مربی اخلاق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مربی و
استاد اخلاق ، ادامه دهنده مسیر
سفرای الهی میباشد و لذا باید ویژگیهای خاصی داشته باشد تا بتواند وظیفه سنگین
تربیت نفوس انسانها را به سرانجام برساند.
مقصود از
راهنما و
استاد اخلاق ، صورت مادی و کالبد طبیعی که در معرض
فنا و دستخوش تغییر و تبدیل است، نمیباشد؛ بلکه مراد مجسمه معانی و اوصاف حقیقی است.
بحر علمی در نمی پنهان شده در سه گز تن، عالمی پنهان شده.
در حقیقت،
استاد و
مربی ، ادامه وجودی سیر حسنه
سفرای الهی است که برای ارتقای جانها و عقول آدمیان، به معارج قدسی و ربوبی، پا پیش نهاده است.
راهنما، مظهر
اسم «
محیی »
خداوند است؛ محیی که جانهای آماده را به
آب حیات معرفت و نور تربیت زنده میسازد.
راهبر وارسته
اخلاق ، کسی است که در زبان وسایط
فیض الهی ، ارجمند و بزرگوار نامیده میشود.
«قال ابو عبدالله ـ علیهالسلام ـ من تعلم العلم و عمل به و علم لله دعی فی السماوات عظیماً فقیل: تعلم لله و عمل لله و علم لله؛
هر کس دانش بیاموزد و بدان
عمل کند و به آهنگ خدایی بیاموزاند؛ در
ملکوت آسمانها، بزرگ و گرانقدر نامیده و خوانده میشود، که: آموخت برای
خدا ، انجام داد برای خدا و آموزش داد برای خدا».
لازم به یادآوری است که اگر چه کار
تهذیب نفس و
تربیت روح ، بدون مربی، کامل نمیشود، لیکن، به علت اهمیت و دقیق بودن آن، نمیتواند در این باره به کسی رجوع کرد.
این، جوهر آدمی است، نباید آن را به هر جا سپرد؛ لوح وجود انسان است، سزاوار نیست به نوک هر قلمی داد که هر نقش را میخواهد، بنگارد.
بلکه باید در این راه که راه ساختن انسان، شکل دادن ساختار درونی و سیرت است، دقت کرد، جستجو نمود و معیارها و ملاکها را شناخت.
به خاطر اهمیت جوهر آدمی و جایگاه با ارزش مربی اخلاق، به شمارش برخی از ویژگیها و اوصاف راهنمای اخلاق میپردازیم، تا معیارهای لازم را در این راستا به چنگ آریم:
استاد اخلاق، باید خود آیینهای شفاف از اوصاف گرانقدر اخلاق باشد.
نمونهای در
تقوی و
معنویت ، که هر گاه
درس میگوید، گویا تفسیر درون میکند و گنجینه روحش را بر الفاظ روان میسازد.
مرحوم
میرزا علی آقای قاضی میگوید:
«اهم آنچه در این راه لازم است، استاد
خبیر و
بصیر و از هوا بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده و
انسان کامل است، که علاوه بر
سیر الی الله ، سه سفر دیگر را طی کرده و گردش و تماشای او در عالم خلق بالحق بوده باشد.»
این روحیه و شخصیت گوینده است که تأثیر اساسی را در جذب
دلها میگذارد.
دل صادق و
قلب نورانی، که آراسته به
طهارت درونی است، منشأ اثر میگردد.
آه صاحب درد را باشد اثر گر بود در ماتمی صد نوحه گر
مرحوم شهید مطهری ، درباره استاد اخلاقش که دگرگون کننده روحش بوده چنین مینویسد:
«استاد خودم
عالم جلیل القدر، مرحوم آقای حاج
میرزا علی آقای شیرازی ، اعلی الله مقامه، که از بزرگترین مردانی بود که من در عمر خود دیدهام و به راستی نمونهای از زهّاد و عبّاد و
اهل یقین و یادگاری از سلف صالح بود که در تاریخ خواندهایم....
دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که بقول ما
طلاب: «ینبغی ان یشد الیه الرحال» از کسانی است که شایسته است از راههای دور، بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم.
او خودش (که درس
نهج البلاغه میگفت) یک نهج البلاغه «مجسم» بود؛
مواعظ ، در اعماق جانش فرو رفته بود.
برای من محسوس بود که روح این مرد با روح
امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ پیوند خورده و متصل شده است....
منبر میرفت و موعظه میکرد و
ذکر مصیبت میفرمود، کمتر کسی بود که در پای منبر این مرد عالم،
مخلص ،
متقی بنشیند و منقلب نشود؛ خودش هنگام
وعظ و
ارشاد که از خدا و
آخرت یاد میکرد، در حال یک انقلاب روحی و معنوی بود و
محبت خدا و پیامبرش،
خاندان پیامبر در حد اشباع او را به سوی خود میکشید، با
ذکر خدا دگرگون میشد...».
استاد اخلاق، کردارش، باید بیش از گفتار، پند دهنده و آموزنده باشد. دیدن رفتار و حالاتش بیش از
تدریس ، راهنما گردد.
پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ فرمود: «قالت الحواریون لعیسی: یا روح الله من نجالس؟ قال: من یذکرکم رویته و یزید فی عملکم منطقه و یرغبکم فی الاخره عمله»
حواریون ، از
عیسی ـ علیهالسلام ـ پرسیدند: با که نشست و برخاست کنیم؟ فرمود: با کسی که دیدنش شما را به
یاد خدا میاندازد، گفتارش بر کردارتان افزاید و رفتار و عملش به آخرت ترغیبتان سازد».
امام علی ـ علیهالسلام ـ در وصف انسانهای خود ساخته و مردان الهی که مشعل نورافشان ظلمات هستند، میفرمایند: «... و ما برح لله ـ عزت آلاوه ـ فی البرهه بعد البرهه، و فی ازمان الفترات، عباد ناجاهم فی فکرهم، و کلمهم فی ذات عقولهم، فاستصبحوا بنور بقظه فی الابصار و الاسماع و الافئده، یذکرون بایام الله، و یخوفون مقامه، بمنزله الادله فی الفلوات، من اخذ القصد حمدوا الیه طریقه و بشروه بالنجاه، و من اخذ یمیناً و شمالاً ذموا الیه الطریق و حذروه من الهلکه و کانوا کذلک مصابیح تلک الظلمات و ادله تلک الشبهات...».
همواره برای خدا ـ که
نعمتها و بخششهایش ارجمند است ـ در پارهای از زمان بعد از پارهای دیگر و در روزگارهایی که آثار شرایع در آنها گم گشته بندگانی است که در اندیشههاشان با آنان
راز میگوید، و در حقیقت عقلهایشان با آنان سخن میگوید و چراغ هدایت و
رستگاری را به روشنائی بیداری و هشیاری در دیدهها و گوشها و
دلها افروختند.
روزهای خدا را یادآوری مینمایند. از عظمت و بزرگواری او میترسانند.
آنان مانند راهنمایان در
بیابانها هستند که هر که از وسط راه برود راه او را میستایند و به رهایی مژدهاش میدهند و هر که به طرف راست و چپ برود از تباه شدن برحذرش میدارند. اینان چراغهای آن تاریکیها هستند.
هر گاه سخن
استاد ، با نیت درونی وی برابری کند، شاگرد، آن کلام را میپذیرد و به
دل میگیرد. و اگر با درون وی هماهنگی پیدا نکرد،
شاگرد نیز، جایگاه متزلزل و رفتنی را در قلب خود، بدان میدهد.
امام علی ـ علیهالسلام ـ میفرمایند: «من نصب نفسه للناس اماماً فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره، و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احق بالأجلال من معلم الناس و مؤدبهم.»
«آن که خود را استاد و راهنمای اخلاقی مردم قرار دهد پیش از پرداختن به
آموزش دیگران، به
تعلیم خود بپردازد و پیش از
تأدیب دیگران با زبان، با درون و کردار خود آنان را مؤدب سازد؛ بزرگداشت آن کسی که به خویشتن تعلیم داده و در اصلاح خود کوشیده است سزاوارتر از بزرگداشت آن کسی که به آموزش و پرورش مردم اشتغال دارد».
سخن گر خیزد از اعماق جانی به فریاد آورد جان جهانی
چو شرح
عشق گوید بیقراری برد
آرامش از هر بردباری
سخن کز
دل بر آید
آتش است آنکه میسوزد تو را تا پرده جان
چو آید نغمه
دل،
دل بجوید نشیند بر
دل و از
دل بگوید
برو بشنو کلام پاک جانی که سازی جان خود، زان دم، جهانی.
تربیت و رشد معنوی آدمی، از دشوارترین و پیچیدهترین کارهاست.
از این رو، کسی که رسالت استادی و آموزگاری
انسان را به دوش میگیرد، باید از مهارت و توانایی شایسته علمی برخوردار باشد تا بتواند به آسانی و شایستگی از عهده حل هر گونه مشکل اخلاقی و خودسازی، بر آید.
همانگونه که در
فقه جوارحی، تواناترین و داناترین دانشوران این
فن ، عهدهدار رسالت
فتوا میشوند، در
احکام نفسی و
اخلاق نیز، که بسا دشوارتر از فقه جوارحی است، باید استادی زبر دست و دانای به هر آنچه در تربیت انسان ضروری مینماید این رسالت را بر دوش کشد.
اینجاست که باید اقرار کرد: ناکامی بسیاری از درسهای اخلاقی حوزه به خاطر کم مایگی و کم عمقی برخی استادان بوده است که عطش جوینده تشنه را برطرف نمیکرده است.
خاتم الانبیاء ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ در توصیه به این که جانتان را به دست مدعی ناشی و فاقد ویژگیهای بایسته استادی نسپارید، میفرماید: «لا تجلسوا عند کل داع مدع یدعوکم من الیقین الی الشک، و من الاخلاص الی الریا و من التواضع الی الکبر و من النصیحه الی العداوه و من الزهد الی الرغبه و تقربوا الی عالم یدعوکم من الکبر الی التواضع و من الریاء الی الاخلاص و من الشک الی الیقین و من الرغبه الی الزهد و من العداوه الی النصیحه و لایصلح لموعظه الخلق الا من خاف هذه الآفات بصدقه و اشرف علی عیوب الکلام و عرف الصحیح من السقیم و علل الخواطر و فتن النفس و الهوی».
نزد هر گونه مدعی که شما را از
یقین به
شک و از
اخلاص به
ریا و از
فروتنی به
گردنافرازی و از نیکخواهی به دشمنی و از
پارسایی به دنیاجویی میخواند، ننشینید.
به عالمی نزدیک شوید که شما را از گردنفرازی به فروتنی و از ریا به اخلاص و از شک به یقین و از دنیاجویی به پارسایی و از دشمنی به نیکخواهی، دعوت کند، کسی شایسته راه نمودن و موعظه کردن نیست مگر آن که از سر صدق، از این آفتها در هراس باشد؛ و
عیبهای سخن را باز شناسد و درست را از نادرست تمیز دهد و از موجبات
وسوسهها و گرفتاریهای
نفس و
هوای آن (راه معالجه آنها) آگاه باشد.
برخی را باور بر این است که ضرورت ندارد دست اندکار تربیت و پنددهی، از زیباییهای ظاهری و مهارتهای هنری برخوردار باشد؛ بلکه هر چه ظاهری ژولیده، سری افکنده، زبانی گران گفتار و قلمی دشوار داشته باشد، به اخلاقی بودن بهتر میماند.
شایسته است، که چراغ کم فروغ اینگونه
باورها را با حکایت شیخ
سعدی فروزان سازیم که میگوید: «
مؤذنی بد
صدا و گوشخراش،
اذان میگفت.
روزی
یهودی ، برای وی
هدیهای آورد.
مؤذن انگیزه را جویا شد؛ یهودی گفت: به پاس خدمتی است که به من کردهای.
مؤذن گفت: چه خدمتی؟ یهودی گفت:
دختری داشتم که تمایل به
اسلام پیدا کرده بود و همواره خاطر مرا نگران میداشت.
وقتی صدای اذان تو را شنید میلش به اسلام کم شد و اکنون اسراری بر آن نمیورزد؛ از این روی آسوده گشتهام و برای تو هدیه آوردهام!»
راهنمای اخلاق، باید از
زبانی گویا و
بیانی توانا برخوردار باشد؛ به گونهای که در نهایت وضوح و روشنی، موضوع بحث را بیان داشته و در کار انتقال
فکر خود، شنونده را دچار
ابهام و نیازمند به
تأویل و
توجیه نگرداند.
آنچنان چیره زبان باشد که توان تفهیم معانی گوناگون و پدید آوردن حالات متفاوت را داشته باشد.
اندیشه گر بلند و زبان گر رسا بود هر گفتهای بلند و گرانسنگ میشود
با شیوایی و جملههای کوتاه و خوش آهنگ است که میتوان
دلها را
صید کرد و تشنگان را سیراب نمود.
شکی نیست که نیمی از رمز جاودانگی و موفقیت
قرآن (پس از حقانیت محتوی) زیبایی،
فصاحت ،
بلاغت ،
سلاست و روانی است.
قرآن، که
کتاب انسانسازی است، در مقوله
هنر ، سرآمد دیگر نوشتههاست.
خود قرآن، به اسلوب فصاحت و زیبایی خود، در ادای مقصود مینازد و بر این زیبایی، دیگران را به میدان «
تحدی » میخواند.
نام این زیبایی و شیوایی را «
بلاغ مبین » گذاشته است؛ یعنی ابلاغ واضح، آشکار، مطلوب ساده بی پیرایه. به گونهای که شنونده، در کمال سهولت و سادگی، آن را در مییابد و گرفتار سخن مغلق و پیچیده و در لفافه اصطلاحات زیاد نمیشود.
رمز جاودانگی و تأثیرگذاری سخنان
امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ نیز، در همین شیوایی و زیبایی آن است؛ چنانکه
نهج البلاغه ، از استوارترین و
دلپذیرترین
نثر بشری برخوردار است.
هنگامی که ۱۳۰
صفت را در ۴۰ جمله
خطبه متقین ، بر شیوایی بیان میدارد؛ هر چه پیش میرود، التهاب شنونده را بیشتر میکند.
این سخن رسا آنچنان
دلپذیر میشود که به درون
دل «
همّام » راه مییابد و تحولی عظیم در وی ایجاد میکند این تحول به گونهای است که همام
قفس تن را میشکند و به سوی معبودش بال میگشاید.
حضرت
رمز این تأثیر را، چنین بیان میدارد: «... هکذا تصنع المواعظ البالغه باهلها؛
پندهای شیوا و رسا، در اهلش چنین اثر میگذارد».
بو علی سینا در اهداف
ریاضت «متابعت
نفس اماره از
نفس مطمئنه» را میشمارد؛ سپس از عوامل این تبعیت، «سخن پند دهنده» را گوشزد میکند که در ویژگیهای آن میگوید: «ثم نفس الکلام الواعظ من قائل زکی، بعباره بلیغه و نغمه رخیمه... و سمت رشید».
سخن پنده دهنده آن است که از گویندهای پاک
دل، با الفاظی شیوا، آهنگی دلنشین و نرم و به گونهای قانع کننده و روشنگر باشد.
بلاغت و
سخنرانی ، از بایستهترین ویژگیهای استاد و راهنمای اخلاقی است.
استادی که پردازنده روح شگفتانگیز آدمی و بیانگر شایستهترین رهنمودهای الهی است، بدانسان که پیامش روشن و روحافزاست، بیانش نیز باید رسا و شیوا باشد.
امام باقر ـ علیهالسلام ـ میفرماید: «... و البیان عماد العلم؛
استوانه دانش،
سخنوری است».
اگر دانش، زبان توانائی برای گفتار در اختیار نداشته باشد، چونان نیروگاه برقی می باشد که از کانالهای نوررسانی برخوردار نباشد.
در جایی دیگر، امام باقرـ علیهالسلام ـ میفرمایند: «... انا لا نعد الرجل فقیها عالما، حتی یعرف لحن القول، و هو قول الله ـ عزوجل ـ: لتعرفنهم فی لحن القول... .
ما تا زمانی که کسی از روش مقاصد گفتار آگاه نباشد، او را
فقیه و
عالم نمیدانیم و این، بنابر گفته
خدای عزوجل است که گفت: «آنان را در روش و مقاصد
گفتار خواهی شناخت.»
از دیگر ویژگیهای
استاد اخلاق ، واقعیتگرایی و زمانشناسی است؛ یعنی، باید به نیکی، حال
شاگرد را بداند؛ شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را که بر خلقیات وی مؤثر است، بشناسد، تا مطابق توانایی و نیاز شاگرد،
سخن ، راست کند.
آن که زمان خود را به شایستگی نشناسد، از حصار شبههها و عوامل گوناگون انحرافی، راه به بیرون نمیگشاید،
امام صادق ـ علیهالسلام ـ میفرمایند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس؛
آن کس که به زمان خود آگاه باشد، از هجوم
شبههها در
امان است».
استادی که از واقعیات
جامعه بیگانه بوده و از آنچه در اطرافش میگذرد بی خبر باشد، ناگزیر، مبحثهای بیگانه و صرفاً شخصی را مطرح خواهد کرد، که چندان راه
گشا نخواهد بود و راه روشنی را در جلوی پای شاگرد نخواهد گذاشت.
بی شک، بسیاری از درگیریهای اجتماعی،
کشمکشهای سیاسی و تنشهای فکری، که بسیاری از مردم را در تب خود میسوزاند، ریشه اخلاقی و عامل نفسانی دارد. اگر استادی از
آبشخور این مفاسد ریشهای آگاه نباشد و به درستی پی به چگونگی آنها نبرده باشد؛ چه بسا مبحثی که برای
تدریس بر میگزیند و یا جهتی که به بحث میدهد؛ نه تنها گرهی را نگشاید، بلکه باعث پیچیدگی فزونتر دشواریها نیز بگردد.
مانند تجویز ناآگاهانه دارویی است که در فزونتر ساختن
بیماری اثر میگذارد.
استادی که از مسائل روز آگاهی ندارد و با افتخار اعلام میکند «در طول عمرم هرگز
روزنامه نخواندهام» نمیتواند بیماری اخلاقی شاگردانش را
درمان کند.
باید برای اینگونه اساتیدی که در
حوزههای علمیه کرسیهای
درس اخلاق را اشغال کردهاند فکری بشود وگرنه حوزههای علمیه آیندهای سخت خطرناک را در پیش خواهند داشت.
باید توجه داشت که بسیاری از
مفاسد اخلاقی ریشه اجتماعی داشته و تابع شرایط فرهنگی و ویژگیهای محیطی است.
استاد اخلاق، باید این عوامل اجتماعی و شرایط محیطی را بدرستی بشناسد تا بتواند
بیماریهای اخلاقی را ریشهای درمان کرده و بیان کند.
تأثیرات خانوادگی، برخورد با آشنایان و نزدیکان، محیط
کوچه و
بازار و خصوصیات فرهنگی، منشأ بیماری از روحیات اخلاقی میشوند.
اگر راهنما، آگاهی کافی به این گونه مسائل نداشته باشد چگونه می تواند دستوری اخلاقی بدهد و به مقتضای حال شنونده مبحثی را برگزیند؟
و نیز، هر یک از مطالب اخلاقی با توجه به شرایط ویژگی اجتماعی، فرهنگی و یا شخصی، به گونهای خاص مطرح میشود، چنانکه موضوع
زهد ،
سادهزیستی ،
ریاضت نفس ،
عزلت و... را نمیتوان در همه زمانها و شرایط و برای همه افراد یک نواخت و همانند طرح کرد.
این خصوصیات زمانی و مکانی است که حد و مرز بحثهای اخلاقی را تعیین کرده و به چگونگی عرضه آنها جهت میبخشد.
از این روی، استادی که آگاه به واقعیات و خصوصیات زمانی نباشد، نمیتواند با اطلاع، به مبحثهای متناسب بپردازد و شاگردان را واقعبینانه رهبری کند.
آموزشهای اخلاقی از حساسیت و ظرافت ویژهای برخوردار است؛ مانند
داروی حساس میماند که اگر دقت کافی در تجویز آن به کار نرود، نه تنها اثر مثبت نخواهد داشت، که پیامد ناگواری را نیز در پی میآورد.
با پیچیدگی که روحیات آدمی دارد، شایسته است که در توصیه مسائل اخلاقی، توجه لازم، اعمال شود و همه جوانب رعایت گردد.
همانگونه که بر مسائل بازدارنده مانند: زهد، سادهزیستی،
ریاضت نفس ،
خواب و
خوراک و... تکیه میشود، بر موارد وادار کننده مانند: مراعات با
نفس ، رعایت حد
اعتدال ، بهرهمندی از مباحث شرعی و برآورده کردن نیازهای واقعی
بدن نیز، توجه شود.
در باورهای اخلاقی نیز همانگونه که بر ناسپاسی و
پلیدی نفس «اماره»، ناپایداری و
مکر دنیا و مسائل دنیایی، وجود موانع و عوامل فراوان انحرافی بر سر راه خودسازی سخن میرود؛ بر تربیتپذیری نفس، امکان کامیابی شایسته از زندگی و توانایی
اراده انسان در بر طرف کردن موانع
خودسازی نیز
تبلیغ شود.
درس اخلاق ، نباید روحیههای بی نشاط،
مأیوس ، منفیباف و ناتوان بسازد؛ بلکه با بکارگیری شایسته شیوه ابلاغ، انسانی پرتحرک،
امیدوار و کوشا تربیت کند.
روحیه افسرده و باور به ضعف و ناتوانی، آدمی را در همه صحنههای عبادی، اعتقادی و عملی، ناکام میگرداند، و بر عکس داشتن روحی شاداب و امیدوار، هر گونه دشواری روحی و عملی را نابود میکند.
امام علی ـ علیهالسلام ـ به
حارث همدانی درباره مدارای با نفس و حفظ خرمی آن، حتی در
عبادات ، چنین میفرمایند: «... و خادع نفسک فی العباده، و ارفق بها ولا تقهرها و خذ عفو ها و نشاطها الا ما کان مکتوباً علیک من الفریضه فانه لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها...؛ در
عبادت ، نفس خود را بفریب ( او را با ترساندن از
کیفر و خوشنود ساختن به
پاداش ، از
شهوات جلوگیری نما و بطاعات وادار) و با او مدارا کن و با تکالیف دشوار مغلوبش نساز، فراغت و خرمیش را نگهدار، مگر در انجام
واجبات ، که وقت معینی برای بجا آوردن آنهاست».
شیوه تربیتی و تبلیغی که
قرآن برای رسالت مشخص میکند و نیز تکیه بر روشهای مثبت و نشاط برانگیز دارد:
«یا ایها النبی ان ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً؛
ای
پیامبر ! ما ترا فرستادیم که
گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده باشی و به
اذن خداوند مردم را دعوت کنی و چراغ فروزان گردی».
ابن عباس نقل میکند که: چون این
آیه نازل شد
پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ به
علی ـ علیهالسلام ـ و
معاذ فرمود که به
یمن بروند و این دستور العمل را برای آنان صادر کرد: «بروید، پس
بشارت دهید، بیزاری و رمیدگی پدید نیاورید، آسان گرفته و دشوار نگیرید؛ چرا که آیه «یا ایها النبی انا ارسلناک... » بر من نازل شده است».
در آموزش، استعدادهای ذهنی شاگردان و سطح
فهم ایشان باید مراعات شود و از القای هر گونه مطلبی که توان درک و تحلیل آن برای شنونده نیست، پرهیز گردد.
ناپایداری و بی بهرهگی بسیاری از درسهای اخلاقی به خاطر همین شیوههای نادرست و غیر واقع بینانهای بوده که در آنها به کار گرفته شده است.
امام باقر ـ علیهالسلام ـ به روایت امام علی ـ علیهالسلام ـ درباره
اسلامشناس هوشمند و واقعبین میفرمایند: «الا اخبر بالفقیه حقاً؟ من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم یومنهم من عذاب الله، و لم یوئیسهم من روح الله و لم یرخص فی معاصی الله...؛
میخواهید فقیه (عالم دین) راستین را به شما معرفی کنم؛ او کسی است که مردم را از
رحمت خداوند نومید و از
عذاب خدا ایمن و مطمئن نمیسازد، و از بخشندگی خدا مأیوسشان نمیکند و پرداختن به نافرمانی و
معصیت را برای شان روا نمیدارد».
اینک، دو بخش از نوشتار( ضرورت استاد اخلاق و ویژگیهای آن) را به پایان میرسانیم و در آخر به شمارش عناوین برخی دیگر از ویژگیهای
استاد اخلاق بسنده میکنیم:
۱.
تدبیر در بکارگیری درست شیوههای
ارشاد و دستهبندی شایسته مطالب.
۲. پرهیز از صراحت در
هدایت و
تأدیب شاگرد.
۳. اشتیاق و کوشایی بر هدایت و خیرخواهی شاگرد.
۴. مدارا،
شفقت و
مهربانی با شاگرد.
۵. حفظ
هیبت و
وقار استادی.
۶. توجه به خداوند و خیرخواهی در اثر گیرایی سخن.
سایت اندیشه قم.