مردمسالاری دینی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن اکثریت را ملاک بر حقانیت بر نمیشمارد. چنانکه «اقلیت» نیز دلیلی بر حقانیت نیست. از اینرو از نظر قرآن
مردمسالاری دینی در صورتی درست است و میتواند منشا
قدرت و
مشروعیت شمرده شود که از خصوصیات و صفات دیگری نیز برخوردار باشد.
چند سالی است که در گفتارها و نوشتارهایی که در حوزه نوگرایی دینی، مدرنیته و سنت، تقابل
دین و
دمکراسی و موضوعاتی نظیر اینها، واژگانی مطرح شده که به جای اصطلاح غربی دمکراسی نشسته است. این واژه به عنوان ظرفی برای یک محتوای غربی وارد بازار داغ
سیاست نیز شده است. نوگرایی دینی، جریانهای سیاسی دینی و روشنفکران دینی و حتی روشنگران آن کوشیدهاند تا میان دین و مردمسالاری به نحوی سنخیت و تعامل ایجاد نمایند. برخی آن را همچون
علم و دین (علم به مفهوم جدید و غربی آن) چنان مینگرند که به هیچوجه قابلیت جمع میان آنها وجود ندارد و از مباحث
پارادوکیسکال و تناقض نما دانستهاند؛ برخی دیگر با
تسامح و تساهلی چند مکمل یکدیگر دانسته و به سادگی میان آندو جمع نمودهاند؛ بهگونهای که مردمسالاری دینی ترکیب نوینی است که اذهان همه را به خود مشغول نموده است. برای بسیاری این انگیزه شد تا در منابع دست اول دینی قرآن و سنت جستجو و پژوهش نمایند تا نگرش دین را درباره این رهیافت جدید بدانند؛ این انگیزهای شد برای اندیشیدن و تامل در مورد، نه تنها واژه و ترکیب جدید بلکه درباره محتوای آن تا دیدگاه قرآن در این مورد چه باشد.
مردمسالاری، ترکیبی جانشین برای معادل غربی آن دمکراسی در زبان امروز پارسی است. برای دریافت محتوای واژه نخست میبایست به خاستگاه آن رجوع کرد تا مفهومی دقیق از ترکیب واژگان آن به دست آید. واژه دمکراسی (یا دموکراسی) از ریشهی یونانی برخوردار است و از آنجا به زبانهای دیگر غربی راه یافته است (Democratia) از دو واژه (Demos) به معنای «مردم» و (Kratos) به معنای
حکومت گرفته شده است؛ بنابراین دمکراسی به معنای «حکومت مردم» است؛ اخیراً در زبان پارسی مردمسالاری به عنوان معادل مورد توجه قرار گرفته و کاربردهای فراوانی نیز یافته است.
خاستگاه پیدایش دمکراسی به عنوان یک نظام سیاسی در غرب به زمانی باز میگردد که ناکارآمدی
مسیحیت در پاسخگویی به مشکلات مربوط به جنبههای حیات بشری به ظهور رسید؛ از اینرو، دانشمندان، اندیشمندان و روشنفکران غربی به این نتیجه رسیدند تا حوزهی کارکرد و حکمرانی الهی ـ دینی را به حیات فردی انسان محدود کنند و از دایره و دامنهی نفوذ آن در اجتماعی و اداره آن بکاهند. بنابراین دو حوزه دیانت و سیاست (اداره اجتماع و نظام سیاسی) از هم جدا شد.
پس از جدایی دو حوزه سیاست و دیانت از یکدیگر، غربیها با این مساله روبهرو شدند که حکومت غیر دینی را میتوان به دو شیوه و روش اداره کرد؟ یعنی پرسش این بود که اکنون که حوزه دیانت از سیاست جدا شده و
خدا و
کلیسا در امور ادارهی اجتماع نقشی را ایفا نمیکند، حکومت و ادارهی آن را باید به چه کسی سپرد؟ در این رهگذر به دو نتیجه و راه حل یعنی «
حکومت دمکراسی» و «
حکومت استبدادی» رهنمون شدند. در فرایند نسبت طولانی، از میان دو شیوه حکومت، حکومت دمکراسی گزینهای بود که اروپاییان را به خود جلب کرد و
حکومت مردم بر مردم بر حکومت استبدادی فردی ترجیح داده شد.
از این بیان ظاهر شد که خاستگاه حکومت مردمی را باید در نارسایی دین در مدیریت جامعه یافت؛ به معنا پیدایش نظام اجتماعی ـ سیاسی حکومت دینی در غرب ریشه در ناکارآمدی دین در اداره حوزه اجتماع و سیاست دانست؛ از اینرو، مساله جدایی دین از سیاست و حکومت از
دین حکومتهای دمکراسی امری طبیعی و ذاتی به شمار میآید. بنابراین مردمسالاری یا حکومت مردمی مبتنی بر جدایی دین از سیاست پدید آمده است و به ظاهر انگیزه انتخاب این شیوه و روش ادارهی اجتماع و نظام سیاسی عدم امکان اجتماع دین و سیاست دانسته شده است.
مساله جدایی دین از سیاست از مسایل ریشهدار در تاریخ بشری است. همواره میان دو نظام دین و حکومت این مساله مطرح بوده است که هر یک چه جایگاه و نقشی را دارند؟ پاسخ به این پرسش بستگی به تعریف از
دین و نقش و جایگاه آن دارد.
از آن جایی که امکان تعریف واحدی از دین و بهطبع از نقش و جایگاه آن فراهم نبوده و نیست؛ هرکس به فراخور بینش و نگرش خود بر پایه مسالهی
هستیشناسی و
جهانبینی، پاسخی مثبت و منفی داده است. بنابراین در جهت پاسخگویی به این پرسش باید نخست به بینش و نگرش قرآن به مساله هستیشناسی توجّه داشت تا سپس به خودی خود آشکار شود که نقش و جایگاه دین در فرد و جامعه چیست؟ و این که امکان جمع میان دین و دولت، دین و سیاست و دین و حکومت وجود دارد؟ یا چنین امکانی به طور ذاتی و طبیعی وجود ندارد، چنانکه متدینان غربی به ویژه
مکتب پروتستانیزم به آن رسیدهاند.
به نظر میرسد که در بینش و نگرش توحیدی قرآن و دین مبین اسلام، چنین تنگنایی که غربیان درباره دین و سیاست با آن روبهرو شدند، وجود ندارد؛ چرا که
اسلام به جهت بینش توحیدی کلنگرانهاش، هیچ بخشی را از دایره آموزههای دینی بیرون نمیداند و هیچ محدودهی خالی و فراغی را برای حضور قایل نشده است. دین اسلام در همه زمینهها و جنبههای فردی و اجتماعی حضور پررنگی دارد و در هیچجا، این امکان را برای «جای خالی دین» برای دیگر نامحرمان فراهم نیاورده است. به هر جاکه بنگریم و در هر حوزهی فردی و اجتماعی که نگاه کنیم، حضور دین و آموزهها و احکامش را به خوبی و روشنی در مییابیم.
خداوند در
قرآن کریم درباره نقش و جایگاه
پیامبران به عنوان نمایندگان خود در
زمین و حاکمان و
خلیفه میفرماید: «لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَـتِ وَ اَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَـبَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط؛
ما پیامبران خود را با دلایل روشن به سوی مردم فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان فرو فرستادیم تا این که مردم
عدل و قسط را خود (بر پایه آموزهها و دستورهای فرو فرستاده شده) به پا دارند».
این
آیه شریفه اشاره دارد به این که خداوند متعال به منظور برقراری
عدالت در جامعه انسانی، قوانینی وضع کرده و آنها را به وسیله پیامبران به شکل کتابهای آسمانی و قوانین الهی بیان نموده است؛ تا پیامبران به کمک مردم بتوانند در جامعه قیام به قسط و برپایی عدالت نمایند. پیامبران به مردم میآموزند که چگونه در راستای نظام تکامل هستی و
سعادت و خوشبختی خود گام بردارند و چگونه میتوانند از ابزارهای موجود دنیوی برای ساخت دنیایی آباد اقدام کنند. چون یکی از اهداف خلقت و
آفرینش انسان آن است که
زمین را آبادان کند و در عمران آن بکوشد. آبادانی زمین نیز نیازمند برنامه و سیاستهای راهبردی و راهکارهای زیادی است که در آیات الهی بیان شده است.
بنابراین پیامبران و نمایندگان خدا در زمین همیشه در همه مسایل به ویژه نحوهی اداره اجتماع و حکومت، برنامه، سیاست، نظر و حضور داشتهاند.
آیات دیگری از قرآن نیز ناظر به دخالت دین و پیامبران در مسایل حکومتی، قضایی و اجرایی است. از آن جمله میتوان به آیات ۵۹ و ۵۸
نساء اشاره کرد؛ خداوند میفرماید: خدا به شما فرمان میدهد که سپردهها را به صاحبان آنها رد کنید؛ و چون میان مردم داوی میکنید به عدالت داوری کنید. در حقیقت نیکو چیز است که خدا شما را به آن پند میدهد. خدا شنوای بیناست؛ ای کسانی که
ایمان آوردهاید، خدا را
اطاعت کنید و پیامبر و اولیای خود را نیز اطاعت کنید. پس هر گاه در امری اختلافنظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید. این بهتر و نیکفرجامتر است.
و در ادامه از رجوع به
طاغوت بر داوری بازداشته است
و شرط ایمان را این دانسته است که پیامبران را در آن چه اختلاف دارند و یا مایه اختلاف است، داور گردانند. و میافزاید: سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناخشنودی، ناراحتی و تردید نکنند و کاملاً سرتسلیم فرود آورند.
این
قضاوت و داوری چنان از آیات بسیاری از
قرآن بر میآید در محدوده امور دینی نیست بلکه امور دنیوی ایشان مانند اختلافات
زن و
شوهر، اختلافات ملکی و مانند آنها و در زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.
یکی دیگر از دلایل بر دخالت دین و پیامبران در حوزههای عمومی، آیاتی است که بیانگر در برگیرنده و جامعیت دین و به ویژه دین اسلام است. در این آیات بیان شده که دین خاتم به ویژه همه نیازهای مردم در زمینههای رابطه فرد با خود، فرد با دیگری، فرد با خدا و فرد با جامعه را بیان کرده است.
حضور مستقیم
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و معصومان در حوزههای عمومی نشان میدهد که این حضور یک حضور دینی و به فرمان الهی و از واجبات بوده است نه یک امر معمولی و شخصی. بنابراین درباره مسایل حکومتی راهبردها و راهکاری دارد. نظام سیاسی اسلام از یک انسجامی مبتنی بر «
امامت» برخوردار است. اما کسی است که افزون بر آگاهی به قوانین کلی الهی و اطلاع بر خصوصیتهای زمان و مکان، به تحولات اجتماعی و سیاسی علم و شناخت ژرفی دارد و با این دانش اقدام به عمل مینماید. در این نگرش، دین تنها عهدهدار رابطه فردی حق و خلق یعنی عبادات نیست بلکه در حوزه روابط اجتماعی افراد با یکدیگر نیز حضور مستقیم و ملموسی دارد. مسایل سیاسی، حقوقی حکومتی نیز در حوزهی عمومی و روابط اجتماعی تفسیر و تعبیر میگردد.
اثبات مساله نقش و جایگاه پیامبران در حوزه عمومی مختص ادلّه نقلی نیست؛ زیرا با برهان عقلی میتوان به مهم دست یافت. برهان عقلی ثابت میکند که نبوت عامه ویژه و مختص به زمین و یا زمانی خاص نیست، بلکه دامنهی آن زمان عدم دسترسی به ولیّ
معصوم (علیهالسّلام) را نیز در بر میگیرد؛ چرا که انسان دارای روحی مجرد و حقیقی باقی، ابدی و پایدار است؛ و روح آدمی متاثر از اعمالی است که در طبیعت و
دنیا انجام میدهد. از اینرو، باید رفتار فردی و اجتماعی او بر پایه و اساس قانون باشد که افزون بر تامین نظام طبیعی و اجتماعی او، نظام ابدی و جا و دانش را نیز تامین نماید. دریافت چنین قانونی نیز منوط به ملکهی عصمت است و در
عصر غیبت نیز
بشر را چون خورشیدی در پس ابر راهبری مینماید.
بنابراین، پذیرش امامت و
ولایت مستمر اولیای دین (از معصومان) چه پیامبران و چه
امامان (علیهمالسّلام)، امری عقلی و نقلی است و نمیتوان این حضور را
انکار کرد؛ زیرا ولایت مستمر، شرط دیگر «کمال دین» است؛ چون که دین بدون ولایت، دین بدون سیاست است، و دین بدون سیاست نیز ناقص است. دین وقتی میتواند کامل باشد که در همه حوزههای خصوصی و عمومی حضور و قوانینی خاصی را نیز برای هر حوزه داشته باشد؛ افزون بر آن اگر این قوانین مجری برای اعمال و اجرا نداشته باشد، بیهوده و بیفایده خواهد بود. بنابراین دین با حضور قانون و اجرای خود در حوزههای قانونگذاری، قانونگذاری و داوری، با اجرای مسایل حکومتی، تشخیص و تقدیم موارد
تزاحم نظام اجتماعی، به سمت و سوی تکمیل نقش و جایگاه خود میرود و با این روش کمال خود را پیدا میکند.
یکی از ویژگیها و شاخصههای مهم حکومتهای مردم سالار و
نظام دمکراسی، توجه به نظر و رای اکثریت، و
مشروعیت یافتن نظام سیاسی به آن است. بنابراین «اکثریت» و «مشروعیت» به عنوان شاخصههای مهم و با اهمیت در نظام مردمسالاری است.
«اکثریت» در منطق بسیاری از صاحبنظران و پیشتازان فلسفهی سیاسی جایگاهی نداشته است. «
سقراط» از نخستین بنیانگذاران
فلسفه سیاسی به شدت به حکومت اکثریت و تودهی مردم حمله میکند و در شکل پرسش میگوید: آیا موهومپرستی نیست که حرف عدد یا اکثرت، سبب خرد خواهد شد؟ آیا نمیبینیم که در سراسر جهان، تودهی مردم نادانتر، خشنتر و ظالمتر از مردمان پراکنده و تنها هستند؟ [
تاریخ فلسفه سیاسی غرب، عبدالرحمان عالم جامعه مدنی، محمدهادی معرفت، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید
] [
ویل دورانت
] در بیان موضوعی به عنوان «آیا دمکراسی شکست خورده است؟» در ناشایستگی اکثریت مینویسد: درست است که فشار و زور اکثریت (عددی) بر اقلیت بهتر از عکس آن یعنی فشار و زور اقلیت بر اکثریت است... ولی چنین امری، روح غرور عوام را بالا برده و به هماناندازه هم روح افراد فوقالعاده را درهم شکسته و نبوغشان را
عقیم نموده است... و هرچه بیشتر دمکراسی را میآزماییم، از ناشایستگی و دورویی آن بیشتر ناراحت میشویم. [
لذات فلسفه،
ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، به نقل از جامعه مدنی
]
قرآن کریم اکثریت عددی را نقد میکند و در تحلیل نهایی بیان میدارد که صرف اکثریت «حق» نیست بلکه معیار و ملاک امور دیگری چون
ایمان،
تقوا و
عمل صالح است. از نظر قرآن اکثریت، دارای این خصوصیات ویژگیهاست: مرض نیستند
، از
حق گریزانند
، در گناه کردن پیشی میگیرند
،
فاسق هستند
، مسرف هستند
،
مال حرام میخورند
، از
ظن و گمان پیروی میکنند نه از
علم و دانش.]
، شاکر نیستند
،
کفران نعمت میکنند
، غافلند
، لقای پروردگار را باور ندارند
به
عهد و
پیمان خود پایبند نیستند
از نظر قرآن،
دلیل گمراهی اکثر از حق و
حقیقت، زیاد بودن انگیزههای دنیوی از (حواس ظاهر و باطن) و کم بودن انگیزه حق و دین (الهی) است که در راه
عقل و
فطرت است؛ از اینرو تنها اکثریتی مورد تایید است که در راه حق و حقیقت گام بردارند و از صفات عالی برخوردار باشند. در آیات قرآن تنها به چنین اکثریتی توجه بوده است نه صرف اکثریت عددی؛ چنان چه اکثریت رکوعکنندگان مورد ستایش الهی قرار گرفته و به
حضرت مریم دستور داده شد تا با اکثریت رکوع کند: «وَارْکَعِی مَعَ الرَّ کِعِین»
از اینرو، اقلیت عددی نیز مورد تایید و توجه قرآن نیست؛ بلکه اقلیت از جهت خصوصیاتی که ذکر میکند و صفاتی را که دارا میباشند مورد توجه است:
مؤمن هستند، ذاکر و شاکرند
، تابع
شیطان نیستند
، تابع
علم و
تفقه هستند
این اقلیت از نظر قرآن همان
پیامبران اولیاء الله، صدیقان،
شهیدان و صالحان هستند که در
سوره انعام درباره ایشان میفرماید: اینان کسانی هستند که
خداوند هدایتشان کرده، پس به
هدایت ایشان
اقتدا کن و از راه ایشان پیروی نما!؛ و علت این وجوب پیروی را در هدایت و پیروی از
راه خدا میداند؛ توای پیامبر! به هدایت این پیروی کن که در حقیقت هدایت آنها، هدایت خداست.
از مجموع آیات یاد شده میتوان دریافت که:
۱) اکثریت و اقلیت ارزش استقلالی خداوند و دلیل حقانیت نیستند؛
۲)
تبعیت از اکثریت بر پایه ظن و حدس به حق بودن گمراهکننده است؛
۳) پس در راه انتخاب راه و حق، نیاز به
برهان ضروری و لازم است؛
۴) از آن جایی که حرکت اکثریت و انتخاب آنان بر اساس برهان و منطق نیست، نمیتوان اکثریت را شاخصهی حق و حقانیت بر شمرد؛ چنان چه اقلیت خود به تنهایی نیز نمیتواند معیار درستی باشد.
بنابراین، اگر متعلق قلّت و کثرت چیز واحد و ممدوحی باشد، کثرت در نظر
عرف و عقلا ارزش بیشتری مییابد؛ و اگر متعلق هر دو چیزی مذموم و ناپسند باشد، کثرت قبح بیشتری دارد؛ مثلاً اگر متعلق اقلیت و اکثریت ایمان آوردن به خدا و بر پایه
برهان و
منطق باشد بهطور طبیعی اکثریت آن ستودنی است؛ و اگر
کفر بر پایه
ظن و حدس باشد اکثریت آن قباحت بیشتری پیدا میکند.
از اینرو، قرآن
مشورت با اکثریت «
مؤمن» را فرض و فرمانی الهی دانسته است و میفرماید: پس به برکت رحمت الهی با آنان نرمخو شدی و اگر تندخو و سختدل بودی از پیرامونت پراکنده میشدند؛ پس از آنان درگذر و بر ایشان
آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن؛ و چون تصمیم گرفتی بر خدا
توکل کن
پس مشورت را با کسانی فرض کرده است که پیرامون آن حضرت گرد آمده و به او
ایمان آورده بودند. پس از چنین گروه و اکثریتی باید
مشاوره خواست؛ و پس از مشورت، باز رهبر تصمیمگیرنده اصلی است. از اینرو خطاب چنین است که اگر تصمیم گرفتی یا تصمیم گرفتید تا شامل عموم باشد.
و در
سوره شوری دربارهی مسالهی مشورت با اکثریت و عموم نیز به
قید ایمان اشاره کرده میفرماید: «وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمْ وَ اَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ اَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُم»
و کسانی که ندای پروردگارشان را پاسخ مثبت داده و
نماز بر پا کردهاند و کارشان در میانشان مشورت است پس این مشورت در میان
مؤمنان است؛ بنابراین اکثریت بدون قیود ایمان،
عمل صالح و
تقوا یک معیار ارزشی نیست.
حضرت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نیز به اکثریت متقی و مؤمن بههمین جهت توجه دارد که میتواند کارایی بیشتری از خود نشان دهد؛ از اینرو میفرماید: همواره با جمعیتهای بزرگ باشید؛ چرا که دست خدا با
جماعت است و از
تفرقه بپرهیزید، چرا که
انسان تکرو
طعمه شیطان است؛ همانگونه که گوسفند تکرو طعمه
گرگ میشود
در اینجا حضرت به «دست خدا» اشاره میدارد که نمیتواند در کنار
کافر باشد بلکه دست خدا همواره با اهل ایمان است ولی این دست در صورتی که با اکثریت مؤمنان است کارایی بیشتری را نشان میدهد و موجب حفظ انسان میشود؛ زیرا جماعت مؤمن با
امر به معروف و نهی از منکر و آیینه بودن افراد انسانی را به سوی کمال میکشاند و از
شرّ شیطان در
امان میدارد.
البته تفسیر و تحلیل دیگری نیز میتوان ارایه داد؛ به معنا که:
۱) آیات شوری مربوط به اموری هستند که میتواند نظر اکثریت در آن مؤثر باشد مانند برنامهریزیهای اقتصادی؛ نه در امور الهی که نظر اکثریت در آنها هیچ تاثیری ندارد مانند مساله منصب
امامت و
وصایت؛
۲) دستهای از آیات و روایات به اجتماعی بودن در مقابل فردگرایی و انزواطلبی نظر دارد؛ نه به اقلیت و اکثریت مورد بحث در عنوان؛ مانند روایت
امیرمؤمنان (علیهالسّلام)؛
۳) دستهای از
آیات و
روایات پیروی از اکثریت در مقام عمل و اجرا نظر دارد؛ مانند آیات ۴۲
سوره بقره و ۴۳
سوره آلعمران که میفرماید: «وَ ارْکَعُواْ مَعَ الرَّ کِعِین؛ با رکوعکنندگان
رکوع کنید»؛ «وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّ کِعِین؛ ای مریم! به تنهایی
سجده کن ولی رکوع را با رکوعکنندگان بهجا آور!»
۴) دستهای نیز به تبعیت از اکثریت
دعوت کرده؛ خاطر آن که به
حق نزدیک هستند نه به خاطر آن که اکثریت را تشکیل میدهند، مانند
مقبوله عمر بن حنظله در بحث
تعارض اخبار که از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند که فرمود: از خبر شادی که نزد
اصحاب،
مشهور نیست دست فروگذار؛ چرا که در آنچه مورد نظر همه است، شکی نیست.
کشف واقع در اینجا نه به خاطر اکثریت است بلکه به خاطر کثرت تتبع و تحقیقی است که احتمال رخدادنش در اکثریت بیشتر از اقلیت است؛ و اگر اینطور نبود، و اجماع بدون کشف از
قول معصوم (علیهالسّلام) باید صحبت میشد، بهدلیل آنکه اکثر هستند و میدانیم کسی از
شیعه امامیه این
عقیده را نپذیرفته است. پس اکثریت به تنهایی دلیلی بر حقانیت نیست.
آن چه از مطالب گذشته به عنوان درآمد میتوان بیان داشت آن است که قرآن اکثریت را ملاک بر حقانیت بر نمیشمارد. چنانکه «اقلیت» نیز دلیلی بر حقانیت نیست. از اینرو از نظر
قرآن مردمسالاری دینی در صورتی درست است و میتواند منشا
قدرت و
مشروعیت شمرده شود که از خصوصیات و صفات دیگری نیز برخوردار باشد. مردمسالاری دینی در صورتی حقانیت مییابد که در راه حق و حقیقت، ایمان و
عمل صالح و تقوای الهی حرکت کند: و محدودهی این نیز چنان که دیدیم، در مسایل دنیوی و در حوزهی برنامهریزی است و نمیتواند پا را از این فراتر نهد و در محدوده تشریع گام بر دارد؛ زیرا تشریع امری مبتنی بر وحیانیت است. حضور مردم در صحنههای سیاست، از
دیدگاه اسلام هر چند یک
فریضه و شرکت فعال همگان در
حاکمیت و قدرت بخشیدن به هیات حاکم به عنوان برگزیدگان
امت یک وظیفه الهی ـ دینی است؛ و این مردم به عنوان منشا قدرت در همه زمینههای سیاستگذاری و برنامهریزی را اجرا هستند؛ ولی نمیتوانند از این
حدّ بیرون رفته و در وادی دیگری حرکت نمایند.
خط قرمزهای مردمسالاری در قرآن از همین جامعه معلوم و دانسته شده و تفاوتهای بنیادی آن با مردمسالاری دمکراسی به خوبی نشان داده شده است. بیتوجهی به این مسایل میتواند ما را در فهم و داوری درست در مساله
اسلام و مردمسالاری باز دارد. بنابراین ضرورت دارد با توجه به
آیات قرآن از خط قرمزهای مردمسالاری آگاه شده و در محدودهی بینش و نگرش و راهکارهای قرآنی در نظام سیاسی حرکت کنیم.
پژوهه، برگرفته از مقاله «مردمسالاری دینی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۱۶.