چهارپایان اهلی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن به
چهارپایان حلالگوشت و
حرامگوشت، اهلی و وحشی، قابل
تذکیه و غیر قابل تذکیه اشاره شده است.
برخی حیوانات که در
زبان عربی اسامی متعددی دارند، در قرآن نیز به چند نام از آنها اسم برده شده است. همچنین میتوان از
بحیره،
سائبه،
حام و
وصیله به عنوان نامهایی برای اصنافی از
شتر و
گوسفند که در میان
عربجاهلی رایج بوده است نام برد. «ما
جعل الله من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و لا حام و لکن الذین کفروا یفترون علی الله الکذب و اکثرهم لا یعقلون؛
خداوند هیچ حیوانی را به عنوان بحیره، سائبه، و صیله و حام (محترم و ممنوع از تصرف) قرار نداده (۱- شتری که پنج
شکم زاییده باشد ۲- شتری که به
نذر برای بیمار آزاد شده باشد ۳- گوسفندی که اولادش میان آنها و بتها مشترک باشد ۴- شتری که ده شکم زاییده باشد، که در
زمان جاهلیت استفاده از اینها را
حرام میشمردند)، و لکن کسانی که
کفر ورزیدهاند بر خدا
دروغ میبندند و بیشتر آنها نمیاندیشند.»
بقر به معنای
گاو،
اسم جنس است،
بقرة به
گاو نر و
گاو ماده هر دو گفته میشود، نام دومین
سوره قرآن کریم میباشد. تاء آن برای وحدت است نه تانیث ولی
مجمع البیان و راغب و
تفسیر مراغی تاء آنرا برای
تانیث گرفته و گفتهاند: بقره بمعنی گاو ماده و
ثور گاو نر است، راغب ثور را بلفظ قیل آورده است. بقره نام دومین و بلندترین سوره قرآن کریم میباشد.
جمع آن بقرات است.
«و اذ قال موسی لقومه ان الله یامرکم ان تذبحوا بقرة قالوا ا تتخذنا هزوا قال اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین؛
و (به یاد آرید) هنگامی که
موسی به
قوم خود گفت: خداوند به شما دستور میدهد که ماده گاوی را سر ببرید (تا قاتلی در
قتل شخص مجهول الحالی معلوم شود). گفتند: آیا ما را به
مسخره میگیری؟! گفت: پناه میبرم به
خدا از اینکه از
جاهلان باشم (زیرا مسخرگی از جاهلان سر میزند). »
«و من الابل اثنین و من البقر اثنین... ؛
و نیز از شتر دو فرد یا دو جفت و از گاو دو فرد یا دو جفت (بیافرید). ..»
«و قال الملک انی اری سبع بقرات سمان... ؛
و (روزی)
شاه گفت: من (در
خواب) میدیدم هفت گاو فربه را که هفت گاو لاغر آنها را میخورند...»
عجل بر وزن جسر به معنای
گوساله است. از مجمع و مفردات بدست میآید
علت این تسمیه آنست که گوساله بعجله بزرگ شده و بصورت گاو در میاید.
آن جمعا ده بار در قرآن بکار رفته هشت بار در خصوص
گوساله پرستیبنی اسرائیل و دو بار در اینکه
ابراهیم (علیهالسّلام) به میهمانان خویش گوساله بریان آورد.
«و اذ واعدنا موسی اربعین لیلة ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون؛
و (به یاد آرید) زمانی که چهل
شب با موسی
وعده نهادیم (که در این مدت در
کوه طور تورات را به او
وحی کنیم)، آن گاه شما پس از او (در غیاب او) گوساله را به
پرستش گرفتید در حالی که ستمکار بودید»
«فما لبث ان جاء بعجل حنیذ؛
و همانا فرستادگان ما (از
فرشتگان) برای ابراهیم
بشارت (یافتن
فرزند و
هلاکت قوم لوط) آوردند؛ آنها
سلام گفتند، او نیز سلام گفت، پس درنگی نکرد که (برای مهمانها) گوسالهای بریان شده و
روغن چکان حاضر آورد.»
شتر در زبان عربی اسامی متعددی دارند، در
قرآن نیز به چند نام از آن اسم برده شده است.
۱-
ابل: بکسر الف به معنی مطلق شتر است اعم از
نر و
ماده و از هر جنس که باشد و لفظ آن مفرد است و
دلالت بر جنس دارد.
«ا فلا ینظرون الی الابل کیف خلقت؛
آیا آنان به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده! »
۲-
جمل: به معنای شتر نر و طناب
کشتی میباشد. در
صحاح اللغه آنرا مطلق شتر گفته و نر بودنش را از
فراء نقل کرده است.
«... و لا یدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط و کذلک نجزی المجرمین؛
و آنها هرگز به
بهشت درنمی آیند تا شتر نر در سوراخ
سوزن فرو رود. و این چنین ما گنهکاران را
کیفر میدهیم.»
۳-
ناقة: به معنای شتر ماده هفت بار در
کلام الله مجید آمده و همه در باره
حضرت صالح (علیهالسّلام) است.
«... هذه ناقة الله لکم آیة فذروها تاکل فی ارض الله... ؛
این ماده شتر خداست که برای شما نشانهای (از
توحید و
قدرت و
رحمت او) است، ...»
۴-
بعیر: به معنای مطلق شتر است اعم از نر و ماده، چنانکه جمل شتر نر و ناقه شتر ماده است. این کلمه فقط دو بار در قرآن آمده است.
«... و لمن جاء به حمل بعیر... ؛
گفتند: پیمانه
شاه را گم کردهایم و برای هر کسی که آن را بیاورد بار یک شتر (
جایزه یا
حق الجعالة) خواهد بود و (من جارزننده) خودم آن را ضامنم.»
۵- هیم: جمع اهیم و مؤنث آن هیماء است و آن شتر
تشنه را گویند که از
آب سیر نمیشود البته در اثر عروض مرض
عطش.
«فشاربون شرب الهیم؛
پس همانند شتران عطش زده مینوشید.»
۶- عشار: مراد از عشار مطلق حامله است اما بعضی آن را به معنای شتر حامله دانستهاند.
«و اذا العشار عطلت؛
و آن گاه که شتران
آبستن ده ماهه (با ارزشترین
مال آن عصر) رها و بی صاحب مانند.»
۱- خیل بمعنی اسبان است و از لفظ خود مفرد ندارد بعقیده راغب اسبان را از آنجهت خیل گفتهاند که هر که بآن سوار شود در خود احساس
تکبر میکند و بعقیده طبرسی علت این تسمیه آن است که
اسب در راه رفتن متکبر است.
«و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینة و یخلق ما لا تعلمون؛
و اسبان و استران و درازگوشان را (آفرید) تا بر آنها سوار شوید و هم
زینت و
آرایش باشند، و آنچه را که نمیدانید (از قبیل وسایط نقلیه موتوری) خواهد آفرید (به خلق مواد اولیه آنها در
زمین و اعطای نیروی ابتکار به شما). »
۲-
جیاد و
صافنات: صافنه اسبی است که بر سه پا ایستد و گوشه پای چهارم را به زمین گذارد. جیاد جمع جید یا جواد بمعنی
اسب اصیل و تندرو است،
مجمع البیان آنرا جمع جواد و قاموس جمع جید گفته است و علت این تسمیه را تند روی آن دانسته که گوئی راه رفتن را بذل میکند.
«اذ عرض علیه بالعشی الصافنات الجیاد؛
(و به یاد آر) زمانی که در پایان
روز، اسبان
نجیب و تندرو بر او عرضه شد.»
۱-
غنم: بر وزن فرس به معنای
گوسفند میباشد. این لفظ شامل مطلق گوسفند و
بز است و از خود مفرد ندارد، واحد آن شاة است.
«قال هی عصای اتوکؤا علیها و اهش بها علی غنمی و لی فیها مآرب اخری؛
گفت: این عصای من است، بر آن تکیه میکنم و با آن بر گوسفندانم برگ
درخت میریزم، و مرا به آن نیازهای دیگری هم هست.»
۲-
نعجة: بمعنی میش است جمع آن نعاج است راغب گاو ماده و
آهوی ماده را نیز در آن داخل دانسته است.
«ان هذا اخی له تسع و تسعون نعجة و لی نعجة واحدة فقال اکفلنیها و عزنی فی الخطاب؛
همانا این شخص
برادر من است و او را نود و نه
میش است و مرا یک میش، و به من گفت که آن را نیز به من واگذار، و در گفتگو بر من غلبه نموده است.»
۳و۴-
ضان و
معز: به معنای مطلق گوسفند و معز مطلق بز است.
«ثمانیة ازواج من الضان اثنین و من المعز اثنین قل آلذکرین حرمام الانثیین اما اشتملت علیه ارحام الانثیین نبئونی بعلم ان کنتم صادقین؛
هشت جفت را (هشت فرد توام با جفتش را آفرید) از گوسفند دو فرد (نر و ماده) و از بز دو فرد (نر و ماده). یا هشت جفت آفرید، از گوسفند دو جفت (اهلی و وحشی) و از بز دو (جفت اهلی و وحشی) بگو: آیا خداوند نرهای آن دو را
حرام کرده یا مادهها را؟»
حمار به معنی
خر بوده و جمع آن در قرآن حمر بر وزن عنق و حمیر آمده است، مثل (و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها)
و (کانهم حمر مستنفرة).
«مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا؛
مثل کسانی (از
علماء یهود) که (دانش
علم و عمل و
ابلاغ)
تورات بر دوش آنها نهاده شد سپس آن را بر دوش نکشیدند، مثل درازگوشی است که کتابهایی چند بار میکشد (اما بهرهای از آنها ندارد). بد مثلی است مثل گروهی که آیات خدا را (دستورات تورات را با مخالفت خویش)
تکذیب و
انکار کردند، و خداوند گروه ستمکاران را
هدایت نمیکند.»
بغل به معنای
استر بوده و جمع آن در قرآن بغال آمده، بغل حیوانی است اهلی پدرش
الاغ و مادرش اسب است.
«و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینة؛
و اسبان و استران و درازگوشان را (آفرید) تا بر آنها سوار شوید و هم
زینت و
آرایش باشند، و آنچه را که نمیدانید (از قبیل وسایط نقلیه موتوری) خواهد آفرید (به
خلق مواد اولیه آنها در
زمین و اعطای نیروی ابتکار به شما)».
۱-
کلب: به معنای
سگ است.
«فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث... ؛
حکایت او مثل حکایت سگ است که اگر بآن حمله کنی زبانش را بیرون میکند و اگر با آن کار نداشته باشی باز زبانش را بیرون میکند»
۲-
مکلب: به صیغه
فاعل کسی است که به سگ
تعلیم شکار میدهد؛ «کلب الکلب: علمه الصید».
«احل لکم الطیبات و ما علمتم من الجوارح مکلبین تعلمونهن مما علمکم الله فکلوا مما امسکن علیکم و اذکروا اسم الله علیه؛
پاکیزهها بشما
حلال شده و آنچه از سگهای شکاری تعلیم دادهاید که تعلیم دهنده آنها یا صاحبان شکار با سگها هستید آنچه از شکار برای شما نگه داشتهاند بخورید و نام خدا را بر آنها بخوانید».
سگ شکاری و
سگ نگهبان جزء
حیوانات اهلی و
حرام گوشت غیر قابل
تذکیه هستند.
خنزیر به معنای
خوک، جمع آن خنازیر است. (و
جعل منهم القردة و الخنازیر...)
این
حیوان نیز جزء
حیوانات حرام گوشت و غیر قابل تذکیه است.
«حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر... ؛
بر شما حرام شد (خوردن)
مردار و
خون و گوشت خوک...»
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حیوان».