معاد جسمانی و روحانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از بحثهای مهم مسئله
معاد، بحث درباره چگونگی معاد از نظر جسمانی و روحانی بودن آن است که در این مقاله به بررسی
معاد جسمانی و
روحانی پرداخته میشود.
در زمینه
معاد جسمانی و روحانی از سوی
فیلسوفان و
متکلمان اسلامی، سه نظریه مطرح گردیده است:
۱. فقط معاد جسمانی: در
قیامت جز
بدن و لذایذ و آلام بدنی و
حسی تحقق ندارد.
۲. فقط
معاد روحانی: در قیامت جز
روح و لذایذ و آلام روحی و عقلی تحقق ندارد.
۳. اعتقاد به هر دو معاد: در قیامت هم روح محشور میشود و هم بدن، و علاوه بر لذایذ و آلام
حسی، آلام و لذایذ روحی و عقلی نیز تحقق دارد.
از آنچه گفته شد، روشن میشود که اعتقاد به هر دو نوع معاد جسمانی و روحانی مبتنی بر امور زیر است:
الف. حقیقت
انسان را بدن مادی اوتشکیل نمیدهد، بلکه حقیقت انسان عبارت است از نفس و روح او ـ که مجرد از
ماده میباشد، ـ و با
مرگ بدن به
حیات خود ادامه میدهد.
ب. در سرای آخرت بدنهای مردگان صورتهای پیشین خود را بازیافته، و نفس و روح آدمیان که با مرگ، از بدن قطع علاقه کرده بود، به بدنها تعلق گرفته و در نتیجه بدنهای مرده زنده میشوند.
ج. پاداشها و کیفرهای اخروی منحصر در آلام و لذایذ
حسی و بدنی نبوده، یک رشته لذایذ و آلام کلی و عقلانی نیز تحقق مییابد.
بنابراین، کسانی که حقیقت
انسان را در همان جنبه مادی و بدن او خلاصه کرده و روح را نیز امری مادی دانستهاند، معاد را منحصر در معاد جسمانی میدانند. اکثریت متکلمان و محدثان طرفدار این قول بودهاند، چنان که
صدرالمتالهین (رحمةاللهعلیه) گفته است:
«اکثر
متکلمان و عموم
فقیهان و
محدثان قایل به معاد جسمانی میباشند؛ زیرا آن روح را جسمی میدانند که مانند
آب در
گل، و
آتش در ذغال، و
روغن در درخت زیتون، ساری و نافذ در بدن میباشد.»
برعکس، آنان که روح را واقعیتی مجرد از ماده میدانند که پس از مرگ بدن هم چنان به حیات خود ادامه میدهد، ولی به تعلق دوباره آن به بدن معتقد نیستند، فقط به معاد روحانی قایل شدهاند، چنان که اکثریت
فلاسفه بر این عقیده بودهاند. صدرالمتالهین (رحمةاللهعلیه) در این باره گفته است:
«اکثر فلاسفه و پیروان طریقه مشاء، فقط قایل به معاد روحانی میباشند؛ زیرا به نظر آنان ماده و صورت بدن پس ازمرگ نابود شده، و دیگر اعاده نخواهد شد. و از طرفی، نفس جوهری است باقی و فناناپذیر که پس از مرگ بدن، علاقة او از
عالم طبیعت قطع گردیده و به
عالم مجردات میپیوندد.»
ولی آنان که در عین اعتقاد به تجرد نفس از ماده و بقای آن پس از مرگ، اعاده بدن را به صورت پیشین و تعلق نفوس را به آنها پذیرفتهاند، و بر این عقیدهاند که در سرای دیگر علاوه بر لذایذ و آلام
حسی و بدنی، آلام و لذایذ روحی و عقلی نیز وجود دارد، به هر دو معاد جسمانی و روحانی معتقد میباشند. صدرالمتالهین (رحمةاللهعلیه) در این باره گفته است:
«بزرگان، حکیمان و عارفان و گروهی از متکلمان ـ مانند
غزالی،
کعبی،
حلیمی،
راغب اصفهانی،
قاضی ابویزید دبوسی ـ و بسیاری از دانشمندان و اساتید امامیه اثنا عشریه ـ مانند
شیخ مفید،
شیخ طوسی،
سید مرتضی،
علامه مجلسی و دیگران ـ قایل به معاد جسمانی و روحانی میباشند؛ زیرا آنان نفس را مجرد از ماده میدانند که بار دیگر تعلق به بدن پیدا میکند.»
امام خمینی معاد را از راه نقلی، عقلی و فکری اثبات شدنی میداند و معتقد است از جهت نقلی، ثبوت معاد از نگاه آیات و روایات امری ضروری است.
از دیدگاه امام خمینی قرآن کریم نیز از راه دلیل عقلی به اثبات معاد پرداخته است. استدلال برخی آیات از راه برهان لمی است که حد وسط، علت غایی است و این دسته از ادله از محکمترین دلیلهاست.
به باور امام خمینی آیاتی مانند «و هو الذی یبدوا الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه» از راه علت فاعلی، تاکید میکند بر اینکه معاد و بعث بر خداوند از آفریدن آسمانها و زمین آسانتر است؛ زیرا آفریدن موجوداتی که در ایجاد تنها به علت فاعلی و ابداع نیاز دارند، از موجودات طبیعی مانند آسمانها و زمین که افزون بر علت فاعلی، علت قابلی و
استعداد نیز نیازمندند، آسانتر است. ازاینرو آفریدن در عالم آخرت که در آن علت قابلی و تحول استعدادها نیست، آسانتر است.
امام خمینی با نقل مقدمات مطرح شده ملاصدرا، جسمانی بودن معاد را قبول میکند، اما این بیان ملاصدرا را که بدن مخلوق
نفس است، نمیپذیرد و باور دارد بدن در نشئه آخرت، معلول نفس نیست زیرا نفس و
بدن جدا از هم نیستند و نفس خود آن بدن است و یک شیء نمیتواند علت خود باشد.
امام خمینی در تقریری دیگر از معاد جسمانی که در آن به مقدمات متعدد ملاصدرا نیازی نیست، معتقد است و تنها از راه
حرکت جوهری نفس و بدن، معاد جسمانی را اثبات میکند.
ازآنجاییکه انسان دارای سیر تدریجی طبیعی است با خروج از عالم طبیعت نیز بدن برزخی را به همراه خود دارد؛ زیرا این بدن از لوازم ذاتی و مراتب نفس است.
بنابراین معاد جسمانی و روحانی بدین معناست که شخص در آخرت افزون بر عذابها و لذتهای عقلانی دارای عذابها و لذتهای جسمانی و
حسی نیز میباشد و با همان بدن که به همراه دارد به کیفر و پاداش میرسد.
براهین چهارگانهای که بر لزوم قیامت و معاد اقامه گردید، معاد روحانی را نیز اثبات میکنند؛ زیرا تحقق چنین معادی هم مقتضای
حکمت،
رحمت و
عدل الهی است، و هم مورد وعده و خبر الهی است.
این که معاد روحانی مورد وعده و خبر الهی است در آینده بیان خواهد شد، اما این که معاد روحانی مقتضای عدل، حکمت و رحمت خداوند است، بیان آن این است که: چون عدهای از انسانها در مراتب عالی از کمال علمی و عملی قرار دارند، تا آن جا که لذایذ و آلام
حسی و بدنی در نظر آنان ارزش چندانی ندارد و جز به رضای دوست و لقای
محبوب نمیاندیشند، بدون شک شایستگی پاداشی متناسب با کمالات خود را دارند. در این صورت، اکتفا نمودن به پاداشهای
حسی و بدنی (معاد جسمانی) موجب بطلان این شایستگی و تضییع
حق آنان است. و این با رحمت و حکمت و عدل الهی منافات دارد.
حکیم سبزواری (رحمةاللهعلیه) برهان یاد شده را این گونه تقریر کرده است:
«ان الخلق طبقات، فالمجازات متفاوتة فلکل منها محبوب و مرغوب و جزاء یلیق بحالها، و للذائذ الحسیة و المبتهجات الصوریة للکل فی العلم و العمل کالظل غیر الملتفت الیه بالذات».
تفاوت انسانها از نظر مراتب کمال که در حقیقت به تفاوت مراتب عبودیت و بندگی در برابر
خداوند باز میگردد، در منابع دینی نیز تصریح شده است.
قرآن از افرادی به عنوان «مخلصون» یاد کرده و یادآور میشود که آنان به هیچ وجه تحت تاثیر اغوای
شیطان قرار نگرفته
و هیچ گونه لغزش و خطایی در عقیده آنان راه ندارد
و
حضرت یوسف (علیهالسّلام) را از جمله مخلصان میداند
. آن گاه مقامات ویژه آنان را در قیامت بیان میکند.
نیز از گروهی از انسانها در قیامت به عنوان «اصحاب اعراف» یاد کرده و برای آنان اوصاف و مقامات ویژهای را بیان مینماید. (و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم...)
هم چنین صاحبان «
نفس مطمئنه» را به بهشتی ویژه
بشارت میدهد و میفرماید:
«یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی».
در هرحال، آنان که خدا را فقط به انگیزه محبت (در
روایات از این نوع عبادت، به
عبادت آزادگان و به عنوان برترین عبادت یاد شده است.)
او پرستش کردهاند، نه به سودای بهشت یا
خوف از
دوزخ، بدون
شک شایستگی پاداشی فراتر از بهشت دیگران را دارند.
براهین عقلی که بر اثبات لزوم معاد و جهان
آخرت اقامه گردید، دو گونهاند:
۱. برخی از آنها عقلی صرف میباشند، یعنی، هر دو مقدمة آنها عقلی است، مانند برهانهای اول تا سوم ۲. برخی از آنها عقلی محض نبوده و یکی از مقدمات آنها نقلی و شرعی است، مانند برهانهای چهارم و پنجم که صغرای آن (موعود بودن قیامت) نقلی است، هر چند کبرای آن (لزوم وفا نمودن به وعده) از بدیهیات عقل میباشد.
با توجه به مطلب یاد شده، یادآور میشویم که از براهین قسم اول (عقلی محض) معاد جسمانی به دست نمیآید، لیکن از براهین قسم دوم میتوان معاد جسمانی را نیز اثبات کرد؛ زیرا بخشی از پاداشهای اخروی جزئی و
حسی است و تحقق آنها متوقف بر معاد جسمانی میباشد.
محقق لاهیجی (رحمةاللهعلیه) در این باره چنین گفته است:
«باید دانست که آن چه گفتیم در وجوب معاد دلالت کند بر وجوب معاد جسمانی، بنابر آن که
ثواب و
عقاب موعود، ثواب و عقاب جسمانی است، و ایصال ثواب و عقاب جسمانی لامحاله موقوف است به اعاده بدن، به سبب آن که بی واسطة بدن، قبول
ذلت و الم جسمانی نتوان کرد».
از آن جا که این برهان عقلی محض نبوده و مبتنی بر یک اصل نقلی و مستفاد از
وحی میباشد، کسانی چون ابن سینا گفتهاند: «اثبات معاد جسمانی جز از طریق وحی و
شریعت قابل اثبات نیست؛ ولی از آن جا که اصل شریعت به دلیل عقلی اثبات شده است، اثبات معاد جسمانی بر پایه وحی و شریعت، صحیح و استوار بوده و هیچ گونه مناقشه عقلی ندارد».
از مطالعة
آیات قرآن به روشنی به دست میآید که معاد هم جسمانی است و هم روحانی، یعنی علاوه بر این که
ارواح در قیامت محشور خواهند شد، بدنها نیز بار دیگر صورت و شکل پیشین خود را بازیافته و مورد تعلق ارواح قرار میگیرند، و نیز پاداشها و کیفرها منحصر در لذایذ و آلام
حسی و بدنی نبوده، بلکه یک رشته لذایذ غیر
حسی و غیر بدنی نیز تحقق دارد: اینک نمونههایی از آیات قرآنی را در دو زمینه معاد روحانی و معاد جسمانی، یادآور میشویم:
در این رابطه دو دسته از آیات قابل بررسی است:
۱. آیات مربوط به بقای نفس پس از مرگ.
۲. آیات مربوط به آلام و لذایذ غیر بدنی.
آیاتی که بر بقای نفس پس از بدن دلالت دارند، بسیارند. برخی از آن هارا یادآور میشویم:
۱. «الله یتوفی الانفس حین موتها». (التوفی، فیض الشیء الایفاء و الاتمام)
خداوند جانها را به هنگام مرگ به طور کامل میگیرد.
مقصود از کلمة «انفس» در این
آیه شریفة همان ارواح است که به بدنها تعلق داشته و مدبر آنها میباشند. بنابراین، از این آیه استفاده میشود که اولا: نفس واقعیتی مستقل از بدن دارد. ثانیا: با مرگ بدن و متوقف شدن حیات جسمانی انسان، نفس او هم چنان باقی میباشد. و چون حیات انسان در گرو نفس او است بنابراین،
حیات اخروی او بدون
نفس و روح او نخواهد بود.
۲. «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم».
بگو
فرشته مرگ، که گرفتن جانهای شما به او واگذار شده است، جانهای شما را به طور کامل میگیرد.
این آیه شریفه پاسخ کسانی است که واقعیت انسان را همین
کالبد حسی او میپنداشتند، و با توجه به اینکه بدن پس از مرگ متلاشی شده و ذرات آن در سطح زمین پراکنده و ناپدید میگردند،
معاد را امری باور نکردنی میانگاشتند.
قرآن کریم سخن آنان را این گونه بازگو نموده است:
«و قالوا ا اذا ضللنا فی الارض ا انا لفی خلق جدید».
آیا هنگامی که ما در بین زمین پراکنده و ناپدید شدیم، زندگی جدیدی خواهیم داشت.
قرآن، با بیان این که واقعیت روح و جان انسانها امری غیر مادی است، و توسط فرشتة مامور از جانب خدا به طور کامل دریافت میگردد، و پس از مرگ تن هم چنان به حیات خود ادامه میدهد، نادرستی پندار آنان را آشکار میسازد.
۳. «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون».
ـ گمان مبرید، افرادی که در راه خدا
کشته شدهاند مردگانند، بلکه آنان زندگانی هستند که از
رزق پروردگارشان برخوردار میباشند.
شکی نیست که حیات و بهره مندی از نعمتهای الهی مربوط به جسم آنان نیست. بنابراین، حیات و رزق مذکور در آیه شریفه فوق، مربوط به
روح و جان
شهیدان است. و همان گونه که مفسران گفتهاند، حیات و بقای روحی پس از مرگ اختصاص به
شهیدان ندارد، و ذکر آنان به خاطر احترام ویژهای است که قرآن برای
شهیدان قایل است.
از
آیات قرآن به دست میآید که در سرای آخرت علاوه بر پاداشها و کیفرهای بدنی و
حسی، پاداشها و کیفرهای غیرحسی نیز برای
صالحان و
تبهکاران وجود دارد که تحقق آنها متوقف بر وجود بدن و قوای بدنی نیست. قرآن کریم پس از یادآوری پاداشها و لذتهای
حسی بهشت برای
مؤمنان، از رضایت و خشنودی خداوند به عنوان بزرگترین پاداش اخروی یاد کرده و چنین میفرماید:
«وعد الله المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم». (محقق طوسی رحمةاللهعلیه علاوه بر آیه مذکور، به دو آیه دیگر نیز به معاد روحانی استدلال کرده است. یکی آیه «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین جزاء بما کانوا یعملون» ) (و دیگری آیه «للذین احسنوا الحسنی و زیادة»)
ـ نیز در آیه دیگر از «رضوان الله» به عنوان یکی از پاداشهای اخروی پرهیزکاران یاد کرده و فرموده است:
«للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد».
مرحوم
علامه طباطبایی در تفسیر آیه نخست کلامی دارد که حاصل آن چنین است:
«ممکن است وجه این که کلمه «رضوان» به صورت نکره آورده شده است، اشاره به عظمت رضای الهی باشد که فوق تصور انسان است. و نیز ممکن است مقصود از آن بیان برتری رضای خداوند از سایر نعمتهای بهشتی باشد. گواه بر این مطالب، جمله ـ ذلک هو الفوز العظیم ـ است که رستگاری را منحصر در «رضوان الله» میداند؛ زیرا پاداشهای بهشتی نیز در پرتو رضایت خداوند، نعمت محسوب میشوند، و گرنه لذت بدون محبت و رضای خداوند، نعمت نخواهد بود».
به گفتة مولوی:
از
خدا غیر خدا را خواستن ظن افزونی است، کلی کاستن
زندگی بی دوست جان فرسودن است مرگ حاضر، غایب از حق بودن است
اگر
رضا و خشنودی محبوب، گواراترین نعمت اخروی است؛ آتش
حسرت نیز سوزنده تر و کشنده تر از آتش دوزخ میباشد. قرآن کریم یادآور میشود که
روز قیامت اعمال گمراهان به آنان ارائه میشود و مایه حسرت آنان میگردد. چنان که میفرماید:
«کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار».
ـ از
امام باقر (علیهالسّلام) روایت شده که فرمودهاند: از جمله عوامل حسرت در قیامت این است که فردی
مال و ثروتی را میاندوزد و در راه خدا به کار نمیبرد، ولی وارثان او آن مال را در راه خدا
مصرف میکنند و شایسته پاداش میگردند.
شاید به همین جهت است که قرآن روز قیامت را «یوم الحسرة» (
روز حسرت) نامیده و فرموده است:
«و انذرهم یوم الحسرة اذ قضی الامر».
در این بخش به نقل و بررسی نمونههایی از آیات قرآن پیرامون معاد جسمانی میپردازیم:
ابراهیم (علیهالسّلام) و چگونگی احیای
مردگان:
قرآن کریم یادآور میشود که
ابراهیم خلیل (علیهالسّلام) از خداوند درخواست کرد تا چگونگی احیای مردگان را به او نشان دهد. خداوند درخواست او را پذیرفت و دستور داد تا چهار پرنده را
ذبح و بدنهای آنها را ذره ذره کند، آن گاه آنها را به هم درآمیزد، و سپس آنها را به چند قسمت تقسیم کرده و بر بالای چند
کوه بگذارد، سپس هر یک از آن پرندگان را با نام او بخواند، و بنگرد که چگونه اجزای پراکنده از نقاط مختلف گرد آمده، و آن پرنده شکل نخست خود را بازیافته و زنده میگردد، چنان که میفرماید:
«و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحی الموتی؟ قال: ا و لم تؤمن؟ قال: بلی و لکن لیطمئن (یعنی، میخواهم چیزی را که از طریق برهان عقلی میدانم و به آن معتقدم،
مشاهده حسی نمایم، یا این که مطمئن شوم که مرا به مقام خلقت (خلیل اللهی بودن) برگزیدهای، زیرا از طرف خداوند به آن مقام مژده داده شده بود و علامت آن اجابت درخواست او در مورد احیای مردگان قرار داده شده بود.)
قلبی قال: فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءا ثم ادعهن یاتینک سعیا و اعلم ان الله عزیز حکیم».
آیه یاد شده، به روشنی بر معاد جسمانی و
زنده شدن بدنهای مردگان دلالت دارد، زیرا ابراهیم از خداوند درخواست میکند تا چگونگی احیاء مردگان را در قیامت به او نشان دهد، و از پاسخ خداوند و دستوری که به ابراهیم داده شد، معلوم میشود که سؤال او مربوط به
حشر و بعث بدنهای متلاشی شده و پراکنده در زمین بوده است، و هرگاه پرسش او فقط ناظر به معاد روحانی و حشر ارواح بود، نیازی به انجام آن برنامه ویژه نبود، و اصولا مسئله معاد روحانی قابل
مشاهده حسی نمیباشد.
قرآن، از پیامبری یاد میکند که به شهری ویران گذشت که سکنه آن همگی هلاک شده بودند، با دیدن آن منظره مسئله معاد و احیاء مردگان در ذهن او راه یافت و با شگفتی با خود گفت: خداوند چگونه انی مردگان را زنده میکند (این سخن از روی
تردید نبود، بلکه او به احیاء مردگان و توانایی خداوند بر آن یقین داشت. لیکن بزرگی و شگفت آور بودن آن وی را به آن اندیشه فرو برد و گویا میخواست به گونهای آن را
مشاهده نماید، بدین جهت) خداوند او را به مدت صد سال میمیراند آن گاه او را زنده کرد و این در حالی بود که مرکب او نیز مرده و استخوانهای آن، پوسیده و از هم متلاشی شده بود ولی خوراکی و نوشیدنی که همراه داشت هم چنان سالم باقی مانده بود. آن گاه خداوند با
زنده کردن مرکب او، چگونگی احیاء مردگان را به او نشان داد. چنان که میفرماید:
او کالذی مر علی قریة و هی خاویة علی عروشها، قال: انی یحیی هذه الله بعد موتها؟ فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت؟ قال: لبثت یوما او بعض یوم.
قال: بل لبثت مائة عام فانظر الی طعامک و شرابک لم یتسنه و انظر الی حمارک و لنجعلک آیة للناس و انظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبین له قال: اعلم ان الله علی کل شیء قدیر.
شیوة استدلال به آیه مزبور بر معاد جسمانی از آن چه در رابطه با ارائه کیفیت احیاء مردگان برای ابراهیم (علیهالسّلام) بیان گردید روشن است.
تشبیه احیاء مردگان به احیاء
زمین: قرآن برای اثبات این که
معاد و احیاء مردگان کاری ناممکن نبوده و خداوند بر انجام آن توانا است احیاء زمین که در همین دنیا به طور مکرر رخ میدهد را یادآوری میکند چنان که میفرماید:
«و من آیاته انک تری الارض خاشعة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت ان الذی احیاها لمحی الموتی انه علی کل شی ء قدیر».
از نشانههای تدبیر الهی این است که تو زمین را خشک و تهی از
گیاه میبینی، پس آن گاه که آب بر آن نازل نماییم حرکت و جنبش کرده و بالا میآید، به درستی که آن کس که زمین را احیاء نمود، احیاء کننده مردگان میباشد، حقا که او بر هر کاری توانا است.
و نیز میفرماید: «فانظر الی آثار رحمت الله کیف یحی الارض بعد موتها ان ذلک لمحی الموتی و هو علی کل شی ء قدیر».
به نشانههای
رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگ آن زنده میکند، او احیاء کننده مردگان میباشد و او به هر چیزی توانا است.
و نیز میفرماید: «و یحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون».
زمین را پس از مردن زنده میکند، و شما نیز این گونه از زمین خارج میشوید.
بدیهی است آن چه محکوم
مرگ میشود و حیات او متوقف میگردد روح انسان نیست، بلکه بدن او میباشد، بنابراین تشبیه احیاء مردگان به احیاء بدنها است، به ویژه این که کلمه «تخرجون» در آیه اخیر گویای این مطلب است که انسانها بسان گیاهان که از دل
خاک بیرون میآیند، از زمین خارج میشوند، و آن چه در درون زمین جای میگیرد بدنها است نه ارواح و جانها.
همانندی زنده شدن پس از مرگ با زنده شدن نخست: برخی از
آیات قرآن، بیانگر این مطلب میباشند که چگونگی زنده شدن مردگان همانند زندگی یافتن نخست آنان است، یعنی همان گونه که در آغاز از زمین پدید آمدهاند، بار دیگر نیز از زمین بیرون میآیند.
چنان که میفرماید:
«منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری».
و نیز میفرماید: «و الله انبتکم من الارض نباتا ثم یعیدکم فیها و یخرجکم اخراجا».
آیات مربوط به پاداشها و کیفرهای
حسی، و بدنی: آیات در این باره بسیار است که نمونههایی از آنها را میتوان در سورههای:
الرحمن ،
واقعه،
دهر مطالعه نمود.
آیات مربوط به گواهی دادن اعضاء بدن بر گناهان.
«یوم
تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون».
«الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و
تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون».
آیات مربوط به شبهات منکران معاد و پاسخ آنها: در این آیات آن چه مورد
استبعاد و
انکار مخالفان قرار گرفته زنده شدن بدنها و استخوانهای پوسیده و متلاشی شدن انسانها است. و قرآن نیز با تکیه بر امکان عقلی آن از یک سو، و علم و
قدرت نامتناهی خداوند از سوی دیگر به آنها پاسخ داده است و هیچ گاه در پاسخ نفرموده است که حشر و معاد، مربوط به بدنها نبوده و تنها ارواح در قیامت حاضر میشود. به آیات زیر توجه نمایید:
«و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم».
«ا یحسب الانسان الن نجمع عظامه بلی قادرین علی ان نسوی بنانه».
«و قال الذین کفروا هل ندلکم علی رجل ینبئکم اذا مزقتم کل ممزق انکم لفی خلق جدید».
آیا آیات مربوط به معاد جسمانی قابل تاویل است
گروهی از منکران معاد جسمانی گفتهاند: تنها مدرک برای اثبات معاد جسمانی ظواهر ادلة نقلی (قرآن و روایات) در زمینه پاداشها و کیفرهای
حسی است، ولی این ادله قابل تاویل است و آن این که چون درک الام و لذایذ عقلی و کلی فراتر از سطح فکر و اندیشه انسانهای معمولی است،
بشارت و
انذار آنان به چنین پاداشها و کیفرهایی در تربیت آنان مؤثر نمیباشد، از این جهت برای این که آنان بتوانند به گونهای پاداشها و کیفرهای اخروی را تصور نمایند، از نمونههای
حسی آن بهره گرفته شده است، آن گاه افزودهاند آیات مربوط به پاداشها و کیفرهای
حسی از قبیل آن دسته از آیات مربوط به صفات
خداوند است که ظاهر آنها بر تجسیم و تشبیه دلالت دارد، ولی همگی میدانیم که آن ظواهر مقصود نبوده و باید آنها را تاویل نمود.
نظریه یاد شده از سه نظر قابل مناقشه است:
۱. آیاتی که بر معاد جسمانی دلالت دارند منحصر در آیات مربوط به پاداشها و کیفرهای
حسی نیست. چنان که نمونههایی را یادآور شدیم.
۲. مقایسه آیات معاد جسمانی با آیات صفات نادرست است، زیرا تشبیه و تجسیم در مورد خداوند عقلا محال است. ولی معاد جسمانی چنین نیست.
۳. آیات صفات از آیات متشابه قرآن میباشند، و به مقتضای اصل ارجاع متشابهات به محکمات باید آنها را به محکمات ارجاع داد و از این طریق بر مفاد واقعی آنها دست یافت، ولی آیات معاد جسمانی از آیات متشابه قرآن نیستند.
محقق طوسی پس از اشاره به این که آیات مربوط به معاد جسمانی بسیار است گفته است: و اکثره مما لایقبل الاتاویل، و از آن جمله آیات زیر را یادآور شده است:
۱. «قال من یحی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مرة».
۲. «ا یحسب الانسان الن نجمع عظامه بلی قادرین علی ان نسوی بنانه».
۳. «ا اذا کنا عظاما نخرة».
۴. «فاذا هم من الاجداث الی ربهم ینسلون».
۵. «یوم تشقق الارض عنهم سراعا ذلک حشر علینا یسیر».
۶. «ا فلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور».
۷. «وانظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما».
۸. «و قالوا لجلودهم لم
شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شی ء».
۹. «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها».
وی سپس مقایسه آیات معاد جسمانی به آیات صفات را نادرست دانسته و گفته است: «مقایسه کردن
معاد جسمانی با تشبیه نادرست است، زیرا تشبیه، مخالف دلیل عقلی است که بر امتناع آن دلالت دارد، پس چارهای جز تاویل نیست، اما در مورد معاد بدنی هیچ دلیل عقلی و نقلی بر امتناع آن اقامه نشده است، پس باید نصوص مربوط به آن را بر ظواهرشان حمل کرد. (اما القیاس علی التشبیه فغیر صحیح، لان التشبیه مخالف للدلیل العقلی الدال علی امتناعه، فوجه فیه الرجوع الی التاویل، و اما المعاد البدنی فلم یقم دلیل لا عقلی و لا نقلی ـ علی امتناعه، فوجب اجراء النصوص الواردة فیه علی مقتضی ظواهرها.)
ابن میثم بحرانی نیز در رد نظریة مزبور گفته است:
«ان تاویل انما یصار الیه اذا لم یکن الحمل علی الظاهر جائزا کما فی الظواهر المشعرة لجسمیة الصانع، و اما عند جوازه کما فی المعاد فالظاهر اولی»:
در جایی از روش تاویل استفاده میشود که حمل بر ظاهر جایز نباشد. مانند ظواهری که بر جسمانیت آفریدگار اشعار دارند، ولی هرگاه حل بر ظاهر جایز باشد، چنان که در معاد چنین است، حمل بر ظاهر اولویت دارد.
سعد الدین تفتازانی نیز گفته است:
«انما یجب التاویل عند تعذر الظاهر و لا تعذر ههنا سیما علی القول بکون البدن المعاد مثل الاول لا عینه...» .
تاویل آن جا
واجب است که اخذ به ظاهر ممکن نباشد، ولی در این جا اشکال در کار نیست، مخصوصا بنا بر این که بدن اخروی مثل بدن دنیوی باشد، و نه عین آن.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «معاد جسمانی و روحانی»، تاریخ بازیابی۹۵/۲/۹. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.