هفته وحدت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
هفته وحدت، به فاصله میان ۱۲
ربیع الاول که سالگرد ولادت
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنابر روایات
اهلسنت، تا ۱۷ ربیعالاول که تاریخ ولادت ایشان بنابر روایات
شیعه است گفته میشود. در اهمیت و ضرورت وحدت و همدلی در میان
مسلمانان از دیدگاه
قرآن، هیچ تردیدی وجود ندارد و قاطعانه میتوان گفت که یکی از مسائل اجتماعی، که قرآن بیش از هرچیز دیگر بر آن تاکید دارد، وحدت میان پیروان
اسلام است.
لزوم حفظ وحدت میان مسلمین از جمله اموری است که همواره از سوی بزرگان و رهبران مذهبی مسلمان مورد توجه قرار گرفته است. آشنایی پیروان مذاهب با عقاید یکدیگر، اگر همراه با هتک به معتقدات سایر مذاهب نباشد، نهتنها موجب
تفرقه نمیشود، بلکه مانع از اتهام و دروغپردازی دشمنان اسلام و مسلمین میشود.
حقیقت مفهوم «وحدت» و بهعبارت صحیحتر «اتحاد» آن است که با حفظ عقاید قطعی و مسلم خود، در مقابل دشمن مشترک موضع واحدی داشته و از او غافل نباشیم.
شهید مطهری (رحمةاللهعلیه) قائل است وحدت اسلامی متوقف بر این نیست که
فرق و مذاهب از میان برود.
با وقوع
انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، حساسیت دشمنان اسلام برای ایجاد اختلاف و پراکندگی در میان مسلمانان بیشتر شد. بنابراین
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) با درک این موضوع که دو
مذهب تشیع و
تسنن که از پیروان زیادی در سراسر
جهان برخوردار هستند، هراندازه بتوانند دیدگاههای خود را بهیکدیگر نزدیک کنند، تاثیر بسیار مهم و ارزشمندی در اعتلاء و
عزت و سربلندی مسلمان در جهانی کنونی خواهند داشت و توطئههای هر روزه آنها را نقش بر آب خواهند کرد، روزهای دوازدهم تا هفدهم
ربیع الاول را تحت عنوان «هفته وحدت» نامگذاری کردند. و یکی از مهمترین راههای ایجاد وحدت میان جامعه مسلمین را عرضه نمودند.
در این خصوص دکتر کریم راستگو میگوید:
«این هفته از دو منظر قابل توجه است. اول اینکه نامگذاری آن در ایام تولد حضرت ختمی مرتبت که ابتدای آن به نقل پیروان سنی و پایان آن به عقیده
شیعیان است، و چون ایام شاد و مبارکی است، از نظر
روان شناسی نیز بهترین زمان برای بحث در مقوله وحدت مسلمین است. و دوم هم توجه به بافت مذهبی
کشور ایران است همانطور که میدانیم با اینکه مذهب رسمی کشور ما
شیعه است و تعداد
شیعیان در اینجا بیشتر است، اما اقوام و مردم بسیاری نیز مذهب سنی را انتخاب کرده و به آن معتقدند، بنابراین وجود اختلاف میان آنها موجب میشود که در ایران نیز اختلاف ایجاد شده و حتی
امنیت کشور بهخطر افتد ولذا حفظ وحدت و قرار دادن ایامی از سوی امام (رحمةاللهعلیه) علاوه بر جنبه مذهبی و شرعی از نظر اجتماعی و امنیتی نیز اقدامی بهجا و قابل تامل است».
لزوم حفظ اتحاد همواره مورد توجه مسئولان نظام اسلامی در ایران بوده است. در همین راستا سال ۱۳۸۶ از سوی حضرت
آیتالله خامنهای بهعنوان سال «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» نامگذاری شد. شهید مطهری (رحمةاللهعلیه) در خصوص اهمیت وحدت مسلمانان مینویسد:
«چه خوب گفته است
علامه فقیه
کاشف الغطاء «بنی الاسلام علی کلمتین: کلمه التوحید و توحید الکلمه» یعنی
اسلام بر روی دو اصل و دو فکر بنا شده است. یکی اصل پرستش خدای یگانه است، دیگر اصل اتفاق و اتحاد جامعه اسلامی است».
مقام معظم رهبری در خصوص هفته وحدت و لزوم اتحاد مسلمانان میفرماید:
«این هفته وحدت، این هفته مشترک الاحترام بین مسلمین را قدر بدانید، همه سعی کنند وحدت و اتحاد نیروها و در یک جبهه قرار گرفتن نیروهای مسلمین را که رمز
سعادت و مایه سربلندی مسلمین و بزرگترین حربه ملتها در مقابل
استکبار جهانی است مغتنم بشمارند و قدر بدانند».
طرح این بحث در فضایی فقهی، برخوردار از حاصل کاری است که نهتنها اهمیتی کمتر از نتایج حرکت صرفاً اصلاحی اجتماعی ندارد که روندهای منتهی به شکل یافتگی اجتماعی را معنی و منظوری مؤثرتر و جدیدتر میبخشد. نگاه اجتماعی غیرفقهی به وحدت، این آسیب را در نهان دارد که به هرحال افقی فراتر از توصیه و تحسین وحدت و تبیین ضرورت آن را پیشروی خود نمیبیند، در حالی که مسئله وحدتگریزی توان خود را پیاپی از شکافهای میان
شیعه و سنی میستاند که افزون بر داشتن ماهیتی اعتقادی، از هویتی فقهی برخوردار است. بهنظر میرسد که برای کنار زدن دیدگاههای وحدت گریزانه باید وحدت را در فضایی قدرتمندتر، مؤثرتر و توان بخشتر مطرح و معنی کرد. طرح مبحث وحدت در
فقه و جستوجوگری برای یافتن
حکم فقهی آن (
وجوب،
حرمت و …) را باید پاسخی دانست که میتوان به این وضعیت داد.
البته نباید پنداشت که طرح این پرسش فقهی از وحدت، دل بخواهانه و صرفاً در واکنش به ناکارآمدی یا عدم الزامآوری برداشتهای توصیهای اجتماعی به آن توجیه یافته است؛ چراکه درون مایههای فقهی، خود انجام مطالعهای فقهی را در مورد وحدت میطلبد.
در این میان، تلاشهای اندکی برای مطالعه فقهی وحدت صورت گرفته است. در کانون این تلاشها یکی از فقیهان نامی مرحوم
علامه شرفالدین قرار دارد که مطالب و مباحث او درباره وحدت، نگاهها و رویکردهایی فقهی را همراه دارد و در مواردی به ضرورت وحدت بر اساس برداشتهایی اجتماعی فقهی اعتقاد یافته است.
مسلمانان از نظر اختلافات مذهبی طوری نیستند که نتوانند وحدت داشته باشند، نتوانند با یکدیگر برادر و مصداق «انما المؤمنون اخوه؛
» بوده باشند، زیرا خدایی که همه پرستش میکنند یکی است. همه میگویند: «لا الله الا الله» همه به
رسالت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
ایمان دارند و
نبوت را به او پایان یافته میدانند و
دین او را خاتم ادیان میشناسند. همه
قرآن را کتاب مقدس آسمانی خود میدانند و آن را
تلاوت میکنند و قانون اساسی همه مسلمین میشناسند، همه بهسوی یک
قبله،
نماز میخوانند و یک بانگ به نام
اذان برمیآورند، همه در یک ماه معین از سال که
ماه رمضان است
روزه میگیرند، همه روز
فطر و اضحی را عید خود میشمارند، همه
مراسم حج را مانند هم انجام میدهند و با هم در
حرم خدا جمع میشوند. و حتی همه
خاندان نبوت را
دوست میدارند و به آنها
احترام میگذارند. اینها کافی است که دلهای آنها را بهیکدیگر پیوند دهد. و احساسات برادری و اخوت اسلامی را در آنها برانگیزد
بدون
شک هفته وحدت و طرح این مسئله و ضرورت آن میتواند گام مهمی در راستای وحدت مسلمانان باشد. تمامی مسلمانان باید با توجه به موارد اتفاق خویش اتحاد و انسجام خویش را حفظ کنند و با اتحاد خویش توطئههای دشمنان را نقش بر آب کنند خصوصا ما
شیعیان باید با الگو قرار دادن
ائمه اطهار (علیهمالسّلام) باید ثابت کنیم که پیرو واقعی آن بزرگواران هستیم.
موسی بن جعفر (علیهالسّلام) میفرماید: «چنان رفتار کنید که هرکس شما را ببیند بگوید:
خدا رحمت کند جعفر بن محمد را که چه خوب یارانش را
تربیت کرده است».
در جای دیگری میفرماید: «شما
شیعیان موجب آبرومندی ما باشید، نه مایه آبرو ریزی ما».
از نخست، که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردم را به اسلام دعوت کرد، این هشدار را داد: تنها یک فرقه رستگار است. هرچند
شهادتین «لااله الاّ االله»، «محمد الرسول االله» وسیله تشکّل
امّت اسلامی و دستآویزی برای همبستگی و اتّحاد است.
امّا تنها یک فرقه رستگارند، تنها یک فرقه راه نجات را میپیمایند، و همه فرقههای درون امّتی نمیتوانند برحق باشند، چنانکه فرمود: «سَتُفترق اُمّتی ثَلاث و سبعین فرقة، واحدة منها ناجیة و ثنتان و سبعون فی النّار»؛
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) در
الرسائل العشر و
محمد بن حسن بن مطهر الحلّی (رحمةاللهعلیه) در
ایضاح الفوائد و
شیخ حر عاملی (رحمةاللهعلیه) در
وسائل الشیعه و
علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) در
بحار الانوار و
حاکم نیشابوری در
المستدرک و
ابن حزم در
المحلی و
طبرانی در
المعجم الکبیر و
هیثمی در
مجمع الزوائد و
متقی هندی در
کنز العمال و ... «امّت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند، یک فرقه اهل نجاتند و هفتاد و دو فرقه در آتشاند.»
این حدیث را
سنّی و
شیعه در منابع حدیثی، تاریخی و ملل و نحل آورده و پیروان هر مذهبی خود را
فرقه ناجیه میدانند. امّا برخی ناآگاه یا مغرض میکوشند (برخلاف دلالت حدیث و نظر همه فرق اسلامی) این هشدار مهمّ رسول خدا را نادیده گرفته، و با اهل نجات و رستگار معرفی کردن تمام فرق اسلامی، زمینه تشتت آراء و بهوجود آمدن فرقههای مختلف را فراهم ساخته، پیروان هر فرقه را در عقائدشان سست کرده،
جامعه اسلامی را از تلاش برای دستیابی به اسلام راستین و پیروی از فرقه ناجیه و پرهیز از
گمراهی و پیروی از فرقههای منحرف و حرکت بهسوی اتّحاد و
راه راست باز دارند.
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای نجات مردم از ابتدای دعوت به اسلام، فرقه رستگار را مشخص کرد، و با فرمودهاش: «انّما مَثَلُ اهلبیتی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ...» .
«عن علی قال: انّما مثلنا فی هذه الاُمّة کسفینة نوح...».
«مثل اهلبیت من همچون
کشتی نوح است، که هرکس بر آن سوار شد نجات یافت و هرکس از آن تخلف ورزید غرق گردید.»
پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ۷۳ فرقه تنها فرقهای که بر این کشتی سوار شدند، رهایی یافتند.
شیعه و
علمای شیعه، که بر این کشتی سوار شده بودند، از آغاز به پیروی از
ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) جامعه را به اتّحاد و همبستگی فرا میخواندند و با نقشه شوم و سنّت زشت طواغیت و فراعنه تاریخ (که سبب ایجاد اختلاف و تفرقه بود) مقابله و مبارزه میکردند. مطالعه و بررسی منابع حدیثی و تاریخیِ
شیعه، بر این سخن گواه گویائی است.
احادیث فراوانی از ائمه (علیهمالسّلام) در توجیه بهچگونگی معاشرت
شیعه با
اهلسنّت در کتب روایی
شیعه آمده است که ما به ذکر نمونهای بسنده میکنیم.
شیخ حرّ عاملی در
وسائل الشیعه بابی را تحت عنوان «باب وجوب عشرة الناس» به این موضوع اختصاص داده، و میفرماید: «بَابُ وُجُوبِ عِشْرَةِ النَّاسِ حَتَّی الْعَامَّةِ بِاَدَاءِ الْاَمَانَةِ وَ اِقَامَةِ الشَّهَادَةِ وَ الصِّدْقِ وَ اسْتِحْبَابِ عِیَادَةِ الْمَرْضَی وَ شُهُودِ الْجَنَائِزِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ الصَّلاةِ فِی الْمَسَاجِدِ».
«باب واجب بودن زندگی مسالمتآمیز با مردم، حتّی اهلسنت؛ بدینصورت که امانت آنان را ادا کنید و به سود آنان شهادت دهید و به راستگویی با آنان پایبند باشید،
مستحب است که مریضهای آنان را
عیادت، جنازههای آنان را
تشییع، با همسایگان رفتار نیکو و در مساجد حضور داشته باشید».
در این باب احادیثی آمده که از آن جمله روایت زیر است: راوی گوید: از امام (علیهالسّلام) پرسیدم: سزاوار است رفتار ما میان خود و آنانکه
معاشرت داریم چگونه باشد؟ در حالی که: «لَیْسُوا عَلَی اَمْرِنَا»؛ «بر اعتقاد ما
شیعیان نیستند». فرمود: ببینید، ائمه شما چگونه رفتار میکنند، از آنها پیروی کنید، آنچه آنان انجام میدهند از آنها پیشی نگیرید که گمراه خواهید شد.
۱. «فتمسّکوا بهما، ولاتقدموهم فتضلّوا».
به کتاب و عترتم چنگ زنید و از آنها پیشی نگیرید که
گمراه میشوید.
۲. لاتقصروا عنهما فتهلکوا.
از آنان عقب نمانید که هلاک خواهید شد.
۳. لا تعلّموهما فانّهما
اعلم منکم.
به آنها چیزی نیاموزید زیرا آنان از شما داناترند.
۴. انّ االله سائلکم کیف خلفتمونی فی الثقلین.
از چگونگی رفتارتان با
ثقلین (قرآن و اهلبیتم) بازخواست کننده از شما خداست.
۵. انّی سائلکم حین تردون علیّ الحوض عن الثقلین.
من خود آنگاه که بر
حوض کوثر وارد میشوید از ثقلین (کتاب خدا و عترتم) پرسانم.
با این همه تاکید بر تمسّک و متابعت از اهلبیت (علیهمالسّلام) و هشدار و ترساندن از مخالفت میان مسلمانان است و اینکه
شیعه فرق خود را با
اهلسنّت (در اهتمام به مساله
اتحاد) آشکار کنند و این ملاک و حکمت، امروز هم وجود دارد. پس
مستحب است حضور در مساجد اهلسنّت و نماز خواندن با آنان برای اینکه (این سماحت
شیعه) آشکار شود و میان مسلمانان اتّحاد کلمه بهوجود آید.
و انّما الحکمة فی تشریعها هی المداراة وتوحید الکلمة وابراز المیزه بینهم و بین العامة، و علیه فهی تاتی فی امثال زماننا ایضاً، فیستحب حضور مساجدهم و والصلاة معهم لیمتاز الشیعة بذلک عن غیرهم و تبیین عدم تعصبهم حتی تتحد کلمة المسلمین.
شاید، با مراجعه به منابع حدیثی، فقهی و اعتقادی اهلسنّت این فراخوان بههمبستگی و اتحاد را نتوان یافت. بلکه برعکس در منابع اهلسنّت
دروغ،
تهمت و
توهین فراوانی نسبت به
شیعه، منادیان همبستگی و اتّحاد دیده میشود، بهچند نمونه آن اشاره میکنیم.
دشمنان
شیعه برای اینکه بهتر بتوانند آنان را منکوب نموده و بر ایشان چیره شوند، دروغهای مضحک شاخداری ساخته و پرداخته و در غالب ناسزا و
فحش نثار
شیعه کردهاند. آنان به
شیعه چیزهائی را نسبت میدهند که هیچگاه بر قوه واهمه و مخیله آنان خطور نکرده است.
گاه آنچه را
شیعه کفر میدانند به آنان نسبت میدهند، میگوید:
شیعه همچون
یهود دشمن
جبرائیل (علیهالسّلام) است و میگویند: «غلط جبرئیل بالوحی علی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)» جبرئیل در
وحی خیانت کرده است.
شیعه مسلّماً این افراد خیالی را کافر میدانند.
گاه آنچه برخلاف ضرورت
فقه شیعه است به آنان نسبت میدهند و میگوید:
۱.
شیعه برای زنان
عدّه (طلاق) قائل نیست.
۲.
شیعه بهجای «السلام علیکم» «السام علیکم» که بهمعنای مرگ است میگوید.
۳.
شیعه همچون
نصاری زنانشان
مهریه ندارند، چون قائل به
متعه میباشند، وحال آنکه
شیعه با استناد به آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً؛
» اگر در عقد متعه مهر معین نشود عقد را باطل میداند.
۴.
شیعه مانند یهود قبل از
سجده چند مرتبه سرشان را پائین میآورند. این امر ناشناختهای میباشد، که هر
شیعهای از شنیدن آن تعجب میکند.
۵.
شیعه «لایعدون الطلاق شیئاً الاّ عند کلّ حیضة» طلاق را صحیح نمیدانند مگر در هنگام
حیض. و حال آنکه بهاتّفاق، همه فقهاء
شیعه طلاق را در هنگام حیض باطل میدانند.
اگر کسی به کتابهای فقهی
شیعه مراجعه کند، مییابد که در میان فقهاء
شیعه کسی به خرافات بالا قائل نیست، و این نسبتها دروغپردازی از روی دشمنی و عناد و غرضورزی بوده است، نه اشتباه.
ج: گاه برای زمینهسازی توهین و اتهام به
شیعه، برای یهود
وضو و
نمازهای پنجگانه و ... را ترسیم کردهاند تا بتواند وضو و نماز
شیعه را با آنها مقایسه کنند، و میگویند:
۱.
شیعه (همچون یهود) در وضو
مسح بر کفش را
جایز نمیداند.
۲.
شیعه (همچون یهود)
نماز مغرب را تا آشکار شدن کامل ستارگان بهتاخیر میاندازد.
۳.
شیعه (همچون یهود) پنجاه نماز در شبانه روز
واجب میداند.
۴.
شیعه (همچون یهود) بر شاخهایش سجده میکند.
۵.
شیعه (همچون یهود) قبل از سجده چند مرتبه سرش را پائین میآورد.
۶.
شیعه (همچون یهود) در
نماز صبح بر شیء بلندی سجده میکند.
مشاهده میشود که گروهی از
علماء اهلسنّت این دروغها را همراه با توهین و ناسزاگوئیهای فراوان بازگو کردهاند.
ما از
علمای اهلسنّت انتظار نداریم که همچون
علماء شیعه پرچمدار همبستگی و اتّحاد باشند، تنها متوقّعیم تا
شیعه را از دروغهای رسوائی که به آنها نسبت داده شده تنزیه کنند، و یا حداقل آن دروغها را که امروز حربه دشمن مشترک مسلمانان است بازگو نکنند.
پس از ۱۳۷۸ سال از هجرت یکی از
علماء اهلسنّت شیخ
محمود شلتوت رئیس دانشگاه «
الازهر» مصر فتوائی در راستای اتّحاد و همبستگی داد، که در ضمن این فتوا
شیعه را از اتّهامات فوق
تنزیه کرد.
هرچند این فتوا بهبرکت تاسیس موسسه «دار التقریب» بهوسیله مرجع تقلید
عالم تشیع
آیتالله بروجردی صادر گردید که دبیر کلّ آن نیز یکی از
علماء شیعه علامه شیخ محمدتقی قمی بود، و هرچند این فتوا در مقابل تلاش
عالمان شیعی در طول تاریخ اسلام برای ایجاد اتّحاد و همبستگی ناچیز مینمود، امّا در جو خفقان و دروغپردازی و اتهام و توهین به
شیعه، فتوائی شجاعانه، و شروع مناسبی برای پاسخ به ندای منادیان وحدت «
شیعه» بهشمار میآمد.
ولی متاسفانه این فتوا پاسخ دیگری به دنبال نداشت، و نشر کتابهای مملو از دروغ و اتّهام به
شیعه، برای ایجاد تفرقه و نفرت بین مسلمانان در مناطق اهلسنّت ادامه یافت. از سوی دیگر «فتوای شیخ محمود شلتوت» برای برخی از ساده لوحان
شیعه ناآشنا با مبانی فتوای وی و مبانی فقهی
شیعه دستآویزی گردیده که ناآگاهانه یا مغرضانه بخواهند تا فقهاء
شیعه فتوائی مشابه فتوای شیخ محمود شلتوت صادر کنند.
و با اهل نجات و رستگار معرفی کردن تمام فرق اسلامی (برخلاف حدیث نبوی و نظر همه فرق اسلامی) گامی بهسوی بیاهمیّت جلوه دادن هشدار مهمّ
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برداشته و زمینه تشتت آراء و بهوجود آمدن فرقههای مختلف را فراهم ساخته و پیروان هر فرقه را در عقائدشان سست کرده و جامعه اسلامی را از تلاش برای دستیابی به اسلام راستین و پیروی از فرقه ناجیه و پرهیز از
گمراهی و پیروی از فرقههای منحرف و حرکت به سوی اتحاد و راه راست باز دارند. از اینرو لازم بهنظر میرسد تا مبانی شیخ محمود شلتوت و فقهاء
شیعه در این مورد بیان گردد.
کلاًّ اهلسنّت فتوای
صحابه و
تابعین و فقهاء قرن اوّل و دوم را بدون توجه به مبانی اجتهادی آنان برای خودشان و پیروانشان
حجّت میدانند، از اینروست که اختلاف صحابه و تابعین با یکدیگر را هرچند به جنگ و کشتار منجر شده باشد، مستند به اجتهادشان دانسته و آنها را نهتنها معذور، بلکه ماجور میپندارند.
تا آنجا که مسئله
اجتهاد را وسیله توجیه جنایات حولناکی مانند جنایت
ابن ملجم در به شهادت رساندن
حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قرار دادهاند.
منبع
استنباط فقهاء و مراجع
شیعه قرآن و
سنّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و
سنّت را از طریق
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) تلقی میکنند. و حدیث صحابه و تابعین را از پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همچون احادیث سایر محدثین پس از بررسی و اثبات وثاقتشان بهعنوان دلیل حکم الهی میپذیرند.
امّا پیشوایان مذاهب چهارگانه اهلسنت راهشان در دستیابی به سنّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از صد سال ممنوعیّت نقل حدیث و انقراض دوران صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) احادیث صحابه و تابعین است بدون بررسی از حالشان زیرا همه صحابه را عادل میانگارند، هرچند بین آنان اختلاف و جنگ و مخاصمه و درگیری وجود داشته است.
فقهاء و مراجع
شیعه از تجربه هزار سیصد ساله فقهاء گذشته که در کتب فقهی انباشته شده در
استنباط احکام الهی از قرآن و سنّت بهره میگیرند. امّا پیشوایان مذاهب چهارگانه، که در قرن دوم هجری میزیستند چون در اوائل دوران استنباط احکام بود تجربهای را پشتسر نگذاشته بودند.
مسلّماً، فقهاء و مجتهدان در فتواهایشان خالی از اشتباه و خطا نیستند، به همینجهت گفته میشود «للمصیب اجران و للمخطا اجر واحد» اگر مجتهد در مقدّمات فتوایش کوتاهی نکرده باشد و از همان راهی که خدا و رسول خدا تعیین کردهاند به استنباط پرداخته باشد آنکس که به
حکم واقعی الهی رسیده دو پاداش و آنکس که اشتباه و خطا کرده است یک پاداش دارد.
با
انسداد و بسته شدن راه اجتهاد و حصر مذاهب اشتباهات پیشوایان مذاهب چهارگانه تثبیت و بهعنوان
احکام الهی باقی مانده و راه تصحیح و اصلاح آنها بسته شده است. هرچند با توجه به مطالبی که بیان شد خطا و اشتباه فقهاء
شیعه کمتر است. افزون بر این بواسطه باز بودن راه اجتهاد، اشتباه آنها تثبیت نمیشود و فقهاء بعد از آنان خطاهایشان را بهنقد میکشند. بهاینگونه فقه
شیعه اصلاحپذیر است.
آنچه گفته شد نتیجه میدهد:
۱. فتوای شیخ محمود شلتوت پاسخی مناسب و حکیمانه به ندای همبستگی و اتحاد فقهاء
شیعه بود، و جا دارد وی را به پاس این فتوای تاریخیش ستود. زیرا مبنا و منبع
شیعه در استنباطش کرد پیروان هر مذهبی که یک میلیون
دینار به حکومت بپردازند، مذهبشان به رسمیّت شناخته خواهد شد، و پیروی از سایر مذاهب ممنوع و غیررسمی خواهد بود. و چون تنها
حنفیان،
ماکیان،
شافعیان و
حنبلیان توانستند این پول را بپردازند، مذهبشان رسمی و قانونی اعلان شد.
۲. آیا پول میتواند به مذهب مشروعیت ببخشد؟
۳. آیا ناتوانی از پرداخت پول میتواند مذهبی را غیرمشروع کند؟
۴. آیا حکم والی و حاکمی برای مردم حکومتش تکلیف میآورد؟
۵. آیا پس از او مسلمانان موظف هستن به حکم او عمل کنند؟
این سؤالها و دهها سؤال دیگر موجب گردیده که برخی از
علماء اهلسنّت نیز بهمسئله حصر مذاهب به دیده تردید بنگرند. از آن میان شیخ محمود شلتوت که
امام صادق (علیهالسّلام) را مجتهدی همچون
ابوحنیفه،
شافعی،
مالک و
احمد بن حنبل یا برتر از آنان میانگارد مذهب پیروان آن حضرت را بهرسمّیت شناخته و بر اینمبنا فتوا داده است.
علمای شیعه برای
فتوا و
اجنهاد مبنای موردنظر خود را دارند که بیان میشود:
شیعه سخنان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) را فتوای آنان نمیداند. بلکه حضرت محمد بن عبداالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسول خداست و سخنانش تبلیغ رسالتش میباشد، و ائمه (علیهمالسّلام) ترجمان پیامبرند و سخنانشان بازگوی
سنّت است.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه هدی (علیهمالسّلام) اجتهاد نمیکردند، زیرا اجتهاد کوشش
فقیه جاهل نسبت به
احکام واقعی است برای دستیابی به واقع، که گاه در اثر این تلاش بهواقع میرسد، که فتوایش منجز است، و گاه به واقع نرسیده و خطا میکند، که فتوایش معذر میباشد، یعنی به واسطه ترک وظیفه واقعیش گناهکار نیست. امّا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه هدی (علیهمالسّلام) به واقع آگاهند و نیاز به تلاش و اجتهاد ندارند. از اینرو در بینش
شیعی نمیتوان
امام باقر و
امام صادق (علیهماالسّلام) را بهعنوان مجتهدی با سایر فقهاء مقایسه کرد، و پیروی از امام صادق (علیهالسّلام) به معنی
تقلید و عمل به فتوای وی نیست.
انتخاب
شیعه، اهلبیت (علیهمالسّلام) را بهعنوان مرجع دینی، نه به واسطه بهرسمّیت نشناختن خلیفه عباسی «
القادر باالله» است، نه به واسطه اختیار یکی از فقهاء و مجتهدین است چون آنان را
عالمترین یافتهاند و نه ... بلکه تنها و تنها بواسطه انتخاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنان را به امر الهی برای مرجعیت دینی است.
شیعه بر مدعای فوق به دهها حدیث قطعی الصدور از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استدلال میکند، که از آن جمله است «
حدیث شریف ثقلین» انّی تارک فیکم الثقلین کتاب االله و عترتی اهلبیتی» که در صدورش از رسول اعظم و نبیّ مکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بین
شیعه و
اهلسنّت جای تردیدی نیست. چه اینکه تنها در کتاب شریف «کتاب االله و اهل البیت (علیهمالسّلام) فی حدیث الثقلین من الصحاح والسنن والمسانید و . . . من مصادر اهل السنّة» حدود ۶۰۰ نقل از ۱۶۰ منبع اهلسنّت از ۴۷ صحابی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است که گروهی از مؤلفان این منابع که جزء ائمه حدیث و تراجم اهلسنّت هستند بر صحّت این حدیث تاکید دارند.
هر چند برخی در دلالت این حدیث بر «خلافت» با مشاهده صراحتی که در بعضی از نصوص آن وجود دارد مانند: «انّی تارک فیکم خلیفتین کتاب االله و عترتی اهلبیتی»
تردید کردهاند، امّا بین
علماء شیعه و سنی جای تردیدی در دلالت آن بر مرجعیّت دینی نیست.
خصوصاً که در این حدیث عبارات فراوانی وجود دارد، که مرجعیّت را در انحصار اهلبیت (علیهمالسّلام) قرار میدهد، مانند:
۱. ما ان اخذتم بهما لن تضلّوا.
تا آنگاه که از کتاب خدا و عترت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (معارف و احکام را) بگیرید هرگز
گمراه نخواهید شد.
۲. ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا.
مادامی که چنگ بر کتاب خدا و اهلبیت رسولش زنید گمراه نمیشوید.
۳. لن تضلّوا ان اتّبعتموهما.
هرگز گمراه نخواهید شد، اگر از اهلبیت (علیهمالسّلام) و
قرآن متابعت کنید.
۴. لن تضلّوا بعدی ان اعتصمتم به.
بعد از من گمراه نمیشوید اگر به قرآن و اهلبیت من پناه جوئید.
۵. لاتقدّموهما فتهلکوا.
از آنها پیشی نگیرید که گمراه خواهید شد.
۶. فتمسّکوا بهما، ولاتقدموهم فتضلّوا».
به کتاب و عترتم چنگ زنید و از آنها پیشی نگیرید که گمراه میشوید.
۷. لاتقصروا عنهما فتهلکوا.
از آنان عقب نمانید که هلاک خواهید شد.
۸. لا تعلّموهما فانّهما
اعلم منکم.
به آنها چیزی نیاموزید زیرا آنان از شما داناترند.
۹. انّ االله سائلکم کیف خلفتمونی فی الثقلین.
از چگونگی رفتارتان با ثقلین (قرآن و اهلبیتم) بازخواست کننده از شما خداست.
۱۰. انّی سائلکم حین تردون علیّ الحوض عن الثقلین.
من خود آنگاه که بر
حوض کوثر وارد میشوید از
ثقلین (کتاب خدا و عترتم) پرسانم.
با این همه تاکید بر تمسّک و متابعت از اهلبیت (علیهمالسّلام) و هشدار و ترساندن از مخالفت و تخلف از آنان، که بهگوشهای از آن اشاره شد، هیچ
شیعه آگاهی نمیتواند به خود اجازه دهد که از غیر
اهلبیت (علیهمالسّلام) (
امام باقر و
امام صادق (علیهماالسّلام) و ...) پیروی و تقلید نماید.
و جایز دانستن یک
شیعه عمل بهفتوای یکی از چهار پیشوای اهلسنّت (
ابوحنیفه،
شافعی،
احمد بن حنبل و
مالک) مانند جایز دانستن یک حنفی عمل بهفتوای مالک یا شافعی نیست. به همینجهت است که در حدیثی در
اصول کافی با
سند صحیح از امام باقر (علیهالسّلام) آمده است که پس از اینکه فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده است، بر
نماز،
زکات،
حج،
روزه و
ولایت، در جواب
زراره که میپرسد: کدام افضل است؟ میفرماید: ولایت افضل است، چون کلید آنها است، و تنها والی است که راهنمای بهسوی آنها میباشد.
و در ادامه کلامش چنین بیان میکند: قله و بلندای امر «
دین» و کلیدش و دروازه هر چیز (نیکو و پسندیده) و رضایت خدای مهربان، فرمانبرداری از امام پس از شناخت اوست. خدا میفرماید، «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما اَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً؛
کسی که فرمان رسول خدا را برد از خدا فرمان برده، و هرکس که روی گرداند (و نافرمانی کند) ما تو را بر آنان نگهبان نفرستادیم».
امّا اگر کسی شبها را به
شب زندهداری و نماز بگذراد، روزها را روزه بدارد، تمام اموالش را
صدقه دهد، هر ساله تا پایان عمر حج رود و حال آنکه ولایت ولی خدا را نمیشناسد تا او را ولی خود قرار داده و همه اعمالش به راهنمایی او باشد، نه هیچ حق ثواب و پاداشی بر خدا دارد و نه از اهل ایمان است.
امام (علیهالسّلام) پس از بیان شرط ثواب و قبولی اعمال (برای اینکه کسی تصوّر نکند که شرط (ولایت) بدون مشروط (عمل) کافی است) میفرماید: نیکوکارِ از آنان را خدا به فضل و رحمت خود وارد
بهشت میکند. عن ابی جعفر (علیهالسّلام) قال: بنی الاسلام علی خمسة اشیاء: علی الصّلاة والزّکاة والحجّ والصوم والولایة، قال زرارة: فقلت: وایّ شی ء من ذلک افضل؟ فقال: الولایة افضل، لانّها مفتاحهنّ والوالی هو الدّلیل علیهنّ، ... قال: ثمّ قال ذروة الامر وسنامه ومفتاحه وباب الاشیاء ورضا الرّحمان الطاعة للامام بعد معرفته، انّ االله عزّوجلّ یقول: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما اَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً) امّالو انّ رجلاً قام لیله وصام نهاره وتصدّق بجمیع ماله وحجّ جمیع دهره ولم یعرف ولایة ولیّ االله فیوالیه ویکون جمیع اعماله بدلالته الیه، ما کان علی االله جلّ وعزّ حقّ فی ثوابه ولاکان من اهل الایمان، ثمّ قال: اولئک المحسن منهم یدخله االله الجنّة بفضل رحمته.
از این حدیث افزون بر اهمیّت ولایت و پیروی از ائمه معصومین (علیهمالسّلام) مطالبی استفاده میشود:
۱. دو مرتبه تکرار شده است، کلید نماز، زکات، حج و روزه ولایت است، و دستیابی به نماز و زکات و حج و روزه صحیح و مقبول امکان ندارد مگر از راه ولایت و راهنمائی امام (علیهالسّلام).
۲. امام فرد معیّنی است که وی را باید شناخت، نه اینکه او را انتخاب کنند «الطاعة للامام بعد معرفته».
۳. از استدلال امام باقر (علیهالسّلام) در مورد لزوم اطاعت از امام به آیه «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ؛
» استفاده میشود که اطاعت از امام اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
اطاعت از خدا است.
۴. از ادامه آیه «وَ مَنْ تَوَلَّی فَما اَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً؛
» استفاده میگردد که نافرمانی از امام نافرمانی از خدا است.
۵. اعمال کسی که ولایت ولی خدا را نشناسد «ولم یعرف ولایة ولیّ االله» و اعمالش به پیروی او نباشد، مستحق هیچگونه ثوابی نیست.
۶. کسی که ولایت ولی خدا را نشناسد «ولاکان من اهل الایمان» از اهل ایمان نمیباشد.
۷. آنان که امام را میشناسند و اهل ایمان هستند در صورتی
بهشت میروند که محسن بوده و به مقتضای ایمانشان عمل کنند، «اولئک المحسن منهم یدخله االله الجنّة بفضل رحمته». برخی تصوّر کردهاند که «المحسن منهم»
نیکوکار از آنان، مراد نیکوکار از کسانیست که امام را نشناخته و
اهل ایمان نیستند! امّا این تصور را جمله «ما کان له حقّ فی ثوابه» برای آنان حقی در پاداش نیست، رد میکند. بلی، خداوند مستضعفین آنان که در یافتن حق کوتاهی نکردهاند را از هر فرقهای که باشند
عذاب نخواهد کرد خواه
یهودی یا
نصرانی یا
مشرک و یا مسلمانانی که
فرقه ناجیه را برنگزیدهاند باشند.
اجتهاد در نزد
شیعه عمل به
رأی و
قیاس نیست، و تنها دلیل معتبر در نزد آنان
قرآن و
سنّت معتبر است، به بیان دیگر بیان دین را در انحصار خدا و پیامبرش میدانند، عترت و اهلبیت (یعنی ائمه معصومین (علیهمالسّلام)) را بهعنوان مفسّران
عالم به قرآن و ترجمان سنّت میشناسند و با استناد به قول پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».
و دهها منبع دیگر. بین قرآن و اهلبیت (علیهمالسّلام) هیچگاه مخالفت و تنافی نمییابند.
اجماع در نزد آنان آنگاه
حجّت است که کاشف از سنّت باشد.
عقل چون وسیله درک قرآن و سنت است، جزء
ادلّه اجتهادی بهحساب میآید. در
فقه شیعه اجتهاد و
فتوا نمیتواند توجیهگر جنگ با امام یا قتل امام یا هر مؤمن دیگری باشد.
شیعه فعل و قول غیرمعصوم را حجت نمیداند.
شیعه رفتار هر
صحابی یا
تابعی و یا هر مسلمان دیگر را با قرآن و سنّت میسنجد و آنان را در مخالفتشان با کتاب و سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به بهانه اجتهاد معذور نمیداند.
در نزد
شیعه باب اجتهاد به معنای فتوای به رای و قیاس هیچگاه باز نبوده است. در نزد
شیعه باب اجتهاد به معنای استفاده از قرآن و سنّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچگاه بسته نخواهد شد.
در هر صورت این اختلاف اساسی بین
شیعه و سنی نمیتواند مانع از همبستگی و اتّحاد بین مسلمانان باشد. امّا آنانکه در صدد دستیابی به این هدف مقدس «اتّحاد» هستند باید به نکاتی چند توجه کنند:
۱. همبستگی و اتّحاد میان مسلمانان جهان، در مقابل
یهود و
نصاری و
استکبار جهانی، از اهمّیت بسیار برخوردار است.
۲. دشمن با
حیله و نیرنگ میکوشد مانع اتحاد و همبستگی مسلمانان شود و گاه، به نام «دلسوزی برای وحدت» تیشه به ریشه اتّفاق و همبستگی مسلمانان میزند.
۳. وجود مذاهب و فرقههای مختلف اسلامی، قابل انکار نیست و
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز آن را پیشگویی کردهاند.
۴. تعدّد مذاهب نباید مانع اتّحاد و همبستگی در مقابل دشمنان مشترک مسلمین شود.
۵. نمیشود که همه مذاهب، حق و مطابق واقع باشند، بلکه تنها یک مذهب است که مذهب حق و پیروان آن فرقه نجات یافتگانند.
۶. پیروان هر فرقهای، وقتی تشخیص دادند که باورها و معتقدات آنان ناجی است، نباید به بهانه اتّحاد و همبستگی از عقاید خود و احکام و معارف اسلامی که به آن رسیدهاند دست بردارند.
۷. آشنایی پیروان مذاهب با عقاید یکدیگر، اگر همراه با هتک به معتقدات سایر مذاهب نباشد، نه تنها موجب
تفرقه نمیشود، بلکه مانع از اتهام و دروغپردازی دشمنان اسلام و مسلمین است.
مسلّماً
تشیّع و
تسنّن، دو مذهب است که در بسیاری از مسائل باهم موافق و مشترکاند و در برخی از مسائل باهم اختلاف دارند. اگر اختلافی در میان مذاهب وجود نداشت، مذاهبی به وجود نمیآمد، قوام تعدد مذهب به اختلاف است. امّا در این میان مسائلی وجود دارد که با وجود اینکه از موارد اختلاف نیست به عنوان مسائل مورد اختلاف مطرح گردیده است. و این مسائل نیز سه دستهاند،
۱. اموری که به دروغ به یکی از مذاهب نسبت داده شده، به اینجهت بهعنوان اختلاف مطرح گردیده است.
۲. مسائلی که مورد اختلاف بین فقهاء مذاهب است و ربطی به اختلاف بین
شیعه و سنّی ندارد، امّا بهعنوان اختلاف
شیعه و سنّی مطرح میشود.
۳. مسائلی که از جهت فقهی و اعتقادی مورد اتفاق مسلمانان است، امّا سیره عملی آنان متفاوت است، بهگونهای که این مسائل نمودار اختلاف بین
شیعه و سنّی گردیده است.
پس مسائل موجود بین تشیّع و تسنّن پنج دستهاند، که
علماء سنّی و
شیعه برای تحکیم اتّحاد و همبستگی بین مسلمانان باید برخورد متناسب با هریک از این دستهها را داشته باشند.
این مسائل باید محور همبستگی و اتّحاد قرار گیرد، مانند
توحید،
نبوّت،
قرآن،
معاد،
نماز،
زکات،
حج،
روزه ودهها موضوع دیگر. با وجود اینکه بین مسلمانان و
اهل کتاب تنها یک موضوع مورد اتفاق وجود دارد،
اسلام با سماحت و اغماض (از انحرافات اهل کتاب مانند:
تثلیث «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ؛
» و
تبنّی، برای خدا فرزند انگاشتن «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِاَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ اَنَّی یُؤْفَکُونَ؛
») اهل کتاب را به دور محور
اتّحاد دعوت میکند و میفرماید: «قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا اِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ اَلاَّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ؛
»
چرا مسلمانان برگرد محورهای فراوان مورد اتفاق در تحکیم اتّحاد و همبستگی در مقابل دشمنان مشترک نکوشند، و گوش به نغمه شوم دشمنان تفرقه افکن داده و به اهداف ننگین آنان جامه عمل بپوشند؟!
این مسائل است که حربهای خطرناک در دست دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه و درگیری و نزاع میباشد. از اینرو باید
علماء شیعه و سنّی برای خلع سلاح دشمن سه برنامه را موردنظر داشته باشند.
۱. تبیین نقطه نظرها به صورت شفاف و روشن، و آگاه نمودن مردم به معارف و احکام مذهب، خالی از هرگونه هتک و توهین بهنظر مخالف. زیرا تاریکیها و ناآگاهیها زمینه مناسبی است برای بذر عناد و عداوت و دشمنی، و آگاهی و روشنگری این زمینه را از میان میبرد.
۲. مناظره
علمی بدون
تعصب بین
علماء دو مذهب برای دستیابی به واقع و نظریّه مشترک، و علنی بودن این مناظرات بهمنظور آگاهی بخشیدن به عموم، ترجیح دارد.
۳. پرهیز از جریحهدار کردن عواطف و احساسات پیروان مذاهب دیگر، با ابراز تنفر از مقدّسات آنان و یا تجلیل و تعظیم از آنان. چه اینکه همانگونه که توهین به مقدّسات پیروان هر مذهبی موجب جریحهدار شدن عواطف و احساسات پیروان آن مذاهب دیگر، تجلیل و تعظیم از آنان که مورد تنفر پیروان مذهبی میباشند، موجب جریحهدار شدن عواطف و احساسات پیروان آن مذهبی میشود، مثلاً یاد کردن و ستودن قاتلان و ظالمان اهلبیت پیامبر (علیهمالسّلام) در مقابل
شیعه، غیرقابل تحمّل و بسیار سنگین و دشوار است. مانند اینکه گفته شود،
ابن ملجم مجتهد بوده و بهواسطه کشتن
علیّ (علیهالسّلام) خداوند به او ثواب خواهد داد!! و یا بگویند: امیرالمؤمنین
یزید امام و مجتهد بوده و بهشهادت رساندن فرزندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و به اسیری بردن دختران وی را بر اساس اجتهاد خود مرتکب شده و در نزد خدا ماجور است و ... برای
شیعه قابل تحمّل نیست. همانگونه که اگر کسی در مقابل سنّی
ابولؤلؤ را به پاس قتل
عمر بن خطاب بستاید و بر او رحمت فرستد، عواطف وی را جریحهدار کرده است.
علماء شیعه و سنّی باید به پیروان خود بیاموزند که به عقائد یکدیگر احترام بگذارند و احساسات دیگران را به بازی نگیرند. این اصل آنقدر دارای اهمیّت است، که مراعات آن اختصاص به روابط پیروان مذاهب اسلامی ندارد.
بلکه این اصل باید در همهجا مورد توجه مسلمانان قرار گیرد، حتّی در روابطشان با
مشرکان خداوند متعال میفرماید: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ
عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ؛
(به معبود) کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی نادانی خدا را دشنام دهند، اینچنین برای هر امتّی عملشان را زینت دادیم.» از این آیه استفاده میشود، که نباید به مقدّسات هر قومی (هر چند در واقع از قداست و احترامی برخوردار نیستند) در مقابل آنان هتک و
توهین کرد، ه چند آنان مشرک و آنچه را مقدّس میشمارند
بت باشد.
دروغها و تهمتها که موجب گردیده تا تصوّر شود بین مسلمانان در آن موارد نیز اختلاف وجود دارد. روشن است که با آگاهی بخشیدن به توده مسلمانان و فاش شدن دروغها و تهمتها، وهم و گمان اختلاف نیر رخت برمیبندد.
مثلاً
علماء اهلسنت به سنّیان بفهمانند که
شیعه نه تنها علی (علیهالسّلام) را خدا نمیداند بلکه وی را برتر از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیداند، و نهتنها علی (علیهالسّلام) را افضل از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیداند، بلکه فقهای
شیعه به اتفاق، قائلین به خدایی یا پیامبری علی (علیهالسّلام) را
کافر و
نجس میدانند. و برای رفع اتّهامات اهلسنّت را به مطالعه عقائد
شیعه در مورد امامانشان تشویق کنند.
از سوی دیگر
علماء شیعه به
شیعیان بیاموزند که اهلسنّت دشمن
اهلبیت (علیهمالسّلام) نیستند، و
علماء اهلسنّت با نشر فضائل اهلبیت (علیهمالسّلام) که در منابع حدیثیشان کم نمیباشد،
علماء شیعه را در این وظیفه مدد کنند. و نیز
علماء شیعه حساب
ناصبیان و دشمنان اهلبیت را از سایر اهلسنّت جدا کرده، و
علماء سنّی نیز حساب
غالیان را که علی (علیهالسّلام) را خدا میانگارند، که
شیعیان آنها را کافر میدانند، از
شیعه جدا نمایند، و همچنین تنفر خود را نسبت به نواصب و دشمنان اهلبیت (علیهمالسّلام) ابراز نمایند. اینگونه تلاش در ایجاد وحدت نقش چشمگیری خواهد داشت.
مسائلی که مورد اختلاف بین فقهاء مذاهب است و ربطی به اختلاف بین
شیعه و سنّی ندارد. مانند دستباز یا
دست بسته نماز خواندن، که بهعنوان یکی از مظاهر اختلاف بین
شیعه و سنّی مطرح است، و حال آنکه تنها
شیعه نیستند که دستباز نماز میخوانند بلکه یک چهارم اهلسنّت که پیرو مذهب مالکاند دستباز نماز میخوانند. و مانند
ازدواج موقّت یا متعه که بهعنوان یک اختلاف مذهبی دیگر مطرح میشود، در حالیکه بسیاری از فقها و محدّثان اهلسنّت نیز قائل به جواز متعه بودهاند که از آن جمله، این نظریه را به امامان دو مذهب، از مذاهب اهلسنّت، نسبت دادهاند:
۱.
مالک بن انس، امام
مالکیان.
سرخسی در المبسوط
و
زرقانی در شرح الزرقان
و
مرغینانی در الهدایة فی شرح البدایه
و
ابن همام در شرح فتح القدیر
و
قرطبی در جامع احکام القرآن
جواز متعه را به مالک بن انس نسبت دادهاند.
۲.
احمد بن حنبل پیشوای
حنبلیان.
ابن قدامه در المغنی، از
مقدسی نقل میکند که متعه
مکروه است نه
حرام؛ زیرا در اینباره،
ابن منصور از احمد بن حنبل پرسید، پس او گفت: اگر از آن پرهیز شود بیشتر دوست دارم، ظاهر این کلام کراهت است نه حرمت.
از این قبیل مسائل نیز فراوان است که اگر برای مسلمانان تبیین گردد، از اختلافات بین مذاهب بسیار کاسته میشود. این روشنگری وظیفه هر مسلمان مشتاق شوکت و عزّت
اسلام و مسلمین است.
مسائلی که از جهت فقهی و اعتقادی مورد اتفاق مسلمانان است، امّا در عمل دارای سیرهای متفاوتند. مانند: چگونگی
صلوات بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، باوجود اینکه در همه منابع حدیثی اهلسنّت بر صلوات بر
آل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همراه با صلوات بر آن حضرت تاکید شده است قال
ابن قیم الجوزیّة: فی جلاء الافهام: ... انّ اکثر الاحادیث الصحاح و الحسان، بل کلّها مصرّحة بذکر النّبی «وبذکر آله، و... تظاهرت علی لفظ «محمّد وآل محمّد». انتهی و نشیر الی عدّة من هذه الاحادیث. منها: ما ورد فی کیفیة الصلاة علیه ۶. وهی کما قال ۶: «قولوا: اللّهم صل علی محمّد و علی آل محمّد...».
فقد ورد فی البخاری.
اهلسنت در سخنرانیها وکتابهای خود غالباً مقیّدند به این احادیث عمل نکرده صلوات بر آل محمد را نیاورند، بهگونهای که تفاوت صلوات بین «صلیاللهعلیهواله» «(ص)» و «صلیاللهعلیهوسلم» نشانگر این است که مؤلف کتاب
شیعه است یا سنّی.
و چگونگی ختم قرآن، با وجود اینکه در
قرآن مجید در دو مورد «العلی العظیم» و در چهار مورد «العلی الکبیر» آمده است و مسلّماً اگر خدا را به دو تعبیر «علی» و «عظیم» تعظیم کنیم افضل است (چنانکه در قرآن نیز چنین آمده است) اهلسنّت مقیّدند در پایان قرائت قرآن بگویند: (صدق االله العظیم) برخلاف
شیعه که میگویند: (صدق االله العلی العظیم). از این قبیل مسائل نیز کم نیست.
و چون اینگونه مسائل از شعائر است نمود آن در اختلاف و اتّحاد بسیار است. با ترویج سنّت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این موارد پایههای
وحدت نیز مستحکم میشود.
نکتهها، گفتهها و پیشنهادات مطرح شده درباره وحدت میان
شیعه و
سنی کمتر با دغدغههایی فقهی درگیر شده است. جالب این که بحثهای مطرح شده در باره وحدت از سوی
فقها نیز در بسیاری از موارد در فضایی غیرفقهی و با ادبیاتی صرفاً اصلاحی اجتماعی شکل گرفته است.
مرحوم
شرفالدین در راه اثبات لزوم وحدت به ادلهای چند (که در حقیقت قواعد فقهی بهشمار میآیند) استناد جسته است.
استفاده از ادله فقهی برای اثبات ضرورت مباحثی همچون وحدت، حاوی تلاشی ارزشمند برای بارورسازی لایههایی از امکانات نادیده مانده در دل منابع فقهی است که یا اصولاً انکار شدهاند و یا دست کم، موضوع تلاشهایی فراتر از ارتکازهای نامرئی کمتر قرار گرفتهاند. آنچه در رویکرد و نگاه این
فقیه اهمیت دارد، آن است که وی همانطور که گذشت برخلاف بسیاری از مصلحان وحدتگرا، وحدت را در دل
فقه و در پرتو روابط شناخته شده در درون آن معنی و سپس مراد میکند. به اینترتیب، وحدت برای او یک حکم واجب شرعی است که اهمیتش را دلایل و قواعد فقهی توضیح میدهند.
این مقاله، سه
قاعده فقهی را پیگیری میکند که در کلمات این مصلح بزرگ مورد تمسک قرار گرفتهاند؛ البته وی در استدلالهای خویش نامی از عنوان فقهی قواعد به میان نمیآورد، ولی در نهایت مباحث خود را در فضای تأثیرگذار مطالعهای براساس این قواعد فقهی پیش میراند.
مرحوم شرف الدین با گشودن فصلی تحت عنوان (الشهادتان و حرمة المسلم) در کتاب
الفصول المهمه، روایتهایی چند را از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و یا
امامان (علیهمالسّلام) ارائه مینماید که بر حرمت خون،
مال و
عرض مسلم دلالت دارند. وی به این روایات بهچشم مبنایی فقهی برای وحدت نگاه میکند و با رجوع به آنها، ضرورت وحدت بین
شیعه و سنی را به اثبات میرساند.
بررسی
قاعده احترام مسلم و شرح دیدگاه
علامه شرفالدین درباره استفاده وحدت از آن را، با طرح چند محور به انجام میرسانیم. این روایتها به چند صورت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شده است که به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
المسلم اخو المسلم، لا یحل له دمه و ماله، الا من طیبة نفسه.
لایحل له دم امرء مسلم و لا ماله الا بطیبة نفسه.
این روایت مورد تمسک در کتابهای فقهی قرار گرفته است.
کل المسلم علی المسلم حرام دمه و ماله و عرضه.
المسلم علی المسلم حرام دمه و ماله و عرضه. این روایت در
صحیح مسلم نقل شده و
شهید ثانی آن را بهصورت مرسل در
مسالک ذکر کرده است.
مرحوم شرفالدین، روایتهای دیگری را در کتاب الفصول المهمه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امام صادق (علیهالسّلام) و
امام کاظم (علیهالسّلام) نقل میکند که با موارد فوق، هم افق، همجهت و از حیث نتیجه مشترک هستند. همچون این روایت نبوی: المسلم اخو المسلم لا یظلمه ولا یسلمه، ومن کان فی حاجة اخیه کان الله فی حاجته، ومن فرج عن مسلم کربة فرج الله عنه کربة من کربات یوم القیامة، ومن ستر مؤمنا ستره الله یوم القیامة.
این روایت امام صادق (علیهالسّلام) المسلم اخو المسلم، و هو عینه و مرآته و دلیله لایخونه و لایخدعه و لا یظلمه و لایکذبه و لایغتابه.
با توجه به اینکه روایاتی از این دست و با این مضمون تا سرحدّ تواتر به پیش رفتهاند و در سرتاسر
فقه، به مضمون مشترک آنها (احترام خون، مال و عرض مسلم) عمل و تمسک میگردد
و نیز پارهای از فقها برخی از این روایات (المسلم علی المسلم حرام دمه وماله وعرضه) را نبوی مشهور نامیدهاند
اصل قاعده مورد تردید قرار نگرفته و نزد
شیعه و سنی
جایگاهی محکم، متقن و انکارناپذیر را به خود اختصاص داده است.
قاعده (حرمت خون، مال و عرض مسلم) همانند هر قاعده دیگر، متشکل از یک
موضوع و یک
حکم است. موضوع این قاعده را خون
مسلمان، مال مسلمان و عرض مسلمان، و حکم آن را
حرمت (یعنی حرمت تعدی به هر یک از این سه) تشکیل میدهد. به تعبیر دقیقتر، موضوع قاعده، تعدی به خون، مال و عرض مسلمان، و حکم، حرمت است. قاعده را بهصورت دیگری نیز میتوان تقریر کرد و آن اینکه: احترام جان، مال و عرض مسلمان
واجب است. در اینصورت، (احترام مسلمان) موضوع و (واجب) حکم بهحساب میآید. در هرحال، روشن شدن پاسخ به پرسش از مبنی بودن این قاعده برای وحدت (و همچنین روشن شدن دیدگاه مرحوم شرفالدین در این زمینه) به بررسی موضوع قاعده بستگی دارد که در زیر آن را در دو محور به سامان میرسانیم.
هر یک از
شیعه و سنی، در بحثی مقدماتی، باید به این پرسش پاسخ دهند که آیا کلمه مسلم را در این روایات علاوه بر آنکه منطبق بر خود میدانند، بر دیگری نیز منطبق میدانند یا نه؟ اگر این فراگیری پوشش دهی در انطباق ثابت شود، طبیعی است که در آن صورت مجال بحث از مبنی بودن قاعده برای وحدت
شیعه و سنی فراهم میآید.
پرونده این بحث در سه سطح قابل گشودن و پیگیری است. طرح شدن آن در سطح
شیعی (و با رویکرد به
فقه شیعه)، طرح شدن آن در سطحی سنی (و بر پایه مبانی
فقه اهلسنت)، و طرح شدن آن در گفتوگویی مشترک میان
شیعه و سنی (و با تمرکز بر مبانی هر دو گروه).
بحثی را که مرحوم شرفالدین در این زمینه (در کتاب
الفصول المهمه) پیش کشیده، با رویکردی نزدیک و همخوان با سطح سوم انجام گرفته است؛ هرچند که وی در عینحال، دیدگاههای خود را نیز از
جایگاه عالم شیعی در اینبحث ارایه میکند. طرح شدن این محور حساس در خطابها و گفتوگوهای مرحوم شرفالدین با
اهلسنت، نشان از رویکرد هوشمندانه این
عالم بزرگ در عرصه نگاه به تعامل بین
شیعه و سنی دارد.
مرحوم شرفالدین در برخی از بخشهای کتاب خویش، اختلاف میان
شیعه و سنی را از مصادیق
فساد در زمین، بهشمار میآورد.
در واقع، دلیل از دو مقدمه تشکیل یافته است:
مقدمه اوّل: تفرقه فساد در زمین است. مرحوم شرفالدین این مقدمه را به اینصورت ارایه مینماید: ان هذا التدابر بینهم عبث محض، وسفه صرف بل فساد فی الارض، واهلاک للحرث والنسل؛
این روی برتافتن مسلمانان از یکدیگر، بیهودگی محض و سفاهت صرف است بلکه در زمین فساد میآورد و حرث و نسل را هلاک میکند.
مقدمه دوم: فساد در زمین
حرام است.
در ذهنیت فقهی این
فقیه، طرح قواعدی مانند فساد در زمین و تطبیق آن بر مواردی همچون اختلافهای مذهبی، در بستری از واقعیّتگرایی و آشنایی با زمان شکل گرفته است. بیگمان، تنفس در چنین ذهنیتی به این فقیه این امکان را بخشیده که توانایی تطبیق قواعدی همچون قاعده اجتناب از فساد را بر پدیدههای عصر پیدا نماید.
فراتر از آنکه قواعدی وجود دارند که به وحدت میانجامند، میتوان خود وحدت را قاعدهای فقهی بهشمار آورد. از کلمات شرفالدین استفاده میشود که وی به خود وحدت بهچشم قاعدهای فقهی نگاه میکرده است.
وی در بخشی از
کتاب مراجعات، به هنگام اظهار امیدواری برای رسیدن بهراهی هموار که در آن اختلاف میان مسلمانان از بین برود و بیدار شوند و بهطور جدی به زندگی بنگرند، میگوید: راجعین الی الاصل الدینی المفروض علیهم؛
بازگشتگان به اصل دینی
واجب گشته بر آنان.
در این عبارت دو واژه وجود دارد که در
فقه جای و معنی میگیرد. آن دو، یکی واژه اصل و دیگری واژه فرض (واجب) است. میتوان گفت که شرفالدین، به وحدت به چشم یک اصل (که به معنای قاعده نیز میتواند تفسیر شود) نگاه میکرده؛ حکمیکه از نظر دین، عمل به آن واجب گشته است.
در ادامه بحث قاعده احترام مسلم این پرسش مطرح میشود که آیا از دیدگاه
عالمان شیعه، کلمه مسلم بر سنی نیز اطلاق میگردد؟
در پاسخ به این پرسش دو قول مشاهده میشود:
این قول،
مشهور و رایج است. حتی میتوان فراتر رفت و گفت: شهرت این قول تا سرحد اتفاق نزد
شیعه به پیش تاخته است. مرحوم شرفالدین تعبیری دارد که شاید بتوان گفت او فراتر از اینهم رفته است. وی میگوید: هذا فی غایة الوضوح من مذهبنا لایرتاب فیه ذو اعتدال منّا؛
این (مسلمان بودن سنیان) در نهایت وضوح از مذهب ماست و صاحب اعتدال از ما در آن تردید روا نمیدارد. (مرحوم شرفالدین قول دوم را به لحاظ شاذ بودن، ضعیف بودن و خارج از اعتدال بودن بهحساب نمیآورد.)
در سخن دیگری آن را در زمره واضحات
شیعه بهحساب میآورد.
عبارات برخی از
عالمان گذشته و معاصر که در زمره مشهور جای میگیرند را برای آشنایی بیشتر مرور کنیم:
محقق اردبیلی میگوید: ظاهر این است که مخالف، مسلمان است مادام که به انکار ضروری و یا عملی که با انجام آن از اسلام خارج میگردد، همچون نصب (نسبت به امامان (علیهالسّلام))، دست نزند. والظاهر انه مسلم ما لم ینکر الضروری او لم یفعل ما یخرج به عنه مثل النصب.
در این زمینه
صاحب جواهر سخنی محکمتر را ارائه میکند و میگوید: فساد قول به کفر مخالف آشکار است.
آیتالله خویی نیز میگوید: مخالف، مسلمان و محکوم به
طهارت است و آثار مسلم بر آن مترتب میگردد. ان المخالف مسلم محکوم بالطهارة ویترتب علی المسلم من الآثار.
مرحوم شرفالدین نیز که در زمره قائلان جدی این قول میگنجد، فصلی را تحت این فصل میگشاید که:
اسلام،
اهلسنت را نیز همانند
شیعه در برمیگیرد: السنة
کالشیعة یجمعهم الاسلام.
مستند قول: مستند این قول را مجموعهای از
روایات تشکیل میدهد. صاحب جواهر از این روایات به (اخبار معتبره) یاد مینماید. مرحوم شرفالدین نیز برای اثبات مسلمان بودن سنیان، پارهای از این روایات را ذکر میکند و میگوید: من در مقام استقصای تمام این روایات بر نیامدهام، چه آنکه توضیح واضحات از حکمت به دور است.
مواردی را که این
علامه بزرگ در کتاب خود آورده است، در زیر مرور میکنیم:
۱.
حسنه (و به نظر شرفالدین (
صحیحه))
حمران بن اعین از
امام باقر (علیهالسّلام): والاسلام ما ظهر من قول او فعل، وهو الذی علیه جماعة من الناس من الفرق کلّها، و به حقنت الدماء، وعلیه جرت المواریث، و جاز النکاح، واجتمعوا علی الصلوة والزکوة والصوم والحج، فخرجوا بذلک عن الکفر واضیفوا الی الایمان.
اسلام عبارت است از آنچه از قول و فعل ظاهر میشود، و این همانی است که بر آن، جماعتی از مردم از همه فرقهها هستند و بهوسیله آن، خونها صیانت یافت و بر آن ارثها، جریان گرفت و توسط آن
نکاح جایز شد، آنان بر
نماز و
زکات و
روزه و
حج (بهوسیله آن) اجتماع یافتهاند، پس بهواسطه آن از
کفر بیرون رفته و به
ایمان اضافه شدهاند.
امام خمینی در مقام استدلال و یا استشهاد جهت اثبات کافی بودن
شهادتین، به اینروایت توجه نشان داده و از آن به حسنه حمران تعبیر میکند.
۲. روایت
سفیان بن سمط از
امام صادق (علیهالسّلام): الاسلام هو الظاهر الذی علیه الناس، شهادة ان لا اله الا الله و انّ محمداً رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) واقامة الصلوة، وایتاء الزکوة، وحج البیت وصیام شهر رمضان.
اسلام همان ظاهری است که مردم بر آن هستند، (یعنی)
شهادت به این که جز الله هیچ خدایی نیست و محمد فرستاده
خداوند است، و بهپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه گرفتن در
ماه رمضان.
۳. روایت
سماعه از امام صادق (علیهالسّلام): الاسلام شهادة ان لا اله الا الله، والتصدیق برسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و به حقنت الدماء، وعلیه جرت المناکح والمواریث وعلی ظاهره جماعة الناس.
دلالت این
روایات بر مدعی به دو طریق به اثبات میرسد:
اوّل: در این روایات این تعابیر (والاسلام… هو الذی علیه جماعة من الناس من الفرق کلها) (والاسلام هو الظاهر الذی علیه الناس) و (علی ظاهره جماعة الناس) به چشم میآید و دلالت این جملات بر اسلام اهلسنت کاملاً آشکار است.
دوم: این روایات، ملاک تحقق بخش به
اسلام را
شهادتین (و یا به همراه پارهای از
فروع دین همچون نماز، روزه، زکات و حج) معرفی مینمایند. و سنیان که به
امامت معتقد نیستند برخوردار از این ملاک هستند.
کلمات
فقها نشان میدهد که از این روایات، هر دو استفاده را بهعمل آوردهاند.
صاحب جواهر با اشاره به این روایات، دلالت آنها را بر تحقق یافتن اسلام به شهادتین و اینکه اسلام همانی است که بر آن
جماعت مردم قرار دارند، یادآور میشود.
آیتالله خویی نیز میگوید: روایات بسیار بر این دلالت دارند که در داشتن معامله اسلامی شهادتینی که اکثر مردم بر آن هستند، ملاک میباشد.
امام خمینی و بسیاری از فقها نیز همین استفاده را کردهاند. امام خمینی در این زمینه با اشاره به مقتضای ادله میگوید: ان الاسلام هو الشهادتان.
و
آیتالله گلپایگانی نیز میگوید: ان ما یتحقق به الاسلام هو الاقرار بالشهادتین فقط بشرط عدم اظهار ما یخالف الاسلام کانکار الضروری.
طرفداران این قول، گروهی اندک هستند. این گروه بر مدعای خود، دلایلی را ارائه نمودهاند، که مورد مناقشه و نقد طرفداران قول اوّل قرار گرفته است.
در حقیقت این دلیل از دو مقدمه تشکیل یافته است:
مقدمه اول: هرکس
مؤمن نباشد
مسلمان نیست. این مقدمه با توجه به محال بودن مغایرت
ایمان با اسلام بهدست میآید.
مقدمه دوم: غیرشیعه،
مؤمن نیست.
نتیجه: غیرشیعه، مسلمان نیست. والایمان تستحیل مغایرته للاسلام، فمن لیس بمؤمن لیس بمسلم.
مبنایی که مقدمه اوّل این دلیل را به اثبات میرساند، مورد مناقشه فقها قرار گرفته است. بنابراین مبنا، مغایرت ایمان با اسلام، محال مینماید. فقها با توجه به آیه شریفه: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا؛
» تغایر و تفاوت پیدا کردن ایمان و اسلام را محال ندانستهاند.
مرحوم شرفالدین نیز میان ایمان و اسلام تفاوت میگذارد. وی میگوید: از قول خداوند متعال «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا؛
» بهدست میآید که اسلام، عبارت از مجرد وارد شدن در
دین و تسلیم سید مرسلین شدن و ایمان، عبارت از یقین ثابت در قلوب مؤمنان همراه با اعتراف زبانی به آن است. بر این اساس، ایمان اخص از اسلام بهشمار میآید. و ما افزون بر این،
ولایت را در تحقق ایمان معتبر میدانیم.
امام خمینی این دلیل را نمیپذیرد و میگوید: اقرب آن است که
ارتداد (در این
روایات) به معنای شکستن و نقض عهد ولایت مراد شده باشد، هرچند شکستن در ظاهر و از سر
تقیه و نه
ارتداد از اصل اسلام
صورت پذیرد.
این قول (عدم انطباق کلمه مسلم بر غیرشیعه) به
شیخ انصاری نیز نسبت داده شده است. شاید تاملهای پر حجم شیخ انصاری در مسئله که از شیوه همیشگی وی در داشتن رفت و برگشتهای بسیار پیرامون روایات و ارائه نقد و ابرامهای فراوان به هنگام استدلالورزی جهت رد و یا اثبات یک قول نشئت میگیرد منشا اشتباه در این نسبت شده است. از نظر امام خمینی نیز شیخ به این قول معتقد و ملتزم نشده است. وی میگوید: انصاف این است که این ادعا را نمیتوان پذیرفت که اسلام عبارت باشد از مجموع آنچه
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورده، و (در نتیجه) ترک التزام به بعضی از آنها به هر نحو موجب
کفر میگردد.
سپس بیان میدارد: بههمین جهت، شیخ اعظم بعد از کر و فر، ملتزم به آن نشده است.
میتوان هر یک از قلمرو مفهومی و مصداقی واژه اسلام را چنین جمع بندی کرد:
الف. قلمرو مفهومی واژه اسلام: در تعریف اسلام میتوان گفت که: ان الاسلام هو الشهادتان. این تعبیر و تعریف در کلمات امام خمینی وارد شده است.
ب. قلمرو مصداقی اسلام: علاوه بر
شیعه،
سنی نیز در قلمرو مصداقی واژه مسلم جای میگیرد.
میتوان گفت دو تلقی در این زمینه شکل گرفته است. در تلقی بسیاری، احترام، معنی و تطبیقی محدود و کمرنگ مییابد. این فقیهان، در رویکردی فروکاهنده این حرمت و احترام را در چارچوب نگاهی نه چندان پردامنه و بیشتر کلیشهای که فی المثل نباید دزدی کرد و نباید مسلمانی را کشت معنی کردهاند.
در مقابل رویکرد دیگری این قاعده را زیربنا و زیرساخت روابط اجتماعی و حقوقی بهشمار میآورد و معتقد است از آنجا که این قاعده شامل سه حوزه
اموال و
آبرو و
جان مسلمانان میشود، نقشی پایهای در تامین حقوق هر
انسان مسلمان مییابد و همه عرصههای حقوقی مربوط به فرد را به نوعی دربر میگیرد. احترام در این تفسیر و نگاه کلان، صرفاً یک عدم تعرض محدود نیست؛ یک رابطه برخوردار از سطحی عالی و یک تعامل مبتنی بر اصل کرامت انسانی اسلامی و یک عامل شکل دهنده بهنظم در
جامعه اسلامی است. طبعاً یک جامعه شکل گرفته بر پایه احترام متقابل و عدم تعرض مستقیم و غیرمستقیم به حقوق دیگران، جامعهای متحد، منسجم و جامعهای خالی از عوامل تفرقه است. بر پایه این نگاه، تاکید بر مسلمان بودن به مثابه موضوع قاعده (و نه تاکید بر
شیعه یا سنی بودن) توانایی بارور نشده اما قدرتمندی را برای گسترش وحدت میان
شیعه و سنی به این قاعده بخشیده است. در حالی که نگاه اوّل، علاوه بر آنکه
فقه را از تطبیق کامل و صحیح این قاعده محروم نموده، راه را بر هرگونه برداشت تقریب گرایانه و وحدت خواهانه از آن نیز بسته است.
میتوان گفت، مرحوم شرفالدین با توجه بهمضمون پر مایه این قاعده که هر سه مورد خون، آبرو و جان مسلمانان را دربر میگیرد و با توجه به انطباق کلمه مسلم بر هر یک از
شیعه و سنی، از رهگذر آن بهسمت وحدتگرایی گام برداشته است. وی در ابتدای فصلی که با عنوان (شهادتین و حرمت مسلمان) میگشاید، غرض خود را از طرح آن و در واقع، نگاه و تلقی خود را از معنی
حرمت و نقش رعایت آن در وحدت امت اسلامی ارائه مینماید. وی میگوید: این روایتها (روایتهای دال بر این که هرکس بگوید: (لا اله الا الله و محمد رسول الله) خون، مال و آبروی او محترم است) را آوردم تا غافل متنبه و جاهل قانع گردد و بداند که امر مسلمانان آنگونه که برادران راه تعصب، تصور کردهاند، نیست … (آنان) که مسلمانان را شعبه شعبه و گروه گروه کردهاند؛ (در نتیجه) پارهای پاره دیگر را
تکفیر میکنند و عدهای از عده دیگر
تبری میجویند.
•
مجله فقه، دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله«مبانی فقهی وحدت از دیدگاه علامه شرف الدین »، شماره۴۲. •
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «شیعه منادیان همبستگی واتحاد». •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «هفته وحدت»، تاریخ بازیابی ۹۹/۰۸/۱۲.