ولادت پیامبر اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مشهور به محمد امین، آخرین پیامبر الهی و از نسل
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) که در ۴۰ سالگی به پیامبری مبعوث شده و بعد از ۲۳ سال
رسالت و
نبوت در ۶۳ سالگی وفات نمود.
درباره زمان و مکان دقیق ولادت آن حضرت بین مورخان اختلاف وجود دارد ولی بنابر قول مشهور، در فجر
روز جمعه ۱۷
ربیع الاول سال عامالفیل برابر با سال ۵۷۰ میلادی در
شهر مکه به دنیا آمد و با تولد آن حضرت تغییرات شگرفی در سراسر عالم پدیدار گشت.
به شهادت تاریخ،
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در یکی از تاریکترین اعصار بشریت، عصری که آدمیان جز
شرک و
بتپرستی، ستم به زیردستان و بردگان نمیشناختند و مورخین نام آنرا «
عصر جاهلی» گذاردهاند، به دنیا آمدند.
امام علی (علیهالسّلام) درباره اوضاع اعراب در عصر جاهلیت چنین میفرماید:
خداوند پيغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به رسالت مبعوث ساخت، كه جهانيان را بيم دهد، و امين آيات وى باشد، در حالى كه شما ملّت عرب بدترين
دین و
آیین را داشتيد، و در بدترين سرزمينها زندگى مىنموديد، در ميان سنگهاى خشن و مارهايى كه فاقد شنوايى بودند (و به همين جهت از هيچ چيز نمىترسيدند!) آبهاى آلوده را مىنوشيديد، و غذاهاى ناگوار را مىخورديد، خون يكديگر را مىريختيد، و پيوند خويشاوندى را قطع مىنموديد، بتها در ميان شما برپا بود (و پرستش
بت شيوه و آيين شما) و
گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود.
آن حضرت در
روز جمعه ۱۷
ربیع الاول «
عام الفیل» یعنی سالی که قوم فیل برای تخریب
خانه کعبه و اشغال
مکه به
حجاز آمدند، در شهر مکه بعد از طلوع فجر، در میان چنین قومی به دنیا آمدند و حامل رسالتی گردیدند که عصاره تمام
ادیان الهی قبل از خود و خاتم تمامی
انبیا و رسولان الهی گردیدند.
نسب پیامبر مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جانب پدر بدین قرار است:
عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف
بن قصی
بن کلاب
بن مره
بن کعب
بـن لوئی
بن غالب
بن فهر
بن مالک
بن نضر
بن کنانه
بن خزیمه
بن مدرکه
بن الیاس
بن مضر
بن نزار
بن معد بن عدنان و مادر ایشان «
آمنه» دختر «وهب
بـن عبدمناف
بن زهره
بن کلاب» بود که پس از واقعه حفر
زمزم، و پس از آنکه «عبدالمطلب» برای رهایی عبدالله از کشتهشدن صد شتر
فدیه داد به عقد عبدالله درآمد.
نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل
حضرت ابراهیم و
آدم ابوالبشر (علیهماالسّلام) است.
ابنبابویه به سند معتبر از
جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: من شبیهترین مردم به حضرت آدم (علیهالسّلام) و حضرت
ابراهیم (علیهالسّلام) شبیهترین مردم بود به من در خلقت و خلق.
اجداد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا
ابراهیم (علیهالسّلام) حدود ۳۰ نفر و تا
حضرت نوح (علیهالسّلام) قریب ۴۰ نفر و تا حضرت آدم ابوالبشر (علیهالسّلام) ۴۹ نفر میباشند؛
که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آنها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است.
«عدنان» بیستمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف، نسب آن حضرت را تا به وی اینگونه ذکر کردهاند: محمد
بن عبدالله
بن عبدالمطلب
بن هاشم
بن عبد مناف
بن قصی
بن کلاب
بن مرة
بن کعب
بن لوی
بن غالب
بن فهر
بن مالک
بن نضر
بن کنانة
بن خزیمة
بن مدرکة
بن الیاس
بن مضر
بن نزار
بن معد بن عدنان.... پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایتی به اجدادشان اشاره کرده و میفرمایند: «اذا بلغ نسبی الی عدنان فامسکوا» یعنی هرگاه نسب من به عدنان رسید متوقف شوید و از ذکر اجداد جلوتر خودداری کنید.
لذا اکثر مورخین هم، اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را از عدنان، جد بیستم رسول اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ضبط کردهاند.
مسعودی در «
التنبیه و الاشراف» مینویسد: «اینکه نسب پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را از
معد بن عدنان جلوتر نبردیم برای این است پیامبر از این کار
نهی کرده و فرموده نسبشناسان دروغ گفتهاند. همچنین از
معد تا
اسماعیل بن ابراهیم در شمار و نام کسان اختلاف بسیار است و آنچه مسلم و بیخلاف است نسب ایشان تا
معد بن عدنان است.»
بنابراین از عدنان به بالا تا برسد به حضرت آدم ابوالبشر (علیهالسّلام)، هم در عدد و هم در نام اجداد پیامبر اختلاف فراوانی در روایات و تواریخ دیده میشود و شاید یکی از جهاتی هم که سبب شده تا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور دادهاند از ذکر بقیه آنها خودداری شود همین جهت باشد. در حدیثی از آن حضرت نقل شده که فرمودند: «کذب النسابون؛ نسبشناسان دروغ گفتهاند.»
و بدینترتیب آن حضرت در مقام تکذیب اهل انساب بر آمدهاند.
از
ام سلمه همسر پیمغبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که از پیمغبر خدا شنیدم که فرمود عدنان پسر ادد
بن زند
بن یری
بن اعراق الثری بوده است. در ادامه حدیث چنین آمده است که: زند همان همیسع و یری همان نبت و اعراق الثری همان اسماعیل پسر
ابراهیم (علیهماالسّلام) است.
نسب پیامبر از طرف مادر بدینشرح است:
آمنه بنت وهب بن عبد مناف
بن زهرة
بن کلاب از تیره
بنیزهره و از
قبیله قریش.
نسب پدری و مادری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عبد مناف جد سوم و کلاب جد پنجم ایشان به هم میپیوندد. پدر آمنه یعنی وهب
بن عبدمناف
بن زهره، رئیس و سرور بنی زهره بود و
مادرش بُرّه دختر عبدالعزی از خاندان
بنیعبدالدار بود.
آمنه به لحاظ شرف و پاکدامنی، سالار زنان بنی زهره بود بهطوری که او را برترین عقیله قریش دانستهاند.
گفتهاند آنگاه که داشتن دختر برای اعراب مایه ننگ و شرمساری بود، آمنه در میان قوم و خاندان خود احترام ویژهای داشت.
پدر، مادر، اجداد و جدات پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همه و همه
مسلمان و
مومن بوده و نطفه نورانی وی در هیچ
صلب و
رحم مشترک میان
کفر و
اسلام و
ایمان و شرک قرار نگرفته است. پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل اسماعیل ذبیح و فرزند
ابراهیم خلیل و از سلاله حضرت آدم ابوالبشر است.
خداوند متعال در آیاتی از
سوره شعرا میفرماید: «وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزیزِ الرَّحیمِ• الَّذی یَراکَ حینَ تَقُومُ• وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدینَ• اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم؛
و بر خداوند عزیز و رحیم توکّل کن! • همان کسی که تو را به هنگامی که (برای عبادت) برمیخیزی میبیند • و (نیز) حرکت تو را در میان سجدهکنندگان! • اوست خدای شنوا و دانا.»
بر اساس برخی از روایات و تفاسیر، مقصود از «و تقلّبک فی السّاجدین» این است که پیشینیان حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیدرپی و پشت در پشت، سجدهگزار، نیایشکننده و
موحّد بودهاند.
چنانکه
علامه مجلسی در ذیل این آیه به نقل از
شیخ طبرسی مینویسد: مراد از سّاجدین، در آیه موحّدین است؛ یعنی نطفه نورانی نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نبیای به
نبی دیگری منتقل میگشت.
آیتالله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه چنین مینویسد: منظور از «تقلّبک فی السّاجدین» این است که نقل و انتقال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در صلب پیامبران از آدم تا عبداللَّه همه تحت نظر لطف
پروردگار صورت گرفته، یعنی هنگامی که
نطفه پاک تو از پیامبر موحد و ساجدی به پیامبر دیگری منتقل میشد، خدا از همه آگاه بود. در
تفسیر علی بن ابراهیم از
امام باقر (علیهالسّلام) در تفسیر این آیه چنین آمده است: «فی اصلاب النبیین صلوات اللَّه علیهم؛ در صلب پیامبران که درود خدا بر آنها باد.»
و در
تفسیر مجمع البیان در توضیح همین جمله از امام باقر (علیهالسّلام) و
امام صادق (علیهالسّلام) چنین آمده است: «فی اصلاب النبیین نبی بعد نبی، حتی اخرجه من صلب ابیه عن نکاح غیر سفاح من لدن آدم؛ در صلب پیامبران قرار داشت، پیامبری بعد از پیامبر دیگر، تا اینکه خداوند او را از صلب پدرش از ازدواجی پاک، و دور از هرگونه ناپاکی از زمان آدم به بعد، بیرون فرستاد.»
امام علی (علیهالسّلام) درباره اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «اختاره من شجرة الانبیاء و مشکاة الضّیاء و ذؤابة العـلیاء و سـرّة البطحاء و مصابیح الظّلمة و ینابیع الحکمة؛ خداوند، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از دودمان پیامبران و چراغدان نورگستر و خاندان سرآمد و از سرزمین بطحا و از مـیان چراغهای ظلمت و چشمههای حکمت برگزید.»
از روایات مختلف اسلامی میتوان به موحد و مومنبودن تمام اجداد پیامبر پی برد، زیرا در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمودند: «لم یزل ینقلنی اللَّه من اصلاب الطاهرین الی ارحام المطهرات حتی اخرجنی فی عالمکم هذا لم یدنسنی بدنس الجاهلیة؛ همواره خداوند مرا از صلب پدران پاک به رحم مادران پاک منتقل میساخت، و هرگز مرا به آلودگیهای دوران جاهلیت آلوده نساخت.» این روایت را بسیاری از مفسران
شیعه و
اهلتسنن مانند مرحوم طبرسی در مجمع البیان و
نیشابوری در تفسیر
غرائب القرآن و
فخر رازی در
تفسیر کبیر و
آلوسی در تفسیر
روح المعانی نقل کردهاند.
بدون شک یکی از بارزترین مصادیق آلودگی، شرک و بتپرستی است؛ چنانکه خداوند متعال در
قرآن کریم میفرماید: «اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ؛
مشرکان آلوده و ناپاکند.»
سیوطی دانشمند معروف سنی در کتاب
مسالک الحنفاء میگوید: پدر و مادر و اجداد پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچگاه
مشرک نبودند و به حدیثی که در بالا از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردیم استدلال نموده است و اضافه میکند که ما میتوانیم این حقیقت را با توجه به دو دسته از روایات اسلامی اثبات کنیم نخست روایاتی که میگوید: پدران و اجداد پیامبر تا آدم هر کدام بهترین فرد زمان خود بودهاند. دوم روایاتی که میگوید: در هر عصر و زمانی افراد موحد و خداپرست وجود داشته است با ضمیمه کردن این دو دسته روایات ثابت میشود اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جمله (پدر
ابراهیم) حتما موحد بودهاند.
شیخ طبرسی (رحمةاللهعلیه) در مجمع البیان در مورد «
آزر»که در قرآن بعنوان پدر
ابراهیم ذکر گردیده گوید: آزر جد مادری
ابراهیم (علیهالسّلام) و یا عموی آن حضرت میباشد.
طبری که از دانشمندان اهلسنت است در تفسیر
جامع البیان صریحا میگوید: آزر پدر
ابراهیم نبود.
آلوسی در ذیل همین آیه میگوید: آنها که میگویند: اعتقاد به اینکه آزر پدر
ابراهیم نبود مخصوص شیعه هست از کم اطلاعی آنها است زیرا بسیاری از دانشمندان معتقدند که آزر اسم عموی
ابراهیم بود.
شیخ طبرسی (رحمةاللهعلیه) در مجمع البیان درباره اعتقاد شیعه به ایمان اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ادعای اجماع کرده است و مینویسد: این مطلب ثابت شده که پدران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا آدم همگی موحد بودهاند، و طائفه شیعه بر این مطلب
اجماع دارند...
شیخ صدوق از امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) فرمودند: «عبدالمطلب هیچگاه
قمار بازی نکرد و بت نپرستید و...و میگفت: من بر دین پدرم،
ابراهیم، هستم.»
علامه محمدباقر مجلسی (رحمةاللهعلیه) نیز در
بحار الانوار فرموده است: شیعه امامیه متفقا معتقدند که پدر و مادر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همه اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابوالبشر (علیهالسّلام) همگی مسلمان (و معتقد به خدای یکتا) بوده و بلکه از «
صدیقین»بودهاند که یا
پیامبر مرسل و یا از اوصیاء و
معصومین بودهاند و شاید برخی از ایشان بخاطر
تقیه یا مصالح دیگری اسلام خود را اظهار نکردهاند.
امام صادق (علیهالسّلام) در روایتی میفرمایند: «
جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: ای محمد خداوند تو را
سلام میرساند و میفرماید: من آتش را حرام کردم بر صلبی که تو از آن بودهای و بر بطنی که تو را حمل نمود و بر کسانی که تو را سرپرستی نمودند. پیامبر به جبرئیل عرضه داشت: این مطلب را برایم واضح کن. سپس جبرئیل فرمود: اما منظور از صلبی که تو از آن بودهای عبدالله
بن عبدالمطلب است و منظور از بطنی که تو را حمل نمود آمنه بنت وهب است و منظور از کسانی که تو را سرپرستی نمودند
ابوطالب بن عبدالمطلب و
فاطمه بنت اسد است. علامه مجلسی در ادامه حدیث در بیانی میفرماید: «هذا الخبر یدل علی ایمان هؤلاء...؛ این حدیث بر ایمان این افراد دلالت میکند.»
بر اساس روایتی از امیرالمومنین امام علی (علیهالسّلام) ابوطالب، عبدالمطلب، هاشم و عبدمناف پیرو دین
ابراهیم (علیهالسّلام) بودند و هرگز بتها را پرستش ننمودند.
ولی در میان علماء اهلسنت در اینباره اختلاف زیادی وجود دارد؛ جمعی از آنها مانند سیوطی همانند شیعه عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگی موحد بودهاند،
و جمعی نیز آنها را و حتی عبدالله پدر آن حضرت را
کافر و مشرک دانستهاند.
از جمله مطالبی که در مورد اجداد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در منابع تاریخی و روایی آمده است، داستان نذر عبدالمطلب و ذبح عبدالله و حدیث «انا ابنالذبیحین»است. منظور از ذبیح اول حضرت اسماعیل (علیهالسّلام) و منظور از «ذبیح» دوم «عبدالله» پدر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است. حدیث «انا ابنالذبیحین» در بسیاری از کتابهای محدثین و مفسرین شیعه و اهلسنت از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است.
داستان ذبح عبدالله را نیز بسیاری از اهل حدیث و تاریخ و سیرهنویسان با مختصر اختلافی در کتابهای خود آوردهاند.
بر اساس آنچه در منابع تاریخی و روایی آمده است، با تولد یافتن حمزه و عباس عدد پسران عبدالمطلب به ده تن رسید، و عبدالمطلب برای ادای نذر از بین فرزندان
قرعه انداخت و قرعه به نام عبدالله درآمد، در این هنگام عبدالمطلب، عبدالله را به جایگاه قربانی آورد تا در راه خدا
قربانی نموده و به
نذر خود عمل کند. مردم
مکه و
قریش و فرزندان دیگر عبدالمطلب و داییهای عبدالله پیش آمده و خواستند بوسیلهای جلوی عبدالمطلب را بگیرند، تا بالاخره پس از گفتگوی زیاد قرار بر این شد که میان شتران عبدالمطلب و عبدالله قرعه بزنند و اگر قرعه بنام شتران در آمد آنها را بجای عبدالله قربانی کنند و اگر باز بنام عبدالله در آمد به عدد شتران بیافزایند و قرعه را تجدید کنند و همچنان به عدد آنها بیفزایند تا وقتی که بنام شتران در آید، وقتی که عدد شتران به صد شتر رسید قرعه بنام شتران در آمد که در آن هنگام صدای هلهله زنان و مردان مکه به شادی بلند شد و همگی خوشحال شدند، اما عبدالمطلب قبول نکرده و دو بار دیگر قرعه زد و چون دو بار دیگر نیز قرعه بنام شتران در آمد؛ عبدالمطلب یقین کرد که خداوند به این
فدیه راضی شده و عبدالله را رها کرد و سپس دستور داد شتران را قربانی کرده گوشت آنها را میان مردم مکه تقسیم کنند.
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) این داستان را در کتاب
عیون و
خصال به تفصیل از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده،
و در کتاب
من لا یحضره الفقیه نیز از امام باقر (علیهالسّلام) اجمال آنرا در باب احکام قرعه روایت کرده است.
درباره ماجرای نذر حضرت عبدالمطلب و قربانی کردن فرزندش عبدالله یعنی پدر بزرگوار پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختلاف نظراتی وجود دارد، بعضی از صاحبنظران این ماجرا را به صورت یک داستان مسلم و نشانه عظمت و قاطعیت جناب عبدالمطلب دانسته و اینکه تا چهاندازه این مرد پایبند به
عهد و
پیمان خود بوده است.
محدث بزرگوار شیعه مرحوم
ابنشهرآشوب ماجرای نذر عبدالمطلب و ذبح عبدالله را از همین بعد مورد بحث قرارداده و از همین زاویه به آن مینگرد، و بدون ذکر سند و بعنوان یک داستان مسلم در کتاب خود «
مناقب آل ابیطالب» آورده و آنرا در جهت تقرب به خدا و دلیل بر کمال ایمان عبدالمطلب دانسته است.
در مقابل بعضی معتقدند که علیرغم اعتقاد
شیعیان به ایمان تمامی اجداد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، این ماجرا عبدالمطلب را در زمره مشرکانی قلمداد میکند که برای خدایان خود فرزندانشان را قربانی میکرده و یا نذر مینمودهاند و خداوند تعالی این عمل آنها را در قرآن کریم یک عمل زشت و شیطانی معرفی کرده و میفرماید: «وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثیرٍ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دینَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُون؛
همینگونه شرکای آنها (بتها)، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند؛ (کودکان خود را قربانی بتها می کردند، و افتخار می نمودند!) سرانجام آنها را به هلاکت افکندند...»
علی دوانی با تکیه بر موحدبودن عبدالمطلب، و اینکه نذر کشتن فرزندان از آیینهای بتپرستان بود و نیز اینکه در سلسله راویانی که این ماجرا را نقل کردهاند افراد ناشناخته و ضعیفی وجود دارند، جریان نذر عبدالمطلب را افسانه برساخته
امویان میداند. به اعتقاد او امویان به این وسیله میخواستهاند با کاهش فضائل اجداد
امیرالمومنین جایگاه ایشان را نیز پایین بیاورند.
به هر حال کسانی مانند
زمخشری و فخر رازی و نیشابوری از قدمای علمای عامه و بسیاری دیگر از مفسران اهلسنت این داستان را در تفسیر آیه «وَ کَذَلِکَ زَینَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ اَوْلَادِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ...؛
همینگونه شرکای آنها (بتها)، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند...» نقل کرده و مصداق آنرا عبدالملطلب دانستهاند!! تا از این راه اعتقاد خود را در مشرکدانستن پدران پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تثبیت کنند و عقیده صحیح شیعه امامیه را در این خصوص تخطئه نمایند.
بنابراین، اظهار نظر قطعی درباره صحت و سقم و کیفیت نذر جناب عبدالمطلب، مشکل است؛ اما به استناد آیات و اخبار و اجماع علمای شیعه، آنچه مسلم است؛ این است که تمامی اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همگی موحد و مومن بوده و هرگز دچار آلودگی
شرک و
بتپرستی نشدند.
درباره چگونگی آشنایی و ازدواج آمنه با عبدالله و نیز رخدادهای پس از
ازدواج، گزارشهای مختلفی در منابع ذکر شده است. بر پایه یکی از این گزارشها، وهب پدر آمنه پس از دیدن شجاعت عبدالله در برابر یهودیان و نیز لطف ویژه الهی به او، همسرش را برای
خواستگاری از عبدالله نزد عبدالمطلب میفرستد.
اما بر پایه گزارشهای دیگر، عبدالمطلب خود همراه عدهای از خویشان به خانه وهب رفته، از آمنه برای عبدالله خواستگاری میکند و سپس
خطبه عقد را جاری ساخته، چهار روز
ولیمه میدهند.
از آنجا که عبدالله پدر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ۲۵ سالگی از دنیا رفتند، بنابراین وی در هنگام ازدواج با آمنه حدود ۲۴ سال داشته است.
بعضی از منابع تاریخی زمان ازدواج را، یک سال پس از داستان ذبح عبدالله، دانسته و نوشتهاند: بعد از گذشت یک سال از داستان ذبح عبدالله، عبدالمطلب، وی را به خانه وهب
بن عبد مناف؛ که در آن روز بزرگ قبیله خود یعنی قبیله بنیزهره بود آورد و دختر او آمنه را که در آن روز بزرگترین زنان قریش از نظر نسب و مقام بود به ازدواج عبدالله در آورد.
یعقوبی میگوید: ازداج عبدالله و آمنه ۱۰ سال پس از حفر زمزم بوده است.
در شماری از گزارشهای همسو، در منابع روایی و تاریخی از وجود نوری خاص در پیشانی عبدالله از آغاز تولدش
تا زمان
زفاف، سخن به میان آمده که سبب ابراز تمایل برخی از زنان همچون زنی خثعمی،
فاطمة بنت مرة،
فاطمه خثعمیه،
قتیله، خواهر
ورقة بن نوفل،
یا لیلی عدویه
به او شده بود. آنها که خواستار این نور بودند، به عبدالله پیشنهاد ازدواج یا
همبستری میدادند. پس از ازدواج با آمنه، این نور دیگر در چهره عبدالله دیده نشد و به آمنه منتقل گشت.
برخی از منابع علت دشمنی
یهود با عبدالله و تصمیم آنان برای کشتن او را مشاهده همین نور دانستهاند.
ابنشهرآشوب در المناقب چنین نقل میکند: در مکه زنی بود به نام: «فاطمه دختر مرة»، که کتابها خوانده و از اوضاع گذشته و آینده اطلاعاتی بدست آورده بود، آن زن روزی عبدالله را دیدار کرده بدو گفت: توئی آن پسری که پدرت صد شتر برای تو فدا کرد؟ عبدالله گفت: آری. فاطمه گفت: حاضری یکبار با من همبستر شوی و صد شتر بگیری؟ عبدالله نگاهی بدو کرده گفت: اگر از راه حرام چنین درخواستی داری که مردن برای من آسانتر از این کار است، و اگر از طریق حلال میخواهی که چنین طریقی هنوز فراهم نشده پس از چه راهی چنین درخواستی را میکنی؟ عبدالله رفت و در همین خلال پدرش عبدالمطلب او را به ازدواج آمنه در آورد و پس از چندی آن زن را دیدار کرده و از روی آزمایش بدو گفت: آیا حاضری اکنون به ازدواج من درآئی و آنچه را گفتی بدهی؟ فاطمه نگاهی به صورت عبدالله کرد و گفت: حالا نه، زیرا آن نوری که در صورت داشتی رفته، سپس از او پرسید: پس از آن گفتگوی پیشین تو چه کردی؟ عبدالله داستان ازدواج خود را با آمنه برای او تعریف کرد، فاطمه گفت: من آن روز در چهره تو نور
نبوت را مشاهده کردم و مشتاق بودم که این نور در رحم من قرار گیرد ولی
خدا نخواست، و اراده فرمود آن را در جای دیگری بنهد، و سپس چند شعر نیز بعنوان تاسف سرود.
ابنهشام در
سیره خود و سیرهنویسان دیگر به این ماجرا اشاره کردهاند.
برخی از معاصران با ادله و شواهد مختلف، همچون سبک افسانهگونه این گزارشها، ضعف سند همه آنها، وجود افرادی مانند
کعب الاحبار در سند برخی از این اخبار، تناقض آنها با یکدیگر، وجود رگههای یهود ستیزی که بعدها در منابع سیرهای راه یافته، نبود یهودیان در مکه، سازگار نبودن برخی از این گزارشها با شان و مقام عبدالله که در آنها تمایل به خواسته زنان پیشنهاددهنده مطرح شده است و نیز عدم نقل و شهرت تاریخی این اخبار تا قرنها بعد، به نقد و رد آنها پرداختهاند.
از حوادث عـجیب و غـیرمتعارف هنگام
بارداری آمنه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سهولت گذشتن این ایام برای وی بود، زیرا زنان در آن روزگار با توجه بـه نبود یا کمبود امکانات بهداشتی و هوای نامناسب
حجاز و بهویژه شهرِ مکه، دوران بارداری را به دشواری سپری مـیکردند، اما بر اساس برخی گزارشها، دوران بارداری آمنه به حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بسیار آسان بوده اسـت، چنانکه
ابنسعد نیز به نقل از زُهْری نگاشته است که آمنه میگفت: چون به فرزندِ خود آبستن شدم تـا هنگامی که وضع حمل کردم، هیچگونه سختی و ناراحتی ندیدم.
همچنین او در مدت یاد شده، از ناراحتی، شـکم درد و نیز از بیماریهایی که زنان آبستن به آن مبتلا میشدند، شکایت نکرد و هیچ حملی سبکتر و با برکتتر از آبستن بـه وی را در مقایسه با زنان دیگر نیافت.
افزون بر این، ابنسعد به نقل از آمنه در اینباره در گزارش دیگری آورده است: هنگامی که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باردار شدم، نفهمیدم که به او باردارم و هیچگونه احساس سنگینی نکردم، چنانکه زنـان (دیگر) احساس میکنند... تا اینکه زمانی بین خواب و بیداری بودم که کسی (فرشتهای) نزدم آمـد و گـفت: آیا میدانی باردار شدهای؟ گویا گفتم: نمیدانم. گفت: تـو بـه سرور و پیامبر این امت، باردار شدهای... من یقین بـه بـارداری خود کردم. آنگاه آنکس تا نزدیک وضع حمل، نزد من نیامد و چون آن زمـان نـزدم آمد، گفت: بگو «او را از شرّ حاسدان، در پنـاه خدای یگانه بـیهمتا قـرار میدهم.» و من این ذکر را میگفتم.»
در اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
شهر مکه متولد شدند همه منابع تاریخی اتفاق دارند اما در تعیین مکان دقیق تولد دو قول وجود دارد؛
۱. بر پایه گزارشهای تایید شده و مشهور، آمنه پس از ازدواج به خانه عبدالله در شعب بنیهاشم منتقل شد که بعدها به
شعب ابیطالب یا شعب علی معروف گشت
و فرزند خود را همانجا در مکانی که بعدها مولد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نام گرفت به دنیا آورد؛
که بعدها رسول خدا آنرا به
عقیل بن ابیطالب بخشید، و فرزندان عقیل آنرا به
محمد بن یوسف ثقفی فروختند و محمد
بن یوسف آنرا جزء خانه خویش ساخت و به نام او مشهور گردید. در زمان
هارون، مادرش
خیزران آنجا را گرفت و از خانه محمد
بن یوسف جدا کرد و در آنجا مسجدی ساخت و بعدها به صورت زیارتگاهی در آمد، اما وقتی که
وهابیون در حجاز تسلط یافته و مکه را گرفتند و قبور ائمه دین و بزرگان اسلام را در مکه و
مدینه ویران کردند، آنجا را نیز ویران کرده و بصورت مزبله و طویلهای در آوردند. تنها با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از
ملک عبد العزیز قرار شد تا در آنجا کتابخانهای بنا کنند که امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه»شناخته میشود.
۲. قول غیر مشهور دیگری وجود دارد که ولادت آن حضرت را در خانهای در نزدیکی
کوه صفا دانسته است.
شاید یکی از پر اختلافترین مسائل تاریخ زندگانی پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختلاف موجود در تاریخ ولادت آن بزرگوار باشد که اگر کسی بخواهد همه اقوال را در اینباره جمعآوری کند به بیش از ۲۰ قول میرسد.
مقریزی بیشتر این قولها را در اینباره جمعآوری کرده و در کتاب خود
امتاع الاسماع آورده است.
ولی مشهور نزد محدثین شیعه آن است که آن حضرت در روز جمعه ۱۷
ربیع الاول «
عام الفیل» (سالی که
ابرهه به قصد تخریب
خانه کعبه لشکرکشی کرد ولی به هدف خود نرسید و دچار
عذاب الهی شد) در شهر مقدس مکه معظمه متولد گردید. اما اکثر علمای عامه ولادت پیغمبر را در را در روز دوشنبه ۱۲ ربیع الاول دانستهاند.
همچنین مشهور آن است که ولادت آن حضرت، نزدیک طلوع صبح جمعه بوده اسـت. مرحوم
ثقة الاسلام کلینی با اهلسنت در تاریخ ولادت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همعقیده است و ۱۲ ربیع الاول را اختیار کرده
که مرحوم مجلسی احتمال
تقیه را در آن داده است.
به هر حال سال دقیق ولادت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معلوم نیست. ابنهشام و برخی دیگر، ولادت ایشان را در عام الفیل نوشتهاند. اما مشخص نیست عام الفیل بهطور دقیق چه سالی بوده است. ولی از آنجا که تاریخنویسان، درگذشت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در سال ۶۳۲ م نوشتهاند و او هنگام وفات ۶۳ ساله بوده، میتوان تولد پیامبر را بین ۵۶۹ تا ۵۷۰ میلادی حدس زد.
البته برخی منابع زمان حمل را در یکی از
ایام تشریق یعنی یازدهم یا دوازدهم یا سیزدهم ماه حج دانستهاند.
به همین علت گفتهاند: چون مدت حمل بطور طبیعی انجام شده و اعجازی در اینباره نقل نشده، قول به ولادت در
ماه رمضان صحیحتر از ربیع الاول است.
پاسخ این اشکال را علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) اینگونه داده که: این تاریخ روی حساب «نسیء» است که در
زمان جاهلیت انجام میدادند. معنای «نسیء» این است که اعراب جاهلی طبق دلخواه
ماههای حرام را که یکی از آنها
ماه ذی حجه بوده جابهجا میکردند و بهجای ماه حرام اصلی ماه دیگری را به صورت قراردادی برای خود ماه حرام قرار میدادند، و اعمال حج را بجای ذی حجه در آن ماه دلخواه خود انجام میدادند، که
قرآن کریم این عمل را «زیاده در کفر» نامیده و از آن نهی نموده است. «اِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ...؛
نسیء (جابهجا کردن و تاخیر ماههای حرام)، افزایشی در
کفر (مشرکان) است...» روی این حساب حج در آن سال در
ماه جمادی الثانی بوده و حمل نیز در همان ماه بوده همانگونه که در برخی از روایات نقل شده است.
در روایات آمده است که در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف
جهان به وقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و از جمله «
ارهاصات» بوده است. شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثی است که مرحوم صدوق (رحمةاللهعلیه) در کتاب
الامالی به سند خود از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده و روایات دیگری نیز شبیه به آن در دیگر منابع موجود است.
خلاصه حوادث مقارن ولادت را میتوان در چند بند زیر نام برد.
۱. بتها، همگی بهرو درافتادند.
۲.
ایوان کسری در
مدائن، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت.
۳.
آتشکده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد.
۴. دریاچه ساوه خشک گردید.
۵. نوری درخشش پیدا کرد که فضای
مکه را روشن نمود.
۶. راندهشدن
شیاطین و
جنّیان از آسمانها و منع آنان از شنیدن اخبار آسمانها و
وحی. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای
ملائکه را میشنیدند، برای همیشه، طرد شدند.
حدیثی در این مورد نقل شده که گفته است: «لم یرم بنجم منذ رفع عیسی (علیهالسّلام) حتی بعث رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»
امام صادق (علیهالسّلام) در اینباره میفرماید: شیاطین به آسـمانها رفت و آمد میکردند تا اینکه با تولد
حضرت عیسی (علیهالسّلام)، از سه آسمان و با به دنیا آمدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
هفت آسمان منع شدند.
فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه «وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا؛
و اینکه ما پیش از این به
استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد.» در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها و تیرهای شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در اینباره نقل کرده است.
۷.
سحر تمام ساحران در آن موقع باطل گردید و
علم کهانت از کاهنان گرفته شد.
ابنشهرآشوب، به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) یاد می کند که حضرت فرمود: «در هنگام ولادت پیامبر عظیمالشان، بتها به صورت، به زمین افتادند... پادشاهی نماند؛ مگر آنکه تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد.کاهنان از دانش خود جدا شدند... در آن شب، نوری از سرزمین
حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت.»
برخی از این حوادث در منابع اهلسنت نیز ذکر شده است.
•
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.