مشبّهه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عقاید به عنوان ضروریترین عنصر برای هر انسانی در طول تاریخ بشریت مورد بررسی علمی دانشهای گوناگون است. تاریخ ادیان بررسی کهنترین اعتقادات بشر را آشکار میکند و تاریخ زندگی بشریت را در زیر چتر بسیاری از عقاید معرفی کرده است. خداوند برای
هدایت جوامع بشری به مقتضای
حکمت بالغه خویش
حجت را بر بندگان تمام فرمود و با فرستادن پیامبران الهی به بیداری عقول دفن شده مردمان و نجات ایشان از راههای انحرافی پرداخت:
رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل کان الله عزیزا حکیما.
آری ضرورت هدایت، مقتضی
بعثت پیامبران شد آن
زمان که خرافات و خرافه پرستی،
کفر و
شرک و
الحاد بر جامعه بشری سایه افکنده بود. خدایان پرستیده میشدند و برای خداوندگارشان
قربانی میدادند اما نه فقط خدای آسمانی یا زمینی بلکه همان
سنگ و چوبی که تا دیروز هویتی جز
گیاه و جماد نداشت و امروز تقدسی به عنوان الوهیت بر آن افتاده است. پس پیامآوران
خدا شروع به هدایت غافلین نمودند و با مکاتب
بتپرستی و
انسانپرستی و.... . به مبارزه تبلیغی و علمی و جهادی دست زدند. در مبارزه علمی،
برهان و
دلیل و
عقل و حجت در مکتب الهی، مکاتب بشری را با شکست مواجه ساخت. مکتب مشبهه از جمله مکاتب بشری است که مطالعه صحیح از آن گویای بطلان است که دراین مقاله به دیدگاههای اعتقادی آن میپردازیم.
تشبیه همانندی و مشابهت را گویند و در متون عقاید اصطلاحی است که بخاطر نوعی عقیده باطل در
خداشناسی اطلاق می شود. عدهای او را در ذات شبیه به غیر دانستهاند و عدهای با تنزیه خداوند در ذات به شباهت او در صفات با غیر قائل شدهاند. در هر صورت مشبهه اعتقادی است که بسیاری از فرق را شامل میشود؛ زیرا از ارکان مسائل و
اصول هر فرقهای بحث خداشناسی است و هر فرقهای باید نسبت به این مساله موضع خود را مشخص کند. مشبهه و فرق دامنگیرش از مهمترین مکاتب منحرف از عقیده
توحید میباشند.
عدم شناخت صحیح از توحید بزرگترین عامل رویآوری فرق به دام تشبیه خداوند به غیر اوست. به این ترتیب این
تفکر موجب خروج از
دین است؛ زیرا از مهمترین اصل از اصول دین توحید می باشد که با روی گردانی از آن، بهرهای جز
کفر و شرک نمیآورد. به همین دلیل تفکراتی چون تشبیه و
حلول و
تجسیم کفر و
شرک خوانده شده است.
در باب خداشناسی باید به اندیشههای ارائه شده توسط انبیاء و اوصیاء الهی در مورد اثبات خدا توجه شود تا در نتیجهگیری واضح شود که اندیشه تشبیه در چه جهت و موضعی نسبت به خدا قرار میگیرد. آیا این اندیشه با فرض وجود خدا ارائه می شود یا خیر؟ آیا این اندیشه موجب کفر است یا خیر؟ آیا تشبیه در ادیان الهی بخصوص
اسلام وجود دارد یا خیر؟
آیات متشابه قرآن که وجه تشبیه در آن وجود دارد چگونه توجیه می شود؟ و... مسائلی است که بعد از توضیح اصل توحید باید بدان پرداخت.
بطور کلی اندیشه توحید مهمترین فرق اساسی بین مکاتب بشری و ادیان الهی است. مکاتب بشری به نفی توحید روی آوردند ولی ارائه مکتب توحید مخصوص ادیان الهی است که
پیامبران و
اوصیاء الهی (علیهم السلام) مبلغ و رساننده چنین معرفتی هستند. بدون
شک معنای توحید در مکتب نجات دهنده اسلام به بهترین وجه عقلی آن بیان شده بطوریکه
حجت را بر دیگر مدعیان، خصوصا
اهل کفر و منکرین تمام کرده و از
جهل و انکار به
نور یقین هدایت نموده است.
توحید یگانه معرفت صحیح در مورد خداست و هر آنچه غیر از توحید باشد و در آن
معرفت خدا جستجو شود چیزی جز گمراهی و
کفر نخواهد بود. در برابر توحید یعنی تصدیق برخالق، مبانی معرفتی دیگری در مورد شناخت خدا از مکاتب ساختگی ذهن بشر در غالب بتپرستی و تجسم و تشبیه و حلول و
تناسخ ارائه شد.
تشبیه در واقع ایدئولوژی و مبنای تفکر در مورد خدا را در مکاتب بشری سامان می داد. در این مکتب خدا با دیگر اشیاء سنجیده می شد و سنخیت و تشابه بین خدا و موجودات مفروض بود؛ زیرا فکر و عقل بشر به خودی خود به چیزی غیر از تشبیه و تجسم راه ندارد. بشر همیشه به دنبال خدای خود در بین اشیاء موجود و یا موهوم خیالی بوده به همین دلیل نتوانسته خدای منزه و متعالی از شبیه را درک کند. او ابزار و سند خداشناسی را از درون فکر خود و بیرون چشمش میدیده و هیچگاه موضوع بحث خداشناسی را با غیر آن متفاوت نمیدانسته بلکه اصل موضوعی تشبیه را ملاک شناخت خود قرار میداده است.
مشبهه بر دو قسم هستن: عدهای از آنها در ذات خداوند و عدهای در صفات الهی به تشبیه قائلند.
این گروه ذات خداوند را با ذات اشیاء شبیه و حتی یکسان میدانند. گروه غلات که قائل به الوهیت
معصومین (علیهم السلام) و غیره میشوند در واقع ذات خداوند را شخص افراد میدانند.
بیانیه و
مغیریه و
منصوریه و
حلمانیه و
کرامیه و
ابراهیمیه حائطیه و
مقنعیه از این گروه میباشند. همچنین فرقی که برای خداوند صورت، اعضاء و بطور کلی نوعی جسمانیت قائلند بر این مذهب میباشند. از جمله این افراد داود جورابی است که برای خداوند موهومش تمام اعضاء انسان را قائل بود بجز دو عضو که خود را از ذکر آنها معاف مینمود. کرامیه برای خداوند
حد و نهایت و جسمانیت قائل بوده و او را محل حوادث و وقائع میدانستند.
این گروه با درک نادرست از
اسماء الهی و خلط آنها با حالات و کیفیات به توجیه بعضی صفات در مورد خداوند پرداختند در حالی که در واقع به اثبات حالت و کیفیت میانجامید. این فرق معمولا صفات محدثهای که به خدا منسوب میکردند تشبیه به صفات انسان مینمودند؛ مثلا
اراده و
علم و
قدرت و
سمع و
بصر و... در مورد خداوند را همجنس این صفات در انسان میدانستند.
معتزله بصره و همچنین کرامیه از این قبیل فرق دانسته شدهاند. عموم فرقی که قائل به جواز
روءیت خداوند هستند از فرق مشبهه محسوب میشوند؛ زیرا علاوه بر اینکه روئیت و دیده شدن
حکایت از سنخیت و تشابه بین بیننده و دیده شده میکند از خواص جسم نیز بشمار میرود.
از علل مهمی که باعث تشبیه در طریق خداشناسی شده است شبهه و عدم درک صحیح معارف و توجیه نشدن متشابهات و عمل به معنی ظاهری آنهاست. در اینجا به برخی از این عوامل اشاره می کنیم:
زمان و
مکان از اهم مسائلی است که در درک و فهم آن بسیار تلاش شده ولی با این حال برخی هنوز نتوانستهاند با تعریف دقیق آن وجود خدا را از زمان و مکان منزه بدانند و همین اشتباه باعث کشیده شدن خواص زمانی و مکانی به خداوند است. همچنین اشتباه بزرگتر این است که با عدم حل این مساله قائل به وجود خدا در تمام زمانها و مکانها بشویم و با این اشتباه علمی منکر
ضرورت تنزه خدا از زمان و مکان شویم چنانکه این لغزش در بسیاری از فرق دیده میشود.
عدم درک مساله
خلقت و خالق و مخلوق و انکار آن نیز باعث اثبات خداوندی بدون خلقت و در واقع خدائی غیر خالق میشود، بلکه با عدم درک صحیح این مساله زمینه عینیت و
وحدت و ظهور و تجلی را بوجود می آورد، چنانکه برخی از به اصطلاح پایهگذاران
عرفان نظری تصریح دارند به اینکه "ستایش مخصوص خدائی است که اشیاء را ظاهر کرد درحالی که او همان اشیاء است".
عدم شناخت صحیح و توجیه نشدن برخی آیات و روایات متشابه و عمل به معنی عرفی و ظاهری آنها عاملی برای قول به تشبیه است در حالی که محکمات و ضروریات و روایات مبین و
حکم عقل قطعی به تاویل و تفسیر متشابهات میانجامد و برداشت نادرست از این آیات خود خطائی است که خود
قرآن از آن منع میکند و به صراحت کسانی را که در قلوبشان میل به انحراف است را عامل به متشابهات میداند:
«هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنام الکتاب اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا وما یذکر الا اولوا الالباب»
الله نور السماوات والارض مثل نوره کمشکاة فیها مصباح
؛ الرحمن علی العرش استوی
؛ و جاء ربکئالملک صفا صفا
؛ و هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله و هو الحکیم العلیم
؛ فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین
؛ کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون
؛ کل شئ هالک الا وجهه
۱. خداوند
نور آسمانها و زمین است؛
۲. خداوند رحمن بر
عرش قرار یافت؛
۳. پروردگارت و
ملائکه صف به صف میآیند؛
۴. او کسی است که در آسمان خدا است و در زمین خداست؛
۵. از روح خودم در آدم دمیدم؛
۶. هرگز، ایشان در این هنگام از پروردگارشان مستور هستند؛
۷. هر چیزی نابود میشود جز وجه او.
واضح است که از معنی لغوی و ظاهری این آیات متشابه محدودیت لوازم جسمانیت و شباهت بین خدا و موجودات به ذهن متبادر می شود. مشبهه و غلات و مجسمه برای عقائد باطل خود به آنها استناد کردهاند و گفتهاند:
۱. خدای آسمان غیر از خدای زمین است و اعظم از اوست؛
۲. شیئیت و موجودیت خدا به معنی جسمیت و محدودیت اوست؛
۳. خداوند نور و روشنائی است؛
۴. خداوند جسم است و دارای صورت، اعضاء و جوارح (
گوشت و
خون و
دست و
پا و
سر و
زبان و
گوش و
چشم)؛
۵. خداوند جسمی است بدون شباهت به اجسام؛
۶. خداوند در صورتهای زیبا حلول کرده؛
۷. صعود و نزول و انتقال و استقرار در مورد خدا صحیح است؛
۸. مصاحفه و ملامسه و معانقه با خدا ممکن است؛
۹. از بالا تا سینه او تو خالی و بقیه اعضای او توپر است؛
۱۰. خدا در جهت بالا است؛
۱۱. این آراء و امثال آن، تشکیل دهنده عقاید فرقی مانند گروه غلات و فرق
حشویه و
جهمیه و
شیبانیه و
جورابیه و
ابراهیمیه و
حائطیه و
کرامیه و
مقنعیه است
که تماما از مخالفین مکتب اهل بیت (علیهم السلام) هستند؛
اهل بیت (علیهم السلام) در برابر امواج نادانی و غلو و گمراهی در باب توحید به شدت عکسالعمل نشان دادند و علاوه بر تبیین صحیح توحید و خداشناسی به
تفسیر صحیح تمام
آیات متشابه پرداختند و این معارف را به عنوان سند و شاهدی بر بطلان تشبیه و تجسیم در
اختیار عقول قرار دادند. اساسا در
مکتب وحی و اهل بیت (علیهم السلام) معرفت به خدا با مبانی تشبیه واضح البطلان است و انکار خدا و یا انکار معرفت و تصدیق به خداوند را با مذهب تشبیه مساوی میدانند. درباب خداشناسی سه مسلک کلی وجود دارد:
۱. مسلکی که نفی خدا و معرفت خدا می کند؛
۲. مسلکی که با تشبیه به اثبات خدا می پردازد؛
۳. مسلکی که بدون تشبیه به اثبات خدا می پردازد؛
سپس با اعلام بطلان دو مذهب اول طریق صحیح معرفت خداوند را در مسلک سوم متعین نمودند؛
معروف بغیر تشبیه
این جمله نشان دهنده طریق اثبات و تصدیق به خداست اما نه از راه تشبیه بلکه اثبات بدون تشبیه.
همچنین نه نفی صحیح است نه تشبیه بلکه خداوند حقیقتی است پایدار و موجود برتر است از توصیفات وصف کنندگان؛
زیرا در واقع تشبیه همان توصیف و بیان حالات است که در مورد خداوند معنی ندارد و باطل است.
در علت بطلان تشبیه گفتهاند: تشبیه در مورد خدا باطل است؛ زیرا هیچ موجودی شبیه خدا نیست (تا در نتیجه از راه تشبیه به او
معرفت حاصل کنیم).
همچنانکه خداوند در معرفی خود میفرماید: «لیس کمثله شیء».
مکتب اهل بیت (علیهم السلام) عقیده تشبیه را مانع راه
خداشناسی و خالق و مخلوق اعلام می دارد.
زیرا در این عقیده باطل مشبه با مشبه به شباهت نیز دارند و در این صورت ملاک خالق و مخلوق از بین می رود. زیرا خالق غیر از مخلوق است و هیچ شباهت و سنخیتی با هم ندارند در حالی که مذهب تشبیه بین دو موجود مشابه است و در واقع تشبیه به انکار خالق و مخلوق کشیده میشود.
به نص صریح
قرآن انگیزه فتنه عاملی برای تمسک به متشابهات قرآنی است و چه فتنهای بالاتر از اینکه با این آیات به مخالفت با
توحید و ضروریات پرداخته شود. دراین جهت برای از بین بردن نتیجه این فتنه اهل بیت (علیهم السلام) به تبیین معنی صحیح آیات متشابه پرداختند تا دیگر بهانهای ظاهری برای مشبهه باقی نماند. ایشان تاویلات آیات گذشته را اینگونه بیان نمودند:
۱. خداوند هدایتگر اهل آسمانها و زمین در امور دین و مصالح ایشان است؛
۲. خداوند تدبیر امر عرش را سامان داد و شان عرش را برتر نمود؛
۳. امر خداوند با ملائکه الهی پی درپی میآید؛
۴. از مخلوقی بلند مرتبه به نام
روح در
آدم دمیده شد به امر خدا؛
۵. هرگز، ایشان از
ثواب خداوند ممنوع هستند؛
۶. هر چیزی نابود میشود جز دین او و حجتی که از جانب اوست.
شیعیان همانطور که به مذاهب سیاسی مبدل نشدند بلکه اندیشه
امامت اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان جانشینی از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معتقد بودند در گرداب مسائل کلامی نیز با بیانات روشنگر معصومین هدایت شدند و مکتب تشیع هیچگاه به تشبیه در مورد خدا قائل نیست اما نزد
اهل سنت، بزرگانی از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) متهم به تشبیه و تجسیم هستند
مانند
زراره بن اعین و محمد بن نعمان معروف به
مومن طاق و
هشام بن حکم و
هشام بن سالم و
یونس بن عبدالرحمن و گویا ایشان معتقد به شنیعترین آراء فاسده هستند و اینگونه به معرفی اصحاب ائمه (علیهم السلام) میپردازند در حالی که با توجه به زندگینامه این افراد پی میبریم که ایشان از بزرگان
فقهاء و
متکلمین دوران بودهاند و از سوئی غلات مشبهه رانده شده از شیعه را منسوب به شیعه میدانند و از طرفی بزرگان شیعه را به تشبیه و تجسیم معرفی میکنند و قطعا غرض ایشان از این تحلیل نادرست این است که مکتب اهل بیت (علیهم السلام) مکتبی غالی و مشبهه معرفی کنند در حالی که مکتب اهل بیت مخالفترین مکتب با غلو و تشبیه است.
یریدون لیطفؤا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مشبهه».