احکام تجارت (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تجارت،
خرید و
فروش و تصرف در اصل
سرمایه برای دستیابی به سود است.
در آیات متعددی از
قرآن کریم احکام
تجارت بیان شده است.
اگر لا یضار در
آیه ۲۸۲
سوره بقره فعل معلوم باشد ممنوعیت زیان رسانی
گواه و
نویسنده بر طرفین
تجارت استفاده میشود :
... واشهدوا اذا تبایعتم ولایضار کاتب ولا شهید وان تفعلوا فانه فسوق بکم... «.هر گاه
داد و ستد کردید
گواه بگیرید. و هیچ نویسنده و گواهی نباید زیان ببیند(یا زیان بزند؛ اگر فعل «لایضار» معلوم باشد)، و اگر چنین کنید، از نافرمانی شما خواهد بود. و از خدا پروا کنید، و
خدا (بدین گونه) به شما
آموزش میدهد، و
خدا به هر چیزی داناست.»
(استفاده فوق مبتنی بر این است که فعل «لایضار» معلوم باشد.)
زیان رساندن به
گواه و نویسنده در تجارت ممنوعیت است:
... الا ان تکون تجـرة... ولایضار کاتب ولا شهید وان تفعلوا فانه فسوق بکم... «و برای اینکه دچار شک نشوید (به احتیاط) نزدیکتر است، مگر آنکه داد و ستدی نقدی باشد که آن را میان خود (دست به دست) برگزار میکنید؛ در این صورت، بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید. و (در هر حال) هر گاه داد و ستد کردید گواه بگیرید. و هیچ نویسنده و گواهی نباید زیان ببیند، و اگر چنین کنید، از نافرمانی شما خواهد بود. و از خدا پروا کنید، و خدا (بدین گونه) به شما آموزش میدهد، و خدا به هر چیزی داناست.»
(مبنای مطلب یاد شده این است که «کاتب»، نایب فاعل «لایضار» باشد.)
هنگام برپایی
نماز جمعه تجارت و
خرید و فروش حرام است:
یـایها الذین ءامنوا اذا نودی للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله وذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون. «
ای کسانی که ایمان آوردهاید چون برای نماز جمعه ندا درداده شد به سوی ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این برای شما بهتر است.»
در آخرین حکمی که در این
آیه ذکر شده، میفرماید: (هیچگاه نباید نویسنده
سند و
شهود (به خاطر بیان
حق و
عدالت) مورد
ضرر و آزار قرار گیرند) (و لا یضار کاتب و لا شهید).
(که اگر چنین کنید از فرمان
خدا خارج شدید) (فانه فسوق بکم).
و به این ترتیب قرآن به کاتبان و شاهدان،
مصونیت و امنیت میدهد، و موکدا از مردم میخواهد که متعرض این اقامه کنندگان حق و عدالت نشوند.
از آنچه گفتیم روشن شد که جمله (و لا یضار) به صورت
فعل مجهول است یعنی این گروه نباید
آزار ببینند، نه اینکه به صورت
فعل معلوم باشد به معنی نباید
تحریف کنند و آزار دهند - که جمعی از مفسران ذکر کردهاند - زیرا این حکم در آغاز همین آیه آمده است و نیازی به تکرار ندارد.
و در پایان
آیه بعد از ذکر آن همه احکام، مردم را (
دعوت به
تقوا و پرهیزکاری و اطاعت فرمان
خدا میکند) (و اتقوا الله).
و سپس یادآوری مینماید که (خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگی مادی و معنوی است به شما تعلیم میدهد) (و یعلمکم الله).
و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنان است.
تجارت و
خرید و فروش، پس از اقامه
نماز جمعه جایز میگردد:
یـایها الذین ءامنوا اذا نودی للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله وذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون. «
ای کسانی که
ایمان آوردهاید چون برای نماز جمعه
ندا درداده شد به سوی ذکر
خدا بشتابید و
داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این برای شما بهتر است.»
جمله (و ذروا البیع) امر به
ترک بیع است، و به طوری که از سیاق برمی آید در حقیقت
نهی از هر عملی است که انسان را از
نماز باز بدارد، حال چه
خرید و فروش باشد، و چه عملی دیگر. و اگر نهی را مخصوص به خرید و فروش کرد، از این باب بوده که خرید و فروش روشنترین مصداق اعمالی است که آدمی را از نماز باز میدارد.
و معنای
آیه این است که :
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! وقتی در
روز جمعه برای
نماز جمعه اذان میگویند، تندتر بدوید، و برای رسیدن به
نماز از خرید و فروش و هر عملی که شما را از نماز باز میدارد دست بردارید.
و جمله (ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون)
تشویق و تحریک مسلمانها به
نماز و ترک بیعی است که بدان مامور شدهاند.
فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله...
منظور از (قضاء صلوة) اقامه
نماز جمعه، و تمام شدن آن است. و مراد از (انتشار در ارض) متفرق شدن مردم در
زمین و مشغول شدن در کارهای روزانه برای به دست آوردن فضل خدا - یعنی
رزق و روزی- است.
و اگر در میان همه کارهای روزانه فقط طلب رزق را نام برد، برای این بود که مقابل ترک بیع در آیه قبلی واقع شود، لیکن از آنجایی که ما در آیه قبلی گفتیم که منظور از ترک
بیع همه کارهایی است که آدمی را از نماز باز میدارد، لاجرم باید بگوییم منظور از طلب رزق هم همه کارهایی است که
عطیه خدای تعالی را در پی دارد، چه طلب رزق و چه
عیادت مریض، و یا سعی در برآوردن
حاجت مسلمان ، و یا زیارت برادر دینی یا حضور در مجلس علم، و یا کارهایی دیگر از این قبیل.
از
سوره بقره آیه ۱۹۸ جواز کسب و
تجارت در
حج قابل استفاده است:
لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم فاذا افضتم من عرفـت... «بر شما گناهی نیست که (در سفر
حج) از فضل پروردگارتان (روزی خویش) بجویید پس چون از عرفات کوچ نمودید خدا را در
مشعر الحرام یاد کنید و یادش کنید که شما را که پیشتر از بیراهان بودید فرا راه آورد.»
برداشت یاد شده بر این اساس است که «فضلا من ربکم» به معنای تجارت باشد.
یـایها الذین ءامنوا لاتحلوا شعـئر الله ولاالشهر الحرام ولا الهدی ولا القلـئد ولا ءامین البیت الحرام یبتغون فضلا من ربهم ورضونا... «
ای کسانی که ایمان آوردهاید حرمت شعایر خدا و ماه حرام و قربانی بی نشان و قربانیهای گردن بنددار و راهیان بیت الحرام را که فضل و خشنودی پروردگار خود را میطلبند نگه دارید...»
جواز تجارت و کسب و کار، برای زن و مرد مساوی است:
... للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنسآء نصیب مما اکتسبن و سـلوا الله من فضله... «و زنهار آنچه را خداوند به (سبب) آن بعضی از شما را بر بعضی (دیگر) برتری داده آرزو مکنید برای مردان از آنچه (به اختیار) کسب کردهاند بهره
ای است و برای زنان (نیز) از آنچه (به اختیار) کسب کردهاند بهره
ای است و از
فضل خدا درخواست کنید که
خدا به هر چیزی داناست.»
مـردان و زنان هر کدام بهره
ای از کوششها و تلاشها و موقعیت خود دارند) (للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن)
خـواه مـوقـعـیـت طـبـیـعی باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با یکدیگر) و یا تفاوت به خاطر تلاشها و کوششهای اختیاری.
قـابـل تـوجـهایـنـکـه کـلمـه (اکـتـسـاب) کـه بـه مـعـنـی
تحصیل کـردن و بـه دسـت آوردن اسـت، مـفـهـوم وسـیـعـی دارد، هـم کـوششهای اختیاری را شـامـل مـی شـود و هـم آنچه را که
انسان به وسیله ساختمان طبیعی خود میتواند به دست بیاورد.
سـپـس مـی فـرمـایـد: (بـه جـای آرزو کـردنایـن گـونـه تـفـاوتـهـا، از فضل
خدا و لطف و کرم او
تمنا کنید که به شما از نعمتهای مختلف و موفقیتها و پاداشهای نیک ارزانی دارد) (و اسئلوا الله من فضله).
و در نتیجه افرادی خوشبخت و
سعادتمند باشید خواه مرد باشید یا
زن، و خواه از این نژاد بـاشـیـد یا نژاد دیگر، و در هر حال آنچه را خیر واقعی و
سعادت شما در آن است بخواهید نه آنچه شما خیال میکنید- و تعبیر به (من فضله) اشاره به همین معنی میباشد.
در قرآن به جواز
تجارت و مبادلات اقتصادی، به صورت
نقد و مدت دار اشاره شده است:
یـایها الذین ءامنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه... و لاتسـموا ان تکتبوه صغیرا او کبیرا الی اجله... الا ان تکون تجـرة حاضرة تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح الاتکتبوها... «
ای کسانی که
ایمان آوردهاید، هر گاه به وامی تا سررسیدی معین، با یکدیگر
معامله کردید، آن را بنویسید. و باید نویسنده
ای (صورت معامله را) بر اساس
عدالت، میان شما بنویسد...... پس اگر کسی که حق بر
ذمه اوست،
سفیه یا ناتوان است، یا خود نمیتواند املا کند، پس ولی او باید با (رعایت) عدالت،
املا نماید. و دو
شاهد از مردانتان را به
شهادت طلبید، پس اگر دو مرد نبودند، مردی را با دو زن، از میان گواهانی که (به عدالت آنان) رضایت دارید (
گواه بگیرید)، تا (اگر) یکی از آن دو (
زن) فراموش کرد، (زن) دیگر، وی را یادآوری کند. و چون گواهان احضار شوند، نباید خودداری ورزند. و از نوشتن (بدهی) چه خرد باشد یا بزرگ، ملول نشوید، تا سررسیدش (فرا رسد). این (نوشتن) شما، نزد
خدا عادلانه تر، و برای
شهادت استوارتر، و برای اینکه دچار شک نشوید...»
تنظیم و ثبت اسناد، در مبادلات تجاری مدت دار وجوب است:
... الا ان تکون تجـرة حاضرة تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح الاتکتبوها واشهدوا اذا تبایعتم... «.مگر آنکه داد و ستدی نقدی باشد که آن را میان خود (دست به دست) برگزار میکنید؛ در این صورت، بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید. و (در هر حال) هر گاه داد و ستد کردید گواه بگیرید....»
(تجارة حاضرة) به معنی
معامله نقد است، و جمله (تدیرونها بینکم) (در میان خود دست به دست بگردانید) تاکیدی بر نقد بودن
معامله است.
ضمنا از کلمه (فلیس علیکم جناح) (مانعی ندارد) استفاده میشود که در صورت معامله نقدی هم اگر سندی تنظیم کنند بجا است، زیرا بسیار میشود که در معاملات نقدی نیز کشمکشهائی در مساله پرداختن وجه معامله و مقدار آن یا مسائل مربوط به
خیارات پیدا میشود که اگر سند کتبی در میان باشد به آنها پایان میدهد.
در معامله نقدی گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست، ولی
شاهد گرفتن برای آن بهتر است، زیرا جلوی اختلافات احتمالی آینده را میگیرد لذا میفرماید: ((هنگامی که
خرید و فروش (نقدی) میکنید، شاهد بگیرید) (و اشهدوا اذا تبایعتم).
این احتمال نیز وجود دارد که منظور شاهد گرفتن در تمام معاملات است خواه نقدی باشد یا
نسیه، و به هر حال فقهای
شیعه و
اهل سنت - جز گروه اندکی - این دستور را یک
امر استحبابی میدانند نه وجوبی - در
آیه بعد نیز شاهدی بر این مساله وجود دارد.
و مسلم است که معاملات بسیار کوچک روزانه، (مثل خریدن
نان و
غذا و مانند آن) را شامل نمیشود.
تنظیم و ثبت اسناد، در مبادلات تجاری نقدی ضروری نیست:
... الا ان تکون تجـرة حاضرة تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح الا تکتبوها... «... مگر آنکه داد و ستدی نقدی باشد که آن را میان خود (دست به دست) برگزار میکنید؛ در این صورت، بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید. و (در هر حال) هر گاه داد و ستد کردید گواه بگیرید....»
کامل کردن
پیمانه، در تجارت واجب است:
... واوفوا الکیل والمیزان بالقسط... «و به مال
یتیم جز به نحوی (هر چه نیکوتر) نزدیک مشوید تا به حد رشد خود برسد و
پیمانه و
ترازو را به
عدالت تمام بپیمایید هیچ کس را جز به قدر توانش
تکلیف نمیکنیم و چون (به داوری یا
شهادت) سخن گویید دادگری کنید هر چند (در باره) خویشاوند (شما) باشد و به
پیمان خدا وفا کنید اینهاست که (خدا) شما را به آن سفارش کرده است باشد که پند گیرید.»
واوفوا الکیل اذا کلتم وزنوا بالقسطاس المستقیم... «و چون
پیمانه میکنید
پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست بسنجید که این بهتر و خوش فرجام تر است.»
رعایت کامل
عدل در سنجش اشیا، به هنگام
داد و ستد لازم است:
ولاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده واوفوا الکیل والمیزان بالقسط لانکلف نفسا الا وسعها واذا قلتم فاعدلوا... «و به مال
یتیم جز به نحوی (هر چه نیکوتر) نزدیک مشوید تا به حد رشد خود برسد و
پیمانه و ترازو را به
عدالت تمام بپیمایید هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمیکنیم و چون (به داوری یا شهادت) سخن گویید دادگری کنید هر چند (در باره) خویشاوند (شما) باشد و به
پیمان خدا وفا کنید اینهاست که (خدا) شما را به آن سفارش کرده است باشد که پند گیرید.»
واوفوا الکیل اذا کلتم وزنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر واحسن تاویلا. «و چون
پیمانه میکنید
پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست بسنجید که این بهتر و خوش فرجام تر است.»
الاتطغوا فی المیزان• واقیموا الوزن بالقسط ولاتخسروا المیزان. «تا مبادا از اندازه درگذرید• و وزن را به
انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید.»
کم فروشی و کم نهادن سهم طرف مقابل، در مبادلات اقتصادی
حرام است:
الاتطغوا فی المیزان• واقیموا الوزن بالقسط ولاتخسروا المیزان. «تا مبادا از اندازه درگذرید• و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید.»
ویل للمطففین• الذین اذا اکتالوا علی الناس یستوفون• واذا کالوهم او وزنوهم یخسرون. «وای بر کم فروشان• که چون از مردم
پیمانه ستانند تمام ستانند• و چون برای آنان
پیمانه یا وزن کنند به ایشان کم دهند.»
در این آیات قبل از هر چیز کم
فروشان را مورد
تهدید شدیدی قرار داده، میفرماید (وای بر کمفروشان)!
این در حقیقت اعلان جنگی است از ناحیه
خداوند به این افراد ظالم و ستمگر و کثیف که حق مردم را به طرز ناجوانمردانه
ای پایمال میکنند.
(مطففین) از ماده (تطفیف) در اصل از (طف) گرفته شده که به معنی کنارههای چیزی است، و اینکه سرزمین
کربلا را
وادی طف میگویند به خاطر این است که در
ساحل فرات واقع شده، سپس به هر چیز کمی واژه (
طفیف) اطلاق شده است، همچنین به
پیمانه
ای که پر نباشد یعنی محتوایش به کنارهای آن رسیده اما مملو نشده است نیز همین معنی اطلاق میشود، و بعد این واژه در کم فروشی به هر شکل و به هر صورت استعمال شده.
(ویل) در اینجا به معنی (شر) یا (غم و اندوه) یا (هلاکت) یا (
عذاب دردناک) و یا (وادی سخت و سوزانی در
دوزخ) است، و معمولا این واژه به هنگام
نفرین و بیان زشتی چیزی به کار میرود، و یا اینکه تعبیری است کوتاه اما مفاهیم زیادی را تداعی میکند.
قابل توجه اینکه در روایتی از
امام صادق علیهالسّلام آمده که خداوند (ویل) را درباره هیچکس در
قرآن قرار نداده مگر اینکه او را
کافر نام نهاده همانگونه که میفرماید: فویل للذین کفروا من
مشهد یوم عظیم : (وای بر کافران از مشاهده روز بزرگ از این روایت استفاده میشود که کم فروشی بوی
کفر میدهد)!
سپس به شرح کار (
مطففین) و کم فروشان پرداخته میفرماید: (آنها کسانی هستند که وقتی میخواهند برای خود
کیل کنند حق خود را به طور کامل میگیرند) (الذین اذا اکتالوا علی الناس یستوفون).
(اما هنگامی که میخواهند برای دیگران کیل یا
وزن کنند کم میگذارند) (و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون).
جمعی از مفسران از آیات فوق چنین استفاده کردهاند که منظور از (مطفف) کسی است که به هنگام خرید بیش از حق خود میگیرد، و به هنگام فروش کمتر از حق میدهد، لذا خداوند به خاطر هر دو جهت (ویل) را بر آنها نهاده.
ولی این اشتباه است، زیرا تعبیر (یستوفون) مفهومش این است که حق خود را به طور کامل میگیرند، و چیزی که دلالت بر اضافه بر حق کند در این عبارت نیست، و اینکه میبینیم خداوند آنها را مذمت کرده در مقایسه این دو حالت با یکدیگر است که به هنگام خرید
حق را به طور کامل میگیرند، و به هنگام فروش ناقص میدهند، درست مثل این است که در مقام
مذمت کسی میگوییم : (هر گاه طلبی از کسی داشته باشد سر موعد آن را میگیرد، اما اگر بدهکار باشد ماهها تاخیر میاندازد) با اینکه گرفتن طلب در راس موعد کار بدی نیست، کار بد در مقایسه این دو با یکدیگر است.
پیراسته بودن
تجارت، از
کم فروشی فساد، از دیدگاه
حضرت شعیب -علیه السلام- در
سوره اعراف اشاره شده است:
والی مدین اخاهم شعیبا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره قد جآءتکم بینة من ربکم فاوفوا الکیل والمیزان ولاتبخسوا الناس اشیآءهم ولاتفسدوا فی الارض بعد اصلـحها... «و به سوی (مردم) مدین برادرشان
شعیب را (فرستادیم) گفت
ای قوم من
خدا را بپرستید که برای شما هیچ معبودی جز او نیست در حقیقت شما را از جانب پروردگارتان برهانی روشن آمده است پس
پیمانه و
ترازو را تمام نهید و
اموال مردم را کم مدهید و در زمین پس از اصلاح آن
فساد مکنید این (رهنمودها) اگر مؤمنید برای شما بهتر است.»
والی مدین اخاهم شعیبا قال یـقوم اعبدوا الله ما لکم من الـه غیره و لاتنقصوا المکیال والمیزان انی ارکم بخیر و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط• ویـقوم اوفوا المکیال والمیزان بالقسط و لاتبخسوا الناس اشیآءهم و لاتعثوا فی الارض مفسدین. «(فرستادیم) گفت
ای قوم من
خدا را بپرستید برای شما جز او معبودی نیست و
پیمانه و
ترازو را کم مکنید به راستی شما را در
نعمت میبینم و (لی) از عذاب روزی فراگیر بر شما بیمناکم. • و
ای قوم من
پیمانه و ترازو را به داد تمام دهید و
حقوق مردم را کم مدهید و در زمین به
فساد سر برمدارید.»
اوفوا الکیل ولاتکونوا من المخسرین• و لاتبخسوا الناس اشیاءهم ولاتعثوا فی الارض مفسدین. «
پیمانه را تمام دهید و از کم فروشان مباشید• .• و از ارزش
اموال مردم مکاهید و در زمین سر به
فساد بر مدارید.»
حرمت کم فروشی و بد جلوه دادن اشیای مردم از اعمل نکوهش شده در
سوره اعراف است:
... فاوفوا الکیل والمیزان ولاتبخسوا الناس اشیآءهم ولاتفسدوا فی الارض بعد اصلـحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین. «و به سوی (مردم) مدین برادرشان شعیب را (فرستادیم) گفت
ای قوم من خدا را بپرستید که برای شما هیچ معبودی جز او نیست در حقیقت شما را از جانب پروردگارتان برهانی روشن آمده است پس
پیمانه و ترازو را تمام نهید و اموال مردم را کم مدهید و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید این (رهنمودها) اگر مؤمنید برای شما بهتر است.»
ویـقوم اوفوا المکیال والمیزان بالقسط ولاتبخسوا الناس اشیآءهم ولاتعثوا فی الارض مفسدین. «و
ای قوم من
پیمانه و
ترازو را به داد تمام دهید و حقوق مردم را کم مدهید و در زمین به فساد سر برمدارید.»
و لاتبخسوا الناس اشیاءهم ولاتعثوا فی الارض مفسدین. «و از ارزش اموال مردم مکاهید و در زمین سر به
فساد بر مدارید.»
خرید و فروش، امری حلال است :
... واحل الله البیع... «.و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانیده است...»
بعضی از مفسرین گفتهاند جمله: (و احل الله البیع و حرم الربوا) میخواهد
کلام رباخواران را باطل کند که گفتند: بیع هم مثل
ربا است و معنایش این است که اگر گفتار رباخواران درست بود باید حکم ربا و
خرید و
فروش نزد خدای احکم الحاکمین مختلف نبوده باشد با اینکه میبینیم حکم او در این مورد مختلف است، یکی را
حرام و یکی دیگر را
حلال کرده است.
اشکالی که بر این تفسیر وارد است این است که هر چند در جای خود سخن درستی است لیکن با لفظ آیه منطبق نیست چون بنابر آن جمله (و احل الله البیع...) حالیه میشود با اینکه ما ثابت کردیم که حالیه نیست.
و از این وجه ضعیف تر وجهی است که بعضی دیگر گفتهاند که معنای آیه این است : زیادی و فائده
بیع مانند زیادی
ربا نیست چون من
بیع را
حلال و ربا را
حرام کردهام امر هم امر من و خلق،
خلق من است این من هستم که در خلق خود به هر چه بخواهم حکم میکنم و به آنچه
اراده کرده باشم فرمان میدهم احدی از خلق مرا نرسد، که در حکم من اعتراض کند.
رضایت طرفین مبادله، شرط
صحت و
مشروعیت معامله است:
یـایها الذین ءامنوا لاتاکلوا امولکم بینکم بالبـطـل الا ان تکون تجـرة عن تراض منکم... «
ای کسانی که
ایمان آوردهاید اموال همدیگر را به ناروا مخورید مگر آنکه داد و ستدی با
تراضی یکدیگر از شما (انجام گرفته) باشد و خودتان را مکشید زیرا خدا همواره با شما
مهربان است.»
تجارت، از اسباب شرعی
نقل و
انتقال اموال است:
یـایها الذین ءامنوا لاتاکلوا امولکم بینکم بالبـطـل الا ان تکون تجـرة عن تراض منکم ولاتقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما. «
ای کسانی که ایمان آوردهاید اموال همدیگر را به ناروا مخورید مگر آنکه داد و ستدی با تراضی یکدیگر از شما (انجام گرفته) باشد و خودتان را مکشید زیرا خدا همواره با شما مهربان است.»
معنای کلمه (اکل) خوردن معروف است، و آن این است که خوردنی را به وسیله که
لقمه گرفتن و جویدن و بلعیدن مثلا داخل جوف کنیم، و چون معنای تسلط و انفاذ در این عمل نهفته است، لذا به این اعتبار کلمه (اکل) را در مواردی که تسلط و انفاذ در کار باشد نیز استعمال میشود مثلا میگویند: (اکلت النار الحطب)، (
آتش هیزم را خورد) که در این تعبیر، اعدام شدن هیزم به وسیله آتش و سوخته شدنش، تشبیه شده به انفاذ خورنده،
غذا را در جوف خود، و نیز میگویند: (اکل فلان المال) (فلانی مال را خورد) معنایش این است که در آن تصرف کرد، و بر آن مسلط شد، و در این تعبیر عنایت در این است که مهمترین غرض آدمی در هر تصرفی که میکند همان خوردن است، او میخواهد به وسیله تصرف در اشیا در درجه اول
قوت خود و عایله خویش را تامین کند، چون شدیدترین حاجت بشر در بقای وجودش همانا غذا خوردن است، و به همین مناسبت است که تصرفات او را خوردن مینامند، البته نه همه تصرفاتش را بلکه آن تصرفی را خوردن میخوانند توام با نوعی تسلط باشد و با تسلط خود تسلط دیگران را از آن مال قطع سازد، مثلا آن مال را تملک نماید، و یا تصرفی از این قبیل کند، گویا با چنین تصرفی سلطه خود را بر آن مال انفاذ نموده، در آن تصرف میکند، همانطور که خورنده غذا در آن
تصرف نموده، آن را میخورد.
کلمه (باطل) (هم در عقاید استعمال دارد، و هم اخلاق، و هم اعمال) و در اعمال عبارت است از آن عملی که غرض صحیح و عقلایی در آن نباشد.
و کلمه (تجارت) بطوری که
راغب اصفهانی گفته، به معنای تصرف در سرمایه به منظور تحصیل سود است، او اضافه کرده که در لغت عرب جز در این کلمه هیچ کلمه
ای نیست که در آن حرف تا قبل از حرف جیم قرار گرفته باشد. ( منظور
راغب ماده اصلی کلمه است، پس تصور نشود که در کلمه : (تجمل) و نظایر آن تا و جیم پهلوی هم قرار گرفته). پس آنطور که راغب معنا کرده،
تجارت معنایی است که با
معامله و
خرید و فروش منطبق میشود.
و اگر در آیه شریفه، جمله (لاتاکلوا اموالکم) را مقید کرده به قید (بینکم)، که بر نوعی جمع شدن دور یک
مال و در وسط قرار گرفتن آن
مال دلالت دارد، به این منظور بوده که اشاره و یا دلالت کند بر اینکه اکلی که در آیه از آن نهی شده خوردن بنحوی است که دست بدست آن جمع بگردد، و از یکی بدیگری منتقل شود، در نتیجه مجموع جمله (لاتاکلوا اموالکم بینکم) وقتی مقید شود بقید (بالباطل)
نهی از معاملات ناقله از آن استفاده میشود، یعنی معاملاتی که نه تنها مجتمع را به
سعادت و رستگاریش نمیرساند، بلکه ضرر هم میرساند، و
جامعه را به فساد و هلاکت میکشاند، و این معاملات
باطل از نظر
دین عبارتند از: امثال
ربا و
قمار و معاملات کتره
ای که طرفین و یا یک طرف نمیداند چه میدهد و چه میگیرد، حدود و مشخصات کالا و یا بها مشخص نیست، مانند
معامله با سنگریزه و هسته
خرما، به اینگونه که سنگریزه یا هسته
خرما را به طرف اجناس فروشنده پرتاب کنم، روی هر جنسی افتاد، با پرداخت مثلا پنجاه
تومان، آن جنس
مال من باشد و امثال این معاملات که اصطلاحا آن را غرری میگویند.
بیع ربوی،
حرام و غیر مجاز است:
... ذلک بانهم قالوا انما البیع مثل الربوا واحل الله البیع وحرم الربوا... «کسانی که
ربا میخورند، (از گور) برنمی خیزند مگر مانند برخاستن کسی که
شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: (
داد و ستد صرفا مانند رباست.) ...»
تفاوت
بیع و
ربا، در حکم
حلیت و
حرمت :
... ذلک بانهم قالوا انما البیع مثل الربوا واحل الله البیع وحرم الربوا... «کسانی که ربا میخورند، (از گور) برنمی خیزند مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماسgt;gt;، آشفته سرش کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: (داد و ستد صرفا مانند رباست.) ...»
حکم حرام بودن کسب و
تجارت، به وسیله
غنا از
آیه ۶
سوره لقمان استفاده شده است :
ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا اولـئک لهم عذاب مهین. «و برخی از مردم کسانیاند که سخن بیهوده را خریدارند تا (مردم را) بی (هیچ) دانشی از راه
خدا گمراه کنند و (راه خدا) را به ریشخند گیرند برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود.»
در روایات بسیاری «ل/plaquo;و به مال
یتیم جز به نحوی (هر چه نیکوتر) نزدیک مشوید تا به حد رشد خود برسد و
پیمانه و
ترازو را به
عدالت تمام بپیمایید هیچ کس را جز به قدر توانش
تکلیف نمیهو الحدیث» به «
غنا» تفسیر شده است. از
امام صادق -علیه السلام -درباره
غنا سؤال شد. فرمود: حکم غنا در کلام خداست که فرمود: «و من الناس من یشتری لهو الحدیث...»
حرمت
تجارت و
کسب، به وسیله
تحریف کتاب آسمانی در
سوره بقره آمده است:
فویل للذین یکتبون الکتـب بایدیهم ثم یقولون هـذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون. «پس وای بر کسانی که
کتاب (
تحریف شده
ای) با دستهای خود مینویسند سپس میگویند این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی به دست آرند پس وای بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته و وای بر ایشان از آنچه (از این راه) به دست میآورند.»
فویل للذین یکتبون کلمه ویل، بمعنای
هلاکت و عذاب شدید، و نیز بمعنای اندوه، و خواری و پستی است، و نیز هر چیزی را که آدمی سخت از آن حذر میکند، ویل میگویند، و کلمه (اشتراء) بمعنای خریدن است.
فویل لهم مما کتبت ایدیهم، و ویل لهم ضمیرهای جمع در این
آیه، یا به
بنی اسرائیل برمی گردد، و یا تنها بکسانیکه
تورات را تحریف کردند، برای هر دو وجهی است، ولی بنا بر وجه اول، ویل متوجه عوام بی سوادشان نیز میشود.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «احکام تجارت». raquo;