لعب (فقه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لعب یا
بازی، هرگونه فعالیتی به قصد
سرگرمی و مشغولیت است که انگیزه آن دست یافتن به فایده، محصول یا نتیجه ای بخصوص نباشد. در
جهان اسلام، بازی یکی از مفاهیم اساسی با دلالتهای متعدّد ضمنی و بسیار وسیع
جامعه شناسی و
روانشناسی است. در این مقاله تنها می توان به بعضی از جنبه های مهم آن پرداخت: الف . واژة بازی ب . بازی در
تمدن اسلامی و مباحث دینی مربوط به آن. (برای آشنایی با بازی های ایرانی به مقاله
بازی ایرانی مراجعه نمایید.)
«بازی» در لغت بیشتر به معنای سرگرمی،
تفریح و مشغولیت است. «بازی» در فارسی میانه «وازیگ» است که از ریشه ایرانی باستان «واز»، به معنای جنبیدن و پریدن آمده است. «وزیدن» (به معنای دمیدن، جنبیدن و پریدن) و «وازیدن» (به همان معانی و همچنین بازی کردن) در
فارسی میانه و «باختن» و «بازیدن» (به معنای بازی کردن و ورزیدن) در فارسی دری، از همین ریشه است.
در
زبان عربی معادل این واژه کلمات «لَعِبْ، لِعبْ، لَعبْ»، در
زبان ترکی «اُیون» و در
زبان اردو «کِهیْلْ» است که در معانی بسیار وسیع به کار رفته است.
خصیصه بازی که در بسیاری از فعالیتهای بشری مانند
رقص،
نمایش،
موسیقی و جز آنها وجود دارد، و نیز بازیهای آیینی که بازمانده آداب برانگیخته از مذهب در دوران قبل از اسلام است، مناسبتی با بحث ما ندارد، و فقط گهگاه از آن یاد میشود؛ کما اینکه مثلاً به آداب سال نو
یا به یکی از مراسم مذهبی ایرانیان که بر روی اَلاّ کلنگ انجام میگرفته
اشاره شده است.
در مقاله حاضر تأکید بر بازیهای کودکان است؛ ولی در جهان اسلام نیز، مانند دیگر جاها، بازیهای کودکان بوضوح از بازیهای بزرگسالان مجزّا نشده است و تمایزی گونه شناختی وجود ندارد؛ تنها تفاوت گاهی در برخی از وسایل بازی دیده میشود.
جاحظ احتمالاً متوجه این نکته بوده که کبوتربازی را سهلترین نمونه امکان انتقال از جنبه سرگرمی به جنبه جدی بازی شمرده است.
مظاهر گوناگون و
غریزه بازی در
بشر و انواع مختلف بازیها، در جهان اسلام پرورش یافت. استفاده مستمر از استعاره های مبتنی بر ترکیبات «لَعَبَ» (بازی کرد)، شاهد دوام این مفهوم است.
نقش عظیم «بازی» در حیات مسلمانان، بدین سبب که با اعتراضات شدید مذهبی روبرو بوده است، بسیار جالبتر جلوه میکند.
این اعتراضات بر نگرش مسلمانان نسبت به بازی عمیقاً تأثیر نهاده است، و شکی نیست که محدودیت اطلاعات ما درباره بازیها متأثر از همین امر است.
در
قرآن به «لَعِب» (و «لَهْو» = هوسرانی)، بخصوص به عنوان مظهر بسیار گمراه کننده ای از بی توجهی بشر به رسالت واقعی خود در این دنیا، که تلاش برای نیل به رستگاری در آن دنیاست، اشاره شده است.
چنانکه اظهارات بیشماری، مانند ابیات متعدد ابوالعتاهیه در «زهدیات» یا رد کردن خشم آلود
حضرت علی علیه السّلام عنوان «تِلع'ابَه تِمْزاحُه»
را گواه است، فرزانگان مسلمان در تقبیح آن، مهارت بسیار به خرج دادند.
این اندیشه که کار مداوم و بدون هیچگونه تفریح، ذهن بزرگترین و مخلصترینِ افراد را نیز کُند میکند، بی شباهت به رأی آناکارسیس نیست که میگفت بازی کردن تنها در صورتی مجاز است که بر توانایی انسان برای پرداختن به امور جدی بیفزاید.
بنابراین، تفریح مختصر قابل چشم پوشی است، ولی بعید مینماید که مؤلفان راوی گفتههایی از این قبیل در تعبیر خود از تفریح، بازیهای ساده را نیز در مدِّنظر داشته باشند.
مصلحت دنیوی ایجاب میکرد که حکام را از افراط در فعالیتهای تفریحی برحذر دارند.
در واقع، در اسلام «بازی» از حقوق انحصاری کودکان شمرده میشد، و گاه زنان را نیز در این مورد به ایشان میافزودند.
در سنّت یونانیان، چنانکه
برایسون آورده است
و متفکران بانفوذی چون
مسکویه به کار گرفته اند، حتی به کودکان نیز در حد اعتدال و به عنوان تفریح اجازه بازی داده میشد، و منظور از آن، تنها این بود که بتوانند شداید تحصیل علم یا
کسب مهارتهای جدی را بهتر تحمل کنند.
گاهی به گفتههایی از این نوع برمی خوریم که بی اعتنایی کودک به بازی، نویدبخش عظمت او در آینده است.
ذکر کودکان غالباً به طور طبیعی با اشاره به بازی همراه است.
کشته شدن پسری در قصص
قرآن که گفته شده است او را در حال بازی با دیگران یافتند،
یا ابراز نگرانی از اینکه بازی کردن یوسف علیه السّلام
ممکن است شامل برادرانِ بزرگسال او نیز بشود، یا اطلاق تعبیر «دَعامیص» که در
حدیث به کار رفته به کودکان
مسلمان در بهشت، به لحاظ شباهت آنها با حشرات آبی (؟) به هنگام بازی کردن در انهار
بهشت،
بسیار طبیعی بود.
گفته شده است که
پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در زمان طفولیت به بازی «عَظْم (عُظَیم) وَضّاح» می پرداخته است.
این بازی را چنین وصف کرده اند: جستجو کردن (در تاریکی) به منظور یافتن استخوان سفیدی که به نقطه ای دور پرتاب شده است، همبازیها یابنده را بر پشت خود سوار میکرده اند؛
ادعای شرکت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در چنین بازیی بسهولت می توانست در نظر مفسران سختگیرِ اصلِ «
عصمت » غیرقابل قبول جلوه کند و، در واقع ، بسیار بندرت ذکری از آن به میان می آید. گفته شده است که
عباس، عموی پیغمبر، در زمان کودکی «قُلَه» بازی میکرده است.
این بازی که در
شعر دوران جاهلیت بدان اشاره شده
بدین صورت وصف شده که دو تکه چوب در آن به کار میرفته است، که طول یکی دو برابر دیگری بوده، و با یکی از آن دو («مِقْلاء») به دیگری میزده اند.
این حکایت به منظور نشان دادن نجابت فطری عباس نقل شده است.
نافذترین اشاره به بازی کودکانه، به شرح حال
عایشه بر میگردد که، با تفاوتهایی ناچیز، در روایات متعدد نقل شده است
مانند الاّ کلنگ بازی («اُرجوحه، مَرجوحه») یا عروسک بازی او که پیامبراکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، یک یا چندبار، سرگرم این بازیهایش دیده بود.
بدین ترتیب، درباره
عروسک («بَنات» = دختران، یا «لُعْبَه» جمع : «لُعَب» = نوعاً «اسباب بازی») در
کتب فقهی بحث فراوان قرار شد.
اهمّ بحثهای فقهای
سنّی و جزییات مسئله انگیزی را که برای بررسی انتخاب کردند میتوان از کتاب
فتح الباری بشرح البخاری دریافت.
به طور خلاصه، عروسک از آن جهت که به دختران کوچک میآموخت که مادران شایسته ای باشند، دارای ارزش آموزشی بود و معمولاً با اکراه بسیار مجاز شمرده میشد.
تعارض آشکار تحریمِ صورت سازی با تجویز عروسک، هر چند که غالباً تقلید واقعگرایانه از موجودات زنده نبود، به نحوی حل وفصل نشد که رضایت همگان را جلب کند.
نسبت این امر به
بت پرستی فقط به شیوه ای آمیخته با تردید ذکر میشد.
در ضمن،
احادیث حاکی است که عروسکها پشمی بود
و به منظور سرگرم کردن کودکانی که روزه میگرفتند به آنها داده میشد؛ چنانکه قول اسباب بازیهای دیگری، مانند چوبِچوگان، به کودکان داده میشد تا آنها را به درس خواندن تشویق کنند.
برخی از اسباب بازیهای عایشه به شکل اسبهای بالدار بود، یا خود
طفل در عالم خیال آنها را چنین میدید، و بالها از پارچه کهنه ساخته شده بود.
در این زمینه،
غزالی «شکلهای ناقص» (اسباب بازیهایی) را که کودکان از گِل و پارچه کهنه بسازند از نظر
مذهب شافعی بلا ایراد میداند، چنانکه در موضعی دیگر
به اسباب بازیهایی به شکل حیوانات اشاره میکند که از گِل ساخته شده بود و در اعیاد به کودکان داده میشد.
اسامی بسیاری از بازیها بدین عنوان که از نظر لغویان جالب اند، یا به دلیل شکلهای نامأنوس یا پیوندهای ادبی آنها فهرست شده است.
و نیز اشارههایی نیز به چیزهایی مانند «دِحِنْدِحْ»، «دِرْکِلَه»، «دَعْلَجَه» (بازی دویدن و ؟ گرفتن)،
یا گذاشتن «فِجْرِم» در «اُوَقْ».
گاهی نام بازیها به صورت ترکیبی از اسمها یا جمله هاست؛ مانند «المعلّم و الاجیر» (استاد و مستخدم)، «جِئْتکُم خذونی» (آمدم، مرا بگیر)، «خسی ' و زَکی '» به معنای طاق و جفت (ترکی : «توت لیلا»، یعنی «لیلا را بگیر»)، و جز اینها.
چنانکه انتظار میرود، نام بازیها در طول زمان تغییر میکند، به طوری که نامهایی که هید از قرن یازدهم به دست داده است و حتی بیش از آنها، نامهای دوران اخیر (مثلاً تالکویست، یا ریتر) تقریباً همگی، صرف نظر از تفاوتهای محلی، با نامهایی که از منابع قدیم میشناسیم متفاوت است.
البته، لغویان غالباً درباره بازیهایی که به شرح آنها میپرداختند تجربه شخصی نداشتند؛ و لذا غالباً شرحی در این خصوص وجود ندارد و یا شرح چنان مختصر است که بندرت حاوی مطلبی بیش از نوع کلّی بازی است و عملاً فایده ای ندارد.
البته این امر منحصر به لغویان مسلمان نیست و جنبه جهانی دارد؛ چرا که ارضای غریزه بازی مستلزم قواعد پیچیده و فرّاری است که وصف کامل آن مشکل است.
ابهام در تعبیر نیز همواره وجود دارد.
شباهت میان نامهای قدیم و جدید، در موارد نادری که مشاهده میشود، لزوماً دالّ بر آن نیست که بازیها یکی باشند، مثلاً «لَعْبَالخُمَیْسَه» مورد اشاره ابن قُزْمان به هیچ وجه «خِمیس» الجزایر نیست که روبر وصف کرده است.
بازی حلقه («خاتَم») تردستان و شعبده بازان قطعاً، همان بازی
حدس و گمانی است که روبر وصف کرده است، ولی شامل همه بازیهایی نیست که بدین نام خوانده میشوند.
همان طوری که ریتر اشاره کرده است، بازی معاصر موسوم به «بِلْبِلْ» را میتوان برگرفته از بازی «قُلَه» قدیم دانست، ولی برای درک این مطلب که این وابستگی، اگر واقعاً وجود داشته باشد، تا چه حد درباره جزئیات صادق است راهی نمیشناسیم.
۱) بازیهای حدس و گمان، مانند «خَریج»؛
۲) بازیهایی از نوع
شطرنج و
نرد و «مَنْقَلَه» که معمولاً، ولی نه همیشه، بر روی تخته انجام میگیرد و متضمن قراردادن مهرههایی در سوراخهاست، مانند بازی «چهارده» («اَرْبَعَه عَشَرَه»)، انداختن
طاس و، قدیمتر از همه در
جزیره العرب، قاب بازی («کَعبْ»، جمع آن : «کِعاب») و نیز گردو («جُوز») بازی،
۳) بازیهای مهارتی و ورزشی، مانند توپ بازی، مورد علاقه کودکان که غالباً در خیابانها انجام میشده، و نیز بازی با توپ و چوب یعنی چوگان،
بازیهای پریدن، گرفتن، الاّ کلنگ، جَنگ بازی، تخم مرغ بازی، نیز فرفره («دُوّامَه»، «خُذروف»)،
رقص با اسب چوبی («کُرَّجْ») ظاهراً بازی بچهها نبوده است؛ ۴) «بازی» با حیواناتی مانند پرندگان کوچک،
کبوتر،
سگ،
یا خزندگان، چه به صورت تفریحی ساده یا به صورت
قمار،
مسابقه، و
ورزش رزمی.
از آنجا که بیشتر بازیهای کودکان متضمن پاداش برای برنده و جریمه برای بازنده است عامل قمار در آن وارد میشود.
این امر بر نگرانیهای مولود از مفهوم بازی بهطور کلی و مسئله صورت سازی در مورد عروسک مزید شد و فقها را نسبت به مشروعیت
خرید و فروش اسباب بازی دچار تردید کرد. این نگرانی، همراه با اوضاع اقتصادی حاکم، احتمالاً باعث شد که اسباب بازیهای کودکان بیشتر ساده و بی دوام باشند.
مقوله بازی در منابع
فقه و حدیث بندرت مستقلاً مطرح شده و
احکام فقهی و توصیه های اخلاقی راجع به آن، کمتر یکجا گرد آمده است؛ اما در ابواب و مباحث گوناگون، مطالبی درباره آن یافت میشود.
این مطالب بیش از همه در مبحث قرارداد مسابقه بر سر
سوارکاری و تیراندازی
و در مبحث
شهادات، به مناسبت بررسی شرایط قبول
شهادت و نشانه های
عدل و
فسق و همچنین در متون متأخر فقهی
شیعه، در مبحث
تجارت، به مناسبت درآمد حاصل از
برد و باخت (
قِمار،
مَیْسر)
آمده است.
زُحیلی در تبویب خاصی از مباحث فقهی در کتاب خود در بخش
عبادات در مبحثی از باب «الحظر والاباحه» (= ممنوعیت و جواز)
به بعضی از
احکام بازی اشاره کرده است.
برخی مؤلفان در باب «
اشربه» (
نوشیدنیها)، شماری از مسایل بازی را مطرح کرده اند؛ از جمله
کلینی در کافی ، علاوه بر نقل احادیثی در «کتاب المعیشه »
در آداب و احکام تجارت، آخرین باب «کتاب الاشربه»
را نیز به نقل احادیث مربوط به بازیهای متداول، مانند شطرنج و نرد و سُدَّر، اختصاص داده است همچنانکه در مجموعه فتاوی
ابن تیمیّه ، ضمن «باب الاشربه »، در بیان آشامیدنیهای
حرام به مسأله، بازی اشاره شده است،
غزالی در «کتاب آداب السَّماع والوجد» از احیاءعلوم الدین
اشاره کوتاهی به بازی کرده، و
مجلسی نیز در چند باب از
بحارالانوار، به این موضوع پرداخته است، از جمله، «باب القمار»، و «باب المعازف و الملاهی»، از «ابواب المعاصی و الکبائر و حدودها»
و «باب الغفله و اللّهو و کثره الفرِح» از «کتاب الایمان و الکفر».
نکته مهم آن است که در قرآن و حدیث، و بالتَّبَع در
فقه و
اخلاق، واژه
لعب (معادل بازی) دقیقاً بر کاربرد آن در زمان حاضر منطبق نیست، شاید بتوان ادّعا کرد که بنابر مطالب فرهنگهای لغت عرب ذیل واژه «لعب»، جدی نبودن، سرگرمی
غرض عقلایی نداشتن کار انجام شده لحاظ بوده است.
در قرآن نیز «لعب» غالباً با همین جنبه منفی به کار است.
ازینرو،
مفسران در
تفسیر آیه ۱۲
یوسف (اَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرتَعْ وَ یَلْعَبْ) که در آن به یوسف، و بنابر برخی قرائتها به برادران او، نسبت «لعب» داده شده و از سیاق آیات قبل و بعد نیز برمی آید که
یعقوب اعتراضی بدان نداشته، دچار مشکل شده اند.
چنانکه برخی به کودکی و مکلّف نبودن
یوسف اشاره کرده اند؛ برخی مراد آیه را بازیهای مباح دانستهاند و برخی به استناد آیه ۱۸ همین سوره، بنابر گزارشِ برادران یوسف از «استباق» خود، لعب را به
تیراندازی و
مسابقه اسب سواری و دوندگی تفسیر کردهاند که به سبب فواید و آثار خوب آن، مثلاً پیکار با دشمن و باز پس گرفتن گوسفندان از چنگال
گرگ، جنبه لهوی نداشته است.
می توان دریافت که مفهوم متبادر به ذهن از واژه «لعب» و اشتقاقات آن، اغلب کارهای غیر جدی و سرگرم کننده بوده است.
البته اگر به گفته برخی مفسّران «
استباق»
مصداق «لعب» باشد، می توان این رأی را پذیرفت که سرگرم کردن، غیر جدی بودن و از یاد خدا بازداشتن، در معنای اصلی واژه وجود ندارد.
البته این احتمال نیز هست که کاربرد «لعب» برای استباق، مجاز میباشد؛ بخصوص که در حدیث نیز واژه لعب برای بازیهای ورزشی و رزمی به کار نرفته است، همچنانکه اخوینی بخاری در اثر مهمّ طبّی خود، بازیهای ورزشی را با عنوان «الریاضه» آورده است.
در سطور آتی، احکام فقهی و نکات اخلاقی راجع به بازی، که در احادیث نیز آمده، به اختصار، بررسی میشود:
بازیها را از نظر فقهی میتوان در چهار گروه دسته بندی کرد:
۱) بازی با ابزارهای رایج و چه بسا با منشأ قماری، به همراه
قرارداد بردوباخت (مَعَ الْمُراهَنه، مَعَ الرَّهن)؛
۲) بازی با همان ابزارها بدون قرارداد برد و باخت؛
۳) بازی با ابزارهای غیر قماری یا بدون ابزار خاص همراه با قرارداد برد و باخت؛
۴) بازی غیرقماری بدون قرارداد بردوباخت.
حرمت بازیهای گروه یک و خروج مرتکب آنها از
عدالت، مورد اتفاق فقهای همه مذاهب و به تعبیر برخی، از
ضروریات شرع اسلام است.
تعبیر صریح قرآن در آیه ۹۲ و ۹۳
مائده (اِنَّماالْخمُر والْمَیْسِرُ. . . رِجسٌ، مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبوه) و مضامین احادیث، ابهامی در این حکم باقی نمیگذارد.
اغلب فقها با توجه به احادیث، حضور در محل برگزاری اینگونه بازیها و حتی سلام کردن بر بازی کنندگان را جایز نشمرده
و بر
حرمت استفاده از مالِ حاصل از این بازیها، ولو در بازی کودکان، تصریح کرده اند.
در کتابهای فقهی، همچنانکه در متون حدیث، نام شماری از
بازیهای قماری و غیر آن آمده است؛ از جمله شطرنج، نرد، اربعه عشر، جرّه، بُقَّیری '، اللّعب بالکعاب (قاب بازی)، اللَّعب بالجوز (گردو بازی که بیشتر بازی کودکان بوده است)، لُعبه الامیر، لُعبه الشَّبیب، لُعبه الثلاث، سُدَّر، اللّعب بالمَداحی، صولجان
بازیهای گروه سوم نیز از آنرو که مشمول نهی صریح قرآن و حدیث هستند،
تحریم شده اند.
از این قبیل است قرارداد برد و باخت در کُشتی، پرش،
پرتاب سنگ با دست یا فلاخن، پرتاب
گلوله و جز آن.
بااینهمه، نجفی
حرمت اینگونه بازیهای قماری را به حرمت وضعی، در معنای نامشروع بودن مال حاصل از آن، منحصر دانسته و حرمت تکلیفی را نفی کرده است.
او حتی احتمال داده است که اگر بازنده مبلغ مقرر را با طیب نفس بپردازد، برنده میتواند آن را به عنوان «وفای به عهد» (از بازنده) بپذیرد؛ هرچند اصل قرارداد شرعاً باطل بوده است.
برخی فقهای اهل سنّت نیز فقط صورت خاصّی از قرارداد برد و باخت را مشمول حکم تحریم قمار میدانند.
از نظر آنان، قمار آن است که حتماً طرف برنده
مالی را به دست آورد و طرف بازنده
مالی را از دست بدهد.
در غیر این صورت (مثلاً فقط یکی از دو طرف، بر فرض باختنِ بازی، پرداخت مبلغی را متعهد شود)، با وجود عدم صحت قرارداد، برنده نمیتواند در مال حاصل تصرف کند، اما این نوع بازی حرام نیست و بازی کننده را نمیتوان فاسق خواند.
همه فقها، قرارداد برد و باخت را در تیراندازی و سوارکاری و احیاناً در یکی دو مورد دیگر (به نظر برخی از فقها)، به استناد چند حدیث
مشهور، جایز و درست دانسته اند.
نسبت به بازیهای گروه دوم (بازی با ابزارهای رایج
قمار، به طور مشخص:
شطرنج و
نرد، بدون قرارداد برد و باخت) میان فقها اختلاف نظر وجود دارد.
اغلب
فقهای امامیه به حرمت
فتوا دادهاند و حتّی برخی تصریح کردهاند که بازی با این ابزار، حتی به قصد کسب مهارت (قصد به الحَذْق)، جایز نیست.
این فتوا، گذشته از اتفاق رأیی که به آن اشاره شد، به استناد احادیث فراوانی است که در آنها بازی با آلات قمار مطلقاً نهی شده
یا در آنها تعبیراتی به کار رفته که فقط با حرام بودن آن بازیها تناسب دارد؛ از جمله حدیثی که بازی شطرنج را در حکم شرک ورزیدن به خدا میداند،
یا حدیثی که این ابزارها را در شمار مصداقهای باطل (در برابر حق) می شناساند
و یا حدیثی که پرداختن به
لهو و لعب را از ساحَت
مؤمن دور میداند.
با اینهمه، مناقشات چندی نیز بر این ادله وارد شده است: شماری از احادیث یاد شده ناظر به بازی همراه با برد و باخت است که بعضاً از برخی قرائن موجود در متن آنها معلوم میشود؛ برخی از این احادیث نکات اخلاقی را مطرح کردهاند و بر بیشتر از
کراهت دلالت ندارند، و برخی دیگر به سبب ضعف
روایت، قابل استناد فقهی نیستند.
البته چنانکه اشاره شد، اتفاق نظر فقها موجب شده است که اینگونه مناقشات، در اصل
حکم تغییری ندهند؛ هرچند در اینکه ارتکاب این بازی گناه صغیره یا کبیره است ـ که در صورت اوّل فقط اصرار و تکرار آن موجب زوال ملکه عدالت میشود ـ برخی فقها نکاتی را مطرح کرده اند.
این نکته نیز که ممکن است برخی از ابزارهای قماری با گذشت زمان تغییر عنوان دهند و در غیرقمار رواج یابند، شایان تأمّل است؛ زیرا در این صورت، مشمول حکم حرمت بازی با
ابزارهای قماری نمیشوند.
فقهای اهل سنت، از میان بازیهای معروف قماری، حکم سه بازی شطرنج، نرد و اربعه عشر را بیان کردهاند که در این باره بین شماری از شافعیان و دیگر فقها اختلاف فتوا وجود دارد.
گروه نخست بازی شطرنج را مکروه و دو بازی دیگر را حرام و موجب
فسق میدانند و، البته میافزایند که اگر پرداختن به این بازی سبب ترک عمدی
نماز بدفعات شود، به زوال
عدالت و بالتَّبَع ردّ شهادتِ فرد میانجامد.
همچنین اگر کسی در معبر مردم شطرنج بازی کند، یا به هنگام بازی کلمات ناروا و سخیف بر زبان آورد و یا سراسر روز را به این بازی بپردازد (اِشْتَغَلَ باللَّیْلِ والنّهار)، به سبب ترک
مروّت، از عدالت خارج میشود و شهادتش پذیرفته نخواهد بود.
مهمترین دلیل این گروه بر حرام نبودن شطرنج، علاوه بر قول چند تن از
صحابه و
تابعین، آن است که شطرنج، برخلاف نرد و اربعه عشر، بر فکر و تدبیر مبتنی است
و بازی کننده روش تدبیر در جنگ را میآموزد و از این جهت شطرنج به بازی با ابزارهای جنگی (اللَّعْبُ بالْحِراب) شباهت دارد
و نیز ممکن است موجب تقویت ذهن (تشحیذُ الخواطر) شود.
دیگر فقهای اهل سنّت با استناد به حدیث و اقوال صحابه، از جمله سخن
حضرت علی علیه السّلام که آن را صائب ترین نظر شمرده اند، جانب حرمت را گرفته اند
اما غالباً بر این نظرند که اینگونه بازی، فقط در صورت تکرار و مداومت، به پذیرفته نشدن شهادت فرد میانجامد.
درباره بازی بدون ابزارهای قماری، به صورت مسابقه بی برد و باخت یا بازیهای فردی، در برخی از متون فقهیِ اهل سنّت نکاتی مطرح شده است.
شماری از
فقها صریحاً به
جواز فتوا داده اند، ابن قدامه.
مسابقه های بدون برد و باخت، از قبیل دو، کُشتی،
قایق سواری و وزنه برداری، و همچنین بازیهای بدون برد و باخت را، اگر متضمّن
ضرر به دیگران و ترک
واجب نباشد، جایز دانسته است.
غزالی نیز به استناد چند داستان و حدیث منسوب به پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم منقول در الجامع الصحیح بخاری و مسلم، تحریم بازی در اسلام را رد میکند (انَّ اللَّعْبَ لَیْسَ بِحَرامٍ).
با اینهمه از تعبیرات برخی فقها چنین برمی آید که رأی به حرمت و دستِ کم کراهت را ترجیح میدهند؛ از جمله
شمس الائمه سرخسی در استدلال بر عدم قبول شهادت کبوترباز میگوید که این فرد بر نوعی بازی پافشاری دارد (اِنّه مُصرٌّ علی نوع لَعْبٍ).
ابن رشد نیز در بحث حرمت بازیهای قماری، ضمن مکروه شمردن بازی بدون بردوباخت، از مالک بن انس نقل میکند که بازی درخورِ شأن مؤمن نیست؛ هرچند که از سیاق عبارت او میتوان احتمال داد که مراد او فقط بازی با ابزارهای قماری بوده است.
گذشته از این، به تصریح برخی، بازیهای متضمّن
لهو، و گذراندن بیفایده وقت مکروه است،
چنانکه شافعیانِ قایل به جواز بازی شطرنج نیز از همین دیدگاه آن را مکروه خوانده اند.
همچنین درباره برخی بازیها، از جمله
کبوتربازی، از آنرو که غالباً با کارهای ناروا همراه است، فتوا به حرمت و پذیرفته نشدن شهادت کبوترباز داده اند؛ و البته یادآوری کردهاند که نگهداری و پرواز دادن
پرندگان اگر به قصد تربیت آنها برای نامه بری و کارهای دیگر باشد، جایز است.
عروسک بازی (لُعْبه البنات) نیز از بازیهای مذکور در فقه و حدیث است که اغلب فقهای اهل سنّت، به استناد روایتی منقول از عایشه، به جواز آن فتوا داده اند.
فقهای امامیّه نسبت به مسابقه بی بردوباخت و نیز مطلق بازی، رأی یکسانی ندارند؛ هرچند غالباً تحریم مطلق بازی را رد کرده اند.
به گفته
شیخ انصاری فقط
ابن ادریس حلّی به حرمت همه بازیها فتوا داده است.
طباطبایی نیز با اینکه به استناد احادیث، رأی اخیر را ترجیح داده به سبب «شاذّ» بودن، آن را نپذیرفته است.
علّامه حلّی هم در
مختلف الشیعه نظر ابن ادریس را نپذیرفته،
اما در
تذکرة الفقهاء این رأی را که مسابقه بدون بردوباخت، همچنانکه مسابقه با برد و باخت، جز در چند بازی تعیین شده در حدیث، جایز نیست، به همه فقهای امامیه نسبت داده است
از این قبیل است مسابقه کشتی، پرتاب سنگ، بر روی یک پا ایستادن، طاق یا جفت، درنگ در
آب، برانگیختن
جنگ بین
چهارپایان یا خروسها (مناطَحهالغَنَم، مُهارَشَه الدّیک) و
چوگان بازی.
او علاوه بر
اجماع، به حدیث مشهور لاسَبقَ الاّ فی خُفٍّ اَوْ حافرٍ او نَصْلٍ
که فقط مسابقه در سوارکاری و تیراندازی را جایز میداند استدلال کرده که هر دو مورد مناقشه فقها قرار گرفته است: ادّعای اجماع از آن جهت که ناشی از دلایل دیگر است و استدلال بر حدیث از آن جهت که اجمال دارد؛ زیرا در حدیث مذکور واژه «
سبق» به کار رفته، که اگر به فتح «باء» خوانده شود فقط حرمت مسابقه با برد و باخت را میرساند و اگر به سکون باء خوانده شود بر نهی از همه مسابقهها دلالت دارد.
به اعتقاد فقها گذشته از شهرت روایت «سَبَق»، وجود اجمال در آن نیز مانع از استدلال به آن میشود، مگر در موارد قطعی (قرارداد مسابقه با برد و باخت)
در اثبات رأی علاّمه حلّی دلایل دیگری نیز مطرح شده؛ مانند روایاتی که در آنها برخی بازیهای قماری به استناد «باطل» و «لعب» (بازی) بودن، تحریم شده، یا روایاتی که امام بر محبوب نبودن بازی تصریح کرده است
یا روایات متضمّن نهی از قمار حتی اگر مسابقه بی برد و باخت باشد.
شماری از فقها
ضمن مناقشه نسبت به این استدلالها، تصریح کردهاند که بر بسیاری از مسابقهها مانند
شنا، کُشتی و مشاعره غرض عقلایی تعلق میگیرد و نیز وجود
سیره قطعی بین مؤمنان خود بهترین نشانه جواز این گونه مسابقه هاست.
گذشته از اینها، برخی در استدلال بر حرمت بازی (لعب)، به حرمت لهو نیز استناد کرده اند.
به گفته فقها
قبول این دلیل متوقف بر دو مقدمه است: اثبات حرمت لهو، و هم معنا بودن دو واژه لهو و لعب، حال آنکه در هر دو امر، خصوصاً در ترادف لهو و لعب تردید است.
با اینهمه گاهی در فتواهای معاصر
در بیان سبب تحریم برخی بازیها، به لهو و لعب بودن آنها استناد شده است؛ هرچند احتمال میرود که این حکم به سبب آثار نامطلوب بازی مانند زخمی شدن بازیکنان، باشد.
برخی فقهای امامیّه علاوه بر مناقشه نسبت به دلایل حرمت مطلق بازی یا مسابقه بی بردوباخت، برای اثبات جواز بازی به شواهد دیگری از حدیث استناد کرده اند؛ از جمله روایت کُشتی گرفتن
امام حسن و
امام حسین علیهماالسّلام در حضور پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم؛ گزارش ابورافع از بازی خود با امام حسن علیه السّلام در دوران کودکی ایشان (کُنْتُ اُلاعِبُ الحسَنَبن علیِّ و هُوَ صَبیٌّ بالْمَداحی)
و حدیثی که در آن به پذیرفته شدن شهادت کبوترباز تصریح شده است.
همچنین از حدیث
امام کاظم علیه السّلام
که کُشتی گرفتن را برای مُحْرم، از آنرو که ممکن است به
جراحت بینجامد، جایز نمیداند، می توان بر جواز کشتی گرفتن در حال عادی استدلال کرد.
سفارش به فراگیری برخی بازیها نیز شاهد دیگری بر این رأی است؛ مثلاً در احادیث، یکی از حقوق اخلاقی
پسر بر
پدر این است که پدر او را شنا بیاموزد.
به تصریح بیشتر فقها، حکمت جواز مسابقه سوارکاری و تیراندازی، سودمندی آن در جنگ و رویارویی با دشمنان بوده است
که میتواند قرینه ای بر جواز بازیهای مفید و دارای غرض عقلایی هم باشد.
حتی از عبارت بحرانی چنین برمی آید که برخی بازیها نه تنها مباح بلکه مستحبّ اند.
در حدیث، از بازی با تعبیراتی منفی یاد شده است، از جمله اینکه: انسان مؤمن سرگرم بازی نمیشود (إنّ المؤمِنَ لَمَشْغُولٌ عن اللَّعب).
اما از مصداقهای یاد شده برای بازی میتوان دریافت که این نظر منفی از آنرو بوده که بازیها گذشته از آنکه بیشتر ابزار قمار بوده اند، غالباً سبب غفلت از یاد خدا و
معاد و گذران بیفایده عمر میشده اند، یا ناشی از خوشی و لذّت جویی بیش از اندازه همراه با رفتارهای ناشایست و کارهای غیراخلاقی بوده اند؛ مثلاً اخته کردن چهارپایان و پرورش دادن آنها برای جنگ با یکدیگر یا رفتن به شکار فقط به انگیزه لذت جویی (نه کسب روزی) که طبعاً به
سنگدلی میانجامد.
ظاهراً فقها نیز با نظر به اینگونه بازیها و آثار آنها بوده است که در مواردی بازی را حرام، و اغلب مکروه شمرده اند.
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) ابن حَجَر عسقلانی، فتح الباری بشرح البخاری، قاهره ۱۳۷۸ـ۱۳۸۳.
(۳) ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، چاپ ادوارد سخو، لیدن ۱۹۰۴ـ۱۹۴۰.
(۴) ابن ظفر، انباء نجباءالابناء، قاهره.
(۵) ابن عَقْنین، طب النفوس، نسخه خطی کتابخانه بادلیان، ش ۵۱۸.
(۶) ابن منظور، لسان العرب.
(۷) محمدبن
احمد ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، چاپ Sachau، لایپزیک ۱۸۷۸، ۱۹۲۳.
(۸) احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمدباقر
محمودی، بیروت ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
(۹)
احمد خوانساری، جامع المدارک، تهران ۱۴۰۲.
(۱۰) عمروبن بحر جاحظ، الحیوان، قاهره ۱۳۲۳ ـ ۱۳۲۵.
(۱۱) ابوالقاسم بن
احمد سماوی، عیون الحقائق و کشف الطرائق.
(۱۲) محمدبن حسین شریف رضی، مَجازات، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۱۳) محمدبن جریرطبری، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰ ـ ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۴) محمدبن یوسف عامری، السعاده والاسعاد فی السیره الانسانیه، چاپ مجتبی مینوی، ویسبادن ۱۹۵۷ـ۱۹۵۸.
(۱۵) حسن بن عبدالله عسکری، التلخیص فی معرفه اسماءالاشیاء، دمشق ۱۳۸۹ـ۱۳۹۰.
(۱۶) محمدبن
محمد غزالی، احیاء علوم الدین، قاهره ۱۳۵۲.
(۱۷) اسماعیل بن قاسم قالی،
امالی، قاهره ۱۳۷۳.
(۱۸) لبیدبن ربیعه، شرح دیوان لبید، کویت ۱۹۶۲.
(۱۹) آرنت یان ونسینک، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النّبوی، لیدن ۱۹۳۶ـ۱۹۶۹.
(۲۰) محمودبن عمر زمخشری، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، بیروت.
(۲۱) محمدبن
احمد شمس الائمه سرخسی، المبسوط، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۲۲) زین الدین بن علی شهیدثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۳) ادی شیر، الالفاظ الفارسیه المعربه، بیروت ۱۹۰۸.
(۲۴) علی طباطبایی، ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، قم ۱۴۰۴.
(۲۵) فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۳۸۰.
(۲۶) محمدبن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰ـ ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۷) محمدبن حسن طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، تهران ۱۳۸۷ـ۱۳۹۲.
(۲۸) جوادبن
محمد عاملی غروی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعدالعلامه، قم.
(۲۹) ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهه، تقریرات درس به قلم محمدعلی توحیدی، قم ۱۳۷۱ ش.
(۳۰) محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، چاپ افست تهران.
(۳۱) محمدبن یعقوب فیروزآبادی، ترتیب القاموس المحیط، چاپ
احمد زاوی، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۸۹.
(۳۲) محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.
(۳۳) محمدرضا گلپایگانی، مجمع المسائل، ج ۲، قم ۱۴۰۵.
(۳۴) محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۳۵) جعفربن حسن محقّق حلّی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، نجف ۱۳۸۹/۱۹۶۹.
(۳۶) محمدبن
محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهرالقاموس، کویت ۱۳۸۵/ ۱۹۶۵ـ ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۳۷) ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمودمحمد طناحی و طاهراحمد زاوی، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۳.
(۳۸) ابن ادریس، کتاب السرائر، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱.
(۳۹) ابن بابویه، الخصال، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ ش.
(۴۰) ابن تیمیّه، مجموعه فتاوی ابن تیمیه، لبنان ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
(۴۱) ابن رشد، البیان والتحصیل والشرح والتوحید والتعلیل فی مسائل المستخرجه، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴ـ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۴۲) ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، چاپ عبدالسلام
محمد هارون، قم ۱۴۰۴.
(۴۳) محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت ۱۹۸۱.
(۴۴) ابن قدامه، المغنی، بیروت.
(۴۵) وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادله، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۴۶) ابراهیم بن علی ابواسحاق شیرازی، المهذب فی فقه الامام الشافعی و بذیل صحائفه: النظم المستعذب فی شرح غریب المهذب لِمحمدبن احمدبن بطال الرکبی، بیروت ۱۳۷۹/۱۹۵۹.
(۴۷) ربیع بن
احمد اخوینی، هدایه المتعلمین: فی الطب، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۷۱ ش.
(۴۸) مرتضی بن محمدامین انصاری، کتاب المکاسب، چاپ طاهر خوشنویس، تبریز ۱۳۷۵.
(۴۹) یوسف بن
احمد بحرانی، الحدائق الناظره فی احکام القره الطاهره، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش.
(۵۰) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ
محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۵۱) محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، چاپ عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۵۲) روح اللّه خمینی، المکاسب المحرمه، قم ۱۳۸۱.
----
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بازی»، شماره۲۰۹.