هزل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
هزل واژهای عربی و معنی آن
مزاح و بیهوده سخن گفتن است.
هزل واژهای عربی و معنی آن
مزاح و بیهوده سخن گفتن است. این واژه با کِعب (= مزاح و
شوخی) و
هذیان (= سخن لاف و گزاف، سخن
مهمل، لاغ، چرند، جفنگ، بیهودهگویی) و سخریه (= ریشخند و سخن مسخرهآمیز) مترادف است. چنانکه در معنی
هزل در
آیه چهاردهم
سوره الطارق قرآن و
«وَمَا هُوَ
بِالْهَزْلِ؛
» گفتهاند: اَی لَیسَ بِهَذیان و یا ای و ما هُوَ باللَّعِب و به بیان دیگر: ای لَیسَ بالسُّخرِیةِ.
Facetiousness معادل انگلیسی، facétieux معادل فرانسوی و facetiae معادل لاتین این واژه است. (میان برخی کتابفروشان اصطلاح facetiae به آثار هرزهنگاری یا پورنوگرافی هم اطلاق میشود.)
در ادبیات
هزل را نوشتاری گویند که زبان و مضمونی رکیک و خلاف
ادب داشته باشد و بیپرده از روابط جنسی سخن بگوید. از این منظر
هزل در تقابل با جد،
پند و
حکمت قرار میگیرد. به همین دلیل
سعدی در
گلستان گفته است:
به مزاحمت نگفتم این گفتار •••
هزل بگذار و جِد از او بردار
هزل به دنبال موضوعی جدی نیست و هدفش تفریح، شوخی و نشاط لحظهای است، پس با
طنز و
هجو فرق دارد. چرا که طنز خنده را وسیلهای برای نیل به هدفی والاتر میپندارد و هجو در حملههای خود جنبههای فردی یا سیاسی اجتماعی را در نظر دارد.
کمالالدین
حسین واعظ کاشفی سبزواری در کتاب
بدیعالافکار فی صنایع الاشعار هزل را الفاظی دانسته که از نظر
عقل درست و دقیق نباشد و تنها مایه تفریح خاطر شود.
مولوی در دفتر چهارم
مثنوی عنوان میکند که
هزل با وجود ظاهر زشت و شرمآور خود، در باطن نتیجه اخلاقی، اجتماعی یا تنبیهی دارد.
«
هزل تعلیم است آن را جِد شنو ••• تو مشو بر ظاهر هزلش گرو
هر جدی
هزل است پیش
هازلان •••
هزلها جِد است پیش عاقلان
کودکان افسانهها میآورند ••• درج در افسانه شان بس سِرّ و پند
هزلها گویند در افسانهها ••• گنج میجو در همه ویرانهها»
عبید زاکانی در ابتدای رساله دلگشا میگوید:
«چنین گوید مؤلف این رساله و محرز این مقاله عبید زاکانی که فضیلت
نطق که شرف
انسان بدان منوط است بر دو وجه است: یکی جد و یکی
هزل و رجحان جدّ بر
هزل از بیان و
برهان مستغنی است و چنانکه جِدَّ دایم موجب ملال خاطر میباشد،
هزل دایم نیز سبب استخفاف و کسر عرض میشود و قدما گفته باشند:
جِدّ همه ساله جان مردم بخورد •••
هزل همه روزه آب مردم ببرد.
اما اگر ارباب لطف از بهر دفع ملال و تفریح بال چنانکه حکما فرمودهاند که
الهَزلُ فی الکلامِ کالمِبحِ فی الطعام زمانی به مطالعه نوعی از
هزل ملتفت شوند به قول
شاعر را که میگوید:
گرچه توحید و بیان در کار است ••• قدری هم هذیان در کار است
اعتبار کنند و کار فرمایند همانا معذور باشند و بزرگان در این معنی این مقدار جایز داشتهاند.»
عبید در رساله صدپند یادآوری میکند:
«
هزل را خوار مدارید و در
هزلیان به چشم حقارت منگرید.»
آوردهاند
یحیی بن زیاد فراء معروف به امیرالمؤمنین نحو (متوفی ۲۰۷ هـ) گفته است که من برای فرا گرفتن نوادر پیش
ابندراج طفیلی رفتم و با او قرار گذاشتم که در ازای هر سی نادره که بگوید یک درهم بدهم، و اگر نادره خنکی گفت به حسب نیاورم. گفت: اگر نادره خوب میخواهی، هر ده نادره به یک درهم.
و همچنین برای تعلیم
هزل حلقههای درسی بود که در آن معلّمانی تعلیم طنز و
هزل میکردند. از آن جمله روایت
ابوالعبر هاشمی (متوفی ۲۵۰ هـ) است. میگوید: استادی بود که ما برای فراگیری
هزل نزد او میرفتیم. اول چیزی که ما را تعلیم میداد، قلب (دگرگونی، عکس، ضد) اشیاء و مطالب بود. مثلاً ما به جای «صبح بخیر» میگفتیم «شب بخیر» و به جای «بیا جلو» میگفتیم «برو عقب» - الی آخر.
میگوید: روزی پیش او بودم و کتابی در این باب به پایان برد و مهر و امضاء کرد و به من داد و گفت: بر روی آن خاک بریز و بیار. من به روش آب ریختم و نوشتهها از بین رفت. فریاد برداشت که: «چه کردی! حاصل چند سال زحمت مرا از بین بردی!» گفتم: «آری، نه این است که ما سالها به مکتب تو میآییم و قلب تعلیم ما میکنی!» گفت: «برو که دیگر رویت را نبینم، تو از من استادتری، دیگر احتیاج نیست نزد من بیایی»
البته
خواجه نصیرالدین طوسی به این نوع نوشتار التفاتی نداشت،
هزل را کار بیشرمان، شوخچشمان و مسخرگانی میدانست که آن را وسیله معیشت خویش ساختهاند و با ارتکاب رذایل موجب خنده اصحاب ثروت و صاحبان ناز و نمعت میشوند.
دکتر شفیعی کدکنی هم در کتاب مفلس کیمیافروش
هزل را اینگونه تعریف کردهاند:
«
هزل سخنی است که در آن هنجار گفتار به اموری نزدیک شود که ذکر آنها، در زبان جامعه و محیط زندگی رسمی و در حوزه قراردادهای اجتماعی حالت الفاظ حرام یا «تابو» داشته باشد:
اثیرالدین اخسیکتی،
سوزنی سمرقندی،
سراجالدین عثمان مختاری غزنوی،
انوری،
شهاب ترشیزی،
خاکشیر و
ایرج میرزا شاعرانی بودند که به
هزل توجه خاصی داشتهاند. در تذکرههای معروف
قرن دهم تا دوازدهم هجری مانند
تذکره تحفه سامی نوشته
سام میرزا صفوی،
تذکره هفتاقلیم نوشته
امیناحمد رازی،
تذکره نصرآبادی نوشته میرزا
محمدطاهر نصرآبادی و
تذکره آتشکده تالیف
لطفعلیبیک آذربیگدلی نمونههای زیادی از
هزل را میتوان یافت.
سنایی نخستین شاعری است که در عین هجوسراییهای بسیار، سخن از
هزل میگوید و آگاهانه این نوع
شعر را در مفهومی جدا به کار میبرد. سنایی در بیت زیر
هزل را دوبار و هر بار در مفهومی جداگانه به کاربرده است.
هزل من
هزل نیست تعلیم است ••• بیت من بیت نیست اقلیم است
سوزنی سمرقندی هم در بیتی میگوید:
آیم سوی
هزل از جِد، کز
هزل به جِد رفتم ••• کاین دانم و آن دانم روشن چو مه و پروین
در میان آثار ادبی سعدی بخشی به
هزل تعلق دارد. او در ابتدای این دفتر درباره انگیزهاش از تالیف
هزل میگوید:
خبیثات و مجالس
الهزلقالَ السَعدِی رَحمَةُاللهعَلَیهِ اَلزَمَنی بَعضُ اَبناءِ المُلُوک اَن اَصنَفَ لَهُم کتاباً فی
الهَزلِ عَلی طَریقِ السُّوزَنِی، فَلَم اَجِبهُم، فَهَدُونی بِالقَتلِ فَلِاَجَلِّ ذلِک اَجِبتُ اَمرَهُ وَ اَنشَاتُ هذِهِ الاَبیاتِ وَ اَنَا اَستَغفِرُالله العَظیمِ. هَذا فَصلُ علی طَریقِ
الهَزلِ وَلا یعیبُهُ اُولُالفَضلِ لَانَّ
الهَزلَ فِی الکَلامِ کالمِلحِ فی الطَّعامِ. هذا کتابُ المطایبَةِ وَ بِاللهِ التَوفیق.
(سعدی که
رحمت خدا بر او باد گفت مرا ملزم کردند بعضی از بزرگان که تصنیف کنیم برای ایشان کتابی در
هزل به شیوه سوزنی، من به ایشان جواب ندادم پس مرا تهدید کردند به کشتن. پس به خاطر آن پاسخ دادن امر او را و سرودم این بیتها و من پناه میبرم به
خداوند بلندمرتبه به خاطر سرودن این
هزلیات. این فصلی است به شیوه
هزل و این شیوه را بزرگان فضل ایراد نمیگیرند. برای این که
هزل در کلام مانند نمک در غذا است. این کتاب مطایبه است و از خداوند توفیق میخواهم.)
همچنین سعدی در حکایت ۲۷ باب دوم گلستان میگوید: یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت، و طاقت ضبط آن نداشت و بیاختیار از او صادر شد. گفت: ای دوستان مرا در آنچه کردم اختیاری نبود و بزهی بر من ننوشتند و راحتی به وجود من رسید، شما هم به کرم معذور دارید.
شکم زندان باد استای خردمند ••• ندارد هیچ عاقل باد در بند
چو باداندر شکم پیچد فرو هل ••• که بادراندر شکم بار است بر دل
ایرج پزشکزاد در مصاحبهای که در روزنامه اطلاعات با محمد ابراهیمیان داشت عنوان کرد:
از آغاز دوره ادبیات بعد از
اسلام، به اشتباه «
هزل» مترادف با هجو قرار گرفته است. هجو بگومگوی شاعران بین خودشان بود که غالباً با الفاظ رکیک معایب و نقایص نحوه زندگی و حتی نقایص جسمانی یکدیگر را برملا میکردند، عملاً چیزی در حدود
فحش و ناسزای منظوم بوده است. این بیت از
ناصرخسرو گویای این مطلب است.
مکن فحش و
دروغ و
هزل، پیشه ••• مزن بر پای خود زنهار، تیشه
پزشکزاد میافزاید:
هزل چیزی در مقابل جد بوده است. یک قشر ظاهری مزاح و شوخی و یک مغز و هسته درونی، حاوی اندیشه و فکر خاص میباشد.
اصلانی، محمدرضا، (۱۳۹۴)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز همراه با نمونههای متعدد برای مدخلها، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.