• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ولوج روح

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



روح انسان ، پدیده‌ای شگرف و متعالی است که واقعیتی غیر از جسم دارد.

فهرست مندرجات

۱ - پیشینه
۲ - تبیین مفهوم روح و ولوج آن
۳ - ثبوت شرعی یا عدم ثبوت شرعی مرگ
۴ - عبارات فقهاء درباره روح
۵ - ولوج روح، موضوع احکام شرعی
       ۵.۱ - کفاره در قتل جنین
       ۵.۲ - دیه جنین
       ۵.۳ - حق قصاص در قتل جنین
              ۵.۳.۱ - دیدگاه فقهاء
              ۵.۳.۲ - برداشت‌های متفاوت از آرای فقهاء
۶ - ولوج روح در قرآن کریم
       ۶.۱ - قدر مسلّم در آیات مذکور
       ۶.۲ - دیدگاه آیت الله مصباح یزدی
       ۶.۳ - توضیح آیت اللّه شیخ حسن مصطفوی
       ۶.۴ - دیدگاه قرآن
۷ - ولوج روح در روایات
       ۷.۱ - غیر بدن بودن روح
       ۷.۲ - روح به معنای حیات در حیوانات
       ۷.۳ - تفاوت میان روح حیوانی و روح انسانی
       ۷.۴ - معانی روح از دیدگاه شیخ مفید
       ۷.۵ - روایات مربوط به ولوج روح در جنین
       ۷.۶ - نکات مورد استفاده از روایات مذکور
              ۷.۶.۱ - نکته یکم
                     ۷.۶.۱.۱ - روایت سعید بن مسیّب
                     ۷.۶.۱.۲ - روایت ابن‌شبّل
                     ۷.۶.۱.۳ - روایت ظریف بن ناصح
              ۷.۶.۲ - نکته دوم
              ۷.۶.۳ - نکته سوم
                     ۷.۶.۳.۱ - نظر دکتر محمد سلام مدکور
              ۷.۶.۴ - نکته چهارم
       ۷.۷ - چهارماهگی در جنین، موضوع برخی از احکام
       ۷.۸ - زمان نفخ روح در چهارماهگی
       ۷.۹ - روایت أباشبل از امام صادق (ع)
۸ - ولوج روح در فقه
       ۸.۱ - ولوج روح در جنین حیوانات
       ۸.۲ - ثابت شدن دیه
       ۸.۳ - زمان ولوج روح در جنین انسان
              ۸.۳.۱ - اقوال علماء
              ۸.۳.۲ - امکان تقدّم و تأخّر ولوج روح بر چهارماهگی
       ۸.۴ - موضوع حکمِ دیه کامل
       ۸.۵ - توقف احراز پدیده ولوج روح بر قرائن
۹ - ولوج روح در پزشکی
       ۹.۱ - اولین مرکز استخوان‌سازی در جنین
       ۹.۲ - روییدن مو بر بدن جنین
       ۹.۳ - شروع حرکات جنین
       ۹.۴ - آخرین تحقیقات جنین شناسی
       ۹.۵ - گزارش یک حقوق‌دان
۱۰ - نتیجه گیری
۱۱ - پانویس
۱۲ - منبع


این آفریده ارزشمند از دیرباز تاکنون، اندیشه فیلسوفان و متکلمان حوزه تمدن اسلامی را به خود مشغول کرده و سبب پدید آمدن مباحث پردامنه‌ای همچون تجرد یا عدم تجرد روح و آفرینش آن قبل و بعد از خلقت بدن یا مقارن خلقت آن شده است. فارغ از داوری درباره این گونه مباحث یا گزینش پیش فرض‌هایی در این زمینه، تردیدی نیست که در مرحله‌ای از سیر تکوین انسان ، پیوندی مبارک میان روح و جسم برقرار می‌شود که قرآن کریم از آن به دمیدن (نفخ) روح در بدن یاد کرده است. آغاز این ارتباط که در فقه از آن به (ولوج روح) تعبیر می‌شود، موضوع برخی از احکام شرعی در نصوص و فتاوا قرار گرفته است.
اما آنچه سبب ابهام این مفهوم در فقه می‌گردد، این پرسش است که آیا مقصود از روح، واقعیتی مجرد و ما ورای طبیعی است که زمان ولوج و نفخ آن تنها به وسیله اولیای معصومان (ع) مشخص می‌شود یا مراد از آن، حیات حیوانی یا امر طبیعی دیگری است که جنین طیّ مراحل رشد خود و پس از خروج از مرحله حیات نباتی، وارد آن می‌شود؟
تفاوت این دو تفسیر در این است که بنابر معنای دوم، لازم نیست به دنبال زمان خاص و معینی همچون پایان چهارماهگی برای ولوج روح باشیم؛ بلکه تشخیص این پدیده طبیعی مانند سایر پدیده های طبیعی براساس آثار طبیعی آن مانند حرکت ارادی جنین در رحم، فعّال شدن برخی از حواسّ او مانند حس لامسه، تپش قلب جنین و یا کامل شدن اعضا و جوارح او خواهد بود. این آثار ممکن است قبل از چهارماهگی یا بعد از آن باشد و یا در موارد و شرایط زیستی متفاوت، در زمان‌های گوناگونی تحقق یابد.
از این رو، سزاوار است نخست روشن شود که مراد از ولوج روح در قرآن ، روایات و منابع فقهی چیست؟ ثانیاً، چگونه می‌توان تشخیص داد که ولوج روح تحقق یافته یا خیر؟ و آیا حد زمانی برای آن وجود دارد؟ ثالثاً، علم پزشکی چه تفسیری از ولوج روح و زمان تحقق آن برای جنین و آثار طبیعی این پدیده ارائه می‌دهد؟ رابعاً، آیا می‌توان به وجه جمعی علمی و شایسته میان آنچه از آیات ، روایات، منابع فقهی و دانش پزشکی به دست می‌آید، دست یافت؟
در مواد ۴۸۷ و ۴۹۲ قانون مجازات اسلامی و ماده ۹۱ قانون تعزیرات به ولوج روح در جنین اشاره شده است. در دو ماده نخست به بیان مقررات درباره دیه جنین قبل از ولوج روح و بعد از آن پرداخته و در ماده سوم، حکم قصاص در موردِ سقطِ جنین ِدارایِ روح بیان شده است. در هر سه ماده، هیچ توضیحی درباره ولوج روح و راه‌های تشخیص آن ارائه نشده است. نوشتار حاضر می‌تواند گامی برای رفع ابهام از این مواد قانونی باشد.


همچنین تبیین مفهوم روح و ولوج آن و تفکیک میان روح نباتی، حیوانی و انسانی در این مقاله، می‌تواند به روشن شدن زوایای حقوقی و فقهی مسئله (شبیه سازی) و به خصوص (شبیه‌سازی درمانی) کمک کند. شبیه‌سازی درمانی با اخراج توده سلولی از رویانی که نتیجه تلقیح یک سلول جسمی نه جنسی با تخمک یک زن است وحدود هفت روز از عمر آن گذشته است، آغاز می‌شود. سپس توده سلولی در داخل یک تخمک که هسته آن خارج شده است، کاشت می‌شود و آن گاه با وادارسازی تخمک به انقسام پذیری سلولی از راه تحریک آن با جریان الکتریکی یا شیمیایی، به تولید سلول‌های بنیادی برای ساخت اجزای مختلف بدن پرداخته می‌شود تا به این وسیله نیازهای درمانی شخص صاحب سلول جسمی مرتفع شود. آنچه در طی این فرایند موضوع بیشترین مباحثات فقهی و حقوقی قرار گرفته است، مرگ رویان هفت روزه‌ای است که دارای حیات بوده و با خروج توده سلولی از آن، حیات خود را از دست داده است.
[۱] نشریه فقه:کاوشی نو در فقه اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، شماره ۴۶_۴۷.



مسئله دیگری که موضوع این نوشتار می‌تواند به حل آن کمک کند، ثبوت شرعی یا عدم ثبوت شرعی مرگ در موارد مرگ مغزی است. در این گونه موارد، انسان مبتلا به مرگ مغزی، به علّت فعالیت قلب و جریان خون در بدن هر چند به کمک ابزار پزشکی به گونه‌ای از حیات که شاید بتوان بر آن نام حیات نباتی نهاد، ادامه می‌دهد. اما از دیدگاه پزشکی بازگشت ادراک، احساس و حرکت ارادی که نشانه‌های حیات حیوانی و انسانی است، برای همیشه از بیمار منتفی می‌شود.
تطبیق عنوان مرگ که موضوع احکام فراوانی همچون ارث ، وصیت ، قصاص ، دیه ، وکالت و جواز پیوند اعضای مرده به دیگران است، بر چنین فردی که دارای گونه‌ای از حیات و فاقد گونه‌ای دیگر از حیات است، موکول به تحلیل دقیق پدیده حیات، روح ، ولوج آن در بدن و خروج آن از بدن است که این نوشتار گوشه‌هایی از آن را کاویده است.


در کتاب‌های لغت‌ به‌طور گسترده درباره معانی کلمه (روح) و مشتقات دیگر مربوط به آن سخن به میان آمده است، اما معنایی که در فقه از آن اراده شده و ترکیب (ولوج روح) بر پایه آن شکل گرفته است، واقعیتی است که سبب زندگی و حیات در موجودات می‌شود. ما با پرهیز از ورود در مباحث پراکنده‌ای که ثمره‌ای برای بحث ما ندارد، به گونه‌ای گذرا بعضی از عبارات لغویان را می‌آوریم:
(الروح:النفس التی یحیابها البدن).
(و اما الروح فهی ما به الحیاة).
(إنّ المراد بالروح، الذی یقوم به الجسد و تکون به الحیاة).
(الروح ما به حیاة الأنفس).
[۵] فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۱، ص۲۲۴.
[۷] زبیدی، تاج العروس، ج۴، ص۵۷.



ولوج روح در انسان ، موضوع برخی از احکام شرعی است که در ذیل به آن‌ها اشاره می‌شود:

۵.۱ - کفاره در قتل جنین

قتل جنین قبل از ولوج روح، کفاره ندارد و بعد از ولوج روح ، کفاره دارد. مشهور فقها این قول را برگزیده‌اند،
[۱۰] حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۶۴۵.
[۱۵] اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۱۹.
[۱۶] طباطبایی، ریاض المسائل، ج۲، ص۵۶۴.
[۲۱] زین الدین، کلمة التقوی، ج۶، ص۴۵۵.
بلکه برخی ادعای اجماع و عدم خلاف کرده‌اند.
[۲۳] اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۱۹.
تنها علامه حلی در کتاب تحریرالاحکام می‌گوید:قتل جنینی که خلقتش کامل است، کفاره دارد؛ هر چند ولوج روح در او نشده باشد.
[۲۴] حلی، تحریر الاحکام، ج۲، ص۲۷۹.
در مقابل، آیت اللّه خویی و برخی دیگر در ثبوت کفاره بر جنینی که ولوج روح در او شده است، اشکال کرده‌اند. به نظر ایشان اگر اجماع احراز نشود، کفاره ثابت نیست؛ زیرا موضوع در ادله ثبوت کفاره قتل، عنوان رجل و مؤمن است و این دو عنوان بر جنین صدق نمی‌کند.
[۲۵] خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۱۰.
[۲۶] خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۳۵.
[۲۷] سید محمد صادق روحانی، تکملة منهاج الصالحین، ص۱۴۲.
[۲۸] سید محمد صادق روحانی، تکملة منهاج الصالحین، ص۱۴۶.
قول مشهور دارای مستند خاصی از کتاب و سنّت نیست، بلکه فقها از عمومات ادله کفاره قتل چنین برداشت کرده‌اند که موضوع این حکم (قتل انسان) است و جنین قبل از ولوج روح در او، انسان شمرده نمی‌شود.

۵.۲ - دیه جنین

مشهور فقیهان، دیه جنین تام الخلقه را قبل از ولوج روح، صد دینار و بعد از آن، دیه کامل (هزار دینار) می‌دانند.
[۳۶] هذلی، الجامع للشرایع، ص۶۰۲.
[۳۹] حلّی، تحریرالاحکام، ج۲، ص۲۷۷.
[۴۴] اصفهانی، کشف اللثام، ج۲، ص۵۱۸.
[۴۵] طباطبایی، ریاض المسائل، ج۲، ص۵۶۰.
[۴۶] نجفی، جواهرالکلام، ج۴۳، ص۳۶۴.
[۴۸] خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۳۹۸.
مستند این قول، روایات متعددی است که ولوج و نفخ روح در جنین را قید دیه کامل قرار داده است. در مقابل قول مشهور، نخست قول ابن‌ابی عقیل است که دیه کامل را برای جنین تام الخلقه قرار داده است، هر چند دارای روح نباشد، و دوم قول ابن‌جنید است که دیه جنین سقط شده را عبد یا أمه مرغوبی می‌داند که قیمتش یک دهم دیه کامل یعنی صد دینار باشد.

۵.۳ - حق قصاص در قتل جنین

مسئله حق قصاص در قتل جنین به صراحت در نصوص روایی مطرح نشده است و شاید به همین جهت، منابع فقهی نیز به روشنی به طرح آن نپرداخته‌اند. سلار دیلمی نخستین فقیهی است که قصاص را برای قاتل جنین ثابت می‌داند و شرایط آن را کامل بودن خلقت جنین قرار داده است.

۵.۳.۱ - دیدگاه فقهاء

محقق حلّی به طرح فرعی می‌پردازد که دیدگاه وی را در مسئله قصاص ِقاتل ِجنین به وضوح نشان نمی‌دهد. او می‌گوید: اگر کسی زنی را بزند و او جنین خود را سقط کند و جنین هنگام سقوط بمیرد، زننده قاتل است و اگر فعل او عمدی باشد، قصاص می‌شود.
فقهای بعد از او نیز کم و بیش به همین شکل به طرح فرع مزبور پرداخته‌اند.
[۵۶] حلی، تحریرالاحکام، ج۲، ص۲۷۸.
[۵۹] نجفی، جواهرالکلام، ج۴۳، ص۳۸۱.
[۶۰] قطّانی، معالم الدین، ص۶۰۱.
[۶۱] مامقانی، مناهج المتّقین، ص۵۳۰.
[۶۲] سبزواری، مهذّب الاحکام، ج۲۹، ص۳۲۳.
ظاهر این عبارت گویای این است که اگر مرگ جنین قبل از سقوط یعنی در رحم مادر باشد، قصاص ثابت نیست. به عبارت دیگر، شرط در قصاص این است که جنین در خارج از رحم هر چند زمانی کوتاه زنده باشد. شهید ثانی نیز همین نکته را از عبارت محقق حلی فهمیده است.
اما این احتمال نیز وجود دارد که قید (عند سقوطه) تنها به جهت کشف از زنده بودن جنین قبل از جنایت باشد، تا یقین به تحقق عنوان (قتل) حاصل شود. بنابر احتمال نخست، عبارت (عند سقوطه) موضوعیت دارد و قیدِ حکم خواهد بود و بنابر احتمال دوم، تنها جنبه کاشفیت و طریقیت دارد و قید نیست. از این رو، اگر حیات جنین قبل از جنایت و در رحم مادر به طریق دیگری ثابت شود، برای ثبوت حق قصاص نیازی به این نیست که جنین هنگام سقوط بمیرد، بلکه مرگ او در رحم مادر نیز برای ثبوت حق قصاص کافی است.
بنابر احتمال اول می‌توان گفت که فقهای مذکور، قصاص قاتل جنین بماهو جنین را جایز نمی‌دانند و اگر کسی جنینی را در حال جنین بودن یعنی در رحم مادرش بکشد، مستحق قصاص نیست، بلکه شرطِ ثبوتِ حقِ قصاص این است که مقتول در خارج از رحم یعنی در حالی که جنین نیست به قتل برسد. پس بنابر احتمال اول، مشهور فقیهان متأخر، قصاص قاتل جنین را جایز نمی‌شمارند. اما بنابر احتمال دوم، حق قصاص قاتل جنین (بما هو جنین) نزد این گروه از فقیهان ثابت است.

۵.۳.۲ - برداشت‌های متفاوت از آرای فقهاء

گویا برخی از فقیهان معاصر نیز به علت ابهام یاد شده که در متون فقهی گذشته وجود داشته است، به برداشت های متفاوتی در زمینه آرای فقها رسیده‌اند:بعضی بر این باورند که فتوای به جواز قصاص قاتل جنین از مشاهیر فقها جز در موارد نادر دیده نشده است،
[۶۴] گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد استفتاء:۲۳۵۱، آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی.
و یا گفته‌اند که اصحاب به قصاص قاتل جنین تصریح نکرده‌اند
[۶۶] مدنی کاشانی، کتاب الدیات، ص۷۳.
در حالی که برخی دیگر، قول به قصاص قاتل جنین را به مشهور فقها نسبت داده‌اند.
[۶۷] موسوی اردبیلی، استفتائات، ج۲، ص۳۶۸.
[۶۸] گنجینه آرای فقهی قضایی، کد استفتا:۵۱۳۸۵، آیت الله جواد تبریزی.
با توجه به این نکته، بیشتر فقیهان معاصر، قصاص قاتل جنین را جایز نمی‌دانند.
[۷۱] فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۱، ص۵۴۹.
[۷۳] صانعی، استفتائات قضایی، ج۱، ص۱۵۴.
[۷۴] گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد سؤال۵۱۹۴، آیت الله سید علی خامنه ای.
[۷۵] گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد سؤال ۲۶۰۸، آیت اللّه محمد علی اراکی.
[۷۶] گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد سؤال۹۰۰۷، آیت اللّه محمدتقی بهجت.
بعضی از فقها نیز پذیرش قول قصاص را مشکل دانسته
[۷۷] منتظری، الاحکام الشرعیة، ص۵۶۲.
[۷۸] آصف محسنی، الفقه و مسائل طبیّة، ص۶۱.
و گروه دیگری از فقیهان نیز به استناد کبرای (فلاقود لمن لا یقاد منه) در صحیحه ابوبصیر،
[۷۹] وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۷۱، باب ۲۸ از ابواب القصاص فی النفس، ح۱.
قاتل جنین را همچون قاتل مجنون و صبّی سزاوار قصاص ندانسته‌اند.
[۸۰] خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۱۷.
[۸۱] روحانی، فقه الصادق، ج۲۶، ص۳۶۱.
[۸۲] موسوی اردبیلی، فقه الدیات، ص۵۳۸.
[۸۳] گنجینه آرای فقهی قضایی، کد سؤال ۵۱۳۸۵، آیت اللّه جواد تبریزی.
ولی برخی ازمعاصران قاتل جنین را مستحق قصاص می‌دانند.
[۸۴] سبزواری، مهذب الاحکام، ج۲۹، ص۱۱۲.
[۸۵] شیرازی، الفقه، ج۹۱، ص۲۱۷.
[۸۶] مدنی کاشانی، کتاب الدیات، ص۷۳.

البته از حضرت آیت اللّه سید علی خامنه‌ای استفتای دیگری غیر از آ نچه گویای موافقت ایشان با نظر مشهور معاصران است، وجود دارد که مضمون آن این است: سقط جنین موجب قصاص نیست، مگر آن‌که بعد از ولوج روح دارای تمام شرایط قتل عمد باشد.
[۸۷] گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد سؤال۵۳۵۴، آیت ا لله سید علی خامنه ای.

پس به جز سلاّردیلمی و بعضی از فقهای معاصر، کسی به صراحت قول به جواز ِقصاصِ قاتل ِجنین را برنگزیده است. اما آنچه این فرع فقهی را به بحث (ولوج روح) مرتبط می‌سازد، این است که اگرچه سلار دیلمی شرط قصاص قاتل جنین را کمال و تمامیت خلقت جسمانی جنین قرار داده است، ولی فقهایِ معاصرِ هم رأی او، شرط کرده‌اند که حق قصاص در فرضی ثابت است که ولوج روح در جنین تحقق یافته باشد.


در پنج آیه از قرآن کریم به صراحت سخن از نفخ روح به میان آمده است. دو مورد درباره حضرت آدم است که با الغای خصوصیت، در سایر انسان‌ها نیز صادق است. دو مورد دیگر درباره حضرت عیسی است و مورد پنجم اگرچه این احتمال می‌رود که آن هم درباره حضرت آدم باشد. ظاهراً درباره مطلق انسان است؛ در نهایت در آیات ۱۲ تا ۱۴ سوره مؤمنون ، مراحل مختلف آفرینش جنین از نطفه، علقه، مضغه، عظام و لحم ذکر و در پایان افزوده شده است که پس از آن در او آفرینشی متفاوت پدید می‌آوریم.
با بهره‌گیری از آیات مربوط به خلقت انسان و نیز روایات وارد شده درباره آیه فوق، به این نتیجه می‌رسیم که مقصود خداوند از آفرینشی متفاوت در این آیه ، همان نفخ و ولوج روح در جنین انسان است.
البته موارد استعمال روح در قرآن بیش از این است و در برخی از آن‌ها تعبیر (روح القدس) به عنوان تأیید کننده حضرت عیسی، و یا فرشته‌ای با همین نام، یا (روح الامین) که قرآن را بر پیامبر نازل کرد، آمده است. در برخی آیات آمده است که مؤمنان به وسیله روحی تأیید می‌شوند. در آیه‌ای بر حضرت عیسی اطلاق روح شده و در یک مورد هم ظاهراً روح بر قرآن تطبیق یافته است. کاربرد دیگر (روح) در مورد فرشته‌ای است که بر حضرت مریم ظاهر شد. در مواردی، روح در کنار فرشتگان از کارگزاران دستگاه خلقت خداوند شمرده شده است و در نهایت، در یک مورد از یک حقیقت روح سؤال شده و در پاسخ آمده است که (بگو:روح از امر پروردگارم است).

۶.۱ - قدر مسلّم در آیات مذکور

قدر مسلّم در این آیات این است که روح در قرآن در دو مورد استعمال حقیقی دارد:نخست روح انسان و دوم موجودی از سنخ فرشتگان. معنای متبادر از کلمه (روح) موجودی است که مبدأ حیات است
[۱۰۷] راغب، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۱۰.
[۱۰۸] طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص۱۸۹.
و این معنا در تمامی موارد استعمال روح در قرآن دیده می‌شود.
[۱۰۹] مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱_۳، ص۳۵۶.

از پنج آیه مربوط به نفخ روح که میان تسویه به معنای تمامیت خلقت جسمانی با نفخ روح فرق نهاده است و همچنین از دلالت ضمنی مفهوم نفخ (دمیدن) و بخصوص آیه۱۴ سوره مؤمنون که از مرحله نفخ روح به خلق آخر یاد کرده است ظاهر می‌شود که این مرحله از تکوین انسان اگر نگوییم غیرمادی است، لااقل هم سنخ دیگر مراحل خلقت مادی و جسمانی انسان نیست و مرتبه‌ای برتر است که منجر به حیات آن می‌گردد.

۶.۲ - دیدگاه آیت الله مصباح یزدی

آیت اللّه محمد تقی مصباح یزدی در توضیح آیات مربوط به روح می‌گوید:
اجمالاً از قرآن برمی‌آید که درآدمی، جز بدن ، چیزی بسیار شریف نیز وجود دارد، ولی مخلوق خداست، نه جزئی از خدا و تا آن چیز شریف در انسان وجود نیاید، آدمی، انسان نمی‌گردد و چون در حضرت آدم به وجود آمد، شأنی یافت که باید فرشتگان در برابر او خضوع کنند …. اما آیا چگونه چیزی است و آیا از سنخ موجودات طبیعی است یا از سنخ موجودهایی است که ما با آن‌ها آشنایی نداریم، مگر با علم حضوری و معرفت شهودی؟ با توضیحی که در مورد تعبیرات روح در قرآن دادیم… می‌توان استظهار کرد که این فعل و انفعالات عالم مادی که موجب امکان استعدادی برای پیدایش موجودی می‌شود، در اصل ِپیدایش ِروح وجود ندارد و روح با فرمان خدا پیدا می‌شود و اما این‌که تکامل آن در ارتباط با بدن و در اثر فعل و انفعالات مادی پیدا می‌شود، مسئله دیگری است.
[۱۱۲] مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱_۳، ص۳۵۸.


۶.۳ - توضیح آیت اللّه شیخ حسن مصطفوی

آیت اللّه شیخ حسن مصطفوی در بررسی واژه (روح) می‌گوید:معنای ریشه‌ای آن ظهور و جریان پدیده‌ای لطیف است که آثاری چون گشایش، سرور، شادمانی، راحتی، سهولت و نجات را در پی دارد و می‌تواند مصادیق مختلفی داشته باشد. اصل اوّلی در معنای این لفظ، جریان معنوی است؛ چنان که اصل در (ریح) جریان و تحّرک ظاهری و مادی است.
وی از تعلّق نفخ (دمیدن) در آیات قرآن به روح و نیز از این‌که قرآن روح را از امر پروردگار می‌داند، نتیجه می‌گیرد که روح انسانی، برخلاف پندار برخی فیلسوفان، روحانی الحدوث و البقاء است و تأکید می‌کند که انسان دارای دو خلقت است:یکی خلقت جسمانی و مادی و دیگری خلقت روحانی که به امر خداوند و نفخ او صورت می‌گیرد، نه بر اثر رشد و کمال جسمی و مادی و به همین جهت نحوه خلقت آن از دایره قوانین مادی خارج است و سخن از خصوصیات و کیفیت آن بیهوده است.
[۱۱۳] مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۴، ص۲۲۱ _۲۲۶.


۶.۴ - دیدگاه قرآن

پس، از دیدگاه قرآن، روح و نحوه تعلّق (نفخ ویا ولوج) آن به بدن پدیده‌ای غیرمادی و یا لااقل متفاوت با سایر پدیده‌های جسمانی و مادی است. پس پژوهش در قرآن کریم ، احتمالِ نخستِ مطرح شده در مقدمه را تأیید می‌کند، اما باید توجه داشت که این سخن ضرورتاً به معنای نفی تأثیر و ارتباط این پدیده (ولوج روح) یا تقارن آن با برخی آثار مادی و جسمانی در جنین انسان نیست. به عبارت دیگر، این احتمال وجود دارد که هر چند روح و ولوج آن در بدن از سنخ سایر پدیده‌های جسمانی نیست، ولی ممکن است به جهت ارتباط وثیق روح با بدن، منشأ تحوّلاتی در جسم شود که از آن طریق بتوان زمان حدوث آ ن را تشخیص داد.
در نهایت، توجه به این نکته لازم است که از موارد استعمال واژه روح در قرآن به دست می‌آید که قرآن کریم، این کلمه را بر زندگی نباتی اطلاق نکرده است و در این گونه موارد از کلمه حیات بهره برده است. پس اگرچه جنین از اولین مراحل تکوین که نطفه‌ای بیش نیست، دارای حیات نباتی و آثار آن یعنی رشد و تغذیه است، ولی تنها بعد از تمامیت خلقت جسمانی، صاحب روح می‌گردد.


پس از بررسی روایات معصومان درباره روح و ولوج آن، می‌توان به نکات ذیل دست یافت:

۷.۱ - غیر بدن بودن روح

روح، غیر از بدن و غیر جسمانی است.
خلقت ارواح قبل از اجساد و قبض روح هنگام مرگ و بقای آن بعد از هلاکت جسم که روایات فراوانی برآن دلالت دارند، جملگی گویای همین حقیقت هستند. تعبیر (روحانیین) در روایات نیز به همین جهت بر حقایق مجرد و غیرمادی اطلاق می‌شود.
[۱۲۳] مجلسی، بحارالانوار، ج۱، ص۱۰۹.
[۱۲۶] مجلسی، بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۵۸.
[۱۳۸] مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۱۶.
[۱۴۰] مجلسی، بحارالانوار، ج۹۰، ص۱۳۵.
البته میان دانشمندان اختلاف است که آیا روح حقیقتی مجرد (به معنای فلسفی) و غیرمادی است یا از سنخ ماده‌ای لطیف‌تر از ماده عالم جسمانی است، ولی اجمالاً بسیاری از دانشمندان بر این باورند که روح دارای واقعیتی غیر از این بدن مادی است.
[۱۴۲] مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۱۱۰۵.


۷.۲ - روح به معنای حیات در حیوانات

روح در روایات همچون عرف و لغت به معنای حیات در حیوانات نیز به کار رفته است؛ هر چند این استعمال در قرآن یافت نمی‌شود. در برخی روایات آمده است که نماز با لباسی که از پشم حیوان مردار است، جایز است؛ زیرا پشم روح ندارد.
[۱۴۳] وسائل الشیعة، ج۳، ص۵۱۳_۵۱۵.
[۱۴۴] وسائل الشیعة، ج۴، ص۴۵۷.
در روایتی آمده است که به صورت چهارپایان ضربه نزنید؛ زیرا هر موجودی که دارای روح است، خداوند را حمد و تسبیح می‌کند.
[۱۴۵] وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۴۸۶.
در مجموعه‌ای از روایات از پدید آوردن تمثال و صور موجودات دارای روح نهی شده است و مقصود از ذوات ارواح در این روایات، موجودات جاندار است که شامل انواع حیوانات می‌شود.
[۱۴۶] وسائل الشیعة، ج۵، ص۳۰۳.

در روایتی آمده است که امام حسن (ع) در کنار سگی مشغول خوردن غدا بودند و هرگاه لقمه‌ای می‌خوردند، لقمه‌ای نیز به آن سگ می‌دادند و در پاسخ به اعتراض به این عمل، فرمودند:از خداوند شرم می‌کنم که در حال خوردن، موجود دارای روحی به من نظر کند و من به او طعامی ندهم.
[۱۴۸] نوری، مستدرک الوسائل، ج۷، ص۱۹۷.

روایات دیگری نیز بر وجود روح در حیوانات دلالت می‌کند.
[۱۵۳] مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۸۴.


۷.۳ - تفاوت میان روح حیوانی و روح انسانی

در برخی روایات مطابق با دیدگاه بسیاری از متکلمان و فیلسوفان میان روح حیوانی و روح انسانی در انسان‌ها فرق نهاده شده است. در روایتی، از امام کاظم (ع) وارد شده است که هر انسانی هنگام خواب ، روح حیوانی‌اش در بدن می‌ماند، اما روح العقل (روح انسانی) از او جدا می‌شود و تنها هنگام مرگ است که روح حیوانی از بدن انسان خارج می‌شود.
علامه مجلسی روایت دیگری را که از امیرمؤمنان (ع) نقل شده است، بر همین معنا حمل می‌کند و در نهایت می‌گوید:ظاهر روایات این است که روح انسانی، غیر از روح حیوانی است. البته مغایرت این دو پدیده ضرورتاً به این معنا نیست که هر انسانی دارای دو روح است که هر کدام وجودی مستقل و منحاز دارد، بلکه می‌تواند تفاوت آن‌ها به اختلافات دو مرتبه شدید و ضعیف از یک واقعیت به نام حیات باشد که مرتبه ناقص تر آن در موجودات، روح حیوانی و مرتبه کامل‌تر آن روح انسانی نامیده شود؛ چنان که روح نباتی نیز که گونه‌ای از حیات و زندگی است، از مرتبه روح حیوانی پست‌تر است. به همین جهت کلمه (روح) می‌تواند بر هر آنچه منشأ حیات در موجودات، اعم از حیوان ، انسان و موجودات برتر یا پست تر از آن دو است، اطلاق و در همه آن‌ها به یک واقعیت تکوینی تشکیکی اشاره شود.
این اطلاق به صراحت در برخی روایات دیده می‌شود؛ مثلاً در روایتی از روح در آیه شریفه (یسألونک عن الروح قل الروح من امر ربّی) پرسش می‌شود و امام در پاسخ می‌فرماید:
الّتی فی الدّوابّ و الناس.
آن چیزی است که در جنبندگان و مردم وجود دارد.

۷.۴ - معانی روح از دیدگاه شیخ مفید

شیخ مفید نیز برای روح چهارمعنا ذکر کرده است که یکی از آن‌ها حیات است و معانی دیگر عبارت است از: قرآن ، یکی از فرشتگان و جبرئیل . او می‌گوید:وقتی گفته می‌شود:روح از بدن خارج شد یا ولوج روح در جنین تحقق یافت، مقصود از روح معنای حیات است.

۷.۵ - روایات مربوط به ولوج روح در جنین

روایات مربوط به ولوج روح در جنین را بیش‌تر می‌توان در ضمن اخبار مربوط به دیه مراحل مختلف خلقت جنین یافت.
[۱۶۰] وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۲۲۹.
[۱۶۱] وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۱۲.
[۱۶۳] ملایری، جامع احادیث الشیعه، ج۲۶، ص۴۷۲.

از این رو، بررسی و دقت در این دسته از روایات می‌تواند به درک صحیح مفهوم (ولوج روح) از دیدگاه روایات کمک کند.
در بعضی از این روایات از آخرین مرحله تکامل جنین به انشای روح،
[۱۶۴] ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۲۲۹.
[۱۶۵] ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۲.
ولوج روح،
[۱۶۶] ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۸، ح۱۰.
نفخ روح
[۱۶۷] ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۶.
و خلق آخر
[۱۶۸] ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۲.
[۱۶۹] ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۷.
سخن به میان آمده و در همه آن‌ها دیه کامل (هزار دینار) برای این مرحله از خلقت جنین مقدّر شده است.

۷.۶ - نکات مورد استفاده از روایات مذکور

از بررسی این روایات نکات ذیل به دست می‌آید:

۷.۶.۱ - نکته یکم

ولوج روح قبل از تولّد و در دورانی که جنین در رحم است، واقع می‌شود. این دیدگاه مخالف نظر برخی همچون فخررازی است که هنگام ولوج روح را زمان ولادت می‌دانند.
[۱۷۰] فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۸۵.
به نظر می‌رسد هیچ‌یک از آیات مربوط به نفخ روح، دلالت روشنی بر اثبات یا نفی هر یک از این دو قول ندارند، اما ظواهر بسیاری از روایات که جنین را مقسم مراحل مختلف رشد و از جمله ولوج روح قرار داده است، این است که ولوج روح هنگامی پدید می‌آید که بر فرزند، عنوان جنین صدق می‌کند و بی تردید جنین بر فرزندی اطلاق می‌شود که در رحم است و هنوز متولد نشده است. علاوه بر این، در برخی روایات که در نکته چهارم به تفصیل خواهد آمد مراحل مختلف تکوین جنین زمان‌بندی شده است و آخرین مرحله که مرحله ولوج روح است، در دو روایت پس از چهارماهگی و در یک روایت با مرحله‌ای پیش از آن، پس از چهارماهگی ذکر شده است. هر چند این احتمال وجود دارد که مرحله ولوج روح با فاصله پنج ماه بعد از چهار ماهگی یعنی زمان تولّد تحقق یابد و روایات صراحتی در این ندارند که این مرحله بلافاصله بعد از چهارماهگی محقق می‌شود، ولی چنین فهمی از روایات بعید به نظر می‌رسد و ظاهر است که این مرحله بلافاصله بعد از چهارماهگی یا با فاصله یک مرحله دیگر در دوران جنینی واقع می‌شود.

۷.۶.۱.۱ - روایت سعید بن مسیّب

در میان روایات دیه جنین، روایت سعید بن مسیّب از امام سجّاد (ع) در اثبات این مدّعا صریح است.
[۱۷۱] کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۴۷.
[۱۷۲] خویی، معجم الرجال الحدیث، ج۹، ص۱۳۸.
[۱۷۳] طبسی، رجال الشیعة فی اسانید السنة، ص۳۳۱.
[۱۷۴] خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۴، ص۲۳.
او از امام (ع) از دیه سقط جنین می‌پرسد و امام (ع) دیه مراحل مختلف جنین را برای او بیان و در نهایت می‌فرماید:
و إن طرحته و هو نسمة مخلّقة له عظم و لحم مزیّل الجوارح قد نفخ فیه روح العقل فإنّ علیه دیة کاملة، قلت له:أرأیت تحوّله فی بطنها إلی حال أبروح کان ذلک أو بغیر روح؟ قال:بروح عدا الحیاة القدیم المنقول فی أصلاب الرجال و ارحام النساء و لولا أنّه کان فیه روح عدا ا لحیاة ما تحوّل عن حال بعد حال فی الرحم و ما کان إذاً علی من یقتله دیة و هو فی تلک الحال؛
[۱۷۶] وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۱۶.

و اگر زن جنین خود را رها (سقط) کند، در حالی که او انسانی گردیده دارای استخوان و گوشت که اعضا و جوارح او را از هم تمیز داده و روح عقل در او دمیده شده است، بر او (آسیب رساننده به زن) دیه کامل است. سیعد بن مسیّب می‌گوید:به امام (ع) عرض کردم:آیا به نظر شما، حرکت جنین در شکم مادر به سبب وجود روح است یا خیر؟ امام فرمود:به سبب روح است، اما روحی غیر از آن حیات پیشین که در اصلاب مردان و ارحام زنان داشته است و اگر در جنین روحی غیر از حیات نباشد، در رحم هیچ حرکتی نخواهد کرد و در این حال، دیه (کامل) بر عهده قاتل او نخواهد بود.
این روایت علاوه بر دلالت داشتن بر نفخ روح انسانی (که از آن به روح عقل یاد شده است) بعد از تمامیت خلقت اعضا و جوارح جنین (در حالی که جنین در رحم است) بر وجود حیات نباتی قبل از تحقق حیات حیوانی و انسانی نیز دلالت دارد. نکته مهم دیگر در این روایت این است که امام (ع) حرکت جنین در رحم را که از آثار روح حیوانی است، نشانه نفخ روح انسانی قرار داده است وا ین نتیجه مهمی را درپی خواهد داشت که پس از این به بررسی آن خواهیم پرداخت و آن، همزمانی پیدایش روح حیوانی و روح انسانی در جنین است.

۷.۶.۱.۲ - روایت ابن‌شبّل

روایت ابن‌شبّل نیز در تحقق ولوج روح در دوران جنینی، صریح است. امام صادق (ع) در پایان این روایت می‌فرماید:
…یا أبا شبّل، اذا مضت خمسة أشهر فقد صارت فیه الحیاة و قد استوجب الدیة؛
[۱۷۷] وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۱۵.

…ای ابا شبّل! هنگامی که پنج ماه (از عمر جنین) گذشت، حیات در او حلول خواهد کرد و سزاوار دیه (کامل) خواهد بود.
در این روایت پنج ماهگی زمان حلول حیات انسانی تعیین شده است.
روایت سلیمان بن صالح از امام صادق (ع) با ظاهر یا نصّ سایر روایات درباره جنین تفاوت دارد. در این روایت آمده است:
…فإذا کسی اللحم فمائة دینار، ثمّ هی دیته حتی یستهلّ، فإذا استهلّ فالدیّة کاملة.
[۱۷۸] وسائل الشیعه، ص۳۱۳.

…دیه جنین هنگامی که دارای گوشت شود، صد دینار است، و این دیه ثابت خواهد بود تا جنین استهلال کند و هنگامی که جنین استهلال کند، دیه او کامل خواهد بود.
برخی از قدما به مضمون این روایت فتوا داده‌اند.
[۱۷۹] ابن‌بابویه، فقه الرضا، ص۳۱۱.
[۱۸۰] صدوق، المقنع، ص۱۷۹.
[۱۸۱] صدوق، الهدایة، ص۳۰۲.
در این روایت، استهلال طفل که اولین گریه یا فریاد کودک بعد از تولّد است، موضوع دیه کامل قرار داده شده است. از سوی دیگر، در روایات متعدد دیه جنین، ولوج روح قید دیه کامل است؛ چنان که فقها نیز چنین فتوا داده اند. پس اگر روایت فوق را مفسّر قید ولوج روح قرار دهیم، نتیجه این خواهد بود که هنگام ولادت و استهلال، زمان ولوج روح است.

۷.۶.۱.۳ - روایت ظریف بن ناصح

در روایت طولانی ظریف بن ناصح از امیرمؤمنان (ع) که به کتاب دیات ظریف شهرت دارد و مورد عمل اصحاب بوده است، شاید ظهوری در معنای روایت ابا شبّل یافت شود. در این روایت، نخست آمده است که دیه جنین قبل از ولوج روح صد دینار است، سپس برای مراحل مختلف رشد جنین دیه تعیین شده است؛ یعنی برای نطفه بیست دینار، علقه چهل دینار، مضغه شصت دینار و عظم هشتاد دینار، و سپس آمده است:دیه جنین که مقصود جنین تام الخلقه است، صد دینار است. آن گاه بلافاصله می‌فرماید:
فإذا ولد المولود و استهلّ و هوالبکاء فبیّتوهم فقتلوا الصبیان ففیهم ألف دینار للذکر…؛
[۱۸۴] طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۲۹۶.
پس هنگامی که نوزاد به دنیا آید و استهلال یعنی گریه کند و دشمنان به آنان شبیخون بزنند و کودکان را بکشند، هزار دینار دیه فرزند ذکور است…
ظاهر روایت این است که آغاز وضع دیه کامل (هزار دینار) بعد از تولد و استهلال است و در فرازهای قبل این روایت آمده است که دیه جنین قبل از ولوج روح، صد دینار است. پس می‌توان نتیجه گرفت که ولوج روح هنگام ولادت و استهلال رخ می‌دهد و همان سبب تبدیل دیه از صد دینار به هزار دینار می‌گردد.
اما این دو روایت با توجه به شذوذ معنوی در میان روایات و ضعف احتمالی در سند روایت اول،
[۱۸۷] شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۵، ص۴۱۴.
قابل معارضه با ظاهر و نصّ روایات دیگر نیستند و می‌بایست آن‌ها را حمل بر معنایی کرد که قابل جمع با سایر روایات باشند. مناسب‌ترین معنا این است که قید استهلال را طریق و کاشف ولوج روح قرار دهیم، نه موضوع برای حکم دیه کامل؛ چنان که استهلال در سایر احکام مربوط به طفل نیز تنها نشانه‌ای برای کشف حیات است و جنبه موضوعیت ندارد.
[۱۹۱] اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۱۸.
پس اگر ولوج روح از راهی غیر از استهلال احراز شود، حکم به دیه کامل متوقّف بر استهلال نیست. به علاوه، این احتمال در روایت ظریف، قوی است که امام (ع) در صدد بیان مبدأ وضع دیه کامل برای انسان نیست و آن حضرت تنها به این نکته بسنده کرده است که دیه نوزاد، کامل است و این به معنای نفی دیه کامل بر جنین دارای روح نیست؛ زیرا در این صورت سزاوار بود همچون سایر روایات دیه جنین به موردی برای آغازِ تشریعِ دیه کامل مثال زده می‌شد که جانی در هنگامی که جنین در رحم است، جنایت خود را وارد ساخته است، نه موردی که جنایت پس از تولد و استهلال واقع شده است.

۷.۶.۲ - نکته دوم

کم و بیش از ظاهر یا نص تمامی روایات مربوط به دیه جنین، این نکته به دست می‌آید که ولوج روح، بعد از کامل شدن ِخلقتِ جسمانیِ جنین و شکل گرفتن تمامی اعضا و جوارح او واقع می‌شود. این حقیقت چنان‌که گذشت از آیات قرآن نیز که نفخ روح را بعد از تسویه قرار داده است، به روشنی استفاده می‌شود.

۷.۶.۳ - نکته سوم

عدم تفکیک میان روح حیوانی و روح انسانی در روایات دیه جنین و احاله معنای روح به فهم عرفی، اقتضا می‌کند که از ولوج روح، معنای عرفی حیات و زنده شدن جنین فهمیده شود و این معنا مفهومی از حیات است که مشترک میان حیات حیوانی و انسانی است. به عبارت دیگر، در بیش‌تر روایات مربوط به دیه جنین بدون تعیین زمانی خاص برای پدیده ولوج روح، تنها به بیان توقف حکم دیه کامل بر این پدیده اکتفا شده است وا ین گویای این است که پدیده ولوج روح از نظر عرفی و طبیعی برای مخاطبان قابل تشخیص و شناسایی است و نمی‌توان آن را پدیده‌ای غیبی و ماورای طبیعی دانست که فاقد آثار طبیعی است و زمان تحقق آن غیرقابل تشخیص است. پس با توجه به این‌که از آیات قرآن کریم و روایات فراوان از جمله برخی از روایات دیه جنین به دست آمد که نفخ و ولوج روح ذاتاً پدیده‌ای غیرمادی است، ضرورتاً به این نتیجه می‌رسیم که این پدیده غیرمادی دارای آثار ظاهری و مادی است که قابل شناسایی برای عموم انسان‌ها است.
بهترین شکل توجیه چنین واقعیتی که ذاتاً غیرطبیعی و اثراً طبیعی است با توجه به عدم تفکیک میان روح انسانی و روح حیوانی در روایات این است که این پدیده همزمان با ولوج روح حیوانی در جنین پدید می‌آید و در نتیجه از طریق آثار حیات حیوانی (همچون حرکت ارادی و دریافت پیام های حسی از طریق حس لامسه یا دیگر حواس که از عوارض ذاتی حیوان هستند)
[۱۹۳] هادی سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ج۱، ص۷۴.
[۱۹۴] تفتازانی، شرح المقاصد، ج۲، ص۳۵.
[۱۹۵] صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج۲، ص۴۴۱.
[۱۹۶] قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۵۰۶.
قابل تشخیص خواهد بود.
در روایت سعید بن مسیّب از امام سجّاد (ع) که پیش از این نقل شد به همین نکته تصریح شده و حرکت جنین در رحم مادر که از نشانه‌های روح حیوانی است، دلیل بر نفخ روح انسانی و ثبوت دیه کامل قرار داده شده است.

۷.۶.۳.۱ - نظر دکتر محمد سلام مدکور

دکتر محمد سلام مدکور، رئیس گروه شریعت اسلامی در دانشکده حقوق دانشگاه قاهره، بعد از بررسی آیات درباره روح و آرای دانشمندان در این زمینه، به همین نتیجه می‌رسد و می‌گوید:
مانعی ندارد که آیه شریفه (ثمّ أنشأناه خلقا آخر) اشاره به دو روح حیوانی و انسانی باشد. جنین در رشد خود به مرحله‌ای می‌رسد که دارای حرکت و احساس می‌شود؛ چنان که حیوان دارای حرکت ارادی و احساس است و این دو اثر روح حیوانی هستند. اما روح انسانی بالقوه در او پدید می‌آید، نه بالفعل، و آن آمادگی برای کسب معلومات و پرورش ادراکات است که ازآ ن به روح، معرفت، عقل یا نفس ناطقه تعبیر می‌شود. ظاهراً مرحله آمادگی، از همان زمان تحقق روح حیوانی به وجود می‌آید، اما وجود بالفعل معلومات و ادراکات از زمان به کارگیری حواس و ممارست با مدرکات و دریافت معلومات آغاز می‌شود؛ چنان که در این آیه شریفه به آن اشاره شده است:(واللّه أخرجکم من بطون أممّاتکم لا تعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلّکم تشکرون)، و به همین جهت دانشمندان علم النفس گفته‌اند که حواس، درهای علم و معرفت‌اند.
[۱۹۸] مدکور، الجنین و الاحکام المتعلقة به فی الفقه الاسلامی، ص۹۳.


۷.۶.۴ - نکته چهارم

روایات دیه جنین به تبیین دیه مراحل مختلف تکوین جنین پرداخته‌اند. نطفه ، علقه ، مضغه ، عظم ، لحم و ولوج روح که برگرفته از آیات ۱۲تا ۱۴ سوره مؤمنون راست مراحلی هستند که جنین در رحم پشت سر می‌گذارد و در روایات دیه جنین گاهی از برخی از آن‌ها و گاهی از همه این مراحل یاد و دیه هر یک تعیین شده است. اما در چهار روایت، علاوه بر ذکر مراحل مختلف، زمان طیّ هر مرحله نیز بیان شده است.
در روایت محمد بن مسلم از امام باقر (ع) و روایت سعید بن مسیّب از امام سجاد (ع) و روایت ابی جریرقمی از عبدصالح (امام کاظم) نقل شده است که جنین در هر یک از سه مرحله:نطفه، علقه، مضغه، چهل روز را سپری می‌کند. در دو روایت نخست، بعد از طی سه مرحله به مرحله‌ای اشاره شده است که دیه کامل دارد و در روایت اول از این مرحله پایانی به (عظم) یاد شده و در روایت دوم به (نفخ روح العقل).
پس این دو روایت، مرحله تعلّق دیه کامل را پس از چهارماهگی قرار داده‌اند.
در روایت سوم، پس از بیان سه مرحله نخست که هر یک چهل روز و در مجموع چهار ماه را دربرمی‌گیرد، مرحله دیگری به نام (لحم) ذکر شده و سپس مرحله (خلق آخر) که دیه کامل دارد، آمده است. مفاد این روایت این است که مرحله (خلق آخر) بلافاصله بعد از پایان چهارماهگی نیست، بلکه جنین یک مرحله دیگر را باید طی کند تا به مرحله ولوج روح برسد.
چهارمین روایت، خبر اباشبّل از امام صادق (ع) است که حضرت در پایان چنان‌که گذشت به صراحت می‌فرماید:ای ابا شبل! هنگامی که پنج ماه (از عمر جنین) گذشت، حیات در او حلول خواهد کرد و سزاوار دیه (کامل) خواهد بود.

۷.۷ - چهارماهگی در جنین، موضوع برخی از احکام

چهارماهگی در جنین، موضوع برخی از احکام در روایات است که فقها نیز براساس آن فتوا داده‌اند؛ از جمله:جنین سقط شده، اگر چهارماه را گذرانده باشد، غسل میّت برای او واجب است.
[۲۰۰] وسائل الشیعه، ج۲، ص۵۰۱.
مورد دیگر، دعا برای جنین است. در روایت آمده ا ست که دعا برای تعیین جنسیت جنین و سعادت او و امور دیگر، باید قبل از چهار ما هگی باشد؛ زیرا هر گاه چهار ماه از عمر جنین گذشت، خداوند دو فرشته آفریننده به سوی او گسیل می‌دارد تا خلقت او را کامل کنند و جنسیت، رزق، اجل، سعادت و شقاوت او را به فرمان خداوند بنویسند.
[۲۰۱] وسائل الشیعه، ج۷، ص۱۴۱_۱۴۲.


۷.۸ - زمان نفخ روح در چهارماهگی

روایتی مشهور به نقل ِعبدالله بن مسعود از پیامبر اکرم (ص) در منابع روایی اهل سنت وجود دارد که در آ ن، زمان نفخ روح چهارماهگی معرفی شده است. پیامبر (ص) می فرماید:
إنّ أحدکم یجمع خلقه فی بطن أمّه أربعین یوماً ثم یکون فی ذلک علقة مثل ذلک، ثم یکون فی ذلک مضغة مثل ذلک، ثم یرسل الملک فینفخ فیه الروح….
[۲۰۲] بخاری، الصحیح، ج۴، ص۷۸.
[۲۰۳] مسلم، الصحیح، ج۸، ص۴۴.
[۲۰۴] احمد ابن حنبل، المسند، ج۱، ص۳۸۲.
[۲۰۵] ترمذی، السنن، ج۳، ص۳۰۲.
[۲۰۶] ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۲۱.
[۲۰۷] ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۲۶۶.
[۲۰۸] متقی هندی، کنز العمّال، ج۱، ص۱۱۲.
صحت این روایت بخصوص با توجه به نقل آن در صحیح بخاری و مسلم در منابع فقهی و روایی اهل سنّت مورد اتفاق است
[۲۰۹] شربینی، مغنی المحتاج، ج۳، ص۳۳۸.
[۲۱۰] سابق، فقه السنة، ج۲، ص۱۹۵.
[۲۱۱] ألبانی، ارواء الغلیل، ج۷، ص۲۱۶.
[۲۱۲] ابن‌حجر عسقلانی، تلخیص الحبیر، ج۵، ص۱۴۷.
و براساس آن، فقیهان اهل سنّت، زمان ولوج روح را چهارماهگی دانسته‌اند.
[۲۱۳] صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۱۲، ص۹۹ .
[۲۱۴] محمد سلام مدکور، الجنین و الاحکام المتعلقة به فی الفقه الاسلامی، ص۸۷.
[۲۱۵] عمر بن محمد بن ابراهیم غانم، احکام الجنین فی الفقه الاسلامی، ص۱۴۶.
این روایت، اگرچه در منابع روایی شیعه دیده نمی‌شود، اما برخی از فقیهان و مفسّران امامیه در آثار فقهی و تفسیری خود به آن اشاره و استدلال کرده‌اند.
[۲۱۶] طوسی، التبیان، ج۴، ص۵۶.
[۲۱۷] شهید اول، الذکری، ص۵۶.
[۲۲۰] سبزواری، کفایة الاحکام، ص۲۰۳.
[۲۲۱] جزایری، التحفة السنیّة، ج۴، ص۲۱۸.
[۲۲۲] بحرانی، الحدائق، ج۲۵، ص۳۶۵.
[۲۲۴] انصاری، کتاب الطهارة، ج۲، ص۳۱۷.


۷.۹ - روایت أباشبل از امام صادق (ع)

روایت أباشبل از امام صادق (ع) که پیش از این نقل شد، در کتاب (کافی) و (من لایحضره الفقیه) آمده است.
[۲۲۷] کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۴۶.
کلینی آن را توسط صالح بن عقبه از أباشبل که در وثاقت آن اختلاف است، نقل کرده است.
[۲۲۸] خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۸۵.
اما صدوق آن را از محمد بن اسماعیل بن بزیع از أباشبل نقل می‌کند و به همین جهت سند روایت بنابر نقل صدوق، صحیح است.
در این روایت، امام صادق (ع) پس از بیان دیه مراحل مختلف خلقت جنین، در پایان، در پاسخ به سؤال أباشبل درباره دیه جنینی سقط شده با لگد که معلوم نیست در رحم مادرش زنده بوده یامرده، می‌فرماید:
ای أباشبل! هنگامی که پنج ماه (از عمر جنین) گذشت، حیات در او حلول خواهد کرد و سزاوار دیه (کامل) خواهد بود.
[۲۲۹] وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۱۵.

این روایت را علی بن ابراهیم در تفسیر خود از پدرش و او از سلیمان بن خالد که هر دو ثقه‌اند، نقل کرده است، با این تفاوت که در پایان آن به جای پنج ماه (خمسة أشهر)، چهار ماه (أربعة أشهر) آمده است.
[۲۳۰] قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۹۰.

شیخ صدوق به این روایت فتوا داده است.
[۲۳۱] صدوق، المقنع، ص۵۱۰.
شهید اول ، روایت کلینی و صدوق را قرینه بر این می‌داند که زمان چهارماهگی برای ولوج روح که در روایات دیگر آمده است، زمان قطعی این پدیده نیست، بلکه مظنّه ولوج روح است.
[۲۳۲] شهید اول، الذکری، ص۴۰.
برخی از فقیهان، تعارض این روایت را که زمان ولوج روح را پنج ماهگی قرارداده است با روایات و فتاوای مشهور که زمان آن را چهارماهگی می‌داند، این گونه رفع کرده‌اند که مقصود روایت اباشبل ا ین است که هرگاه جنین وارد ماه پنجم شود، حیات در او دمیده می‌شود و این همان زمان پایان چهارماهگی است.
[۲۳۳] خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۰۶.
[۲۳۴] جزایری، التحفة السنیّة، ج۴، ص۲۱۸.

صاحب جواهر می‌گوید:
شاید مراد این است که در پنج ماهگی، یقین می‌کنیم حرکت جنین در رحم نشانه حیات اوست و به سبب اختلاج جنین در رحم نیست.
[۲۳۵] نجفی، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۴۶۶.



از تتّبع در آثار فقهی درباره روح و ولوج آن، این نکات به دست می‌آید:

۸.۱ - ولوج روح در جنین حیوانات

فقها نه تنها (روح) را در مورد حیات حیوانات، بلکه (ولوج روح) را نیز درباره جنین حیوانات به کار برده‌اند. مهم‌ترین موردی که فقیهان امامیه از این واژه ترکیبی در مورد حیوانات بهره گرفته‌اند، مسئله تذکیه جنین حیوان است. شیخ طوسی ، تذکیه جنینی را که خلقت جسمانی آن کامل شده و مو و کرک درآورده است، ولی ولوج روح در او نشده است، به تذکیه مادرش می‌داند و به نظر او اگر ولوج روح در جنین شود، نیاز به تذکیه جداگانه است. فقیهان گذشته از رأی شیخ پیروی کرده‌اند، اما محقق حلی و بیش‌تر فقیهان پس از او، با این رأی مخالفت کرده و در این‌که تذکیه جنین حیوانات تام الخلقه به تذکیه مادرشان است، فرقی میان جنینی که ولوج روح در آن شده است و غیر آن، ننهاده‌اند.
[۲۴۵] سبزواری، کفایة الاحکام، ص۲۴۸.
[۲۴۷] نجفی، جواهرالکلام، ج۳۶، ص۱۸۳.
همچنین از این فرع فقهی به دست می‌آید که به نظر همه فقیهان، پدیده ولوج روح در حیوانات، در رحم مادر و قبل از تولد رخ می‌دهد؛ زیرا بی تردید اگر حیوان زنده به دنیا آید، نیازمند تذکیه است و اگر مرده به دنیا آید، غیرقابل تذکیه و خوردن آن حرام است و فرض فقیهان در جایی است که حیوانی تذکیه گردد و در درون رحم او، جنینی یافت شود.
توجه به این نکته لازم است که استعمال روح در روایات و منابع فقهی در مورد حیات در حیوانات علاوه بر حیات انسانی زمینه این فهم را فراهم می‌سازد که میان حقیقت حیات انسانی و حیات حیوانی، قرابتی عینی و تکوینی وجود دارد؛ چنان که شباهت در آثار و احکام تکوینی و اعتباری این دو پدیده نیز مؤیّد همین نکته است و چنین فهمی از روح حیوانی و روح انسانی، ما را به این نتیجه نزدیک می‌سازد که روح انسانی در جنین انسان مقارن با روح حیوانی پدید می‌آید و از طریق آثار طبیعی آن قابل تشخیص است.

۸.۲ - ثابت شدن دیه

برخی از فقیهان بر این نکته تصریح کرده‌اند که اگر جنین در رحم مادر بر اثر جنایت کسی بمیرد و مرده به دنیا آید، اگر یقین داریم که پیش از جنایت زنده و دارای روح بوده است، دیه کامل ثابت می‌شود.
[۲۵۰] قمی، جامع الخلاف و الوفاق، ص۵۶۶.
[۲۵۲] اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۲۲.
[۲۵۴] طباطبایی، ریاض المسائل، ج۲، ص۵۶۰.
[۲۵۵] نجفی، جواهرالکلام، ج۴۳، ص۳۶۴.
این اظهارنظر حاکی از این است که ولوج روح در رحم مادر و قبل از تولد و استهلال واقع می‌شود و استهلال تنها نشانه‌ای بر حیات جنین قبل از جنایت منجر به مرگ است.

۸.۳ - زمان ولوج روح در جنین انسان

برخی از فقیهان به استناد روایات معصومان (ع) و بخصوص روایت نبویّ (ص)، زمان ولوج روح در جنین انسان را پس از پایان چهارماهگی می‌دانند.
[۲۵۷] شهید اول، الذکری، ص۵۶.
[۲۵۹] بهایی، الحبل المتین، ص۶۴.
[۲۶۰] جزایری، التحفة السنّیة، ج۴، ص۲۱۸.
[۲۶۱] نجفی، جواهرالکلام، ج۵، ص۳۴۵.
[۲۶۲] محمد حسین اصفهانی، حاشیة ا لمکاسب، ج۳، ص۱۷۴.


۸.۳.۱ - اقوال علماء

علامه مجلسی این قول را به مشهور نسبت می‌دهد و می‌افزاید که بیش‌تر اخبار بر آن دلالت دارند.
شهید ثانی نیز می‌گوید:(اصحاب به این قول تصریح کرده اند.)
شهید اول چهارماهگی را مظنّه‌ی حلول حیات می‌داند.
[۲۶۵] شهید اول، الذکری، ص۴۰.

فاضل هندی تجربه را دلیل بر حلول حیات در چهار ماهگی قرار داده است.
[۲۶۶] اصفهانی، کشف اللثام، ج۲، ص۲۰۴.

شیخ حر عاملی بعضی از اختلافات میان روایات را در تکوین و زمان مراحل مختلف خلقت جنین، به اختلاف جنین‌های گوناگون با یکدیگر حمل کرده است.
[۲۶۷] وسائل الشیعة، ج۷، ص۱۴۲.

شیخ انصاری می‌گوید:
برخی از روایات دیه جنین و حدیث نبویّ دلالت بر این دارند که ولوج روح در چهارماهگی است؛ هر چند از پز شکان نقل شده است که ولوج روح در پایان دو ماهگی ممکن است و زنان نیز به تجربه یافته‌اند که حرکت جنین در سه ماهگی آغاز می‌شود. شیخ در پایان نتیجه می‌گیرد که تمامیت خلقت جنین (ولوج روح) می‌تواند در یک ماهگی هم باشد.
[۲۶۸] انصاری، کتاب الطهاره، ج۲، ص۳۱۸.

محقق همدانی دلالت برخی از روایات را بر این می‌داند که ولوج روح در چهارماهگی است، ولی تأکید می‌کند که این زمان برای ولوج روح‌ به‌طور غالب است و مورد مخالف آن نیز ممکن است واقع شود.
[۲۶۹] همدانی، مصباح الفقیه، ج۱، ص۳۷۵.


۸.۳.۲ - امکان تقدّم و تأخّر ولوج روح بر چهارماهگی

از فتاوای برخی از فقهای معاصر نیز به دست می‌آید که تقدّم و تأخّر ولوج روح بر چهارماهگی را ممکن می‌دانند.
[۲۷۰] خویی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۹۱.
[۲۷۱] سید محمد روحانی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۲۱.
[۲۷۲] سید محمد صادق روحانی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۹۸.
[۲۷۳] صافی گلپایگانی، هدایة العباد، ج۱، ص۵۱.
برخی دیگر نیز تقدّم و تأخّر استواء و تمامیت خلقت بر چهارماهگی را ممکن دانسته‌اند.
[۲۷۴] عاملی، مدارک الاحکام، ج۲، ص۷۵۶.
[۲۷۶] سیستانی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۱۶.
[۲۷۷] سید محمد سعید حکیم، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۰۳.
در این میان، تنها شیخ مفید و برخی دیگر زمان ولوج روح را برای جنین شش ماهگی ذکر کرده‌اند.
[۲۸۰] حلی، الجامع للشرایع، ص۶۰۲.
چنان که از آرای بیش‌تر فقیهان بخصوص فقهای متأخّر و معاصر فهمیده می‌شود، ولوج روح دارای آثار طبیعی و قابل شناسایی است و به همین سبب می‌توان گفت که این پدیده گاهی پیش از چهارماهگی، گاهی پس از آن و‌ به‌طور غالب، مقارن چهارماهگی محقق می‌شود و موضوع احکام مربوط به جنین، اگر چهارماهگی باشد مانند وجوب غسل میّت برای جنینی که عمری بیش از چهارماه دارد، ثبوت آن دایر مدار تحقق همین زمان معین است و تقدّم و تأخّر ولوج روح یا تمامیت خلقت جسمانی بر چهارماهگی، تأثیری در ثبوت این موضوع ندارد، چنان که برخی از فقیهان تصریح می‌کنند:موضوع حکم به وجوب غسل میّت برای جنین، چهارماهگی است و این حکم تنها دایر مدار تحقق همین زمان است؛ هرچند مقارن با ولوج روح نباشد.
[۲۸۲] انصاری، کتاب الطهاره، ج۲، ص۲۱۸.
اما اگر موضوع حکم شرعی در نصوص یا فتاوا، ولوج روح باشد، ثبوت حکم دایر مدار تحقق ولوج روح است؛ چنان که موضوع ِحکم ِبه ثبوتِ دیه کامل برای جنین در نصوص روایی متعدد و موضوع ِحکم ِبه ثبوتِ قصاص و کفاره برای قاتل جنین در فتاوای فقها، ولوج روح است. در چنین مواردی، حکم دایر مدار ثبوت ولوج روح است که پدیده‌ای با آثار طبیعیِ قابلِ شناساییِ مانند درک حواس و حرکت ارادی است و تقدّم و تأخّر این پدیده بر زمان چهارماهگی، تأثیری در این مسئله ندارد.

۸.۴ - موضوع حکمِ دیه کامل

با ملاحظه بیش‌تر روایات دیه جنین که مستند بیش‌تر فقیهان است، به وضوح می‌توان دریافت که موضوع حکمِ دیه کامل برای جنین، ولوج روح است و معصومان (ع) به هیچ وجه در صدد تعیین زمان معینی برای این موضوع نبوده‌اند و تعیین و تشخیص آن را به مکلفان واگذار کرده‌اند. این نکته گویای این است که اوّلاً چنان‌که پیش از این نیز اشاره شد تشخیص پدیده ولوج روح برای مکلفان ممکن است و این جز با تقارن پیدایش حیات حیوانی که پدیده‌ای مادی و دارای آثار طبیعی و قابل شناسایی است، با پیدایش حیات انسانی که پدیده‌ای ذاتاً غیرمادی است، ممکن نخواهد بود. ثانیاً، روایات متعدد شیعه و سنّی که به صراحت یا به اشاره، چهارماهگی را زمان ولوج روح معرفی کرده است، تنها درصدد بیان موارد عادی و غالب است و نمی‌خواهد برای تشخیص پدیده ولوج روح که دارای آثار طبیعی و قابل شناسایی است، زمانی تعبّدی و غیرقابل تغییر تشریع کند.

۸.۵ - توقف احراز پدیده ولوج روح بر قرائن

احراز پدیده ولوج روح در جنین که با توجه به آثار طبیعی آن قابل شناخت است، همچون سایر پدیده‌های طبیعی که موضوع احکام شرعی واقع می‌شوند، متوقف بر وجود قراین و شواهدی است که برای مکلّفان علم یا اطمینان به تحقق آن را درپی داشته باشد. پس ملاک، حصول علم و اطمینان به تحقق حیات حیوانی در جنین است و گذشت چهارماه یا بیش‌تر از دوران بارداری و حتی حرکت جنین در رحم، مادامی که چنین علم و اطمینانی را به ارمغان نیاورد، پدیده ولوج روح را ثابت نمی‌کند. از این رو، فقها تصریح کرده‌اند که هر حرکتی برای جنین در رحم مادر گویای وجود روح در او نیست، بلکه گاهی حرکت جنین ناشی از باد (ریح) و اختلاج و مانند آن است که دراین صورت حکایت از ولوج روح و حیات حیوانی نمی‌کند.
[۲۸۵] حلی، تحریر الاحکام، ج۲، ص۲۷۸.
[۲۸۶] اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۱۸
پس حرکتی در جنین می‌تواند گویای ولوج روح باشد که به تنهایی یا به ضمیمه سایر قراین، علم و اطمینان به حصول این پدیده را در ما ایجاد کند.
سایر قراین و شواهد نیز که گاهی زاییده پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیک هستند، مانند معاینات بالینی، آزمایش‌ها و سونوگرافی ، از همین قاعده پیروی می‌کنند و تا هنگامی که به تنهایی یا با ضمیمه قراین دیگر نتوانند موجب علم یا اطمینان به حصول ولوج روح شوند، در اثبات ولوج روح فایده‌ای بر آن‌ها مترتب نیست.


در رشته جنین شناسی دانش پزشکی، شکل گیری ساختمان جسمی جنین از هنگام لقاح تا هنگام تولّد ، به دقّت مورد بررسی و تحقیق قرار می‌گیرد. تشکیل بافت بیش‌تر اعضا و جوارح مختلف جنین بعد از ماه اول آغاز می‌شود و به تدریج تکامل می‌یابد.

۹.۱ - اولین مرکز استخوان‌سازی در جنین

اولین مرکز استخوان‌سازی در هفته ششم زندگی جنینی در استخوان ترقوه (کلاویکول) ایجاد می‌شود و به تدریج در مناطق مختلف استخوان‌سازی پیشرفت می‌کند؛ به طوری که در هفته یازدهم تقریباً همه استخوان‌ها ساخته می‌شوند. البته در دختران، استخوان‌سازی زودتر شروع می‌شود و زودتر هم خاتمه می‌یابد. در هفته هفدهم، آخرین نقطه استخوانی در استخوان پاشنه ساخته می‌شود. همزمان با استخوان‌سازی، عضلات نیز شکل می‌گیرند. بعد از هفته هیجدهم مراکز استخوان‌سازی با عضلات کاملا پوشانیده می‌شوند و در این مرحله است که جنین از نظر اسکلتی (استخوان و عضلات) کامل است و شکل ظاهری کاملی پیدا می‌کند و از نظر پزشکی قانونی نیز در سن شانزده تا بیست هفتگی، جنین رسیده (ماچور) است.
[۲۸۸] مجموعه مقالات اولین کنگره سراسری انطباق امور پزشکی با موازین شرع مقدس، مقاله دکتر منیژه جهانیان (دانشیار دانشگاه علوم پزشکی مشهد)، تهیه و تنظیم:جواد توکلی بزاز، ص۱۰۴.
[۲۸۹] گودرزی، پزشکی قانونی، ج۲، ص۱۳۱۷.


۹.۲ - روییدن مو بر بدن جنین

در طول ماه‌های چهارم و پنجم، جنین به سرعت رشد می‌کند و در پایان ماه پنجم، موهای نرمی همچون کرک، بر روی بدن جنین ظاهر می‌شود و موهای سر و ابرو نیز شکل می‌گیرند. در طول ماه پنجم، معمولاً مادر حرکات جنین ر ا به خوبی درک می‌کند.
[۲۹۰] جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه بابک عزیز افشاری و دیگران، ص۱۰۶.
[۲۹۱] جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه محمد بربرستانی و دیگران، ص۱۳۰.


۹.۳ - شروع حرکات جنین

حرکات تنفسی در حدود هفته چهاردهم تا شانزدهم، حرکات مکیدن در هفته بیست و چهارم، شنیدن بعضی از صداها در هفته بیست و چهارم تا بیست و ششم و حساسیت چشم‌ها به نور در هفته بیست و هشتم واقع می‌شود.
[۲۹۲] جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه بابک عزیز افشاری و دیگران، ص۱۰۸.
[۲۹۳] جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه محمد بربرستانی و دیگران، ص۱۳۳.
تکامل جنین به گونه‌ای است که اگر زودتر از روال معمول و در ماه ششم متولد شود، ادامه حیات او دشوار خواهد بود؛ زیرا با آن‌که بسیاری از دستگاه‌های بدن قادر به فعالیت هستند، تمایز دستگاه تنفس و دستگاه اعصاب مرکزی به اندازه کافی نیست و تطابق لازم هنوز میان این دو دستگاه ایجاد نشده است و اگر تولّد جنین بعد از شش و نیم ماهگی به بعد باشد، احتمال زنده ماندن آن نود در صد خواهد بود.
[۲۹۴] جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه بابک عزیز افشاری و دیگران، ص۱۰۷.
[۲۹۵] جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه محمد بربرستانی و دیگران، ص۱۳۱.
مسئله ولوج روح در دانش جنین شناسی مطرح نیست
[۲۹۶] مجموعه مقالات اولین کنگره سراسری انطباق امور پزشکی باموازین شرع مقدس، مقاله دکتر منیژه جهانیان، تهیه و تنظیم:توکلی بزّاز، ص۱۰۴.
و تعلّق روح به بدن به عنوان پدیده‌ای غیرمادی از حوزه پژوهش این دانش خارج است، اما در علم پزشکی بدون تفکیک میان انواع حیات (حیات نباتی، حیات حیوانی و حیات انسانی) بر این نکته تأکید شده است که جنین از همان آغاز انعقاد نطفه و عمل لقاح، موجودی زنده و دارای حیات است.
[۲۹۷] محمود عباسی، مجموعه مقالات حقوق پزشکی، ج۴، ص۲۳۵.


۹.۴ - آخرین تحقیقات جنین شناسی

چنان که گذشت، قرآن کریم مراحل خلقت جنین را نطفه، علقه، مضغه، عظام، لحم و نفخ روح بیان کرده و آخرین مرحله را پس از پایان یافتن خلقت جسمانی جنین و به تعبیر دقیق‌تر پس از توازن و هماهنگی جسم دانسته است. در گزارش کوتاه و مستندی که از آخرین تحقیقات جنین شناسی درباره نحوه شکل گیری استخوان‌ها و عضلات و کامل شدن اجزای بدن ارائه شد، روشن گردید که آفرینش استخوان‌ها (عظام) پیش از عضلات (لحم) به پایان می‌رسد و جنین پس از کامل شدن این اجزا که پس از پایان ماه چهارم (شانزده هفتگی) و در طول ماه پنجم است، شکل ظاهری کاملی پیدا می‌کند و جنین رسیده (ماچور) تلقی می‌شود. آن گاه درطول ماه پنجم، مادر حرکات جنین را که نشانه دمیده شدن روح در اوست، به خوبی حس می‌کند.
یافته‌های دانش جدید به روشنی تأییدی بر آموزه‌های ارزشمند قرآنی است؛ حتّی شنیده شدن بعضی از صداها پس از پایان ماه ششم و حساسیت چشم‌ها به نور پس از پایان ماه هفتم، ما را به ظرافت‌های نهفته در این آیه کریمه که نفخ روح را پس از تسویه و توازن اندام، و قدرت بر شنیدن و سپس دیدن را پس از نفخ روح بیان کرده است، نزدیک‌تر می‌کند:
ثمّ سوّاه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة قلیلاً ما تشکرون.
سپس او را موزون ساخت و از روح خویش در او دمید و برای شما گوش و چشم‌ها و دل‌ها قرار داد؛ اما کمتر شکر نعمت های او را به جای می‌آورید.
ناآشنایی پزشکان و جنین شناسان با مفهوم (ولوج روح) در شریعت ، آنان را به تفسیرهای نادرست از این مفهوم فقهی واداشته است.

۹.۵ - گزارش یک حقوق‌دان

یکی از حقوق‌دانان گزارشی اجمالی از برخی اظهارنظرهای پزشکان در این زمینه ارائه داده است:
…لحظه دقیق ولوج روح از نظر علمی قابل اثبات نیست. فعالیت رفلکسی ماهیچه‌ها از انتهای ماه سوم در جنین قابل ایجاد است. برخی ماه سوم را به عنوان زمان ولوج روح در نظر گرفته‌اند،
[۲۹۹] علی محمدزاده، طاهر، ساسان، سقط جنین درمانی، پایان نامه دکترای پزشکی عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران، مهر ۱۳۷۴.
برخی زمان تپش قلب را زمان ولوج روح می‌دانند و در این زمان است که جنین حکم یک انسان کامل را دارد. از نظر علمی قلب در هفته چهارم شروع به ضربان می‌کند. برخی زمان ولوج روح را شانزده هفته به بالا ذکر می‌کنند و جنس (جنسیّت) آن در این زمان قابل تشخیص است. برخی زمان ولوج روح را یک مرحله بعد از استخوانی شدن و گوشت آوردن جنین ذکر کرده‌اند و برخی جنینی را که دارای استخوان بوده و گوش و چشم و اعضای آن مشخص است، یک انسان کامل می‌دانند.
[۳۰۰] دکتر گودرزی، فرامرز، پزشکی قانونی، انتشارات افشین، تهران، ۱۳۷۳.

صورت و اندام‌های جنین از شش هفتگی مشخص‌اند. مراکز استخوانی از هفته دوازدهم در جنین ایجاد می‌گردد و اندام‌های جنسی از سن یازده تا دوازده هفتگی قابل تشخیص‌اند. به طور کلی در پزشکی قانونی، امروزه دو دوره برای حاملگی در نظرگرفته‌اند که چهار و نیم ماه اول و چهار و نیم ماه دوم را شامل می‌شود و گفته می‌شود که جنین در دوره دوم، شکل‌گیری جسمانی خود را به پایان رسانده و روح در او دمیده شده است.
[۳۰۱] دکتر حکیمی ها، سعید، مجله علمی پزشکی قانونی، مقاله سقط جنین، شماره سوم، تهران، ۱۳۷۴.

روشن است که مفهوم (ولوج روح) در شریعت و فقه که موضوع برخی از احکام شرعی است، با بعضی از پندارهای نقل شده منافات دارد. حرکت‌های رفلکسی ماهیچه‌ها که واکنش غیرارادی آن‌ها در مقابل تحریکات بیرونی است و تپش قلب که حرکت غیرارادی بدن است، هر چند حکایت از گونه‌ای از حیات در جنین می‌کنند، ولی از حیات حیوانی که نشانه آن حرکت ارادی است، حکایت نمی‌کنند. عجیب‌تر از این دو، تعیین جنسیّت جنین است که بیگانه از مفهوم ولوج روح است. البته واضح است که چون ولوج روح چنان‌که گذشت بعد از تمامیت خلقت جسمانی و شکل‌گیری اعضا و جوارح جنین است، مواردی مانند تپش قلب ، تعیین جنسیّت، شکل گیری استخوان‌ها؛ ماهیچه‌ها و سایر اعضا، شرط لازم برای ولوج روح به شمار می‌روند، ولی هیچ‌یک به تنهایی یا به همراه موارد دیگر شرط کافی برای آن نیستند و دو شرط دیگری که هر یک به همراه احراز حسی شرایط پیشین یا بدون احراز حسی آن‌ها می‌توانند سبب علم یا اطمینان به حیات حیوانی و انسانی شوند، حرکت ارادی و دریافت‌های حسی جنین هستند.


هر چند در هر بخش از نوشتار حاضر کم و بیش به جمع‌بندی و نتیجه‌گیری مباحث مطرح شده پرداختیم، اما در پایان نوشتار چکیده مهم‌ترین نتایج مطرح شده و نشده را فهرست‌وار ذکر می‌کنیم:
۱. احکام دیه کامل، حق قصاص و کفاره قتل، تنها بر کشتن جنینی که روح انسانی در او دمیده شده است، مترتّب می‌شود.
۲. از قرآن و روایات به دست می‌آید که روح و حیات انسانی، پدیده‌ای فوق طبیعی است و نفخ و ولوج آن در جسم، واقعیتی متفاوت با سایر مراحل رشد جسمی انسان است.
۳. روح در روایات و منابع فقهی علاوه بر حیات انسانی در حیات حیوانی نیز کاربرد دارد و حتّی در برخی روایات میان روح حیوانی و روح انسانی در انسان‌ها تفکیک شده است.
۴. از روایات و منابع فقهی به دست می‌آید که ولوج روح انسانی در دوران جنینی و قبل از تولد محقق می‌شود.
۵. از قرآن و روایات به دست می‌آید که پدیده ولوج روح در جنین بعد از تمامیت خلقت ظاهری بدن و شکل گرفتن اعضا و جوارح اوست.
۶. مقصود روایات از ولوج روح در جنین، پدیده‌ای قابل تشخیص برای عموم مردم است و با توجه به این‌که ولوج روح انسانی، پدیده‌ای ذاتاً متفاوت با سایر مراحل رشد جسمی جنین است، پس می‌توان گفت که پیدایش آن مقارن است با ولوج روح حیوانی که قابل شناسایی است. از این رو، ولوج روح انسانی را با آثار حیات حیوانی می‌توان شناخت.
۷. برخی از روایات در منابع شیعه و اهل سنّت ، پایان چهارماهگی یا اندکی پس از آن را زمان ولوج روح در جنین معرفی کرده‌اند. این زمان با دستاوردهای دانش جنین شناسی تطابق دارد.
۸. تعیین زمان چهارماهگی برای ولوج روح، امری تعبّدی نیست، بلکه اِخبار از زمان عادی و طبیعی آن است. از این رو، آنچه سبب علم به پدیده ولوج روح می‌شود، آثار و قراینی طبیعی است که به تنهایی یا به ضمیمه قراین دیگر موجب چنین علم یا اطمینانی می‌شوند و پایان چهارماهگی هم اجمالاً می‌تواند یکی از آن قرآین باشد.
۹. مهم‌ترین اثر طبیعی ولوج روح در جنین، حرکت ارادی جنین در رحم است که پس از پایان چهارماهگی غالباً برای مادران قابل درک است این اثر اگر قرینه‌ای برخلاف آن نباشد، می تواند به تنهایی قرینه‌ای اطمینان آور بر ولوج روح باشد.
همچنین فعال شدن دریافت‌های یکی از حواس پنج‌گانه جنین نیز در صورت احراز می‌تواند قرینه‌ای اطمینان آور بر ولوج روح به شمار آید؛ اگر چه احراز آن‌ به‌طور معمول و بدون معاینات و آزمایش‌های دقیق علمی شاید کاری دشوار باشد. تپش قلب ، حرکت‌های رفلکسی (واکنش های غیرارادی)، تعیین جنسیّت و کامل شدن اعضا و جوارح. هیچ یک به تنهایی سبب علم یا اطمینان به ولوج روح نیستند.
۱۰. بدیهی است که در صورت شک و عدم حصول علم و اطمینان به تحقق پدیده ولوج روح، قاعده استصحاب اقتضا می‌کند که حکم به عدم حصول ولوج روح شود و احکام مترتب بر ولوج روح تحقق نیابد.
۱۱. از پژوهشی که در این نوشتار درباره ولوج روح ارائه شد، می‌توان در توضیح پدیده (مرگ مغزی) که در مقدمه به آن اشاره‌ای شد گفت:گونه‌ای از حیات که موجب شکل‌گیری ماهیت انسانی می‌شود و در آیات و روایات از آن به نفخ یا ولوج روح یاد شده است، حیات انسانی مقارن با حیات حیوانی است که از طریق آثار آن یعنی احساس و حرکت ارادی قابل شناسایی است و حیات نباتی که پیش از این در جنین تحقق داشته است، حیات انسانی تلقی نمی‌شود و جنینِ دارایِ چنین حیاتی، انسان زنده به شمار نمی‌آید. همچنین در مرگ مغزی نیز فقدان آثار حیات انسانی و حیوانی (ادراک، احساس و حرکت ارادی) به طور دائم، حکایت از خروج روح از بدن دارد و همچون جنین، وجودِ حیات نباتی و آثار آن در بدن ، گویای زنده بودن انسان نیست و به این طریق می‌توان مرگ مغزی را مرگ شرعی و حقیقی به شمار آورد.
مؤیّد این برداشت، روایات معتبر مربوط به دیه قطع سرمرده است
[۳۰۲] وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۲۴.
که فقیهان براساس آن فتوا داده‌اند. در این روایات، دیه قطع سر میّت یا هر جنایتی علیه او که در انسان زنده منجر به مرگ می‌شود، صد دینار تعیین شده است و در تحلیل آن آمده است که مقدار دیه چنین جنایتی بر میّت ، همچون مقدار دیه جنایت بر جنینی است که خلقت آن کامل شده و اندام او شکل گرفته، ولی ولوج روح در او نشده است. این تشبیه و تحلیل گویای این است که موجودِ دارایِ حیاتِ نباتی و فاقدِ ویژگی‌هایِ حیاتِ حیوانی و انسانی، همچون جنین قبل از ولوج روح، مرده به شمار می‌آید. البته اظهار نظر دقیق و علمی‌تر در این زمینه نیازمند کاوش همه جانبه در زمینه مرگ مغزی است که از موضوع این مقاله خارج است.


۱. نشریه فقه:کاوشی نو در فقه اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، شماره ۴۶_۴۷.
۲. خلیل، العین، ج۳، ص۲۹۱.    
۳. عسکری، الفروق اللغویة، ص۵۲۱.    
۴. ابن‌اثیر، النهایه، ج۲، ص۲۷۱.    
۵. فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۱، ص۲۲۴.
۶. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۲، ص۴۶۲.    
۷. زبیدی، تاج العروس، ج۴، ص۵۷.
۸. حلی، شرایع الاسلام، ج۴، ص۱۰۴۵.    
۹. حلی، المختصر النافع، ص۳۰۷.    
۱۰. حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۶۴۵.
۱۱. حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۲۲۰.    
۱۲. شهید اول، اللمعة الدمشقیة، ص۲۶۷.    
۱۳. شهید ثانی، شرح اللمعة، ج۱۰، ص۲۹۴.    
۱۴. اردبیلی، مجمع الفائدة، ج۱۴، ص۲۲۰.    
۱۵. اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۱۹.
۱۶. طباطبایی، ریاض المسائل، ج۲، ص۵۶۴.
۱۷. نجفی، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۶۴.    
۱۸. خوانساری، جامع المدارک، ج۶، ص۲۸۲.    
۱۹. خمینی، تحریرالوسیله، ج۲، ص۵۹۸.    
۲۰. خمینی، تحریرالوسیله، ج۲، ص۶۰۶.    
۲۱. زین الدین، کلمة التقوی، ج۶، ص۴۵۵.
۲۲. نجفی، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۶۴.    
۲۳. اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۱۹.
۲۴. حلی، تحریر الاحکام، ج۲، ص۲۷۹.
۲۵. خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۱۰.
۲۶. خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۳۵.
۲۷. سید محمد صادق روحانی، تکملة منهاج الصالحین، ص۱۴۲.
۲۸. سید محمد صادق روحانی، تکملة منهاج الصالحین، ص۱۴۶.
۲۹. مفید، المقنعة، ص۷۶۲.    
۳۰. سلاردیلمی، المراسم، ص۲۴۴.    
۳۱. طوسی، النهایة، ص۷۷۸.    
۳۲. طوسی، الخلاف، ج۵، ص۲۹۴.    
۳۳. ابن‌ادریس، السرائر، ج۳، ص۴۰۰.    
۳۴. حلی، شرایع الاسلام، ج۴، ص۱۰۴۵.    
۳۵. حلی، المختصر النافع، ص۳۰۵.    
۳۶. هذلی، الجامع للشرایع، ص۶۰۲.
۳۷. حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۶۹۴.    
۳۸. حلّی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۲۳۴.    
۳۹. حلّی، تحریرالاحکام، ج۲، ص۲۷۷.
۴۰. شهید اول، اللمعة الدمشقیة، ص۲۶۷.    
۴۱. کرکی، رسائل الکرکی، ج۳، ص۱۱۰.    
۴۲. شهید ثانی، شرح اللمعه، ج۱۰، ص۲۸۸.    
۴۳. اردبیلی، مجمع الفائده، ج۱۴، ص۳۳۱.    
۴۴. اصفهانی، کشف اللثام، ج۲، ص۵۱۸.
۴۵. طباطبایی، ریاض المسائل، ج۲، ص۵۶۰.
۴۶. نجفی، جواهرالکلام، ج۴۳، ص۳۶۴.
۴۷. خوانساری، جامع المدارک، ج۶، ص۲۸۲.    
۴۸. خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۳۹۸.
۴۹. خمینی، تحریرالوسیله، ج۲، ص۵۹۷.    
۵۰. حلی، مختلف الشیعه، ج۹، ص۴۱۰.    
۵۱. سلاردیلمی، المراسم، ص۲۴۳.    
۵۲. حلی، شرایع الاسلام، ج۴، ص۱۰۴۸.    
۵۳. حلی، قواعدالاحکام، ج۳، ص۶۹۹.    
۵۴. حلی، تبصرة المتعلّمین، ص۲۷۲.    
۵۵. حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۲۳۴.    
۵۶. حلی، تحریرالاحکام، ج۲، ص۲۷۸.
۵۷. اردبیلی، مجمع الفائده، ج۱۴، ص۳۳۸.    
۵۸. اصفهانی، کشف اللثام، ج۱۱، ص۴۷۳.    
۵۹. نجفی، جواهرالکلام، ج۴۳، ص۳۸۱.
۶۰. قطّانی، معالم الدین، ص۶۰۱.
۶۱. مامقانی، مناهج المتّقین، ص۵۳۰.
۶۲. سبزواری، مهذّب الاحکام، ج۲۹، ص۳۲۳.
۶۳. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۵، ص۴۷۸.    
۶۴. گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد استفتاء:۲۳۵۱، آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی.
۶۵. مکارم شیرازی، بحوث فقهیّة هامّة، ص۲۹۰.    
۶۶. مدنی کاشانی، کتاب الدیات، ص۷۳.
۶۷. موسوی اردبیلی، استفتائات، ج۲، ص۳۶۸.
۶۸. گنجینه آرای فقهی قضایی، کد استفتا:۵۱۳۸۵، آیت الله جواد تبریزی.
۶۹. گلپایگانی، مجمع المسائل، ج۳، ص۲۹۱.    
۷۰. گلپایگانی، مجمع المسائل، ج۳، ص۲۹۵.    
۷۱. فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۱، ص۵۴۹.
۷۲. مکارم شیرازی، بحوث فقهیّة هامّة، ص۲۹۱.    
۷۳. صانعی، استفتائات قضایی، ج۱، ص۱۵۴.
۷۴. گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد سؤال۵۱۹۴، آیت الله سید علی خامنه ای.
۷۵. گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد سؤال ۲۶۰۸، آیت اللّه محمد علی اراکی.
۷۶. گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد سؤال۹۰۰۷، آیت اللّه محمدتقی بهجت.
۷۷. منتظری، الاحکام الشرعیة، ص۵۶۲.
۷۸. آصف محسنی، الفقه و مسائل طبیّة، ص۶۱.
۷۹. وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۷۱، باب ۲۸ از ابواب القصاص فی النفس، ح۱.
۸۰. خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۱۷.
۸۱. روحانی، فقه الصادق، ج۲۶، ص۳۶۱.
۸۲. موسوی اردبیلی، فقه الدیات، ص۵۳۸.
۸۳. گنجینه آرای فقهی قضایی، کد سؤال ۵۱۳۸۵، آیت اللّه جواد تبریزی.
۸۴. سبزواری، مهذب الاحکام، ج۲۹، ص۱۱۲.
۸۵. شیرازی، الفقه، ج۹۱، ص۲۱۷.
۸۶. مدنی کاشانی، کتاب الدیات، ص۷۳.
۸۷. گنجینه آرای فقهی قضایی (نرم افزار)، کد سؤال۵۳۵۴، آیت ا لله سید علی خامنه ای.
۸۸. حجر/سوره۱۵، آیه۲۸ ۲۹.    
۸۹. ص/سوره۳۸، آیه۷۱ ۷۲.    
۹۰. انبیاء/سوره۲۱، آیه۹۱.    
۹۱. تحریم/سوره۶۶، آیه۱۲.    
۹۲. سجده/سوره۳۲، آیه۷ ۹.    
۹۳. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۲ ۱۴.    
۹۴. بقره/سوره۲، آیه۸۷.    
۹۵. بقره/سوره۲، آیه۲۵۳.    
۹۶. مائده/سوره۵، آیه۱۱۰.    
۹۷. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۲.    
۹۸. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۹۳.    
۹۹. مجادله/سوره۵۸، آیه۲۲.    
۱۰۰. نساء/سوره۴، آیه۱۷۱.    
۱۰۱. شوری/سوره۴۲، آیه۵۲.    
۱۰۲. مریم/سوره۱۹، آیه۱۷.    
۱۰۳. نحل/سوره۱۶، آیه۲.    
۱۰۴. قدر/سوره۹۷، آیه۴.    
۱۰۵. معارج/سوره۷۰، آیه۴.    
۱۰۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۵.    
۱۰۷. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۱۰.
۱۰۸. طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص۱۸۹.
۱۰۹. مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱_۳، ص۳۵۶.
۱۱۰. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۴.    
۱۱۱. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۱۹.    
۱۱۲. مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱_۳، ص۳۵۸.
۱۱۳. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۴، ص۲۲۱ _۲۲۶.
۱۱۴. حدید/سوره۵۷، آیه۱۷.    
۱۱۵. ق/سوره۵۰، آیه۱۱.    
۱۱۶. مجلسی، بحارالانوار، ج۵، ص۲۵۰.    
۱۱۷. مجلسی، بحارالانوار، ج۵، ص۱۱۲.    
۱۱۸. مجلسی، بحارالانوار، ج۵، ص۲۴۳.    
۱۱۹. مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۱۱.    
۱۲۰. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۴۴.    
۱۲۱. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۱۳۴.    
۱۲۲. مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۳۹.    
۱۲۳. مجلسی، بحارالانوار، ج۱، ص۱۰۹.
۱۲۴. مجلسی، بحارالانوار، ج۷، ص۳۸.    
۱۲۵. مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۸۶.    
۱۲۶. مجلسی، بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۵۸.
۱۲۷. مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۳۹.    
۱۲۸. مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۴۹.    
۱۲۹. مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۶.    
۱۳۰. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۴، ص۳۲۲.    
۱۳۱. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۴، ص۲۱۳.    
۱۳۲. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۴، ص۳۰۹.    
۱۳۳. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۶، ص۲۱۷.    
۱۳۴. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۶، ص۲۴۳.    
۱۳۵. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۷، ص۳۱۰.    
۱۳۶. مجلسی، بحارالانوار، ج۶۰، ص۴۵.    
۱۳۷. مجلسی، بحارالانوار، ج۶۲، ص۲۲۵.    
۱۳۸. مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۱۶.
۱۳۹. مجلسی، بحارالانوار، ج۸۸، ص۱۸۲.    
۱۴۰. مجلسی، بحارالانوار، ج۹۰، ص۱۳۵.
۱۴۱. مجلسی، بحارالانوار، ج۹۰، ص۲۷۰.    
۱۴۲. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۱۱۰۵.
۱۴۳. وسائل الشیعة، ج۳، ص۵۱۳_۵۱۵.
۱۴۴. وسائل الشیعة، ج۴، ص۴۵۷.
۱۴۵. وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۴۸۶.
۱۴۶. وسائل الشیعة، ج۵، ص۳۰۳.
۱۴۷. نوری، مستدرک الوسائل، ج۳، ص۴۵۳.    
۱۴۸. نوری، مستدرک الوسائل، ج۷، ص۱۹۷.
۱۴۹. نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۲۹۵.    
۱۵۰. مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۱۷.    
۱۵۱. مجلسی، بحارالانوار، ج۳، ص۵۹.    
۱۵۲. مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۷۰.    
۱۵۳. مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۸۴.
۱۵۴. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۴۳.    
۱۵۵. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۸۵.    
۱۵۶. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۴۱.    
۱۵۷. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۱۰۵.    
۱۵۸. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۴۲.    
۱۵۹. مفید، تصحیح اعتقادات الامامیّه، ص۸۰.    
۱۶۰. وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۲۲۹.
۱۶۱. وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۱۲.
۱۶۲. نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۳۶۲.    
۱۶۳. ملایری، جامع احادیث الشیعه، ج۲۶، ص۴۷۲.
۱۶۴. ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۲۲۹.
۱۶۵. ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۲.
۱۶۶. ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۸، ح۱۰.
۱۶۷. ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۶.
۱۶۸. ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۲.
۱۶۹. ملایری، جامع احادیث الشیعه، ص۳۱۷.
۱۷۰. فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۸۵.
۱۷۱. کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۴۷.
۱۷۲. خویی، معجم الرجال الحدیث، ج۹، ص۱۳۸.
۱۷۳. طبسی، رجال الشیعة فی اسانید السنة، ص۳۳۱.
۱۷۴. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۴، ص۲۳.
۱۷۵. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۲۸۲.    
۱۷۶. وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۱۶.
۱۷۷. وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۱۵.
۱۷۸. وسائل الشیعه، ص۳۱۳.
۱۷۹. ابن‌بابویه، فقه الرضا، ص۳۱۱.
۱۸۰. صدوق، المقنع، ص۱۷۹.
۱۸۱. صدوق، الهدایة، ص۳۰۲.
۱۸۲. حلبی، الکافی، ص۳۹۳.    
۱۸۳. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۷۷.    
۱۸۴. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۲۹۶.
۱۸۵. نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۳۶۲.    
۱۸۶. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۵، ص۲۰۹.    
۱۸۷. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۵، ص۴۱۴.
۱۸۸. طوسی، المسبوط، ج۴، ص۱۲۴.    
۱۸۹. حلّی، المختصر النافع، ص۲۶۶.    
۱۹۰. شهید ثانی، المسالک الافهام، ج۱۳، ص۶۰.    
۱۹۱. اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۱۸.
۱۹۲. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۱۰۷.    
۱۹۳. هادی سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ج۱، ص۷۴.
۱۹۴. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۲، ص۳۵.
۱۹۵. صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج۲، ص۴۴۱.
۱۹۶. قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۵۰۶.
۱۹۷. نحل/سوره۱۶، آیه۷۸.    
۱۹۸. مدکور، الجنین و الاحکام المتعلقة به فی الفقه الاسلامی، ص۹۳.
۱۹۹. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۲ ۱۴.    
۲۰۰. وسائل الشیعه، ج۲، ص۵۰۱.
۲۰۱. وسائل الشیعه، ج۷، ص۱۴۱_۱۴۲.
۲۰۲. بخاری، الصحیح، ج۴، ص۷۸.
۲۰۳. مسلم، الصحیح، ج۸، ص۴۴.
۲۰۴. احمد ابن حنبل، المسند، ج۱، ص۳۸۲.
۲۰۵. ترمذی، السنن، ج۳، ص۳۰۲.
۲۰۶. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۲۱.
۲۰۷. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۲۶۶.
۲۰۸. متقی هندی، کنز العمّال، ج۱، ص۱۱۲.
۲۰۹. شربینی، مغنی المحتاج، ج۳، ص۳۳۸.
۲۱۰. سابق، فقه السنة، ج۲، ص۱۹۵.
۲۱۱. ألبانی، ارواء الغلیل، ج۷، ص۲۱۶.
۲۱۲. ابن‌حجر عسقلانی، تلخیص الحبیر، ج۵، ص۱۴۷.
۲۱۳. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۱۲، ص۹۹ .
۲۱۴. محمد سلام مدکور، الجنین و الاحکام المتعلقة به فی الفقه الاسلامی، ص۸۷.
۲۱۵. عمر بن محمد بن ابراهیم غانم، احکام الجنین فی الفقه الاسلامی، ص۱۴۶.
۲۱۶. طوسی، التبیان، ج۴، ص۵۶.
۲۱۷. شهید اول، الذکری، ص۵۶.
۲۱۸. کرکی، جامع المقاصد، ج۱، ص۴۰۶.    
۲۱۹. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۹، ص۱۹۵.    
۲۲۰. سبزواری، کفایة الاحکام، ص۲۰۳.
۲۲۱. جزایری، التحفة السنیّة، ج۴، ص۲۱۸.
۲۲۲. بحرانی، الحدائق، ج۲۵، ص۳۶۵.
۲۲۳. نجفی، جواهر الکلام، ج۴، ص۱۱۲.    
۲۲۴. انصاری، کتاب الطهارة، ج۲، ص۳۱۷.
۲۲۵. طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۵۴.    
۲۲۶. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۴۴.    
۲۲۷. کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۴۶.
۲۲۸. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۸۵.
۲۲۹. وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۱۵.
۲۳۰. قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۹۰.
۲۳۱. صدوق، المقنع، ص۵۱۰.
۲۳۲. شهید اول، الذکری، ص۴۰.
۲۳۳. خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۰۶.
۲۳۴. جزایری، التحفة السنیّة، ج۴، ص۲۱۸.
۲۳۵. نجفی، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۴۶۶.
۲۳۶. طوسی، النهایة، ص۵۸۴.    
۲۳۷. ابن‌برّاج، المهذّب، ج۲، ص۴۴۰.    
۲۳۸. سلاردیلمی، المراسم، ص۲۱۲.    
۲۳۹. ابن‌حمزه، الوسیله، ص۳۶۱.    
۲۴۰. ابن‌ادریس، السرائر، ج۳، ص۱۱۰.    
۲۴۱. حلّی، شرایع الاسلام، ج۴، ص۷۴۲.    
۲۴۲. حلّی، الرسائل التسع، ص۲۴۰.    
۲۴۳. شهید اول، الدروس، ج۲، ص۴۰۷.    
۲۴۴. شهید ثانی، شرح اللمعه، ج۷، ص۲۵۴.    
۲۴۵. سبزواری، کفایة الاحکام، ص۲۴۸.
۲۴۶. نراقی، مستندالشیعه، ج۱۵، ص۴۵۵.    
۲۴۷. نجفی، جواهرالکلام، ج۳۶، ص۱۸۳.
۲۴۸. طوسی، الخلاف، ج۵، ص۲۹۴.    
۲۴۹. ابن‌ادریس، السرائر، ج۳، ص۴۰۰.    
۲۵۰. قمی، جامع الخلاف و الوفاق، ص۵۶۶.
۲۵۱. شهید ثانی، شرح اللمعه، ج۱۰، ص۲۸۸.    
۲۵۲. اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۲۲.
۲۵۳. اردبیلی، مجمع الفائده، ج۱۴، ص۳۳۱.    
۲۵۴. طباطبایی، ریاض المسائل، ج۲، ص۵۶۰.
۲۵۵. نجفی، جواهرالکلام، ج۴۳، ص۳۶۴.
۲۵۶. حلی، منتهی المطلب، ج۱، ص۱۲۸.    
۲۵۷. شهید اول، الذکری، ص۵۶.
۲۵۸. کرکی، جامع المقاصد، ج۱، ص۴۰۶.    
۲۵۹. بهایی، الحبل المتین، ص۶۴.
۲۶۰. جزایری، التحفة السنّیة، ج۴، ص۲۱۸.
۲۶۱. نجفی، جواهرالکلام، ج۵، ص۳۴۵.
۲۶۲. محمد حسین اصفهانی، حاشیة ا لمکاسب، ج۳، ص۱۷۴.
۲۶۳. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۷، ص۳۵۵.    
۲۶۴. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱، ص۸۳.    
۲۶۵. شهید اول، الذکری، ص۴۰.
۲۶۶. اصفهانی، کشف اللثام، ج۲، ص۲۰۴.
۲۶۷. وسائل الشیعة، ج۷، ص۱۴۲.
۲۶۸. انصاری، کتاب الطهاره، ج۲، ص۳۱۸.
۲۶۹. همدانی، مصباح الفقیه، ج۱، ص۳۷۵.
۲۷۰. خویی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۹۱.
۲۷۱. سید محمد روحانی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۲۱.
۲۷۲. سید محمد صادق روحانی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۹۸.
۲۷۳. صافی گلپایگانی، هدایة العباد، ج۱، ص۵۱.
۲۷۴. عاملی، مدارک الاحکام، ج۲، ص۷۵۶.
۲۷۵. نجفی، جواهر الکلام، ج۴، ص۱۱۲.    
۲۷۶. سیستانی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۱۶.
۲۷۷. سید محمد سعید حکیم، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۰۳.
۲۷۸. مفید، المقنعه، ص۵۳۹.    
۲۷۹. ابن‌براج، المهذّب، ج۲، ص۳۴۱.    
۲۸۰. حلی، الجامع للشرایع، ص۶۰۲.
۲۸۱. نجفی، جواهر الکلام، ج۴، ص۱۱۲.    
۲۸۲. انصاری، کتاب الطهاره، ج۲، ص۲۱۸.
۲۸۳. حلی، شرایع الاسلام، ج۴، ص۱۰۴۵.    
۲۸۴. حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۶۹۴.    
۲۸۵. حلی، تحریر الاحکام، ج۲، ص۲۷۸.
۲۸۶. اصفهانی، کشف اللثام (چاپ سنگی)، ج۲، ص۵۱۸
۲۸۷. نجفی، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۶۵.    
۲۸۸. مجموعه مقالات اولین کنگره سراسری انطباق امور پزشکی با موازین شرع مقدس، مقاله دکتر منیژه جهانیان (دانشیار دانشگاه علوم پزشکی مشهد)، تهیه و تنظیم:جواد توکلی بزاز، ص۱۰۴.
۲۸۹. گودرزی، پزشکی قانونی، ج۲، ص۱۳۱۷.
۲۹۰. جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه بابک عزیز افشاری و دیگران، ص۱۰۶.
۲۹۱. جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه محمد بربرستانی و دیگران، ص۱۳۰.
۲۹۲. جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه بابک عزیز افشاری و دیگران، ص۱۰۸.
۲۹۳. جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه محمد بربرستانی و دیگران، ص۱۳۳.
۲۹۴. جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه بابک عزیز افشاری و دیگران، ص۱۰۷.
۲۹۵. جنین شناسی پزشکی لانگمن، سدلر، تو، ترجمه محمد بربرستانی و دیگران، ص۱۳۱.
۲۹۶. مجموعه مقالات اولین کنگره سراسری انطباق امور پزشکی باموازین شرع مقدس، مقاله دکتر منیژه جهانیان، تهیه و تنظیم:توکلی بزّاز، ص۱۰۴.
۲۹۷. محمود عباسی، مجموعه مقالات حقوق پزشکی، ج۴، ص۲۳۵.
۲۹۸. سجده/سوره۳۲، آیه۹.    
۲۹۹. علی محمدزاده، طاهر، ساسان، سقط جنین درمانی، پایان نامه دکترای پزشکی عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران، مهر ۱۳۷۴.
۳۰۰. دکتر گودرزی، فرامرز، پزشکی قانونی، انتشارات افشین، تهران، ۱۳۷۳.
۳۰۱. دکتر حکیمی ها، سعید، مجله علمی پزشکی قانونی، مقاله سقط جنین، شماره سوم، تهران، ۱۳۷۴.
۳۰۲. وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۲۴.



مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی قم، برگرفته از مقاله زمان دمیدن روح در جنین.    






جعبه ابزار