لبس - به ضم لام (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لُبْس (
به ضم لام و سکون باء) از
واژگان قرآن کریم به معنای لباس پوشیدن است. لبس در اصل
به معنی پوشاندن شیء است و معانی دیگر متفرّع بر آنست و اصل معنی یکی است. این واژه دارای مشتقاتی است که در
آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند:
لَبْس (
به فتح لام و سکون باء)
به معنای
خلط و مشتبه کردن؛
لِبْس (
به کسر لام و سکون باء)
به معنای لباس و پوشیدنی؛
لِباس (
به کسر لام)
به معنای پوشیدنی؛ و
لَبوس (
به فتح لام)
به معنای
زره میباشد.
لُبْس لبس در اصل
به معنی پوشاندن شیء است چنانکه در
اقرب الموارد و مفردات گفته است، معانی دیگر متفرّع بر آنست و اصل معنی یکی است.
این واژه دارای مشتقاتی است که در
آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند:
لُبْس:
به معنی لباس پوشیدن است و
فعل آن از باب عَلِمَ یَعْلَمُ آید،
مثل:
(وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ) (و لباسهايى فاخر
به رنگ سبز، از
حریر نازك و ضخيم، در بر مىكنند)
لَبْس:
به معنی
خلط و مشتبه کردن است و فعل آن از باب ضَرَبَ یَضْرِبُ آید، چنانکه در
صحاح و
مصباح تصریح کرده
و آیات
قرآن نیز شاهد آن است:
(وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) «تَلْبِسُوا» از باب ضَرَبَ یَضْرِبُ
به معنی خلط و آیه خطاب
به اهل کتاب است، یعنی: «
حق را با
باطل خلط نکنید و حق را
به باطل مشتبه ننمائید و حق را با آنکه میدانید
کتمان نکنید». منظور آنست که
نبوّت حضرت رسول (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) را کتمان نکنید و دلائل آن را که در کتاب شماست مشتبه نگردانید.
(وَ قالُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ اَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْاَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ • وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ) لَبْس در هر دو
به معنی خلط و مشتبه کردن است، یعنی: «و گفتند چرا بر او ملکی نازل نمیشود؟ اگر
ملک نازل میکردیم -و آنها
ایمان نمیآوردند- کار پایان مییافت و
به آنها مهلت داده نمیشد و اگر پیغمبر را از ملک میفرستادیم، آن را مردی قرار داده و بر آنها مشتبه میکردیم آنچه را که مشتبه میکنند».
در این دو آیه چند مطلب هست:
۱-
کفّار میگفتند باید فرشتهای بر او نازل شود؛ منظورشان این بوده که
فرشته او را تصدیق کند چنانکه در جای دیگر آمده:
(لَوْ لا اُنْزِلَ اِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً) (چرا لااقل فرشتهاى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را
انذار كند)
و ایضا:
(لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ) (چرا گنجى بر او نازل نشده و يا چرا فرشتهاى همراه او نيامده است؟!» نگران مباش! چرا كه تو فقط
بیم دهندهاى)
و
به احتمال ضعیف منظورشان آن بوده که ملک
عذاب موعود را بیاورد.
۲- راجع
به این اقتراح و درخواست دو جواب گفته شده:
اوّل:
(وَ لَوْ اَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْاَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ) یعنی: «اگر ملک نازل میکردیم -و آنها ایمان نمیآوردند- کار تمام میشد، نابودی همه را میگرفت و مهلت داده نمیشدند، حال آنکه مقصود ما مهلت است تا مجالی برای
تفکّر و
توبه داشته باشند، یا اگر ملک را با عذاب نازل میکردیم همه از بین میرفتند و دیگر مجالی و مهلتی نمیماند با آنکه نظر ما زیستن در مهلت است».
دوم:
(وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ) یعنی: چون اینها انسان و مادّیاند لازم بود ملک را
به صورت انسان در آوریم تا بتوانند با او
انس بگیرند و گفت و شنود داشته باشند در این صورت میگفتند: این انسان است و
به دروغ میگوید من فرشتهام و پیغمبر». یعنی همان را که درباره این
پیغمبر میگویند درباره او هم میگفتند.
«لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ» یعنی ما
به آنها مشتبه میکردیم؛ ظاهرا این غایت ارسال ملک
به صورت
بشر است، یعنی نتیجه کار چنین میشد. بعضیها گفتهاند: نسبت «لَلَبَسْنا»
به خدا
مثل (فَلَمَّا زاغُوا اَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ) است، یعنی: «چون خود مشتبه میکنند ما هم چنان میکردیم»،
ولی احتمال اوّل بهتر است، یعنی در صورت فرستادن ملک ما عامل این کار میبودیم و چون نمیخواهیم چنین باشیم.
و از طرف دیگر در این صورت فرستادن ملک لغو و بیفایده خواهد بود لذا ملک نخواهیم فرستاد.
«ما یَلْبِسُونَ» در تقدیر «ما یلبسونه» است و «هاء» مفعول آن و راجع
به «ما» است و مراد از آن پیغمبر است یعنی مشتبه میکردیم بر آنها آنچه را که خود بر خودشان و دیگران مشتبه میکنند، خود خیال میکنند که پیامبر نیست و
به دیگران نیز امر را مخلوط و مشتبه میگردانند.
ظاهرا جواب اوّل راجع
به انزال عذاب
به واسطه ملک و جواب دوّم مربوط
به پیامبر بودن ملک و یا شریک پیامبر بودن در انذار است.
(اَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْاَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ) لبس
به فتح اوّل
به معنی اختلاط و
اشتباه است؛ در صحاح گفته: «اللّبس: اختلاط الظلام» و نیز
به معنی خلط است،
که گذشت. ظاهرا مراد از آن اشتباه و
شکّ است. یعنی: «آیا در
خلقت اوّل عاجز و خسته شدیم تا نتوانیم بار دیگر آنها را بیآفرینیم؟! نه، بلکه آنها از خلقت تازه در شکّ و اشتباهاند».
لِبْس:
به معنی لباس و پوشیدنی است.
لِباس: پوشیدنی است،
مثل:
(وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ) (و لباسهايشان از
حریر است)
(اُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِسائِکُمْ هُنَ لِباسٌ لَکُمْ وَ اَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَ) (
آمیزش جنسى با همسرانتان، در شبِ روزهايى كه
روزه مىگيريد،
حلال است. آنها لباس شما هستند، و شما لباس آنها)
همانطور که لباس بدن انسان را میپوشاند همینطور زن مرد را و مرد زن را از اعمال منافی
عفت از قبیل
زنا،
چشم چرانی و غیره میپوشاند و محفوظ میکند. ظاهرا بدین جهت مرد لباس زن و زن لباس مرد قلمداد شده است، زن بیمرد و مرد بیزن
به حکم انسان عریان است.
(وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ) (مّا جامه پرهيزگارى بهتر است)
لباس تقوی را
حیاء و
عمل صالح گفتهاند، ولی باید آن را اعمّ گرفت؛
تقوی پوشش و لباسی است که از هر لباس انسان را محترمتر و محفوظتر میکند و آن لباس معنوی است.
(فَاَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ) نسبت لباس
به خوف و
جوع ظاهرا از آن جهت است که خوف و گرسنگی
به همه آن شهر گسترش یافته و همه را فرا گرفته بود،
مثل لباس که تمام بدن را میپوشاند. در
مفردات گفته: گویند «تدرّع فلان الفقر و لبس الخوف» فلانی زره
فقر و لباس ترس را
به تن کرد.
بعضی گوید علّت آمدن لباس در
آیه آنست که خوف و جوع در آنها آشکار شد
مثل آشکار بودن لباس در بدن. اذاقه چنانکه گفتهاند دلالت بر قلّت دارد، پس لباس دلالت بر احاطه و اذاقه دلالت بر کمی دارد یعنی: «گرسنگی و ترس را
به همه رسانید ولی کم، تا
پند گیرند».
طبرسی ذوق را
استعاره از
امتحان دانسته است.
(وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً) (او كسى است كه
شب را براى شما پوشش قرار داد، و
خواب را مايه استراحت)
چون ظلمت شب همه را
مثل لباس فرا میگیرد لذا
به آن لباس اطلاق شده است.
و اللّه العالم.
لَبوس:
زره است:
(وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ) یعنی: «
به داود صنعت لباس جنگی آموختیم».
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "لبس"، ج۶، ص۱۷۸.