قرب (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قُرْب (به ضم قاف و سکون راء) از
واژگان قرآن کریم به معنای نزدیکی است. این واژه دارای مشتقاتی است که در
آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند:
قَریب (به فتح قاف) از
اسماء حسنی به معنای نزدیک؛
قُرْبت (به ضم قاف و سکون راء) به معنای مایه
تقرب؛
قُرْبَی (به ضم قاف و سکون راء و فتح باء) به معنای خویشان و اهل قرابت است.
قُرْب:
نزدیکی است.
این واژه دارای مشتقاتی است که در
آیات قرآن به کار رفته است؛ که در ذیل به آنها اشاره میشود:
قُرْب به تصریح
راغب چند قسم است:
قرب مکانی، مثل:
(وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ) «به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران میگردید».
مراد
نهی از
خوردن است به دلیل
(فَاَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما) (سرانجام هر دو از آن خوردند، و لباس بهشتى آنها فرو ريخت، و عورتشان آشكار گشت)
وگرنه میفرمود «فقرّبا منها فبدت...» ولی نهی به لفظ «لا تَقْرَبا» ابلغ از «لا تاکلا» است، مثل:
(وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ...) (و به
مال یتیم نزديك نشويد).
قرب زمانی، مثل:
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ) (حساب مردم به آنان نزديك شده).
(اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) (
قیامت نزديك شد و
ماه از هم شكافت!).
(وَ اِنْ اَدْرِی اَ قَرِیبٌ اَمْ بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ) (و هر چند نمىدانم اين وعده
عذاب كه به شما داده مىشود نزديك است يا دور!).
قرب نسبی، مثل:
(وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی) (و به خويشاوندان و يتيمان نيكى كنيد).
(لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ) (براى مردان، از آنچه
پدر و
مادر و خويشاوندان، برجاى مىگذارند، سهمى است).
(یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ) (يتيمى از خويشاوندان).
قرب
مقام و
منزلت، مثل:
(وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ • اُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ) (و سوّمين گروه پيشگامان پيشگامند، آنها مقربانند).
(وَ لَا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ) (و نه
فرشتگان مقرّب).
و مثل قول
فرعون که به
ساحران گفت:
(نَعَمْ وَ اِنَّکُمْ اِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ) (گفت: آرى، و در آن صورت مسلماً شما از مقرّبان خواهيد بود).
قرب رعایتی، مثل:
(اِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ) (زيرا
رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است).
ولی شاید مراد از قرب در این آیه لزوم و نظیر آن باشد که
احسان و نیکوکاری، رحمت خدا را لازم و حتمی میکند.
قَریب: از
اسماء حسنی است و سه بار در
قرآن مجید آمده است:
(فَاِنِّی قَرِیبٌ اُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ) (من نزديكم؛
دعای دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مىخواند، پاسخ مىگويم).
(فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ اِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ) (از او
آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او باز گرديد، كه پروردگارم به بندگان خود نزديك، و اجابت كننده خواستههاى آنها است!).
(اِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ) (او شنوا و نزديك است).
قریب و نزدیک بودن
خدا معنوی است نه زمانی و مکانی، مثل محیط بودن خدا به هر چیز:
(اِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ) (او بر همه چيز احاطه دارد)،
و
(وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ) (و خداوند به آنچه عمل مىكنند، احاطه و آگاهى دارد).
لازمه محیط بودن نزدیک بودن به هر چیز است، شاید از این جهت
طبرسی در ذیل آیه اول فرموده: این دلیل لا مکان بودن خداست و گرنه به هر مناجات کننده نزدیک نبود.
صدوق (رحمه اللّه) در
توحید، قریب را جواب دهنده معنی کرده و جمله «اُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ» را مؤیّد قرار داده و نیز «عالم به
وساوس قلوب» گفته، به قرینه
(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ) (ما
انسان را آفريديم و وسوسههاى
نفس او را مىدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!)
ولی آنچه قبلا گفته شد به نظر نگارنده بهتر میرسد.
قُرْبت: مایه تقرب است و جمع آن قُرُبات میباشد.
(وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ اَلا اِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ...) یعنی: «
انفاق و دعاهای رسول را پیش خدا مایه تقرب میداند، بدان که آنها برای آنان مایه تقرّب است».
قُرْبَی: خویشان و اهل قرابت است.
(قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) ظاهرا الف و لام در «القربی» عوض از مضافالیه است و تقدیر آن «قربای» میباشد، یعنی: «از شما برای
تبلیغ رسالت مزدی نمیخواهم مگر دوستی خویشان و اهل قرابتم را»، استثنا ظاهرا متصل و «اَجْراً»
نکره در سیاق نفی مفید عموم است، یعنی هیچ مزدی جز این مزد نمیخواهم. «قربی» در اینصورت یا
مصدر به معنی
فاعل است به معنی قریب و یا در آن چنانکه
کشّاف گفته اهل مقدر است یعنی «اهل قربای».
در
آیه دیگر آمده
(قُلْ ما اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ اِلَّا مَنْ شاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلی رَبِّهِ سَبِیلًا) در این آیه هم اتخاذ سبیل به سوی خدا
اجر شمرده شده، چون در این آیه نیز «مِنْ اَجْرٍ» نکره در سیاق نفی و مفید عموم است، لذا باید مودّت قربی و اتخاذ سبیل هر دو یکی باشند و گرنه معنی دو آیه قابل جمع نخواهد بود؛ از اینجا پی میبریم که مودّت قربی به معنی دوست داشتن و
پیروی از آنها است و
مودّت بدین معنی همان اخذ سبیل به
طاعت خداست، پس پیروی از ذی القربی که
اهل بیت (علیهمالسّلام) باشند رفتن راه خداست
و چون این پیروی در واقع به نفع پیروان آنهاست لذا در آیه دیگر آمده:
(قُلْ ما سَاَلْتُکُمْ مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی اللَّهِ) «بگو آنچه از اجر خواستم بر له شماست مزد من فقط بر عهده خداست»، یعنی پیروی ذی القربی که عبارت اخرای اتخاذ سبیل به سوی خداست به
سود شماست.
اینکه درباره آیه اول با استناد به دو آیه بعدی گفته شد از هر حیث درست و مطابق
روایات نیز هست، در این باره وجوه و اقوال رکیکی نیز نقل شده که احتیاجی به نقل آنها نیست.
در
مجمع البیان از
امام سجاد و
باقر و
صادق (علیهمالسّلام) و
سعید بن جبیر و
عمرو بن شعیب نقل شده که معنی آیه این است: «اینکه قرابت و
عترت مرا دوست بدارید و حق مرا درباره آنها مراعات نمائید».
ایضا نقل کرده چون آیه
(قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً...) نازل شد گفتند: یا
رسول اللّه اینان کیستند که خدا ما را به مودّت آنها امر کرده؟ فرمود:
علی و
فاطمه و فرزندان آنهاست،
«قَالَ: عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ وَلَدُهُمَا».
این
حدیث در کشّاف به لفظ
«عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ ابْنَاهُمَا» نقل شده است و نیز در
تفسیر بیضاوی،
احیاء المیّت حدیث۲، و
اتحاف شبراوی و
ابن حجر در
صواعق ذیل آیه فوق و دهها کتاب دیگر نقل شده است.
اگر گویند:
سوره شوری مکّی است و آنوقت علی و فاطمه (علیهماالسّلام) با هم
ازدواج نکرده بودند و اولاد نداشتند چطور این روایت صحیح تواند بود؟ گوئیم: اگر ثابت شود که
سوره مکّی است، دلیلی بر مکّی بودن آیه نداریم چه مانعی دارد خود سوره مکّی باشد و این آیه مدنی؛
توضیح مطلب را در این کتاب ذیل لفظ «
قرآن» فصل سورههای مکّی و
مدنی مطالعه فرمائید.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "قرب"، ج۵، ص۲۹۳-۲۹۹.