پاداش اصحاب یمین (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند متعال پاداشهایی را به اصحاب یمین اعطا میکند. اصحاب یمین، نامه اعمالشان را میخوانند و بدین وسیله پاداش کامل و
ثواب اعمال خود را مشاهده میکنند. یکی دیگر از پاداشهای
اصحاب یمین، زندگانی مورد
رضایت در بهشت برین است. آنان از آبشارها و سایههای پیوسته و دائمی بهرهمند شده، در بهشتی عالیرتبه قرار میگیرند. همچنین در بهشت، بر روی فرشها و زیراندازهای ارزشمند
استقرار یافته، از میوههای متنوع و فراوان بهطور مستمر و بدون ممنوعیت بهره میبرند. برای آنان همسرانی بلندمرتبه است که آفرینشی ویژه دارند. این همسران، دوشیزگان شویدوست، عفیف، خندهرو، فصیح و
خوشسخن، همسن و سال و همساناند.
اصحاب یمین، با خواندن نامه اعمالشان، پاداش کامل و
ثواب اعمال خود را مشاهده میکنند:
• «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً؛ (به ياد آوريد) روزى را که هر گروهى را با پيشوايشان مىخوانيم! کسانى که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادى و سرور) مىخوانند؛ و بهقدر رشته شکاف هسته خرمايى به آنان ستم نمىشود!».
این
آیه به یکى دیگر از مواهب الهى نسبت به
انسان، و سپس مسئولیتهاى سنگینى را که به موازات این مواهب متوجه او مىشود،
اشاره مىکند:
در آغاز به (مسئله رهبرى) و نقش آن در سرنوشت انسانها پرداخته، مىگوید: (روز
قیامت هر گروهى را با امام و رهبرشان مىخوانیم) (یوم ندعوا کل اناس بامامهم) یعنى آنها که رهبرى پیامبران و جانشینان آنان را در هر عصر و زمان پذیرفتند، همراه پیشوایشان خواهند بود، و آنها که رهبرى
شیطان و
ائمه ضلال و پیشوایان
جبار و ستمگر را انتخاب کردند، همراه آنها خواهند بود.
خلاصه اینکه پیوند (رهبرى) و (پیروى) در این
جهان بهطور کامل در آن جهان منعکس مىشود، و بر اساس آن گروههایى که اهل نجات و اهل عذاباند، مشخص مىگردند.
گرچه بعضى از
مفسران، خواستهاند (امام) را در اینجا منحصرا به معنى
پیامبران و بعضى به معنى کتابهاى آسمانى، و بعضى به معنى
علما و دانشمندان
تفسیر کنند، ولى روشن است که
امام در اینجا معنى وسیعى دارد که هر پیشوایى را اعم از پیامبران و ائمه هدى و دانشمندان و
کتاب و
سنت، و همچنین
ائمه کفر و
ضلال را شامل مىشود، و به این ترتیب هر کس در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهد گرفت که در این
جهان خط او را انتخاب کرده بود.
این تعبیر در عین اینکه یکى از
اسباب تکامل انسان را بیان مىکند، هشدارى است به همه افراد بشر که در انتخاب
رهبر فوقالعاده دقیق و سختگیر باشند، و زمام
فکر و برنامه خود را به دست هر کس نسپرند.
سپس مىگوید: آنجا مردم دو گروه مىشوند: (کسانى که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود، آنها با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور نامه اعمالشان را مىخوانند و کوچکترین
ظلم و ستمى به آنها نمىشود) (فمن اوتى کتابه بیمینه فاولئک یقرءون کتابهم و لا یظلمون فتیلا).
اصحاب یمین از آبشارها و سایههای پیوسته و دائمی بهرهمند میشوند:
• «وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ؛ و سايه کشيده و گسترده»!
• «وَمَاء مَّسْكُوبٍ؛ و در کنار آبشارها»!
بعضى از
مفسرین گفتهاند: (ممدود از سایهها) آن سایهاى است که همیشگى باشد و
نور خورشید آن را از بین نبرد و (ماء مسکوب) آبى است دائما در جریان باشد و هرگز قطع نگردد.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى اصحاب يمين است».
اصحاب یمین در بهشتی عالیرتبه قرار دارند:
• «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ؛ پس کسى که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از شدت شادى و مباهات) فرياد مىزند که: «(اى اهل محشر!)
نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد!».
• «فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ؛ او در يک زندگى (کاملاً) رضايتبخش قرار خواهد داشت».
یعنى چنین کسى زندگى مىکند به عیش راضیه، به عیشى که خودش آن را بپسندد، پس اگر
رضایت را به عیش نسبت داده، از باب
مجاز عقلى است.
• «فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ؛ در بهشتى عالى».
یعنى او در بهشتى است که داراى مقامى عالى است، و او در آن
بهشت لذاتى دارد، که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده باشد، و نه بر
قلب کسى خطور کرده باشد.
یکی از پاداشهای
اصحاب یمین، زندگانی مورد رضایت در بهشت برین است:
• «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ؛ پس کسى که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از شدت شادى و مباهات) فرياد مىزند که: «(اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد!».
• « فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ؛ او در يک زندگى (کاملاً) رضايتبخش قرار خواهد داشت».
اصحاب یمین از درختی که دارای
سایه خنک و باطراوت است، بهرهمند میشوند:
• «وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ؛ و در سايه درخت «طلح» پربرگ (= درختى
خوشرنگ و
خوش
بو)».
کلمه (طلح) نام درخت موز است.
بعضى گفتهاند: طلح، موز نیست؛ بلکه درختى است که سایهاى خنک و مرطوب دارد.
بعضى دیگر گفتهاند: درخت ام غیلان است، که شکوفههایى
خوش
بو دارد.
و کلمه (منضود)
اسم مفعول از مصدر نضد (چیدن به ردیف است)؛ پس منضود از هر چیز، رویهم چیده شده آن است.
برخى گفتهاند: «طلح» به معناى درختى با سايه خنك و باطراوت است.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى اصحاب يمين است».
اصحاب یمین، از سایه درختان
سدر بیخار بهشت بهرهمند میشوند:
• «وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ؛ و اصحاب يمين و خجستگان، چه اصحاب يمين و خجستگانى»!
• «فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ؛ آنها در سايه درختان «سِدر» بىخار قرار دارند»!
در
حقیقت این رساترین توصیفى است که براى درختان بهشتى در قالب
الفاظ دنیوى ما امکانپذیر است؛ زیرا (سدر) به گفته بعضى از ارباب
لغت درختى است تناور که بلندیش گاهى تا چهل متر مىرسد، و مىگویند تا دو هزار سال عمر مىکند (و سایه بسیار سنگین و لطیفى دارد) تنها
عیب این درخت این است که خاردار است؛ ولى با توصیف به (مخضود) (از ماده (خضد) بر وزن (مجد) به معنى بریدن و گرفتن خار است) این مشکل نیز در درختان سدر بهشتى حل شده.
در حدیثى آمده است که هرگاه بعضى از لغات
قرآن براى یاران
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مشکل مىشد، مىگفتند
خداوند به
برکت اعراب بادیهنشین و سؤالات آنها ما را بهرهمند مىکند؛ از جمله اینکه عربى بادیهنشین روزى خدمت پیامبر (صلياللهعليهوآله) آمد عرض کرد اى
رسول خدا! خداوند متعال در قرآن نام از درخت موذى و آزاردهى برده است، و من
فکر نمىکردم در
بهشت چنین درختى باشد! فرمود: کدام درخت؟ عرض کرد: درخت سدر؛ زیرا داراى خار است، پیامبر (صلياللهعليهوآله) فرمود: مگر خداوند نمىفرماید: (فى سدر مخضود) مفهومش این است که خارهاى آن را قطع کرده است، و بهجاى هر خار میوهاى قرار داده که هر میوهاى هفتاد و دو رنگ ماده غذایى دارد که هیچیک شباهتى به دیگرى ندارد!.
(«مخضود» از «خضد» يعنى خارهاى آن كنده شده است.
• «وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ؛ و سايه کشيده و گسترده»!
بعضى این سایه گسترده را به حالتى شبیه
بینالطلوعین تفسیر کردهاند که سایه همه جا را فرا گرفته است و در حدیثى در
روضه کافی این معنى از پیغمبر گرامى اسلام نقل شده است.
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متألم و ناراحت نمىکند، و دائما در سایههاى مطبوع و گسترده و روحافزا به سر مىبرند.
یکی از پاداش
اعمال نیک اصحاب یمین در
دنیا، خوردنی و آشامیدنی گوارا و بدون آزار در بهشت است:
• «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ؛ پس کسى که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از شدت شادى و مباهات) فرياد مىزند که: «(اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد!».
• «كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ؛ (و به آنان گفته مىشود:) بخوريد و بياشاميد گوارا در برابر اعمالى که در ايام گذشته انجام داديد!».
و در آخرین آیه مورد بحث خطاب
محبتآمیز خداوند را به این بهشتیان چنین بیان کرده (بخورید و بیاشامید گوارا، در برابر اعمالى که در ایام گذشته انجام دادهاید) (کلوا و اشربوا هنیئا بما اسلفتم فى الایام الخالیة).
آرى این نعمتهاى بزرگ بىحساب نیست، اینها پاداش
اعمال شماست که در دنیا براى امروز ذخیره کردید و از پیش فرستادید؛ البته این اعمال ناچیز هنگامى که در افق فضل و
رحمت الهی قرار گرفته، به چنین ثمراتى منتهى شده است.
اصحاب یمین در بهشت، بر روی فرشها و زیراندازهای ارزشمند استقرار مییابند:
• «وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ؛ و همسرانى بلندمرتبه»!
(فرش) جمع (فراش) در اصل به معنى هرگونه فرش یا بسترى است که مىگسترانند و به همین تناسب گاه به عنوان
کنایه از همسر به کار مىرود (خواه مرد باشد یا زن).
لذا در
حدیث معروف از پیغمبر گرامى آمده است الولد للفراش و للعاهر الحجر: (فرزندى که از
زن شوهردار متولد مىشود متعلق به همان
خانواده است و اگر مرد فاسق و
زناکاری در این میان بوده بهرهاش تنها سنگ است) (و احتمال
انعقاد فرزند از
نطفه او پذیرفته نیست).
بعضى نیز (فرش) را به معنى حقیقى (نه به معنى کنایى) تفسیر کردهاند، و آن را اشاره به فرشها و بسترهاى بسیار گرانبها و پرارزش
بهشت دانستهاند، ولى در این صورت ارتباط
آیات بعد که حکایت از
حوریان و همسران بهشتى مىکند از آن قطع مىشود.
«فرُش» جمع «فراش» به معناى بساط (پارچه گسترده شده) است.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى
اصحاب یمین است».
اصحاب یمین، از میوههای متنوع و فراوان بهطور مستمر و بدون ممنوعیت بهرهمند میشوند:
• «وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ؛ و ميوههاى فراوان».
• «لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ؛ که هرگز قطع و ممنوع نمىشود».
یعنى درختانى که میوههایش فصلى نیست و مانند درختان
دنیا نیست که در زمستان بار نداشته باشد، ممنوعه هم نیست نه از ناحیه خود بهشتیان، که مثلا از آن سیر و خسته شده باشند، و نه از ناحیه خارج از خودشان، که مثلا دورى محل و یا وجود خارهاى شاخه که نگذارد
میوه آن را بچینند و یا مانعى دیگر.
آرى همچون میوههاى این
جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد، و تنها چند هفته یا چند ماه در سال بر درخت ظاهر شود، و نیز همچون میوههاى این جهان نیست که گاه خارها مانع چیدن آن است و گاه بلندى خطرناک درخت مانند
نخل، و یا مانعى در وجود خود
انسان از تناول آن وجود داشته باشد، و نه میزبان اصلى بهشت که خداوند منان است و مأموران او
بخل و منعى دارند؛ بنابراین هیچ مانعى در کار نیست؛ بلکه (مقتضى کاملا موجود و مانع در هر شکل و هر صورت مفقود است).
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى اصحاب يمين است».
اصحاب یمین از میوههای درخت کُنار بدون خار بهرهمند میشوند:
• «فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ؛ آنها در سايه درختان «سِدر» بىخار قرار دارند».
(سدر) نام درختى است که بارش را
عرب نبق و
فارس کنار مىنامد و مخضود هر شاخهاى است که تیغش بریده شده باشد، و دیگر خار در آن نباشد.
«سدر»، درخت «كُنار» است.
و آن درخت تنومندى است كه ميوهاش به شكل سنجد و پس از رسيدن، سرخ، زرد و شيرين مىشود.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى اصحاب يمين است».
سپس مىافزاید: (همه این نعمتها براى اصحاب الیمین است) (لاصحاب الیمین).
و این تأکیدى است مجدد بر
اختصاص این مواهب (ششگانه ) به آنها.
این احتمال نیز داده شده است که این جمله تکمیلى است براى جمله (انا انشاناهن انشاءا)؛ یعنى ما آنها را
آفرینش نوینى براى اصحاب یمین دادیم.
میوههای بهشتی در دسترس اصحاب یمین است:
• «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ؛ پس کسى که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از شدت شادى و مباهات) فرياد مىزند که: «(اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد!».
در
مجمع البیان گفته: کلمه (هاوم) امر به چند نفر است و به منزله (هاکم) است، و اگر طرف مرد باشد، مىگویى (هاء یا رجل)، و به دو مرد مىگویى (هاوما یا رجلان)، و به جمعیتى مىگویى (هاوم یا رجال)، و به یک
زن مىگویى (هاء یا امراه) - و همره را کسره مىدهى و بعد از همره حرف ((یاء)) نمىآورى - و به دو زن مىگویى (هاوما)، و به چند زن مىگویى (هاون)، و
لغت اهل
حجاز است.
و اهل نمیم و قیس، در مفرد مذکر مثل اهل
حجاز مىگویند: (هاء) و به دو نفر مىگویند: (هاءا) و به
جماعت مردان مىگویند: (هاوا)، و به یک زن (هاءى)، و به چند زن (هارون).
و بعضى از قبایل
عرب بهجاى همره کاف مىآورند، مىگویند: (هاک، هاکم ا، هاکم، هاک، هاکم ا، هاکن) و در همه این زبانها این کلمه به معناى (بگیر) است، و این امرى است که
نهی ندارد.
این
آیه شریفه و مابعدش تا کلمه (خاطون) بیان تفصیلى اختلاف حال مردم در روز
قیامت است، اختلافى که از حیث
سعادت و شقاوت دارند، و ما در سابق در
تفسیر (فمن اوتى کتابه بیمینه) گفتارى در معناى دادن
کتاب به راست اصحاب یمین داشتیم، و ظاهرا خطاب در جمله (هاوم اقروا کتابیه) به
ملائکه باشد، و هاء در کلمه (کتابیه) و همچنین در آخر همه
آیات بعدى، وقف است، که اصطلاحا آن راهاى استراحت مىنامند.
و معناى
آیه این است که: اما کسى که کتابش به دست راستش داده شده رو به
فرشتگان مىکند و مىگوید: بیایید نامه
عمل مرا بگیرید و بخوانید که چگونه به
سعادت من حکم مىکند.
• «فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ؛ در بهشتى عالى».
• «قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ؛ که ميوههايش در دسترس است»!
(قطوفها دانیه) - کلمه (قطوف) جمع قطف - به کسره قاف و
سکون طاء - است، که به معناى میوهاى است که به حد چیدن رسیده باشد، و معناى جمله این است که میوههاى آن
بهشت به وى نزدیک است؛ به طورى که هر جور بخواهد مىتواند بچیند.
نه زحمتى براى چیدن میوهها در کار است، و نه مشکلى براى نزدیک شدن به درختان پربارش، و اصولا تمام نعمتهایش بدون استثنا در دسترس است.
اصحاب یمین، از موز روی هم چیدهشده برخوردار میشوند:
• «وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ؛ و در
سایه درخت «طلح» پربرگ (= درختى
خوشرنگ و
خوش
بو)».
(طلح) درختى است سبز و
خوشرنگ و
خوش
بو، جمعى گفتهاند همان درختان موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوهاى شیرین و گوارا دارد، و (منضود) از ماده (نضد) به معنى متراکم است.
ممکن است این تعبیر
اشاره به تراکم برگها یا تراکم میوهها، و یا هر دو باشد، حتى بعضى گفتهاند، این درختان چنان پر
میوه است که ساقه و شاخهها غرق میوه و پوشیده از آن مىباشد.
بعضى از
مفسران گفتهاند با توجه به اینکه درخت سدر برگهایى بسیار کوچک و درخت موز برگهایى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند
ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.
طبق گفته برخى
اهل لغت، «طلح» به معناى درخت موز است.
تنوین براى
تنکیر است.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى اصحاب يمين است».
اصحاب یمین، از همسرانی بلندمرتبه بهرهمند میشوند:
• «وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ؛ و همسرانى بلندمرتبه»!
کلمه (فرش) جمع فراش است، که به معناى گستردنىهاست، و کلمه (مرفوعة) به معناى عالى و بلند است. بعضى از
مفسرین مراد از فرش مرفوعه را
زنان ارجمندى دانستهاند که در
عقل و جمال و
کمال قدر و منزلتى بلند دارند، و
استدلال کردهاند به این که: کلمه فراش در مورد زنان نیز استعمال دارد، و اتفاقا
آیه بعدى هم که مىفرماید: (انا انشا ناهن انشاء...) با این وجه تناسب دارد.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى اصحاب يمين است».
احتمال دارد «فُرُش»
کنایه از همسران باشد؛ زيرا
استعمال «فراش» ـ كه مفرد آن است ـ در مورد همسر، رايج است.
و آيه ۳۵ نيز مؤيّد اين احتمال است.
همسران
اصحاب یمین، از آفرینشی ویژه برخوردارند:
• «وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ؛ و همسرانى بلندمرتبه»!
• «إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء؛ ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم».
یعنى ما آن زنان را ایجاد و
تربیت کردیم، ایجادى خاص و تربیتى مخصوص. در این
آیه اشارهاى هم به این نکته هست که وضع
زنان بهشتى از نظر جوانى و پیرى و
زیبایی و زشتى اختلاف ندارد، و معناى این فرمود: (فجعلنا هن ابکارا) این است.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى اصحاب يمين است».
همسران اصحاب یمین، دوشیزگان شویدوست و عفیف و خندهرو هستند:
• «فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا؛ و همه را دوشيزه قرار داديم».
• «عُرُبًا أَتْرَابًا؛ زنانى که تنها به همسرشان عشق مىورزند و
خوشزبان و فصيح و همسن و سالاند»!
و معنی (فجعلنا هن ابکارا) این است که: ما زنان بهشتى را همیشه
بکر قرار دادهایم؛ بهطورىکه هر بار که همسران ایشان با آنان بیامیزند، ایشان را بکر بیابند.
کلمه (عرب) جمع عروب است، و عروب به معناى زنى است که شوهرش
عشق مىورزد، و یا حداقل او را دوست بدارد و در برابرش ناز و کرشمه داشته باشد،و کلمه (اتراب) جمع ترب - به کسره تاء و سکون راء - معناى مثل است، مىفرماید: ما زنان بهشتى را امثال یکدیگر کردیم، و یا از نظر سن و سال، هم سن شوهرانشان کردیم.
«عُرُب» جمع «عروب» به معناى
زن عفيفى است كه به شوهر خود اظهار عشق كند.
و عروب، زنى است كه پاکسرشت و خندهرو باشد.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى اصحاب يمين است».
همسران اصحاب یمین، دوشیزگان
فصیح و
خوشسخن هستند:
• «فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا؛ و همه را دوشيزه قرار داديم».
• «عُرُبًا أَتْرَابًا؛ زنانى که تنها به همسرشان عشق مىورزند و
خوشزبان و
فصیح و همسن و سالاند»!
سپس مىافزاید ما آنها را همگى بکر قرار دادیم: (فجعلناهن ابکارا).
و شاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد؛ چنانکه بسیارى از مفسران به آن
تصریح کردهاند و در
روایات نیز به آن اشاره شده؛ یعنى با
آمیزش، وضع آنها دگرگون نمىشود.
و در اوصاف آنها باز مىافزاید: ((آنان نسبت به همسرانشان عشق مىورزند و
خوشسخن و فصیحاند) (عربا).
(عرب) جمع (عروبة) (بر وزن ضرورة) به معنى زنى است که وضع حالش
حکایت از محبتش نسبت به همسر و مقام
عفت و پاکیش مىکند؛ زیرا (اعراب) (بر وزن اظهار) به همان معنى
آشکار ساختن است، این واژه به معنى فصیح و
خوشسخن بودن نیز مىآید، و ممکن است هر دو معنى در
آیه جمع باشد.
وصف دیگرشان اینکه (آنها هم سن و سال با همسرانشان هستند و همگى در خوبى و جمال ظاهر و
باطن همانندند و یک از یک بهتر) (اترابا).
«عُرُب» به معناى فصيح و
خوشسخن نيز آمده است.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى اصحاب يمين است».
همسران اصحاب یمین، دوشیزگان همسن و سال و همساناند:
• «فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا؛ و همه را دوشيزه قرار داديم».
• «عُرُبًا أَتْرَابًا؛ زنانى که تنها به همسرشان عشق مىورزند و
خوشزبان و فصيح و همسن و سالاند»!
(اتراب) جمع (ترب) (بر وزن (ذهن) به معنى مثل و همانند است و بعضى گفتهاند این معنى از ترائب که به معنى دندههاى قفسه سینه است، گرفته شده؛ زیرا با یکدیگر شباهت دارند.
این
شباهت و برابرى ممکن است در سن و سال نسبت به همسرانشان باشد، تا به
اصطلاح،
احساسات یکدیگر را کاملا درک کنند، و زندگى با هم براى آنها لذتبخشتر باشد؛ هرچند گاهى با تفاوت سن و سال نیز چنین است، ولى در غالب چنین نیست، و یا همانند در خوبى و
زیبایی و حسن ظاهر و باطن، درست شبیه تعبیر معروف که مىگویند: (آنها همه خوباند و یک از یک بهتر).
«أتراب» جمع «ترب» به معناى مثل و مانند و همسالانى آمده است كه در يك زمان به
دنیا آمده باشند.
• «لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ؛ اينها همه براى
اصحاب یمین است».
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۴۶۵، برگرفته از مقاله «پاداش اصحاب یمین». مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۷۵، برگرفته از مقاله «پاداش اصحاب یمین».