قربانعلی زنجانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در نیمه قرن سیزدهم هجری کشاورزی نیکوخصالی به نام
علی عسکر (عسکر
علی یا
علی اصغر) با همسرش ساره (سارا) در این
آبادی روزگار میگذرانید که خداوند در سال ۱۲۴۶هـ. ق. فرزندی به وی عطا نمود و
پدر نامش را قربان
علی نهاد.
در جنوب شرقی
زنجان منطقه حاصل خیز و پرجمعیتی قرار دارد که دربردارنده آبادیهای
کهن و معروف شهر ورد (قده قوش کنونی)، کرسف،
خدابنده (قیدار) و سجاس میباشد و ارقین از توابع قیدار پیامبر، در شش کیلومتری
شمال این شهر با آب و هوایی کوهپایهای و چشمههای زیبا، جلوههای چشم اندازی دارد.
در نیمه قرن سیزدهم هجری کشاورزی نیکوخصالی به نام
علی عسکر (عسکر
علی یا
علی اصغر) با همسرش ساره (سارا) در این
آبادی روزگار میگذرانید که خداوند در سال ۱۲۴۶هـ. ق. فرزندی به وی عطا نمود و
پدر نامش را قربان
علی نهاد. قربانعلی شش
بهار را پشت سر نهاده بود که در
مکتب خانه مقدمات تحصیلات را آغاز کرد. از همان دوران،
فراست ویژهای از خود بروز داد و شگفتی مربیانش را برانگیخت.
مربیان، پدر را تشویق کردند تا زمینه ادامه تحصیل او را فراهم نماید و سرانجام قربانعلی در حدود چهارده سالگی، به زنجان رفت و به فراگیری مقدمات
زبان و
ادبیات عرب و فارسی پرداخت. دکتر
سید نورالدین مجتهدی رحمةاللهعلیه یادآور شده است: «از مرحوم والدم شنیدم که آخوند قربانعلی زنجانی به وی گفته بود: در ایامی که مقدمات میخواندم بعضی روزهای
عید و ایام تعطیل و فراغت نزد
جد بزرگوار شما آقا میرزا سید
محمد مجتهدی رفتم در آن زمان نابالغ بودم، ایشان مرا به اندرون منزلش فرامیخواند و مورد لطف و تفقد قرار میداد. عیال ایشان (طوطی خانم) نیز خیلی به من محبت کرده، مرا زیر
کرسی مینشانید و برایم
کشمش و تنقلات میآورد و موقعی که بیرون میآمدم، مبلغی پول به من میداد.»
وی در مدارس معروف زنجان ازجمله در
حوزه علمیه مسجد نصرالله خان به تحصیل ادامه داد و از مقطع سطح دروس حوزوی فراغت جست. معروفترین استادش در مقدمات شیخ عبدالله سجاسی بود اما در دورههای بالاتر به محضر ملاعلی قزوینی (قارپوزآبادی) شتافت.
وی از بزرگان فقهای قزوین و شاگرد شیخ محمدتقی (صاحب هدایة المسترشدین) و
شیخ انصاری بود. حاج میرزا حبیب الله رشتی نیز پرورش یافته مکتب اوست.
در سال ۱۲۶۶ هـ. ق. فتنه بابیان زنجان را دچار آشوب ساخت. این حادثه هنگامی رخ داد که بیست بهار از عمر قربانعلی میگذشت. قربانعلی که پیگیری تحصیل را در این اوضاع غیر ممکن میدید، خواست راهی
عتبات عراق شود اما چون راه بسته بود، نخست به
بروجرد رفت که حوزهای پرحرارت داشت و چندی بعد عازم عراق شد و دو سال در
کاظمین نزد
فیلسوف و حکیمی تحصیل کرد. استاد چون از تصمیم او برای رفتن به
نجف اشرف اطلاع یافت، اصرار ورزید در کاظمین بماند و
حکمت را تکمیل کند اما وی گفت میخواهد از محضر شیخ انصاری استفاضه کند. حکیم گفت: حال که چنین تصمیمی گرفتهای کتابی فلسفی که در آن نکتههای این رشته از دانش بشری را حل کردهام، با خود ببر و مطالعه کن. به گفته ملاقربانعلی زنجانی این نوشتار خطی جامع تمامی مسایل
علوم عقلی بود. قربانعلی در نجف آن را مطالعه میکرد و هرگاه به معضلاتی برمی خورد از استادان صاحب نظر نکاتی را میپرسید.
قربانعلی به حوزه درسی بزرگانی چون شیخ
محمدحسن نجفی (صاحب جواهر)،
شیخ مرتضی انصاری ،
شیخ راضی نجفی (متوفای ۱۲۹۰هـ. ق.) و
سید حسین کوه کمری راه یافت اما عمده شاگردی اش نزد کوه کمری و شیخ انصاری بود و دوازده سال از محضر شیخ اعظم بهره برد.
وی در یکی از محافل درسی به شاگردانش گفته است: طی ایام تحصیل در نجف روزهای تعطیل جایی نمیرفتم و در مدرسه میماندم. قبل از فرارسیدن تعطیلات در طول هفته ضمن درس و بحثی که داشتم مواظب طلاب بودم و دقت میکردم که آنان از چه کتابی و کدام قسمت آن درس میگیرند. آنگاه روزهای تعطیل همان بخشها را به دقت مرور و مطالعه میکردم تا اگر در ایام تحصیل اشکالی یا سؤالی مطرح گردید در پاسخ گویی عاجز نمانم.»
آری ایشان با چنین برنامه ریزی دقیقی وقت آزاد و ایام استراحت را هم به مطالعه و مباحثه اختصاص میداده و با تحمل چنین مشقاتی درس میخوانده است. اوضاع اقتصادی و وضع معاش وی نیز مناسب نبود و به وجه بسیار اندکی که از سوی بستگانش میرسید اکتفا مینمود و همین سختیها به مزاج او آسیب رسانید. با این همه، رنج ناداری قادر نبود کمترین خللی در عزم استوارش که پیمودن راه دشوار
اجتهاد بود ایجاد کند و او ضمن تحویل علم، به
تزکیه روح و سلوک معنوی هم پرداخت.»
ملاقربانعلی پس از تکمیل
فقه و
اصول و وصول به
عالیترین درجه علمی، در سال ۱۲۸۱هـ. ق. مقارن با رحلت شیخ انصاری، به
ایران بازگشت.
ملاقربانعلی در زنجان حوزه درسی فقه و اصول برقرار ساخت و گروه زیادی از طلاب فاضل و دانشور از مناطقی چون
اردبیل ،
قفقاز ،
بادکوبه،
قزوین ،
ابهر ، هیدج، قروه، خرمدره، صائین قلعه، سجاس، قیدار،
میانه ،
طارم و
خلخال از محضرش بهره بردند.
مرحوم آیتالله حاج
شیخ زین العابدین عابدی ، از شاگردان بارز
آخوند خراسانی و اساتید آیتالله
سید احمد زنجانی است. آیتالله زنجانی درباره وی مینویسد: «من موقعی آخوند ملاقربانعلی را به لحاظ سطح علمی درست شناختم که در مجلس درس مدرسین خارج
قزوین شرکت کردم و با دیدن این استادان مشهور به این موضوع پی بردم و مرحوم عابدی که این گونه اظهارنظر کرده است از بزرگان علمای زنجان به شمار میرود که با حاج آقا حسین قمی و
شیخ ابوالقاسم قمی هم دوره بود.»
زمانی که حجت الاسلام زنجانی در زنجان به تاسیس مرکزی علمی برای طلاب
علوم دینی همت گماشت، فقیهان متعددی به تدریس،
افتا و امور قضایی اشتغال داشتند که برجستهترین آنان ملاعلی قارپوزآبادی (استاد وی)، میرزا ابوالقاسم مجتهد، میرزا عبدالواسع
امام جمعه میباشند اما پس از مدتی کوتاه، تفوق علمی، تبحر و تقوایش وی را میان اقرانش شاخص نمود.
از برخی منابع برمی آید که شاگرد دیروز، همتا و همآورد استادش گردید و در پارهای مباحث علمی با وی به
مناظره پرداخت. ناگفته نماند که قارپوز آبادی با فروتنی ویژه و نفوذ فوق العاده اش میان مردم و آگاهی به فضل شاگردش به تقویت موقعیت علمی و اجتماعی حجة الاسلام زنجانی پرداخت و در توجه عامه و خاصه نسبت به او، نقشی مؤثر به عهده گرفت.
مرحوم قربانعلی در مدت ۴۶ سال تدریس در زنجان، طلاب متعددی را پرورش داد. کثیری از پرورش یافتگانش در این شهر یا نقاط دیگر حوزه علمی تشکیل دادند یا
مرجع تقلید مشهور شدند.
در ذیل عدهای از شاگردان او را معرفی مینماییم:
۱ ـ آخوند ملافتحعلی زنجانی (۱۲۶۸-۱۳۳۸هـ. ق.) ۲ ـ
شیخ عبدالکریم خوئینی زنجانی (۱۳۰۰-۱۳۸۸هـ. ق.) ۳ ـ سید یونس اردبیلی (۱۲۹۳-۱۳۷۷هـ. ق.) ۴ ـ سید
محمود حسینی امام جمعه (۱۳۰۹-۱۳۷۴هـ. ق.) ۵ ـ آقا میرزا
احمد دواسبی، منسوب به روستای دو اسب زنجان (۱۲۹۶-۱۳۵۲هـ. ق.) ۶ ـ ملاابوالقاسم مرصعی ۷ ـ شیخ ابوالقاسم قزوینی دیزجی (متولد: ۱۲۷۳هـ. ق.) ۸ ـ میرزا عطوف ابهری (فوت: ۱۳۴۷هـ. ق.) ۹ ـ شیخ صدرالدین دیزجی (۱۳۰۴-۱۳۵۶ هـ. ق.) ۱۰ ـ سید ابوالقاسم قشلاجوقی ۱۱ ـ امیر علینقی سلطانیهای (متولد ۱۲۸۸هـ. ق.) ۱۲ ـ ملاعبدالعلی زنجانی (۱۲۶۸-۱۳۴۹هـ. ق.) ۱۳ ـ سید آقا زواجری سجاسی ۱۴ ـ حاج ملاتقی زنجانی افشاری (۱۲۸۰-۱۳۵۷هـ. ق.) ۱۵ ـ آخوند ملاحسن رضا ملک باغی ۱۶ ـ ملاحسینعلی اوزجی (از اوزج واقع در غرب زنجان) ۱۷ ـ ملاصادق اوزجی ۱۸ ـ آخوند ملامحمد تقی شکوری اهبلاغی (متوفای: ۱۳۴۱هـ. ق.) ۱۹ ـ حاجی ملا اسد بیات قزل تپهای ۲۰ ـ آخوند ملا نجفعلیاند آبادی ۲۱ ـ علامه
شیخ جعفر خوئینی (۱۲۵۴-۱۳۳۴هـ. ق.) ۲۲ ـ ملا
محمد علی سلطانیهای ۲۳ ـ علامه سید جعفر سلطانیهای ۲۴ ـ آخوند ملاعلی اکبر زنجانی ۲۵ ـ ملا
محمد قیداری ۲۶ ـ میرزا علینقی نادری ۲۷ ـ
شیخ غلامحسین فقیه ۲۸ ـ آخوند ملا محب
علی صائین قلعهای (متوفای: ۱۳۶۲هـ. ق.) ۲۹ ـ آقا
علی ارقینی (متوفای: ۱۳۲۹هـ. ق.) ۳۰ ـ ملامجید زنجانی (متوفای: ۱۳۳۷هـ. ق.) ۳۱ ـ آخوند ملامحمد قراگزلو (۱۲۸۷ - ۱۳۷۰ هـ. ق.) ۳۲ ـ حاج ملا نبی حصاری (متوفای: ۱۳۲۲ هـ. ق.) ۳۳ ـ سید قوام الدین ابدالی (منسوب به روستای ابدال) ۳۴ ـ حاج شیخ زین العابدین عابدی (متوفای: ۱۳۴۷هـ. ق.) ۳۵ ـ
ملاعبدالواسع طارمی ۳۶ ـ
شیخ علی واعظ ۳۷ ـ شیخ عباسعلی مدرس (متوفای: ۱۳۴۴ هـ. ق.) ۳۸ ـ
سید عبدالواسع طارمی هزاررودی ۳۹ ـ شیخ اسدالله زنجانی ۴۰ ـ آقا میرزا
علی اصغر فصاحتی ۴۱ ـ حاج میرزا علینقی حلی ۴۲ ـ شیخ اسماعیل فقیه بیجاری ۴۳ ـ شیخ ابراهیم علومی اردبیلی (متوفای: آبان ۱۳۵۶هـ. ش. ۹۴ سالگی) ۴۴ ـ حاج شیخ عبدالکریم سایانی ۴۵ ـ
آخوند ملاعلی زنجانی ۴۶ ـ حاج
شیخ جواد طارمی ۴۷ ـ شیخ حسین دین
محمدی ۴۸ ـ شهید حسین جوقینی (در مشروطه به شهادت رسید.) ۴۹ ـ ملارجبعلی راز مجینی ابهری ۵۰ ـ شیخ عبدالحمید مؤمن دوست تپهای ۵۱ ـ شیخ عبدالعظیم اردبیلی ۵۲ ـ حاج میرزا
علی نقی حسینی ولایی ۵۳ ـ سید عنایت الله حسینی دوشرانی (والد آیتالله حاج
سید احمد شبیری زنجانی ) ۵۴ ـ سید موسی زرآبادی (از افراد مؤثر در
مکتب تفکیک )
قربانعلی به موازات تدریس، مرجع تقلید گردید. وی بی مراجعه به منابع و با حافظه قوی به سوالات جواب میداد و همان لحظه مدرک را بیان میکرد.
حرزالدین مینویسد: «در زنجان و نواحی آن
مرجعیت یافته و به
تبلیغ و
ارشاد پرداخت. او امور حسبی و ولایتی، شئون و مسایل دینی و اصلاحات اجتماعی آن منطقه را عملا در اختیار خود گرفت مردم نیز به سوی او روی آوردند و این نبود مگر به خاطر استواری
ایمان و بسیاری خوف و
خشیت وی از خداوند و حمایتش از فقرا و ضعفا.
سید محسن امین نیز تاکید مینماید: «بعد از رحلت
شیخ مرتضی انصاری به زنجان آمد و مشغول انجام وظایف دینی و علمی از قبیل تدریس،
قضاوت ، مرجعیت و
فتوا دادن گردید. بعد از درگذشت میرزا
محمد حسن شیرازی اغلب مردمان
قفقاز ،
ترکستان و
آذربایجان و نواحی غرب ایران در
احکام شرعی مقلد او شدند. او در انجام
امربه معروف و نهی از منکر و اجرای قوانین و
حدود شرعی دارای
بسط ید و
حاکمیت بود.»
در واقع وی به قدر توانایی
حکومت اسلامی را در قلمرو وسیعی از کشور ایران و قفقاز به اجرا درآورد، اگر چه موفق نشد آنچه را که در نظر داشت، به طور کامل پیاده کند و اوضاع اجتماعی و سیاسی آن زمان برایش محدودیتهایی فراهم آورد. کسروی (دشمن سرسخت
تشیع و علمای دین) اعتراف میکند: «این آخوند زنجانی دلداده
حکومت شرعی بود و خود در زنجان و پیرامون آن فرمان میراند. زیرا به دعواها رسیدگی میکردی و فتوا دادی و
قصاص کردی و
حد زدی و
زکات و مال امام (
سهم امام ) گرفتی.»
علامه شیخ موسی زنجانی یادآور میگردد: «آخوند در حالی از نجف اشرف بازگشت که نشان زعامت و مرجعیت خلق را بر سینه داشت. او حوزه علم را بنیاد نهاد و
شرع مبین را رواج بخشید و تا اوایل
مشروطه دوم در زنجان
مفتی بود.»
سید نورالدین مجتهدی مینویسد: به خاطر اعتماد و اطمینانی که عموم مردم نسبت به مرحوم آخوند داشتند و ایشان را یک مرجع تقلید
جامع الشرایط میشناختند هرگاه خرید و فروش معاملهای صورت میگرفت غالبا برای تایید سند، آن را به محضر آن مرحوم میآوردند تا خط و
امضا و مهر ایشان پای آن سند باشد و اینک از این گونه اسناد در زنجان و توابع بسیار زیاد است. با همت این عالم مجاهد زنجان در قیاس با آذربایجان و قفقاز و در نیمه غربی کشور وضع امروز شهر
قم را بدست آورد که نسبت به ایران و جهان تشیع نقش محوری داشت. درواقع در روزگار وی زنجان
دارالعلم بزرگی گردید که طالبان علوم دینی را از سراسر آذربایجان به سوی خویش جذب میکرد و از آنان دانشورانی سترگ و
فقیهانی جامع
علم و عمل ساخت. از اشتغالات روزانه حجة الاسلام زنجانی قضاوت و داوری با میزان شرع در میان خلق بود. کلاس درس که خاتمه مییافت مسند قضا را میگسترانید و به حل خصومات و مسایل حقوق میپرداخت، فراست ذاتی، احاطه کامل به موازین قضا و نیز دلسوزی فوق العاده اش آن مرد بزرگ را در این مقام نقطه امید محرومان و
کهف امان مظلومان ساخته بود. با نگاه تیزبینش در برخورد با حوادث گوناگون از سطح ظاهری گذشت و در بواطن غور مینمود و از این رهگذر سوءاستفادههای احتمالی را حدس میزد و در حد میسور به دفع و رفع آنها اقدام مینمود. وی در امر
قضا تمام موازین شرعی و شرایط ضروری را رعایت میکرد و در کار داوری بسیار دقیق بود. اهتمام شدیدش به اجرای حدود و احکام شرعی و تاکید بر لزوم تسریع در انجام آن، بدین معنا نبود که به محض
شهادت این و آن حکم به
حد و
تعزیر کند و اجازه نمیداد به بهانه ثبوت شرعی جرم فساد و فحشا در بین مردم فاش گردد و قباحت آن از بین برود. او برحسب مقام و موقعیت قضایی مراقب بود مبادا طرفین دعاوی و در حال مرافع و حین قضاوت به هر عنوانی چیزی بوی دهند، حتی میکوشید مراوده و ارتباط خود را در سطح اجتماع کم کند که یک وقت بر چگونگی قضایی تاثیر نگذارد.
آخوند هرجا مشاهده میکرد که زورمداران پای از حدود شرع و
عدل بیرون نهادهاند، در حد امکاناتش به جلوگیری از
ظلم آنان میپرداخت. عاصم (از شعرای مشهور زنجان) مینویسد: «این شخص عالیقدر پنجاه سال در مسند شرع نشسته مرافعه و محاکمه مینمود. نویسنده حدود پانزده سال ریاستش را درک نموده، در ظرف این مدت غیر از
تقوا و ترک دنیا و بدون اغماض با احقاق حق به کارهای مردم رسیدن، چیز دیگری ندیدم و نشنیدم. شغلش شبها به
عبادت خدای متعال و روزها رسیدگی به امور اهالی و دستگیری از فقرا، ضعفا و مظلومین برنامه اش بود.
» گروه زیادی از فقرا مستمری بگیر وی بودند و منبع این کمکها
وجوهات شرعی بود که مردم و تجار میآوردند. اجازه نمیداد وجوه شرعی حتی برای زمانی کوتاه نزدش بماند. گاهی مبالغ مذکور را نزد صاحبانش باقی میگذاشت و مستمندان را به آنان حواله میداد.
کوچکترین اعتنایی به ارباب قدرت نمینمود.
نظام السلطنه مافی از فرمانروایان عصر
قاجار که در زنجان املاکی داشت مینویسد: «قربانعلی مجتهد اصلا با دیوانیان (کارگزاران حکومت مرکزی) دید و بازدید ندارد.»
حشام السلطنه از حکام مقتدر زنجان، هم در روزگار
ناصرالدین شاه یادآورد شده است: «آخوند ملاقربانعلی مردی وارسته و مورد توجه عموم مردم بود و ابدا با هیچ حکومتی رفت و آمد نمیکرد.»
حتی هنگام مسافرت ناصرالدین
شاه و اقامت و عبور وی از زنجان، حاضر به دیدار با او نشد و به فرستادگان وی پاسخ داد وظیفه من رسیدگی به امور دینی و مسایل مردم است. پادشاه هنگام ترک زنجان، مبلغ قابل توجهی برایش فرستاد، وی آن را به ناصرالدین
شاه برگرداند و گفت: من به این پولها نیازی ندارم و بهتر است وجه مذکور را به مستحقین بپردازید.
مردم زنجان دیده بودند که چگونه ایشان در دفاع از مظلومان با حاکم مقتدر و خشنی چون علاءالدوله که والی زنجان بود، به مبارزه برخاست و تصرفات غاصبانه او را در ملک دیگران محکوم کرد و به
رفع ید از آن حکم داد.
او به رئیس
نظمیه توصیه کرد: مواظب باش که آه مظلوم از زمین تا
عرش خدا را در بر میگیرد و به نایب آقا عضو
عالی رتبه فوج نظامی زنجان پیوسته سفارش میکرد مراقب باش مبادا به کسی تعدی و
اجحاف کنی و همیشه حامی مظلومان باش.
رحیم
داروغه که در میان مردم نفوذی توام با رعب و وحشت داشت و برخی از زندان وی به ستوه آمده بودند شکنجهها و فشارهای سیاسی او را نزد ملاقربانعلی زنجانی مورد انتقاد قرار دادند، آن عالم وارسته وی را احضار کرد و تهدید نمود اگر بخواهی در میان مردم هراس ایجاد کنی کمرت را میشکنم، رحیم داروغه دچار وحشت و نگرانی شدیدی شد و بیهوش گردید.»
حتی عدهای توسعه نفوذ وی را تا حدود کردستان و آذربایجان برشمردهاند.
مهدی بامداد مینویسد: «بیشتر اهالی زنجان و توابع آن مرید و هواخواه او بوده و برایش کراماتی قائلاند و هرچه میگفت فورا دستورش را اجرا میکردند.»
تهذیب نفس و وارستگی عامل اصلی نفوذ اجتماعی و سیاسی او بود. مردم نیز به محض احساس خطر برای دفاع از جان
مرجع تقلید خویش
بسیج میشدند.
یک بار که عظیم زاده اردبیلی (از مشروطه خواهان مشکوک) با تحریک خوانین در زنجان آشوب به پا کرد و آخوند زنجانی به مقابله با وی برخاست، انبوه مقلدین از نقاط گوناگون شهر زنجان و
حومه اجتماع کردند تا از جان ایشان حفاظت کنند. مؤلف
فرهنگنامه زنجان مینویسد: «این وضع چهار ماه دوام داشت و جمع کثیری از مردم وارد شهر شده بودند تا مبادا درگیرودار مذکور خدای ناکرده خطری متوجه ایشان گردد.
مهدی خان وزیر همایون کاشی، از سوی قاجارها، حاکم زنجان بود، وی به خاطر حمایت حکومت مرکزی برای تجاوزها و تعدیات خویش هیچ مانعی نمیدید و ملاقربانعلی زنجانی همیشه با وی درگیری داشت. یک بار چند نفر از زندانیان به آخوند پناهنده شدند. مهدی خان از وی خواست آنها را تحویل دهد. گفت: اینها به من پناه آوردهاند و نمیتوانم آنها را تحویلتان دهم. مهدی خان به عدهای از فراشان دستور داد متواریان را به زور از خانه بیرون آورند و آنان چنین کردند. چون مردم از این جسارت مطلع شدند، مصمم گردیدند با بستن بازار و تعطیل کردن کسب و کار، به سوی محل اقامت حاکم یورش آوردند و با نیروهایش به زد و خورد پرداختند.»
علاوه بر آگاهی به فقه و اصول، در بحثهای اعتقادی و
کلامی ،
عرفان ،
حکمت و
منطق توانایی داشت و در کنار احاطه به اقوال و تتبع در آراء فقهی و سایر جهات، صاحب قوه
ابتکار بود
و به محض قرائت مطلب، پاسخ آن را مینوشت و به صاحبش میداد.
حاج وزیر (مؤسس مشروطه زنجان و مخالف آخوند) در کتاب فصول خمسه در تاریخ خمسه (نسخه خطی) مقام علمی این شخصیت را چنین وصف کرده است: «در علم فقه و اصول بی بدیل و منحصر به فرد است. در نگارش اجوبه ی فتاوی و مسایل شرعی و قضاوت چنان ماهر است که تاکنون نتوانستهاند ایراد به او بیاورند و حال آنکه معاند زیادی دارد و همه در کمین فرصتاند. رساله عملیه او مدتی است طبع شده، اغلبی
مقلد او هستند. ازهد و اعلم و اتقای عهد خویش است.»
محمد باقر گوهر خای (امجد الواعظین تهرانی، از مشروطه خواهان و مخالف آخوند) که با وی ملاقاتی داشته است مینویسد: آخوند ملاقربانعلی ملایی درس خوانده و تمام عیار بود و با اصول علم
عرفان نیز آشنایی داشت.»
فره وشی از مؤسسان مدارس جدید در زنجان، که دیداری با آخوند داشته است، میگوید: «در مسایل شرعی به اندازهای متبحر بود که هر سوالی از او میکردند بدون مراجعه به کتاب فورا جوابش را در حاشیه کاغذ مینوشت.»
او روزانه دو درس خارج فقه و اصول داشت که هر دو را به کمک حافظه بیان میکرد و این درحالی است که او اشتغالات فراوانی داشت.
این امتیاز آخوند مورد حسادت عدهای قرار گرفت و مخالفان بارها خواستند چهره این شخصیت را از راه علم مخدوش نمایند ولی در تمام موارد با شکست مواجه شدند.
مرحوم شیخ الاسلام زنجانی مینویسد: «آخوند زنجانی پس از درگذشت شیخ انصاری به زنجان بازگشت و به تدریس و افاضت پرداخت و فضل و مرتبت وی در علم و فقاهت بر خاص و عام آشکار گشت. در اوایل امر از سوی برخی کسان که مقام وی را در علم و کمال و بضاعتش در فقه و فضل را دارا نبودند سختیهای بسیار کشید. افراد تنگ نظر و تنک مایه مزبور نوشتههایی مبنی بر عدم توانایی علمی و قضایی آن دانشور
زاهد تدوین کردند و به محضر علما و رجال سیاسی پایتخت فرستادند و حتی به آن مرحوم
تهمتهایی بی جا زدند و نسبت
اختلال حواس دادند. ماجرا بدینجا کشید که جمعی از علمای تهران ناگزیر شدند تحت فشار سیاسی اجتماعی و بمباران تبلیغاتی این کوتاه فکران در مقام سنجش رتبه علمی وی برآیند ولی چون مقام علمی و مراتب فضل ملاقربانعلی بر آنان روشن گشت، ماهیت آن سعایتها آشکار گردید و در نتیجه نه تنها تیر حاسدان و رقیبان بر سنگ نشست بلکه این جریان موجب رفعت مقام و موقعیت وی نزد علما و سایر اقشار گردید.»
شرح حال نگارانی چون
شیخ آقا بزرگ تهرانی از او به عنوان شیخ علامه، فقیه
پرهیزگار و بزرگوار، عالمی بلند مرتبه و جلیل القدر یاد میکنند.
لقب
حجة الاسلام از اموری است که کمالات معرفتی این فقیه را به اثبات میرساند، آن هم موقعی که صرفا او در زنجان و مرحوم شفتی در
اصفهان با چنین لقبی شهرت داشتند. این واژه در عرف جامعه ما معادل
آیتالله العظمی است و نیز ثابت میکند که فروزندگی آخوند به زنجان منحصر نمیگردید. به علاوه این شهر از حیث علمی مهد دانشمندان به شمار میرفت و حوزه پررونقی داشت.
آخوند به دلیل اشتغال به امور قضایی، رسیدگی به امور اجتماعی،
تبلیغ و تدریس
تالیفات زیادی از خود بر جای نگذاشت، ضمن آنکه وقتی از ایشان میخواستند کتابی بنویسد، میگفت: هرچه به نگارش درآورم، قدما و بزرگان نوشتهاند! صاحب فهرست
مشاهیر زنجان از قول شیخ ابراهیم صاحب الزمانی مینویسد: «وی در
کاظمین خدمت آخوند رسیده و از ایشان درباره تالیفاتش سوال کرده است. آخوند پاسخ داده است، نوشتجات علمی من هرچه بوده در غائلهای که در آغاز مشروطه دوم در زنجان روی داد از بین رفت.» وی میافزاید با وجود این بخش عمدهای از مباحث عقلی و تالیفات فقهی و اصولی آخوند نزد برخی از فضلا موجود است.
در ذیل فهرست آثار آن مرحوم را از نظر میگذرانیم:
۱ ـ رساله
توضیح المسایل : این اثر مفصل در ۱۵
ربیع الثانی ۱۲۸۶هـ. ق. به نگارش درآمد و یک سال بعد با چاپ سنگی و قطع رحلی به طبع رسید، بعدها گزیدهای از آن توسط
مؤلف تدوین شد. ۲ ـ
اصول عقاید استدلالی: این اثر همراه با پاسخ به شبهات مخالفان تالیف و در آغاز رساله مذکور درج شده است. ۳ ـ حواشی بر تبصرة المتعلمین فی احکام الدین
علامه حلی : در قطع جیبی، به خط نسخ و مخطوط است. ۴ ـ رساله مختصر سوال و جواب: در قطع جیبی مخطوط است.
۵ ـ تقریرات درس اصول (مباحث حجت و اصول عملیه): مرحوم شیخ ابوالحسن گل تپهای نویسنده این اثر است. ۶ ـ حاشیه بر صیغ العقود آخوند ملاعلی. ۷ ـ حواشی بر
رسایل و
مکاسب شیخ انصاری: هر دو در یک مجلد چاپ شده است و در کتابخانه آیتالله
سید عزالدین حسینی زنجانی نگاهداری میشود. ۸- آخوند زنجانی یک جلد
کلام الله مجید هم داشت که هنگام
قرائت و
تلاوت ، نکاتی قرآنی و تفسیری بر حاشیه آن مینگاشت.
آخوند پیشانی باز، سیمای پرجذبه داشت، حتی در سنین پیری، خمیدگی در اندام نداشت، از لهجه غلیظ روستایی در گفتار بهره میبرد و لباسش شبیه مردم عادی بود، جز اینکه در کسوت علما بود.
جز حصیر و فرشی کهنه و خانهای عادی چیزی نداشت و بی اعتنایی اش به زرق و برق دنیا چنان آشکار بود که حتی مخالفان نتوانستهاند این خصلت را نادیده انگارند.
کسروی اعتراف میکند: «ملا قربانعلی زنجانی با تهیدستی بسر برد و ازاین رو در میان پیروانش نام نیک و جایگاه بلندی داشت. زندگی سادهای پیش گرفت و دلها را بسوی خود گردانید.»
مهدی بامداد هم نوشته است: «آخوند در مدت حیات خود، زندگی بسیار سادهای داشت و به اقل ما یقنع
قناعت میورزید و خیلی با
زهد و
تقوا بوده و از هیچ کس توقعی نداشت.»
یکی از مؤسسان مشروطه مینویسد: «این عالم بزرگوار حالاتی غریب دارد، ساده و قانع است و خوراک او اکثر اوقات نان و سبزی است که آن را هم یک وقت میل مینماید. لحاف او منحصر به پوستین و لباس او قدک است.»
مؤلف کتاب اردبیل در گذر تاریخ مینویسد: «او روحانی
فقیه و زاهد باتقوایی بود و به قول ثقات از مال دنیا به چند تکه زیلو و یک پوستین و یک سماور حلبی قناعت داشت. چهل سال آخر عمر را رختخواب ندید و بدان پوستین و زیلو کفایت نمود.»
او شبها در منزل مسکونی خود تا حوالی
سحر قدم میزد و به
ذکر گفتن میپرداخت و در این هنگام پس از اندک تکیه بر رختخواب و تجدید
وضو ، به
نماز شب برمی خاست و
نماز صبح را نیز در تعقیب نماز شب به جای میآورد و این برنامه در کمتر شبی تعطیل میگردید.
وی غالب شبهای
تابستان در پشت بام مشغول
عبادت بود و حتی یک بار نصف شبی هنگام پایین آمدن، از نردبان افتاد و پایش شکست. حاج
شیخ باقر محسنی ملایری نقل کرده است: «مرحوم آخوند قربانعلی مداومت به دعایی داشت که وقتی آن را زیر لب زمزمه میکرد، در و دیوار با او همنوا میگشت. دعای مذبور همان است که
محدث قمی در
مفاتیح الجنان در اعمال شب
جمعه آورده است.
استجابت دعا و نفس گرم او نیز مشهور است.»
با توجه به اخلاص، صفای باطن، راز و نیاز شبانه و پرستش عاشقانه آخوند زنجانی، صدور برخی کرامات و خوارق عادات از این مرد دیندار زاهد و با تقوا امر بعیدی به نظر نمیرسد و دوست و دشمن نمونههایی از آن را نقل کردهاند.
همه بر این واقعیت اعتراف دارند که مخالفان و معاندان وی با ذلت از دنیا رفتهاند. آخوند در خصوص
اهل بیت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم اراداتی همراه با معرفت از خود بروز میداد به عقیده او اوج پرواز اهل خرد تا بام فهم، کلمات ائمه است یعنی همین که ارباب دانش بتوانند به ژرفای سخنان امامان پی ببرند و معارفی از آن چشمههای زلال
حکمت استخراج کنند، باید از سر فخر سر به
کیوان بسایند. در خصوص عزاداران حسینی توجه ویژهای داشت. سید ابراهیم موسوی زنجانی از قول آیتالله حاج میرزا ابوالفضل، مجتهد زنجانی نقل کرده است:
«کودکی هفت هشت ساله بودم. روزی در ایام
عاشورا همراه دستجات سینه زنی به خانه مرحوم قربانعلی زنجانی رفتم و ایشان به عنوان استقبال و همراهی با عزاداران از منزل بیرون آمد.»
آن مرحوم نسبت به رعایت سلسله مراتب علمی و اجتماعی در میان روحانیت شدیدا حساس بود و در جلوگیری از خلط درجات و مقامات متدوال علما سعی وافر داشت.
مخالفت با
استبداد داخلی و
استعمار خارجی محور نگرش سیاسی آخوند ملاقربانعلی زنجانی را تشکیل میداد. به باور او
شاهان قاجار و فرمانروایان محلی که از سوی آنان مشخص میگشت، حکومت را غصب کردهاند زیرا چنین حقی در درجه نخست به ائمه هدی و در عصر غیبت به
فقیه جامع الشرایط عادل که نایب
حضرت مهدی عجلاللهفرجهالشریف است، اختصاص دارد، از این رو مبارزهای سخت را در برخورد با کارگزاران، صاحب منصبان و دیوانیان دولتی، پی گرفت و این افراد را به عنوان ماموران ظالمان و غاصبان تلقی میکرد. یکی از اینها آقا باقر سعد السلطنه بود که در اواخر پادشاهی محمدعلی
شاه و اوایل
مشروطه حاکم زنجان بود که در اثر قیام و یورش همگانی مردم زنجان، به دستور ملاقربانعلی زنجانی از شهر بیرون رانده شد و گویا در اثر زخمهایی که مردم به این حاکم جفاپیشه وارد کرده بودند، در راه تهران به هلاکت رسید. آخوند در مخالفت با استبداد تا آخر عمرش برقرار ماند البته برخی کوشیدهاند او را به دلیل اعراض از افراد مشروطه خواه، حامی استبداد قاجارها معرفی کنند ولی هیچ شاهدی برای این مدعا وجود ندارد و
احمد کسروی اعتراف مینماید که وی برای عملی گردیدن حکومت شرعی، با مشروطه به مخالفت برخاست نه به عنوان حمایت از محمدعلی
شاه.
ایشان در جواب استفتایی درباره
مجلس شورای ملی که پس از قیام مشروطه روی کار آمد، گفت: «آنچه که درباره مجلس از طریق مردم و روزنامهها بمن رسیده این است که در افزایش مالیات و اضافه نمودن گمرکات کاری ندارند و از سوی دیگر تعدیات بر مردم افزون گردیده و طبقات گوناگون در سختی بسر میبرند. از طرفی نمیگویم کاملا ناحقاند و در وضع کنونی نه با آنان موافقت دارم و نه مخالفت که البته بعدها که روش مشروطه خواهان عوض گردید حرکت آنان را مورد تردید قرار داد زیرا احساس نمود قوانین شریعت به محاق رفته و امیال و هوسهای مشتی سیاستمدار جای روش
شاهان قاجار را گرفته است و نیز تصور میکرد در این برنامه استعمارگران روس و انگلیس نفوذ کردهاند و درصدد آن هستند تا قوانین وارداتی و غربی را که با شرایط فرهنگی سیاسی مردم
ایران وفق نمیدهد، بر این کشور تحمیل کنند.»
اینکه وی در آغاز نسبت به مشروطه خواهان ساکت بود و به تدریج موضع مخالفی در این ارتباط گرفت، به دلیل غیرت دینی و احساس مسئولیت وی از موضع یک
مجتهد و مرجع مردم بود و در واقع میخواست با مشروطه مشروعه همصدا گردد. مهدی ملک زاده که نظر خوبی درباره این روحانی پرنفوذ ندارد، مینویسد: «در زنجان شیخ قربانعلی که ملای متنفذی بود به کمک مشروطه مشروعه برخاست.»
وی در ادامه میافزاید: «حجة الاسلام زنجانی تا زنده بود در دفاع از مشروعه پابرجا و استوار باقی ماند.»
ابراهیم صفایی نیز یادآور میشود: «در زنجان ملاقربانعلی مجتهد با نفوذ از روی ایمان مخالف مشروطه بود.»
در واقع وی پس از
شیخ فضل الله نوری بزرگترین عالمی بود که فرا روی مشروطه وارداتی قد علم کرد البته او خواهان پیاده شدن قوانین اسلامی به طور کامل بود. به علاوه آخوند از روی فراست معنوی حوادث پس از مشروطه را پیش بینی میکرد. مؤلف
تاریخ زنجان میگوید: «آقا سید
محمود امام جمعه زنجانی برایم نقل نمود که آخوند پیش آمدهایی که بعد از مشروطه واقع گردید همه را خبر داد: اتقوا من فراسة المؤمن فانه ینظر بنورالله، لذا با مشروطه خواهان همراهی نمیکرد.»
حاج
شیخ فرج الله هیدجی از علمای زنجانی مقیم تهران میگوید: «احتمال دارد آخوند بینش دقیق سیاسی خود را با بصیرتی ملکوتی و معنوی توام نموده باشد.»
نقل میکنند در قضایای مشروطه چند تن از اهل علم خدمت آخوند میروند و میگویند: «آقا! این مشروطیت را دیگران هم امضا کردهاند چرا شما تایید نمیکنید؟» ایشان روی به آنها کرده و میگوید: «اگر امضاء کنم، آن وقت عمامههای شما را از سرتان برمی دارند! (عمامه برداشتن رضاخان از سر روحانیت ۲۰ سال پس از فوت آخوند صورت گرفت). عدهای از بازاریان نیز همین سوال را مطرح میکنند و او در جوابشان میگوید: به شما هشدار میدهم در ادامه مشروطه، رژیمی روی کار میآید که چادر را از سر زنان شما برمی دارد! و در محفلی گفته بود میخواهند زمینههای سلطه روس و انگلیس را فراهم سازند و با کمک آنان فساد و فحشا را در ایران رواج دهند. بدیهی است وی با مشروطهای که وابستگی بیاورد و مستبدی چون رضاخان را حاکم نماید، مخالف بود نه با آزادی مردم و مشارکت آنان در امور سیاسی و اجتماعی. بین این مجتهد و شیخ فضل الله نوری نیز مکاتباتی صورت گرفت و در یکی از این نامهها آخوند به شیخ مشروعه نوشت: تو را بر دار میزنند و مرا به عتبات تبعید میکنند و آنجا به کشتن من اقدام مینمایند و تمام این حوادث پیش روی من است.
مخالفتهای آخوند زنجانی موجب شد مشروطه خواهی در زنجان ریشه ندواند و این وضع برای طرفداران مشروطیت نگران کننده بود و آنان بر آن شدند تا این حرکت را که ظاهری آراسته و محتوایی ناگوار داشت، در زنجان نفوذ دهند و عدهای را در شهر مزبور به خود ملحق کنند. ازاین روی دو تن از مشروطه خواهان رشت از سوی یپرم خان ارمنی و
محمد ولی خان سپهدار تنکابنی که در
قزوین استقرار یافته بود، برای ترویج مشروطه وارد زنجان شدند. جبهه گیریهای متفاوت خانوادهها درباره مشروطه که به دنبال تبلیغات این افراد صورت گرفت، جنگ خانگی گستردهای را پدید آورد و آرامش را از مردم گرفت و هرروز انتظار درگیریهای خونین میرفت. در این شرایط آخوند برحسب وظیفه شرعی و نیز برای حمایت از مردم و جلوگیری از خونریزی و جنگهای محلهای، به طور جدی وارد میدان گردید و تصمیم گرفت مسئله مزبور را فیصله دهد. از این جهت به دو مامور اعزامی مشروطه (عظیم زاده اردبیلی و
علی اکبر خان زنجانی) پیام داد به منظور برقرار کردن آرامش در شهر، آنان زنجان را ترک کنند. این دو در ابتدا قبول کردند که از زنجان خارج شوند ولی عدهای آشوب گر که برای بلوا آمادگی بیشتری داشتند، به این افراد توصیه کردند شهر را ترک ننمایند و به جای آن
دارالحکومه را تصرف کنند و زمام شهر را به دست گیرند. عظیم زاده و
علی اکبرخان زنجانی تحت تاثیر اغوای این گونه اشخاص چنین کردند و به برافروختن آتش فتنه و جنگ دست یازیدند و آخوند قربانعلی ناگزیر گردید برای اخراج این دو، از قدرت مردمی بهره گیرد. از این روی به اهالی توصیه کرد آن دو را از زنجان بیرون کنند. مردم موفق شدند دارالحکومة را از دست مشروطه طلبان دروغین خارج کنند و جنگ را به بیرون شهر انتقال دهند، در این درگیری تعدادی از طرفین خصوص عظیم زاده و
علی اکبرخان کشته شدند. روز دوم
ذی قعده سال ۱۳۲۷هـ. ق. حکومت مشروطه که پس از خلع
محمد علی شاه روی کار آمده بود، تصمیم گرفت قوایی به سرکردگی سردار معتضد، سردار بهادر بختیاری (سردار اسعد دوم) و یپرم خان ارمنی به سوی
اردبیل روانه کند و مسیر آن را زنجان قرار دهد تا نخست در زنجان اقتدار حجة الاسلام قربانعلی را در هم بکوبند و بعد راهی اردبیل شوند. کلنل و ماژورهاز افسران آلمانی فرمانده توپ خانه نیز همراه این اردو، مرکب از ۵۰۰ سوار بختیاری و ۲۰۰ نفر مجاهد ارمنی و
قفقاز و متفرقه بودند. بین قوای دولتی و طرفداران مجتهد زنجان زد و خوردهای خونین صورت گرفت ولی مردم نتوانستند در برابر خمپاره و توپ مقاومت کنند و سرانجام
مسجد و مراکز مردمی به تصرف اردوی مذکور درآمد و جمعی از اطرافیان آن مجتهد مبارز دستگیر و سه نفر از آنان تیرباران شدند.
آخوند ملاقربانعلی هم دستگیر شد. یپرم خان میخواست او را همچون شیخ فضل الله نوری اعدام نماید ولی دولت که نفرت عمومی را از
شهادت شیخ مشروعه دیده بود، دستور داد نسبت به وی اقدامی صورت نگیرد و او را به تهران بفرستند.
آنگاه آخوند زنجانی به قصد عزیمت در عتبات
عراق از طریق دروازه قلتق و روستای دیزج از شهر بیرون رفت. یپرم خان سوارانی همراه آخوند گردانید تا به
تهران بروند، ولی چون به
کرج رسیدند کسانی از تهران آمدند و او را برگردانیده و از راه
همدان تا
قصر شیرین بردند و از آنجا روانه عراق ساختند.
بدین گونه آخوند ملاقربانعلی به جرم مخالفت با طغیان عدهای به اصطلاح مشروطه خواه به کاظمین تبعید گردید.
وی در کاظمین هم تحت نظر قرار گرفت و از رفتن به شهرهای نجف و
کربلا منع گردید و در هفدهم
ربیع الاول (برخی ۲۹ ربیع الاول را ذکر نمودهاند) سال ۱۳۲۸هـ. ق. با پروندهای درخشان به سوی جایگاه ابدی شتافت و در جوار بارگاه
امام هفتم و
امام نهم در کاظمین دفن گردید.
برخی گفتهاند او را در این شهر مسموم کردند و با این وصف به
شهادت رسید. محل دفن وی در رواق مقدسه در صفهای مجاور حرم کاظمین میباشد و مزارش با تلاش اهالی زنجان با سنگ مرمر پوشیده شد ولی بعدها بر اثر تعمیرات
رواق مطهر، سنگ قبر آخوند را برداشتهاند و در وضع کنونی اثری از مرقدش نمیباشد.
مردم زنجان در ایام رحلت آخوند سوگواری باشکوهی ترتیب دادند. گویی که پدری مهربان را از دست دادهاند. شهر یکپارچه عزاداری میکردند و اشعار و مراثی که شاعران ساخته بودند را میخواندند. خانه حجة الاسلام پس از مرگش محل انجام نذورات و مجمع عزاداران حسینی گردید.
مرحوم آخوند زنجانی در اواخر عمر همسری
علویه اختیار کرد، ولی از وی فرزندانی باقی نماند و خانه اش نیز به
حسینیه تبدیل شد.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«قربانعلی زنجانی».