مفعول معه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مفعول معه، یک
اصطلاح نحوی است که در
جمله بعد از واوی که به
معنی مَعَ است، می آید و
دلالت دارد بر کسی یا چیزی که
فعل با همراهی وی انجام شده است.
عنوان مورد بحث از
اسم (
مفعول) و
قید آن (معه) تشکیل شده و در مقابل "
مفعول مطلق" است که چنین قیدی را ندارد.
لفظ "
مفعول" به تنهایی،
اسم مفعول از مادّه ی "
فعل" و در
لغت به معنای
معمول و انجام یافته است
اما در صورت اِسناد آن به قید "معه"، معنای "انجام یافته در همراهی آن" خواهد داشت.
در این معنا "مع"
ظرف مضاف و به معنای
زمان یا
مکان اجتماع بوده
و قید "معه" در مقابل قیود دیگری همچون قید "به" در "
مفعولبه" و یا "فیه" در "
مفعول فیه" است.
"
مفعولمعه" در
اصطلاح نحو،
اسم مفرد (مراد از مفرد در اینجا مفرد در مقابل
جمله و
شبه جمله است،)
و فضلهای ("
فضله"، هر
لفظی را گویند که معنای آن در جمله، اساسی نباشد؛ از این رو
استغنا از آن بدون
ضرر و
اختلال در معنای اساسی جمله ممکن است در مقابل "
عمده" که
تحقق معنای اساسی جمله، وابسته به آن است.)
را گویند که بعد از "واو"ی قرار میگیرد که به معنای "مع" بوده و قبل از آن
فعل یا
شبه فعل است. این "واو" به صراحت بر
اقتران و همراهی اسم بعد از آن با اسم قبل از آن در
زمان حصول حدث دلالت دارد؛
مانند: «سِرتُ و الجَبَلَ»؛ در این مثال "الجَبَلَ"
مفعولمعه است و
حرف "واو" به معنای "مع" که بر
اقتران و همراهی اسم بعد آن (الجَبَلَ) با اسم قبل (
ضمیر مرفوعی "تاء" در سرتُ) در زمان
حصول حدث (سیر)
دلالت دارد.
لفظ "مع" در "
مفعولمعه"
اسم و
ظرف به معنای
مکان یا
زمان اجتماع است از این رو
معنای لغوی "
مفعولمعه" (انجام یافته در همراهی آن) با معنای اصطلاحی موافق خواهد بود؛ زیرا همانطور که در
معنای اصطلاحی بیان شد "
مفعولمعه" بعد از "واو"ی ذکر میشود که به معنای "مع" بوده و بر همراهی و
اقتران اسم بعد از آن با اسم قبل از آن در زمان
حصول حدث (انجام یافته)
دلالت دارد و به عبارت دیگر "
مفعولمعه" در زمان
حصول انجام یافتهای (حدث) با اسم قبل از "واو"
مصاحبت و همراهی دارد.
در
علم نحو "
مفعولمعه" در باب
اسم، بخش
منصوبات بررسی میشود اما در ترتیب ذکر
مفاعیل دو رویکرد مشاهده میشود؛ بعضی همچون
ابن مالک در "
ألفیه". مبحث "
مفعولمعه" را بعد از مبحث "
مفعول فیه" ذکر کرده و در مقابل بعضی همچون
ابن حاجب در "
الکافیه"بعد از مبحث "
مفعولله" به بحث از "
مفعولمعه" پرداختهاند.
با توجه به
قیود مذکور در
تعریف اصطلاحی معلوم میشود
نصب لفظ بعد از "واو" به عنوان "
مفعولمعه" با وجود شرایطی است که در ادامه به آنها اشاره میشود:
۱. لفظ بعد از "واو"،
اسم باشد؛ از این رو
فعل "تَقرَأ" در مثال «لا تتناوَل الطعامَ و تقرأ»؛ به جهت اسم نبودن،
مفعول معه واقع نشده است.
۲. اسم بعد از "واو"
فضله باشد؛ از این رو "حامِدٌ" در مثال «اشتَرَکَ محمودٌ و حامِدٌ» با
عطف بر
فاعل (محمودٌ)، جزء اساسی
جمله (
عمده) واقع شده از این رو
مرفوع بوده و
نصب آن بنا بر
مفعولمعه
جایز نیست.
۳. "واو" به معنای "مع" باشد؛ به عنوان مثال معنای
معیّت در عبارت «خلطتُ القمح و الشعیر» از
فعل "خلطتُ" فهمیده میشود از این رو "واو" به معنای "مع" نبوده و نصب"الشَعِیر" بنا بر "
مفعولمعه" صحیح نیست.
۴. قبل از "واو"
فعل یا
شبه فعل باشد؛ از این رو نصب "أباک" در مثال «هذا المالُ لک و أباک» بنا بر
مفعولمعه صحیح نیست؛ زیرا قبل از "واو"،
فعل یا شبه
فعل ذکر نشده است.
عالمان نحو در تعیین
عامل نصب "
مفعولمعه" نظرات متفاوتی دارند که در ادامه به آنها اشاره میشود:
۱. عامل آن
فعل یا
شبه فعل (در صورتی که عامل
شبه فعل باشد
شرط است که بتواند
مفعولبه را
نصب دهد؛ از این رو
صفة مشبّه و
أفعل تفضیل به جهت عدم عمل نصب در
مفعولبه، صلاحیت
عمل در
مفعولمعه را ندارند.)
است.
۲. عامل آن حرف "واو" است.
۳.
عامل آن
فعل مقدّر از قبیل "لابَستُ" و "صاحَبتُ" است.
به عنوان مثال "الطیالسة" در عبارت «جاء البردُ و الطیالسةَ»
مفعولمعه بوده که
عامل نصب آن بر طبق سه نظر یاد شده به ترتیب
فعل "جاء"، حرف "واو" و
فعل مقدّر "لابسَ" میباشد.
حکم اسم واقع بعد از "واو" به
اعتبار عطف آن به "واو" و یا
نصب آن بنا بر "
مفعولمعه" بر پنج گونه است:
در مواردی در اسم بعد از "واو" هر دو صورت عطف و نصب بنابر "
مفعولمعه"
جایز بوده اما به جهت وجود
ضعف و
عیبی در عطف،
نصب آن بنا بر "
مفعولمعه"
رجحان دارد؛
مانند: «أسرعتُ و الصدیق»؛ در این مثال "الصدیق" بدون فاصله بر
ضمیر مرفوع متصل (تاء) در"أسرعتُ" عطف شده است؛ از این رو عطف آن (الصدیقُ)
ضعیف بوده (در صورت وجود فاصله این ضعف بر طرف میشود؛ مانند: «سافرتُ أنا و أخوکَ».)
و
نصب آن (الصدیقَ) بنا بر
مفعولمعه
رجحان دارد.
در صورتی که در
اسم بعد از "واو" علاوه بر
نصب بنابر "
مفعولمعه"، عطف بدون ضعف و عیبی ممکن باشد، عطف
رجحان دارد؛ ( رجحان عطف به این جهت است که عطف اقتضای اعاده
عامل قبل از معطوف را داشته که به
سبب آن
تاکید لفظی واقع شده و معنا
تقویت میشود؛ از این رو عطف در
دلالت معنوی بر
اقتران و
مشارکت قوی تر است.)
مانند: «أضاء القمر و النجوم»؛ در این مثال علاوه بر
نصب "النجوم" بنابر "
مفعول معه"،
عطف آن بر "القمر" بدون
ضعف و
عیبی جایز است از این رو عطف
رجحان دارد.
در مواردی به جهت وجود مانع، عطف
اسم بعد از "واو"
جایز نبوده و
نصب آن بنا بر "مفعولمعه" ضروری است؛ مانع از عطف در این موارد بر دو گونهاند:
الف.
مانع لفظی؛ مانند: « نظرتُ لَکَ و طائراً»؛ در این مثال "طائرا" را نمیتوان بر
ضمیر "کاف" در "لَکَ" عطف کرد؛ زیرا عطف بر
ضمیر مجرور بدون اعادهی
حرف جرّ جایز نیست از این رو
نصب "طائرا" بنابر "
مفعولمعه" ضروری است.
ب.
مانع معنوی؛ مانند: «مشی المسافِرُ و الصحراء»؛ در این مثال "الصحراء" را نمیتوان بر "المسافِرُ" عطف کرد؛ زیرا در صورت عطف باید بتوان
عامل (مشی) را بر
معطوف (الصحراء) وارد کرد در حالی که در اینجا وارد شدن عامل بر معطوف (مشی الصحراء) به جهت عدم
صحت معنا جایز نیست؛ از این رو
نصب "الصحراء" بنا بر
مفعولمعه ضروری است.
در مواردی عطف اسم بعد از "واو" ضروری بوده و نصب آن بنا بر
مفعولمعه
جایز نیست؛ در ادامه به این موارد اشاره میشود:
الف. در صورتی که
عامل اقتضای تعدد افرادی را دارد که در معنای آن مشترک هستند؛ مانند: «اختصمَ العادلُ و الظالمُ»؛ در این مثال عامل (اختَصَمَ) به گونهای است که معنای آن با دو
فاعل و بیشتر محقق میشود از این رو
اشتراک حقیقی دو
فاعل و بیشتر را در "اختصام" نیاز داشته که تنها با
عطف محقق میشود. زیرا عطف اقتضای
اشتراک معنوی حقیقی را دارد به خلاف
معیت و همراهی که اقتضای
اشتراک زمانی را دارد.
ب. در صورتی که
کلام با فرض تحقق
اقتران و همراهی یاد شده در "
مفعولمعه"، معنای صحیحی نداشته باشد؛ مانند: «أشرف القمر و سُهَیلٌ قبله»؛ در این مثال با وجود
لفظ "قبله" در پایان عبارت نمیتوان اقتران و همراهی را میان
اسم بعد از واو (سهیل) و اسم قبل از آن (القمر) در
زمان حصول حدث (اشراف)
تصور کرد؛ از این رو نصب "سهیل" بنابر
مفعولمعه صحیح نبوده و عطف آن ضروری است.
در مواردی به جهت مانعی در معنا،
عطف و همچنین نصب بنا بر "
مفعولمعه" در
اسم بعد از "واو" ممکن نبوده که در این صورت اسم مذکور به
عامل مقدّر مناسب با آن،
منصوب خواهد شد؛
مانند: «أکلنا فاکهةً و ماءً عذباً»؛ در
خوردن و
آشامیدن عادت بر این است که آشامیدن
آب بعد یا قبل از خوردن
میوه است؛ از این رو در مثال یاد شده "واو" بر
همراهی و
اقتران اسم بعد از آن (ماء) با اسم قبل از آن (فاکهة) در زمان
حصول حدث (خوردن)
دلالت نداشته و اسم بعد از آن نمیتواند "
مفعولمعه" باشد و از سوی دیگر عطف در
نیت تکرار
عامل است
از این رو در صورت عطف اسم بعد از "واو"،
فعل "أکلنا" بر "ماء" وارد شده که معنای صحیحی نخواهد داشت زیرا
فعل مناسب آن "شربنا" است. در نهایت در مثال یاد شده، "ماء"
مفعولبه برای
عامل مقدّر مناسب است که تقدیر عبارت "أکلنا فاکهةً و شربنا ماءً عذباً" خواهد بود.
در ادامه به چند اصل در
مفعولمعه اشاره میشود:
اصل در "
مفعولمعه" این است که قبل از آن
فعل یا
شبه فعل ذکر شود ولی گاهی با این اصل مخالفت شده و
عامل آن از
افعال عموم و حذف آن
واجب است که در ادامه به مواردی از این حذف عامل اشاره میشود:
الف. "
مفعول معه" بعد از
مای استفهامی واقع شود که در این صورت
عامل آن محذوف و از
افعال عموم است؛ مانند: «ما أنتَ و الطبَّ»؛ در این مثال "الطبَّ"
مفعولمعه و
عامل آن (تکون) از
افعال عموم و محذوف است. تقدیر عبارت "ما تکونُ و الطبَّ" بوده است.
ب. "
مفعولمعه" بعد از
کیف استفهامی واقع شود که در این صورت عامل آن محذوف و از
افعال عموم است؛ مانند: «کیفَ أنتَ و درسَ النحو»؛ در این مثال "درس"
مفعولمعه و عامل آن (تکون) از
افعال عموم و محذوف است. تقدیر عبارت "کیف تکونُ و درسَ النحو" بوده است.
اصل در "
مفعولمعه" این است که بعد از عامل خود ذکر شود و مخالفت با این اصل ممکن نیست؛
از این رو عبارت "و الجبلَ سرتُ" صحیح نیست؛ زیرا
مفعولمعه (الجبل) بر عامل خود (سرت) مقدم شده است.
اصل در "
مفعول¬معه" این است که بعد از مصاحِب (
معمول عامل) ذکر شود و مخالفت با این اصل ممکن نیست؛
از این رو عبارت «سارَ و النیلَ زیدٌ» صحیح نیست؛ زیرا
مفعولمعه (النیلَ) بر
مصاحِب و همراه خود (زید) مقدّم شده است.
اصل در "
مفعولمعه" این است که بین آن و "واو" فاصلهای نباشد حتّی اگر فاصله با
ظرف ایجاد شود. مخالفت با این اصل ممکن نیست.
از این رو عبارت «سارَ زیدٌ و الیَومَ النیلَ » صحیح نیست؛ زیرا ظرف (الیوم) بین "واو" و "
مفعولمعه" (النیلَ) فاصله شده است.
اصل در "
مفعولمعه" این است که به همراه "واو" ذکر شده و حذف "واو"
جایز نیست.
قیاسی یا
سماعی کابرد
مفعولمعه مورد
اختلاف (بر
خلاف سایر
مفاعیل که در قیاسی بودن آنها اختلافی وجود ندارد)
است؛ در صورت قیاسی بودن، هر
اسمی که شرایط سابق را داشته باشد میتواند به عنوان "
مفعولمعه" واقع شود و در صورت سماعی بودن به کارگیری
مفعولمعه وابسته به کاربرد آن در
گویش عربی است.
آیه «فَأجمعُوا أمرَکُم و شُرَکاءَکُم ثُمّ لا یکُن أمرُکُم غُمّةً»،
(
فکر خود با
قدرت معبودهایتان را جمع کنید سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند)؛ در این آیه شریفه "واو" به معنای "مع" و "شُرَکاءَکُم"
مفعولمعه بوده و
عامل آن "َأجمعُوا" میباشد.
پژوهشکده باقرالعلوم.