ولوج روح
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
روح انسان ، پدیدهای شگرف و متعالی است که واقعیتی غیر از
جسم دارد.
این آفریده ارزشمند از دیرباز تاکنون،
اندیشه فیلسوفان و متکلمان حوزه
تمدن اسلامی را به خود مشغول کرده و سبب پدید آمدن مباحث پردامنهای همچون
تجرد یا عدم تجرد روح و آفرینش آن قبل و بعد از خلقت
بدن یا مقارن خلقت آن شده است. فارغ از داوری درباره این گونه مباحث یا گزینش پیش فرضهایی در این زمینه، تردیدی نیست که در مرحلهای از سیر تکوین
انسان ، پیوندی مبارک میان روح و جسم برقرار میشود که
قرآن کریم از آن به دمیدن (نفخ) روح در بدن یاد کرده است. آغاز این ارتباط که در
فقه از آن به (ولوج روح) تعبیر میشود، موضوع برخی از
احکام شرعی در نصوص و فتاوا قرار گرفته است.
اما آنچه سبب ابهام این مفهوم در فقه میگردد، این پرسش است که آیا مقصود از روح، واقعیتی مجرد و ما ورای طبیعی است که
زمان ولوج و نفخ آن تنها به وسیله اولیای معصومان (ع) مشخص میشود یا مراد از آن، حیات حیوانی یا امر طبیعی دیگری است که
جنین طیّ مراحل رشد خود و پس از خروج از مرحله حیات نباتی، وارد آن میشود؟
تفاوت این دو
تفسیر در این است که بنابر معنای دوم، لازم نیست به دنبال
زمان خاص و معینی همچون پایان چهارماهگی برای ولوج روح باشیم؛ بلکه تشخیص این پدیده طبیعی مانند سایر پدیده های طبیعی براساس آثار طبیعی آن مانند
حرکت ارادی
جنین در رحم، فعّال شدن برخی از حواسّ او مانند حس لامسه، تپش
قلب جنین و یا کامل شدن اعضا و جوارح او خواهد بود. این آثار ممکن است قبل از چهارماهگی یا بعد از آن باشد و یا در موارد و شرایط زیستی متفاوت، در زمانهای گوناگونی تحقق یابد.
از این رو، سزاوار است نخست روشن شود که مراد از ولوج روح در
قرآن ، روایات و منابع فقهی چیست؟ ثانیاً، چگونه میتوان تشخیص داد که ولوج روح تحقق یافته یا خیر؟ و آیا حد زمانی برای آن وجود دارد؟ ثالثاً، علم پزشکی چه تفسیری از ولوج روح و زمان تحقق آن برای
جنین و آثار طبیعی این پدیده ارائه میدهد؟ رابعاً، آیا میتوان به وجه جمعی علمی و شایسته میان آنچه از
آیات ، روایات، منابع فقهی و
دانش پزشکی به دست میآید، دست یافت؟
در مواد ۴۸۷ و ۴۹۲ قانون مجازات اسلامی و ماده ۹۱ قانون تعزیرات به ولوج روح در
جنین اشاره شده است. در دو ماده نخست به بیان مقررات درباره
دیه جنین قبل از ولوج روح و بعد از آن پرداخته و در ماده سوم، حکم
قصاص در موردِ سقطِ
جنین ِدارایِ روح بیان شده است. در هر سه ماده، هیچ توضیحی درباره ولوج روح و راههای تشخیص آن ارائه نشده است. نوشتار حاضر میتواند گامی برای رفع ابهام از این مواد قانونی باشد.
همچنین تبیین مفهوم
روح و ولوج آن و تفکیک میان روح نباتی، حیوانی و انسانی در این مقاله، میتواند به روشن شدن زوایای حقوقی و فقهی مسئله (شبیه سازی) و به خصوص (شبیهسازی درمانی) کمک کند. شبیهسازی درمانی با اخراج توده سلولی از رویانی که نتیجه تلقیح یک
سلول جسمی نه جنسی با تخمک یک
زن است وحدود هفت روز از عمر آن گذشته است، آغاز میشود. سپس توده سلولی در داخل یک تخمک که هسته آن خارج شده است، کاشت میشود و آن گاه با وادارسازی تخمک به انقسام پذیری سلولی از راه تحریک آن با جریان الکتریکی یا شیمیایی، به تولید سلولهای بنیادی برای ساخت اجزای مختلف
بدن پرداخته میشود تا به این وسیله نیازهای درمانی شخص صاحب سلول جسمی مرتفع شود. آنچه در طی این فرایند موضوع بیشترین مباحثات فقهی و حقوقی قرار گرفته است، مرگ رویان هفت روزهای است که دارای حیات بوده و با خروج توده سلولی از آن، حیات خود را از دست داده است.
مسئله دیگری که موضوع این نوشتار میتواند به حل آن کمک کند، ثبوت شرعی یا عدم ثبوت شرعی
مرگ در موارد
مرگ مغزی است. در این گونه موارد، انسان مبتلا به مرگ مغزی، به علّت فعالیت
قلب و جریان
خون در بدن هر چند به کمک ابزار پزشکی به گونهای از حیات که شاید بتوان بر آن نام حیات نباتی نهاد، ادامه میدهد. اما از دیدگاه پزشکی بازگشت ادراک، احساس و
حرکت ارادی که نشانههای حیات حیوانی و انسانی است، برای همیشه از بیمار منتفی میشود.
تطبیق عنوان مرگ که موضوع احکام فراوانی همچون
ارث ،
وصیت ،
قصاص ،
دیه ،
وکالت و جواز پیوند اعضای مرده به دیگران است، بر چنین فردی که دارای گونهای از حیات و فاقد گونهای دیگر از حیات است، موکول به
تحلیل دقیق پدیده حیات،
روح ، ولوج آن در بدن و خروج آن از بدن است که این نوشتار گوشههایی از آن را کاویده است.
در
کتابهای لغت بهطور گسترده درباره معانی کلمه (روح) و مشتقات دیگر مربوط به آن سخن به میان آمده است، اما معنایی که در
فقه از آن اراده شده و ترکیب (ولوج روح) بر پایه آن شکل گرفته است، واقعیتی است که سبب زندگی و حیات در موجودات میشود. ما با پرهیز از ورود در مباحث پراکندهای که ثمرهای برای بحث ما ندارد، به گونهای گذرا بعضی از عبارات لغویان را میآوریم:
(الروح:النفس التی یحیابها البدن).
(و اما الروح فهی ما به الحیاة).
(إنّ المراد بالروح، الذی یقوم به الجسد و تکون به الحیاة).
(الروح ما به حیاة الأنفس).
ولوج روح در
انسان ، موضوع برخی از
احکام شرعی است که در ذیل به آنها اشاره میشود:
قتل
جنین قبل از ولوج روح،
کفاره ندارد و بعد از ولوج
روح ، کفاره دارد. مشهور فقها این قول را برگزیدهاند،
بلکه برخی ادعای
اجماع و عدم خلاف کردهاند.
تنها
علامه حلی در
کتاب تحریرالاحکام میگوید:قتل جنینی که خلقتش کامل است، کفاره دارد؛ هر چند ولوج روح در او نشده باشد.
در مقابل،
آیت اللّه خویی و برخی دیگر در ثبوت کفاره بر جنینی که ولوج روح در او شده است، اشکال کردهاند. به نظر ایشان اگر اجماع احراز نشود، کفاره ثابت نیست؛ زیرا موضوع در ادله ثبوت کفاره قتل، عنوان رجل و
مؤمن است و این دو عنوان بر
جنین صدق نمیکند.
قول مشهور دارای مستند خاصی از
کتاب و
سنّت نیست، بلکه فقها از عمومات ادله کفاره قتل چنین برداشت کردهاند که موضوع این
حکم (قتل انسان) است و
جنین قبل از ولوج روح در او، انسان شمرده نمیشود.
مشهور فقیهان، دیه
جنین تام الخلقه را قبل از ولوج روح، صد دینار و بعد از آن، دیه کامل (هزار دینار) میدانند.
مستند این قول، روایات متعددی است که ولوج و نفخ
روح در
جنین را قید
دیه کامل قرار داده است. در مقابل قول مشهور، نخست قول ابنابی عقیل است که دیه کامل را برای
جنین تام الخلقه قرار داده است، هر چند دارای روح نباشد، و دوم قول
ابنجنید است که دیه
جنین سقط شده را عبد یا أمه مرغوبی میداند که قیمتش یک دهم دیه کامل یعنی صد دینار باشد.
مسئله حق
قصاص در قتل
جنین به صراحت در نصوص روایی مطرح نشده است و شاید به همین جهت، منابع فقهی نیز به روشنی به طرح آن نپرداختهاند.
سلار دیلمی نخستین فقیهی است که قصاص را برای قاتل
جنین ثابت میداند و شرایط آن را کامل بودن خلقت
جنین قرار داده است.
محقق حلّی به طرح فرعی میپردازد که دیدگاه وی را در مسئله قصاص ِقاتل ِ
جنین به وضوح نشان نمیدهد. او میگوید: اگر کسی زنی را بزند و او
جنین خود را سقط کند و
جنین هنگام سقوط بمیرد، زننده قاتل است و اگر فعل او عمدی باشد، قصاص میشود.
فقهای بعد از او نیز کم و بیش به همین شکل به طرح فرع مزبور پرداختهاند.
ظاهر این عبارت گویای این است که اگر
مرگ جنین قبل از سقوط یعنی در رحم
مادر باشد، قصاص ثابت نیست. به عبارت دیگر، شرط در قصاص این است که
جنین در خارج از رحم هر چند زمانی کوتاه زنده باشد.
شهید ثانی نیز همین نکته را از عبارت محقق حلی فهمیده است.
اما این احتمال نیز وجود دارد که قید (عند سقوطه) تنها به جهت کشف از زنده بودن
جنین قبل از جنایت باشد، تا یقین به تحقق عنوان (قتل) حاصل شود. بنابر احتمال نخست، عبارت (عند سقوطه) موضوعیت دارد و قیدِ حکم خواهد بود و بنابر احتمال دوم، تنها جنبه کاشفیت و طریقیت دارد و قید نیست. از این رو، اگر حیات
جنین قبل از جنایت و در رحم مادر به طریق دیگری ثابت شود، برای ثبوت حق قصاص نیازی به این نیست که
جنین هنگام سقوط بمیرد، بلکه
مرگ او در رحم مادر نیز برای ثبوت حق قصاص کافی است.
بنابر احتمال اول میتوان گفت که فقهای مذکور، قصاص قاتل
جنین بماهو
جنین را جایز نمیدانند و اگر کسی جنینی را در حال
جنین بودن یعنی در رحم مادرش بکشد، مستحق
قصاص نیست، بلکه شرطِ ثبوتِ حقِ قصاص این است که مقتول در خارج از رحم یعنی در حالی که
جنین نیست به قتل برسد. پس بنابر احتمال اول، مشهور فقیهان متأخر، قصاص قاتل
جنین را جایز نمیشمارند. اما بنابر احتمال دوم، حق قصاص قاتل
جنین (بما هو
جنین) نزد این گروه از فقیهان ثابت است.
گویا برخی از فقیهان معاصر نیز به علت ابهام یاد شده که در متون فقهی گذشته وجود داشته است، به برداشت های متفاوتی در زمینه آرای فقها رسیدهاند:بعضی بر این باورند که فتوای به جواز قصاص قاتل
جنین از مشاهیر فقها جز در موارد نادر دیده نشده است،
و یا گفتهاند که اصحاب به قصاص قاتل
جنین تصریح نکردهاند
در حالی که برخی دیگر، قول به قصاص قاتل
جنین را به مشهور فقها نسبت دادهاند.
با توجه به این نکته، بیشتر فقیهان معاصر، قصاص قاتل
جنین را جایز نمیدانند.
بعضی از فقها نیز پذیرش قول قصاص را مشکل دانسته
و گروه دیگری از فقیهان نیز به استناد کبرای (فلاقود لمن لا یقاد منه) در صحیحه ابوبصیر،
قاتل
جنین را همچون قاتل مجنون و صبّی سزاوار قصاص ندانستهاند.
ولی برخی ازمعاصران قاتل
جنین را مستحق قصاص میدانند.
البته از حضرت
آیت اللّه سید علی خامنهای استفتای دیگری غیر از آ نچه گویای موافقت ایشان با نظر مشهور معاصران است، وجود دارد که مضمون آن این است: سقط
جنین موجب قصاص نیست، مگر آنکه بعد از ولوج
روح دارای تمام شرایط قتل عمد باشد.
پس به جز سلاّردیلمی و بعضی از فقهای معاصر، کسی به صراحت قول به جواز ِقصاصِ قاتل ِ
جنین را برنگزیده است. اما آنچه این فرع فقهی را به بحث (ولوج روح) مرتبط میسازد، این است که اگرچه
سلار دیلمی شرط قصاص قاتل
جنین را کمال و تمامیت خلقت جسمانی
جنین قرار داده است، ولی فقهایِ معاصرِ هم رأی او، شرط کردهاند که حق قصاص در فرضی ثابت است که ولوج روح در
جنین تحقق یافته باشد.
در پنج آیه از
قرآن کریم به صراحت سخن از نفخ روح به میان آمده است. دو مورد درباره
حضرت آدم است
که با الغای خصوصیت، در سایر انسانها نیز صادق است. دو مورد دیگر درباره
حضرت عیسی است
و مورد پنجم اگرچه این احتمال میرود که آن هم درباره حضرت آدم باشد. ظاهراً درباره مطلق انسان است؛
در نهایت در آیات ۱۲ تا ۱۴
سوره مؤمنون ،
مراحل مختلف آفرینش
جنین از نطفه، علقه، مضغه، عظام و لحم ذکر و در پایان افزوده شده است که پس از آن در او آفرینشی متفاوت پدید میآوریم.
با بهرهگیری از آیات مربوط به خلقت
انسان و نیز روایات وارد شده درباره آیه فوق، به این نتیجه میرسیم که مقصود خداوند از آفرینشی متفاوت در این
آیه ، همان نفخ و ولوج روح در
جنین انسان است.
البته موارد استعمال روح در قرآن بیش از این است و در برخی از آنها تعبیر (روح القدس) به عنوان تأیید کننده حضرت عیسی،
و یا فرشتهای با همین نام، یا (روح الامین) که قرآن را بر
پیامبر نازل کرد،
آمده است. در برخی آیات آمده است که مؤمنان به وسیله روحی تأیید میشوند.
در آیهای بر حضرت عیسی اطلاق روح شده
و در یک مورد هم ظاهراً روح بر قرآن تطبیق یافته است.
کاربرد دیگر (روح) در مورد فرشتهای است که بر
حضرت مریم ظاهر شد.
در مواردی، روح در کنار
فرشتگان از کارگزاران دستگاه خلقت
خداوند شمرده شده است
و در نهایت، در یک مورد از یک
حقیقت روح سؤال شده و در پاسخ آمده است که (بگو:روح از امر پروردگارم است).
قدر مسلّم در این آیات این است که روح در قرآن در دو مورد استعمال حقیقی دارد:نخست روح
انسان و دوم موجودی از سنخ فرشتگان. معنای متبادر از کلمه (روح) موجودی است که مبدأ حیات است
و این معنا در تمامی موارد استعمال روح در قرآن دیده میشود.
از پنج آیه مربوط به نفخ روح که میان تسویه به معنای تمامیت خلقت جسمانی با نفخ روح فرق نهاده است و همچنین از دلالت ضمنی مفهوم نفخ (دمیدن) و بخصوص آیه۱۴ سوره مؤمنون
که از مرحله نفخ روح به خلق آخر یاد کرده است ظاهر میشود که این مرحله از تکوین انسان اگر نگوییم غیرمادی است، لااقل هم سنخ دیگر مراحل خلقت مادی و جسمانی انسان نیست و مرتبهای برتر است که منجر به حیات آن میگردد.
آیت اللّه محمد تقی مصباح یزدی در توضیح آیات مربوط به روح میگوید:
اجمالاً از قرآن برمیآید که درآدمی، جز
بدن ، چیزی بسیار شریف نیز وجود دارد، ولی مخلوق خداست، نه جزئی از خدا و تا آن چیز شریف در انسان وجود نیاید، آدمی، انسان نمیگردد و چون در حضرت آدم به وجود آمد، شأنی یافت که باید فرشتگان در برابر او
خضوع کنند …. اما آیا چگونه چیزی است و آیا از سنخ موجودات طبیعی است یا از سنخ موجودهایی است که ما با آنها آشنایی نداریم، مگر با
علم حضوری و معرفت شهودی؟ با توضیحی که در مورد تعبیرات روح در قرآن دادیم… میتوان استظهار کرد که این فعل و انفعالات عالم مادی که موجب امکان استعدادی برای پیدایش موجودی میشود، در اصل ِپیدایش ِروح وجود ندارد و روح با فرمان خدا پیدا میشود و اما اینکه تکامل آن در ارتباط با بدن و در اثر فعل و انفعالات مادی پیدا میشود، مسئله دیگری است.
آیت اللّه شیخ حسن مصطفوی در بررسی واژه (روح) میگوید:معنای ریشهای آن ظهور و جریان پدیدهای لطیف است که آثاری چون گشایش، سرور، شادمانی، راحتی، سهولت و نجات را در پی دارد و میتواند مصادیق مختلفی داشته باشد. اصل اوّلی در معنای این لفظ، جریان معنوی است؛ چنان که اصل در (ریح) جریان و تحّرک ظاهری و مادی است.
وی از تعلّق نفخ (دمیدن) در آیات
قرآن به روح و نیز از اینکه قرآن
روح را از امر پروردگار میداند، نتیجه میگیرد که روح انسانی، برخلاف پندار برخی فیلسوفان، روحانی الحدوث و البقاء است و تأکید میکند که انسان دارای دو خلقت است:یکی خلقت جسمانی و مادی و دیگری خلقت روحانی که به امر
خداوند و نفخ او صورت میگیرد، نه بر اثر
رشد و کمال جسمی و مادی و به همین جهت نحوه خلقت آن از دایره قوانین مادی خارج است و سخن از خصوصیات و کیفیت آن بیهوده است.
پس، از دیدگاه قرآن، روح و نحوه تعلّق (نفخ ویا ولوج) آن به
بدن پدیدهای غیرمادی و یا لااقل متفاوت با سایر پدیدههای جسمانی و مادی است. پس پژوهش در
قرآن کریم ، احتمالِ نخستِ مطرح شده در مقدمه را تأیید میکند، اما باید توجه داشت که این سخن ضرورتاً به معنای نفی تأثیر و ارتباط این پدیده (ولوج روح) یا تقارن آن با برخی آثار مادی و جسمانی در
جنین انسان نیست. به عبارت دیگر، این احتمال وجود دارد که هر چند روح و ولوج آن در بدن از سنخ سایر پدیدههای جسمانی نیست، ولی ممکن است به جهت ارتباط وثیق روح با بدن، منشأ تحوّلاتی در
جسم شود که از آن طریق بتوان
زمان حدوث آ ن را تشخیص داد.
در نهایت، توجه به این نکته لازم است که از موارد استعمال واژه روح در قرآن به دست میآید که قرآن کریم، این کلمه را بر زندگی نباتی اطلاق نکرده است و در این گونه موارد از کلمه حیات بهره برده است.
پس اگرچه
جنین از اولین مراحل تکوین که نطفهای بیش نیست، دارای حیات نباتی و آثار آن یعنی
رشد و تغذیه است، ولی تنها بعد از تمامیت خلقت جسمانی، صاحب روح میگردد.
پس از بررسی روایات معصومان درباره روح و ولوج آن، میتوان به نکات ذیل دست یافت:
روح، غیر از
بدن و غیر جسمانی است.
خلقت ارواح قبل از اجساد
و قبض روح هنگام
مرگ و بقای آن بعد از هلاکت جسم
که روایات فراوانی برآن دلالت دارند، جملگی گویای همین
حقیقت هستند. تعبیر (روحانیین) در روایات نیز به همین جهت بر حقایق مجرد و غیرمادی اطلاق میشود.
البته میان دانشمندان اختلاف است که آیا روح حقیقتی مجرد (به معنای فلسفی) و غیرمادی است یا از سنخ مادهای لطیفتر از ماده عالم جسمانی است، ولی اجمالاً بسیاری از دانشمندان بر این باورند که روح دارای واقعیتی غیر از این بدن مادی است.
روح در روایات همچون
عرف و لغت به معنای حیات در حیوانات نیز به کار رفته است؛ هر چند این استعمال در
قرآن یافت نمیشود. در برخی روایات آمده است که
نماز با لباسی که از
پشم حیوان مردار است، جایز است؛ زیرا پشم روح ندارد.
در روایتی آمده است که به صورت چهارپایان ضربه نزنید؛ زیرا هر موجودی که دارای روح است،
خداوند را حمد و
تسبیح میکند.
در مجموعهای از روایات از پدید آوردن
تمثال و صور موجودات دارای روح نهی شده است و مقصود از ذوات ارواح در این روایات، موجودات جاندار است که شامل انواع حیوانات میشود.
در روایتی آمده است که
امام حسن (ع) در کنار سگی مشغول خوردن غدا بودند و هرگاه لقمهای میخوردند، لقمهای نیز به آن
سگ میدادند و در پاسخ به اعتراض به این عمل، فرمودند:از خداوند شرم میکنم که در حال خوردن، موجود دارای روحی به من نظر کند و من به او طعامی ندهم.
روایات دیگری نیز بر وجود روح در حیوانات
دلالت میکند.
در برخی روایات مطابق با دیدگاه بسیاری از متکلمان و فیلسوفان میان روح حیوانی و روح انسانی در انسانها فرق نهاده شده است. در روایتی، از
امام کاظم (ع) وارد شده است که هر انسانی هنگام
خواب ، روح حیوانیاش در
بدن میماند، اما روح العقل (روح انسانی) از او جدا میشود و تنها هنگام
مرگ است که روح حیوانی از بدن انسان خارج میشود.
علامه مجلسی روایت دیگری را که از امیرمؤمنان (ع) نقل شده است، بر همین معنا حمل میکند
و در نهایت میگوید:ظاهر روایات این است که روح انسانی، غیر از روح حیوانی است.
البته مغایرت این دو پدیده ضرورتاً به این معنا نیست که هر انسانی دارای دو
روح است که هر کدام وجودی مستقل و منحاز دارد، بلکه میتواند تفاوت آنها به اختلافات دو مرتبه شدید و ضعیف از یک واقعیت به نام حیات باشد که مرتبه ناقص تر آن در موجودات، روح حیوانی و مرتبه کاملتر آن روح انسانی نامیده شود؛ چنان که روح نباتی نیز که گونهای از حیات و زندگی است، از مرتبه روح حیوانی پستتر است. به همین جهت کلمه (روح) میتواند بر هر آنچه منشأ حیات در موجودات، اعم از
حیوان ،
انسان و موجودات برتر یا پست تر از آن دو است، اطلاق و در همه آنها به یک واقعیت تکوینی تشکیکی اشاره شود.
این اطلاق به صراحت در برخی روایات دیده میشود؛ مثلاً در روایتی از روح در
آیه شریفه (یسألونک عن الروح قل الروح من امر ربّی) پرسش میشود و
امام در پاسخ میفرماید:
الّتی فی الدّوابّ و الناس.
آن چیزی است که در جنبندگان و مردم وجود دارد.
شیخ مفید نیز برای روح چهارمعنا ذکر کرده است که یکی از آنها حیات است و معانی دیگر عبارت است از:
قرآن ، یکی از فرشتگان و
جبرئیل . او میگوید:وقتی گفته میشود:روح از بدن خارج شد یا ولوج
روح در
جنین تحقق یافت، مقصود از روح معنای حیات است.
روایات مربوط به ولوج روح در
جنین را بیشتر میتوان در ضمن اخبار مربوط به دیه مراحل مختلف خلقت
جنین یافت.
از این رو، بررسی و دقت در این دسته از روایات میتواند به درک صحیح مفهوم (ولوج روح) از دیدگاه روایات کمک کند.
در بعضی از این روایات از آخرین مرحله تکامل
جنین به انشای روح،
ولوج روح،
نفخ روح
و خلق آخر
سخن به میان آمده و در همه آنها
دیه کامل (هزار دینار) برای این مرحله از خلقت
جنین مقدّر شده است.
از بررسی این روایات نکات ذیل به دست میآید:
ولوج روح قبل از
تولّد و در دورانی که
جنین در رحم است، واقع میشود. این دیدگاه مخالف نظر برخی همچون
فخررازی است که هنگام ولوج روح را
زمان ولادت میدانند.
به نظر میرسد هیچیک از آیات مربوط به نفخ روح، دلالت روشنی بر اثبات یا نفی هر یک از این دو قول ندارند، اما ظواهر بسیاری از روایات که
جنین را مقسم مراحل مختلف
رشد و از جمله ولوج روح قرار داده است، این است که ولوج روح هنگامی پدید میآید که بر فرزند، عنوان
جنین صدق میکند و بی تردید
جنین بر فرزندی
اطلاق میشود که در رحم است و هنوز متولد نشده است. علاوه بر این، در برخی روایات که در نکته چهارم به تفصیل خواهد آمد مراحل مختلف تکوین
جنین زمانبندی شده است و آخرین مرحله که مرحله ولوج روح است، در دو روایت پس از چهارماهگی و در یک روایت با مرحلهای پیش از آن، پس از چهارماهگی ذکر شده است. هر چند این احتمال وجود دارد که مرحله ولوج روح با فاصله پنج ماه بعد از چهار ماهگی یعنی
زمان تولّد تحقق یابد و روایات صراحتی در این ندارند که این مرحله بلافاصله بعد از چهارماهگی محقق میشود، ولی چنین فهمی از روایات بعید به نظر میرسد و ظاهر است که این مرحله بلافاصله بعد از چهارماهگی یا با فاصله یک مرحله دیگر در دوران جنینی واقع میشود.
در میان روایات دیه
جنین، روایت سعید بن مسیّب از
امام سجّاد (ع) در اثبات این مدّعا صریح است.
او از امام (ع) از دیه سقط
جنین میپرسد و امام (ع) دیه مراحل مختلف
جنین را برای او بیان و در نهایت میفرماید:
…و إن طرحته و هو نسمة مخلّقة له عظم و لحم مزیّل الجوارح قد نفخ فیه روح العقل فإنّ علیه دیة کاملة، قلت له:أرأیت تحوّله فی بطنها إلی حال أبروح کان ذلک أو بغیر روح؟ قال:بروح عدا الحیاة القدیم المنقول فی أصلاب الرجال و ارحام النساء و لولا أنّه کان فیه روح عدا ا لحیاة ما تحوّل عن حال بعد حال فی الرحم و ما کان إذاً علی من یقتله دیة و هو فی تلک الحال؛
…و اگر
زن جنین خود را رها (سقط) کند، در حالی که او انسانی گردیده دارای
استخوان و گوشت که اعضا و جوارح او را از هم تمیز داده و روح
عقل در او دمیده شده است، بر او (آسیب رساننده به زن) دیه کامل است. سیعد بن مسیّب میگوید:به امام (ع) عرض کردم:آیا به نظر شما، حرکت
جنین در شکم مادر به سبب وجود روح است یا خیر؟ امام فرمود:به سبب روح است، اما روحی غیر از آن حیات پیشین که در اصلاب مردان و ارحام زنان داشته است و اگر در
جنین روحی غیر از حیات نباشد، در رحم هیچ حرکتی نخواهد کرد و در این حال، دیه (کامل) بر عهده قاتل او نخواهد بود.
این
روایت علاوه بر دلالت داشتن بر نفخ روح انسانی (که از آن به روح
عقل یاد شده است) بعد از تمامیت خلقت اعضا و جوارح
جنین (در حالی که
جنین در رحم است) بر وجود حیات نباتی قبل از تحقق حیات حیوانی و انسانی نیز
دلالت دارد. نکته مهم دیگر در این روایت این است که امام (ع) حرکت
جنین در رحم را که از آثار روح حیوانی است، نشانه نفخ روح انسانی قرار داده است وا ین نتیجه مهمی را درپی خواهد داشت که پس از این به بررسی آن خواهیم پرداخت و آن، همزمانی پیدایش روح حیوانی و روح انسانی در
جنین است.
روایت ابنشبّل نیز در تحقق ولوج روح در دوران جنینی، صریح است.
امام صادق (ع) در پایان این روایت میفرماید:
…یا أبا شبّل، اذا مضت خمسة أشهر فقد صارت فیه الحیاة و قد استوجب الدیة؛
…ای ابا شبّل! هنگامی که پنج ماه (از عمر
جنین) گذشت، حیات در او حلول خواهد کرد و سزاوار
دیه (کامل) خواهد بود.
در این روایت پنج ماهگی زمان حلول حیات انسانی تعیین شده است.
روایت سلیمان بن صالح از امام صادق (ع) با ظاهر یا
نصّ سایر روایات درباره
جنین تفاوت دارد. در این روایت آمده است:
…فإذا کسی اللحم فمائة دینار، ثمّ هی دیته حتی یستهلّ، فإذا استهلّ فالدیّة کاملة.
…دیه
جنین هنگامی که دارای گوشت شود، صد دینار است، و این دیه ثابت خواهد بود تا
جنین استهلال کند و هنگامی که
جنین استهلال کند، دیه او کامل خواهد بود.
برخی از قدما به مضمون این روایت
فتوا دادهاند.
در این روایت، استهلال طفل که اولین
گریه یا فریاد کودک بعد از تولّد است، موضوع دیه کامل قرار داده شده است. از سوی دیگر، در روایات متعدد دیه
جنین، ولوج روح
قید دیه کامل است؛ چنان که فقها نیز چنین فتوا داده اند. پس اگر روایت فوق را مفسّر قید ولوج روح قرار دهیم، نتیجه این خواهد بود که هنگام ولادت و استهلال،
زمان ولوج روح است.
در روایت طولانی
ظریف بن ناصح از امیرمؤمنان (ع) که به
کتاب دیات ظریف شهرت دارد و مورد عمل اصحاب بوده است، شاید ظهوری در معنای روایت ابا شبّل یافت شود. در این روایت، نخست آمده است که دیه
جنین قبل از ولوج روح صد دینار است، سپس برای مراحل مختلف رشد
جنین دیه تعیین شده است؛ یعنی برای نطفه بیست دینار، علقه چهل دینار، مضغه شصت دینار و عظم هشتاد دینار، و سپس آمده است:دیه
جنین که مقصود
جنین تام الخلقه است، صد دینار است. آن گاه بلافاصله میفرماید:
فإذا ولد المولود و استهلّ و هوالبکاء فبیّتوهم فقتلوا الصبیان ففیهم ألف دینار للذکر…؛
پس هنگامی که نوزاد به دنیا آید و استهلال یعنی گریه کند و دشمنان به آنان
شبیخون بزنند و کودکان را بکشند، هزار دینار دیه فرزند ذکور است…
ظاهر روایت این است که آغاز وضع دیه کامل (هزار دینار) بعد از تولد و استهلال است و در فرازهای قبل این
روایت آمده است که دیه
جنین قبل از ولوج روح، صد دینار است. پس میتوان نتیجه گرفت که ولوج روح هنگام
ولادت و استهلال رخ میدهد و همان سبب تبدیل
دیه از صد دینار به هزار دینار میگردد.
اما این دو روایت با توجه به شذوذ معنوی در میان روایات و ضعف احتمالی در سند روایت اول،
قابل معارضه با ظاهر و
نصّ روایات دیگر نیستند و میبایست آنها را حمل بر معنایی کرد که قابل جمع با سایر روایات باشند. مناسبترین معنا این است که قید استهلال را طریق و کاشف ولوج روح قرار دهیم، نه موضوع برای حکم دیه کامل؛ چنان که استهلال در سایر احکام مربوط به طفل نیز تنها نشانهای برای کشف حیات است و جنبه موضوعیت ندارد.
پس اگر ولوج روح از راهی غیر از استهلال احراز شود، حکم به دیه کامل متوقّف بر استهلال نیست. به علاوه، این احتمال در روایت ظریف، قوی است که
امام (ع) در صدد بیان مبدأ وضع دیه کامل برای انسان نیست و آن حضرت تنها به این نکته بسنده کرده است که دیه نوزاد، کامل است و این به معنای نفی دیه کامل بر
جنین دارای روح نیست؛ زیرا در این صورت سزاوار بود همچون سایر روایات دیه
جنین به موردی برای آغازِ تشریعِ دیه کامل مثال زده میشد که جانی در هنگامی که
جنین در رحم است، جنایت خود را وارد ساخته است، نه موردی که جنایت پس از تولد و استهلال واقع شده است.
کم و بیش از ظاهر یا نص تمامی روایات مربوط به دیه
جنین، این نکته به دست میآید که ولوج روح، بعد از کامل شدن ِخلقتِ جسمانیِ
جنین و شکل گرفتن تمامی اعضا و جوارح او واقع میشود. این
حقیقت چنانکه گذشت از آیات
قرآن نیز که نفخ روح را بعد از تسویه قرار داده است، به روشنی استفاده میشود.
عدم تفکیک میان روح حیوانی و روح انسانی در روایات دیه
جنین و احاله معنای روح به فهم عرفی، اقتضا میکند که از ولوج روح، معنای عرفی حیات و زنده شدن
جنین فهمیده شود و این معنا مفهومی از حیات است که مشترک میان حیات حیوانی و انسانی است. به عبارت دیگر، در بیشتر روایات مربوط به دیه
جنین بدون تعیین زمانی خاص برای پدیده ولوج روح، تنها به بیان توقف
حکم دیه کامل بر این پدیده اکتفا شده است وا ین گویای این است که پدیده ولوج روح از نظر عرفی و طبیعی برای مخاطبان قابل تشخیص و شناسایی است و نمیتوان آن را پدیدهای غیبی و ماورای طبیعی دانست که فاقد آثار طبیعی است و زمان تحقق آن غیرقابل تشخیص است. پس با توجه به اینکه از آیات قرآن کریم و روایات فراوان از جمله برخی از روایات دیه
جنین به دست آمد که نفخ و ولوج روح ذاتاً پدیدهای غیرمادی است، ضرورتاً به این نتیجه میرسیم که این پدیده غیرمادی دارای آثار ظاهری و مادی است که قابل شناسایی برای عموم انسانها است.
بهترین شکل توجیه چنین واقعیتی که ذاتاً غیرطبیعی و اثراً طبیعی است با توجه به عدم تفکیک میان روح انسانی و روح حیوانی در روایات این است که این پدیده همزمان با ولوج روح حیوانی در
جنین پدید میآید و در نتیجه از طریق آثار حیات حیوانی (همچون حرکت ارادی و دریافت پیام های حسی از طریق حس لامسه یا دیگر حواس که از عوارض ذاتی
حیوان هستند)
قابل تشخیص خواهد بود.
در روایت سعید بن مسیّب از
امام سجّاد (ع) که پیش از این نقل شد به همین نکته تصریح شده و حرکت
جنین در رحم مادر که از نشانههای روح حیوانی است، دلیل بر نفخ روح انسانی و ثبوت دیه کامل قرار داده شده است.
دکتر محمد سلام مدکور، رئیس گروه
شریعت اسلامی در دانشکده حقوق دانشگاه قاهره، بعد از بررسی آیات درباره روح و آرای دانشمندان در این زمینه، به همین نتیجه میرسد و میگوید:
مانعی ندارد که
آیه شریفه (ثمّ أنشأناه خلقا آخر) اشاره به دو روح حیوانی و انسانی باشد.
جنین در
رشد خود به مرحلهای میرسد که دارای
حرکت و احساس میشود؛ چنان که حیوان دارای حرکت ارادی و احساس است و این دو اثر روح حیوانی هستند. اما روح انسانی بالقوه در او پدید میآید، نه بالفعل، و آن آمادگی برای کسب معلومات و پرورش ادراکات است که ازآ ن به روح، معرفت،
عقل یا نفس ناطقه تعبیر میشود. ظاهراً مرحله آمادگی، از همان زمان تحقق روح حیوانی به وجود میآید، اما وجود بالفعل معلومات و ادراکات از زمان به کارگیری
حواس و ممارست با مدرکات و دریافت معلومات آغاز میشود؛ چنان که در این آیه شریفه به آن اشاره شده است:(واللّه أخرجکم من بطون أممّاتکم لا تعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلّکم تشکرون)،
و به همین جهت دانشمندان علم النفس گفتهاند که حواس، درهای
علم و معرفتاند.
روایات دیه
جنین به تبیین دیه مراحل مختلف تکوین
جنین پرداختهاند.
نطفه ،
علقه ،
مضغه ،
عظم ، لحم و ولوج روح که برگرفته از آیات ۱۲تا ۱۴
سوره مؤمنون راست مراحلی هستند که
جنین در رحم پشت سر میگذارد و در روایات دیه
جنین گاهی از برخی از آنها و گاهی از همه این مراحل یاد و دیه هر یک تعیین شده است. اما در چهار روایت، علاوه بر ذکر مراحل مختلف، زمان طیّ هر مرحله نیز بیان شده است.
در روایت محمد بن مسلم از
امام باقر (ع) و روایت سعید بن مسیّب از امام سجاد (ع) و روایت ابی جریرقمی از عبدصالح (امام کاظم) نقل شده است که
جنین در هر یک از سه مرحله:نطفه، علقه، مضغه، چهل روز را سپری میکند. در دو روایت نخست، بعد از طی سه مرحله به مرحلهای اشاره شده است که دیه کامل دارد و در روایت اول از این مرحله پایانی به (عظم) یاد شده و در روایت دوم به (نفخ روح العقل).
پس این دو روایت، مرحله تعلّق دیه کامل را پس از چهارماهگی قرار دادهاند.
در روایت سوم، پس از بیان سه مرحله نخست که هر یک چهل روز و در مجموع چهار ماه را دربرمیگیرد، مرحله دیگری به نام (لحم) ذکر شده و سپس مرحله (خلق آخر) که دیه کامل دارد، آمده است. مفاد این روایت این است که مرحله (خلق آخر) بلافاصله بعد از پایان چهارماهگی نیست، بلکه
جنین یک مرحله دیگر را باید طی کند تا به مرحله ولوج روح برسد.
چهارمین روایت، خبر اباشبّل از
امام صادق (ع) است که حضرت در پایان چنانکه گذشت به صراحت میفرماید:ای ابا شبل! هنگامی که پنج ماه (از عمر
جنین) گذشت، حیات در او حلول خواهد کرد و سزاوار دیه (کامل) خواهد بود.
چهارماهگی در
جنین، موضوع برخی از احکام در روایات است که فقها نیز براساس آن فتوا دادهاند؛ از جمله:
جنین سقط شده، اگر چهارماه را گذرانده باشد، غسل میّت برای او واجب است.
مورد دیگر، دعا برای
جنین است. در روایت آمده ا ست که دعا برای تعیین جنسیت
جنین و سعادت او و امور دیگر، باید قبل از چهار ما هگی باشد؛ زیرا هر گاه چهار ماه از عمر
جنین گذشت، خداوند دو فرشته آفریننده به سوی او گسیل میدارد تا خلقت او را کامل کنند و جنسیت، رزق، اجل، سعادت و شقاوت او را به فرمان خداوند بنویسند.
روایتی مشهور به نقل ِعبدالله بن مسعود از
پیامبر اکرم (ص) در منابع روایی اهل سنت وجود دارد که در آ ن،
زمان نفخ روح چهارماهگی معرفی شده است. پیامبر (ص) می فرماید:
إنّ أحدکم یجمع خلقه فی بطن أمّه أربعین یوماً ثم یکون فی ذلک علقة مثل ذلک، ثم یکون فی ذلک مضغة مثل ذلک، ثم یرسل الملک فینفخ فیه الروح….
صحت این روایت بخصوص با توجه به نقل آن در
صحیح بخاری و مسلم در منابع فقهی و روایی
اهل سنّت مورد اتفاق است
و براساس آن، فقیهان اهل سنّت، زمان ولوج روح را چهارماهگی دانستهاند.
این روایت، اگرچه در منابع روایی
شیعه دیده نمیشود، اما برخی از فقیهان و مفسّران
امامیه در آثار فقهی و تفسیری خود به آن اشاره و استدلال کردهاند.
روایت أباشبل از امام صادق (ع) که پیش از این نقل شد، در
کتاب (کافی) و (من لایحضره الفقیه) آمده است.
کلینی آن را توسط صالح بن عقبه از أباشبل که در وثاقت آن اختلاف است، نقل کرده است.
اما
صدوق آن را از محمد بن اسماعیل بن بزیع از أباشبل نقل میکند و به همین جهت سند روایت بنابر نقل صدوق، صحیح است.
در این روایت،
امام صادق (ع) پس از بیان دیه مراحل مختلف خلقت
جنین، در پایان، در پاسخ به سؤال أباشبل درباره دیه جنینی سقط شده با لگد که معلوم نیست در رحم مادرش زنده بوده یامرده، میفرماید:
ای أباشبل! هنگامی که پنج ماه (از عمر
جنین) گذشت، حیات در او حلول خواهد کرد و سزاوار دیه (کامل) خواهد بود.
این روایت را
علی بن ابراهیم در تفسیر خود از پدرش و او از سلیمان بن
خالد که هر دو ثقهاند، نقل کرده است، با این تفاوت که در پایان آن به جای پنج ماه (خمسة أشهر)، چهار ماه (أربعة أشهر) آمده است.
شیخ صدوق به این روایت فتوا داده است.
شهید اول ، روایت کلینی و صدوق را قرینه بر این میداند که زمان چهارماهگی برای ولوج روح که در روایات دیگر آمده است، زمان قطعی این پدیده نیست، بلکه مظنّه ولوج روح است.
برخی از فقیهان،
تعارض این روایت را که زمان ولوج روح را پنج ماهگی قرارداده است با روایات و فتاوای مشهور که زمان آن را چهارماهگی میداند، این گونه رفع کردهاند که مقصود روایت اباشبل ا ین است که هرگاه
جنین وارد ماه پنجم شود، حیات در او دمیده میشود و این همان
زمان پایان چهارماهگی است.
صاحب جواهر میگوید:
شاید مراد این است که در پنج ماهگی، یقین میکنیم حرکت
جنین در رحم نشانه حیات اوست و به سبب اختلاج
جنین در رحم نیست.
از تتّبع در آثار فقهی درباره
روح و ولوج آن، این نکات به دست میآید:
فقها نه تنها (روح) را در مورد حیات حیوانات، بلکه (ولوج روح) را نیز درباره
جنین حیوانات به کار بردهاند. مهمترین موردی که فقیهان
امامیه از این واژه ترکیبی در مورد حیوانات بهره گرفتهاند، مسئله تذکیه
جنین حیوان است.
شیخ طوسی ، تذکیه جنینی را که خلقت جسمانی آن کامل شده و مو و کرک درآورده است، ولی ولوج روح در او نشده است، به تذکیه مادرش میداند و به نظر او اگر ولوج روح در
جنین شود، نیاز به تذکیه جداگانه است.
فقیهان گذشته از رأی شیخ پیروی کردهاند،
اما
محقق حلی و بیشتر فقیهان پس از او، با این رأی مخالفت کرده و در اینکه تذکیه
جنین حیوانات تام الخلقه به تذکیه مادرشان است، فرقی میان جنینی که ولوج روح در آن شده است و غیر آن، ننهادهاند.
همچنین از این فرع فقهی به دست میآید که به نظر همه فقیهان، پدیده ولوج روح در حیوانات، در رحم مادر و قبل از
تولد رخ میدهد؛ زیرا بی تردید اگر حیوان زنده به دنیا آید، نیازمند
تذکیه است و اگر مرده به دنیا آید، غیرقابل تذکیه و خوردن آن
حرام است و فرض فقیهان در جایی است که حیوانی تذکیه گردد و در درون رحم او، جنینی یافت شود.
توجه به این نکته لازم است که استعمال روح در روایات و منابع فقهی در مورد حیات در حیوانات علاوه بر حیات انسانی زمینه این فهم را فراهم میسازد که میان
حقیقت حیات انسانی و حیات حیوانی، قرابتی عینی و تکوینی وجود دارد؛ چنان که شباهت در آثار و احکام تکوینی و اعتباری این دو پدیده نیز مؤیّد همین نکته است و چنین فهمی از روح حیوانی و روح انسانی، ما را به این نتیجه نزدیک میسازد که روح انسانی در
جنین انسان مقارن با روح حیوانی پدید میآید و از طریق آثار طبیعی آن قابل تشخیص است.
برخی از فقیهان بر این نکته تصریح کردهاند که اگر
جنین در رحم
مادر بر اثر جنایت کسی بمیرد و مرده به دنیا آید، اگر یقین داریم که پیش از جنایت زنده و دارای روح بوده است،
دیه کامل ثابت میشود.
این اظهارنظر حاکی از این است که ولوج روح در رحم مادر و قبل از تولد و
استهلال واقع میشود و استهلال تنها نشانهای بر حیات
جنین قبل از جنایت منجر به
مرگ است.
برخی از فقیهان به استناد روایات معصومان (ع) و بخصوص
روایت نبویّ (ص)، زمان ولوج روح در
جنین انسان را پس از پایان چهارماهگی میدانند.
علامه مجلسی این قول را به مشهور نسبت میدهد و میافزاید که بیشتر اخبار بر آن دلالت دارند.
شهید ثانی نیز میگوید:(اصحاب به این قول تصریح کرده اند.)
شهید اول چهارماهگی را مظنّهی حلول حیات میداند.
فاضل هندی تجربه را دلیل بر حلول حیات در چهار ماهگی قرار داده است.
شیخ حر عاملی بعضی از اختلافات میان روایات را در تکوین و زمان مراحل مختلف خلقت
جنین، به اختلاف
جنینهای گوناگون با یکدیگر حمل کرده است.
شیخ انصاری میگوید:
برخی از روایات دیه
جنین و حدیث نبویّ
دلالت بر این دارند که ولوج روح در چهارماهگی است؛ هر چند از پز شکان نقل شده است که ولوج روح در پایان دو ماهگی ممکن است و زنان نیز به تجربه یافتهاند که حرکت
جنین در سه ماهگی آغاز میشود. شیخ در پایان نتیجه میگیرد که تمامیت خلقت
جنین (ولوج روح) میتواند در یک ماهگی هم باشد.
محقق همدانی دلالت برخی از روایات را بر این میداند که ولوج روح در چهارماهگی است، ولی تأکید میکند که این زمان برای ولوج روح بهطور غالب است و مورد مخالف آن نیز ممکن است واقع شود.
از فتاوای برخی از فقهای معاصر نیز به دست میآید که تقدّم و تأخّر ولوج
روح بر چهارماهگی را ممکن میدانند.
برخی دیگر نیز تقدّم و تأخّر استواء و تمامیت خلقت بر چهارماهگی را ممکن دانستهاند.
در این میان، تنها
شیخ مفید و برخی دیگر زمان ولوج روح را برای
جنین شش ماهگی ذکر کردهاند.
چنان که از آرای بیشتر فقیهان بخصوص فقهای متأخّر و معاصر فهمیده میشود، ولوج روح دارای آثار طبیعی و قابل شناسایی است و به همین سبب میتوان گفت که این پدیده گاهی پیش از چهارماهگی، گاهی پس از آن و بهطور غالب، مقارن چهارماهگی محقق میشود و موضوع احکام مربوط به
جنین، اگر چهارماهگی باشد مانند وجوب
غسل میّت برای جنینی که عمری بیش از چهارماه دارد، ثبوت آن دایر مدار تحقق همین
زمان معین است و تقدّم و تأخّر ولوج روح یا تمامیت خلقت جسمانی بر چهارماهگی، تأثیری در ثبوت این موضوع ندارد، چنان که برخی از فقیهان تصریح میکنند:موضوع حکم به وجوب غسل میّت برای
جنین، چهارماهگی است و این حکم تنها دایر مدار تحقق همین زمان است؛ هرچند مقارن با ولوج روح نباشد.
اما اگر موضوع
حکم شرعی در نصوص یا فتاوا، ولوج روح باشد، ثبوت حکم دایر مدار تحقق ولوج روح است؛ چنان که موضوع ِحکم ِبه ثبوتِ دیه کامل برای
جنین در نصوص روایی متعدد و موضوع ِحکم ِبه ثبوتِ
قصاص و
کفاره برای قاتل
جنین در فتاوای فقها، ولوج روح است. در چنین مواردی، حکم دایر مدار ثبوت ولوج روح است که پدیدهای با آثار طبیعیِ قابلِ شناساییِ مانند درک حواس و
حرکت ارادی است و تقدّم و تأخّر این پدیده بر زمان چهارماهگی، تأثیری در این مسئله ندارد.
با ملاحظه بیشتر روایات دیه
جنین که مستند بیشتر فقیهان است، به وضوح میتوان دریافت که موضوع حکمِ دیه کامل برای
جنین، ولوج روح است و معصومان (ع) به هیچ وجه در صدد تعیین
زمان معینی برای این موضوع نبودهاند و تعیین و تشخیص آن را به مکلفان واگذار کردهاند. این نکته گویای این است که اوّلاً چنانکه پیش از این نیز اشاره شد تشخیص پدیده ولوج روح برای مکلفان ممکن است و این جز با تقارن پیدایش حیات حیوانی که پدیدهای مادی و دارای آثار طبیعی و قابل شناسایی است، با پیدایش حیات انسانی که پدیدهای ذاتاً غیرمادی است، ممکن نخواهد بود. ثانیاً، روایات متعدد
شیعه و
سنّی که به صراحت یا به اشاره، چهارماهگی را زمان ولوج روح معرفی کرده است، تنها درصدد بیان موارد عادی و غالب است و نمیخواهد برای تشخیص پدیده ولوج روح که دارای آثار طبیعی و قابل شناسایی است، زمانی تعبّدی و غیرقابل تغییر
تشریع کند.
احراز پدیده ولوج روح در
جنین که با توجه به آثار طبیعی آن قابل شناخت است، همچون سایر پدیدههای طبیعی که موضوع
احکام شرعی واقع میشوند، متوقف بر وجود قراین و شواهدی است که برای مکلّفان
علم یا اطمینان به تحقق آن را درپی داشته باشد. پس ملاک، حصول علم و اطمینان به تحقق حیات حیوانی در
جنین است و گذشت چهارماه یا بیشتر از دوران بارداری و حتی حرکت
جنین در رحم، مادامی که چنین علم و اطمینانی را به ارمغان نیاورد، پدیده ولوج روح را ثابت نمیکند. از این رو، فقها تصریح کردهاند که هر حرکتی برای
جنین در رحم مادر گویای وجود روح در او نیست، بلکه گاهی حرکت
جنین ناشی از باد (ریح) و اختلاج و مانند آن است که دراین صورت حکایت از ولوج روح و حیات حیوانی نمیکند.
پس حرکتی در
جنین میتواند گویای ولوج روح باشد که به تنهایی یا به ضمیمه سایر قراین، علم و اطمینان به حصول این پدیده را در ما ایجاد کند.
سایر قراین و شواهد نیز که گاهی زاییده پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک هستند، مانند معاینات بالینی، آزمایشها و
سونوگرافی ، از همین قاعده پیروی میکنند و تا هنگامی که به تنهایی یا با ضمیمه قراین دیگر نتوانند موجب علم یا اطمینان به حصول ولوج روح شوند، در اثبات ولوج روح فایدهای بر آنها مترتب نیست.
در رشته
جنین شناسی
دانش پزشکی، شکل گیری ساختمان جسمی
جنین از هنگام
لقاح تا هنگام
تولّد ، به دقّت مورد بررسی و تحقیق قرار میگیرد. تشکیل بافت بیشتر اعضا و جوارح مختلف
جنین بعد از
ماه اول آغاز میشود و به تدریج تکامل مییابد.
اولین مرکز استخوانسازی در هفته ششم زندگی جنینی در استخوان ترقوه (کلاویکول) ایجاد میشود و به تدریج در مناطق مختلف استخوانسازی پیشرفت میکند؛ به طوری که در هفته یازدهم تقریباً همه استخوانها ساخته میشوند. البته در دختران، استخوانسازی زودتر شروع میشود و زودتر هم خاتمه مییابد. در هفته هفدهم، آخرین نقطه استخوانی در استخوان پاشنه ساخته میشود. همزمان با استخوانسازی، عضلات نیز شکل میگیرند. بعد از هفته هیجدهم مراکز استخوانسازی با عضلات کاملا پوشانیده میشوند و در این مرحله است که
جنین از نظر اسکلتی (استخوان و عضلات) کامل است و شکل ظاهری کاملی پیدا میکند و از نظر
پزشکی قانونی نیز در سن شانزده تا بیست هفتگی،
جنین رسیده (ماچور) است.
در طول ماههای چهارم و پنجم،
جنین به
سرعت رشد میکند و در پایان ماه پنجم، موهای نرمی همچون کرک، بر روی بدن
جنین ظاهر میشود و موهای سر و ابرو نیز شکل میگیرند. در طول ماه پنجم، معمولاً مادر حرکات
جنین ر ا به خوبی درک میکند.
حرکات تنفسی در حدود هفته چهاردهم تا شانزدهم، حرکات مکیدن در هفته بیست و چهارم، شنیدن بعضی از صداها در هفته بیست و چهارم تا بیست و ششم و حساسیت چشمها به نور در
هفته بیست و هشتم واقع میشود.
تکامل
جنین به گونهای است که اگر زودتر از روال معمول و در ماه ششم متولد شود، ادامه حیات او دشوار خواهد بود؛ زیرا با آنکه بسیاری از دستگاههای بدن قادر به فعالیت هستند، تمایز دستگاه
تنفس و دستگاه
اعصاب مرکزی به اندازه کافی نیست و تطابق لازم هنوز میان این دو دستگاه ایجاد نشده است و اگر تولّد
جنین بعد از شش و نیم ماهگی به بعد باشد، احتمال زنده ماندن آن نود در صد خواهد بود.
مسئله ولوج
روح در دانش
جنین شناسی مطرح نیست
و تعلّق روح به بدن به عنوان پدیدهای غیرمادی از حوزه پژوهش این دانش خارج است، اما در علم پزشکی بدون تفکیک میان انواع حیات (حیات نباتی، حیات حیوانی و حیات انسانی) بر این نکته تأکید شده است که
جنین از همان آغاز انعقاد نطفه و عمل لقاح، موجودی زنده و دارای حیات است.
چنان که گذشت،
قرآن کریم مراحل خلقت
جنین را نطفه، علقه، مضغه، عظام، لحم و
نفخ روح بیان کرده و آخرین مرحله را پس از پایان یافتن خلقت جسمانی
جنین و به تعبیر دقیقتر پس از توازن و هماهنگی جسم دانسته است. در گزارش کوتاه و مستندی که از آخرین تحقیقات
جنین شناسی درباره نحوه شکل گیری استخوانها و عضلات و کامل شدن اجزای بدن ارائه شد، روشن گردید که آفرینش استخوانها (عظام) پیش از عضلات (لحم) به پایان میرسد و
جنین پس از کامل شدن این اجزا که پس از پایان ماه چهارم (شانزده هفتگی) و در طول ماه پنجم است، شکل ظاهری کاملی پیدا میکند و
جنین رسیده (ماچور) تلقی میشود. آن گاه درطول ماه پنجم، مادر حرکات
جنین را که نشانه دمیده شدن روح در اوست، به خوبی
حس میکند.
یافتههای
دانش جدید به روشنی تأییدی بر آموزههای ارزشمند قرآنی است؛ حتّی شنیده شدن بعضی از صداها پس از پایان ماه ششم و حساسیت چشمها به نور پس از پایان ماه هفتم، ما را به ظرافتهای نهفته در این آیه کریمه که نفخ روح را پس از تسویه و توازن اندام، و
قدرت بر شنیدن و سپس دیدن را پس از نفخ روح بیان کرده است، نزدیکتر میکند:
ثمّ سوّاه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة قلیلاً ما تشکرون.
سپس او را موزون ساخت و از روح خویش در او دمید و برای شما
گوش و چشمها و دلها قرار داد؛ اما کمتر شکر نعمت های او را به جای میآورید.
ناآشنایی پزشکان و
جنین شناسان با مفهوم (ولوج روح) در
شریعت ، آنان را به تفسیرهای نادرست از این مفهوم فقهی واداشته است.
یکی از حقوقدانان گزارشی اجمالی از برخی اظهارنظرهای پزشکان در این زمینه ارائه داده است:
…لحظه دقیق ولوج روح از نظر علمی قابل اثبات نیست. فعالیت رفلکسی ماهیچهها از انتهای ماه سوم در
جنین قابل ایجاد است. برخی ماه سوم را به عنوان زمان ولوج روح در نظر گرفتهاند،
برخی زمان تپش
قلب را زمان ولوج روح میدانند و در این زمان است که
جنین حکم یک
انسان کامل را دارد. از نظر علمی قلب در هفته چهارم شروع به ضربان میکند. برخی زمان ولوج روح را شانزده هفته به بالا ذکر میکنند و جنس (جنسیّت) آن در این زمان قابل تشخیص است. برخی زمان ولوج روح را یک مرحله بعد از استخوانی شدن و گوشت آوردن
جنین ذکر کردهاند و برخی جنینی را که دارای استخوان بوده و گوش و
چشم و اعضای آن مشخص است، یک انسان کامل میدانند.
صورت و اندامهای
جنین از شش هفتگی مشخصاند. مراکز استخوانی از هفته دوازدهم در
جنین ایجاد میگردد و اندامهای جنسی از سن یازده تا دوازده هفتگی قابل تشخیصاند. به طور کلی در پزشکی قانونی، امروزه دو دوره برای حاملگی در نظرگرفتهاند که چهار و نیم ماه اول و چهار و نیم ماه دوم را شامل میشود و گفته میشود که
جنین در دوره دوم، شکلگیری جسمانی خود را به پایان رسانده و
روح در او دمیده شده است.
روشن است که مفهوم (ولوج روح) در
شریعت و
فقه که موضوع برخی از
احکام شرعی است، با بعضی از پندارهای نقل شده منافات دارد. حرکتهای رفلکسی ماهیچهها که واکنش غیرارادی آنها در مقابل تحریکات بیرونی است و تپش قلب که حرکت غیرارادی بدن است، هر چند حکایت از گونهای از حیات در
جنین میکنند، ولی از حیات حیوانی که نشانه آن حرکت ارادی است، حکایت نمیکنند. عجیبتر از این دو، تعیین جنسیّت
جنین است که بیگانه از مفهوم ولوج روح است. البته واضح است که چون ولوج روح چنانکه گذشت بعد از تمامیت خلقت جسمانی و شکلگیری اعضا و جوارح
جنین است، مواردی مانند تپش
قلب ، تعیین جنسیّت، شکل گیری استخوانها؛ ماهیچهها و سایر اعضا،
شرط لازم برای ولوج روح به شمار میروند، ولی هیچیک به تنهایی یا به همراه موارد دیگر شرط کافی برای آن نیستند و دو شرط دیگری که هر یک به همراه احراز حسی شرایط پیشین یا بدون احراز حسی آنها میتوانند سبب
علم یا اطمینان به حیات حیوانی و انسانی شوند، حرکت ارادی و دریافتهای حسی
جنین هستند.
هر چند در هر بخش از نوشتار حاضر کم و بیش به جمعبندی و نتیجهگیری مباحث مطرح شده پرداختیم، اما در پایان نوشتار چکیده مهمترین نتایج مطرح شده و نشده را فهرستوار ذکر میکنیم:
۱. احکام
دیه کامل، حق
قصاص و
کفاره قتل، تنها بر کشتن جنینی که روح انسانی در او دمیده شده است، مترتّب میشود.
۲. از
قرآن و روایات به دست میآید که روح و حیات انسانی، پدیدهای فوق طبیعی است و نفخ و ولوج آن در جسم، واقعیتی متفاوت با سایر مراحل
رشد جسمی انسان است.
۳. روح در روایات و منابع فقهی علاوه بر حیات انسانی در حیات حیوانی نیز کاربرد دارد و حتّی در برخی روایات میان روح حیوانی و روح انسانی در انسانها تفکیک شده است.
۴. از روایات و منابع فقهی به دست میآید که ولوج روح انسانی در دوران جنینی و قبل از تولد محقق میشود.
۵. از قرآن و روایات به دست میآید که پدیده ولوج روح در
جنین بعد از تمامیت خلقت ظاهری
بدن و شکل گرفتن اعضا و جوارح اوست.
۶. مقصود روایات از ولوج روح در
جنین، پدیدهای قابل تشخیص برای عموم مردم است و با توجه به اینکه ولوج
روح انسانی، پدیدهای ذاتاً متفاوت با سایر مراحل رشد جسمی
جنین است، پس میتوان گفت که پیدایش آن مقارن است با ولوج روح حیوانی که قابل شناسایی است. از این رو، ولوج روح انسانی را با آثار حیات حیوانی میتوان شناخت.
۷. برخی از روایات در منابع
شیعه و
اهل سنّت ، پایان چهارماهگی یا اندکی پس از آن را
زمان ولوج روح در
جنین معرفی کردهاند. این زمان با دستاوردهای
دانش جنین شناسی تطابق دارد.
۸. تعیین زمان چهارماهگی برای ولوج روح، امری تعبّدی نیست، بلکه اِخبار از زمان عادی و طبیعی آن است. از این رو، آنچه سبب
علم به پدیده ولوج روح میشود، آثار و قراینی طبیعی است که به تنهایی یا به ضمیمه قراین دیگر موجب چنین علم یا اطمینانی میشوند و پایان چهارماهگی هم اجمالاً میتواند یکی از آن قرآین باشد.
۹. مهمترین اثر طبیعی ولوج روح در
جنین، حرکت ارادی
جنین در رحم است که پس از پایان چهارماهگی غالباً برای مادران قابل درک است این اثر اگر قرینهای برخلاف آن نباشد، می تواند به تنهایی قرینهای اطمینان آور بر ولوج روح باشد.
همچنین فعال شدن دریافتهای یکی از
حواس پنجگانه
جنین نیز در صورت احراز میتواند قرینهای اطمینان آور بر ولوج روح به شمار آید؛ اگر چه احراز آن بهطور معمول و بدون معاینات و آزمایشهای دقیق علمی شاید کاری دشوار باشد. تپش
قلب ، حرکتهای رفلکسی (واکنش های غیرارادی)، تعیین جنسیّت و کامل شدن اعضا و جوارح. هیچ یک به تنهایی سبب علم یا اطمینان به ولوج روح نیستند.
۱۰. بدیهی است که در صورت
شک و عدم حصول علم و اطمینان به تحقق پدیده ولوج روح، قاعده
استصحاب اقتضا میکند که
حکم به عدم حصول ولوج روح شود و احکام مترتب بر ولوج روح تحقق نیابد.
۱۱. از پژوهشی که در این نوشتار درباره ولوج روح ارائه شد، میتوان در توضیح پدیده (مرگ مغزی) که در مقدمه به آن اشارهای شد گفت:گونهای از حیات که موجب شکلگیری ماهیت انسانی میشود و در آیات و روایات از آن به
نفخ یا ولوج روح یاد شده است، حیات انسانی مقارن با حیات حیوانی است که از طریق آثار آن یعنی احساس و حرکت ارادی قابل شناسایی است و حیات نباتی که پیش از این در
جنین تحقق داشته است، حیات انسانی تلقی نمیشود و
جنینِ دارایِ چنین حیاتی،
انسان زنده به شمار نمیآید. همچنین در
مرگ مغزی نیز فقدان آثار حیات انسانی و حیوانی (ادراک، احساس و حرکت ارادی) به طور دائم، حکایت از خروج روح از بدن دارد و همچون
جنین، وجودِ حیات نباتی و آثار آن در
بدن ، گویای زنده بودن انسان نیست و به این طریق میتوان مرگ مغزی را
مرگ شرعی و حقیقی به شمار آورد.
مؤیّد این برداشت، روایات معتبر مربوط به دیه قطع سرمرده است
که فقیهان براساس آن
فتوا دادهاند. در این روایات، دیه قطع سر میّت یا هر جنایتی علیه او که در انسان زنده منجر به
مرگ میشود، صد دینار تعیین شده است و در
تحلیل آن آمده است که مقدار دیه چنین جنایتی بر
میّت ، همچون مقدار دیه جنایت بر جنینی است که خلقت آن کامل شده و اندام او شکل گرفته، ولی ولوج روح در او نشده است. این
تشبیه و تحلیل گویای این است که موجودِ دارایِ حیاتِ نباتی و فاقدِ ویژگیهایِ حیاتِ حیوانی و انسانی، همچون
جنین قبل از ولوج روح، مرده به شمار میآید. البته اظهار نظر دقیق و علمیتر در این زمینه نیازمند کاوش همه جانبه در زمینه مرگ مغزی است که از موضوع این مقاله خارج است.
مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی قم، برگرفته از مقاله زمان دمیدن روح در جنین.