آدم (یهودیت)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مقاله به آدم در
دین یهود و انسانشناسی یهود پرداخته میشود.
از
آفرینش آدم در
عهد عتیق دوبار و به دو بیان سخن رفته است: یک بار در
باب اول سفر پیدایش و بار دیگر در بابهای دوم تا پنجم آن، و تحقیقات در
متون کتاب مقدس نشان داده است که سرچشمه آنها دو
روایت مختلف بوده است.
در باب اول از
تکوین عالم هستی در ۶
روز ، و از آفرینش آدم، که نقطه کمال
خلقت و مهر پایانی آن است، سخن میرود.
پس از آنکه
خدا آسمانها و
زمین را آفرید، و با
اراده و کلام خود روشنایی را پدید آورد، آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا ساخت، روی زمین را از گیاهان گوناگون و انواع جانوران و پرندگان پر ساخت و اجرام فلکی را در
آسمان قرار داد، در روز ششم گفت: «آدم را به صورت ما و موافق
شبیه ما بسازیم تا بر
ماهیان دریا و
پرندگان آسمان و بهائم و بر تمامی زمین و همه حشراتی که بر زمین میخزند،
حکومت نماید.
پس خدا آدم را به صورت خود آفرید.
او را به صورت خدا آفرید، ایشان را نر و ماده آفرید.
و خدا ایشان را
برکت داد، و خدا بدیشان گفت بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن
تسلط نمائید.»
در بابهای دوم تا پنجم
داستان خلقت آدم، با تفصیل بیشتر و تقریباً با بسیاری از جزئیاتی که در روایات مسیحی و اسلامی نیز دیده میشود، آمده است.
آدم،
زن وی
حوا ،
باغ عدن ،
درخت ممنوع، اغوای حوا و
خوردن از
میوه آن درخت (نخستین گناه)،
رانده شدن از
باغ بهشت ، زندگی بر روی زمین،
زناشویی و آوردن فرزندان و جز آن در این قسمت ذکر شده است.
پس از پیدایش آسمانها و زمین، خداوند آدم را
خلق کرد تا بر روی زمین کار کند.
آفرینش آدم از
خاک زمین بود، و خداوند در
بینی او
روح حیات دمید، و از
نفخه الهی آدم «
نفس زنده » شد.
سپس باغی پر از درختان گوناگون در
عدن به طرف شرق
غرس نمود. «درخت حیات» و «درخت معرفت نیک و بد» را در میان آن قرار داد، و آدم را در آنجا نهاد تا به کار زمین بپردازد و باغ را نگهبانی کند، ولی او را از خوردن میوه «درخت
معرفت نیک و بد»
منع کرد، و به او گفت که اگر از آن بخوری «هر آینه خواهی مرد».
آنگاه خداوند همه جانداران و پرندگان زمین و آسمان را که از خاک سرشته بود، نزد آدم آورد تا وی آنان را نام بگذارد، و نامی که آدم بر هر یک از آنان نهاد، همان نام او شد.
آدم تنها بود و خداوند خواست تا برای او جفتی و معاونی بیافریند، پس خوابی گران بر او مستولی کرد، یکی از دندههای او را برداشت و از آن حوا را
خلق کرد.
این که مردان
پدر و
مادر خویش را ترک میکنند و با
همسران خود
انس و
الفت میگیرند، از آن روست که
زن پارهتن
مرد است.
مار، که هوشیارتر از جانوران دیگر بود، نزد حوا آمد و او را به خوردن میوه «درخت معرفت نیک و بد»
ترغیب و
اغوا کرد، و گفت اینکه خداوند شما را از آن منع کرده است از آن روست که اگر از آن بخورید.
چشمانتان باز میشود و چون خداوند بر
نیک و بد معرفت خواهید یافت.
حوا از میوه آن درخت بخورد و پارهای از آن را به آدم داد، و او نیز بخورد.
در همان حال
چشم هر دو به نیک و بد باز شد و از برهنگی خود باخبر شدند و از
شرم اندامهای خود را با برگهای
انجیر پوشاندند.
خداوند که از نافرمانی آنان به خشم آمده بود، حوا را
محکوم کرد که
گرفتار بار
حمل و
درد زائیدن شود و تا ابد زیر
فرمان شوهر باشد، و آدم را گفت که «زمین به سبب تو
ملعون شد» و تو در تمامی
ایام عمرت با
رنج و
عذاب از زمین
نان خواهی خورد و
خار و خس برایت خواهد رویاند، و سرانجام به خاک بازخواهی گشت و مار نیز از اینکه حوا را اغوا کرده بود ملعون و محکوم شد که تا ابد بر
شکم خود راه برود و خاک بخورد و میان او و آدمیان دشمنی برقرار باشد.
و خداوند گفت که «همانا
انسان مثل یکی از ما شده است که
عارف نیک و بد گردیده» و مبادا که از میوه «درخت حیات» نیز بخورد و جاودان زنده و بیمرگ بماند.
پس خداوند آدم را از باغ عدن بیرون کرد تا بر روی زمین، که خود از آن آفریده شده بود،
کار و زندگی کند، و کرّوبیان را در سمت شرقی عدن مسکن داد، و
شمشیر آتشباری را در اطراف درخت حیات به گردش درآورد تا آن را محافظت کند.
آدم و حوا زندگانی بر روی زمین را
آغاز کردند.
نخست قائن (
قابیل ) و سپس
هابیل از ایشان ولادت یافتند.
قائن به
زراعت مشغول شد و هابیل
گلهداری پیشه کرد. ۱۳۰ سال بعد،
شیث به
دنیا آمد، و پس از او نیز پسران و دختران دیگر آوردند.
مدت
عمر آدم ۹۳۰
سال بود.
در اسفار عهد عتیق از دوران ۸۰۰ ساله زندگانی آدم بعد از ولادت شیث، جز اینکه «پسران و دختران آورد» خبر دیگری روایت نشده است، ولی درباره انسان به معنی عام آن («آدم» به
زبان عبری ) در بعضی از کتب عهد عتیق مطالبی آمده است که به گونهای با نکاتی که در ۴ باب اول سفر پیدایش دیده میشود ارتباط دارند، چنانکه در
مزامیر داوود گنهکاری انسان و
رحمت و
محبت پروردگار اشاره شده
و آمده است که خداوند «تاج جلال و اکرام» بر سر انسان نهاده و او را بر تمامی آفریدگان خود فرمانروا کرده است،
و سرانجام او را به خاک بازمیگرداند و میگوید «ای
بنی آدم ، رجوع نمایید».
در سفر
ایوب از کوتاهی و تلخی عمر آدمی در این جهان و بیثباتی هستی او، و نیز از آرزوی بازگشت به
مقام قربالهی و
بازیافت سعادت و نیکبختی از دست رفته سخن به میان آمده است.
در کتب غیررسمی و ادبیات بینالنهرین: اشاراتی که در این نوشتهها به آدم و سرگذشت او رفته کلاً مبتنی بر مطالبی است که در سفر پیدایش آمده است، ولی نویسندگان این کتابها از
عقاید و روایات دیگری که در طول
زمان در اطراف این موضوع پدید آمده بود نیز بهره گرفته، و گاهی تأویلات و دریافتهای شخصی خود را در آنها وارد کردهاند.
در
کتاب حکمت یسوع بن سیراخ
گناه کردن آدم و گرفتار
مرگ شدن او ناشی از گناه حوّا دانسته شده، و در حکمت سلیمان
آمده است که خداوند انسان را برای بیمرگی آفرید و او را به صورت جاودانگی خود
خلق کرد، اما
ابلیس بر آدم
حسد برد و او را به
نافرمانی و گناه کشید و از این روی مرگ به
جهان راه یافت.
بدینسان در اینجا ابلیس جای «
مار » را میگیرد و سقوط آدم به حسد ابلیس نسبت داده میشود.
در کتاب دوم اِسْدراس
آمده است که آدم با گناهی که مرتکب شد نه تنها خود را گرفتار
عقوبت کرد و از
بهشت رانده شد، بلکه تمامی نوع
بشر را با خود به سقوط کشید.
در همان کتاب
نویسنده از اینکه تمامی آدِمیزادگان باید به گناه آدم
مجازات شوند و به
کیفر مرگ برسند
شکوه و زاری میکند.
بدینسان مسأله «گناه اولیه» که در دورههای بعد از مهمترین مسائل
علم کلام مسیحیت به شمار میرود، ظاهراً نخستین بار در این کتاب مطرح میشد.
در کتاب مکاشفات باروخ
گرچه از گناه و سقوط آدم و ادامه آن در فرزندان او سخن میرود، لیکن از سوی دیگر موضوع
اختیار و
آزادی انسان در انتخاب
خیر و شر نیز مطرح میشود و عبارت معروف «هر کس آدم نفس خود است» در این کتاب اشاره به همین معنی است و گویای این نکته که سعادت و
شقاوت هر کس در خود او و با خود اوست.
در کتاب اسرار خنوخ آمده است که اجزاء وجود آدم از ۷ جوهر آفریده شد: گوشتش از خاک، خونش از قطرههای
شبنم ، چشمانش از
خورشید ، استخوانش از
سنگ ، رگها و موهایش از گیاهان، اندیشهاش از ابرها و از
سرعت سیر فرشتگان، روحش از
روح خدا و از باد، و نامش از چهار حرف m, a, d, a (حروف اول نامهای جهات چهارگانه به زبان یونانی) ساخته شده است.
آدم از دو
عالم روحانی و جسمانی آفریده شد، و چون فرشتگان از
حکمت الهی بهرهور بود، و خداوند راه
نور و راه
ظلمت را به او نشان داده و نیروی
تمیز میان نیک و بد و انتخاب آن دو را به او ارزانی داشته بود، لیکن از آن روی که حقیقت خود را نمیشناخت و از اصل خویش بیخبر بود، سقوط کرد.
آنچه در کتاب اسرار خنوخ درباره آفرینش آدم آمده است بیان دیگری است از تقابل و تناظر میان
عالم صغیر و
عالم کبیر که در برخی از
ادیان قدیم و بعضی از مکاتب فلسفی دورههای بعد نیز دیده میشود.
نویسنده در این بخش از کتاب خواسته است که برای سقوط آدم نیز وجهی پیدا کند و
علت آن را در وجود خود او جستجو نماید.
در کتاب یوبیل برای آنکه تصور
تشبیه و
تجسیم از
ذات خداوند دور باشد،
اعمال آفرینش به
اراده خداوند، ولی به کارگزاری فرشتگان، صورت میگیرد،
چنانکه در کتاب اسرار خنوخ
نیز خداوند به «حکمت» خود امر میکند که آدم را از گوهرهای هفتگانه یاد شده به وجود آورد.
از کتب متأخر بینالعهدین چند کتاب زندگانی آدم و حوا بوده است که غالباً مسیحیان در آنها مطالبی درباره
ظهور مسیح و بازگشت او وارد کردهاند، و اکنون ترجمهها و روایتهایی از آنها به زبانهای یونانی، لاتینی، اسلاوی، عربی، سریانی و حبشی موجود است.
این کتابها در عین اینکه همگی شرح احوال آدم و حوا را بعد از
اخراج از بهشت باز میگویند با هم اختلافات بسیار دارند، و هر یک به جنبه دیگری از رویدادهای زندگانی آنان و فرزندانشان بر روی زمین اشاره میکنند.
پشیمان شدن آدم و حوا از نافرمانی،
وعده بخشایش الهی و بازگرداندن نیکوکاران از فرزندان آدم به بهشت، کشاکش آنان با
شیطان و پایداریشان در برابر دسیسههای او، ستیزهجویی قابیل و هابیل، ولادت شیث، مرگ آدم و
مراسم تدفین او، فریفته شدن فرزندان شیث بر دختران قابیل...
اینها ماجراهایی است که در این کتابها نقل شده و نمودار دامنه داستانهایی است که درباره این موضوع بهطور شفاهی از
دیرباز میان یهودیان
رواج داشته است.
در بخشی از تلمود که هَگّادا (= روایت) نام دارد و شامل
قصص و روایات شفاهی و تمثیلات دینی و
اخلاقی است، غالباً موضوعات و مسائل عقیدتی مورد تفسیر و تأویل قرار میگیرد، و برای روایات و رویدادهایی که در کتاب مقدس نقل شده است توجیهات جدید عرضه میگردد.
در این بخش از
تلمود مطالبی که در چند باب اول سفر پیدایش درباره آدم و حوا و آفرینش آنان آمده است نیز به
تفصیل مورد تفسیر و تأویل قرار گرفته و روایات و اشارات گوناگون بر آن افزوده شده است.
در
تفسیر این عبارت که «خدا آدم را به
صورت خود آفرید»، کوشش شده است که از تصور همانندی انسان با خدا یا برعکس پیشگیری شود، و گفتهاند که این بدان معنی است که انسان از
عزت و
عظمت الهی برخوردار است و
قابلیت وصول به این شان و مقام را دارد.
در
ترتیب آفرینش، هر چه دیرتر
پدید آمد، از آنچه پیش از او بود
برتر و والاتر بود.
آدم و حوا که پس از همه چیز آفریده شدند، بر همهچیز برتری و فرمانروایی یافتند.
آدمی از آن روی در پایان دوره آفرینش افریده شد، که آفریدگان دیگر همگی برای او و برخورداری او به وجود آمدهاند (چنانکه در مهمانسرایی خوانی چیده شود و مهمان بیتأخیر و انتظار بر سر خوان حاضر شود) و نیز آدمی از آن روی پس از چیزهای دیگر آمد که اگر احیاناً گرفتار خودبینی و خودپسندی گردد، بر او بانگ زنند که: حتی
پشه پیش از تو آفریده شد.
از میان همه جانداران، تنها آدمی است که میتواند راست بایستد و
استوار بخرامد و او از اینرو همسان فرشتگانی است که کارگزاران جهاناند.
آدم کامل و رشد یافته آفریده شد.
او و حوا به صورت
جوانان ۲۰ ساله پدید آمدهاند. «پاشنه پای آدم از جلال خورشید پرشکوهتر بود، تا چه رسد به چهره او، زیرا آدم برای آن آفریده شد تا خداوند را خدمت کند، و
قرص خورشید برای آن است که خدمتگزار انسان باشد».
آدم در
نخستین روز سال نو، روز اوّل
تشرین ، آفریده شد و هر چه وابسته به وی بود، در همان روز روی داد.
در
ساعت اول خاک او گرد آمد، در ساعت دوم
گل او سرشته و آماده شد، در ساعت سوم اندامهای او بر هم قرار گرفتند، در ساعت چهارم
جان در او دمیده شد، در ساعت پنجم او برخاست و
راست ایستاد، در ساعت ششم بر همه چیز نام نهاد، در ساعت هفتم حوا را به نزد او آوردند، در ساعت هشتم آنها قابیل و هابیل را به وجود آوردند، در ساعت نهم
هشدار داده شدند که از درخت معرفت نیک و بد نخورند، در ساعت دهم مرتکب نافرمانی شدند، در ساعت یازدهم فرمان محکومیت بر ایشان فرود آمد و در ساعت دوازدهم آنان را از باغ عدن بیرون راندند.
چون اراده الهی بر آفرینش آدم قرار گرفت، فرشتگان به رایزنی فراخوانده شدند.
برخی از ایشان به
امید مهر و عطوفتی که از او ظاهر خواهد شد موافقت کردند، و برخی از
بیم تبهکاریها و ستیزههایی که او برخواهد انگیخت،
مخالفت ورزیدند.
سرانجام، ذات قدوسی بر آن شد که آدم را بیافریند، و چون فرشتگان
هیبت و شکوهمندی آفرینش آدم را دیدند به
هراس افتادند و خواستند که او را
پرستش کنند، لیکن آدم در این وقت به بالا اشاره کرد (یعنی پرستش از آن خداوند است)؛ و نیز گفته شده است که در این هنگام خدا خوابی گران بر آدم
چیره کرد تا فرشتگان محدودیتها و ناتوانیهای او را ببینند.
روایت دیگر میگوید که خدا به فرشتگان فرمان داد که در برابر آدم
سجده کنند، و همگی چنین کردند جز شیطان که
سرپیچی کرد و به ژرفای
دوزخ پرتاب گشت و از آنجا کینهای
پایدار از آدم در
دل گرفت.
چنانکه قبلاً گفته شد، در سفر تکوین شرح آفرینش آدم و سرگذشت او تا هنگام رانده شدن از باغ بهشت گزارش شده است، و از احوال او پس از آن
زمان و از اینکه بر روی زمین چگونه زندگانی خود را با شرایط تازه سازگاری داد، نه در این سفر و نه در اسفار دیگر عهد عتیق سخنی رفته است، لیکن در روایاتی که در هَگّادا نقل شده است در این باب اشارات فراوان دیده میشود.
گفتهاند که چون خورشید
غروب کرد و جهان
تاریک شد، آدم را هراس فرو گرفت و اندیشید که اینک مار میآید و مرا
هلاک میکند.
خداوند دو
پارهسنگ به وی داد تا آنها را به هم بکوبد و
آتش و
روشنایی پدید آورد.
هنگامی که آدم
گناه کرد، شکوه خود را از دست داد، و با گناه او چیزهای دیگر نیز از شکوه افتادند. «گرچه همگی به کمال خود آفریده شده بودند» و با گذشت نسلها زیبایی آدمیان رو به
کاهش نهاد.
شیطان از آن رو مار را ابزار کار خود ساخت که از جانوران دیگر زیرکتر و تیزبینتر بود و چون خدا او را
دست و
پا بخشیده بود بیش از دیگران به آدمی شباهت داشت.
درخت معرفت نیک و بد را بعضی تاک، و بعضی دیگر
گندم ،
لیمو و یا انجیر گفتهاند.
درباره درخت انجیر آمده است که چون آدم و حوا پس از
ارتکاب گناه از برهنگی خود
احساس شرم کردند و با برگ این درخت اندامهای خود را پوشاندند، پس باید میوهای که از خوردن آن منع شده بودند، انجیر بوده باشد.
اینکه باغ عدنی که آدم از آن رانده شد در این جهان بوده یا در جهان دیگر، سخنی است که مورد اختلاف است.
قابیل به آدم گفت: «من
توبه کردم و
آمرزیده شدم».
آدم از این سخن در شگفت شد و تپانچهای بر روی قابیل زد و گفت: «توبه را نیرو و اثری چنین بزرگ بوده است و من نمیدانستم» ولی در کتاب آدم و حوا شرح توبه آدم پس از رانده شدن از باغ عدن به تفصیل بیان شده است.
احکام و
قوانین پیش از ظهور
شریعت موسی به آدم داده شده بود.
مراعات
روز سبت از زمان او
واجب شد و نخستین کسی که اداءِ
قربانی کرد او بود، و اگر وی گناه نکرده بود، تمامی
تورات بر او
نازل میشد.
در
عصر هلنیستی، که دوران
رواج فرهنگ یونانی و غلبه آن بر افکار مردم اروپا و بخشهایی از آسیای غربی بود، متفکران یهودی غالباً به تأویل و تفسیر تمثیلی ابواب اولیه سفر پیدایش میپرداختند، و آدم را نمونه اصلی و اولیه نوع بشر، و سرنوشت و سرگذشت او را بیان تمثیلی وضع انسان در جهان میشمردند، ولی در عین حال غالباً واقعیت تاریخی گزارش سفر پیدایش را نیز پذیرفته بودند و آن را دارای ۲ جنبه تاریخی و تمثیلی میدانستند.
فیلون اسکندرانی (نیمه اول سده اول م)، که به فلسفه افلاطون نظر داشت میگفت که خداوند دو گونه انسان آفرید: انسان آسمانی «به صورت خدا»
و انسان زمینی که از خاک سرشته شد.
انسان آسمانی غیرمادی است و انسان زمینی ترکیبی است از عناصر مادی و معنوی ــ
پیکر و خرد و
اندیشه ــ این خرد و اندیشه آدمی است که «به صورت خدا» آفریده شده است نه پیکر او.
آدم زمینی هم از لحاظ توانایی عقلانی از همه آدمیان آینده برتر بود و هم از لحاظ صورت جسمانی، و به کمال سعادت نایل شد، ولی در این مقام باقی نماند.
وی با خوردن از درخت معرفت نیک و بد جاودانگی و نیکبختی خود را از دست داد و گرفتار مرگ و تیرهروزی شد.
از دیدگاه فیلون خوردن از درخت
ممنوع تمثیل و کنایهای است از
تسلیم شدن در برابر لذات و
شهوات جسمانی.
چون آدم در برابر خواستههای جسمانی خود سر فرود آورد، فهم او از سطح فراتر دانش به
سطح فروتر اندیشه فرو افتاد.
فیلون در مواردی معنای لفظی عبارات سفر پیدایش را میپذیرد و آنها را به صورت ظاهری تفسیر میکند، ولی عموماً میکوشد که برای همه عناصر معنایی تمثیلی بیابد.
از این روست که در
فلسفه او آدم نمودگار خرد میگردد، حوا نمودگار دریافت حسی، مار نمودگار هوای نفسانی و درخت معرفت نمودگار اندیشه و
تدبیر .
روش تفسیر و تأویل تمثیلی و مجازی دوره هلنیستی در سدههای میانه از
رونق و
اعتبار افتاد، و متکلمان یهودی در نتیجه آشنایی با آراء کلامی اسلامی به
نص کتاب مقدس
اتکا کردند و به تفسیر روایات و عبارات آن، به صورتی که نقل شده بود، پرداختند.
از دیدگاه سعیدیه فَیومی (۲۷۹ـ۳۳۰ یا ۳۳۱ق/۸۸۲ ـ۹۴۲م) انسان نقطه کمال آفرینش و مورد
عنایت و رحمت خاص الهی است.
خداوند به موجب همین عنایت خاص به آدمی روح و نیروی تمیز بخشیده و آزادی اراده به او ارزانی داشته است تا میان نیک و بد انتخاب کند و معیار و میزان او در این انتخاب احکام الهی (تورات) است، و سعادت و شقاوت او بر این انتخاب مبتنی است.
در این میان، در اینجا نیز
افسانه «قوم برگزیده» از یاد نمیرود.
به
عقیده یهودا هلوی (۴۷۸ـ۵۳۴ق/۱۰۸۵ـ۱۱۴۰م)
پزشک و فیلسوف یهودی اندلسی، هر یک از انواع یا اقانیم چهارگانه طبیعت (جماد، نبات،
حیوان ، انسان) دارای جزئی است که از سایر اجزاء برتر و کاملتر است.
در نوع آدمی این کمال در افرادی تحقق مییابد که از روح نبوت و نیروی الهی (القوه الالهیه) برخوردار باشند، و این نیروست که انسان را توانا میسازد تا با خداوند پیوند استوار برقرار کند.
این نیرو از آدم به فرزندان
یعقوب (اسرائیل) به
ارث رسید، و همین ویژگی است که یهودیان را از همه اقوام دیگر
ممتاز و جدا ساخته است، ولی این نیرو تنها زمانی
تحقق و فعلیت میپذیرد که از احکام الهی (تورات)
سیراب شود و در «
ارض موعود »
پرورش یابد.
موسی بن میمون (۵۲۹ ـ۶۰۰ یا ۶۰۱ق/۱۱۳۵ـ۱۲۰۴م) نیز، که در بسیاری از موارد مضامین کتاب مقدس را تأویل و تفسیر تمثیلی میکند، درباره آدم میگوید که آفریده شدن وی «به صورت خدا» اشاره به کمال عقلانی اوست نه همانندی جسمانی.
پیش از ارتکاب گناه، خرد وی به کاملترین حد خود رسیده بود و همواره با تمامی وجود خویش به تفکر و تأمل درباره حقایق طبیعی و ماورای طبیعی مشغول بود.
گناه کردن وی در حقیقت روی آوردنش به سوی لذات جسمانی بود.
کوشش در ارضاءِ شهوات او را از
تفکر درباره حقایق الهی
بازداشت و
عقل عملی او را که تا آن زمان خفته بود،
بیدار و فعال کرد.
به جای تعقل نظری به تجربههای عملی پرداخت، به جای حقایق به ارزشها و امور اعتباری توجه یافت، و به جای شناخت
حق و
باطل به تمیز نیک و بد و سود و زیان سرگرم شد، و به جای تفکر در طبیعت و ماوراءطبیعت به مسائل
اخلاقی و سیاسی روی آورد.
روشن است که در نظر موسی بن میمون، عقل عملی منزلتی فروتر از عقل نظری دارد، و کیفری که آدم دید از آن روی بود که از عقل نظری و تفکر در حقایق الهی روی گرداند و به عقل عملی و خواهشهای جسمانی روی آورد، و بر همین اساس اشاراتی که در مدراشها و بخشهای تلمود به داستان آدم رفته است نیز تفسیر
مجازی و تمثیلی میکند.
در مدراشها «مار» به صورت
شتری توصیف شده است که «سمائیل» (ابلیس)
سوار بر آن است.
موسی بن میمون در این باره میگوید که «مار» نمودگار
قوه موهمه است و سمائیل نمودگار قوه شهویه، و درخت حیات که در مدراشها توصیف شده نمودگار طبیعت است و شاخههای آن نمودگار ماوراءطبیعت، در حالی که درخت معرفت نیک و بد نمودگار عقل عملی است.
آدم به جای آنکه از میوه حیات بخورد و به جاودانگی نایل شود، از میوه درخت معرفت نیک و بد، که از آن منع شده بود، خورد و از تعقل در حقایق برتر بازماند و در پی تسلیم شدن به خواهشهای جسمانی به عقل عملی روی آورد.
تفسیر تمثیلی سرگذشت آدم در دورههای بعد ادامه داشت.
یوسفالبو فیلسوف یهودی اندلسی (سده ۹ق/ سده ۱۵م) میگفت که آدم نمونه نخستین نوع انسان است و برترین و کاملترین
مخلوقات این جهان است و
مقصود از آفرینش
عالم وجود اوست و موجودات دیگر برای
خدمت او آفریده شدهاند.
او نیز سرگذشت آدم را بیانی تمثیلی از وضع انسان در این جهان میدانست.
به نظر او باغ عدن کنایه از این
عالم، آدم
کنایه از نوع بشر، درخت حیات عبارت از شریعت (تورات) و مار نمودگار شهوات است.
قرار گرفتن آدم در باغ عدن، که درخت حیات در میان آن جای دارد، کنایه از آن است که انسان در این جهان باید به احکام شریعت پایبند باشد، و بیرون شدن وی از باغ عدن پس از نافرمانی، کنایه از کیفری است که نافرمانی و
غفلت از احکام الهی در پی دارد.
در
مکتب عرفانی متأخره یهودی موسوم به قبّالا آدم مجمع و مظهر جمیع صفات و افعال الهی است، و از این روی، واسطه آفرینش و اساس
عالم هستی است.
بنابر نظریات این مکتب در کتاب زهر ذات الهی دارای ۲ وجه است: وجه عدمی، که نامحدود و بحث و بسیط و ناشناختنی است و نهانترین نهانهاست و از آن به این سوف (نامتناهی) تعبیر میشود، و وجه وجودی که شامل صفات اسماء و افعال بیشمار و بینهایت اوست.
وجه وجودی در ۱۰ اصل روحانی یا ۱۰ جلوه نور (که سفیروت نامیده میشود) از وجه عدمی (این سوف) صادر میگردد.
مجموعه این جلوهها (سفیروت) در ترتیب عمودی به ۳ گروه:
عمود یمین، عمود وسطی، عمود شمال، و در ترتیب افقی به ۳ گروه عقلی، حسی، طبعی تقسیم میشوند:
در میان این جلوهها نوعی ثنویت «جنسی» (کنایه از ۲ جنبه فعاله و منفعله آنها) برقرار است، بدین معنی که دیهیم، و
حکمت و
قدرت و
نصرت مذکراند و تمیز و
محبت و
جلال و
ملکوت «مؤنث».
از پیوستن حکمت و تمیز،
علم (که به دلایلی در شمار سفیروت نیست)، و از ۲ زوج دوم، رحمت، و از ۲ زوج سوم
بنیاد پدید میآید.
آنچه در حکمت و تمیز است در
علم، آنچه در قدرت و محبت است در رحمت، و آنچه در نصرت و جلال است در بنیاد تحقق و فعلیت میپذیرد.
دیهیم و ملکوت آغاز و انجام این مجموعه است.
دیهیم نمودار وجه عدمی در
عالم صفات و تجلیات است، و ملکوت، که از آن به شکینا (حضور الهی) نیز تعبیر میشود، نمودار حضور و وجود صفات خداوند در
عالم خلقت است.
وجه وجودی که
عالم صفات و اسماء و افعال الهی است، وجه ایجادی و «کلمات»
خلاقه خداوند است.
این
عالم گاهی به صورت درخت (
شجره «الهی»)، که ریشههای آن در وجه عدمی (اینسوف) است تصور میشود، و گاهی به صورت انسانی که دیهیم بر بالای سر و ملکوت در زیر پای اوست و جلوههای دیگر اندامهای او را تشکیل میدهند.
این صورت انسانی، که جامع اسماء و صفات الهی است آدم قدیم نام دارد (که گاهی آدم علوی نیز نامیده میشود)، و واسطه و وسیله آفرینش
عالم است.
عالم خلقت در حقیقت
عالم ظهور و تجلی صفات و افعال در قالب اشکال و صور است، و از این روی «
عالم تفریق» نامیده میشود (در مقابل
عالم صفات و تجلیات که
عالم توحید است).
عالم خلقت براساس
عالم صفات آفریده شده، و هرچه در
عالم خلقت روی میدهد هستی و حیات خود را از
عالم صفات و تجلیات، یعنی از «آدم قدیم» میگیرد، و اوست که اساس این
عالم است و اجزاء و عناصر این
عالم اجزاء و عناصر پیکر اوست.
به این اعتبار
عالم آدم
کبیر است و آدم
عالم صغیر .
آدم، یعنی انسان اول در این
عالم، که مظهر «آدم قدیم» است، عالیترین و کاملترین مصداق و مجلای صفات و اسماء خدایی است، و جمیع
عوالم و مراتب وجود (عقلی و حسی و طبعی) را در بر دارد.
در این مکتب مقصود از آفرینش آدم به صورت خدا، که در سفر پیدایش آمده است، اشاره به همین مظهریت و جامعیت اوست.
جهان
خلقت در آغاز غیرمادی و روحانی بود، ولی آدم، که در
عالم تفریق مجذوب آفرینش شده و از اصل خود غافل مانده بود، نافرمانی کرد، و با گناه و سقوط او تمامی
عالم خلق روحانی سقوط کرد و مادی و جسمانی شد (و بیرون شدن آدم از بهشت کنایه از این امر است).
در
نتیجه این سقوط
وحدت و همبستگی اولیه آفرینش در هم شکست،
عالم جسمانی از
عالم روحانی جدا افتاد، و شکینا (حضور الهی) غریب ماند و
شر و
فساد و
ظلم جهان را فراگرفت؛ لیکن انسان، از آنجا که اصل الهی دارد و مظهر اعلا و مجلای کامل صفات خداوند است، سرانجام از راه
تقوی و
عبادت و با پیروی از شریعت (تورات) به کمال عقلانی و
اخلاقی خود بازخواهد رسید، و به یاری «مسیحا» به اصل خود بازخواهد گشت، و
عالم هستی وحدت و
همبستگی اولیه را بازخواهد یافت، چنانکه
زکریای نبی گفته است
«در آن روز یهُوَه واحد خواهد بود و اسم او واحد».
در کتاب عهد عتیق نیز به وجود یک «آدم روحانی»
قدیم و ازلی در برابر آدم جسمانی اشاراتی هست، زیرا حزقیال
در
عروج به آسمان و مشاهده
عوالم روحانی از صورتی «مثل صورت انسان» سخن میگوید؛ فیلون اسکندرانی، فیلسوف یهودی (نیمه اول
سده اول م) نیز به وجود ۲ آدم «علوی» و «سفلی» قائل است، و میگوید: آنکه از بهشت رانده شد آدم سفلی بود، و آدم علوی همچنان در بهشت باقی است.
(۱) جودائیکا.
(۲) کتاب مقدس، (عهد عتیق و عهد جدید).
(۳) هیستینگز.
(۴)یسوع بن سیراخ، حکمت.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «آدم، قسمت یهودیت»، ج۱، ص۱۳۴.