کرامت انسان در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کرامت انسان در
قرآن، به عنوان یک اصل
آفرینش در نظر گرفته شده و
کرامت در سرشت
انسان تنیده شده است.
خداوند متعال میفرماید: «و لقد
کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر مماً خلقنا تفضیلاً؛
ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، و آنان را در خشکی و
دریا بر نشاندیم، از چیزهای پاکیزه روزیاشان دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریدههای خود برتری آشکار دادیم.»
«و لقد
کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر مماً خلقنا تفضیلاً»
این
آیه نگاه اصلی
قرآن به
انسان را مینمایاند، در این آیه سخن از
آفرینش انسان و امتیازات او بر دیگر موجودات است؛ از جمله این امتیازات که انسان بر غیر خودش چیره گشته و موجودات دیگر را در اختیار خود گرفته است.
مرحوم طبرسی درباره مفهوم آیه میگوید: (یعنی آنان را به نطق،
عقل،
قدرت، تشخیص، چهره زیبا، قامت استوار، تدبیر امر معاش و
معاد، چیرگی آنان بر هر آنچه در
زمین است و به اختیار گرفتن دیگر حیوانات،
تکریم کردیم.
دیدگاه مرحوم
علامه طباطبایی درباره اینکه مقصود از این
کرامت چیست و شامل کدام یک از انسانها میشود، حائز اهمیت و برای بحث مورد نظر بسیار راه گشاست، و مینویسد: مقصود از آیه، بیان حال همه انسانها
با قطع نظر از
کرامت الهی و قرب و فضیلت روحی خاص برای پارهای از افراد است. پس این کلام شامل
مشرکان،
کافران،
فاسقان هم میشود، وگرنه مفهوم امتنان و عتاب تحقق پیدا نمیکند. بنابراین مقصد از
تکریم در: (و لقد
کرّمنا بنی آدم)، تخصیص یافتن چیزی به توجه و شرافت بخشیدن به آن به وسیله چیزهایی است که به وی اختصاص یافته و در غیر آن یافت نمیشود. تفاوت مفهوم تفصیل
با تکریم در اینجا بروز پیدا میکند، چون
تکریم مفهومی اصیل و نفسی است، به این معنا که در وجود او،
شرافت و
کرامت قرار داده شده است؛ در حالیکه در تفصیل هر دوی آنها در اصل عطا مشترکاند، ولی عطای یکی بیش از دیگری است. انسان در بین موجودات هستی مختصّ به برخورداری از عقل گشته است… و به طور اجمالی آدمیان به سبب آنکه خداوند آنان را از بین دیگر موجودات هستی به چیزی اختصاص داده،
مکرّم شدهاند و
با این چیز بر دیگر موجودات امتیاز یافتهاند و این همان خردی است که
با آن
حق را از
باطل،
خیر را از
شرّ، و سود را از زیان باز میشناسند)
این امتیاز چیزی جز همان انتخابگری و توان تشخیص نیست. خداوند متعال از این آفرینش ویژه به
کرامت یاد کرده است. بنابراین در این نگرش،
کرامت در اصل آفرینش انسان لحاظ و
با سرشتش عجین شده است، فرارویش خشکی و دریا قرار گرفته و بر آن دو چیره گشته است، نوع تغذیهاش از پاکیهاست که پیوند استوار
با کرامت و ارزشمندی انسان دارد و بر بسیاری از آفریدههایی که از این اهمیت برخوردار نیستند، برتری داده شده است. این نگاه باید در همه زندگی، رفتارها، گفتارها و کردارهای انسان جاری و ساری باشد و هرگونه رفتاری که
با این اصل آفرینش انسان در تضاد باشد، از سوی هیچکس و هیچ نیرو و قدرتی پذیرفته نیست و
با انسانیت انسان ناهماهنگ است و انسان نباید چنین رفتاری را بپذیرد.
قرآن در همه مواردی که برای انسان تعیین تکلیف میکند، این اصل را در نظر میگیرد و در هر جا که رفتاری
با این اصل ناهماهنگ باشد، به ترک آن و هر چیزی که این اصل را تقویت کند، بدان سفارش میکند. شاید نیک قوامی انسان که در آیه ۴
سوره التّین در آفرینش انسان مطرح شده است، نگاهی به همین سرشت ارزشمند و
کرامتمند انسان دارد که اگر این اصل را زیر پا بگذارد، به پستترین مرتبه پستی سقوط میکند ولی آنانکه آن را پاس میدارند، از این سقوط در امان میمانند و
پاداشی شایسته مییابند. این برداشت را در ادامه مقاله به هنگام تبیین نسبت
کرامت انسانی بامقوله
ایمان و آرزوی اعتقاد و
عمل صالح، توضیح بیشتری خواهیم داد.
به اعتقاد
امام خمینی انسان موجودی است که در ذات و جوهر خود دارای
کرامتی است که او را از موجودات دیگر متمایز میکند و آن تمایز در این است که انسان دارای نفس است که از روح الهی در او دمیده شده است.
امام خمینی برای
کرامت اقسامی قائل است ازجمله:
۱-
کرامت مطلقه: این
کرامت مربوط به اعطای اصل وجود است و همه موجودات از بسط فیض وجود او بهره بردهاند و این
کرامت بهواسطه نور وجود
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که در عالم ظاهر گشته است. ازاینرو پیامبر
اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رحمت برای عالمیان و
کرامت مطلقه الهی است.
۲-
کرامت ذاتی: امام خمینی
کرامت ذاتی را مربوط به کمالات وجود میداند که در افراد بهتناسب استعدادهای آنان مختلف است و خود به دو قسم است:
کرامت جسمانی و روحانی.
۳-
کرامت اکتسابی: امام خمینی معیار
کرامت اکتسابی انسان تقوای الهی معرفی میکند و معتقد است هر کس تقوایش بیشتر باشد، کرامتش نزد خداوند بیشتر است و مرد یا زن بودن اختلاف لهجه و زبان و رنگ هیچیک موجب
کرامت نیست و پیامبر
اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه (علیهمالسّلام) به سبب اینکه باتقواترین مردم بودند،
باکرامتترین آناناند. و ازآنجاکه تقوای الهی دارای مراتب است بهموازات آن
کرامت نیز دارای مراتبی است نخستین مرتبه
تقوا پرهیز از
گناهان است که سبب هلاکت انسان و داخلشدن در
جهنم است.
از سوی دیگر، امام خمینی خاطرنشان کرده است که خداوند بندگان خود را به
عبادت و مناجات
با خود
تکریم کرده و آنان که اهل معرفت و فضیلتاند چیزی را
با مناجات با حقتعالی عوض نمیکنند و همه عزت و شرف و فضیلت خود را در مناجات
با حقتعالی میدانند. ازاینرو بنده نیز باید ادب مقام ربوبیت را نگه دارد و دعاها و عبادات او دارای تنزیه و یاد حق باشد و امور معنوی را طلب کند.
اگر
با توجه به آیه یاد شده در آغاز بحث،
کرامت انسان را به عنوان یک اصل آفرینش در وجود انسان در نظر بگیریم، آنسان که
قرآن کریم آن را مورد تایید قرار داده است، باید از هر نوع رفتاری که
با این اصل منافات داشته باشد، پرهیز کنیم و
قرآن نیز همین منطق را در برخورد
با انسان در نظر گرفته است که در زیر به نمونههایی اشاره میکنیم:
نخستین چیزی که در
کرامت انسان مطرح میشود، آزادی
عقیده و انتخاب است. انسانی که به پذیرشباوری اجبار شود، حتی اگر باور درستی هم باشد،
کرامت وی سرکوب شده است و شخصیت انسانی او مورد
اهانت قرار گرفته است. به همین سبب از نگاه
قرآنی انسان برای پذیرشباوری مجبور نیست و باید در گزینش اعتقادی به اقناع دست پیدا کند. این اقناع باید در فضایی به دور از هرگونه جوّسازی و فشارهای محسوس و نامحسوس باشد و پیامبران موظّف بودند تنها هر کدام از گزینهها فرجام هر یک از آنها را برای مردم تبیین و تشریح کنند و موانع را که فراروی انسان برای گزینش آگاهانه و آزادانه قرار دارد، کنار بزنند تا او بتواند آزادانه و آگاهانه، شخصیت انسانی خود را پاس دارد و
کرامت خود را زیر پا نگذارد. تعبیری که در
قرآن از
پیامبران به عنوان مبشران و منذران وجود دارد، تبیین طرق که خداوند آن را به خود نسبت میدهد
تا انسانها
با گزینش خود شکور و کفور بودن خودشان را تثبیت کنند، اینکه خداوند به طور قاطع در برابر اندیشه (چیرگی پیامبران بر هدایت انسانها) مقاومت میکند و آن را بیرون از دایره وظیفه آنان میشمارد، در همین جهت معنا پیدا میکند. خداوند در خطاب به
پیامبر اسلام میفرماید:«فذکّر انّما انت مذکّر، لست علیهم بمصیطر؛
پس تذکّر بده که تو تنها تذکر دهندهای، بر آنان چیره نیستی.» حتی خداوند در برابر شدت علاقه پیامبر
اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به هدایت جامعه میایستد و آن را غیر لازم میشمارد و میگوید: «فلعلّک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً؛
شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو از اندوه جان خود را در پیگیری کارشان تباه کنی» و نیز فرموده: «لعلّک باخع نفسک ان لا یکونوا مؤمنین؛
شاید تو از اینکه ایمان نمیآورند، جان خود را تباه سازی».
قرآن هدایت را امری انتخابی
با پس زمینههای خاص خود که در هر کس وجود دارد، میداند و آن را الزاماً در پیوند
با علاقه و تمایل پیامبران نمیداند و تصریح میکند که: «انّک لا تهدی من اجبت و لکنّ الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین؛
در حقیقت، تو هر کسی را که دوست داری، نمیتوانی
راهنمایی کنی، لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایی میکند، و او به راه یافتگان داناتر است».
در
سوره بقره نیز تصریح میکند: «لیس علیک هداهم و لکنّ الله یهدی من یشاء؛
هدایت آنان بر عهده تو نیست، بلکه خدا هر که را بخواهد، هدایت میکند». این بیان در واقع توضیح این حقیقت است که مقوله ایمان و
کفر و باور و عدم باور، نه تنها در چهارچوب
اجبار و
اکراه قرار نمیگیرد، که حتی در چهارچوب علایق و دلبستگیهای شدید پیامبر هم قرار نمیگیرد و امری است که کاملاً در اختیار افراد
با پسزمینههای خاص خودش است و این امر، امری مجعول الهی و طبق اراده و خواست اوست که از طریق چگونگی و شکل آفرینش و قوانین ساری و جاری در
فطرت بشر اعمال میشود.
بر همین پایه است که
قرآن عدم اکراه در دین را به عنوان یک اصل مطرح میکند و میگوید: «لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرشد من الغیّ فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم؛
در دین هیچ اجباری نیست، و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است، پس هرکس به
طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که آن را گسستن نیست، چنگ زده است، و خداوند شنوای داناست».
در این آیه، اجبار در دین به طور کامل نفی و تنها پیامد ایمان توضیح داده شده است که در مقوله
بشارت میگنجد. عدم اجبار در دین در کنار تبیین راه درست و نادرست، چیزی جز حرمتگذاری به
کرامت انسان نیست.
کرامت انسانی در آزادی اراده و انتخاب اوست و پاسداری از این
کرامت در گرو حفظ آن آزادی در کنار تبیین راههای درست و نادرست است. به همین دلیل پیامبر
اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچگاه، کسی را به پذیرش دین مجبور نساخت، بلکه از راههای گوناگون به روشنگری جامعه پرداخت و در مواردی که جامعه پذیرای اندیشه او نگشت، برای زندگی مسالمتآمیز در عین حرمتگذاری به اندیشه دیگران، راهکارهایی از قبیل معاهده یا برقراری
جزیه به عنوان راهکار مشارکت در مدیریت اقتصادی جامعه را در پیش گرفت. اینکه در زندگی پیامبر
اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان بنیانگذار اسلام،
جنگ ابتدایی دیده نمیشود و همه درگیریهای او برای رفع مانع از تبلیغ بود که معمولاً از سوی دیگران بر وی تحمیل میشد، بیانگر همین واقعیت است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طبق دستور
قرآن، بر
کرامت انسان ارج مینهاد و اصل انتخاب و گزینش را
با کرامت انسانی هماهنگ میدید و در مواردی که اندیشههای او را نمیپذیرفتند، همواره راهکارهایی ارائه میداد که در آنها تفاهم در حدّ اقلها وجود داشت. هنگامی که اهل کتاب دیدگاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نپذیرفتند، خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد تا این پیشنهاد تفاهمآمیز مبتنی بر اصل انتخاب و گزینش را به آنان ارائه کند که: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی حکمة سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد اِلاّ الله و لا نشرک به شیئاً و لایتخذّ بعضنا ارباباً من دون الله، فان تولوا فقولوا اشهدوا بانّا مسلمون؛
بگو؛ ای
اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را
شریک او نگردانیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد. پس اگر از
[
این پیشنهاد
]
اعراض کردند، بگویید:
شاهد باشید که ما
مسلمان هستیم».
این پیشنهاد، در واقع یک طرح تفاهمآمیز عقیدتی بر پایه اصول و حداقلهاست، در عین حفظ اعتقادات هر کدام از طرفین، برای ایجاد زمینه زندگی مسالمتآمیز در جامعهای
با باورهای گوناگون. در این پیشنهاد، حفظ
کرامت انسان از طریق پاسداری از آزادی عقیده و پرهیز از
اجبار و اکراه دیده میشود و
قرآن در برخورد
با اهل کتاب بر این اصل تاکید داشت و اجبار آنان به تغییر عقیده را نه ممکن و نه مناسب
با کرامت انسانی میدانست و اگر از سوی آنان تلاش برخلاف این حداقل انجام نمیگرفت و در مسیر برهم زدن زندگی مسالمتآمیز جامعه قدم بر نمیداشتند و
با پیمانشکنیها و تجاوزاتشان، جامعه چندباوری
کریمانهای را که پیامبر اسلام ایجاد کرده بود برهم نمیزدند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جنگ
با آنان نمیپرداخت. به این موضوع در بحث از
جزیه که احتمالاً پنداری آن را
با اصل
کرامت انسانی ناهماهنگ دانسته، درجای دیگر خواهیم پرداخت.
در هر صورت، پیامبر
اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این اصل آفرینش توجّه داشت که
کرامت انسانی در حفظ آزادی انتخاب انسان در زمینه اعتقاد و باور است و نباید هیچ اجباری به کار گرفت و باید تنها راه را روشن و واضح نشان داد تا افراد از روی آگاهی انتخاب کنند. به فرمان خداوند در این خصوص توجه کنید: «و لو شاء ربّک لامن من فی الارض کلهم جمیعاً افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین و ما کان لنفس ان تؤمن الاّ باذن الله و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون؛
اگر پروردگار تو میخواست، قطعاً هرکه در روی زمین است، همه آنان یکسر ایمان میآوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که بگروند؟ و هیچکس را نرسد که جز به اذن خدا، ایمان بیاورد، و خدا بر کسانی که نمیاندیشند، پلیدی را قرار میدهد».
این آیات به روشنی نشان میدهد که اعتقاد و باور، اجبارناپذیر است و این خواست و
اراده خداوند در چگونگی آفرینش انسان است. این به واقع ارج و حرمت گزاری به انسان و حفظ
کرامت اوست که وی را به پذیرش اجباری وا نداشته و به گونهای آفریده است که برای اعتقاد به راه درست باید خرد و اندیشه خودش را به کار گیرد و
با کمک
آیات و نشانههای طبیعی و به یاری راهنماییهای پیامبران، خودش را از گمراهی نجات دهد. اجبارناپذیری اعتقاد و باور در سرشت انسان است و پرتوی از
تکریمی است که خداوند در آفرینش انسان لحاظ کرده است. این بحث دامنه درازی دارد که باید در خارج از گستره یک مقاله پی گرفت و برای اثبات مدّعا همین مقدار بسنده است.
یکی از روشهای دیگر
قرآن برای ارجگزاری به
کرامت انسان و حفظ شخصیت انسانی، نفی تحمیق از زندگی بشر است.
قرآن بین
کرامت و شخصت انسان
با تقلید و پذیرش بیچونوچرا منافات میبیند و به همین دلیل، همواره به
تدبّر،
تفکّر، تعقّل، دانش و فهم سفارش میکند. از انسان میخواهد که
با نگرش به محیط زندگی خودش و طبیعت موجود که از آن به عنوان آیه و نشانه یاد میکند، خردورزی و انتخابگری خودش را رشد بدهد و آگاهی و تدبیر را بر زندگیاش حاکم کند.
قرآن در عین آنکه افراد جامعه را به دینداری فرا میخواند و هدف پیامبران را در دیندار ساختن مردم میبیند، اما همواره از مورد تحمیق واقع شدن انسانها به وسیله افرادِ متولّی دستگاه دین، برحذر میدارد.
قرآن مسیحیان و
یهودیان را به دلیل اینکه دانشوران و راهبان خودشان را از حد و اندازه خودشان بالا برده و در دام نیرنگ آنان گرفتار شدهاند، و به بهانه دین داری به تحمیق آنان گردن نهادند، توبیخ میکند و میگوید: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله و المسیح بن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الهاً واحداً لا اله الاّ هو سبحانه عما یشرکون؛
اینان دانشمندان و
راهبان خود
مسیح پسر
مریم را به جای خدا به الوهیّت گرفتند،
با آنکه مامور نبودند، جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزه است او از آنچه
[
با وی
]
شریک میگردانند». اینکه توده مردم راهبان و
احبار را به عنوان ارباب خود بگیرند، به سادگی انجام نگرفته است، بلکه نخست اینان از اندیشهورزی و نقد شخصیتها و سخنان، دور شده و به سوی
تقلید کورکورانه رفتهاند و سپس آمادگی ذهنی برای پذیرش آنان به عنوان ارباب پیدا کردهاند. این کار نوعی تحمیق و ناآگاهیسازی است که معمولاً در بین پیروان همه ادیان به وجود میآید و عالمان دین برای استحکام موقعیت خود، تلاش میکنند تودههای باورمند را نخست از تفکر و خردورزی دور سازند و به تعبیری از محتوای انسانی و
کرامت بشری جدا سازند و سپس بهرهکشی از آنان را آغاز کنند و آنان را در دام خواری ناآگاهانه و عزّتکشی کور گرفتار سازند.
قرآن این واقعیّت را در زندگی یهودیان و مسیحیان چنین گزارش میکند: «یا ایها الذین آمنوا انّ کثیراً الذّین یکنزون الذهب و الفضّة و لا ینفقوا فی سبیل الله فبشّرهم بعذاب الیم؛
ای کسانیکه ایمان آوردهاید، بسیاری از دانشمندان
یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا میخورند، و
[
آنان را
]
از راه خدا باز میدارند، و کسانیکه زر و سیم را گنجینه میکنند و آنرا در راه خدا هزینه نمیکنند، سپس ایشان را از عذابی دردناک خبر ده».
اینکه
قرآن رفتار راهبان و احبار را
با توده مردم گزارش میکند و آنرا به بسیاری از آنان نسبت میدهد و در نهایت آنان را به عذابی دردناک
بشارت میدهد، گویای این حقیقت است که
قرآن تحمیق را به دور از
کرامت شخصیت انسان میبیند. اینکه گروهی بازیچه دیگران واقع شوند و سرنوشت و زندگی خودشان را به دست افرادی خاص بسپارند، حتی اگر این افراد خاص منسوب به دین و متصدّی رسمی دین هم باشند، از نگاه
قرآن پسندیده نیست و
با شخصیت و
کرامت انسان ناسازگار است.
قرآن ناروایی تقلید کورکورانه را نه تنها از عالمان دین، بلکه از آبا و اجدادی و به تعبیر دیگر سنتهای قبیلهای و قومی را هم مورد تاکید قرار میدهد. این بدان معناست که هرآنچه بیرون از دایره خردورزی و آگاهی باشد،
با کرامت انسان ناهمخوان است و باید از زندگی انسان زدوده شود.
قرآن برای حفظ
کرامت انسان، نگرش طبقاتی را نفی میکند و آن را
با کرامت انسان ناسازگار میداند و همواره توصیه میکند که انسان از این نگرش دست بشوید. در بحثهای قبلی گفتیم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به یهودیان و مسیحیان پیشنهاد کرد که: (بیایید همدیگر را به جای خدا ارباب نگیریم)
. نظام ارباب و رعیتی، زاییده نگرش طبقاتی است. در این نگرش، بعضی بر بعض دیگر برتری دارند و باید در خدمت آن بعض قرار گیرند. در این روش، عزّت انسان سرکوب و لگدمال میشود و همواره عدّهای از مردم خودشان را در برابر عدّهای دیگر خوار و کوچک میبینند.
در
جزیرةالعرب و در فرهنگ بومی آنجا چنین نگرشی شایع بود و این نگرش آنقدر عمیق و گسترده بود که حتی آداب عبادی را هم در بر میگرفت.
با دقّت در بعضی از آیات چنین به دست میآید که در ذهن پارهای از اشراف که مسلمان شده بودند، این باورها همچنان ریشه داشت و
قرآن در بسیاری از موارد، آنها را مطرح و یادآوری کرده است؛ از جمله آنکه در آداب برگزاری مراسم
حج، اشراف در
عرفات از منطقهای که توده مردم حرکت میکردند، حرکت نمیکردند و اینرا بر خلاف شان خود میدانستند.
قرآن به آنان تذکر میدهد که این قبیل بینشهای طبقاتی را کنار بگذارید و میگوید: «ثم افیضوا من حیث افاض الناس و استغفروا الله ان الله غفور رحیم؛
پس از همان جایی که
[
انبوه
]
مردم روانه میشوند، شما نیز روانه شوید و از خداوند
آمرزش خواهید که خدا آمرزنده مهربان است»
در جامعه طبقاتی، تودههای انسانی به عنوان افراد پست و رذل به شمار میآیند و یکی از عوامل گریز اشراف از پذیرش
دین الهی، آن بود که همان تودهها به این دینها روی میآوردند.
قرآن نگرش جامعه اشرافی و طبقاتی را به موضوع دین باوری تودهها چنین گزارش میکند: «قالوا انؤمن لک و اتبعک الارذلون؛
(قوم نوح) گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم و حال آنکه فرومایگان از تو پیروی کردهاند؟» و نیز فرمود: «فقال الملا الذّین کفروا من قومه ما نریک الاّ بشراً مثلنا و ما نریک اتّبعک الاّ الذین اراذلنا بادی الرای و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنُّکم کاذبین؛
پس سران قومش که
کافر بودند، گفتند: ما تو را جز بشری مثل خود نمیبینیم و جز فرومایگان ما، آن هم نسنجیده، نمیبینیم کسی تو را پیروی کرده باشد، و شما بر ما امتیازی ندارید، بلکه شما را دروغگو میدانیم».
این نوع نگرش طبقاتی
با کرامت و شرافت انسانها ناسازگار است و ادیان معمولاً
با این نگرش مواجه میشدند و به همین جهت، معمولاً پیروان نخستین ادیان الهی، تودههای محرومی بودند که در سایه نگرش طبقاتی،
کرامت انسانی آنان خرد شده بود و در دین الهی بازیابی آن
کرامت را میجستند.
این جریان در مورد دین اسلام تبلوری روشنتر داشت؛ زیرا اسلام در جامعهای پا به عرصه گذاشت که نگرش طبقاتی، لایهها و رنگهای مختلف داشت. در این جامعه اهل کتاب خودشان را جمع برگزیده خدا میدانستند و دیگران را به حساب نمیآوردند.
قرآن در چندین مورد به این موضوع اشاره میکند و آنرا پنداری واهی شمرده، بر آن مهر بطلان مینهد و
با بیان عدم اعتماد آنان به پیامدهای چنین باوری، نادرستی آن را نشان میدهد و به عنوان نمونه، میتوان آن را در سوره بقره آیات ۹۴ تا ۹۶
و
سوره جمعه آیه ۶
مطالعه کرد. برتر پنداری اهلکتاب چنان بود که بنابر گزارش
قرآن، آنان به خود حق میدادند که در امانت ساکنان غیر اهل کتاب جزیرةالعرب
خیانت بورزند؛ چون آنان را طبقه پست تلقی میکردند. در این مورد
قرآن از قول بعضی از اهل کتاب چنین میآورد: «… ذلک بانهم قالوا لیس علینا فی الاعیین سبیل…؛
این بدان سبب است که آنان گفتند: در مورد کسانی که کتاب آسمانی ندارند، بر زیان ما راهی نیست». افزون بر این، مشرکان هم بر پایه قبایل، عضو اصلی و وابسته،
آزاد و
برده سفید و سیاه، عرب و غیرعرب، زن و مرد و مانند آن طبقهبندی میشدند. این نگرشها و رفتارهای طبقاتی
با کرامت انسانی منافات داشت و اسلام
با فرو ریختن این قبیل تقسیمبندیها،
کرامتهای افراد سرکوب شده را باز گرداند.
قرآن برای حفظ
کرامت انسان در جامعه، هر نوع رفتاری را که موجب از بین رفتن
کرامت افراد میشود، نفی میکند. گرچه بخش قبلی هم تا حدودی در زیر این عنوان جای میگیرد، اما هدف در این بخش توجه به رفتارهای فردی است و شاید همین تفاوت این دو بخش باشد. در این بخش به شماری از این رفتارها اشاره کرده، توصیه
قرآن را یادآور میشویم.
تردیدی نیست که در جوامع بشری همواره عدهای نیازمند پیدا میشوند و افراد برخوردار باید به گونهای نیاز افراد ندار را برآورده کنند. چگونگی برآوردن نیاز آنان بسیار حائز اهمیت است: میتواند همراه
منّت و
تحقیر باشد و میتواند
با حفظ
کرامت و شخصیت. کسانیکه برآوردن نیاز دیگران را به عنوان ابزار بهرهوری فزونتر از جامعه تلقّی میکنند، معمولاً آنرا به گونهای انجام میدهند که موجب تحقیر و خواری کمکگیرنده میشود. این افراد
با مسئله کمکرسانی به دیگران به عنوان ابزار تجاری برخورد میکنند و قصد
داد و ستد دارند. اینان در برابر اندک چیزی که به نیازمند میدهند، مقبولیّت و آوازهداری در بین دیگران را میجویند. این مقبولیت، گاه به خودیخود هدف است و موجب رضایت و خشنودی فرد میگردد و گاه زمینهساز بهرهمندی فزونتر از امکانات جامعه و سوء استفاده از اعتماد و خوشبینی و خوشباوری افراد جامعه میشود و این هدف مورد توجه کمککننده است. هر دو این هدف
مذموم هستند، اما پیداست که نوع دوم زشتتر و از نگاه خردمندانه منفورتر است. متاسفانه از زمانی که جلب اعتماد دیگران به عنوان یکی از مقولههای مؤثر در
تجارت و کسب سود مطرح شده است، کمک رسانی و یاری به دیگران به شیوه مذمومتر، رونق فزونتری یافته است. از نگاه
قرآنی این قبیل کمکرسانی مذموم و مورد نکوهش است و دستاورد معنوی آنرا به طور کلی از بین میبرد.
قرآن کریم به این موضوع اهمیت ویژهای داده است؛ زیرا پیوند جدّی
با کرامت و شخصیت انسانی دارد. ما در اینجا ترجمه چندین آیه متوالی را که مربوط به همین امر است،
با همه طولانی بودن نقل آن، یاد میکنیم: (مثل
[
صدقاتِ
]
کسانیکه اموال خود را در راه خدا
انفاق میکنند، همانند دانهای است که هفتخوشه برویاند که در هر خوشهای صد دانه باشد، و خداوند برای هر کسی که بخواهد، چند برابر میکند و خداوند گشایشگر داناست• کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند، سپس در پی آنچه انفاق کردهاند، منّت و آزاری روا نمیدارند،
پاداش آنان برایشان نزد پروردگارشان
[
محفوظ
]
است و بیمی بر آنان نیست و اندوهگین نمیشوند• گفتاری پسندیده
[
در برابر نیازمندان
]
و گذشت
[
از اصرار و تندی آنان
]
بهتر از صدقهای است که آزاری به دنبال داشته باشد و خداوند بی نیاز بردبار است)
.
نکته ظریف در این آیه که به بحث ما پیوند استوار میبخشد، آوردن منّت و آزار در کنار هم است. این آیات به روشنی بیانگر آن استکه منّتگذاری به نیازمند، آزار شدن او را در پی دارد؛ زیرا شخصیت و
کرامت او را زیر سؤال میبرد و او را خرد میسازد. شخصیت و
کرامت انسان بسیار والاتر از آن استکه در برابر برآورده شدن نیازی از بین برود و اگر بناست شخصیت و
کرامت نیازمند در برابر لقمه نانی از بین برود، بهتر آن است که از این بخشش صرف نظر شود و به تعبیر مثل معروف، عطای آن به لقایش بخشیده شود.
آیه اخیر به روشنی توضیح میدهد که گفتار پسندیده که نشانه اهمیت
کرامت فرد نیازمند است، از برآورده کردن نیاز او به همراه آزار شخصیت او بهتر است. این آیه حتی افرادی را هم مورد توجه قرار داده است که بیتوجه به حفظ شخصیت خود برای برآورده شدن نیاز خودشان پافشاری و گاه تندی میکنند. مخاطبان آیه موظّف هستند، شخصیت این افراد را هم محترم شمارند و در برابر آنان به تندی نگرایند و سخنی نگویند که
کرامت آنان را از بین ببرد، بلکه
با گذشت و عزّت نفس، به حفظ
کرامت درخواستکننده بپردازند.
آیههای بعدی این سوره نیز برای تبیین همین مسئله است و میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید، صدقههای خود را
با منّت و آزار باطل نکنید؛ مانند کسی که مالش را برای خودنمایی به مردم، انفاق میکند و به خدا و روز بازپسین
ایمان ندارد. پس مثل او همچون مثل سنگ خارایی است که بر روی آن، خاکی
[
نشسته
]
است، و رگباری به آن رسیده و آن
[
سنگ
]
را سخت و صاف بر جای نهاده است. آنان
[
= ریاکاران
]
نیز از آنچه به دست آوردهاند، بهرهای نمیبرند، و خداوند، گروه کافران را
هدایت نمیکند.
.
قرآن در این آیه به طور صریح فرمان میدهد که صدقههای خود را
با منت و آزار توام نسازید و برای خودنمایی انفاق نکنید؛ زیرا چنین صدقاتی هیچ بهره اخروی و معنوی ندارد و در واقع تلف شدن مال است؛ چون در برابر
احسان و انفاق، ضربه هولناکی بر او زده شده و شخصیت و
کرامت وی نابود گشته است.
در آیه بعد نقطه مقابل اینگونه انفاق را چنین توضیح میدهد: (و مثل
[
صدقات
]
کسانیکه اموال خویش را برای طلب خشنودی خدا و استواری روحشان انفاق میکنند، همچون مثل باغی است که بر فراز پشتهای قرار دارد
[
که اگر
]
رگباری بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد، و اگر رگباری هم بر آن نرسد، باران ریزی
[
برای آن بس است
]
، و خداوند به آنچه انجام میدهید، بیناست• آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان
خرما،
انگور داشته باشد که از زیر آنها نهرها روان است، و برای او در آن
[
باغ
]
از هرگونه میوهای باشد و در حالیکه به او پیری رسیده و فرزندان خردسال دارد،
[
ناگهان
]
گردبادی آتشین بر آن
[
باغ
]
زند و بسوزد؟ اینگونه، خداوند آیات
[
خود
]
را برای شما روشن میگرداند، باشد که شما بیندیشید.
. در این آیات
با توجه به ذهنیت مردم
مدینه که بیشتر آنها
کشاورز بودند، به تبیین ارزش
صدقه پرداخته شده است.
این تفاوت ژرف بین صدقه بیمنّت و
بامنّت که از بهرهدهی کامل به زیان دهی کامل میرسد، بیانگر اهمیت و ارزش قدر و
کرامت انسان از نگاه خداوند است. خداوند متعال نه تنها در چگونگی رفع نیاز انسانها، بلکه در نوع کمک انسان به دیگری نیز به مقوله حفظ
کرامت انسان توجه ویژه میکند. به این آیه بنگرید: «یا ایها الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم و مما اخرجنا لکم من الارض و لا تیمّموا الخبیث منه تنفقون و لستم بآخذیه الاّ ان تغمضوا فیه و اعلموا ان الله غنیّ حمید؛
ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از چیزهای پاکیزهای که به دست آوردهاید، و از آنچه برای شما از زمین برآوردهایم، انفاق کنید، و در پی ناپاکی آن نروید که
[
از آن
]
انفاق کنید؛ در حالیکه آن را
[
اگر به خودتان میدادند
]
جز
با چشمپوشی
[
و بیمیلی
]
نمیگرفتید، و بدانید که خداوند، بی نیازِ ستوده است». در این آیه انفاق چیزهای بیارزش و تحقیرآمیز، نکوهش شده است. هیچکسی دوست ندارد که
با گرفتن چیزهای بیارزش به عنوان صدقه و یا کمک، شخصیت و
کرامت خود را زیر پا بگذارد. در این آیه از همین مسئله روانی بهره گرفته و
وجدان انفاق کننده به داوری فرا خوانده شده است که نیک بنگر که اگر کسی به تو چنین چیزی بدهد و شخصیت تو را نابود کند، چقدر موجب آزردگی و ناخشنودیات میگردد؟ اینحالت در دیگران هم وجود دارد و همگی میخواهند
کرامت و شخصیتشان
با این برخوردهای توهینآمیز، مورد تجاوز قرار نگیرد.
این آیات متوالی که به مقوله انفاق میپردازند، حفظ
کرامت انسانی نیازمندان جامعه را در نظر دارد و میخواهد نوعی امنیّت شخصیتی به نیازمندان بدهد؛ چیزی که در جوامع انسانی و به ویژه در بین مسلمانان، کمتر بدان توجه میشود.
هر کس در جامعه دو شخصیت دارد؛ شخصیتی که
با آن در بین مردم زندگی میکند و شخصیتی که
با آن در زندگی خصوصی خود از آن برخوردار است. فاصله این دو شخصیت در بین افراد نسبی است: ممکن است در شخصی، این دو حوزه، کاملاً متضاد باشد و در شخص دیگری از همگونی فزونترین برخوردار باشد. در هر صورت اصل وجود دو شخصیت برای افراد، تردید ناپذیر است و انسانها بر این پایه دو زندگی دارند و به طور کلی کسی دوست ندارد که شخصیت و رفتار و کردارهای ناشی از شخصیت درونی و خصوصی او برای دیگران آشکار باشد و تجاوز به این حریم را شکسته شدن شخصیت و از بین رفتن
کرامت خود تلقی میکند.
از سوی دیگر، همواره در بین افراد جامعه کسانی پیدا میشوند که به ورود به این دایره از زندگی دیگران علاقهمند هستند. شاید این علاقهمندی در همه افراد و یا دستکم در اغلب افراد
با درجات مختلف وجود داشته باشد، اما مقولهای است که تربیتپذیر است و افراد میتوانند این علاقه را کم و زیاد کنند.
پاسخ مثبت دادن به این علاقه و ورود به زندگی خصوصی دیگران و شکستن حریم آنان به هیچ وجه مطلوب نیست و هیچ خردمند و منصفی آن را شایسته نمیداند. به همین جهت، برای کنترل علاقه یاد شده و ممانعت از ورود آن به حریم زندگی دیگران، همواره در
جوامع بشری قوانینی برای آن در نظر گرفته شده است. در اسلام نیز قوانین ویژهای در این مورد وجود دارد که ما فعلاً در پی بیان آن نیستیم، البته آبشخور آن قوانین، آیات
قرآنی است که هدف این نوشتار است.
شکستن حریم خصوصی افراد، به واقع ضربه زدن و
اهانت به
کرامت انسانی است و از نگاه
قرآن بسیار مذموم است.
قرآن در آیهای، چندین مشکل از این حریمشکنی را یاد و از آن نهی کرده و فرموده است: «یا ایها الّذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظّن انّ بعض الظّن اثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضاً ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتاً فکرهتموه و اتقوا الله ان الله تواب رحیم؛
ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از بسیاری از گنانها بپرهیزید که پارهای از گمانها
گناه است، و
جاسوسی مکنید، و برخی از شما
غیبت بعضی نکنید؛ آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ از آن
کراهت دارید. از خدا بترسید که خدا توبهپذیر مهربان است». گمان درباره دیگران، ورود به حوزه خصوصی افراد است و
با شکسته شدن
کرامت انسانی گره خورده است. گمانها، پندارهای بی واقعیتی است که معمولاً انسانها به بهانه آن، به بازگویی زندگی خصوصی و شخصی افراد به دیگران میپردازند که نتیجه آن، فرو ریختن شخصیت فرد مورد پندار در بین دیگران است.
در ادامه آیه، به موضوع
تجسس پرداخته شده است؛ بلای خانمانسوزی که معمولاً در جوامع مبتنی بر ایدئولوژی، به عنوان افشاگری، مجوّز مییابد و شخصیت و
کرامت افراد را به یغما میبرد در جوامع مذهبی گاه این امر از سوی افراد متعصب و قشری
با تکلیف پیوند میخورد و افراد نه تنها احساس گناه نمیکنند، بلکه انتظار
پاداش اخروی هم دارند.
وقتی شکسته شدن حریم خصوصی افراد، از سوی گروهی متعصب به عنوان
تکلیف شرعی و دینی تصور شود، فاجعه بزرگ آغاز میشود؛ زیرا شکسته شدن حریم هیچ حد و مرزی نخواهد داشت و تنها در گرو فهم و برداشت افراد متعصب خواهد بود و از آنجا که فهم این افراد
با دریایی از
جهل و نادانی گره خورده است، دایره شکسته شدن حرمت و
کرامت افراد به وسعت جهل و نادانی افراد متعصب خواهد بود و نتیجه آن بر باد رفتن
کرامت کامل همه افراد جامعهها خواهد بود. واژه (لا تجسسوا) (جاسوسی نکنید)، مطلق آمده و هیچ قیدی ندارد و بدیهی است که دستکم اگر موارد استثنایی وجود داشته باشد، به زندگی خصوصی و شخصی افراد مربوط نمیشود، بلکه مباحث اجتماعی نظیر امنیت ملی و یا جنگ و امثال آن خواهد بود.
در هر صورت، آیه
قرآن برای حفظ
کرامت انسانها به طور مطلق جاسوسی را نهی میکند؛ زیرا در اینکار بسیاری از چیزهایی که
با شخصیت بیرونی افراد در تضاد است، برای مردم آشکار میگردد و انسانها در نگاه افراد دیگر جامعه خوار و بیمقدار میشوند. کدام انسان است که در زندگی خصوصی و فردی خویش رفتارهایی نداشته باشد که از آشکار شدن آنها نگران است و نخواهد آن را در پیش روی دیگران انجام دهد؟ همه انسانها کم و بیش رفتارهای ناروایی پنهانی دارند و به تعبیر
قرآنی حتی کسانیکه نیکوکار هستند، باز هم اندکی دامن آلوده هستند. به این آیه توجه کنید: «…و یجزی الذین احسنوا بالحسنی الذین یجتنبوا کبائر الاثم والفواحش الاّ اللمم ان ربک واسع المغفرة هو اعلم بکم اذ انشاکم من الارض و اذ انتم اجنة فی بطون امّهتکم فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقی؛
و آنانرا که نیکی کردهاند، به نیکی
پاداش دهد؛ آنانکه از گناهان بزرگ و زشت کاریها ـ جز لغزش کوچک ـ خودداری میورزند، پروردگارت
[
نسبت به آنها
]
فراخ
آمرزش است. او از آن دم که شما را از زمین پدید آورد و از همان گاه که در شکمهای مادرانتان
[
در زهدان
]
نهفته بودید، به
[
حال
]
شما داناتر است. پس خودتان را پاک شمارید. او به
[
حال
]
کسی که
پرهیزکاری کرده، داناتر است».
این آیه آب پاکی بر دستان همگی میریزد و هیچکس از این دایره بیرون نیست. آنانکه همواره خود را پاک میپندارند و در این پندار هستند که فقط دیگران خطا میکنند و آنان وظیفه دارند که افشاگری کنند، باید بدانند که خود در نهان کارهای بسیار میکنند و خدا بدان آگاه است و نباید خویش را منزّه پندارند؛ زیرا همه حتی آنان که نیکی میکنند و از گناهان بزرگ و زشتکاریها دوری میورزند و مورد
ستایش و تقدیر خداوند هستند نیز لغزشهای کوچک دامنشان را میگیرد و صد البته اگر به مفهوم (لمم) و مصدایقی که در پارهای روایات برای آن توجه کنیم، خواهیم فهمید که این پاکان هم چه بسیار نارواها انجام میدهند. بنابراین نباید به خویش غرّه شویم و خود را پاک پنداریم و دیگران را ناپاک دانیم و به تجسس و افشاگری بپردازیم.
در
لسانالعرب ذیل واژه (لمم) در تفسیر و بیان مصادیق این از سوی ادیبان و واژهشناسان عرب میخوانیم: (
اللمم: نزدیکی به گناه است، و گفته شده: (اللمم) گناهانی هستند که کبیره نیستند.
ابواسحاق گفته: (اللمم) مثل بوسیدن و نگاه کردن و امثال آن است.
جوهری در ذیل واژه (نول) گفته است که مقصود از (اللمم) در شعر و منّاحالیمین که گفته: (توجهی نکرد تا آنکه نزدش
تضرع کردم و به او گفتم که خداوند (اللمم) را اجازه داده است) بوسیدن است. و نیز گفته شده که (الاّ اللمم) یعنی اینکه بندهای کار ناشایستی انجام دهد و سپس
توبه کند و دلیل آن هم کلام خداوند است که فرموده: خداوند تو، فراخ
آمرزش است).
اگر این تفسیرها را درباره واژه (لمم) بپذیریم و به این مسئله هم توجه کنیم که خوبان و نیکوکاران هم مرتکب (لمم) میشوند، خواهیم فهمید که دامن ناآلوده در جوامع انسانی بسیار اندک است. پس همه، چیزهایی دارند که از آشکار شدن آن بیمناک هستند و
با امید به اینکه پروردگارشان گسترده آمرزش است و همه آنها را میبخشد، طبل رسوایی خودشان را به صدا در نمیآورند. پس دیگران چه حق دارند که
با تکیه به خودپاک پنداری، به افشاگری و رسواسازی و
کرامت کشی دیگران دست یازند و به تشییع
فاحشه بپردازند. افرادی که خصلت
کرامتکشی دارند و چنین کاری برایشان تبدیل به عادت شده است، معمولاً در نشستهای خود به غیبت و بدگویی دیگران میپردازند و همواره شخصیت دیگران را
با نقل مطالب خصوصی و ویژگیهای شخصی افراد، میشکنند. در آیه یاد شده، در کنار نهی از جاسوسی، از غیبت دیگران هم نهی شده است و افرادی را که به چنین کاری دست مییازد، بیرون از دایره انسانی میشمرد و آنانرا به درنده خویان تشبیه میکند و میگوید: آیا کسی از شما دوست دارد که لاشه مرده برادرش را بخورد؟ آنکه باغیبت، به تخریب
کرامت و شخصیت دیگران میپردازد، به واقع به درنده خویی روی آورده است.
مورد تمسخر قرار گرفتن افراد نیز
کرامت افراد را خدشه دار میسازد. کسانی که مورد تمسخر قرار میگیرند، احساس میکنند که کرامتشان شکسته شده است. هیچ کس نیست که از موارد استهزا قرار گرفتن خشنود باشد و آن را
با کرامت خود سازگار بداند.
قرآن کریم با این موضوع بسیار جدی برخورد کرده است و در سورهای که به همین عنوان نام گذاری شده است، میگوید: «ویل لکلّ همزه لمزه؛
وای بر هر بدگوی عیب جوی» و در
سوره حجرات آیه ۱۱ میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیراً منهم و لا نساء من نساء عسی ان یکنّ خیراً منهنّ و لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فاولئک هم الظالمون؛
ای کسانیکه ایمان آوردهاید، نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند؛ شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانی زنان
[
دیگر
]
را
[
ریشخند کند
]
؛ شاید آنها از اینها بهتر باشند، و از یکدگیر عیب مگیرید، و به همدیگر لقبهای زشت مدهید. چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان! و هرکه توبه نکرد، آنان خود ستمکارند». این آیه برای پاسداری
کرامت انسانی در جامعهای نازل شده است که هنوز رسوبهای فرهنگ گذشته در وجودشان باقی است و
با تمسخر، ریشخند زدن، عیبگیری از یکدیگر و دادن لقبها و نامهای زشت به تحقیر یکدیگر میپردازند، شخصیت افراد را
با این روشها مورد تهاجم قرار میدهند و افراد را بیارزش جلوه میدهند. لقبها و نامهای زشت، همچون رمزهایی است که به حادثهای از زندگی گذشته خود فرد یا وابستگان او و یا به نقصی در
جسم و یا
روح فرد، اشاره دارد. این اشاره، حادثههای ناشایست را که فرد میخواهد فراموش کند و شخصیت خودش را از پیوند
با آن ببرد، زنده میکند و در نتیجه
کرامت شخص را برای همیشه در معرض تهاجم قرار میهد.
در این آیه به یک اصل مهم در زندگی بشر اشاره شده است و آن اصل امکان است. اگر بپذیریم که خوبی و بدی در هر فرد و یا جامعهای بدون توجه به جنسیت و یا وابستگیها، امکان ظهور دارد و اگر موردی را در زندگی دیگران ناروا دیدیم، احتمال بدهیم که در زندگی خودمان هم شاید باشد و یا اگر خود نیکپندار هستیم این احتمال را بدهیم که دیگران هم ممکن است نیک باشند، از شکستن شخصیت و
کرامت دیگران لذت نمیبریم؛ بلکه به جای آن همواره بیمناک خواهیم بود که در برابر شکستن
کرامت دیگران،
کرامت خودمان هم در معرض شکسته شدن از سوی دیگران است و در نتیجه از اینکار دست میشوییم. خداوند متعال در ادامه این آیه و آیه بعد که قبلاً توضیح دادیم، روش نگرش درست به دیگران را چنین توضیح میدهد: ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را ملت و ملت و
قبیله و قبیله قرار دادیم تا
با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید، در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. بیتردید خداوند دانای آگاه است
. این آیه بیانگر آن است که تمایزات و اختلافهایی که گاه دستمایه شکستن
کرامت یکدیگر میشود، برای این مقصود، آفریده نشده است، این اختلافها و گاه تمایزها، فقط برای شناسایی یکدیگر است و ملاک برتریها نیست و نباید مایه تفاخر و یا توجیهگر تحقیر و
کرامت شکنی دیگران شود و تنها ملاک ارزشمندی از نگاه خداوندی تقواست که البته این تقوا نباید موجب برخورداری فزون تر از حقوق و بهرههای عام گردد. پیامبر
اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نیز علی ابن ابی طالب (علیهالسّلام) به هنگام به دست گرفتن
قدرت این امر را مبنای تمایز و اختلاف حقوقی قرار ندادند و تنها در دوره
خلیفه دوم و
سوم بود که این مسئله دست مایه اختلاف در برخورداری از حقوق اجتماعی گشت. این بحث را باید در جای دیگر کاوید. آنچه مورد توجه در این نوشته است، یادآوری این نکته است که اختلافهای آفرینشی و تقسیمبندیهای قبیلهای و نژادی، جز برای شناسایی و ملاک برای برتری جویی و یا تحقیر و توهین به دیگران نیست.
یکی از ابزارهای شکستن
کرامت انسان در جامعه اتهام زدن است. افراد متهم در جامعه افرادی که سرافکنده و شخصیت شکستهاند، هیچ کس دوست ندارد که اتهامی متوجه وی شود و به همین جهت، در برابر اتهام به شدت عکسالعمل نشان میدهد و آرام و قرار خود را از دست میدهد. این واکنش بیانگر چیزی جز این نیست که فرد
کرامت خودش را در معرض
تهدید جدی میبیند. در بین جوامع و مردمی که فرهنگ بالایی ندارند، اتهام زدن کاری بسیار ساده و متداول است. همچنین کسانی که تمایلات شدید به پول، قدرت و امثال آن دارند، راحتتر از دیگران دست به دامن اتهام میشوند. افراد متعصب و به تعبیر رایج اجتماعی، افراد غیرتی و به تعبیر
قرآنی افراد حمیّتی، از دیگر افراد زودتر به دام اتهام زدن میافتند؛ زیرا آنان احساس تکلیف میکنند و از آنجاکه در ذهنشان خطای دیگران و به ویژه خطاهایی که به نوعی در حوزه مسایل جنسی و ناموسی قرار میگیرد، بزرگ مینماید،
با شتاب عکسالعمل نشان میدهند و زودتر به یقین میرسند. البته این همه به غیر از اتهام زدنهای آگاهانهای است که در آنها اتهام، ابزار دستیابی به منفعتی است. در همه این موارد،
کرامت و شخصیت فرد متهم مورد خدشه جدی قرار میگیرد.
قرآن کریم با توجه به ذهنیت تازه مسلمانان و شرایط اجتماعی جامعه در حال تحول عصر پیامبر و نیز احتمال آن که حمیت و غیرت افراد تازه مسلمان موجب شود که آنان به راحتی به دیگران اتهام بزنند، محدوده مجازاتهایی را که در قلمرو مسائل جنسی قرار دارد، مشروط به (زشتکاری) آشکار کرد و ازسوی دیگر، اثبات آن را چنان دشوار قرار داد که عملاً اثبات ناپذیرباشد و در همه مواردی که شبههای در کار بود، زشت کاری را از دایره مجازات بیرون نهاد و در عوض دست یازیدن به
تهمت در حق دیگران را به عنوان جرمی مستقل و دارای مجازات
حد قرار داد تا افراد جامعه از هول حلیم پاکسازی، به دیگ
اتهام نیفتند و
کرامت افراد را ساده نینگارند و آن را دستخوش پندارها و گمانهای نادرست خود نسازند.
قرآن میگوید: کسانیکه نسبت زنا به زنان شوهردار میدهند، سپس چهار گواه نمیآورند، هشتاد تازیانه به آنان بزنید، و هیچگاه شهادتی از آنان نپذیرید و ایناناند که خود فاسقاند.
و سپس ادامه آیاتی که در این سوره درباره موضوع مورد بحث آمده، چنین میگوید: (و اگر
فضل و
رحمت خدا بر شما نبود و اینکه خدا توبهپذیر سنجیده کار است،
[
رسوا میشوید
]
.
تدوین چنین مقررات دشواری برای کسانیکه به نوعی
کرامت و شخصیت افراد را مورد اتهام
روابط نامشروع جنسی قرار میدهند، بیانگر آن است که از دید
قرآن کریم شخصیت و
کرامت انسان بسیار مهم است و هیچگونه پندارگرایی در آن راه ندارد. جامعه پاک و سالم جامعهای است که حرمت اشخاص حفظ شود و بسیاری از کارها و رفتارهای زشتی که انجام دهندگان آن تلاش میکنند، پنهان بماند و در میان مردم مطرح نشود.
فرمان به مجازات افراد تهمتزن بدان معنا نیست که در جوامع بشری روابط نامشروع انجام نمیگیرد و یا خداوند از وجود چنین روابطی اطلاع ندارد، بلکه بدان معناست که خداوند درستی زندگی اجتماعی افراد را در پوشیده نگه داشتن این امور میبیند و آثار مخرّب یک زشتکاری آشکار شده را از هزاران زشتکاری در پرده مانده بیشتر میداند؛ زیرا در اولی
کرامت و شخصیت افراد و به تبع آن شخصیت و
کرامت جامعه خدشهدار میگردد و در دومی فقط زشتکاری پنهان تحقق پیدا میکند و زشتکاریها هرچه آشکارتر شوند و حرمتشکنتر باشند، بیشتر به تبدیل زشتکاری به رفتارهای عادی و در نتیجه گسترش آن کمک میکند.
قرآن در ادامه آیات مزبور، به داستان (افک) اشاره دارد و مسلمانان را توبیخ میکند که چرا این اتهام را به عنوان یک تهمت تلقی نکردند و آن را جدی نگرفتند و میفرماید: (چرا هنگامی که آن
[
بهتان
]
را شنیدید، مردان و زنان
مؤمن گمان نیک به خود نبردند و نگفتند: (این بهتانی آشکار است)؟ • چرا چهار
گواه بر آن نیاوردند؟ پس چون گواهان نیاوردند، ایناناند که نزد خدا دروغگویاناند• و اگر
فضل خدا و رحمتش در
دنیا و
آخرت برای شما نبود، قطعاً به
[
سزای
]
آنچه در آن به دخالت پرداختید، به شما عذابی بزرگ میرسید• آنگاه که این
[
بهتان
]
را از زبان یکدیگر میگرفتید و
با زبانهای خود چیزی را که بدان
علم نداشتید، میگفتید و میپنداشتید که کاری سهل و ساده است،
با اینکه آن
[
امر
]
نزد خدا بس بزرگ است• و
[
گرنه
]
چرا وقتی آنرا شنیدید، نگفتید: (برای ما سزاوار نیست که در این
[
موضوع
]
سخن گوییم.
[
خداوندا
]
تو منزهی، این بهتان بزرگ است). خدا اندرزتان میدهد که هیچگاه دیگر مثل آن را ـ اگرمؤمنید ـ تکرار نکنید.
.
توجهی که
قرآن به جزئیات برخورد جامعه اسلامی آن روز به یک اتهام میکند و به تفصیل بیان میدارد که در برابر یک اتهام چگونه باید برخورد سنجیده و اخلاقی کرد، بیانگر نقش تخریبی اتهام از سویی و لزوم حفظ
کرامت و شخصیت افراد از سوی دیگر است.
قرآن تلاش میکند افراد جامعه را در برابر
کرامت خودشان و دیگران متعهد و مسئول به بار آورد و آنرا در نگاهشان
با عظمت و مهم سازد تا به آسانی به شکستن آن اقدام نکنند.
از جمله رفتاریهایی که موجب شکسته شدن
کرامت دیگران میشود، رفتارهای متکبرانهای است که از سوی افراد کمظرفیت و تنگنظر در مورد دیگران انجام میگیرد.
تکبر، بیان احساس حقارت درونی افراد به شیوه واکنشی است. کسانیکه نوعی خودکمبینی در وجودشان است و احساس میکنند، برای جبران و یا پنهان کردن آن، به تکبر و خودبرتربینی روی میآورند. این چالش درونی کمکم خودبرتربینی را به خصیصه تبدیل میکند و افرادی که تحت تاثیر آن قرار دارند، معمولاً دیگران را در برابر خود کوچک میپندارند و یا دوست دارند کوچک بنمایانند.
بازتاب این رفتار در جامعه، تحقیر دیگران و شکستن
کرامت غیر است. نمادی که
قرآن برای این خصلت ارائه میدهد. احساس خودکمبینی
شیطان در برابر دانش و آگاهی انسان و در نتیجه پناه جستن به خودبرتربینی برای پوشاندن احساس مزبور و استکبار در برابر فرمان خدا و تحقیر انسان است. در نگاه کاربردی به این قبیل گزارشهای
قرآنی، روشن میشود که تکبر، زاییده خودکمبینی در نهایت منجر به تحقیر و زیرپاگذاشتن شخصیت طرف مقابل است.
قرآن با مقوله تکبر و نمودهای آن برخوردی جدی دارد. گاه
با بیان فرجام ناگوار مستکبران، افراد را از این رفتار بر حذر داشته.
و زمانی دیگر
با نقل پندهای
لقمان به بیهودگی و زیانباری تکبر اشاره میکند و میگوید: «ولا تصعّر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحاً ان الله لا یحب کل مختال فخور• و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک انّ انکر الاصوات لصوت الحمیر؛
و از مردم
[
به نخوت
]
رخ بر متاب، و در زمین به نخوت راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست ندارد و در راه رفتن خود میانهرو باش و صدایت را آهسته ساز که بدترین آوازها بانگ خران است». و در آیهای دیگر، همین مفهوم را خطاب به پیامبر
اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در واقع به همه مسلمانان میآورد و میفرماید: در زمین به نخوت گام بر مدار؛ چراکه هرگز زمین را نمیتوان شکافت و در بلندی به کوهها نمیتوان رسید
. این نوع برخورد
قرآن با تکبّر و استکبار، از سویی بیانگر حالت روانی و پندارگرایی فرد متکبر است، و از سوی دیگر، تلاشی است برای نهادینه کردن حرمتگذاری به دیگران و نشکستن
کرامت افراد در جامعه بشری. وضوح
کرامتشکنی تکبّر و پیامدهای آن و نیز موضع گیری محکم و قوی
قرآن در این خصوص، ما را از توضیح فزونتر بینیاز میکند.
از این قبیل رفتارهای نافی
کرامت انسانی در زندگی افراد به گونههای مختلف دیده میشود که
قرآن با طرح مصادیق و نکوهش آنها، عملاً موضع خود را در برابر
کرامت انسان و ضرورت آن بیان کرده است.
قرآن به شماری از رفتارها، سفارش کرده است که در جهت تقویت روحیه
کرامتمداری در بشر است و در ذیل به شماری از آنها اشاره میکنیم:
در محیطهای کوچک و بسته، رویش دیکتاتوری آسانتر از جامعههای بزرگ و باز است و در جوامع دیکتاتو ی
تحقیر و شکستن
کرامت انسانی آسانتر و فراوانتر است.
در چنین جامعههایی، فراراه انسان یکی از سه راه مطرح است: اینکه واقعیت را بپذیرد و بدان گردن نهد و شکستن
کرامت انسانی خودش را شاهد باشد و خم به ابرو نیاورد. دوم آنکه
با واقعیت بجنگد و همه تلاش خودش را برای از بین بردن و تغییر شرایط به کار گیرد و در این راه حتی جان خودش را فدا کند، و سوم آنکه اگر راه نخست را بر نمیتابد و برای راه دوم توان ندارد، بار خود را بربندد و از آن محیط و جامعه بیرون رود و به جایی که
کرامت انسانی انسان حفظ میشود،
هجرت کند.
از نگاه
قرآن، روش نخست نکوهیده است و در روز واپسین قابل دفاع نیست. راه دوم در عین آنکه توصیه و بدان تشویق شده است، اما از همه افراد جامعه آن انتظار را ندارد و راه سوم تنها راهی است که اگر روش دوم برای کسی مقدور نبود، باید آن را بپیماید.
قرآن کریم گفتگوی
فرشتگان مامور اخذ جان را
با افراد مستضعف که
کرامت و شخصیت آنان از سوی افراد مستکبر مورد تهاجم قرار گرفته و سرکوب شده است، چنین گزارش میکند: «ان الذین توفهم الملائکه ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فاولئک ماواهم جهنم و سائت مصیراً؛
کسانیکه بر خویشتن
ستمکار بودند،
[
وقتی
]
فرشتگان جانشان را میگیرند، میگویند: در چه
[
حال
]
بودید؟ پاسخ میدهند: (ما در زمین از مستضعفان بودیم). پس آنان جایگاهشان
دوزخ است، و
[
آنجا
]
بد فرجامی است».
این گفتگو بیانگر آن است که نباید انسان راه نخست از سه راه یاد شده را بپذیرد و
کرامت خود را نابود شده ببیند، بلکه اگر نمیتواند راه دوم را برگزیند ـ که در آیات دیگری از قبیل آیات ۷۵ تا ۷۸ همین سوره توصیه شده است ـ باید به هجرت دست بزند و از این راه از شخصیت کرامتش حراست کند و یقین بداند که در گستره زمین، جاهایی وجود دارد که انسان بتواند در آنجا
کرامت خود را حفظ کند: «و من یهاجر فی سبیل الله یجد فی الارض مراغماً کثیراً وسعةً؛
هر کس در راه خدا هجرت کند، در زمین اقامتگاهای فراوان و گشایش خواهد یافت».
از نگاه
قرآنی، مشاهده پایمال شدن
کرامت و شخصیت انسانی به بهانه فقدان آزادی و چیرگی دیکتاتوران، پذیرفتنی نیست، بلکه باید انسان
کرامت خود را اصل بداند و برای حراست از آن پایبند جایی نباشد.
قرآن برای گسترش
کرامت منشی و پاسداری از
کرامت، انسانها را به بیهودهگریزی تشویق میکند. کارهای پست و بیهوده، شخصیت و
کرامت انسان را مورد
تهدید قرار میدهد. افرادی که رفتارهای ناهنجار دارند و به کارهای بیارزش و یا کمارزش میپردازند، معمولاً انسانهایی هستند که چندان به شخصیت و حرمت خود بها نمیدهند.
با دیدن کارهای بیارزش بدانها گرایش پیدا میکنند و وقت و فرصت خویش را در امور پست میگذرانند، لذتهای زودگذر، خوشیهای غیر خردمندانه، اشتغالات کاذب و امثال آن حتی اگر
حرام هم نباشند، زیبنده شان انسانی نیستند. افراد محترم و
با کرامت معمولاً به این قبیل کارها مشغول نمیشوند.
قرآن کریم از طریق توصیف مؤمنان صالح و نیکوکار به بزرگواری، دیگران را هم به در پیش گرفتن روش
کرامتمند تشویق میکند و میگوید: ؟«الا من تاب و عمل صالحاً فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفوراً رحیما و من تاب و عمل صالحاً فانّه یتوب الی الله متاباً و الذین لا یشهدون الزور و اذا مرّوا باللغو مروا کراماً و الذین اذا ذکروا بآیات ربهم لم یخروا علیها صماً و عمیاناً؛
مگر کسیکه توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند، سپس خداوند بدیهایشان را به نیکی تبدیل میکند، و خداوند همواره آمرزنده مهربان است و هرکس توبه کند و کار شایسته انجام دهد، در حقیقت به سوی خدا باز میگردد؛ و کسانیاند که گواهی دروغ نمیدهند، و چون بر لغو بگذرند،
با بزرگواری میگذرند، کسانیاند که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند، کر و کور روی آن نمیافتند».
در این آیه اعمال ناشایست افرادی به
حسنه تبدیل میشود که گواهی زور ندهند و از برابر کارهای بیهوده و بیارزش
با بزرگواری درگذرند و از تذکّر و پندهای الهی، بیتوجه نگذرند. این تحسین، افراد دیگر را هم تشویق میکند که بزرگواری و
کرامت نفس خودشان را حفظ کنند و به زودی در رفتارهای بیهوده نیفتند.
کرامت با گذشت پیوندی بسیار استوار دارد. انسانهای انتقامجو و انتقامگیر انسانهایی کوچک و حقیرند و از شخصیتی خرد برخوردار هستند، اما افراد بزرگوار معمولاً در اندیشه انتقام گرفتن و یا تنبیه کردن کسانیکه در حقشان ناروایی به خرج دادند، نیستند.
قرآن کریم خصلت گذشت را ارج مینهد و مؤمنان را به برخوراری از این اخلاق تشویق میکند و میفرماید: «و سارعوا الی مغفرة من ربکم وجنة عرضها السماوات و الارض اُعدّت للمتقین الذین ینفقون فی السرّاء و الضرّاء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین؛
و برای دستیابی به آمرزشی از
پروردگار خود و بهشتی که پهنایش
[
وسعت
]
آسمانها و زمین است
[
و
]
برای پرهیزگاران آماده شده است، بشتابید. همانان که در فراخی و تنگی انفاق میکنند و
خشم خود را فرو میبرند، و از مردم در میگذرند، و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».
افرادی که از اشتباه مردم در میگذرند، به مرحلهای از اعتماد به نفس و شخصیت رسیدهاند که درگذشت و انتقام نگرفتن، ضعف و ناتوانی خود را حس نمیکنند، بلکه
با اطمینان گذشت را بر میگزینند و
با اینکه میدانند توانایی انتقام را دارند، از آن گزینه صرف نظر میکنند. اینان
قدرت را در سیطره بر
نفس میبینند و بر عکس افراد کوچک که قدرت را در چیزی بر دیگران مشاهده میکنند، اینان چیرگی بر دیگران را نشان ناتوانی روحی میدانند.
قرآن با تشویق مردم به گذشت و فرو خوردن خشم و غیظ خود، مدیریت رفتار را به انسانها میآموزد و آنان را به سوی ثبات شخصیت و تحصیل
کرامت سوق میدهد.
آنچه یاد شد، شمهای از مبحث
کرامت از منظر
قرآن بود. البته این مبحث جای سخن بسیار دارد که
با محدودیت مقاله ناسازگار است؛ امید آنکه در جایی مناسب به تفصیل این بحث مطرح شود.
•
کرامت•
خطاب کرامت•
کرامت انسان•
کرامت آصف بن برخیا•
کرامت و کریم•
جاودانگی کرامت خدا (قرآن)•
آینه پژوهش/ شماره ۱۰۲/ بهمن و اسفند ۸۵
www.shareh.com
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «کرامت انسان از نگاه قرآن»، تاریخ بازیابی۹۵/۱/۲۴. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.