• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابابیل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





ابابیل، واژه قرآنی‌ به‌ معنی‌ دسته‌ها، گروه‌ها (برای‌ پرنده‌، اسب‌ و شتر) می‌باشد. و نیز دسته‌هاى پى در پى پرندگان را اَبابیل‌ گویند.



این‌ کلمه از الفاظ نادر است‌ و تنها یک‌بار در قرآن در سوره فیل که به داستان حمله سپاه فیل به مکه و نابودى آن‌ها به‌ وسیله گروهى از پرندگان پرداخته، به کار رفته‌ است:«وَ‌ أرسَلَ عَلَیهِم طَیراً أبابِیل = (خدا) بر سر آن‌ها دسته‌دسته پرندگانى را فرستاد». و به‌ همین‌ جهت‌ در کتاب‌های‌ لغت‌ و تفسیر بحثهای‌ مفصلی‌ برانگیخته‌ است.


پیش‌ از وحی الهی‌، این‌ کلمه‌ در اشعار شاعران‌ عرب‌ جاهلی به‌ کار رفته‌ است. نخستین‌ شاعر امرو القیس است‌ که‌ آن‌ را در ترکیب‌ «اَبابِیل‌ُ طَیْر» آورده‌ است؛ دیگر اعشی است‌ که‌ از آن‌ ترکیب‌ «أَبابیل‌ُ مِن‌ الطَّیْرِ» را ساخته‌ است؛
[۲] طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۱۰، ص۵۴۲، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
[۳] ابوالفتوح‌ رازی‌، حسین‌، روح‌الجنان‌، ج۵، ص۵۸۷، قم‌، ۱۴۰۴ق‌.
شاهد سوم‌ شعری‌ است‌ منسوب‌ به‌ امیة بن ابی‌الصلت که‌ مصراع اول‌ آن‌ چنین‌ است‌: «حول‌ شیطانهم‌ ابابیل‌»، اما بیت امرو القیس‌، در چاپ‌های‌ گوناگون‌ دیوان‌ او موجود نیست؛ شعر امیه‌ نیز در شیخو
[۴] شیخو، لویس‌، شعراء‌نصرانیة، جزء اول‌، ج۱، ص۲۱۹-۲۳۷، بیروت‌، ۱۹۲۶م‌.
و در منابع‌ اصیل‌ دیگر یافته‌ نمی‌شود. برعکس‌، شعر اعشی‌ بسیار معروف‌ است‌،
[۵] اعشی‌، میمون‌، دیوان‌، ج۱، ص‌ ۱۷۷، بیروت‌، متعن‌ عطوی‌.
و شاید خود به‌ تنهایی‌، دلیلی‌ بر شهرت‌ این‌ کلمه‌ در پیش‌ از اسلام باشد.


از آن‌جا که‌ بسیاری‌ از دانشمندان‌ این‌ کلمه‌ را در غیر از قرآن‌ جای‌ دیگر نیافته‌ و یا به‌ ندرت‌ به‌ آن‌ برخورده‌اند، به قیاس‌های لغوی‌ روی‌ آورده‌ و گاه‌ اشکال‌ غریبی‌ از آن‌ استخراج‌ کرده‌اند.

۳.۱ - جمع بدون مفرد

در آثار کهن‌، نخستین‌ نظر که‌ شاید نظر ارجح‌ باشد، آن‌ است‌ که‌ لفظ ابابیل‌، به نظر گروهى از لغت‌شناسان، مانند کلمات شماطیط، عبابید و شعالیل شکل‌ جمعی است‌ که‌ مفرد ندارد. این‌ نظر را همه‌ از قول‌ ابوعبیده (۲۱۱ق/۸۲۶م) و فراء (۲۶۹ق/۸۸۲م) نقل‌ کرده‌اند؛
[۶] ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۳۶، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
[۷] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
[۸] ثعالبی‌، عبدالملک‌، فقه‌اللغة، ج۱، ص۱۴۵، بیروت‌، ۱۳۱۸ق‌.
[۱۰] طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۱۰، ص۵۳۹، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
[۱۲] ابوالفتوح‌ رازی‌، حسین‌، روح‌الجنان‌، ج۵، ص۵۸۷، قم‌، ۱۴۰۴ق‌.
گرچه‌ سیوطی
[۱۴] سیوطی‌، عبدالرحمان‌، المزهر، ج۲، ص۱۹۸، قاهره‌، داراحیاء الکتب‌ العربیة.
مفرد «ابیل‌» را به‌ ابوعبیده‌ نسبت‌ داده‌ است. معنی‌ این‌ سخن‌ آن‌ است‌ که‌ کلمه ابابیل‌ یا به‌ همین‌ صورت‌ از یکی‌ از زبان‌های‌ بیگانه‌ به‌ وام‌ گرفته‌ شده‌ و سپس‌ چون‌ با اوزان‌ جمع‌ عربی‌ شباهت‌ داشته‌، به‌ دنبال‌ مفردی‌ برای‌ آن‌ گشته‌اند، و یا اینکه‌ این‌ کلمه‌، عربی‌ اصیل‌، ولی‌ متعلق‌ به‌ یکی‌ از لهجه‌ها بوده‌ که‌ مفرد آن‌ کمتر استعمال‌ می‌شده‌ و بعدها، از یاد رفته‌ است.

۳.۲ - جمع دارای مفرد

در عوض‌، گروهی‌ دیگر شکل‌هایی‌ را به‌ عنوان‌ مفرد کلمه‌ ارائه‌ کرده‌اند. نخستین‌ کسان‌ عبارتند از کسائی (د ۱۸۹ق/۸۰۵م) که‌ مفرد آن‌ را یک‌بار اِبَّوْل‌ (= دسته پراکنده پرنده‌، اسب‌ و شتر) دانسته‌ و با عِجَّوْل‌ (مفرد عَجاجیل) قیاس کرده‌ است‌،
[۱۵] ازهری‌، محمد، تهذیب‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، ج۱۵، ص۳۸۹، قاهره‌، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م‌.
[۱۶] فراء، معانى القرآن، ج‌۳، ص‌۲۹۲.
[۱۷] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
راغب‌، ص۳)، و بار دیگر آن‌ را «اِبِّیل» ذکر و با سِکین (مفرد سکاکین) قیاس کرده‌ است.
[۱۸] قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
[۱۹] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱ بیروت‌، دارالمعرفة.
اما کسائی‌ خود می‌گوید که‌ این‌ سخن‌ را از «نحویان» شنیده‌ و خود ندیده‌ است‌ که‌ عرب‌ مفردی‌ برای‌ آن‌ ذکر کند. رُؤاسی (ح‌ ۱۸۷ق/۸۰۳م) شکل‌ اباله‌ را پیشنهاد می‌کند.
[۲۰] ازهری‌، محمد، تهذیب‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، ج۱۵، ص۳۸۹، قاهره‌، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م‌.
[۲۱] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
[۲۳] سیوطی‌، عبدالرحمان‌، المزهر، ج۲، ص۱۹۸، قاهره‌، داراحیاء الکتب‌ العربیة.

این‌ لفظ را همه‌ به‌ معنی‌ پشته هیزم‌ و گاه‌ پشته علف‌ پنداشته‌اند.
[۲۴] ازهری‌، محمد، تهذیب‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، ج۱۵، ص۳۸۹، قاهره‌، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م‌.
[۲۶] راغب‌ اصفهانی‌، حسین‌، معجم‌ المفردات‌ القرآن‌، به‌ کوشش‌ ندیم‌ مرعشلی‌، ص۳، بیروت‌، ۱۹۳۲م‌.
اما گویی‌ این‌ لفظ مورد پسند ازهری نبوده‌ است‌، زیرا به‌ دنبال‌ آن‌ روایت‌ می‌گوید: اگر کسی‌ مفرد آن‌ را ایباله‌ فرض‌ کند درست‌ است‌، به‌ قیاس‌ دینار که‌ جمع‌ آن‌ دنانیر است.
[۲۷] زبیدی‌، تاج‌العروس، ‌ذیل‌ ابل‌.

در کتاب‌های‌ لغت‌ و تفسیر دوران‌های‌ بعد، بر تعداد این‌ مفردهای‌ فرضی‌ افزوده‌ شده‌ و مجموعاً این‌ الفاظ حاصل‌ شده‌ است: ۱. اِبَّول مانند عِجَّول (مفرد عجاجیل)
[۲۸] فراء، معانى القرآن، ج‌۳، ص‌۲۹۲.
؛ ۲. اِبِّیل مانند سِکین (مفرد‌ سکاکین)
[۲۹] قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
؛۳. اِیبال مانند دینار (مفرد دنانیر)
[۳۰] فراء، معانى القرآن، ج‌۳، ص‌۲۹۲.
؛ ۴. اِبّال مانند دِنّار (مفرد دنانیر)
[۳۱] قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
. ۵.اِبّاله؛
[۳۲] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج ۱۵، ج‌۳۰، ص‌۳۸۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
۶. اِباله
[۳۳] قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
؛ ۷. آبله.
[۳۴] محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص‌۱۵۹.
۸. ؛ ۹. اِبیله‌؛ ۱۰. اِبّیله‌؛ ۱۱. وَبیلة.
[۳۵] فیروزآبادی‌، القاموس‌ المحیط.

درباره حد شهرت‌ و استعمال‌ این‌ کلمات‌ امروز نظر قطعی‌ نمی‌توان‌ داد، اما چنان‌که‌ ملاحظه‌ می‌شود شواهد کلمه‌ بسیار نادر است‌ و یکی‌ دو شاهدی‌ هم‌ که‌ در دست‌ است‌، از قول‌ نحویان‌ نقل‌ شده‌ که‌ شاید - به‌ گفته کسائی‌ - جعلی‌ باشند و از روی‌ قیاس‌ ساخته‌ شده‌ باشند. حتی‌ درباره این‌ سخن‌ که‌ عرب‌ گوید: «جَاءَت‌ْ اِبلُک‌َ أَبابِیل‌»، با آنکه‌ از قول‌ نحوی‌ بزرگی‌ چون‌ أخْفَش نقل‌ شده‌، اطمینان نمی‌توان‌ کرد، (اگر چه‌ آن‌ را به‌ ابوعبیده‌ هم‌ نسبت‌ داده‌اند.) شاید همین‌ غرابت‌ کلمه‌ موجب‌ شده‌ است‌ که‌ خفاجی در قرن‌ ۱۱ق/۱۷م‌، شکل‌های‌ اِباله‌، اِہّاله‌، ایبال‌، ایباله‌ را در شمار واژه‌های‌ بیگانه‌ قرار دهد.
[۳۶] خفاجی‌، احمد،شفاء‌الغلیل‌، به‌ کوشش‌ عبدالمنعم‌ خفاجی‌، ج۱، ص‌ ۵۸، مکتبة الحرم‌ الحسین‌، ۱۳۷۱ق‌.



بیان‌ کیفیت‌ نحوی‌ «طیراً ابابیل‌» دشوار نیست‌ و مطابقت‌ شکل‌ جمع‌ ابابیل‌ با اسم‌ جمع‌ طیر طبیعی‌ به‌ نظر می‌آید.


معنای‌ کلمه ابابیل‌ نیز مانند ریشه آن‌ تا حدی‌ مبهم‌ است.

۵.۱ - مشهور

معروف‌ترین‌ معانی‌ ذکر شده‌ چنین‌ است: دسته‌ها، دسته‌دسته‌ (در حالت‌ قیدی) و پرندگانی‌ که‌ دسته‌دسته‌ به‌ دنبال‌ هم‌ می‌آیند. این‌ معنی‌ را شواهد جاهلی‌ تأیید می‌کند. برخی‌ دیگر گفته‌اند: مراد، جماعاتی‌ از پرندگان‌ است‌ که‌ از این‌جا و آن‌جا آیند، یا مرغانی‌ بسیار که‌ از پس‌ هم‌ آیند.
[۳۷] ازهری‌، محمد، تهذیب‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، ج۱۵، ص۳۸۹، قاهره‌، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م‌.
[۳۸] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
[۳۹] ثعلبی‌، احمد، ج۱، ص۴۴۳، قصص‌الانبیاء، بیروت‌، ۱۴۰۱ق‌/۱۹۸۱م‌.
[۴۰] طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۱۰، ص۵۳۹، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
[۴۱] ابوالفتوح‌ رازی‌، حسین‌، روح‌الجنان‌، ج۵، ص۵۸۷، قم‌، ۱۴۰۴ق‌.
دانشمندان‌ مسلمان‌ گویی‌ همه‌ میان‌ ابابیل‌ و ابل‌ رابطه‌ای‌ هم‌ لفظی‌ و هم‌ معنوی‌ احساس‌ می‌کرده‌اند؛ به‌ همین‌ جهت‌، غالباً در توضیح‌ «دسته‌های‌ مرغان‌» آنها را با «الابِل‌ المُؤبَّلة» قیاس‌ کرده‌اند. به‌ نظر می‌رسد همین‌ احساس‌، صحیح‌ترین‌ راه‌ توجیه‌ کلمه ابابیل‌ باشد.
شاید بتوان‌ این‌ لفظ را از خانواده کلماتی‌ دانست‌ که‌ از کلمه بسیار کهن‌ ابیل‌ مشتق‌ شده‌اند، زیرا پژوهش‌هایی‌ که‌ تاکنون‌ انجام‌ یافته‌، نشان‌ داده‌ است‌ که‌ این‌ کلمه‌ در زبان‌های‌ همسایه عربی‌، از جمله‌ فارسی‌ ریشه‌ ندارد (احتمال‌ اشتقاق‌ آن‌ از آبله‌ و اَبْلَک‌ مقبول‌ نیست)؛ نیز به‌ نظر نمی‌رسد که‌ در آثار جاهلی‌، علاوه‌ بر آنچه‌ گذشت‌، چیز تازه‌ای‌ یافت‌ شود که‌ اصل‌ کلمه‌ را باز نماید.

۵.۲ - غیر مشهور

برخلاف آن‌چه مشهور است، ابابیل نام آن پرندگان نیست؛ بلکه معناى وصفى دارد.به نظر ابن سیده، ابابیل به معناى گروه‌ها و دسته‌هایى از پرندگان، اسبان و شتران است. ابن عبّاس آن را به معنای دسته‌دسته مى‌داند.
[۴۵] سیوطی، الدرّ المنثور، ج‌۸‌، ص‌۶۳۰‌.
ابابیل، هم‌چنین به معناى زیاد،
[۴۶] قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
گروه متفرّق،جمعیت‌های بزرگ،
[۴۸] قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
جمعیت‌ها،
[۴۹] ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۵۵، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
بعضى به دنبال بعض، جماعت‌هایى متفرّق از این‌جا و آن‌جا و رنگ‌هاى گوناگون
[۵۲] ماوردى، تفسیر ماوردی، ج‌۶‌، ص‌۳۴۲.
دانسته شده است. به نظر مصطفوی، بعید نیست که اصل در مادّه «أ‌ـ‌ب‌ـ‌ل» به معناى تحمّل سختى، بردباری و مقاومت، و‌ ابل (شتر) نیز یکى از مصادیق این معنا باشد، و‌ شاید ابابیل هم وصف پرنده‌اى با همین ویژگى‌ها باشد و «طیراً أبابیل»، یعنى پرندگان گروه‌گروه، قوى، مقاوم و صبور.
[۵۳] علامه مصطفوی، التحقیق، ج‌۱، ص‌۲۶، «ابل».


۵.۳ - قول مفسران

هر یک‌ از این‌ پرندگان‌ که‌ به‌ گفته‌ بیشتر مفسران‌ از دریا آمده‌ بودند، سه‌ سنگ‌ (تعداد سنگ‌ها نیز مختلف‌ است.) با خود داشتند و بر سر سپاهیان‌ ابرهه‌ انداختند. (نک: اصحاب‌ الفیل) و بنابر قول‌ عکرمه‌
[۵۴] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۳، بیروت‌، دارالمعرفة.
سنگ‌ها موجب‌ می‌شده‌ که‌ بر بدن‌ آنان‌ خارش‌ افتد.
[۵۶] طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۵، ص۵۴۲، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
[۵۷] مجلسی‌، محمدباقر، بحار‌الانوار، ج۱۵، ص۱۳۸، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
همو در جای‌ دیگر
[۵۸] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۳، بیروت‌، دارالمعرفة.
[۶۰] طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۵، ص۵۴۲، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
[۶۱] مجلسی‌، محمدباقر، بحار‌الانوار، ج۱۵، ص۱۳۸، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
از آبله‌ سخن‌ به‌ میان‌ می‌آورد و می‌گوید: نخستین‌بار که‌ آبله‌ و حصبه‌ در عرب‌ پدیدار شد، آن‌ سال‌ بود.
[۶۲] ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۳۵، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
[۶۳] فخر رازی‌، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۱۰۰.

مترجمان‌ تفسیر طبری‌
[۶۵] ترجمه تفسیر طبری‌، به‌ کوشش‌ حبیب‌ یغمایی‌، ج۷، ص۲۰۵۸، تهران‌، ۱۳۳۹ق/۱۳۴۴ش‌.
نوشته‌اند که‌ «اندام‌های‌ ایشان‌ بیاماسید». از آن‌جا که‌ «آماسیدن‌» با هیچ‌یک‌ از معانی‌ موجود در طبری‌ مناسبت‌ ندارد، شاید بتوان‌ پنداشت‌ که‌ مترجمان‌ به‌ موضوع‌ تاول‌های‌ آبله‌ توجه‌ داشته‌اند.
خاورشناسان‌ و گروهی‌ از نویسندگان‌ شرقی‌ علت‌ شکست‌ ابرهه‌ را یک‌ بیماری‌ ساری‌ پنداشته‌اند.
[۶۶] عبده‌، محمد،تفسیر‌القرآن‌ الکریم‌، ج۱، ص۱۵۸، قاهره‌، ۱۳۴۱ق‌.
[۶۷] دائرةالمعارف‌ قرن‌ العشرین‌، ذیل‌ ابل.
توجیهات‌ لغوی‌ این‌ محققان‌ نیز که‌ گاه‌ با توجه‌ به‌ بیماری‌ آبله‌ بوده‌، هیچ‌کدام‌ مقبول‌ نیست. نخست آرتور جفرى مى‌گوید: واژه «ابابیل» ربطى به پرندگان ندارد؛ بلکه نام بلایی است؛ گذشته از آن، این کلمه از «ابیله» به معناى «تاول» گرفته شده است. اشپرنگل خیلى پیش‌تر در ۱۹۷۴م میان این واژه و بیمارى آبله، رابطه‌اى را حدس زده بود و آن را مشتق از «اَب» به معناى پدر و «ابیل» به معناى نوحه و ندبه مى‌پنداشت و مى‌گفت: ایرانیان، واژه «ابیله» را به معناى آبله به کار مى‌برند. این نظریه را روایات موجود که مى‌گوید: لشکریان ابرهه به بیمارى آبله دچار و نابود گشتند، تأیید مى‌کند؛ امّا مشکل، اثبات فارسى بودن آن است؛ زیرا آبله در [[زبان فارسى]، خود دخیل از عربی و بى‌تردید از همین آیه گرفته شده است. این‌ ریشه‌سازی‌ البته‌ تهی‌ از هر‌گونه‌ ارزش‌ علمی‌ است. کارادووو با احتیاط بسیار در حاشیه کتاب‌، «تیر بابیل‌» (= تیرهای‌ بابلی‌) را به‌ عنوان‌ اصل‌ ترکیب‌ «طیراً ابابیل‌» پیشنهاد می‌کند. این‌ پیشنهاد، اگرچه‌ به‌ ظاهر جذاب‌ است‌، چون‌ به‌ متن‌ و محیط تاریخی‌ - لغوی‌ عنایت‌ نداشته‌، شایسته توجه‌ نیست‌ و از نظر قوانین‌ تعریب‌ نیز اشکالات‌ متعدد دارد. از سوی‌ دیگر، کازیمیرسکی‌ و مویر، ابابیل‌ را اسم‌ خاص‌ دانسته‌اند. همچنین‌ یک‌ افسر انگلیسی‌ نقل‌ کرده‌ است‌ که‌ این‌ کلمه‌ با «پرندگان‌» هیچ‌ رابطه‌ای‌ ندارد، بلکه‌ نام‌ «بلایی‌» است‌ که‌ خود از «ابیله‌» به‌ معنی‌ تاول‌ مشتق‌ شده‌ است‌، اما نمی‌دانیم‌ چگونه‌ قول‌ این‌ افسر آن‌ قدر اعتبار یافته‌ که‌ بتن‌ و جفری‌ به‌ آن‌ استناد کرده‌اند. ملاحظه‌ می‌شود که‌ همه پژوهشگران‌ معاصر به‌ دنبال‌ ریشه بیگانه این‌ کلمه‌ می‌گردند.
علمای‌ مسلمان‌ تا قرن‌ ۱۱ق/۱۷م‌ چنین‌ نظری‌ نداشتند و شاید خفاجی‌ (د ۱۰۶۹ق/۱۶۵۹م) نخستین‌ کسی‌ باشد که‌ اِباله‌، اِبّاله‌ و اِیباله‌ را در شمار کلمات‌ بیگانه‌ نهاده‌ و بر خلاف‌ رسم‌ خود، هیچ‌ منبعی‌ برای‌ آن‌ ذکر نکرده‌ و توضیحی‌ بر آن‌ نیفزوده‌ است.

۵.۴ - احتمالات جدید

بی‌ سر و سامانی‌ پژوهش‌ها در این‌ باب‌ موجب‌ احتمالات‌ تازه‌تری‌ نیز شد. شکل‌ کلمه‌ از یک‌ سو، و موضوع‌ آبله‌ که‌ عکرمه‌ در اذهان‌ انداخته‌ از سوی‌ دیگر، برخی‌ را متوجه‌ کلمه اَبْلَک‌ (به‌ معنی‌ دو رنگ‌، سیاه‌ سفید، ابلق) کرد
[۶۸] مقدم‌، محمد،«طیراً ابابیل‌»، ج۱، سخن‌، س‌ ۱، شم ۷ و ۸، ص۴۳۸- ۴۳۹، ۱۳۲۲ش‌.
و چنین‌ تصور شد که‌ ابلک‌ همان‌ آبله‌ است‌ و اباله‌ یا شکل‌های‌ مشابه‌ آن‌، از ابلک‌ مأخوذ است‌، اما این‌ دو کلمه‌ ظاهراً رابطه‌ای‌ با یکدیگر ندارند.


آبله‌ واژه‌ای‌ کهن‌ و به‌ معنی‌ تاول‌ و بیماری‌ آبله‌، به‌ کرات‌ در متون‌ فارسی‌ آمده‌ است؛
[۶۹] اخوینی‌، ربیع‌، هدایة‌المتعلمین‌، به‌ اهتمام‌ جلال‌ متنیی‌، مشهد، ۱۳۴۴ش‌.
و در پهلوی‌ نیز به‌ صورت‌ آبلگ‌ آمده‌ است. در عوض‌، ابلک‌ را - اگر نشانی‌ از آن‌ در زبان‌های‌ کهن‌ فارسی‌ یافت‌ شود - باید با «ابلق‌» قیاس‌ کرد که‌ یکی‌ از واژه‌های‌ معروف‌ جاهلی‌ است‌ (نک: ابلق) به‌ هر حال‌، اگر شواهد جاهلی‌ که‌ پیش‌ از این‌ (در آغاز مقاله) ذکر کردیم‌ - یا حتی‌ یکی‌ از آن‌ سه‌ شاهد - اصیل‌ باشد، لاجرم‌ همه بحث‌هایی‌ که‌ محققان‌ معاصر کرده‌اند بی‌حاصل‌ است‌ و کلمه ابابیل‌ معنایی‌ جز دسته‌ها و گروه‌ها نخواهد داشت.


در این‌که این پرنده به چه شکلى بوده و چگونه مأموریت خود را در نابودى اصحاب فیل انجام داده، آراى گوناگونى وجود دارد: بیشتر دانشمندان‌ آن‌ها را خطاطیف‌ (= پرستوها) دانسته‌اند. عایشه مى‌گوید: ابابیل شبیه خطاطیف (پرستوها) هستند
[۷۰] اسماعیل حقی بروسوی، روح‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۱۵‌.
و ابوالفتوح‌ این‌ معنی‌ را به‌ عایشه‌ نسبت‌ داده‌ است.
[۷۱] ترجمه تفسیر طبری‌، به‌ کوشش‌ حبیب‌ یغمایی‌، ج۷، ص۲۰۵۸، تهران‌، ۱۳۳۹ق/۱۳۴۴ش‌.
و نیز گفته شده: آن‌ها شبیه وطاوی (خفّاش‌های سرخ و سیاه) بودند.
[۷۲] آلوسی‌، محمود، روح المعانی‌، ج ۳۰، ص ۴۲۳.
ابوسعید خدری، کبوتران حرم (مکه) را از نسل ابابیل مى‌داند؛ ولى بُروسَوی در درستى کلام او تردید مى‌کند؛ چراکه به گفته برخى، ابابیل، شبیه زرازیر (سارها) هستند که در اطراف باب ابراهیم مسجدالحرام وجود دارند.
[۷۳] اسماعیل حقی بروسوی، روح‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۱۵‌.
عکرمه مى‌نویسد: آن‌ها سرهایى چون درندگان داشتند که پیش از آن دیده نشده بود و پس از آن نیز دیده نشد.
[۷۴] قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.

طبری به نقل از ابن‌ عبّاس مى‌گوید: آن‌ها پرندگانى بودند که از دریا خارج شده یا از سوى دریا آمده بودند. سفید یا سیاه و یا سبز رنگ بودند و منقارى چون پرندگان و چنگال‌هایى همانند سگان داشتند.
[۷۵] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج ۳۰، ص ۳۸۳، بیروت‌، دارالمعرفة.
ابوالجوزا عقیده دارد که خداوند در همان وقت، آن‌ها را در آسمان پدید آورد.
[۷۶] ابی اسحاق ثعلبی، عرائس‌المجالس، ص‌۴۰۰.
و ابن مسعود آن‌ها را پرندگانى مى‌داند که صیحه مى‌کشیدند و بر اصحاب فیل، سنگ مى‌افکندند. خداوند طوفانی فرستاد که آن سنگ‌ها را با شدّت بر آنان مى‌کوبید.
[۷۷] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج‌۳۰، ص‌۳۸۳، بیروت‌، دارالمعرفة.
ابوالفتوح از ابومسعودنقل مى‌کند: آن مرغان به شکل منج انگبین‌اند (زنبور عسل) و در منقار هر یکى، سنگى است. هر گروهى را یکى مرغ، در پیش ایستاده، سیاه‌سر، درازگردن، سرخ‌منقار. بیامدند این مرغان و گرد لشکرگاه ابرهه در آمدند. چون ایشان صف بر کشیدند و آهنگ کعبه کردند، هر مرغى از ایشان، آن‌چه در منقار داشت، بینداخت. بر هر سنگى نام صاحب او نوشته شده بود. بر هر یکى که سنگ او، بر او زدند، بر سرش آمد و از زیرش بیرون آمد و اگر بر پشتش افتاد، به سینه‌اش بیرون آمد و اگر بر سینه‌اش آمد، بر پشتش بیرون رفت تا همه بر جاى بمردند.
[۷۸] ابوالفتوح‌ رازی‌، حسین‌، روح‌الجنان‌، ج‌۲۰، ص‌۴۱۰ قم‌، ۱۴۰۴ق.

ابن هشام‌،
[۷۹] ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۳۴، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
ظاهراً از قول‌ ابن عباس‌، لفظ بَلَسان‌ را نیز افزوده‌ است.
[۸۰] ابن منظور، لسان‌العرب، ذیل‌ بلس‌.
این‌ کلمه‌ را که‌ به‌ معنی‌ پرنده‌ نیامده‌، صاحب‌ لسان‌ به‌ معنی‌ سار فرض‌ کرده‌ است. نیز از ابن عباس‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ «ایشان‌ را منقار مرغان‌ بود، چنگال‌ سگان‌ و سرها چون‌ سر شیر». به گفته او، خداوند پرندگانى همانند پرستو را از دریا بر آن‌ها فرستاد که هر یک سه سنگ با خود حمل مى‌کردند: یک سنگ در منقار و دو سنگ در پاهایشان بود. سنگ‌ها به اندازه نخود و عدس بود و به محض برخورد به اصحاب فیل، آن‌ها را نابود مى‌کرد.
[۸۱] ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۵۳‌، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
فخر رازی پس از نقل صفات متعدّدى که براى پرندگان بیان شده، مى‌گوید: از آن‌جا که این پرندگان دسته‌دسته بودند، شاید هر دسته شکلى داشته و هر کسى آن‌چه را که دیده وصف کرده است.

۷.۱ - روایات معصومین

از رسول‌خدا (صلّی الله علیه و آله) در وصف این پرنده روایت شده: مرغى بین آسمان و زمین است که لانه دارد و تخم مى‌گذارد.
[۸۳] ماوردى، تفسیر ماوردی، ج‌۶‌، ص‌۳۴۲.
ابومریم از امام‌ باقر (علیه‌السلام) روایت مى‌کند: هر پرنده سه سنگ در چنگال و منقار خود داشت. سنگ‌ها را بر روى لشکریان ریختند که بر اثر آن در میان آن‌ها، مرض آبله پدید آمد؛ پس خداوند نیز به وسیله آن‌ها، نابودشان ساخت و پیش از آن «آبله» در آن‌جا دیده نشده بود. امام‌ صادق (علیه‌السلام) فرمود: از اصحاب فیل، یک نفر بیش‌تر باقى نماند که فرار کرد. او در حالى که مشغول نقل واقعه براى مردم بود، سرش را بالا‌ برد و گفت: این از همان پرندگان است؛ آن‌گاه آن پرنده (که مأمور تعقیب او بود) بالاى سر او قرار گرفت و سنگى را رها کرد که از زیر او خارج‌ شد. بعضى این شخص را خود ابرهه دانسته‌اند که هنگام نقل واقعه براى پادشاه حبشه با آن عذاب نابود شد.
[۸۶] محمد ثقفی تهرانی، روان جاوید، ج‌۵‌، ص‌۴۳۷.



درباره رنگ‌ آن‌ها نیز گفته‌اند که‌ سپید یا سیاه‌ و یا سبز، و منقارشان‌ نیز زرد بوده‌ است.
[۸۷] طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۳بیروت‌، دارالمعرفة.
کسی‌ نیز گفته‌ است‌ که‌ ابلق‌ بوده‌اند، همچون‌ پرستوها. دیگری‌ گفته‌ که‌ کبوتران‌ مکه‌ از همان‌ نوعند.


(۱) آلوسی‌، محمود، روح‌المعانی‌، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی.
(۲) ابن منظور، لسان‌العرب.
(۳) ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی.
(۴) ابوالفتوح‌ رازی‌، حسین‌، روح‌الجنان‌، قم‌، ۱۴۰۴ق.
(۵) اخوینی‌، ربیع‌، هدایة‌المتعلمین‌، به‌ اهتمام‌ جلال‌ متنیی‌، مشهد، ۱۳۴۴ش.
(۶) ازهری‌، محمد، تهذیب‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۷) اعشی‌، میمون‌، دیوان‌، بیروت‌، متعن‌ عطوی.
(۸) ترجمه تفسیر طبری‌، به‌ کوشش‌ حبیب‌ یغمایی‌، تهران‌، ۱۳۳۹ق/۱۳۴۴ش.
(۹) ثعالبی‌، عبدالملک‌، فقه‌اللغة، بیروت‌، ۱۳۱۸ق.
(۱۰) خفاجی‌، احمد، شفاء‌الغلیل‌، به‌ کوشش‌ عبدالمنعم‌ خفاجی‌، مکتبة الحرم‌ الحسین‌، ۱۳۷۱ق.
(۱۱) دائرةالمعارف‌ قرن‌ العشرین‌.
(۱۲) راغب‌ اصفهانی‌، حسین‌، معجم‌ المفردات‌ القرآن‌، به‌ کوشش‌ ندیم‌ مرعشلی‌، بیروت‌، ۱۹۳۲م‌.
(۱۳) زبیدی‌، تاج‌العروس‌.
(۱۴) زمخشری‌، محمود، الکشاف‌، بیروت‌، دارالکتب‌ العربیة.
(۱۵) سیوطی‌، عبدالرحمان‌، المزهر، قاهره‌، داراحیاء الکتب‌ العربیة.
(۱۶) سیوطی، الدرّ المنثور.
(۱۷) طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، تهران‌، ۱۳۷۹ق.
(۱۸) طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، بیروت‌، دارالمعرفة.
(۱۹) عبده‌، محمد، تفسیر‌القرآن‌ الکریم‌، قاهره‌، ۱۳۴۱ق.
(۲۰) فخر رازی‌، محمد، التفسیر الکبیر، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌ (طبع‌ افست).
(۲۱) فیروزآبادی‌، القاموس‌ المحیط.
(۲۲) مجلسی‌، محمدباقر، بحار‌الانوار، تهران‌، ۱۳۷۹ق.
(۲۳) مقدم‌، محمد، «طیراً ابابیل‌»، سخن‌، س‌ ۱، شم ۷ و ۸، ۱۳۲۲ش.
(۲۴) ثعلبی‌، احمد، قصص‌الانبیاء، بیروت‌، ۱۴۰۱ق‌/۱۹۸۱م.
(۲۵) فراء، معانى‌القرآن.
(۲۶) قرطبی، تفسیر قرطبی.
(۲۷) محمد خزائلی، اعلام قرآن.
(۲۸) ماوردى، تفسیر ماوردی.
(۲۹) علامه مصطفوی، التحقیق.
(۳۰) اسماعیل حقی بروسوی، روح‌البیان.
(۳۱) ابی اسحاق ثعلبی، عرائس‌المجالس.
(۳۲) ثقةالاسلام کلینی ، اصول کافی.
(۳۳) محمد ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید.
(۳۴) علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی.
(۳۵) آیة الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه.
(۳۶) شیخو، لویس‌، شعراء‌نصرانیة، جزء اول‌، بیروت‌، ۱۹۲۶م.


۱. سوره فیل(۱۰۵)،آیه۳    
۲. طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۱۰، ص۵۴۲، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
۳. ابوالفتوح‌ رازی‌، حسین‌، روح‌الجنان‌، ج۵، ص۵۸۷، قم‌، ۱۴۰۴ق‌.
۴. شیخو، لویس‌، شعراء‌نصرانیة، جزء اول‌، ج۱، ص۲۱۹-۲۳۷، بیروت‌، ۱۹۲۶م‌.
۵. اعشی‌، میمون‌، دیوان‌، ج۱، ص‌ ۱۷۷، بیروت‌، متعن‌ عطوی‌.
۶. ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۳۶، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۷. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
۸. ثعالبی‌، عبدالملک‌، فقه‌اللغة، ج۱، ص۱۴۵، بیروت‌، ۱۳۱۸ق‌.
۹. زمخشری‌، محمود بن عمر، الکشاف‌، ج۴، ص۷۹۹.    
۱۰. طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۱۰، ص۵۳۹، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
۱۱. فخر رازی‌، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۲۹۱.    
۱۲. ابوالفتوح‌ رازی‌، حسین‌، روح‌الجنان‌، ج۵، ص۵۸۷، قم‌، ۱۴۰۴ق‌.
۱۳. آلوسی‌، محمود، روح المعانی‌، ج۱۵، ص۴۶۸.    
۱۴. سیوطی‌، عبدالرحمان‌، المزهر، ج۲، ص۱۹۸، قاهره‌، داراحیاء الکتب‌ العربیة.
۱۵. ازهری‌، محمد، تهذیب‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، ج۱۵، ص۳۸۹، قاهره‌، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م‌.
۱۶. فراء، معانى القرآن، ج‌۳، ص‌۲۹۲.
۱۷. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
۱۸. قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
۱۹. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱ بیروت‌، دارالمعرفة.
۲۰. ازهری‌، محمد، تهذیب‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، ج۱۵، ص۳۸۹، قاهره‌، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م‌.
۲۱. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
۲۲. زمخشری‌، محمود بن عمر، الکشاف‌، ج۴، ص۷۹۹.    
۲۳. سیوطی‌، عبدالرحمان‌، المزهر، ج۲، ص۱۹۸، قاهره‌، داراحیاء الکتب‌ العربیة.
۲۴. ازهری‌، محمد، تهذیب‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، ج۱۵، ص۳۸۹، قاهره‌، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م‌.
۲۵. زمخشری‌، محمود بن عمر، الکشاف‌، ج۴، ص۷۹۹.    
۲۶. راغب‌ اصفهانی‌، حسین‌، معجم‌ المفردات‌ القرآن‌، به‌ کوشش‌ ندیم‌ مرعشلی‌، ص۳، بیروت‌، ۱۹۳۲م‌.
۲۷. زبیدی‌، تاج‌العروس، ‌ذیل‌ ابل‌.
۲۸. فراء، معانى القرآن، ج‌۳، ص‌۲۹۲.
۲۹. قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
۳۰. فراء، معانى القرآن، ج‌۳، ص‌۲۹۲.
۳۱. قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
۳۲. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج ۱۵، ج‌۳۰، ص‌۳۸۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
۳۳. قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
۳۴. محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص‌۱۵۹.
۳۵. فیروزآبادی‌، القاموس‌ المحیط.
۳۶. خفاجی‌، احمد،شفاء‌الغلیل‌، به‌ کوشش‌ عبدالمنعم‌ خفاجی‌، ج۱، ص‌ ۵۸، مکتبة الحرم‌ الحسین‌، ۱۳۷۱ق‌.
۳۷. ازهری‌، محمد، تهذیب‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، ج۱۵، ص۳۸۹، قاهره‌، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م‌.
۳۸. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۱، بیروت‌، دارالمعرفة.
۳۹. ثعلبی‌، احمد، ج۱، ص۴۴۳، قصص‌الانبیاء، بیروت‌، ۱۴۰۱ق‌/۱۹۸۱م‌.
۴۰. طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۱۰، ص۵۳۹، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
۴۱. ابوالفتوح‌ رازی‌، حسین‌، روح‌الجنان‌، ج۵، ص۵۸۷، قم‌، ۱۴۰۴ق‌.
۴۲. فخر رازی‌، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۲۹۱.    
۴۳. آیة الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‌۲۷، ص‌۳۳۶.    
۴۴. ابن منظور، لسان‌العرب، ج۱۱،ص۶.    
۴۵. سیوطی، الدرّ المنثور، ج‌۸‌، ص‌۶۳۰‌.
۴۶. قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
۴۷. ابن منظور، لسان‌العرب، ج۱۱،ص۶.    
۴۸. قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
۴۹. ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۵۵، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۵۰. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج‌۲، ص‌۴۴۳.    
۵۱. فخر رازی‌، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۲۹۱.    
۵۲. ماوردى، تفسیر ماوردی، ج‌۶‌، ص‌۳۴۲.
۵۳. علامه مصطفوی، التحقیق، ج‌۱، ص‌۲۶، «ابل».
۵۴. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۳، بیروت‌، دارالمعرفة.
۵۵. زمخشری‌، محمود بن عمر، الکشاف‌، ج۴، ص۷۹۹.    
۵۶. طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۵، ص۵۴۲، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
۵۷. مجلسی‌، محمدباقر، بحار‌الانوار، ج۱۵، ص۱۳۸، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
۵۸. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۳، بیروت‌، دارالمعرفة.
۵۹. زمخشری‌، محمود بن عمر، الکشاف‌، ج۴، ص۷۹۹.    
۶۰. طبرسی‌، فضل‌، مجمع‌البیان‌، ج۵، ص۵۴۲، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
۶۱. مجلسی‌، محمدباقر، بحار‌الانوار، ج۱۵، ص۱۳۸، تهران‌، ۱۳۷۹ق‌.
۶۲. ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۳۵، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۶۳. فخر رازی‌، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۱۰۰.
۶۴. آلوسی‌، محمود، روح المعانی‌، ج۱۵، ص۴۶۷.    
۶۵. ترجمه تفسیر طبری‌، به‌ کوشش‌ حبیب‌ یغمایی‌، ج۷، ص۲۰۵۸، تهران‌، ۱۳۳۹ق/۱۳۴۴ش‌.
۶۶. عبده‌، محمد،تفسیر‌القرآن‌ الکریم‌، ج۱، ص۱۵۸، قاهره‌، ۱۳۴۱ق‌.
۶۷. دائرةالمعارف‌ قرن‌ العشرین‌، ذیل‌ ابل.
۶۸. مقدم‌، محمد،«طیراً ابابیل‌»، ج۱، سخن‌، س‌ ۱، شم ۷ و ۸، ص۴۳۸- ۴۳۹، ۱۳۲۲ش‌.
۶۹. اخوینی‌، ربیع‌، هدایة‌المتعلمین‌، به‌ اهتمام‌ جلال‌ متنیی‌، مشهد، ۱۳۴۴ش‌.
۷۰. اسماعیل حقی بروسوی، روح‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۱۵‌.
۷۱. ترجمه تفسیر طبری‌، به‌ کوشش‌ حبیب‌ یغمایی‌، ج۷، ص۲۰۵۸، تهران‌، ۱۳۳۹ق/۱۳۴۴ش‌.
۷۲. آلوسی‌، محمود، روح المعانی‌، ج ۳۰، ص ۴۲۳.
۷۳. اسماعیل حقی بروسوی، روح‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۱۵‌.
۷۴. قرطبى، تفسیر قرطبی، ج‌۲۰، ص‌۱۳۴.
۷۵. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج ۳۰، ص ۳۸۳، بیروت‌، دارالمعرفة.
۷۶. ابی اسحاق ثعلبی، عرائس‌المجالس، ص‌۴۰۰.
۷۷. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج‌۳۰، ص‌۳۸۳، بیروت‌، دارالمعرفة.
۷۸. ابوالفتوح‌ رازی‌، حسین‌، روح‌الجنان‌، ج‌۲۰، ص‌۴۱۰ قم‌، ۱۴۰۴ق.
۷۹. ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۳۴، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۸۰. ابن منظور، لسان‌العرب، ذیل‌ بلس‌.
۸۱. ابن هشام‌، عبدالملک‌، السیرة النبویة، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ السقا و دیگران‌، ج۱، ص۵۳‌، بیروت‌، داراحیاء التراث‌ العربی‌.
۸۲. فخر رازی‌، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۳۲، ص‌۲۹۲.    
۸۳. ماوردى، تفسیر ماوردی، ج‌۶‌، ص‌۳۴۲.
۸۴. ثقة الاسلام کلینی، اصول کافی، ج ۸، ص ۸۴.    
۸۵. ثقة الاسلام کلینی،اصول کافی، ج‌۴، ص‌۲۱۶.    
۸۶. محمد ثقفی تهرانی، روان جاوید، ج‌۵‌، ص‌۴۳۷.
۸۷. طبری‌، محمد، جامع‌البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌، ج۳۰، ص۱۹۳بیروت‌، دارالمعرفة.
۸۸. فخر رازی‌، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۲۹۱.    
۸۹. زمخشری‌، محمود بن عمر، الکشاف‌، ج۴، ص۷۹۹.    
۹۰. آلوسی‌، محمود، روح المعانی‌، ج۱۵، ص۴۶۸.    



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابابیل»، ج۲، ص۵۸۱.    
دانشنامه موضوعی قرآن    


رده‌های این صفحه : ابابیل | قرآن شناسی | واژگان قرآنی




جعبه ابزار