قبائل اوس و خزرج
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اوس و خزرج، دو قبیله بزرگ
مدینه در زمان
هجرت پیامبر بود.
اوس و خزرج فرزندان حارثة بن ثعلبه، از عربهای یمنی قبیله اَزْد بودند. از پیشینه آنها در
یمن تا نحوه
انتقال و استقرارشان در
یثرب جز گزارشهایی افسانهگونه در منابع
قرن سوم اطلاعات قابل اعتمادی در دست نیست
که ابنهشام کاملترین آنها را در
اثر خود
التیجان آورده است. مطالعات باستانشناسان و دیگر محققان معاصر هم به اتفاق نظری در این زمینه منتهی نشده است.
از طرف دیگر عمده
آیات مدنی
قرآن ، پس از
اسلام دو قبیله و تبدیل یثرب به پناهگاه مهاجران نازل گردید و ازاینرو بسیاری از آیات مدنی بهصورتی با این جامعه،
اعضا و مسائلش در ارتباط است.
جد دوم اوس و خزرج، عَمرو ملقب به مُزَیْقیاء
حاکم منطقه سبأ و رئیس قبیله ازد، در یمن ساکن بود. مهاجرت کلان قبیله ازد از
جنوب یمن به
شمال آن و جنوب حجاز، به رهبری او صورت گرفت.
بنا به برخی روایات تفسیری،
آیه ۱۶ سبأ
از سرزمینهای کشاورزی گستردهای که در اختیار او بود
حکایت میکند، هرچند
متن سوره از چنین برداشتی فاصله دارد و بیانگر داستان
قوم سبأ و دوره حکومت
سلیمان است:
«فَاَعرَضوا فَاَرسَلنا عَلَیهِم سَیلَ العَرِمِ و بَدَّلنهُم بِجَنَّتَیهِم جَنَّتَینِ ذَواتَی اُکُل خَمط واَثل و شَیءمِن سِدر قَلیل».
ثَعْلَبَه، ملقب به العَنْقاء پس از
وفات پدرش عمرو، رهبری ازد را بر عهده گرفت و در زمان او مهاجرت ازد از حاشیه دریای سرخ تا
شام ادامه یافت.
در این مهاجرت بخشهایی از ازد از جمله قبیله خُزاعَه که بر
مکه مسلط شد از ازد جدا شدند.
در
روایت شعبی عبارت «وَ مَزَّقناهُم کُلَّ مُمَزَّق» در آیه ۱۹
سوره سبأ بر تجزیه ازد تطبیق شده است:
«فَقالوا رَبَّنا بعِد بَینَ اَسفارِنا وظَلَموا اَنفُسَهُم فَجَعَلنهُم اَحادیثَ ومَزَّقنهُم کُلَّ مُمَزَّق اِنَّ فی ذلِکَ لاَیت لِکُلِّ صَبّار شَکور».
قتل مشکوک ثَعلَبَه در شام، به پریان نسبت داده شد و پسرش حارثه (پدر اوس و خزرج)، پس از
مرگ پدر ، به عنوان رهبر قبایل مهاجر که در این زمان به غَسّان شهره بودند برگزیده شد و هرچند در آغاز رویاروییهایی را در شام بر ضدّ روم رهبری کرد؛ امّا به مرور تحت تأثیر عموی خود جَفْنَه، در حاشیه قرار گرفت و پس از آن همراه با هوادارانش به جنوب
هجرت کرد و به یثرب رفت.
اوس و خزرج که در انتساب به مادرشان به آنها بنی قیله نیز میگفتند
در جوانی و پیش از آنکه به قبایلی مستقل تبدیل شوند به یثرب آمدند. پدرشان، حارثه پس از ورود به منطقه، طی پیمانی با حاکمان یثرب اجازه یافت در حومه یثرب بماند؛
اما به مرور زمان که جمعیت آنها قدری افزایش یافت، توانستند در یثرب برای خود جایی بیابند.
از این مقطع تا مدتهای مدیدی از اوس و خزرج اطلاعات چندانی وجود ندارد. تنها میتوان گفت با توجه به پسران بیشتر خزرج، جمعیت آنها سریعتر از اوس افزایش یافت تا اینکه به عنوان قبایلی مستقل، مدتی را نیز تحت حاکمیت حاکمان یهودی ازدی تبار
یثرب سپری کردند.
مطمئنترین راه برای تعیین مدت
زمان سکونت بنیقیله در یثرب، محاسبه نسلهای آنان است. با بررسی نسبنامههای انصاریان
معاصر با پیامبر، مشخص میشود که ۱۱ تا ۱۷ واسطه میان آنان و اوس و خزرج وجود دارد، بر این اساس میتوان حدس زد که آنان دست کم ۴۰۰
سال در یثرب سکونت داشتهاند. این حدس با اخبار حاکی از حکومت چند صد ساله خُزاعه در مکه
و غَسانیان در شام
همخوانی دارد.
در آستانه
ظهور اسلام اوس و خزرج از یک قبیله فراتر رفته، هریک به چند واحد مستقل قبیلهای تفکیک شده بودند. برخی از این زیرشاخهها هم از یثرب کوچ کردند؛ به عنوان نمونه بنی قُطْن بن عوف بن خزرج به منطقه عمان مهاجرت کردند.
از آنجا که ازدیان پیش از انشعاب و رسیدن به شام، در یمن از
چشمه غسان نوشیدند اوس و خزرج هم جزو غسانیان شمرده میشدند؛ اما بعدها از محدوده این
لقب خارج شدند، زیرا تنها مهاجران ازدی شام غسان خوانده شدند.
شواهدی از ارتباط غسانیان شام و قبیله خزرج در یثرب وجود دارد. بخشهایی از خزرج چون بنوجردش بن حارث،
بنوعامر بن مالک الاغرّ
و بنو عُدی بن کعب
و نیز بنو عوف بن زُرَیق
به شام رفته، به غسانیان پیوسته بودند. ابنحزم، ابوجبله حاکم غسانی شام را نیز از تبار خزرج دانسته؛
امّا سَمْهودی ضمن ردّ این خبر، وی را فردی خزرجی معرفی کرده که نزد غسانیان شام از اعتباری برخوردار بود.
کمتر از ۱۰۰ سال پیش از
هجرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، مالک بن عجلان خزرجی از غسانیان شام بر ضدّ حاکمان یهودی یثرب کمک خواست و طی توطئهای شماری از سران و بزرگان یهودی یثرب کشته شدند و دارایی آنان در اختیار بنیقیله قرارگرفت.
حمایت غسانیان تابع
روم که در این زمان عمدتاً مسیحی شده بودند، از مالک بن عجلان و اوس و خزرج، در برابر حاکمان یهودی یثرب را میتوان در راستای گسترش آیین
مسیحیت برضدّ کیش
یهود دانست، به ویژه آنکه همزمان در جنوب حجاز و در یمن همین فرایند با حمله حبشیهای مسیحی به یمن دنبال شد. گسترش آیین مسیحیت در یمن، حجاز و شام زمینه نفوذ بیشتر امپراتوری روم شرقی و در نتیجه تسلط آنها بر راههای تجاری را افزایش میداد.
آیه ۸۹
بقره که حکایت از
امید یهود به
پیروزی بر اوس و خزرج با ظهور پیامبر
موعود دارد میتواند ناظر به همین مقطع باشد:
«و لَمّا جاءَهُم کِتبٌ مِن عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وکانوا مِن قَبلُ یَستَفتِحونَ عَلَی الَّذینَ کَفَروا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفوا کَفَروا بِهِ فَلَعنَةُ اللّهِ عَلَی الکفِرین».
بنا به
نقل سَمْهودی در این زمان تیرههای اوس و خزرج با تصاحب و توزیع برخی زمینهای کشاورزی و قلعههای یثرب هریک در محلّی مستقر شدند و این وضعیت تا هجرت پیامبر با اندک تغییری پابرجا بود. آنان همچنین برای تثبیت موقعیت خود موجی از قلعهسازی را به راه انداختند.
خزرج ۵
پسر به نامهای عَمْرو، عوف، جُشَم، کعب و حارث داشت که تمامی زیرمجموعههای مستقل آن از آنهایند.
هرچند اطلاعات جمعیت شناسانه در این زمینه کافی نیست؛ اما منابع نسبشناسی قبایلی چون بنی مالک بن نجار، بنی عُدی بن نجار، بنی مازن بن نجار، بنی دینار بن نجار، بنیسالم بن عوف، بنی غَنْم بن عوف، بنی عُدی بن عوف (معروف به قواقل)، بنی حُبْلی، بنی زُریق بن عامر، بنی
بَیاضة بن عامر، بنی سلمه، بنی حارث و بنی
ساعده را از زیرمجموعههای
بزرگ خزرج برشمردهاند.
در مقابل، تیرههای اوسی همگی از ۵ پسر مالک فرزند اوس، به نامهای عوف، عمرو، مُرَّه، جُشَم و اِمْرَؤ القیساند. تیرههای عمدهای که نسبشناسان از اوس برشمردهاند عبارتاند از: بنیجَحْجَبا، بنی زید بن مالک (شامل سه مجموعه مستقل امیّه، صفیّه و عبیده)، بنیعبدالاشهل، بنیخَطْمَه، بنیواقف و بنیوائل.
در منابع تاریخی جنگهای متعددی را به اوس و خزرج نسبت دادهاند. از میان ۱۳ درگیری که ابناثیر گزارش کرده، ۷ درگیری میان شاخهای از اوس با شاخهای از خزرج روی داده است. از ۶ نبرد دیگر به جز جنگ بُعاث که به اتفاق مورخان میان تمامی شاخههای اوس و خزرج روی داده یعنی درگیری سمیر، ربیع، بَقیع، فُجارِ اول و فجار دومهم اطلاعات تفصیلی از حضور شاخهها و زیرشاخههای اوس یا خزرج وجود ندارد و صرفاً گفته شده که این
جنگ میان اوس و خزرج روی داده است.
در ۷ درگیری خرد میان شاخههای اوس و خزرج، بنو سالم بن عوف، بنیمازن بن نجار (دو بار)، بنی مالک بن نجار، بنی نجّار و بنیحارث (دو بار)، از خزرج و بنی عمرو بن عوف (دوبار)، بنیوائل، بنیظفر، بنیعبدالاشهل، بنیامیّة بن زید و بنی جَحجَبی از اوس وارد درگیری شده بودند.
گاه شاخههای اوسی یا خزرجی با یکدیگر درگیر میشدند؛ به عنوان
نمونه در حادثهای بنوحبیب و بنو
بیاضه که هر دو خزرجیاند برضدّ مجموعه خزرجی دیگر به نام بنوحبیب
پیمان بستهاند.
با توجه به نام تیرههای متفاوت در گزارشها، میتوان نتیجه گرفت که پس از افزایش
جمعیت ، شکلگیری تیرهها و غلبه بر حاکمان یثرب، محدودیت منابع و تضارب منافع زمینه برخوردهای جزئی اولیه را فراهم آورد تا اینکه در آستانه هجرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به رویارویی کل اوس و خزرج در جنگ بعاث انجامید.
اوس و خزرج همچون دیگر شاخههای ازدی ساکن در یمن رب النوعهای گوناگونی داشتند.
نسبت دادن تغییر آیین ابراهیم و رواج بتپرستی به عمرو بن لُحی، حاکم خزاعی مکه نشان از ارتباط مستقیم بتپرستی با مهاجرت ازدیان از یمن به
حجاز و شام دارد.
قبایل منتسب به اَزْد چون غسّان، خُزاعه و اوس و خزرج همگی بت مَنات را میپرستیدند.
بت منات، الهه قضا و قدر بود و حاجات آنان و به ویژه بارش
باران را برآورده میکرد
و ازاینرو در ساحل دریای سرخ در منطقه مُشَلَّل و در جایی به نام قدید قرار داشت.
درباره دیدگاه کامل آنها درباره منات اطلاعاتی در دست نیست؛ همچنین مشخص نیست که ایشان چه تصوری از «الله» داشتند و آیا مانند
قریش خالق بودن الله را باور داشتند یا نه، زیرا آن دسته از آیات قرآن که به دیدگاه
کافران درباره الله میپردازد همگی مکی است و درباره اهل یثرب به ما کمکی نمیکند.
بنابر برخی گزارشها آنان در خانههای خود در یثرب نیز بتهایی داشتند و معمولا در آن
عصر خانه و خاندانی نبود که از بت تهی باشد.
بسیاری از بتهای یثرب از
چوب بود.
منابع به بتهای فراوانی میان تیرههای اوسی چون بنی عبدالاشهل،
بنی واقف،
بنی حارثه،
بنی
بَیاضه،
بنی خَطْمَه
و نیز تیرههای خزرجی چون بنی سلمه،
بنی مالک بن نجار،
بنی عُدی بن نجار
و بنی
ساعده اشاره کرده است.
با ورود پیامبر به مدینه تقریباً تمامی تیرههای خزرجی و بسیاری از تیرههای اوسی
مسلمان شدند؛ امّا تیرهای دیگر اوسی چون بنی واقف، بنیخَطْمَه، بنی وائل و بنی امیه که به آنها اوس مَنات گفته میشد
تا
سال پنجم هجری به بتپرستی خود ادامه دادند.
انجام دادن
مناسک حج میتواند نشان از اثرپذیری ایشان از آیین ابراهیمی پس از هجرت باشد.
آنها در ماه ذیحجه
احرام بسته، به مکه میرفتند و پس از
طواف و وقوف در
عرفه و منا مکه را به قصد منطقه مُشَلَّل در ساحل دریای سرخ ترک میکردند و پس از ذکر تلبیه منات، طواف و قربانی، سرهای خود را تراشیده، از احرام بیرون میآمدند.
آنها برای منات چنین تلبیه میگفتند: «لبیک، اللهم لبیک، لولا ان بکرا دونک...».
چون بر
صفا و
مروه بتهایی نصب شده بود که آنها اعتقادی بدان نداشتند، سعی بین این دو کوه را تعظیم این بتها شمرده و آن را انجام نمیدادند و به همین رو پس از اسلام نیز، سعی میان صفا و مروه را از مصادیق
شرک میدانستند و از سعی پرهیز میکردند که آیه ۱۵۸ بقره
نازل شد و سعی را بخشی از مناسک حج دانست:
«اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِاَن یَطَّوَّفَ بِهِما و مَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌعَلیم».
همچنین گزارش شده که آنها هرگاه به قصد
حج یا
عمره احرام میبستند، تا پایان مناسک، زیر سقف نمیرفتند، ازاینرو هنگام ورود به منازل، برای آنکه از زیر سر در خانه عبور نکنند از روی
دیوار یا از شکاف آن وارد خانه میشدند. برخی این امر را به گروهی از آنان نسبت میدهند،
در حالیکه دیگران آن را در میان تمامی اوس و خزرج رایج میدانند.
این
سنت از سوی بعضی از
انصار پس از اسلام نیز تکرار شد که آیه ۱۸۹
سوره بقره آنان را از این کار بازداشت و آن را امری ناپسند دانست:
«... و لَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها و لکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَأتوا البُیوتَ مِن اَبوبِها واتَّقوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحون».
درباره رواج مسیحیت در یثرب اطلاعات تاریخی محدودی، از جمله گزارشهایی از تأثیر تاجران مسیحی بر جوانان یثرب و تغییر
کیش آنها به مسیحیت در منابع اسلامی وجود دارد.
ابوعامر اوسی و ابوقیس بن اَسْلَت خزرجی از بزرگان اوس و خزرج، در زمان مهاجرت پیامبر به
مدینه تحت تأثیر مسیحیت بودند
و ازاینرو و با توجه به تأثیر عمیق بزرگان قبایل بر اعضای قبیله خود، امکان گرایش برخی از اوس و خزرج به مسیحیت وجود داشت. احتمالا پس از حمایت غَسانیان از اوس و خزرج، رواج مسیحیت در یثرب شتاب بیشتری گرفته است.
برخی از آیات
سوره بقره که
نخستین سورهای بود که در مدینه نازل شد و همچنین آیات دیگری نیز میتوان به وجود جمعیت مسیحی در یثرب که در آن زمان تنها منطقه مسلمان نشین بود پی برد.
خداوند در آیات ۱۱۱ ۱۱۲ بقره
از پیامبر خواسته است ازمسیحیانی که میپندارند تنها آنان در
آخرت رستگار و اهل بهشتاند
برهان بخواهد: «و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصری تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهنَکُم اِن کُنتُم صدِقین بَلی مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ وهُوَ مُحسِنٌ فَلَهُ اَجرُهُ عِندَ رَبِّهِ ولا خَوفٌ عَلَیهِم ولاهُم یَحزَنون». او همچنین موظف شد برای رضایت مسیحیان نکوشد، زیرا آنان
ایمان نخواهند آورد: «و لَن تَرضی عَنکَ الیَهودُ ولاَالنَّصری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل اِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الهُدی ولئِنِ اتَّبَعتَ اَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ اللّهِ مِن ولِیّ ولانَصیر».
خداوند در آیه ۸۲
سوره مائده مسیحیان را از دوستان نزدیک مسلمانان میخواند که خطری از جانب آنان مسلمانان را
تهدید نمیکند: «اَشَدَّ النّاسِ عَدوةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الیَهودَ والَّذینَ اَشرَکوا ولَتَجِدَنَّ اَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الَّذینَ قالوا اِنّانَصری ذلِکَ بِاَنَّ مِنهُم قِسّیسینَ ورُهبانًا واَنَّهُم لایَستَکبِرون».
برآیند آیات فوق نشان از وجود جمعیت مسیحی در یثرب دارد. شاید بتوان انعکاس نیافتن
اخبار آنها در منابع را به دشمنی نکردن آنها با پیامبر مرتبط دانست.
بر خلاف آیین مسیحیت، درباره آیین یهود و رواج آن در میان اوس و خزرج اطلاعات بیشتری وجود دارد. در ریشهیابی روابط آنها با یهود، نشانههایی از ارتباط نیاکان اوس و خزرج با کاهنان یمن وجود دارد.
نخستین و جامعترین
سند درباره یهودیان یثرب عهدنامهای است که پیامبر در
آغاز ورود خود به مدینه میان تیرههای گوناگون بسته است.
در این عهدنامه صریحاً به یهودیان تیرههای مختلف خزرج چون بنی عوف، بنی نجار، بنی
ساعده، بنیحارث و بنی جُشَم اشاره شده و درباره اوس به عنوان کلّی «یهود اوس» تصریح شده است که بیانگر رواج گسترده آیین یهود در یثرب است.
درباره
علت گرایش آنها به یهودیت میتوان از معاشرت طولانی آنها با یهودیان به عنوان عمدهترین عامل اشاره کرد، هرچند مورخان و مفسران مسلمان سعی کردهاند در این زمینه عللی برشمارند؛ به عنوان
نمونه برخی روایات تفسیری یکی از عوامل تشدید گرایش اوس به یهودیت را استفاده اوسیان از دایههای یهودی برای نوزادان و کودکانشان ذکر کردهاند.
بیشک گرایش به یهودیت در میان اوس شتاب بیشتری داشته، به گونهای که بنا به
روایت مجاهد جوانان اوسی به یهودیت متمایل بودند.
این امر را باید مرهون روابط نزدیک جغرافیایی میان اوس با یهود یثرب و نیز روابط و پیمانهای سیاسی عهد جاهلی دانست. اوسیان همراه با قبایل همپیمان خود یعنی بنینضیر و بنی قریظه در یثرب بالا (عالیه) میزیستند، در حالیکه خزرج در یثرب پایین مستقر بودند.
این
مجاورت زمینه ارتباط بیشتر و نزدیکتر آنها را فراهم میآورد تا جایی که به برقراری پیمانهای سیاسی انجامید و اوسیان بر ضدّ خزرج با بنینضیر و بنی قریظه پیمان بستند.
این ارتباط بیش از پیمان خزرج با بنی قینقاع موثر بود، زیرا بنینضیر وبنیقریظه خود را از آن رو که نسب به
هارون میرساندند
کاهن مینامیدند، و اعتبار مذهبی خاصی برای خود قائل بودند، درحالیکه در مورد بنیقینقاع چنین ادعایی وجود نداشت.
البته یهودیان خزرجی در منابع کمتر نمایاناند. برخی گزارشهای پراکنده از یهودانی در تیرههای خزرجی چون بنی نجار
و بنی زُرَیق
خبر میدهد. برجستهترین خبر دراینباره از یک یهودی خزرجی است که میخواست با
جادو به پیامبر
صدمه زند.
اعضای دو قبیله اوس یا خزرج برای حل و فصل دعاوی خود به کاهنان یهودی مراجعه میکردند
و زمانی که زنی از آنها نگران
مرگ نوزاد یا
کودک خود بود
نذر میکرد در صورت بهبودی فرزند خود را یهودی کند.
این گزارشها به خوبی از اعتبار مرجعیت آیین یهودی در میان آنها
حکایت دارد.
اوس و خزرج تحت تأثیر یهود، به محدودیتهایی در روابط جنسی خود با همسرانشان ملتزم شده بودند و
گمان داشتند در صورت عدم توجه به این مسئله بینایی
جنین آسیب خواهد دید. آیه ۲۲۳ بقره
در این باره نازل شد و چنین محدودیتهایی را بیاساس دانست:
«نِساؤُکُم حَرثٌ لَکُم فَأتوا حَرثَکُم اَنّی شِئتُم وقَدِّموا لاَِنفُسِکُم واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّکُم مُلقوهُ وبَشِّرِ المُؤمِنین = زنانتان کشتزارهای شمایند، هرگونه خواستید به کشتزار خود درآیید...».
روایاتی متعدد و گاه متعارض درباره نخستین مسلمانان یثربی وجود دارد. بنا به
روایت مشهور ابناسحاق نخستین کسانی که به پیامبر
ایمان آوردند ۶
تن از خزرجیان بودند (دو تن از بنینجار، سه تن از بنی سلمه و یک نفر از بنیزریق) که در مراسم حجّ در
سال یازدهم بعثت با پیامبر آشنا شدند و پس از شنیدن سخنان ایشان، به ویژه اشاره وی به وعده یهودیان یثرب به ظهور پیامبر، ایمان آوردند.
البته در این دوره بزرگان اوس نیز مخاطب
دعوت پیامبر قرار گرفتند؛ اما آن را اجابت نکردند. در مورد بزرگان اوس چون سُوید بن صامت که پس از حجّ و دیدار پیامبر در
نبرد بعاث در یثرب کشته شدند نقل شده که به هنگام
مرگ در عرصه نبرد مسلمان از
دنیا رفتند.
شاید بتوان گفت چنین نقلهایی بیشتر زاییده رقابتهای قبیلهای است. به موازات روایت ابناسحاق، موسی بن عُقْبَه به نقل از عُرْوَة بن زبیر نخستین مسلمانان را ۶ خزرجی و دواوسی دانسته است.
در حجّ سال بعد (دوازدهم بعثت) ۱۲ مسلمان که دو تن اوسی و بقیه از خزرج بودند پس از دیدار با پیامبر از وی خواستند
بیعت با آنها را به سال بعد موکول نکند، ازاینرو در بیعت خود با آنها، تعهداتی اخلاقی و اعتقادی از آنها گرفت که به بیعت
عقبه اول شهرت یافت.
آنها پس از بازگشت به یثرب با پیامبر
مکاتبه کردند؛ گویا اختلافی درباره اینکه چه کسی از اوسیان یا خزرجیان
نماز جماعت را
امامت کند رخ داده بود،
افزون بر این آنان به مبلّغی نیاز داشتند که بتواند آموزههای اسلامی را در میان دیگران گسترش دهد.
پیامبر در پاسخ به این درخواست، مُصْعَب بن عُمیر را به یثرب فرستاد.
تا پیش از آمدن مصعب،
أسعد بن زراره خررجی (از بنی نجار)
نماینده نو مسلمانان بود و تا حضور مصعب نماز جماعت را برپا میکرد.
مصعب نیز در یثرب در پناه او به فعالیت تبلیغی خود در تیرههای مختلف ادامه میداد؛ اما با فشارهایی که قبیله بنینجار بر
اسعد وارد کردند وی وادار شد دست از حمایت مصعب بردارد.
با آمدن مصعب به یثرب،
اسلام بر سر زبانها افتاد و فعالیت مسلمانان آشکار گردید.
مصعب بر اسلام آوردن سران تیرهها تأکید داشت، زیرا اسلام آوردن بزرگان قبیله میتوانست به گسترش اسلام در همه قبیله بینجامد، نحوه گزارش منابعتاریخی به گونهای است که گویا در این مرحله تنها تیره اوسی عبدالاشهل کاملاً اسلام آوردهاند، زیرا در مورد بیشتر تیرهها آمده که از هریک تنها اندکی مسلمان شده بودند.
اسلام
سعد بن مُعاذ، رهبر این تیره در این مرحله او را به برجستهترین
رهبر اوسی در دوره پیامبر مبدل ساخت. او در آغاز کار، چون دریافت دیگر
اسعد بن زراره تحت فشارهای بنینجار از حمایت مصعب بن عمیر،
مبلغ پیامبر دست کشیده است او را در پناه خود گرفت.
در حجّ سال سیزدهم بعثت و پس از بازگشت مصعب به مکه
حدود ۷۰ تن
از نومسلمانان یثرب پس از
زیارت مخفیانه پیامبر، با او پیمانی بستند و براساس آن پیامبر را یکی از خود دانسته،
تعهد کردند در برابر حملات دشمنان پیامبر به ایشان، تا پای جان بایستند. در این پیمان که عقبه دوم نام گرفت ۱۱ نفر از اوس و ۶۳ نفر از خزرج حضور داشتند که دو تن از آنها زنان خزرجی بودند و اینان نخستین زنان یثربی به شمار میآمدند که با پیامبر بیعت میکردند. پیامبر از میان بیعتکنندگان ۱۲
نقیب برگزید که ۹ تن از خزرج و سه تن از اوس بودند.
در جریان بیعت و گفتوگو میان پیامبر و مسلمانان یثرب بَراء بن مَعْرور خزرجی و ابوالهیثم اوسی به نمایندگی و سخنگویی از دیگر حاضران، بر
حمایت قطعی خود از پیامبر تأکید کردند.
در اینباره که چه کسی در این بیعت، در دست دادن و بیعت کردن با پیامبر پیشقدم بود اختلاف است؛ برخی براء بن معرور خزرجی
و دیگران ابوالهیثم اوسی را مقدم میدانند. گزارشهایی که ابوالهیثم اوسی را ترجیح میدهد به عروة بن زبیر باز میگردد.
نقلهای ضعیفتری
اسعد بن زراره خزرجی را مطرح میکند، در حالیکه به اقتضای جوانی وی نمیتوان او را بر بزرگان حاضر
مقدم دانست.
طی سه
ماه پس از این پیمان، مسلمانان مکه که چند ده نفر بودند
به یثرب مهاجرت کردند.
بخش قابل توجهی از مهاجران در قُبا که موطن تیره اوسی عمرو بن عوف بود مستقر شدند. منابع تاریخی از خانهای به نام «منزل العَزّاب» (خانهمجرّدها) یا العصبه
یاد میکنند که مهاجران در آنجا گرد آمده بودند.
اوسیان در یثرب بالا سکنا داشتند که قبا بخشی از آن بود. پیامبر پس از مهاجرت با
اقامت در قبا مسجدی را در آنجا بنا نهاد که به
مسجد قبا شهرت یافت.
پس از اندی که علی بن ابیطالب (علیهالسلام) در قبا به پیامبر پیوست، مشخص گردید که ایشان قبا را برای
اقامت مناسب ندانسته است؛ اما انتقال ایشان به هر نقطه دیگر در یثرب میتوانست موجب نارضایتی تیرههای دیگر و در نتیجه
تشدید رقابتهای قبیلهای شود و مانعی در برابر گسترش اسلام در میان قبایل ناراضی به حساب آید.
ایشان تحت حمایت سواره نظامهای خزرجی (از بنی نجار که از بستگان او بودند)
حرکت خود را آغاز کرد و به دنبال
شتر خویش از محلههای متعدد یثرب گذر کرد تا به محله خزرجیان بنیمالک بن نجار رسید و در آنجا مستقر شد و بعدها مسجد خود را نیز در همان مکان بنا نهاد. تیرههایی که در مسیر حرکت پیامبر قرار گرفتند از جمله بنی سالم، بنی حُبْلی، بنی
ساعده، بنی
بیاضه، بلحارث و بنی عدیبن نجار همگی خزرجی بودند.
محلی که پیامبر برای اقامت برگزید همچون دیگر مناطق یثربِ پایینْ بیشتر از آن تیرههای خزرجی چون بنیزریق، بلحارث، بنی
ساعده و بنی نجار بود و ازاینرو با تیرههای اوسی و قبایل یهودی مستقر در یثرب علیا، فاصله بیشتری داشت.
پس از استقرار پیامبر به مرور اسلامْ بسیاری از تیرهها به ویژه تیرههای خزرجی را فراگرفت و موجی از بتشکنی در یثرب به راه افتاد
و چنانچه مخالفانی هم در میان آنها وجود داشت در
پرده نفاق پوشش گرفتند. با این همه بخش قابل توجهی از تیرههای اوسی شامل بنیخطمه، بنی واقف و اوس منات (شامل بنی امیة بن زید، بنی وائل، و بنیعطیّه) که افزون بر همپیمانی با یهودیان بنینضیر و بنیقریظه،
تحت تأثیر بزرگان خوداز جمله ابناسلت بودند، اسلام نیاوردند.
۵سال بعد که یهودیان
تبعید و اتحادیه قبایل در نبرد
احزاب ناکام ماندند، بقیه اوسیان نیز اسلام آوردند و پیامبر نام اوس منات را به «
اوسالله » تغییر داد.
به رغم اختلافات پیشین اوس و خزرج با اقدامهای پیامبر اُلفتی میان تیرهها ایجاد شد. ایشان عهدنامهای میان آنان بست
و از هر
تیره خواست تا
دیه خونهایی را که بر عهده دارند پذیرفته، بپردازند.
به روایت سدّی، ابناسحاق و دیگران آیه ۶۳ انفال
حکایت از این امر دارد:
«واَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم لَو اَنفَقتَ ما فِی الاَرضِ جَمیعًا ما اَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم ولکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَینَهُم اِنَّهُ عَزیزٌ حَکیم = خداوند میان دلهایشان الفت انداخت و اگر آنچه در
زمین بود هزینه میکردی نمیتوانستی میان دلهایشان الفت بیندازی؛ ولی خداوند میان آنها الفت افکند که او عزیز و
حکیم است».
از آنجا که پیامبر اندکی پس از آخرین جنگ بزرگ میان اوس و خزرج (بعاث) به یثرب آمده بود، برخوردهای خُردی که در دوره اسلامی میان اوس و خزرج صورت میگرفت معمولاً با دخالت پیامبر برطرف میشد، چنان که در زمان کوتاهی که پیامبر در قُبا مهمان اوسیان بود بسیاری از خزرجیان که به جهت درگیریهای گذشته ممکن بود در معرض
انتقام قرار گیرند نمیتوانستند به
زیارت پیامبر بیایند؛
اما این وضعیت چنان با شتاب تغییر کرد که برخی یهودیان از همنشینیهای اوسیان با خزرجیان شگفتزده میشدند و برای
صدمه زدن به پیامبر تلاش میکردند اختلافات آنها را مجدداً احیا کنند. یک بار اقدام آنها مؤثر افتاد و بازگویی خاطرات جنگ بعاث به یادآوری کینههای پیشین انجامید. پس از آن تعدادی از هر دو گروه با هم
وعده کردند در یکی از سنگلاخهای حومه یثرب با هم
مبارزه کنند؛ اما پس از حضور سریع پیامبر و شنیدن سخنان آن حضرت، گریهکنان یکدیگر را در آغوش گرفتند.
آیات ۱۰۰-۱۰۵
سوره آلعمران به همین مناسبت نازل شده است:
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ اوتُوا الکِتبَ یَرُدّوکُم بَعدَ ایمنِکُم کفِرین وکَیفَ تَکفُرونَ واَنتُم تُتلی عَلَیکُم ءایتُ اللّهِ وفیکُم رَسولُهُ ومَن یَعتَصِم بِاللّهِ فَقَد هُدِیَ اِلی صِرط مُستَقیم یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ولا تَموتُنَّ اِلاّ واَنتُم مُسلِمون واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا ولا تَفَرَّقوا واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونًا وکُنتُم عَلی شَفا حُفرَة مِنَ النّارِ فَاَنقَذَکُم مِنها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُم ءایتِهِ لَعَلَّکُمتَهتَدون ولتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعونَ اِلَی الخَیرِ و یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ واُولئِکَ هُمُ المُفلِحون و لا تَکونوا کالَّذینَ تَفَرَّقوا واختَلَفوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ البَیِّنتُ واُولئِکَ لَهُم عَذابٌ عَظیم».
البته شأن نزولهای دیگری نیز ذیل این آیات مطرح شده؛ اما همگی ناظر به همین امر است، هرچند در گزارش
حادثه متفاوت است.
خداوند در این آیات اطاعت از یهودیان را بازگشت به
کفر دانسته، از مؤمنان میخواهد بر اسلام خود استوار باشند و رفتار اوسیان و خزرجیان را مورد
توبیخ قرار میدهد که چگونه با آنکه پیامبر خدا و آیات الهی را در اختیار دارید به کفر باز میگردید. در ادامه خداوند آنان را از
تفرقه برحذر داشته، اخوّت و الفت آنان را نعمتی الهی و موجب رهایی از
آتش میداند و از آنان میخواهد همچون دیگر اقوامِ گرفتار در
عذاب ، پس از دلیلهای روشنی که دریافت کردهاند دچار
تفرقه و اختلاف نشوند.
گاه، بازخوانی اشعار جنگهای جاهلی و تحریک احساسات قبیلهای به وسیله یهودیان
و گاه یادآوری خاطرات جنگهای پیشین در نشستهای گروهی، آنان را رویاروی یکدیگر قرار میداد؛
اما پیامبر هر بار با خواندن همین آیات، اوضاع را به حالت نخستین آن باز میگرداند.
شاید آخرین
مشاجره میان اوس و خزرج در
سال ششم هجری روی داده باشد؛ زمانی که عبدالله بن ابیّ با دامن زدن به مسئله افک درصدد فشار بر پیامبر بود و چون این مشکل برطرف شد پیامبر از عبدالله بن ابیّ خزرجی به بزرگ خزرجیان یعنی
سعد بن عباده
گله کرد. در این زمان یکی از بزرگان اوس به پیامبر گفت:اگر از فردی اوسی گله دارید ما اقدام خواهیم کرد؛ اما اگر از فردی خزرجی گلهمندید کافی است فرمان دهید تا گردنهایشان را بزنیم. با سخنان تند وی،
سعد بن عباده، رهبر مسلمانان خزرجی برآشفت و مشاجرهای میان آنان درگرفت.
بررسی نبردهای پیامبر نیز به خوبی نشان میدهد هویت قبیلهای ساکنان یثرب همچنان پابرجا بود. اوس و خزرج در جنگهای بدر،
اُحد،
خیبر،
وادی القری،
فتح مکّه،
حُنین
و تَبوک
هر کدام پرچمی جداگانه داشتند که نشان از دستههای متمایز آنها در سپاه است، افزون بر این آنها در نبردهای گوناگون چون بدر،
فتح مکه و حنین
شعار خاصی سر میدادند.
به نظر میرسد پیامبر بیش از آنکه در پی کمرنگ کردن
هویت قبیلهای آنها باشد، تلاش کرد از
رقابت آن دو در جهت تقویت ایمان و تحکیم حکومت اسلامی بهره ببرد. در گفتوگویی میان تنی از اوسیان و خزرجیان گزارش شده که اوسیان در افتخارات خود به شهیدان برجستهای چون
سعد بن مُعاذ، حنظله غسیل الملائکه، خُزیمة بن ثابت و عاصم بن ثابت تأکید میکردند و خزرجیان ۴ تن از قاریان خزرجی و برجسته قرآن چون اُبیّ بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید را از خود میدانستند و این بحث باز به مشاجره آنها انجامید.
بنابه گزارشهای دیگری پس از قتل کعب بن اشرف نضیری به
دست اوسیان،
مردانی از خزرج در رقابت با آنان، سلاّم بن ابیالحُقَیق نضیری از مخالفان برجسته پیامبر را کشتند.
در برخی از آیات مدنی
قرآن کریم، مسلمانان از برقراری روابط دوستانه با یهودیان و کافران نهی شدهاند. با توجه به اینکه چنین آیاتی در سالهای نخست هجرت پیامبر نازل شده که قلمرو حکومت نبوی محدود به
شهر مدینه بود و نیز با توجه به شأن نزولهای نقل شده ذیل هر یک از این آیات به دست میآید که چنین آیاتی ناظر به یهودیان و کافران مدینه است، به ویژه یهودیان بنینضیر و بنیقریظه و کفار اوسی، زیرا از کافران خزرجی کمتر سخنی گزارش شده و بنیقینقاع نیز به
عنوان یک قبیله متحد با خزرج به سبب
تبعید زود هنگام آنها (درسال دوم هجری) کمتر مجال فعالیت پیدا کردند، گرچه تنی از آنها به ظاهر اسلام آوردند و در شمار منافقان درآمدند،
در نتیجه هرچند چنین آیاتی
خطاب به همه مؤمنان است؛ اما بیشتر به مؤمنان اوسی توجه دارد و آنان را از روابط دوستانه با اوسیان کافر و همپیمانان یهودی پیشین خود باز میدارد:
«لا یَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الکفِرینَ اَولِیاءَ مِن دونِ المُؤمِنِینَ ومَن یَفعَل ذلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللّهِ فی شَیء اِلاّ اَن تَتَّقوا مِنهُم تُقةً ویُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفسَهُواِلَی اللّهِ المَصیر= مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند و هرکه چنین کند، در هیچ چیز (او را) از) دوستی) خدا) بهرهای) نیست، مگر اینکه از آنان به نوعی
تقیه کنید و خداوند شما را از (عقوبت) خود میترساند، و بازگشت (همه) به سوی خداست.
به
روایت ابنعباس این آیه درباره کافران اوسی نازل شده است که به پیامبر
ایمان نیاوردهاند.
آیه ۵۷ مائده
نیز درباره تنی چند از اوسیان نازل شده و اشاره به کفّار اوس و همپیمانان یهودی آنان دارد:
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا الَّذینَ اتَّخَذوا دینَکُم هُزُوًا ولَعِبًا مِنَ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم والکُفّارَ اَولِیاءَ واتَّقُوا اللّهَ اِن کُنتُم مُؤمِنین = ای کسانی که ایمان آوردهاید کسانی را که دین شما را به
مسخره و بازی میگیرند از آنان که پیش از شما به آنها
کتاب داده شده و نیز کافران را دوست مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا کنید».
آیه ۱۱۸
آلعمران نیز به کافران (اوسی) اشاره دارد:
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا بِطانَةً مِن دونِکُم لا یَألونَکُم خَبالاً وَدّوا ما عَنِتُّم قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن اَفوهِهِم وماتُخفی صُدورُهُم اَکبَرُ قَد بَیَّنّا لَکُمُ الأیتِ اِن کُنتُم تَعقِلون = ای کسانی که ایمان آوردهاید از غیر خودتان دوست همدل و همراز مگیرید که در کار شما از هیچ تباهی فروگذار نکنند...».
مخالفان اوسی یا خزرجی پیامبر افزون بر کافرانِ ایشان شامل گروههای دیگری نیز میشد؛ از جمله برخی مسلمانانِ اوسی و خزرجی که به جهت برخی مخالفتها و اقدامها به
نفاق متهم شده بودند. چنین افرادی.... عمدتاً میانسال و کهنسال بودند.
در بررسی آماری نامهایی که ابناسحاق در این زمینه بر شمرده است
بیش از ۷۵ آنان اوسیاند و از میان تیرههای اوسی بنی عمرو بن عوف بیشترین منافقان را در خود جا دادهاند (۶۰ منافقان اوسی).
برجستهترین و نخستین منافقان اهل مدینه خزرجی بودند. پدیده نفاق در
آغاز حکومت نبوی در میان خزرجیان برجستهتر بود؛ اما به مرور و به ویژه پس از تحکیم حکومت نبوی در سال پنجم و
اسلام آوردن کفار اوسی، منافقان اوسی فعالیت بیشتری از خود نشان دادند و در شأن نزولها هم انعکاس بیشتری یافتند و اوج این امر را میتوان در حوادث سال نهم هجری از جمله غزوه
تبوک دریافت. البته برخی آیات نازل شده بعدی نشان میدهد برخی منافقان
توبه کردند:
«و عَلَی الثَّلثَةِ الَّذینَ خُلِّفوا حَتّی اِذا ضاقَت عَلَیهِمُ الاَرضُ بِما رَحُبَت وضاقَت عَلَیهِم اَنفُسُهُم وظَنّوا اَن لا مَلجَاَ مِنَ اللّهِ اِلاّ اِلَیهِ ثُمَّ تابَ عَلَیهِم لِیَتوبوا اِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیم».
منافقان خزرجی (کمتر از ۲۵ منافقان) تا حدودی در دو دسته قابل تفکیکاند:حدود نیمی از آنها از بنینجارند که کمتر در منابع انعکاس یافتهاند و تنها گفته شده:در جلسهای تنی چند از مؤمنان، آنها را از
مسجد پیامبر بیرون کردهاند.
نیم دیگر عبداللهبن ابیّ و اطرافیان او هستند. عبداللهبن ابیّ در نبرد احد با۳۱ نیروها عقب نشست و با یهودیان بنیقینقاع ارتباط داشت:
«و اِذا لَقُوا الَّذینَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا واِذا خَلَوا اِلی شَیطینِهِم قالوا اِنّا مَعَکُم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون = وچون با کسانی که ایمان آوردهاند برخورد کنند میگویند:ایمان آوردیم و چون با دیوسیرتان خود تنها شوند گویند: ما با شماییم. تنها (آنها را) ریشخند میکنیم».
او در غزوههای بنیقینقاع و بنینضیر با وعده یاری خود و پیروانش به یهودیان، آنان را به
مقاومت واداشت:
«اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ نافَقوا یَقولونَ لاِِخونِهِمُ الَّذینَ کَفَروا مِناَهلِ الکِتبِ لَئِن اُخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَکُم ولا نُطیعُ فیکُم اَحَدًا اَبَدًا واِن قوتِلتُم لَنَنصُرَنَّکُم واللّهُ یَشهَدُ اِنَّهُم لَکذِبون».
در این آیات خداوند وعدههای آنها را
دروغ میشمارد. وی در نبرد بنیمصطلق به درگیری
مهاجر و انصار دامن زد
و بنا به گزارشها از عمده کسانی بود که در حادثه افک
عایشه را
متهم کرد:
«اِنَّ الَّذینَ جاءو بِالاِفکِ عُصبَةٌ مِنکُم... والَّذی تَوَلّی کِبرَهُ مِنهُم لَهُ عَذابٌ عَظیم = کسانی که آن دروغ بزرگ را آوردند گروهی همدست از شمایند... و آنکه
سهم بزرگتر آن دروغ را پذیرفت عذابی بزرگ دارد».
بخشی از اوسیان (از تیره بنی حارثه) در جنگ خندق وعده پیروزی پیامبر را
فریب دانسته، صحنه نبرد را به بهانه
دفاع از خانههای خود رها کردند:
«و اِذ یَقولُ المُنفِقونَ والَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ ما وعَدَنَا اللّهُ و رَسولُهُ اِلاّ غُرُورا و اِذ قالَت طَائِفَةٌ مِنهُم یاَهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم فارجِعوا ویَستَذِنُ فَریقٌ مِنهُمُ النَّبیَّ یَقولونَ اِنَّ بُیوتَنا عَورَةٌ وما هِیَ بِعَورَة اِن یُریدونَ اِلاّ فِرارا».
به گزارش ابنعساکر در
سال نهم پدیده نفاق تشدید شده بود.
منافقان اوسی در این سال به رغم دارایی و توانایی از درخواست پیامبر مبنی بر شرکت در غزوه تبوک سرباز زده، خود را رسوا ساختند. برخی اوسیان در محله بنی عبدالاشهل (راتج) در خانهای گرد آمدند و دیگران را از شرکت در غزوه تبوک باز میداشتند که به
فرمان پیامبر خانه مورد نظر سوزانیده شد.
برخی دیگر از اوسیان نیز در محلّه بنی عمرو بن عوف چنین کردند.
پیامبر در این نبرد از مردم کمک مالی خواسته بود. تنی چند از اوسیانِ مخالف با این امر به کسانیکه کمک فراوانی میکردند
تهمت ریا میزدند و کسانی را که کمکهایشان ناچیز بود
تحقیر میکردند:
«اَلَّذینَ یَلمِزونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ المُؤمِنینَ فِی الصَّدَقتِ والَّذینَ لا یَجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَیَسخَرونَ مِنهُم سَخِرَ اللّهُ مِنهُم ولَهُم عَذابٌ اَلیم= کسانی که درباره صدقهها، از بخشندگان مؤمن
عیب میگیرند و کسانی را که جز به اندازه توان و تلاش خویش بیشتر نیابند مسخره میکنند...».
نیمه دوم سوره
توبه به ویژه آیات ۳۸ به بعد بیانگر عتاب الهی به منافقان و رسواکننده منویات منافقان است و آنان را به عذابی دردناک وعده میدهد. در دو آیه این سوره به نفاق اهل
مدینه تصریح شده است:«ما کانَ لاَِهلِ المَدینَةِ ومَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن یَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّهِ ولا یَرغَبوا بِاَنفُسِهِم عَن نَفسِهِ ذلِکَ بِاَنَّهُم لا یُصیبُهُم ظَمَأٌ ولا نَصَبٌ ولا مَخمَصَةٌ فی سَبیلِ اللّهِ ولا یَطَونَ مَوطِئًا یَغیظُ الکُفّارَ ولا یَنالونَ مِن عَدُوّ نَیلاً اِلاّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صلِحٌ اِنَّ اللّهَ لا یُضیعُ اَجرَ المُحسِنین»،
«و مِمَّن حَولَکُم مِنَ الاَعرابِ مُنفِقونَ ومِن اَهلِ المَدینَةِ مَرَدوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَینِ ثُمَّ یُرَدّونَ اِلی عَذاب عَظیم».
در شأن نزولهای نقل شده ذیل آیات مورد نظر به نام اعضایی از اوس و خزرج اشاره شده که عمدتاً اوسیاند و در تبوک شرکت نکردهاند.
براساس گزارش
آیات سوره توبه منافقان از اینکه در خانههای خود مانده و پیامبر را در تبوک همراهی نکردهاند راضی (آیات ۸۷، ۹۳)
و از این جهت شادماناند. (آیه ۸۱)
آنان
صدقه دهندگان (آیه ۷۹)،
پیامبر و آیات خداوند را به سخره میگیرند و چون رسوا شوند میگویند:در کار خود جدی نبودیم (آیه ۶۵)
برای رفع تهمت از خود
سوگند یاد میکنند (آیات ۴۲، ۵۶)
و چون پیامبر سخنانشان را میپذیرد با زودباور خواندن او، وی را میآزارند (آیه ۶۱)
و از
رنج و درد پیامبر خوشحال و از شادمانی او آزرده حالاند. (آیه ۵۰)
آنان در سپاه تبوک جاسوسانی دارند (آیه ۴۷)
و هرچند به رغم میل خود
انفاق میکنند؛ اما انفاقشان پذیرفته نیست. (آیه ۵۴)
دارایی و فرزندانشان مایه عذاب آنها در دنیاست. (آیات ۵۵، ۵۸)
به خدا و
آخرت ایمان ندارند. (آیات ۴۳، ۵۴، ۶۳)
نفاق مایه
هلاک آنهاست (آیه ۴۲)
و به عذاب الهی گرفتار خواهند بود (آیه ۶۸)
و خداوند از گناهشان درنخواهد گذشت. (آیه ۸۰)
پس از بازگشت مجاهدان از تبوک با سوگند دادن تلاش میکنند رضایت آنان را جلب کنند. (آیات ۹۵ ۹۶)
همه کسانی که در محله اوسی ِ بنی عمرو بن عوف و نزدیک مسجد قبا مسجدی بنا کردند که
قرآن ضرارش نامید اوسی بودند.
آنها میخواستند این مسجد را پایگاهی برای یاران یکی از دشمنان به روم گریخته پیامبر (ابوعامر) و نیز پوششی برای فعالیتهای خصمانه خود قرار دهند
که پس از مراجعت پیامبر از غزوه تبوک در سال نهم و به فرمان ایشان سوزانیده شد:
«والَّذینَ اتَّخَذوا مَسجِدًا ضِرارًا وکُفرًا و تَفریقًا بَینَ المُؤمِنینَ واِرصادًا لِمَن حارَبَ اللّهَ ورَسولَهُ مِن قَبلُ ولَیَحلِفُنَّ اِن اَرَدنا اِلاَّ الحُسنی واللّهُ یَشهَدُ اِنَّهُم لَکذِبون = آنان که مسجدی گرفتند برای گزند رساندن و
کفر ورزیدن و جدایی افکندن میان مؤمنان و ساختن کمینگاهی برای کسانی که با خدا و پیامبر او از پیش در
جنگ بودند و هر آینه سوگند یاد میکردند که ما جز نیکی نخواستیم و خدا گواهی میدهد که آنان دروغگویند».
در قرآن واژگانی به کار رفته است که عالمان علم قرائت آن را به واژگان قبایل متعددی از جمله اوس و خزرج نسبت میدهند؛
به عنوان نمونه
واژه «لینَة» در آیه۵حشر
در گفتار اوسیان به مفهوم
درخت خرماست:
«ما قَطَعتُم مِن لینَة اَو تَرَکتُموها قائِمَةً عَلی اُصولِها فَبِاِذنِ اللّهِ و لِیُخزِیَ الفسِقین = آنچه از درختان خرما ببرید یا به حال خود واگذارید، همه با اذن خداست تا فاسقان خوار و رسوا شوند»، بر این اساس مشخص میشود که
آیه در پاسخ آن دسته از انصاریانی است که بریدن درختان خرمای یهودیان بنینضیر را نامطلوب دانستند، زیرا این اوسیان بودند که از نظر تاریخی همپیمان و همراه با بنینضیر بودهاند
و از قطع درختان بنینضیر بیشتر تحت تأثیر قرار میگرفتند.
خداوند در آیه ۱۱
سوره جمعه نیز گزارش میدهد که مسلمانان
نماز جمعه را رها کردند و به سوی کاروان تجاری شتافتند تا داد و ستد کنند و برای بیان مفهوم رفتن به جای واژه «ذهبوا» از واژه «اِنفَضّوا» استفاده میکند که در
لغت خزرجیان بدین معنا کاربرد دارد:
«و اِذا رَاَوا تِجرَةً اَو لَهوًا اِنفَضّوا اِلَیها و تَرَکوکَ قائِمًا قُل ما عِندَ اللّهِ خَیرٌ مِنَ اللَّهوِ و مِنَ التِّجرَةِ واللّهُ خَیرُ الرّازِقین»، ازاینرو میتوان گفت که بسیاری از کسانی که
خطبه پیامبر را در نماز جمعه رها کرده، به تجارت پرداختند خزرجی بودهاند، به ویژه آنکه اساساً مسجد پیامبر در میان تیرههای خزرجی بنا شده بود.
ذیل آیه ۱۰۴ بقره
نیز آمده است که بومیان زمانی که میخواستند از پیامبر بخواهند به آنان
نظر کند تا سخنانش را بهتر بشنوند از واژه «راعِنا» استفاده میکردند. مفهوم عربی چنین واژهای موجب استهزای مسلمانان و رنجش خاطر پیامبر میشد. زیرا واژه «راعنا» در زبان یهودی ترکیبی از دو واژه «راع» و «نا»
و به معنای «ما را
احمق گردان» است، ازاینرو در آیات از
کاربرد این واژه نهی شده است:
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقولوا رعِنا وقولوا انظُرنا...»،
«مِنَ الَّذینَ هادوا یُحَرِّفونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ و یَقولونَ سَمِعنا و عَصَینا و اسمَع غَیرَ مُسمَع و رعِنا...».
الاتقان فی علوم القرآن؛ اخبار مکة و ما جاء فیها منالآثار؛ اسباب النزول، واحدی؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ الاصابة فی تمییز الصحابه؛ اطلس تاریخ اسلام؛ الاغانی؛ انساب الاشراف؛ البدء والتاریخ؛ البدایة والنهایه؛ تاریخ ابنخلدون؛ تاریخ الامم والملوک، طبری؛ تاریخ الخمیس؛ تاریخ عرب قبل از اسلام؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التعریف والاعلام؛ تفسیر القرآن العظیم، ابنابی حاتم؛ التیجان فی ملوک حمیر؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة انساب العرب؛ جمهرة النسب؛ دراسات تاریخیة من القرآن الکریم؛ الدرر فی اختصار المغازی والسیر؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ زادالمسیر فی علم التفسیر؛ سنی ملوک الارض والانبیاء؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرةالحلبیه؛ السیرةالنبویه، ابنهشام؛ سیرةالنبی (صلیاللهعلیهوآله)؛ صبح الاعشی فی صناعة الانشاء؛ صحیح مسلم با شرح سنوسی؛ الطبقات الکبری؛ عیون الاثر فی فنون المغازی؛ فتوح البلدان؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب الاصنام (تنکیس الاصنام)؛ کتاب الثقات؛ کتاب الطبقات؛ کتاب النسب؛ الکشاف؛ لباب النقول فی اسباب النزول؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ المبسوط، سرخسی؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ المحبر؛ مروجالذهب و معادن الجوهر؛ مسند ابی یعلی؛ مسند احمد بن حنبل؛ المصنف؛ المعارف؛ المعجم الاوسط؛ معجم البلدان؛ معجم قبائل العرب؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المقتضب؛ نسب معد والیمن الکبیر؛ نهایةالارب فی فنون الادب؛ النهایة فیغریب الحدیث والاثر؛ واژههای دخیل در قرآن مجید؛ وفاءالوفاء باخبار دارالمصطفی (صلیاللهعلیهوآله).
دائرةالمعارف قرآن کریم، مقاله اوس و خزرج.