• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محکم و متشابه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قرآن کریم مشتمل بر محکمات و متشابهات است. محکم، کلامی است که دلالتش واضح و صریح است و از ظاهر آن، علم به مراد و مقصود حاصل می‌شود و اصل و اساس قرآن را تشکیل می‌دهد. متشابه، کلامی است که بار معانی مختلفی را دربر دارد و مقصود از آن واضح و روشن نیست، مگر با تحقیق و دقت نظر و ارجاع به محکمات.

فهرست مندرجات

۱ - محکم و متشابه
۲ - متشابهات در قرآن
۳ - احکام و تشابه
۴ - مراد از احکام
       ۴.۱ - معنای اول
       ۴.۲ - معنای دوم
       ۴.۳ - معنای سوم
۵ - آیات محکم در برابر متشابه
       ۵.۱ - دیدگاه راغب
۶ - مراد از تشابه
       ۶.۱ - معنای اول
       ۶.۲ - معنای دوم
۷ - مراد از تفسیر
۸ - مراد از تأویل
       ۸.۱ - معنای اول
       ۸.۲ - معنای دوم
              ۸.۲.۱ - حدیثی از پیامبر
       ۸.۳ - معنای سوم
       ۸.۴ - معنای چهارم
       ۸.۵ - معنای پنجم
       ۸.۶ - معنای ششم
۹ - تشابه شانی (نوعی)
۱۰ - تشابه در قرآن
۱۱ - تشابه اصلی
       ۱۱.۱ - مراد از حیلوله
۱۲ - تشابه عرضی
       ۱۲.۱ - آیه اول
              ۱۲.۱.۱ - دیدگاه زمخشری
              ۱۲.۱.۲ - دیدگاه اشعری
       ۱۲.۲ - آیه دوم
              ۱۲.۲.۱ - سخن ابن بطوطه
       ۱۲.۳ - آیه سوم
۱۳ - تشابه در تفسیر دیگران
       ۱۳.۱ - اول
       ۱۳.۲ - دوم
       ۱۳.۳ - سوم
       ۱۳.۴ - چهارم
       ۱۳.۵ - پنجم
       ۱۳.۶ - ششم
       ۱۳.۷ - هفتم
       ۱۳.۸ - هشتم
       ۱۳.۹ - نهم
       ۱۳.۱۰ - دهم
       ۱۳.۱۱ - یازدهم
       ۱۳.۱۲ - دوازدهم
       ۱۳.۱۳ - سیزدهم
       ۱۳.۱۴ - چهاردهم
       ۱۳.۱۵ - پانزدهم
۱۴ - دو فرضیه دیگر
       ۱۴.۱ - دبدگاه اول
              ۱۴.۱.۱ - اشتباه اول
              ۱۴.۱.۲ - اشتباه دوم
       ۱۴.۲ - دیدگاه دوم
۱۵ - نتیجه بحث
۱۶ - پانویس
۱۷ - منبع


شناخت «محكم» و «متشابه» اولين گام براى دست‌يابى به تفسيرى صحيح مى‌باشد. اين فصل عهده‌دار ارائه تعريفى روشن از اين دو مقوله مهم تفسيرى است.


قال تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ».
خداوند، قرآن را بر تو فرستاد، بخش عمده آن را آیات محکمه تشکیل می‌دهد، که مرجعیت کتاب در همان آیات است. در کنار آن‌ها آیات متشابه نیز قرار دارد ولی کسانی که در دل‌هایشان کجی هست، پیوسته در پی آیات متشابه می‌باشند؛ زیرا فتنه‌جو و آشوبگر افکار و عقاید می‌باشند و به دنبال آن‌اند تا با دست یازیدن به چنین آیاتی، آن را مورد سوء استفاده قرار داده، طبق دلخواه خویش تأویل و تفسیر کنند؛ در حالی که تأویل صحیح آن را جز از راه خدایی نمی‌توان یافت دانشمندان راستین و استوار، از همین راه رفته چنین گویند: تمام آیات متشابه و محکم، از یک سرچشمه نشأت گرفته، پس در پشت پرده ظاهر، حقیقتی نهفته است که باید آن را یافت و عاقبت، جوینده یابنده است؛ البته این واقعیت را جز خردمندان یادآور نمی‌شوند.
طبق این آیه کریمه، بخشی از آیات قرآن متشابه می‌باشد که مایه شبهه و گاه دست‌آویزی برای فتنه‌جویان گردیده است!.
اکنون جای این پرسش است: چرا چنین شده و آیات متشابه کدام‌اند که چنین ویژگی را دارند؟
در پاسخ به این سؤال، ناگزیر از مطرح نمودن مطالب زیر می‌باشیم:


در این‌جا معنای احکام و تشابه را بررسی می‌کنیم:


احکام در قرآن به سه معنا به کار رفته است:

۴.۱ - معنای اول

استوار بودن گفتار یا کرداری که راه خلل و شبهه در آن بسته باشد. در مقابل آن، متشابه قرار دارد، گفتاری نارسا یا کرداری شبهه‌انگیز.

۴.۲ - معنای دوم

پایدار و ثابت بودن، در مقابل ناپایدار احکام ثابته در شریعت را محکم گویند، در مقابل احکام منسوخه چنان چه در باب ناسخ و منسوخ اصطلاح ((احکام )) به کار می‌رود و بر آیات غیر منسوخه «محکمه» گفته می‌شود.
اتقان و دقت در عمل یا گفتار، که بر اساسی متین و مستحکم استوار بوده باشد، آن را محکم یا مستحکم گویند؛ چنان‌چه در سوره هود آمده: «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ» آیات قرآنی تماماً حساب شده و با کمال دقت و بر پایه‌ای مستحکم استوار گردیده، آن‌گاه در بخش‌های گوناگون بر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل گردیده است.

۴.۳ - معنای سوم

احکام به معنای سوم تمام آیات قرآن را دربر می‌گیرد، به معنای دوم، مخصوص آیات غیر منسوخه است و به معنای نخست، صرفاً در مقابل آیات متشابهه به کار رفته است که این معنا اکنون مورد بحث ماست:


محکم در مقابل متشابه به معنای استوار و خلل‌ناپذیر، از ریشه «حَکَمَ حکما» به معنای «منع منعا» گرفته شده است و معنای بازداشتن و جلوگیری از هرگونه اخلالگری و تباهی را می‌رساند؛ بدین جهت دهانه اسب (لگام) را در لغت عرب «حَکَمَةُ الفَرَس» گویند؛ زیرا لگام او را از سرکشی و ناهمواری در حرکت باز می‌دارد.

۵.۱ - دیدگاه راغب

راغب اصفهانی گوید: «حکم، اصله: منع منعا لاصلاح» حکم در اصل به معنای منع نمودن و جلوگیری به کار رفته است؛ البته جلوگیری از افساد به جهت اصلاح خواهد بود؛ لذا هر سخن و گفتاری که رسا و شبهه‌ناپذیر باشد و مورد کج‌فهمی قرار نگیرد، به چنان گفتار و حتی کرداری محکم گویند؛ یعنی مستحکم و خلل‌ناپذیر.


تشابه نیز در قرآن به دو معنا به کار رفته است:

۴.۱ - معنای اول

همانند و یکسان بودن، چنان‌چه در سوره زمر می‌خوانیم: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ؛ خداوند بهترین گفتار را فرو فرستاده و آن نوشته‌ای است (سرتا پا) یکسان و یک‌نواخت (در نیرومندی بیان و استواری گفتار) قابل تکرار در تلاوت آنان که از پروردگارشان می‌هراسند، اندام بدنشان از آن به لرزه می‌افتد» این خود دلیل برآن است که از نزد خداوند فرو فرستاده شده و سخن بشری نیست؛ زیرا اگر گفتاری همانند گفتار آدمیان بود، هر آیینه در آن اختلاف و دگرگونی به چشم می‌خورد: «وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا».

۴.۲ - معنای دوم

شبهه‌انگیز بودن؛ چنان‌چه گفتار یا کرداری بر اثر احتمالاتی چند شبهه‌برانگیز باشد و مقصود پنهان گردد. در سوره بقره آمده: «إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا»؛ گاوی که دستور ذبح آن صادر گشته، اکنون برای ما بنی‌اسرائیل مایه شبهه گردیده. روشن نیست که مقصود، کشتن یک گاو معمولی است یا آن‌که در پس پرده این دستور، رازی نهفته که ما از آن آگاهی نداریم.
در آیه ۷ سوره آل‌عمران «متشابهات» به همین معنا به کار رفته است. برخی آیات، بر اثر وجوه محتمله، ظاهری شبهه‌انگیز به خود یافته، دست‌خوش کج‌اندیشان قرار گرفته تا با تأویل بردن آن‌ها مایه فتنه گردند و مردم ساده‌لوح را از راه به در برند. تشابه، به همین معنای دوم، مورد بحث ماست:
تشابه از ریشه «شبه» اسم مصدر، به معنای «مثل و همانند» یا «شبه» مصدر، به معنای همانند بودن گرفته شده است، که این همانندی مایه شبهه گردد؛ زیرا حقیقت پنهان گردیده، حق و باطل به هم آمیخته، مایه اشتباه حق به باطل شده است؛ لذا یک گفتار یا یک کردار حق‌گونه به صورت باطل جلوه‌گر گردیده است.
اصطلاحاً در تعریف آن گفته‌اند: «مالا ینبئ ظاهره عن مراده؛ آن‌چه ظاهر آن مراد واقعی‌اش را ارائه ندهد». نارسایی لفظ یا عمل موجب گردد که حقیقت و واقع آن آشکار نباشد.
این تعریف خود نارساست؛ زیرا شامل مبهمات نیز می‌گردد که نیاز به تفسیر دارند نه تأویل. متشابه باید علاوه بر نارسایی و ابهام، مایه شبهه و اشتباه نیز باشد؛ لذا راغب اصفهانی در تعریف متشابه بهتر گفته است:
«و المتشابه من القرآن ما اشکل تفسیره لمشابهته بغیره؛ متشابهات قرآن آن باشد که تفسیر آن مشکل آید؛ زیرا نمود آن‌چه هست را ندارد و به چیز دیگر شباهت دارد»؛ لذا در مورد قرآن، آن چیز دیگر جز ضلالت و گمراهی نباشد: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلا الضَّلالُ»؛ پس کلام حق (قرآن کریم) هرگاه نمودی جز حق داشته باشد و به باطل همی ماند، آن را متشابه گویند.
طبق این تعریف، تشابه در آیات متشابهه تشابه حق و باطل است که سخن حق‌گونه خداوند، باطل‌گونه جلوه‌گر شود؛ ازاین‌رو تشابه علاوه بر آن‌که بر چهره لفظ یا عمل، پرده‌ای از ابهام می‌افکند، موجب شبهه نیز می‌باشد. بدین ترتیب هر متشابهی هم به تفسیر نیاز دارد که رفع ابهام کند و هم به تأویل نیاز دارد تا دفع شبهه کند؛ لذا تأویل نوعی تفسیر است که علاوه بر رفع ابهام، دفع شبهه نیز می‌کند؛ بنابراین مورد تأویل نسبت به تفسیر، اخص مطلق است. هر کجا تأویل باشد، تفسیر نیز هست تفسیر در مورد مبهمات است که در محکم و متشابه هر دو وجود دارد و تأویل صرفاً در متشابه است که هم ابهام و هم تشابه دارد.


در تعریف تفسیر گفته‌اند: «التفسیر، کشف القناع عن اللفظ المشکل، تفسیر، برگرفتن نقاب از چهره الفاظ مشکله است».
تفسیر آن‌گاه است که هاله‌ای از ابهام لفظ را فرا گرفته، پوششی بر معنا افکنده باشد تا این‌که مفسر با ابزار و وسایلی که در اختیار دارد، در زدودن آن ابهام بکوشد. (عوامل ابهام و وسایل زدودن آن، که همان منابع و مبانی تفسیری می‌باشد، در مقالی جدا آورده می‌شود).
تفسیر از ریشه «فسر الامر» به معنای اوضحه و کشف عنه (آشکار نمودن) گرفته شده است. فسر و فسر مانند کشف و اکتشف، مجرد و مزید فیه، یک معنا می‌دهند (هر دو متعدی به یک مفعول می‌باشند) جز آن که مزید فیه، از باب «زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی» (یعنی هرچه بر مواد لفظ افزوده شود، بر مفهوم بیش‌تری دلالت می‌کند.) مبالغه در امر را می‌رساند؛ لذا کشف از اکتشف اعم است؛ زیرا کشف، مطلق ظاهر نمودن را می‌رساند؛ ولی اکتشف، دلالت دارد که اعمال نیروی بیش‌تری در استخراج و اکتشاف (ظاهر نمودن) به کار رفته است. هم‌چنین فسر، مطلق بیان و توضیح است؛ ولی فسر دلالت دارد که در تبیین و تفسیر، نیروی بیش‌تری به کار افتاده و کار به آسانی انجام نگرفته؛ وگرنه ترجمه‌ای بیش نیست.


برای تأویل معناهایی وارد شده است:

۴.۱ - معنای اول

تأویل، از ریشه «اول» گرفته شده؛ لذا تأویل به معنای ارجاع دادن می‌باشد. تأویل در موردی به کار می‌رود که گفتار یا کرداری مایه شبهه گردیده، موجب حیرت و سرگردانی شده باشد؛ چنان‌چه در تعریف «متشابه» گذشت؛ لذا تأویلگر (کسی که راه تاویل صحیح را می‌داند) در جهت رفع شبهه اقدام نموده، ظاهر شبهه‌انگیز آن گفتار یا کردار را به جایگاه اصلی خود (وجه صحیح آن) باز می‌گرداند.
مصاحب موسی هنگامی که او را در شگفتی یافت، به وی نوید داد تا او را از سر کار خود باخبر سازد و تأویل درست کردار خود را با وی در میان گذارد:
«سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا؛ به زودی تو را از تأویل آن‌چه نتوانستی بر آن شکیبا باشی، آگاه خواهم ساخت».

۴.۲ - معنای دوم

علاوه بر معنای فوق، تأویل معنای دیگری نیز دارد که هم آیات متشابهه و هم آیات محکمه را شامل می‌شود. این معنای تأویل به «بطن قرآن» تعبیر می‌شود و دلالت درونی قرآن را می‌رساند. معنای بطن در مقابل دلالت ظاهری و برونی قرآن که از آن به «ظهر قرآن» تعبیر می‌شود، قرار گرفته و این معنای باطنی برای تمام آیات وجود دارد.

۸.۲.۱ - حدیثی از پیامبر

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «ما فی القرآن آیة الا و لها ظهر و بطن؛ در قرآن آیه‌ای نیست، مگر آن‌که ظهر و بطن دارد». از امام محمدباقر (علیه‌السلام) پرسیدند: مقصود از ظهر و بطن چیست؟
فرمود: «ظهره تنزیله و بطنه تاویله، منه ما قد مضی، و منه ما لم یکن، یجری کما تجری الشمس والقمر»؛ ظهر قرآن همان دلالت ظاهری قرآن است که از قرائن، از جمله شأن نزول آیه، به دست می‌آید و جنبه خصوصی دارد ولی بطن قرآن، دلالت باطنی آن است که با قطع نظر از قرائن موجود، برداشت‌های کلی است که از متن قرآن به دست می‌آید و همه‌جانبه و جهان‌شمول است؛ لذا پیوسته مانند جریان آفتاب و ماه در جریان است.
این همان برداشت‌های کلی و همه‌جانبه است که از متن قرآن، با دور داشتن قرائن خصوصی به دست می‌آید، و قابل تطبیق در زمان و مکان‌های مختلف می‌باشد که مناسب آن است. اگر چنین نبود هر آیینه قرآن از استفاده دائمی ساقط می‌گردید؛ لذا همین برداشت‌های کلی و جهان‌شمول است که تداوم قرآن را برای همیشه تضمین کرده و آن را همواره زنده و جاوید نگاه داشته است.

۴.۳ - معنای سوم

برای تأویل معنای سومی آمده و آن تعبیر رؤیا (تعبیر خواب) است که در سوره یوسف هشت بار به کار رفته در آن‌جا که دو نفر زندانی خواب خود را برای حضرت یوسف بازگو کردند، آن‌گاه تقاضای تعبیر آن را نموده گفتند: «نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ؛ ما را به تعبیر آن آگاه ساز». هم‌چنین است آیات دیگر آن سوره.

۸.۴ - معنای چهارم

معنای چهارمی نیز در قرآن برای تأویل به کار رفته و آن عاقبت الامر (پی‌آمد) است که همان معنای لغوی تأویل می‌باشد. در سوره اسرا می‌خوانیم: «وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا؛ پیمانه را سرشار نموده و با میزان درست بسنجید که این بهتر و خوش فرجام‌تر است».

۸.۵ - معنای پنجم

ابن تیمیه، معنای دیگری برای تأویل گفته که آن را می‌توان پنجمین معنا فرض کرد و آن وجود خارجی و وجود عینی هر چیزی است که ابن‌تیمیه آن را تأویل وجود ذهنی و وجود لفظی و وجود خطی هر چیز می‌داند؛ زیرا هر چیزی چهار مرحله وجودی دارد: در ذهن، در لفظ، در کتابت و در خارج که وجود عینی هر چیزی است؛ آن‌گاه گوید: «این وجود عینی، تأویل دیگر وجودها شناخته شده، و ملاک هر وجود ذهنی و لفظی و کتبی، همان وجود خارجی و عینی او است».
البته آن‌چه را که ابن تیمیه تأویل نامیده، دیگران به عنوان «مصداق» عینی و خارجی یاد کرده‌اند و این یک تغییر در اسم است و در مورد اصطلاح نباید مناقشه کرد.

۸.۶ - معنای ششم

علامه طباطبایی (قدس سره) نیز تأویل را وجود عینی خارجی می‌داند؛ ولی نه به گونه‌ای که ابن تیمیه گفته و اشتباهاً نام مصداق را تأویل گذارده است. به نظر علامه ملاکات احکام و مصالح تکالیف و رهنمودهای شرع، تأویل آن‌ها می‌باشد؛ زیرا تمام احکام و تکالیف از آن ملاکات و مصالح واقعیه نشأت گرفته‌اند؛ پس ملاک همه آن‌ها به او ارجاع می‌گردد و غرض و هدف، صرفاً تحقق اوست (در توضیح این مقال، گفتاری جدا آورده‌ایم).
در این‌جا صرفاً با تأویلی سروکار داریم که در مورد متشابهات به کار می‌رود و معانی دیگر از مقصد ما دور است.


در بحث تشابه یک پرسش مهم این است که آیا تشابه در آیات قرآن، نسبی است یا مطلق؟
آیا متشابه بودن آیات یک واقعیت ذاتی آیات قرآن است و این آیات فی نفسه برای همه متشابه است، گرچه برای دانشمندان امکان رفع تشابه فراهم است! یا آن‌که اساسا، برای ارباب بصیرت تشابهی وجود ندارد و وجود تشابه تنها برای آن دسته از مردم است که علم کافی ندارند؟.
در پاسخ باید گفت: تشابه برخی از آیات نه نسبی است و نه ذاتی و واقعی؛ بلکه شأنی و نوعی است. به این معنا که برخی آیات، به جهت محتوای بلند و کوتاهی لفظ و عبارت، زمینه تشابه در آن‌ها فراهم است؛ یعنی جای آن را دارد که تشابه ایجاد کند،؛ زیرا تنگی و کوتاهی قالب، موجب گردیده تا لفظ در افاده معنای مراد که بسیار بلند و پهناور است، کوتاه آید و نارسا جلوه کند. نوعاً افراد، با برخورد با این‌گونه موارد دچار اشتباه و تردید می‌گردند؛ زیرا ظاهر عبارت نمی‌تواند معنا راکاملا در اختیار بیننده یا شنونده قرار دهد؛ ولی احیاناً کسانی هستند، با سبق اطلاعات و واقف بودن بر رموز معانی و الفاظ وارده در قرآن که دچار این اشکال نگردند؛ لذا تشابه در قرآن شأنی و نوعی است، نه نسبی و نه واقعی و همگانی نمونه‌هایی از آن را در جای خود می‌آوریم.


تشابه در آیات قرآن اساسا دو گونه است: اصلی و عرضی.


تشابه اصلی آن است که به گونه طبیعی به جهت کوتاهی لفظ و بلندای معنا به وجود آمده است. الفاظ و کلمات موضوعه در لغت عرب، بیش‌تر برای افاده معانی کوتاه و سطحی ساخته شده، گنجایش و کشش آن را ندارند تا معانی گسترده و عمیق را افاده کنند. از طرفی هم قرآن ملتزم بود که از الفاظ موضوعه عرب و از شیوه‌های کلامی آنان استفاده کند: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»؛ لذا برای بیان معانی والا به ناچار راه کنایه و مجاز و استعاره را پیمود و این خود، بر عرب غریب می‌نمود؛ مثلا آیه:

«وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَی، و چون (ریگ به سوی آنان) افکندی، تو نیفکندی؛ بلکه خدا افکند» اشاره به قدرت ناچیز انسان است در انجام افعال اختیاری خویش، در مقابل عوامل مؤثر در به وجود آمدن آن، که همگی با اذن الهی انجام می‌گیرد، درک این معنا برای عرب آن روز دشوار بود؛ لذا بوی جبر از آن استشمام می‌گردید.

و نیز آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید؛ چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فرا خوانند که به شما حیات می‌بخشد، آنان را اجابت کنید، و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل می‌گردد (خودفراموشی) عاقبت نیز به سوی او برانگیخته می‌شوید».
در این آیه، مسئله حیلوله (حایل شدن خدا میان انسان و قلب او) مطرح شده و این تهدیدی است برای کسانی که از فرامین شرع سرپیچی کنند اکنون مقصود از این حیلوله چیست‌؟

۱۱.۱ - مراد از حیلوله

ابوالحسن اشعری و پیروان مکتب وی، از این آیه جبر در حیات و غیر ارادی بودن ایمان و کفر را استفاده کرده گویند: کافری که خداوند مقدر کرده کافر باشد، اگراراده کند ایمان آورد و اطاعت فرمان خدا نماید، خداوند مانع او می‌گردد؛ هم‌چنین مؤمنی که خداوند مقدر کرده مؤمن باشد، اگر قصد کفر کند، خدا مانع او می‌شود.
فخر رازی اشعری این تفسیر را تأیید کرده گوید: «این آیه برخلاف مکتب معتزله است که قایل به جبر نیستند».
ولی این آیه چیز دیگری را می‌گوید و مردم را به یک حقیقتی اجتناب‌ناپذیر رهنمون می‌سازد. این آیه می‌گوید که زندگی واقعی، که انسان در آن احساس زنده بودن و برخورداری از نعمت حیات می‌نماید، موقعی به دست می‌آید که به قوانین شریعت احترام نهد و هر کس در سایه قانون از حق شرعی خود بهره‌مند گردد و به حقوق دیگران تجاوز ننماید، چنین جامعه‌ای در آسایش حیات زندگی می‌کند. در سایه شریعت، انسان به واقعیت خویش پی می‌برد و انسانیت بر جامعه حاکم می‌شود؛ ولی ممکن است انسان سرکش، همچون حیوان درنده، در خواسته‌هایی پست زندگی کند. در چنین جامعه‌ای انسانیت فراموش شده، انسان خود را گم می‌کند. این بزرگ‌ترین عقوبتی است که دامن‌گیر این‌گونه انسان‌ها می‌گردد؛ لذا انسان با دست خود از خویشتن فاصله گرفته، رهسپار عالم بهیمیت می‌گردد. آن‌گاه است که «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» صدق می‌کند «وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ»؛ پس قلب‌های آنان وارونه و خود را فراموش کرده‌اند. این همان حیلوله خداوندی است بدین ترتیب مراجعه به سایر آیات نشان می‌دهد که مراد از حیلوله خداوندی، حکومت جبر بر انسان نیست؛ بلکه این امر در اثر کردار انسان حاصل می‌شود.
نوعاً آیاتی که در رابطه با مبدأ و معاد و مسئله استطاعت (قدرت در اختیار) انسان و مقدار تصرف او در جهان و آیات آفرینش و علل تکلیف و مانند آن بحث می‌کنند، در زمره آیات متشابهه قرار دارند؛ زیرا معانی، بلند و دقیق است؛ ولی الفاظ مستعمل بسیار کوتاه و نارساست.
مثلاً آیات مشیت و علم و اراده پروردگار، آیه امانت و آیه خلافت و آیات تسخیر آسمان و زمین برای انسان و آیات اذن و آیات هدایت و ضلال و امثال آن متشابه جلوه کرده‌اند؛ بدین لحاظ نیاز به تأویل صحیح و مستند دارند.


تشابه عرضی در آن دسته از آیات به وجود آمد که در آغاز اسلام متشابه نبوده، مسلمانان با سلامت طبع و خلوص نیت با آن برخورد می‌کردند؛ بدین لحاظ عموماً معنا و مراد آن را به خوبی درک نموده، هیچ‌گونه شبهه‌ای ایجاد نمی‌کرد؛ ولی پس از به وجود آمدن مباحث جدلی و مسائل کلامی و رایج شدن برخی مطالب فلسفی، که جسته و گریخته به گونه ناپخته و نارس از یونان به این دیار راه پیدا کرده بود، بر چهره بسیاری از آیات، هاله‌ای از غبار ابهام نمودار گشت. آیاتی که تا دیروز از محکمات بود، امروز در زمره متشابهات درآمد. این بر اثر دست‌آویزی‌های ناروای برخی اهل کلام و ارباب جدل بود که چهره تابناک این‌گونه آیات را دگرگون ساخت و از درخشش و تابش اولی خود فرو افکند؛ مثلاً آیه:

۱۲.۱ - آیه اول

«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ؛ چهره‌هایی در آن روز شکفته است؛ زیرا به پروردگار خویش چشم دوخته است». این آیه بر حسب استعمالات متعارف عرب، چشم داشتن به جایگاه بلند پروردگار را می‌رساند.

۱۲.۱.۱ - دیدگاه زمخشری

زمخشری گوید: «سمعت سرویة مستجدیة بمکة وقت الظهر، حین یغلق الناس ابوابهم و یاوون الی مقائلهم، تقول: عیینتی نویظرة الی اللّه و الیکم؛ دخترکی از مردمان سرو (سرو دهکده بزرگی در نزدیکی مکه بوده که مردمان مفلوک و بیچاره‌ای داشته.) را دیدم به هنگام نیم روز، موقعی که مردم در آسایش لمیده بودند، گدایی می‌کرد و چنین می‌گفت: چشمان کوچک من، به خدا و شما مردم دوخته است».
این آیه، همانند گفتار این دخترک عرب، چیزی جز چشم داشتن و حالت توقع به خود گرفتن را نمی‌رساند و عرب به طبع سلیم خود می‌داند که این‌گونه تعبیر، جز معنای یاد‌شده را افاده نمی‌کند. اکنون چرا مانند ابوالحسن اشعری (متوفای ۳۲۴) که شیخ اهل سنت و جماعت و سرکرده اشاعره تا امروز به شمار می‌رود، این آیه را دگرگون ساخته، آن را به معنای «رؤیت بصر» گرفته است‌؟!

۱۲.۱.۲ - دیدگاه اشعری

اشعری می‌گوید: «نظر سه‌گونه است: نظر اعتبار، نظر انتظار و نظر رؤیت» آن‌گاه گوید: «نظر اعتبار (عبرت جستن) در قیامت جایی ندارد، نظر انتظار با حرف «الی» مقرون نگردد؛ مانند آیه «فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ»؛ پس مراد از آیه چیزی جز نظر رؤیت نباشد».
در جواب این پرسش که چرا «الی ثواب ربها» را تقدیر نگیریم؟ می‌گوید: «در قرآن خالی از این تقدیر آمده، باید به ظاهر کلام بسنده شود».
در پاسخ از آیه «لاتدرکه الابصار» می‌گوید: «مقصود درک بصری در این جهان است، نه جهان آخرت یا آن‌که کافران از درک لذت رؤیت پروردگار، در دو جهان محروم‌اند».
[۳۲] ابن جنی، عثمان، اللمع في العربيه لابن جني، ص۶۸ ـ ۶۱.
[۳۳] ابن ابی طالب، مکی بن ابی‌طالب، الابانه عن معاني القراءات، ص۱۹ ـ ۱۰.

ولی او ندانسته که نظر توقع (چشم‌داشت) در کلام عرب با حرف «الی» استعمال می‌شود.
شاعر عرب می‌گوید: «انی الیک لما وعدت لناظر نظر الفقیر الی الغنی الموسر».
و در سخن دخترک (سرویه)، نظر به سوی خدا و مردم، هر دو یک‌نواخت، با حرف «الی» قرین بود و آیه کریمه از همین قبیل است.

۱۲.۲ - آیه دوم

هم‌چنین آیه «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی»، روشن است که مقصود سلطه و استیلا بر عرش تدبیر است.
«عرش» کنایه از علم به تدبیر جهان می‌باشد؛ کما این‌که «کرسی» کنایه از سلطه و فراگیری سلطنت و حکومت پروردگار است. استیلا بر عرش تدبیر همان «استوا علی العرش» است. این معنا هیچ‌گاه موجب شبهه نبوده است تا ارباب جدل آن را به ظاهر لفظی گرفته و به معنای تکیه زدن بر تخت سلطنت پنداشته و لازمه آن را جسمیت در ساحت قدس الهی دانسته‌اند.

۱۲.۲.۱ - سخن ابن بطوطه

ابن بطوطه در سفرنامه خویش آورده: «وارد مسجد دمشق شدم، ابن تیمیه را بالای منبر دیدم. سخن از جسمیت خدا می‌گفت و از نشستن خدا بر تخت سلطنت حکایت‌ها می‌بافت. آن‌گاه گفت: خداوند از عرش خود نزول اجلال می‌فرمایند؛ مانند من که از منبر فرود می‌آیم. آن‌گاه بلند شده، چند پله فرود آمد، که غوغا بلند شد»؛ در صورتی که این‌گونه استعمال در متعارف عرب همان معنای استیلا را می‌دهد، شاعر گوید:
«قد استوی بشر علی العراق من غیر سیف و دم مهراق،. ••• بشر، بر عراق مستولی گردید بدون شمشیر زدن و ریختن خونی».

۱۲.۳ - آیه سوم

نیز آیه «یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ»؛ استعمال لفظ «ساق» در متعارف عرب کنایه از شدت و وخامت امر است؛ چنان‌چه گفته‌اند: «و قامت الحرب علی ساق، جنگ بر پا ایستاد»؛ یعنی شدت گرفت. کشف ساق کنایه از آمادگی کامل برای انجام کار است؛ یعنی دامن به کمر زدن؛ زیرا لازمه آن کشف ساق پاست.
این آیه طبق استعمال متعارف بر آن دلالت دارد که روز قیامت اوضاع شدت یافته، رو به وخامت می‌گذارد و کفار در حالت سختی قرار می‌گیرند؛ چنان‌چه زمخشری در کشاف گفته است؛ولی اشاعره و اهل تجسیم آن را به ظاهر لفظ گرفته گفته‌اند: مقصود، ساق پای خداست که در آن روز برهنه شود و کفار مأمور به سجود گردند و نتوانند.


برای احکام و تشابه، تفاسیر بسیاری گفته‌اند، که بیش‌تر درهم و متداخل بوده و با اندک تفاوتی قابل افتراق و جدایی می‌باشند. برخی تعیین مصداق کرده یا متشابهات را با مبهمات اشتباه گرفته‌اند.
علامه طباطبایی (قدس سره) تا شانزده وجه در تفسیر خود آورده و برخی بیش‌تر که ذیلا بدان اشاره می‌رود:

۱۳.۱ - اول

مثلا از ابن عباس روایت شده آیات محکمه از قبیل آیه «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا» و متشابهات از قبیل حروف مقطعه در اوایل سور است.

۱۳.۲ - دوم

برخی گفته‌اند آیات منسوخه، متشابهات‌اند و آیات ناسخه محکمات.

۱۳.۳ - سوم

یا آن‌که محکمات، آیات الاحکام و متشابهات دیگر آیات می‌باشند.

۱۳.۴ - چهارم

محکمات، آیات مربوط به قصص انبیا و امم سالفه و متشابهات، ابهامات وارده در این آیات می‌باشد.

۱۳.۵ - پنجم

آیات متشابهات، آیاتی است که درباره صفات باری تعالی آمده است.

۱۳.۶ - ششم

متشابهات، آیات مربوط به احوال و اهوال روز قیامت و آخرت است.

۱۳.۷ - هفتم

متشابه آن است که مجمل (مبهم) باشد و معنای روشنی نداشته باشد.

۱۳.۸ - هشتم

متشابه مفهومی پیچیده و سر در گم دارد و محکم دلیل روشن و استوار دارد.

۱۳.۹ - نهم

متشابه آن است که راه رسیدن به معنای آن بسته است؛ ولی برای محکم راه باز است.

۱۳.۱۰ - دهم

متشابه آن است که بیش از یک معنا را متحمل است؛ ولی محکم بیش از یک معنا را متحمل نیست.

۱۳.۱۱ - یازدهم

متشابه آن است که به بیان و توضیح نیاز دارد و محکم نیاز ندارد.

۱۳.۱۲ - دوازدهم

متشابه آن است که عقل برای رسیدن به کنه آن راه ندارد و محکم راه دارد.

۱۳.۱۳ - سیزدهم

متشابه آن است که ظاهر عبارت آن مقصود نیست؛ ولی ظاهر محکم مراد است.

۱۳.۱۴ - چهاردهم

محکمات آن است که همگی در تفسیر آن اتفاق نظر دارند؛ ولی در متشابه اتفاق ندارند.

۱۳.۱۵ - پانزدهم

متشابه آن است که تفسیر آن مشکل آید؛ ولی تفسیر محکم مشکل نباشد.


اخیرا، دو فرضیه دیگر در تفسیر محکم و متشابه ارائه شده که کاملا غریب می‌نمایند:

۱۴.۱ - دبدگاه اول

مرحوم طالقانی برای قرآن دو حالت فرض کرده:
حالت پیش از نزول را محکم و حالت پس از نزول را متشابه دانسته، گوید: «قرآن دارای دو وجود و دو مرحله است، مرحله پیش از نزول و تنزیل و مرحله پس از نزول قرآن، پیش از نزول محکم، ثابت، کلی و نامتغیر است. آن کتاب محکم و مکنون و جمعی پیش از نزول، ام الکتاب است که برتر از حواس و اندیشه‌هاست و به زبان عربی هم نمی‌باشد، اصول ثابتی هستند، قوانین ثابت جهان و انسان، معرفت مبدأ و توحید و صفات علیا، رابطه خلق با خالق، مراحل معاد، تکامل، مسئولیت و تعهد انسان، احکام کلی عقلی و عملی، فروع نظری، فکری و عملی، همه از آن «ام الکتاب» ناشی می‌شوند.
آن کتاب محکم و حکیم و ام الکتاب و محفوظ و مکنون، در ظروف اندیشه‌های گوناگون و زمان‌ها و مکان‌ها و شرایط و استعدادها، به صورت کلمات و آیات متفرق و تفصیل‌ها، تبیین گردیده و قرائت شده است در نتیجه این آیات مفصل و تنزل‌یافته همان محکمات و ام الکتاب است که در لباس عبارات و کلمات درآمده و متشابه گردیده است: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا» متشابهات تنها همین نیست که تشابه در مقصود و معنا داشته باشد؛ بلکه متشابه از جهت تشابه با محکمات هم هست».
[۴۷] علایی طالقانی، سیدمحمود، پرتوی از قرآن، ج۳، ص۲۰ ـ ۱۹.

در این گفتار دو اشتباه به چشم می‌خورد:

۱۴.۱.۱ - اشتباه اول

اولاً، تشابه شبهه‌انگیز و فتنه آفرین، با تشابه به معنای هم‌آهنگ و یکسان بودن مشتبه شده است در آیه ۷ سوره آل‌عمران، متشابهات زمینه‌ای برای فتنه جویان شمرده شده است و قسمتی از آیات قرآنی چنین‌اند؛ از قبیل آیات صفات و آفرینش و شناخت که در گنجایش فهم کوته‌اندیشان درست نیاید ولی در آیه ۲۳ سوره زمر، وصف تمام کتاب آمده و همه آیات و سور قرآنی، زیبا و فریبا با محتوایی بلند و بیانی رسا جلوه‌گر شده‌ند تفاوت و اختلافی در میان نیست و این خود شاهد بر صدق کلام خداست خلط کردن میان این دو مفهوم شایسته نیست؛ بلکه یک نوع تفسیر به رأی به شمار می‌رود.

۱۴.۱.۲ - اشتباه دوم

ثانیاً، روشن نیست چرا فرض دو مرحله‌ای بودن نزول قرآن، که دارای دو وجود عرشی و فرشی است (گفتار علامه طباطبایی درباره نزول دفعی و تدریجی قرآندر مورد محکم و متشابه قرآن آورده شده است؟
اساسا این سؤال مطرح است که قرآن صریحاً گفته: «مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ»؛ برخی «محکمات» و برخی «متشابهات» و مقصود همین قرآن موجود است که بر دو بخش تقسیم شده؛ ولی چرا صاحب مقال، کل قرآن را در دو مرحله فرض کرده که در مرحله علیا، محکم، و در مرحله سفلی، متشابه است، آن‌گاه چگونه مردم به مرحله علیا دست یابند؟! در حالی که از نزدیک شدن به متشابه (مرحله سفلی) ممنوع می‌باشند؟!.

۱۴.۲ - دیدگاه دوم

نظریه دوم از برخی گروه‌های التقاطی که افکار الحادی خود را در پوشش اسلام جلوه می‌دهند، (گروه منافقین موسوم به مجاهدین خلق.) ارائه شده:
محکمات آیاتی هستند که اصول اساسی و دیدگاه‌های کلی مکتب را بیان می‌کنند. این اصول استوار و پابرجا بوده، به مثابه حقایقی ثابت و پایدار می‌باشند، از قبیل اصل هدایت، زوال باطل و پیروزی مستضعفین و محرومان آیات متشابهه متقابلا مشتمل بر مطالبی است که خود «اصل» نیستند؛ اما منبعث از اصول می‌باشند؛ لذا فاقد خصلت ثبات و پایداری هستند، محکمات نقش استراتژیک دارند و متشابهات تاکتیک‌هایی برای پیاده کردن آن‌ها می‌باشد؛ لذا در هر زمانی این متشابهات و فروع و تاکتیک‌ها متغیر و متبدل می‌شوند متشابهات در حوزه علوم واقع شده که پیش رفت علوم طبیعی، سیاسی و اقتصادی باعث قبض و بسط آن‌ها می‌گردد و بلکه در زمان متأخر ضد ارزش و ارتجاعی قلمداد می‌شوند؛ بنابراین تمام آیات الاحکام، اعم از ناسخ و منسوخ جز متشابهات هستند و نقش تاکتیکی و مرحله‌ای را ایفا می‌کنند؛ لذا هم‌چنان باب نسخ در احکام قرآن باز است.
گویند: اعتقاد به استمرار نسخ برای خیلی‌ها واقعا امری دشوار است. این دشواری نشان‌دهنده یک محافظه‌کاری ویران‌کننده‌ای است که طی قرن‌ها سکون و تحجر بر اندیشه و ایدئولوژی اسلامی عارض شده است. اینان گمان می‌کنند که اگر معتقد به استمرار نسخ باشند، عظمت و تقدس قرآن خدشه‌دار می‌گردد؛ در حالی که با این موضع‌گیری‌ها، عظمت قرآن نفی می‌شود و شایسته قرار گرفتن در موزه آثار باستانی می‌شود.
[۴۹] چگونه قرآن بیاموزیم (دین امیدم قرآن)، ص۵۶ -۲۱.

این نظریه، اصول و قواعد شریعت و فروع متفرعه بر آن را به جای محکمات و متشابهات قرآن گرفته است.


شریعت اسلام دارای اصولی ثابت و نامتغیر است که به نام «قواعد» خوانده می‌شوند. تمام احکام فرعی که با شرایط متحول زمان و مکان قابل تغییر و تبدیل است بر آن اصول ثابت متفرع می‌باشند. یک فقیه آگاه به احوال و اوضاع زمانه می‌بایست جریانات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاضر را از دیدگاه آن قواعد ارزیابی کند، صحت و سقم، سالم و فاسد بودن آن‌ها را بر وفق همان اصول و در چارچوب همان قواعد و پایه‌ها بررسی نموده و تشخیص دهد این تحول براساس مقتضیات زمان و ناشی از اجتهاد است و به نسخ آیات ربطی ندارد؛ زیرا نسخ در احکام کلی است نه در فروع و جزئیات متفرعه. علاوه، این تغییر و تحول در احکام قرآن نیست؛ زیرا احکام وارده در قرآن همان احکام کلی و ثابت و اصولی است. اساسا در قرآن حکمی که قابل تغییر باشد، وجود ندارد. قرآن با تمام محتویاتش جاودانه است.


۱. آل‌عمران/سوره۳، آیه۷.    
۲. هود/سوره۱۱، آیه۱.    
۳. فیومی، احمد بن علی، المصباح المنیر، ج ۱، ص ۷۸.    
۴. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۴۴.    
۵. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرأن، ص ۱۲۶.    
۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۲۵۴.    
۷. زمر/سوره۳۹، آیه۲۳.    
۸. نساء/سوره۴، آیه۸۲.    
۹. بقره/سوره۲، آیه۷۰.    
۱۰. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی الفاظ القرآن، ص ۲۵۴.    
۱۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی الفاظ القرآن، ص ۲۵۴.    
۱۲. یونس/سوره۱۰، آیه۳۲.    
۱۳. معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ج ۳، ص ۱۰.    
۱۴. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۴، ص ۵۰۴.    
۱۵. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۱، ص ۱۵۹.    
۱۶. کهف/سوره۱۸، آیه۲۴.    
۱۷. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص‌۲۱۶.    
۱۸. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۶.    
۱۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۳۵.    
۲۰. ابن تیمیة، احمد بن عبد الحلیم، مجموع الفتاوی، ج ۱۳، ص ۲۸۹.    
۲۱. سبزواری، سید عبد الاعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۷۶.    
۲۲. زخرف/سوره۴۳، آیه۳.    
۲۳. انفال/سوره۸، آیه۱۷.    
۲۴. انفال/سوره۸، آیه۲۴.    
۲۵. رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج۱۵، ص۴۷۳.    
۲۶. حشر/سوره۵۹، آیه۱۹.    
۲۷. انعام/سوره۶، آیه۱۱۰.    
۲۸. قیامة/سوره۷۵، آیه۲۳ ۲۲.    
۲۹. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۶۶۲.    
۳۰. نمل/سوره۲۷، آیه۳۵.    
۳۱. انعام/سوره۶، آیه۱۰۳.    
۳۲. ابن جنی، عثمان، اللمع في العربيه لابن جني، ص۶۸ ـ ۶۱.
۳۳. ابن ابی طالب، مکی بن ابی‌طالب، الابانه عن معاني القراءات، ص۱۹ ـ ۱۰.
۳۴. معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ج۳، ص۹۸.    
۳۵. طه/سوره۲۰، آیه۵.    
۳۶. ابن بطوطه، محمد بن عبد الله، رحلة ابن بطوطة، ج ۱، ص ۱۲۸.    
۳۷. قلم/سوره۶۸، آیه۴۲.    
۳۸. زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۵۹۴ ۵۹۳.    
۳۹. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، ج۳، ص۱۵۳.    
۴۰. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، ج۳، ص۱۴۵.    
۴۱. انعام/سوره۶، آیه۱۵۱.    
۴۲. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۳، ص۱۳۷.    
۴۳. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۳، ص۱۳۷.    
۴۴. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۳، ص۱۳۵-۱۳۷.    
۴۵. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۴۲ ۳۱.    
۴۶. زمر/سوره۳۹، آیه۲۳.    
۴۷. علایی طالقانی، سیدمحمود، پرتوی از قرآن، ج۳، ص۲۰ ـ ۱۹.
۴۸. آل‌عمران/سوره۳، آیه۷.    
۴۹. چگونه قرآن بیاموزیم (دین امیدم قرآن)، ص۵۶ -۲۱.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «محکم و متشابه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۲.    






جعبه ابزار