مفسران مراد از «
مقتسمین » در آیات ۹۰ ۹۱
سوره حجر /۱۵
«کَما اَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمین • اَلَّذینَ جَعَلوا القُرءانَ عِضین» ۱۲، ۱۶ یا ۱۷ نفر از قریش از جمله امیّة بن خلف هستند که از سوی
ولید بن مغیره مأموریت داشتند تا در موسم حجّ در ورودیهای
مکه بایستند و با متهم کردن پیامبر به
کهانت ،
جنون ،
سحر ،
شعر و دیگر تهمتها مردم را از گرایش به اسلام بازدارند.
همچنین برخی مراد از «اَئِمَةَ • الکُفر» در آیه ۱۲
سوره توبه /۹
را امیّة و دیگر سران
شرک دانستهاند؛ ولی
قرطبی و
بلنسی به دلیل نزول
سوره برائت پس از
فتح مکه یعنی زمانی که بزرگان
قریش اسلام آورده بودند و امیّه
۶ یا ۷ سال پیش از آن کشته شده بود، این گفته را نمیپذیرند.
سیوطی براساس روایتی از
ابن عباس مینویسد:امیّة بن خلف و
ابوجهل و برخی دیگر از قریش به
فتنه نزد پیامبر آمده خواستند که حضرت بتها را
استلام کند تا آنان نیز اسلام آورند. خداوند در پاسخ درخواست آنان آیه ۷۳
سوره اسراء /۱۷
را فرو فرستاد
:«و اِن کادوا لَیَفتِنونَکَ عَنِ الَّذی اَوحَینا اِلَیکَ لِتَفتَرِیَ عَلَینا غَیرَهُ واِذًا لاَ تَّخَذوکَ خَلیلا = نزدیک بود آنها تو را (با وسوسههای خود) از آنچه بر تو
وحی کردهایم بفریبند تا غیر آن را به ما نسبت دهی و در آن صورت تو را به دوستی خود برمیگزینند».
امام رضا (علیهالسلام) در حدیثی این آیه را از تعابیر رمزی
قرآن شمرده است که گرچه خطاب به پیامبر است؛ ولی دیگران منظورند.
علامه طباطبایی نیز این گزارش سیوطی را مورد نقد قرار داده است.
براساس آیات ۹۰ ۹۳ اسراء/۱۷
مشرکان
مکه از جمله امیّة بن خلف پس از ناکامی در بازداشتن پیامبر از
رسالت خود با آن حضرت به گفتوگو نشسته و برای اسلام آوردن خود شرایطی نامعقول همانند روان ساختن چشمهای، رفتن پیامبر به آسمان و داشتن خانهای از
طلا و مانند آن قرار دادند
:«و قالوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الاَرضِ یَنبوعا... قُل سُبحانَ رَبّی هَل کُنتُ اِلاّ بَشَرًا رَسولا» پیامبر در پاسخ آنان به فرمان خداوند میگوید:بگو:منزّه است
پروردگار من. مگر من جز انسانی فرستاده
خدا هستم؟
از
ابن عباس روایت شده که پیامبر به لحاظ عدم بهرهگیری بزرگان قوم خود از جمله امیّة بن خلف از خیرخواهیهای او و پافشاری بر بدفرجامی خویش بهسختی دچار
غم و اندوه میشد که
خداوند با فرو فرستادن آیه
۶ سوره کهف /۱۸
آن حضرت را تسلّی داد
:«فَلَعَلَّکَ بخِعٌ نَفسَکَ عَلی ءاثرِهِم اِن لَم یُؤمِنوا بِهذا الحَدیثِ اَسَفا = گویی که میخواهی به سبب اعمال آنان خود را از شدت اندوه هلاک سازی، اگر به این گفتار ایمان نیاورند».
همچنین برخی از مفسران مراد از «مِنَ الناس» در آیه ذیل را امیّة بن خلف و چند تن از مشرکان همفکرش دانستهاند
:«اَلَم تَرَوا اَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَکُم ما فِیالسَّموتِ وما فِی الاَرضِ واَسبَغَ عَلَیکُم نِعَمَهُ ظهِرَةً وباطِنَةً ومِنَ النّاسِ مَن یُجدِلُ فِی اللّهِ بِغَیرِ عِلم ولا هُدًی ولا کِتب مُنیر» خداوند با اشاره به نعمتهای ظاهری و باطنی و در
اختیار انسان قرار دادن آنچه در آسمانها و
زمین است میفرماید:ولی بعضی از مردمان بدون هیچ
دانش و
هدایت و کتاب روشنگری، درباره
خدا مجادله میکنند».
در ذیل آیه ۵۱
سوره فصّلت /۴۱،
و اِذا اَنعَمنا عَلَیالاِنسنِ اَعرَضَ ونَا بِجانِبِهِ واِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذو دُعاء عَریض = هرگاه به
انسان (
غافل و بیخبر)
نعمت دهیم، روی میگرداند و با حال
تکبّر از
حق دور میشود؛ ولی هرگاه اندک ناراحتی به او برسد تقاضای فراوان و مستمر (برای برطرف شدن آن) دارد»
قرطبی ازابن عباس
روایت کرده که مراد این آیه
عتبه و
شیبه (فرزندان ربیعه) و امیّة بن خلف است که از اسلام روی گردانده و دوری گزیدند.
همچنین در ذیل آیه ۵۰ همین
سوره نام این سه تن به
نکوهش در شماری از تفاسیر آمده است
:«ولَئِن اَذَقنهُ رَحمَةً مِنّا مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّتهُ لَیَقولَنَّ هذا لی و ما اَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً و لَئِن رُجِعتُ اِلی رَبّی اِنَّ لی عِندَهُ لَلحُسنی = و اگر از جانب خود رحمتی پس از زیانی که به او رسیده است بچشانیم قطعاً خواهد گفت:من سزاوار آنم و گمان ندارم که
رستاخیز بر پا شود و اگر هم به سوی پروردگارم باز گردانیده شوم، قطعاً نزد او برایم خوبی (بهتر) خواهد بود...».
به گفته برخی از مفسران مراد از کافران در آیه ذیل، سران
قریش از جمله امیّهاند:«و قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا لَو کانَ خَیرًا ما سَبَقونا اِلَیهِ واِذ لَم یَهتَدوا بِهِ فَسَیَقولونَ هذا اِفکٌ قَدیم = و کسانی که
کافر شدند به آنان که ایمان آوردهاند گفتند:اگر (این
دین ) خوب بود اینان بر ما پیشی نمیگرفتند، و چون بدان هدایت نیافتهاند به زودی خواهند گفت:این دروغی کهنه است».
میبدی در بیان
شأن نزول این آیه در
تفسیر سوره لیل مینویسد:زنیره زنی بود که چشمانی کمسو داشت. هنگامی که
مسلمان شد، عتبه و شیبه و امیّه و دیگر اشراف
مشرک مکه به استهزای او پرداخته و به
خنده میگفتند:اگر دین محمد خیری داشت، زنیره در گرایش به آن از ما سبقت نمیگرفت! سرانجام او بینایی خود را از دست داد و سران قریش به وی گفتند:
لات و
عزّی نور چشم تو را از بین بردند، چون با دین آنان مخالفت ورزیدی. او پاسخ داد:
سوگند به
خدا آنها به من زیانی نرسانیده و نابینایم نساختهاند. پس از این خداوند بینایی او را باز گرداند.
چون امیّه از مطعمان (= طعام دهندگان) لشکر کفر در
جنگ بدر بود، آیه آغازین
سوره محمد درباره او و دیگر مطعمان نازل گشت:«اَلَّذینَ کَفَروا وصَدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ اَضَلَّ اَعملَهُم» (
و آنان را بازدارندگان مردم از
راه خدا نامید و به تباهی و نابودی اعمالشان تهدید کرد. در روایتی از
ابن عباس نام هر ۱۲ نفر این مطعمان از جمله امیّه آمده است.
فخر رازی یکی از وجوه «
مدثّر » نامیده شدن پیامبر را در آغاز
سوره ۷۴ این دانسته که مشرکان
مکّه از جمله امیّه برای جلوگیری از دعوت پیامبر پس از اجتماع و گفتوگو نزد
ولید بن مغیره، سرانجام تصمیم گرفتند آن حضرت را
ساحر بخوانند. چون این گفته رواج یافت پیامبر اندوهگین به
خانه آمد و سر در گریبان فرو برد، پس این آیات فرود آمد:«یاَیُّهَا المُدَّثِّر • قُم فَاَنذِر... = هان ای ردا کشیده بر سر! برخیز و انذار کن...»
؛ ولی چون
سوره مدثّر در ماههای نخست بعثت (دوره دعوت غیر علنی) و پیش از واکنش مشرکان نازل شده است این تطبیق بعید مینماید.
پیامبر اکرم از گمراهی مردم رنج میبرد و هرکس را که امید هدایتش میرفت برای نجات او از
کفر و
شرک از هیچ کوششی دریغ نمیورزید و آیات متعددی در
قرآن بیانگر این معناست، ازاینرو برخی مفسران برآناند که آیات آغازین
سوره عبس /۸۰ نیز در مورد آن حضرت نازل شده است که برای
هدایت امیّه و دیگر سران
مشرک گرم گفتوگو با آنان بود و به
عبدالله بن امّ مکتوم که به
مسجد درآمد توجّهی نکرد
، ازاینرو
میبدی آیات ۵ ۷ همین
سوره را بر امیّه و دیگر سران شرک منطبق دانسته است:«اَمّا مَنِ استَغنی • فَاَنتَ لَهُ تَصَدّی • و ما عَلَیکَ اَلاّ یَزَّکّی = کسی که خود را بینیاز میپندارد تو بدو میپردازی، در حالیکه اگر پاک نگردد بر تو(مسئولیتی) نیست».
برخی مفسران ظاهر آیات را دال بر
عتاب پیامبر ندانسته و عبوس را از صفات آن حضرت نمیدانند.
در
شأن نزول سورههمزه /۱۰۴ مینویسند:این
سوره در شأن کافران
مکّه فرود آمد.
ولید بن مغیره، اُمیّة بن خلف و
أخنس بن شریق که بر رهگذر مصطفی و یاران او مینشستند و ناسزا میگفتند و با
چشم و
ابرو اشاره میکردند، گاه رویاروی طعن زده و گاهی از پشت سر
عیب میجستند.
خداوند با فرو فرستادن این
سوره به نکوهش آنان پرداخت و فرجام شوم آنان را بیان کرد
:«ویلٌ لِکُلِّ هُمَزَة لُمَزَه • اَلَّذی جَمَعَ مالاً و عَدَّدَه • یَحسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخلَدَه • کَلاّ لَیُنبَذَنَّ فِی الحُطَمَه» = وای بر هر بدگوی عیبجویی که مالی گرد آورده و بر شمردش. پندارد که مالش او را جاوید کرده؛ ولی نه، قطعاً در
آتش خُرد کننده فرو افکنده خواهد شد».
ابوحیّان به نقل از
سهیلی و
ابن اسحاق این
سوره را تنها در مورد امیّة بن خلف دانسته و تأکید کرده است که هرچند لفظ آیه
عامّ است؛ ولی خداوند در این آیات به بیان اوصاف شخصی معیّن پرداخته و از او خبر داده است.
مفسران و تاریخنگاران در
شأن نزول سوره کافرون /۱۰۹ از ابن اسحاق روایت کردهاند که امیّة بن خلف به همراه گروهی از سران
شرک نزد پیامبر آمده از وی خواستند تا بتهای آنان را بپرستد و در عوض آنان هم خدا را بپرستند و بدین وسیله در امور عبادی همدیگر شریک شوند. خداوند این
سوره را که پاسخ منفی و صریحی به خواسته آنان بود فرو فرستاد
:«قُل یاَیُّهَا الکفِرون • لا اَعبُدُ ما تَعبُدون • و لا اَنتُم عبِدونَ ما اَعبُد • و لا اَنا عابِدٌ ما عَبَدتُم • ولا اَنتُم عبِدونَ ما اَعبُد • لَکُم دینُکُم ولِیَ دین» = بگو:هان ای کافران! آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم و نه شما آنچه را میپرستم میپرستید و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم و نه شما آنچه را من میپرستم پرستش میکنید. (اکنون که چنین است) آیین شما برای خودتان و آیین من برای خودم».
همچنین به گفته برخی مورخان و مفسران، آیات نخستین
سوره ص /۳۸ که درباره انکار
معاد توسط سران
قریش است نیز به همین جریان اشاره دارد و گفتهاند که امیّه جزو آنان بوده است:«وانطَلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا واصبِروا عَلی ءالِهَتِکُم اِنَّ هذا لَشَیءٌ یُراد • ما سَمِعنا بِهذا فِیالمِلَّةِ الأخِرَةِ اِن هذا اِلاَّ اختِلق = و بزرگانشان روان شدند (و گفتند:)بروید و بر خدایانتان ایستادگی کنید که این چیزی است که خواستهاند (تا شما را گمراه سازند). ما چنین چیزی را هرگز در آیین واپسین نشنیدهایم. این تنها یک
آیین ساختگی است».
(۱) الاشتقاق.
(۲) الاغانی.
(۳) البحر المحیط فی التفسیر.
(۴) تاریخ الامم و الملوک، طبری.
(۵) تاریخ الیعقوبی.
(
۶) تفسیر التحریر و التنویر.
(۷) التفسیر الکبیر.
(۸) تفسیر مبهمات القرآن.
(۹) جامعالبیان عن تأویل آی القرآن.
(۱۰) الجامع لاحکام القرآن، قرطبی.
(۱۱) جمهرة انساب العرب.
(۱۲) الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور.
(۱۳) روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم.
(۱۴) روض الجنان و روح الجنان.
(۱۵) زادالمسیر فی علم التفسیر.
(۱۶) سبل الهدی و الرشاد.
(۱۷) السیرة النبویة، ابن هشام.
(۱۸) السیر والمغازی.
(۱۹) الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
(۲۰) الطبقات الکبری.
(۲۱)الکامل فیالتاریخ.
(۲۲) مجمعالبیان فی تفسیر القرآن.
(۲۳) المعارف.
(۲۴) المغازی.
(۲۵) المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام.
(۲۶) المنجد فی اللغه.
(۲۷) المنمق فی اخبارالقریش.
(۲۸) المیزان فی تفسیر القرآن.
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «امیّة بن خلف».