فضایل حضرت زهرا (روایات)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
میراث حدیثی
امامیه، ویژگیها و فضائل فراوانی را پیرامون
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در خود جای داده است. پیرامون هر یک از این فضائل، گزارشهای متعدد در این منابع به چشم میآید. علاوه بر آن، در خصوص هر یک از اینها، گزارشهای معتبر از منظر
دانش حدیث وجود دارد که تعدادی از آنها در کتاب
کافی کلینی، یکی از معتبرترین منبع حدیثی امامیه بازتاب دارد. این ویژگیها در یک تقسیمبندی کلی، به سه بخش طبقه بندی میشود، برخی از این ویژگیها مانند پیدایش این بانو از میوه بهشتی، به دوران پیش از خلقت او برمیگردد، تعدادی از آنها از قبیل همسخن شدن با فرشتگان، با عالم خلقت ارتباط دارد و پارهای هم چون
مقام شفاعت، به عالم پس از خلقت پیوند میخورد. شماری از این ویژگیها از زبان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و شماری دیگر را ائمه (
علیهمالسّلام) گزارش دادهاند. ضرورت این نگارش، علاوه بر لزوم بزرگداشت این بانو، یک سری پیامدهای کلامی است که تفصیل آن را در مقدمه این نوشتار خواهید دید.
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) دختر
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، همسر
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و یکی از پنج تن آل عبا (
اصحاب کساء) است. ایشان نزد
مسلمانان از جایگاه ویژهای برخوردار است و از نگاه
امامیه (شیعیانِ دوازده امامی) یکی از
چهارده معصوم است. جستجوگری در میراث علمی شیعه و
اهلسنت، از ویژگیهای فراوان، برجسته و در عین حال کمنظیر این بانو، حکایتگری میکند. تدوین کتابی چندین جلدی همانند «الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا» بر درستی ادعای فوق گواهی میدهد. بهطور طبیعی، بهترین افراد برای معرفی هر کسی، نزدیکان و وابستگان اویند. (اهل البیت ادری بما فی البیت). به همین دلیل بر آن شدیم تا ویژگیهای این بانو را از زبان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دیگر پیشوایان دین که راستگوترین افراد و در عینحال نزدیکترین کسانِ فاطمه (سلامالله
علیها) هستند، بازگو نماییم. از اینرو؛ نوشتار حاضر صرفاً بر پایه منابع حدیثی امامیه (با فراغت از منابع اهلسنت) که بهترین انعکاس دهنده دیدگاه آنهاست، سامان یافته است.
نکتهی مهمی را که باید بدان توجه نمود آن است که این نوشتار تنها در صدد جمع آوری مناقب این بانوی گرامی نیست، اگرچه جمعآوری و انتشار این فضائل درسآموز، وظیفه هر فرد مسلمان است و به نوبه خود کاری بایسته بهنظر میرسد، اما آن سوی این مطالب، در واقع همان آثار و نتایج کلامی و اعتقادی است که در جای خود بس مهم است.
توضیح مطلب آنکه؛ پس از
شهادت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حوادثی رخ داد که پیامدهای ناگوار آن تا به امروز در
جامعه اسلامی بر جای مانده است. یکی از مهمترینِ این حوادث، نحوهی تعامل دستگاه خلافت با فرزند پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. مطالعه تاریخ صدر اسلام، بهطور عیان نشان میدهد که فاطمه (سلامالله
علیها) هیچگاه
خلافت ابوبکر را مشروع نمیدانست.
بهطور طبیعی دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نزدیک در جریان تمام گفتار و وصایای پدرش قرار دارد و بهطور حتم میداند چه کسی استحقاق جانشینی پدرش را دارد. در عینحال؛ هیچگاه خلافت
ابوبکر را بر نمیتابد. او به هر شکل ممکن در صدد باطل سازی خلافت ابوبکر بر میآید و تا پایان عمرش بر همین موضع اصرار میورزد تا آنجا که بهخاطر همین اقداماتش مشقتهای فراوانی را از سوی دستگاه حاکم بهجان میخرد.
در این نوشتار بر آن شدیم تا گوشهای از مناقب آن بانو را بازگو نماییم تا این پرسش اساسی را برای هر آنکه در جستجوی حقیقت است، مطرح کنیم: اصولاً چرا شخصیت ممتازی مانند حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) که به اتفاق همه مسلمانان از جایگاه ویژهای برخوردار است و تنها شمهای از آن در نوشتار حاضر تهیه گردید، هرگز سر سازش با دستگاه خلافت آن روز را نداشته است؟ به نظر شما؛ اقدامات دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیام آور چیست؟
آنچه درباره گزارشهای مربوط به مناقب و ویژگیهای حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) لازم است بدانیم آن است که تعدادی از این گزارشها در میراث حدیثی دست اول و متقدم امامی و پارهای هم در منابع غیر دست اول بازتاب دارد. پارهای از این گزارشها چنانکه در متن نوشتار خواهید دید، با بیش از یک سند به چشم میخورد. در خصوص هر یک از فضائلی را که در این نوشتار وجود دارد، گزارشی معتبر بر اساس قواعد
دانش حدیث وجود دارد و برخی از اینها با سندهای متعددِ قابل قبول به ثبت رسیده است. مجموعه مناقب حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) در یک دستهبندی کلی به سه زمانه قبل از
حیات، حال حیات و بعد از حیات این بانو، تقسیم میگردد.
در ادامه، ۱۰ فضیلت از فضائل حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) از باب نمونه و بر اساس تقسیمبندی فوق ارائه میگردد. این ویژگیها از ۱۲ منبع ذیل برداشت شده است:
کافی ثقة الاسلام کلینی (رحمةاللهعلیه)،
عیون اخبار الرضا (علیهالسّلام)،
معانی الاخبار،
علل الشرایع،
کمال الدین،
خصال و
امالی شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه)،
تهذیب الاحکام و
امالی شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه)،
بشارة المصطفی و
دلائل الامامه طبری امامی و
تفسیر قمی.
بهطور معمول انسانهایی که از یک سری ویژگیهایی برخوردارند، مناقبشان منحصر در همین دنیاست و بازتاب آن در
آخرت خواهد بود. در این میان، اندک افرادی هستند که از یک سری ویژگیهای خاصی برخوردارند که به دوران قبل از خلقتشان برمیگردد. حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) در زمره این افراد است.
بر اساس روایات، وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
معراج رفت، میوهای به او دادند، حضرتش از آن میوه تناول کرد و از همان، فاطمه (سلامالله
علیها) تولد یافت.
قابل توجه آنکه، روایات اینبخش از میوههای مختلف نام به میان آورده است، در برخی از اینها از
خرما و در برخی از
سیب نام به میان آمده است. اینمطلب میتواند به حقیقت میوه بهشتی مرتبط بوده باشد، بدینمعنا که هر کدام از میوههای بهشت، به تنهایی خاصیت میوههای این دنیا را دارد. بههمین دلیل بر هر کدام از آنها، خرما، سیب و ... صدق میکند.
وجه دیگری که میتوان بیان نمود آن است که دادن میوه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یکبار نبوده بلکه طی دفعاتی صورت گرفته است، یکبار خرما، بار دیگر سیب و ... مجموعه گزارشهای این بخش متعدد است. تعدادی از آنها اعتبار کافی را از منظر دانش رجال دارد. در ادامه چهار روایت از این سری گزارشات تقدیم میگردد.
گزارش یکم: امام صادق از رسول خدا (علیهماالسلام) با
سند معتبر.
حَدَّثَنِی اَبِی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ
عَلِیِّ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ اَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یُکْثِرُ تَقْبِیلَ فَاطِمَةَ (سلاماللهعلیها) فَاَنْکَرَتْ ذَلِکَ عَائِشَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَا عَائِشَةُ اِنِّی لَمَّا اُسْرِیَ بِی اِلَی السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَاَدْنَانِی جَبْرَئِیلُ مِنْ شَجَرَةِ طُوبَی وَ نَاوَلَنِی مِنْ ثِمَارِهَا فَاَکَلْتُ فَحَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ مَاءً فِی ظَهْرِی فَلَمَّا هَبَطْتُ اِلَی الْاَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِیجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ فَمَا قَبَّلْتُهَا قَطُّ اِلَّا وَجَدْتُ رَائِحَةَ شَجَرَةِ طُوبَی مِنْهَا.»امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاطمه را زیاد میبوسید،
عایشه از این کار اظهار ناراحتی میکرد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ای عایشه! در آن شبی که مرا به
آسمان بردند، داخل
بهشت شدم،
جبرئیل دست مرا گرفته نزدیک
درخت طوبی برد و مقداری از میوه آنرا به من داد، پس از خوردن آن میوه، نطفهای در پشت من به هم رسید، هنگامی که به زمین بازگشتم با
خدیجه همبستر شدم و او به دخترم فاطمه باردار شد، پس هیچگاه فاطمه را نبوسیدم مگر آنکه بوی درخت طوبی را از او استشمام کردهام.
گزارش فوق از منظر
دانش رجال معتبر است. در ادامه شرح حال راویان آن را میآوریم.
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ:
راوی نخست
علی بن ابراهیم است.
نجاشی درباره او میگوید:
علی بن ابراهیم بن هاشم ثقة فی الحدیث ثبت معتمد صحیح المذهب.
علی بن ابراهیم انسانی مورد وثوق در حدیث، مورد اعتماد و دارای مذهبی درست است.
اِبْرَاهِیم بنُ هاشِم: دومین راوی،
ابراهیم بن هاشم است.
آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) در شرححال او مینویسد: لا ینبغی الشک فی وثاقة ابراهیم بنهاشم ویدل
علی ذلک عدة امور: الاول: انه روی عنه ابنه
علی فی تفسیره کثیرا وقد التزم فی اول کتابه بان ما یذکره فیه قد انتهی الیه بواسطة الثقات. الثانی: ان السید ابن طاووس ادعی الاتفاق
علی وثاقته. الثالث: انه اول من نشر حدیث الکوفیین بقم والقمیون قد اعتمدوا
علی روایاته وفیهم من هو مستصعب فی امر الحدیث فلو کان فیه شائبة الغمز لم یکن یتسالم
علی اخذ الروایة عنه وقبول قوله.
هیچ تردیدی در وثاقت ابراهیم بن هاشم وجود ندارد به دلیل آنکه: اولا: فرزند او (
علی بن ابراهیم) در تفسیرش از او روایت کرده است و او ملتزم شده که از افراد مورد وثوق در تفسیرش روایت کند. ثانیا:
سید بن طاووس ادعا کرده که وثاقت ابراهیم بن هاشم
اجماعی است. ثالثا: او اولین نفری بوده که
احادیث اهلبیت (
علیهمالسّلام) را در
قم آورده و قمیها به روایات او اعتماد داشتند این در حالی است که در میان قمیها افرادی بودند که در امر حدیث سختگیر بودند و اگر او را مورد اعتماد نمیدانستند، اینچنین احادیث او در میان آنان مورد قبول نبود.
باید توجه نمود، نگاه قمیها به روایات ابراهیم بن هاشم صرفاً در حد اعتماد عادی و قبول آن نبود بلکه بزرگانی مانند
سعد بن عبدالله اشعری و
محمد بن حسن صفار، نه یک یا چند روایت بلکه هر کدام دهها روایت بدون واسطه از او نقل نمودند، اینمطلب میتواند نشانه روشنی از اعتماد وثیق این بزرگان نسبت به ابراهیم بن هاشم بوده باشد. شاهد دیگر بر اعتبار این راوی آن است که
محمد بن الحسن بن الولید که سِمَت استادی
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) را دارد، دستهای از روایات کتاب نوادر الحکمه را قبول نمیکند، در عینحال؛ روایتی را که مؤلف کتاب از ابراهیم بن هاشم نقل شده، مورد قبول او واقع گردید. این بدان معناست که وی به این راوی اعتماد داشته است.
الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوب: راوی بعدی
حسن بن محبوب است.
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) درباره او نگاشته است: الحسن بن محبوب السراد ثقة و کان جلیل القدر، یعد فی الارکان الاربعة فی عصره.
حسن بن محبوب فردی مورد وثوق و دارای جایگاهی بلند بود. وی یکی از ارکان چهارگانه دوران خود بهشمار میآمد.
عَلِیُّ ابْنُ رِئَاب:
علی بن رئاب نفر بعدی در این سلسله است. شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) درباره او نوشته است:
علی بن رئاب الکوفی ثقة جلیل القدر.
علی بن رئاب کوفی فردی مورد وثوق و دارای جایگاهی بلند است
اَبِو عُبَیْدَة الحذاء: نجاشی علاوه بر آنکه خود او میستاید، مدح
سعد بن عبدالله درباره او را هم نقل میکند. او میگوید: زیاد بن عیسی ابو عبیدة الحذاء ثقة ... و قال سعد بن عبدالله الاشعری: و من اصحاب ابی جعفر ابو عبیدة و هو زیاد بن ابی رجاء کوفی ثقة.
ابوعبیده انسانی مورد اعتماد است و سعد بن عبدالله گفته است یکی از
اصحاب امام باقر (علیهالسّلام) ابوعبیده است که فردی مورد وثوق میباشد.
گزارش دوم: امام رضا از رسول خدا (علیهماالسلام) با سند معتبر.
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ:
«قَالَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا (علیهالسّلام). .. قَالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): لَمَّا عُرِجَ بِی اِلَی السَّمَاءِ اَخَذَ بِیَدِی جَبْرَئِیلُ فَاَدْخَلَنِی الْجَنَّةَ فَنَاوَلَنِی مِنْ رُطَبِهَا فَاَکَلْتُهُ فَتَحَوَّلَ ذَلِکَ نُطْفَةً فِی صُلْبِی فَلَمَّا هَبَطْتُ اِلَی الْاَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِیجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ فَفَاطِمَةُ حَوْرَاءُ اِنْسِیَّةٌ فَکُلَّمَا اشْتَقْتُ اِلَی رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِی فَاطِمَةَ.»امام رضا (علیهالسّلام) چنین نقل میکند: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: چون مرا به آسمان بردند جبرئیل دست مرا گرفت و به بهشت برد، از خرمایش به من داد، من آن را خوردم و آن در
صلب من تبدیل به نطفه شد، چون به زمین آمدم با خدیجه همبستر شدم و او به فاطمه باردار شد. همانا فاطمه حوراء انسیه است، هرگاه مشتاق بوی بهشت میشوم دخترم فاطمه را میبویم.
بررسی سندروایت نشان میدهد سلسله راویان گزارش فوق نیز از اعتبار کافی برخوردارند.
اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ: وی از جمله
مشایخ شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) بهشمار میرود و درباره او گفته است: کان رجلا ثقة دینا فاضلا.
او مردی مورد وثوق، دیندار و فاضل بود.
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ و اِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِم: شرححال این دو نفر، در روایت قبلی بیان گردید.
عَبْدُالسَّلَامِ بْن صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ: وی نیز از نگاه نجاشی قابل
اعتماد است و او را چنین میستاید: عبدالسلام بن صالح ابو الصلت الهروی ثقة صحیح الحدیث.
عبدالسلام بن صالح مورد وثوق است و احادیث او درست است.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (
علیهمالسّلام) قَالَ:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ... لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) آدَمَ وَ اَخْرَجَنِی مِنْ صُلْبِهِ اَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ یُخْرِجَهَا (فَاطِمَةَ) مِنْ صُلْبِی جَعَلَهَا تُفَّاحَةً فِی الْجَنَّةِ وَ اَتَانِی بِهَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لِی... یَا مُحَمَّدُ اِنَّ هَذِهِ تُفَّاحَةٌ اَهْدَاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَیْکَ مِنَ الْجَنَّةِ فَاَخَذْتُهَا وَ ضَمَمْتُهَا اِلَی صَدْرِی قَالَ یَا مُحَمَّدُ یَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ کُلْهَا فَفَلَقْتُهَا فَرَاَیْتُ نُوراً سَاطِعاً فَفَزِعْتُ مِنْهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَا لَکَ لَا تَاْکُلُ، کُلْهَا وَ لَا تَخَفْ فَاِنَّ ذَلِکَ النُّورَ الْمَنْصُورَةُ فِی السَّمَاءِ وَ هِیَ فِی الْاَرْضِ فَاطِمَةُ.»امام سجاد (علیهالسّلام) از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینگونه نقل میکند: آنگاه که
خداوند متعال آدم (علیهالسّلام) را آفرید و مرا از پشت او بیرون نمود، دوست داشت فاطمه را از صلب من بیرون آورد، او را بهصورت یک سیب در
بهشت درآورد،
جبرئیل آن سیب را نزد من آورد و به من گفت ... ای محمّد، این سیبی است که خداوند متعال از بهشت برای تو
هدیه فرستاده، من آن را گرفتم و به سینه خود نهادم، جبرئیل گفت: ای محمّد! خداوند متعال میفرماید: این سیب را بخور، چون آن سیب را شکافتم، نوری از آن تابید که موجب هراسم شد، گفت: ای محمد، چرا آن را نمیخوری؟ بخور و نترس! همانا آن نور بانوئی است که نامش در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» میباشد.
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ
عَلِیٍّ السُّکَّرِیُّ قَالَ اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ الْکِنْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَنْ جَابِرٍ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ
عَلِیٍّ (علیهماالسلام) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:
«قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّکَ تَلْثَمُ فَاطِمَةَ وَ تَلْتَزِمُهَا وَ تُدْنِیهَا مِنْکَ وَ تَفْعَلُ بِهَا مَا لَا تَفْعَلُهُ بِاَحَدٍ مِنْ بَنَاتِکَ فَقَالَ اِنَّ جَبْرَئِیلَ اَتَانِی بِتُفَّاحَةٍ مِنْ تُفَّاحِ الْجَنَّةِ فَاَکَلْتُهَا فَتَحَوَّلَتْ مَاءً فِی صُلْبِی ثُمَّ وَاقَعْتُ خَدِیجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ فَاَنَا اَشَمُّ مِنْهَا رَائِحَةَ الْجَنَّةِ.»جابر بن عبداللَّه میگوید: به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض شد: همانا شما دهان و صورت فاطمه را بوسه زده، ملازم او بوده، او را به خود نزدیک نموده و نسبت به او آنگونه مهربانی میکنید که درباره دیگر دخترانتان چنین نمیکنید؟ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: جبرئیل سیبی از سیبهای بهشت برایم آورد، من آن را خوردم، آن سیب در صلب من به نطفه تبدیل شد، سپس با خدیجه همبستر شدم و او به فاطمه باردار شد. همانا من بوی بهشت را از فاطمه استشمام میکنم.
یکی دیگر از ویژگیهای این بانو، به جریان نامگذاری او به «فاطمه» ارتباط دارد. بر اساس روایات، این نام از سوی خداوند متعال بر این بانو نهاده شده است. مطابق نظر واژه شناسان، ماده «فَطَمَ» به معنای جدا شدن از یک چیز است. با توجه به همینمعنا، وجههای نامگذاری متعددی از سوی
معصومان (علیهمالسّلام) برای این اسم بیان شده است، از جمله آنکه او و شیعیانش از
آتش جهنم جدا هستند. بر همین اساس، وی در
روز قیامت با استفاده از همین نام،
شیعیان ودوستدارانش را
شفاعت نموده و وارد بهشت میکند.
این مجموعه هم به نوبه خودش از گزارشهای متعددی تشکیل شده است و برخی از آنها دارای سند معتبر و قابل قبول است. در ادامه چهار روایت از این سری گزارشات و مجموعاً با هشت سند، تقدیم میگردد.
گزارش یکم: محمد بن مسلم از امام باقر (علیهالسّلام) با سند معتبر.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسّلام)
«یَقُولُ: لِفَاطِمَةَ (سلاماللهعلیها) وَقْفَةٌ عَلَی بَابِ جَهَنَّمَ فَاِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ کُتِبَ بَیْنَ عَیْنَیْ کُلِّ رَجُلٍ مُؤْمِنٌ اَوْ کَافِرٌ فَیُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ اِلَی النَّارِ فَتَقْرَاُ فَاطِمَةُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُحِبّاً فَتَقُولُ اِلَهِی وَ سَیِّدِی سَمَّیْتَنِی فَاطِمَةَ وَ فَطَمْتَ بِی مَنْ تَوَلَّانِی وَ تَوَلَّی ذُرِّیَّتِی مِنَ النَّارِ وَ وَعْدُکَ الْحَقُّ وَ اَنْتَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ فَیَقُولُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) صَدَقْتِ یَا فَاطِمَةُ اِنِّی سَمَّیْتُکِ فَاطِمَةَ وَ فَطَمْتُ بِکِ مَنْ اَحَبَّکِ وَ تَوَلَّاکِ وَ اَحَبَّ ذُرِّیَّتَکِ وَ تَوَلَّاهُمْ مِنَ النَّارِ.»محمد بن مسلم از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل میکند:
فاطمه (سلاماللهعلیها) بر درب
جهنم توقف دارد، چون روز قیامت شود بین دیدگان هر شخصی نوشته میشود که او
مؤمن است یا
کافر، چهبسا شخصی را که دوستدار اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است میآورند و به واسطه
گناهان زیادش دستور داده میشود او را در آتش بیاندازند، فاطمه (سلامالله
علیها) بین دو دیدگانش را میخواند که نوشته او دوستدار اهلبیت است، به درگاه پروردگار عرض میکند: پروردگارا تو مرا فاطمه نام نهادی و (وعده دادی که) بوسیله من، هر کسی که من و ذرّیّهام را دوست دارد از
آتش دوزخ جدا کنی، همانا
وعده تو
حق است، در این هنگام خداوند متعال میفرماید: ای فاطمه راست میگویی، من تو را فاطمه نام نهادهام و وعده دادهام که هر کسی که محبّت و ولایت تو و فرزندانت را داشته باشد از آتش جهنم جدایش کنم.
این گزارش هم به نوبه خودش از راویان مورد قبولی برخوردار است.
مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّل: راوی اول آن مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ است.
وثاقت او بر پایه قرائن ذیل ثابت است:
نخست آنکه:
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) روایات فراوانی از او در کتابهای گوناگونش نقل میکند، چنین امری میتواند نشان از اعتماد و تایید صدوق (رحمةاللهعلیه) نسبت به او باشد. بههمین دلیل جمعی از دانشمندان بر این عقیدهاند اگر راویان ثقه بهویژه افرادی مانند
کلینی و شیخ صدوق، روایات زیادی از یک راوی نقل کنند، نشان از اعتماد آنها به آن راوی بوده است.
و عدهای از عالمان اینگونه افراد را مورد وثوق میدانند، از جمله مرحوم
آیتالله بروجردی در یک سخنی چنین میآورد: الظاهر انّه یمکن استکشاف وثاقة الراوی من تلامیذه الذین اخذوا الحدیث عنه فاذا کان الآخذ مثل الشیخ او المفید او الصدوق او غیرهم من الاعلام خصوصا مع کثرة الروایة عنه لا یبقی ارتیاب فی وثاقته اصلا.
ظاهر آن است که وثاقت راوی را میتوان از طریق شاگردانی را که از او حدیث اخذ نمودند، بهدست آورد. پس زمانی که گیرنده حدیث مثل
شیخ طوسی،
شیخ مفید، شیخ صدوق و امثال این بزرگان باشند، بهویژه آنکه از آن راوی زیاد روایت نقل کنند، شکی در وثاقت آن راوی باقی نمیماند.
دوم آنکه:
سید بن طاووس (رحمةاللهعلیه) وثاقت او را مورد اتفاق میداند.
آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) در اینباره میگوید: ادعی ابن طاووس فی فلاح السائل عند ذکر الروایة عن الصادق (علیهالسّلام) "انه ما احب الله من عصاه"الاتفاق
علی وثاقته فالنتیجة ان الرجل لا ینبغی التوقف فی وثاقته.
سید بن طاووس در کتاب
فلاح السائل آنگاه که این روایت
امام صادق (علیهالسّلام) "انه ما احب الله من عصاه" را آورد، ادعای اتفاق بر وثاقت مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ، نموده است. بنابراین شایسته نیست در وثاقت او توقف کنیم.
سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّه: وی از بزرگان طایفه است.
نجاشی او را اینگونه میستاید: سعد بن عبدالله الاشعری القمی شیخ هذه الطائفة و فقیهها و وجهه.
سعد بن عبدالله شیخ این طایفه و فردی دارای جایگاه ویژه است.
اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الاشعری: جلالت قدر او بر آگاهان فن پوشیده نیست. شیخ الطائفه (رحمةاللهعلیه) پیرامون شخصیت وی آورده است: وابو جعفر هذا شیخ قم و وجهها.
ابوجعفر (
احمد بن محمد بن عیسی) بزرگ اهل
قم و نزد آنان دارای جایگاه بوده است.
مُحَمَّدُ بْنُ سِنَان: نام
محمد بن سنان، در کتب حدیثی فراوان آمده است اما درباره توثیق یا تضعیف وی، میان دانشمندان اختلافنظر وجود دارد. از جمله شواهدی که میتوان بر وثاقت محمد بن سنان اقامه نمود، کثرت نقل بزرگان از او است. با مشاهده منابع حدیثی در مییابیم بزرگانی مانند احمد بن محمد بن عیسی اشعری و
ابراهیم بن هاشم قمی، نه یک یا چند روایت، بلکه دهها روایت بدون واسطه از ابن سنان نقل کردند. این امر، به نوبه خود نشانه خوبی بر
اعتماد این بزرگان نسبت به این
راوی است. علاوه بر آنکه؛
منابع حدیثی امامیه، مشحون از روایاتی است که بزرگان شیعه از محمد بن سنان نقل نمودند. از باب مثال مرحوم
کلینی در
کتاب کافی روایات فراوان از وی نقل نموده است. شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) نیز در کتاب «
من لا یحضره الفقیه» که به گفته خودش «اَعْتَقِدُ فِیهِ اَنَّهُ حُجَّةٌ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَ رَبِّی» از محمّد بن سنان روایت نقل میکند.
آیتالله شبیری زنجانی (حفظه الله) از جمله کسانی است که جانب وثاقت محمد بن سنان را بر میگزیند. ایشان میفرماید: ما قائل به وثاقت محمد بن سنان هستیم. وی کثیر الروایه است و بزرگانی از او روایت کرده و در
کتب اربعه و غیر کتب اربعه روایات فراوانی دارد. منشا تضعیف ابن سنان به عقیدۀ ما مطلبی است که در ترجمۀ او بدین صورت ذکر شده است «یتبع المعضلات» یعنی او یک سری از روایاتی که قابل هضم برای افهام عموم مردم نبوده است را دنبال میکرده، در جوامع حدیثی نیز بابی در همین مورد آمده است که از نقل چنین اموری نهی شده است اگرچه روایات صحیحی باشد، محمد بن سنان نیز از این دست روایات را بسیار دنبال میکرده و طبعاً با انکار شدید مردم و علماء مواجه شده است و عدهای او را به
غلوّ نسبت دادهاند و از طرفی غلات نیز از موقعیت او سوء استفاده نموده و طایفهای از روایات جعلی و غیر واقعی خود را به او نسبت دادهاند و البته این امر طبیعی است که گاهی شخصی که در امری خاص دارای ویژگی ممتازی است بسیار از امور غیر واقعی نظیر آن را به او نسبت میدهند و در حقیقت از شخصیت او سوء استفاده میشود. ولیکن به عقیده ما محمد بن سنان شخصی ثقه است و جزء غلات نیز نمیباشد و یکی از شواهد مهم بر اینمطلب این است که حساسترین شخصیت امامی مذهب در مقابل غلات یعنی احمد بن محمد بن عیسی که افراد را به خاطر غلوّشان از شهر بیرون میکرده است، محمد بن سنان را جزء یکی از مشایخ عمدۀ خود قرار داده و احادیث زیادی را از او نقل کرده است، این خود دلیل بر این است که ابن سنان غالی و غیر ثقه نیست زیرا قابل قبول نیست که اینمطلب برای بزرگانی مانند احمد بن محمد بن عیسی مخفی مانده باشد و همچنین قابل قبول نیست که با اینکه میدانسته او از غلات است برای خود شیخ اتخاذ کرده است.
در پایان؛ این نکته را هم باید توجه داشت، اثبات وثاقت یک راوی، صرفاً طریقی برای وثوق صدور به آن روایت است. بنابراین؛ آنچه در این مجال اهمیت دارد آن است که بتوانیم صدور این روایت از
معصوم (علیهالسّلام) را اثبات کنیم. در ادامه خواهید دید که روایات متعددی با همان معنا و مضمون روایت محمد بن سنان وجود دارد، این امر به نوبه خود تاییدی بر درستی روایت فوق بهشمار میرود.
عَبْدُ اللَّهِ بْن مُسْکَان: ابن مسکان هم از دیدگاه
نجاشی، انسانی مورد اعتماد است. او گفته است: عبدالله بن مسکان... ثقة عین.
عبدالله بن مسکان فردی مورد وثوق و از بزرگان است.
مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِم: شخصیت ممتاز
محمد بن مسلم بر کسی پوشیده نیست. نجاشی او را به بهترین وجه ستوده و مینویسد: محمد بن مسلم... کان من اوثق الناس.
محمد بن مسلم... یکی از موثقترین افراد بود.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ
عَلَوِیَّةَ الْاَصْبَهَانِیُّ عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ جَنْدَلِ بْنِ وَالِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْبَصْرِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ
عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ (
علیهمالسّلام)
«قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَا فَاطِمَةُ اَتَدْرِینَ لِمَ سُمِّیتِ فَاطِمَةَ فَقَالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) یَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ سُمِّیَتْ؟ قَالَ: لِاَنَّهَا فُطِمَتْ هِیَ وَ شِیعَتُهَا مِنَ النَّارِ.»امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ای فاطمه؛ آیا میدانی چرا فاطمه نامیده شدی؟ در این هنگام
امام علی (علیهالسّلام) فرمود: چرا یا رسول الله؟ فرمود: برای آنکه او و شیعیانش از
آتش جهنم جدا شدهاند.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (
علیهمالسّلام)
«قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ... اِنَّ هَذِهِ تُفَّاحَةٌ اَهْدَاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَیْکَ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ یَا مُحَمَّدُ یَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ کُلْهَا فَفَلَقْتُهَا فَرَاَیْتُ نُوراً سَاطِعاً فَفَزِعْتُ مِنْهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَا لَکَ لَا تَاْکُلُ کُلْهَا وَ لَا تَخَفْ فَاِنَّ ذَلِکَ النُّورَ الْمَنْصُورَةُ فِی السَّمَاءِ وَ هِیَ فِی الْاَرْضِ فَاطِمَةُ قُلْتُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ وَ لِمَ سُمِّیَتْ فِی السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةَ وَ فِی الْاَرْضِ فَاطِمَةَ قَالَ سُمِّیَتْ فِی الْاَرْضِ فَاطِمَةَ لِاَنَّهَا فَطَمَتْ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ هِیَ فِی السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) (یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ• بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ) یَعْنِی نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّیهَا.»امام سجاد (علیهالسّلام) از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینگونه نقل میکند:
جبرئیل نزد من آمد و گفت ... ای محمّد، این سیبی است که
خداوند متعال از
بهشت برای تو
هدیه فرستاده، من آن را گرفتم و به سینه خود نهادم، جبرئیل گفت: ای محمّد! خداوند متعال میفرماید: این سیب را بخور، چون آن سیب را شکافتم، نوری از آن تابید که موجب هراسم شد، گفت: ای محمد، چرا آن را نمیخوری؟ بخور و نترس! همانا آن نور بانوئی است که نامش در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» میباشد. گفتم: چرا در آسمان به منصوره و در زمین به فاطمه نام نهاده شده است؟ گفت: در زمین به فاطمه نام نهاده شده برای آنکه شعیانش را از آتش جدا میکند و از آنجهت در آسمان به منصوره نام نهاده شده که خداوند میفرماید: «یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ، بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ؛
در
روز قیامت مؤمنان بهجهت یاری خدا که هر فردی را بخواهد یاری دهد خرسند میشوند» منظور از این یاری، همان نصرتی است که فاطمه (سلامالله
علیها) به دوستان خویش خواهد کرد.
۴. ۱: حَدَّثَنَا اَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ الْفَقِیهُ الْمَرْوَزِیُ بِمَرْوَرُودَ فِیدَارِهِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو بَکْرِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سُلَیْمَانَ الطَّائِیُ بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبِی فِی سَنَةِ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی
عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا (علیهالسّلام) سَنَةَ اَرْبَعٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ.
۴. ۲: وَ حَدَّثَنَا اَبُو مَنْصُورٍ اَحْمَدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ بَکْرٍ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو اِسْحَاقَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْفَقِیهُ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِیُّ الشَّیْبَانِیُّ عَنِ الرِّضَا
عَلِیِّ بْنِ مُوسَی (علیهالسّلام).
۴. ۳: وَ حَدَّثَنِی اَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْاُشْنَانِیُّ الرَّازِیُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْفَرَّاءِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا (علیهالسّلام) قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی
عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ
عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی
عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (
علیهمالسّلام) عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
«اِنِّی سَمَّیْتُ ابْنَتِی فَاطِمَةَ لِاَنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ اَحَبَّهَا مِنَ النَّار.»امام
علی (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند: همانا دخترم را فاطمه نامیدم برای آنکه خداوند متعال، او و دوستدارانش را از آتش جهنم جدا کرده است.
۴. ۴: حَدَّثَنَا السَّیِّدُ الْاِمَامُ الزَّاهِدُ اَبُو طَالِبٍ یَحْیَی بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ الْجَوَّانِیُّ الْحُسَیْنِیُّ فِی دَارِهِ بِآمُلَ لَفْظاً مِنْهُ فِی مُحَرَّمٍ سَنَةَ تِسْعٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: اَخْبَرَنَا الشَّیْخُ اَبُو
عَلِیٍّ جَامِعُ بْنُ اَحْمَدَ الدهشانی
[۲۴] فِی نَیْشَابُورَ فِی شَهْرِ رَبِیعٍ الْاَوَّلِ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: اَخْبَرَنَا الشَّیْخُ اَبُو الْحَسَنِ
عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: اَخْبَرَنَا اَبُو اِسْحَاقَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اِبْرَاهِیمَ الثَّعَالِبِیُّ قَالَ: اَخْبَرَنَا اَبُو الْقَاسِمِ یَعْقُوبُ بْنُ اَحْمَدَ السَّرِیُّ الفروضی قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِیُّ قَالَ:
«حَدَّثَنِی اَبِی قَالَ: حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَی قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهمالسّلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اِنَّمَا سَمَّیْتُ ابْنَتِی فَاطِمَةَ لِاَنَّ اللَّهَ فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ اَحَبَّهَا مِنَ النَّارِ.»امام علی (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند: همانا دخترم را فاطمه نامیدم برای آنکه خداوند متعال، او و دوستدارانش را از آتش جهنم جدا کرده است.
۴. ۵: اَبُو مُحَمَّدٍ الْفَحَّامُ قَالَ حَدَّثَنِی الْمَنْصُورِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی عَمُّ اَبِی اَبُو مُوسَی عِیسَی بْنُ اَحْمَدَ قَالَ
«حَدَّثَنِی الْاِمَامُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَنْ اَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی قَالَ: حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ (علیهالسّلام): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اِنَّمَا سُمِّیَتْ ابْنَتِی فَاطِمَةَ لِاَنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ اَحَبَّهَا مِنَ النَّارِ.»امام صادق (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند: همانا دخترم را فاطمه نامیدم برای آنکه خداوند متعال، او و دوستدارانش را از آتش جهنم جدا کرده است.
آیه تطهیر، بخشی از آیه ۳۳
سوره احزاب است. در این آیه،
اراده خداوند متعال بر پاکی و طهارت یک عده خاص تعلق گرفته است. بدون شک، این فضیلتی بینظیر است، به همینجهت مجادلههای فراوانی میان
اهلسنت و
شیعیان پیرامون این آیه درگرفته است. بدیهی است که روایات شان نزول، نقش کلیدی در اینجا دارند. شیعه با مشاهده روایات فراوان از
ائمه (علیهمالسّلام) و نیز منابع اهلسنت، مصادیق آیه را تنها پنج نفر یعنی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امیر مؤمنان، فاطمه،
حسن و
حسین (
علیهمالسّلام) میداند (مطابق روایات ائمه (
علیهمالسّلام) علاوه بر این پنج نفر، دیگر
امامان شیعه نیز مشمول این آیه هستند و انحصار آن در پنج نفر به لحاظ مصادیق موجود زمان نزول آیه است) و برخی از اصول بنیادین مذهب تشیع همانند
عصمت اهلبیت (
علیهمالسّلام)، نیز
عصمت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را با توجه به محتوای این آیه ثابت میکنند.
مطابق روایات؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد از نزول این آیه، عبایی را بر روی خود،
علی بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسین (
علیهمالسّلام) کشید، آنگاه دست بر آسمان برداشت و عرضه داشت: بار خدایا؛ اینها اهلبیت من هستند اینان را از هر پلیدی پاک گردان. در این هنگام،
اُم سَلمه همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید آیا من نیز در شمار اهلبیت قرار دارم؟ آن حضرت فرمود: تو بر راه خیر هستی، اهلبیت من تنها همین چند نفراند.
این نوشتار با فراغت از چگونگی دلالت آیه ۳۳ سوره احزاب بر عصمت حضرت فاطمه (سلامالله
علیها)، صرفاً در نظر دارد نزول این آیه درباره این بانو را ثابت کند. بحثهای محتوایی آیه، مجال دیگری میطلبد. با مراجعه کوتاه به منابع حدیثی
فریقین، در مییابیم این سری گزارشات فراوان است و صدور آن از معصوم (علیهالسّلام) جای تردید ندارد. در ادامه، چهار روایت از منابع امامیه بهعنوان نمونه تقدیم میگردد. برخی از این گزارشها با سندهای گوناگون به ثبت رسیده است.
گزارش یکم:
ابوبصیر از امام صادق (علیهالسّلام) با سند معتبر.
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ وَ
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ اَبِی سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ
«قَالَ: سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام). .. اِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً وَ اَهْلَ بَیْتِهِ (علیهمالسّلام) فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا اَرْبَعاً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صهُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ... وَ نَزَلَتْ» (اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ) «وَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی عَلِیٍّ «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» وَ قَالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ اَهْلِ بَیْتِی... فَلَوْ سَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَلَمْ یُبَیِّنْ مَنْ اَهْلُ بَیْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ تَصْدِیقاً لِنَبِیِّهِ» (اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) «فَکَانَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ (علیهمالسّلام) فَاَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تَحْتَ الْکِسَاءِ فِی بَیْتِ اُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ اَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلَاءِ اَهْلُ بَیْتِی وَ ثَقَلِی فَقَالَتْ اُمُّ سَلَمَةَ اَ لَسْتُ مِنْ اَهْلِکَ فَقَالَ اِنَّکِ اِلَی خَیْرٍ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ اَهْلِی...»مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ اَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ وَ عِمْرَانَ بْنِ
عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) مِثْلَ ذَلِکَ.
ابوبصیر میگوید: از امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدم: ... مردم میگویند: چرا
خداوند متعال نام
علی و خاندانش را در
قرآن نیاورد؟ امام (علیهالسّلام) فرمود: در پاسخ آنان بگوئید: دستور
نماز خواندن بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شد و خداوند سخنی از سه رکعت و چهار رکعت بهمیان نیاورد تا آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رکعات نماز را تفسیر کرد ... آیه
(اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ) درباره
علی و حسن و حسین (
علیهمالسّلام) نازل شد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره
علی (علیهالسّلام) فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» و فرمود: شما را درباره کتاب خدا و اهلبیتم سفارش میکنم... اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خاندان خود را معرفی نمیکرد، خاندان فلان و فلان مدعی میشدند که ما صاحب الامر شمائیم. اما خداوند متعال برای این که سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در معرفی خاندانش تایید کند، آیهی
(اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) را نازل کرد. خاندان رسول خدا، فقط
علی، حسن، حسین و فاطمه (
علیهمالسّلام) بودند و لذا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنها را در خانه ام سلمه زیر سایه عبا گرد آورد و گفت: «بار خدایا! هر پیامبری، خاندانی دارد و چشم و چراغی که از خود بجا میگذارد، اینان خاندان من و چشم و چراغ من میباشند». ام سلمه همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: آیا من از خاندان تو نیستم؟ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: تو به سوی خیر هستی، اما اهلبیت من در این آیه، اکنون همین چهار تن میباشند.
این روایت با شش سند از ابوبصیر نقل شده است. در یکی از این اسناد،
سهل بن زیاد است که توثیق یا تضعیف او در میان دانشمندان مورد اختلاف است، صرفنظر از این راوی، سلسله راویان بقیه اَسناد از اعتبار کافی برخوردارند. در ادامه، نخست هرکدام از سندهای ششگانه را جداگانه ترسیم نموده و بعد از آن، تنها سند پنجم را از باب نمونه بررسی میکنیم.
۱:
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ.
۲:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ اَبِی سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ.
۳: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ اَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ.
۴: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ
عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ.
۵: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ اَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ.
۶: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ
عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ.
شرح حال راویان پنجمین سند از گزارش فوق:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی العطار: از جمله راویان مورد اعتماد طایفه است.
نجاشی درباره او اینگونه مینگارد: شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة.
او در زمان خودش بزرگ اصحاب ما بوده و فردی مورد وثوق است.
اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الاشعری. شرح حال او ذیل گزارش نخست از فضیلت دوم بیان شد.
الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِید: وی نیز مطابق گفته
شیخ الطایفه، فردی مورد وثوق است. الحسین بن سعید بن حماد الاهوازی... ثقة.
حسین بن سعید بن حماد اهوازی... فردی مورد وثوق است.
النَّضْرُ بْنُ سُوَیْدٍ: وی از نگاه نجاشی مورد اعتماد است. او گفته است: نصر بن سوید الصیرفی ثقة صحیح الحدیث.
نصر بن سوید فردی مورد وثوق و صحیح الحدیث است.
یَحْیَی بْنُ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ: این
راوی هم مطابق گفته نجاشی، از وثاقت بالایی برخوردار است. یحیی بن عمران الحلبی... ثقة ثقة صحیح الحدیث.
یحیی بن عمران حلبی فردی بسیار مورد وثوق و صحیح الحدیث است.
اَیُّوبُ بْنُ الْحُرِّ: نجاشی وثاقت او را تایید نموده و گفته است: ایوب بن الحر الجعفی ثقة.
ایوب بن حر جعفی فردی مورد وثوق است.
اَبِوبَصِیر الاسدی: وی نیز از جمله راویان بلند پایه اصحاب امامیه است. نجاشی میگوید: یحیی بن القاسم ابو بصیر الاسدی ثقة وجیه.
ابوبصیر اسدی انسانی مورد وثوق و موجه است.
اَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ الْوَاسِطِیِّ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ:
«قُلْتُ لِاَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) مَا عَنَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ (اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) قَالَ نَزَلَتْ فِی النَّبِیِّ وَ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ فَاطِمَةَ (علیهمالسّلام).»عبدالرحمن بن کثیر میگوید: از امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدم: خداوند متعال از آیه
(اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) چه چیزی را قصد کرد؟ فرمود: درباره رسول خدا، امیرمومنان، حسن و حسین و فاطمه (
علیهمالسّلام) نازل شده است.
حَدَّثَنَا اَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ عُمَرَ بْنِ اُذَیْنَةَ عَنْ اَبَانِ بْنِ اَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ
«قَالَ: رَاَیْتُ عَلِیّاً (علیهالسّلام) فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی خِلَافَةِ عُثْمَانَ وَ جَمَاعَةٌ یَتَحَدَّثُونَ وَ یَتَذَاکَرُونَ الْعِلْمَ وَ الْفِقْهَ فَذَکَرْنَا قُرَیْشاً وَ شَرَفَهَا وَ فَضْلَهَا... فَاَکْثَرَ الْقَوْمُ فِی ذَلِکَ مِنْ بُکْرَةٍ اِلَی حِینِ الزَّوَالِ وَ عُثْمَانُ فِی دَارِهِ لَا یَعْلَمُ بِشَیْءٍ مِمَّا هُمْ فِیهِ وَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) سَاکِتٌ لَا یَنْطِقُ لَا هُوَ وَ لَا اَحَدٌ مِنْ اَهْلِ بَیْتِهِ فَاَقْبَلَ الْقَوْمُ عَلَیْهِ فَقَالُوا یَا اَبَا الْحَسَنِ مَا یَمْنَعُکَ اَنْ تَتَکَلَّمَ فَقَالَ (علیهالسّلام): ... اَیُّهَا النَّاسُ اَتَعْلَمُونَ اَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْزَلَ فِی کِتَابِهِ» (اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) «فَجَمَعَنِی وَ فَاطِمَةَ وَ ابْنَیَ حَسَناً وَ حُسَیْناً ثُمَّ اَلْقَی عَلَیْنَا کِسَاءً وَ قَالَ اللَّهُمَّ اِنَّ هَؤُلَاءِ اَهْلُ بَیْتِی فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً فَقَالَتْ اُمُّ سَلَمَةَ وَ اَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ اَنْتَ عَلَی خَیْرٍ اِنَّمَا اُنْزِلَتْ فِیَّ وَ فِی اَخِی عَلِیٍّ وَ فِی ابْنَیَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ فِی تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ ابْنِیَ الْحُسَیْنِ خَاصَّةً لَیْسَ مَعَنَا فِیهَا اَحَدٌ غَیْرُنَا فَقَالُوا کُلُّهُمْ نَشْهَدُ اَنَّ اُمَّ سَلَمَةَ حَدَّثَتْنَا بِذَلِکَ فَسَاَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَحَدَّثَنَا کَمَا حَدَّثَتْنَا اُمُّ سَلَمَةَ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا). ..» سلیم بن قیس هلالی میگوید: در خلافت
عثمان،
علی (علیهالسّلام) را در
مسجد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دیدم و جماعتی هم
حدیث میگفتند و به مذاکره
علم و
فقه مشغول بودند و ما از
قریش و شرف و فضل آنها یاد کردیم ... آنها از صبح تا ظهر در این مذاکرات بودند و عثمان در خانه خود بود و اطّلاعی از این مجلس نداشت.
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) هم ساکت بود و هیچ کلامی نفرمود نه خودش و نه هیچیک از اهلبیتش. بعد از آن مردم به او روی آورده و گفتند: ای ابوالحسن! چرا سخن نمیگویی؟. .. حضرت فرمود: آیا میدانید وقتی آیه
(اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) نازل شد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من، فاطمه و حسن و حسین را جمع کرد سپس پارچهای بر سر ما کشید و فرمود: بار خدایا؛ اینها اهلبیت من هستند، پلیدی را از آنها دور کن،
ام سلمه گفت: آیا من هم هستم؟ فرمود: تو بر خیر هستی، همانا این آیه درباره من، برادرم
علی بن ابی طالب، دو فرزندم حسن و حسین و نُه تا از فرزندان حسین است؟ همه حاضران گفتند: گواهی میدهیم که ام سلمه اینمطلب را برایمان گفت و ما از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اینباره پرسیدیم و آن حضرت همان گفته ام سلمه را برایمان بیان نمود.
حَدَّثَنَا اَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ اَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ اَبِی الْجَارُودِ وَ هِشَامٍ اَبِی سَاسَانَ وَ اَبِی طَارِقٍ السَّرَّاجِ عَنْ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ
«قَالَ: کُنْتُ فِی الْبَیْتِ یَوْمَ الشُّورَی فَسَمِعْتُ عَلِیّاً (علیهالسّلام) وَ هُوَ یَقُولُ اسْتَخْلَفَ النَّاسُ اَبَا بَکْرٍ وَ اَنَا وَ اللَّهِ اَحَقُّ بِالْاَمْرِ وَ اَوْلَی بِهِ مِنْهُ... ثُمَّ قَالَ... نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ اَحَدٌ اَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ آیَةَ التَّطْهِیرِ عَلَی رَسُولِهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)» (اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) «فَاَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کِسَاءً خَیْبَرِیّاً فَضَمَّنِی فِیهِ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ثُمَّ قَالَ یَا رَبِّ هَؤُلَاءِ اَهْلُ بَیْتِی فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً قَالُوا اللَّهُمَّ لا...» عامر بن واثله میگوید:
روز شوری حضور داشتم و شنیدم که
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) میگفت: مردم
ابوبکر را برای
خلافت انتخاب نمودند در حالی که به خدا قسم، من به این امر سزاوارترم ... سپس فرمود: ... شما را به خدا سوگند؛ آیا در میان شما کسی است که خداوند درباره او
آیه تطهیر را بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل کرده باشد، (مگر نبود که) وقتی آیه
(اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) نازل شد، آن حضرت من و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای خیبری جمع نمود و فرمود: بار خدایا؛ اینها اهلبیتم هستند، پلیدی را از آنها دور کن؟ حاضران گفتند: به خدا، بجُز تو در میان ما کسی نبود.
آیه مباهله، یکی از مهمترین آیات قرآنی در خصوص فضیلت
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) محسوب میگردد.
بر اساس شان نزولی که
شیعه و
اهلسنت آوردند،
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سران حکومتها نامه نوشت و آنها را به
اسلام دعوت نمود، همزمان نامهای به بزرگ نصارای نجران نوشت و از آنها خواست تا اسلام را بپذیرند، آنها گروهی را به نمایندگی از خود به
مدینه فرستادند تا درباره درستی دعوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بررسی کنند، میان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آنها بحثهایی رد و بدل شد، آنحضرت گفتههایشان را رد مینمود اما آنها قبول نمیکردند و بر عقاید باطل خودشان اصرار میورزیدند، در این هنگام آیه ۶۱
سوره آل عمران نازل شد و بر اساس آن پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مامور گشت تا آنها را به
مباهله دعوت کند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تنها چهار نفر یعنی
علی بن ابی طالب، فاطمه،
حسن و
حسین (
علیهمالسّلام) را که اهلبیت خاص خود بود، برای صحنه مباهله بههمراه آورد، نصارای نجران با مشاهده این صحنه به وحشت افتادند و از مباهله منصرف شدند، سرانجام موافقت کردند که با پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
صلح کنند و
جزیه بپردازند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود اگر آنها مباهله میکردند، همگی به
میمون و
خوک تبدیل میشدند و این وادی یکپارچه آتش میشد. مطابق روایات، جریان مباهله در بیست و چهارم
ذی الحجه از سال دهم هجری، واقع شد.
همانطور که ملاحظه میشود، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این چهار نفر را نه صرفاً برای یک مساله عادی، که برای اثبات دعوت و حقانیت نبوتش، به صحنه آورد، این امر به نوبه خود منقبتی بزرگ است. جالب است بدانیم؛ پارهای از عالمان اهلسنت نیز به این فضیلت تصریح نمودند،
زمخشری مفسر معروف اهلسنت میگوید: وفیه دلیل لا شیء اقوی منه
علی فضل اصحاب الکساء (
علیهمالسّلام)
آیه مباهله دلیل محکمی بر فضیلت
اصحاب کساء بهشمار میرود و دلیلی محکمتر از آن نمیتوان یافت.
این فضیلت قرآنی، مورد اهتمام
امامان شیعه بوده و در موقعیتهای گوناگون از این داستان استفاده نمودند. منابع حدیثی، تفسیری، تاریخی و گاه دعا نگاری امامیه، گزارشهای فراوانی را از معصومان (
علیهمالسّلام) پیرامون واقعه مباهله در خود گرد آورده است. ملاحظه مجموع این گزارشات، با صرفنظر از گزارشات فراوانی که در منابع اهلسنت وجود دارد، اطمینان به درستی آن را در پی دارد. در ادامه، دو روایت بهعنوان نمونه تقدیم میگردد.
گزارش یکم:
ریان بن الصلت از
امام رضا (علیهالسّلام) با
سند معتبر.
حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ شَاذَوَیْهِ الْمُؤَدِّبُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ اَبِیهِ عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ
«قَالَ: حَضَرَ الرِّضَا (علیهالسّلام) مَجْلِسَ الْمَاْمُونِ بِمَرْوَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ فِی مَجْلِسِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ عُلَمَاءِ اَهْلِ الْعِرَاقِ وَ خُرَاسَانَ... فَقَالَ الْمَاْمُونُ هَلْ فَضَّلَ اللَّهُ الْعِتْرَةَ عَلَی سَائِرِ النَّاسِ فَقَالَ اَبُو الْحَسَنِ (علیهالسّلام) اِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) اَبَانَ فَضْلَ الْعِتْرَةِ عَلَی سَائِرِ النَّاسِ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ فَقَالَ لَهُ الْمَاْمُونُ اَیْنَ ذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا (علیهالسّلام) فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ (اِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض) ... قَالَتِ الْعُلَمَاءُ فَاَخْبِرْنَا هَلْ فَسَّرَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) الِاصْطِفَاءَ فِی الْکِتَابِ فَقَالَ الرِّضَا (علیهالسّلام) فَسَّرَ الِاصْطِفَاءَ فِی الظَّاهِرِ سِوَی الْبَاطِنِ فِی اثْنَیْ عَشَرَ مَوْضِعاً... اَمَّا الثَّالِثَةُ حِینَ مَیَّزَ اللَّهُ الطَّاهِرِینَ مِنْ خَلْقِهِ فَاَمَرَ نَبِیَّهُ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِالْمُبَاهَلَةِ فِی آیَةِ الِابْتِهَالِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ فَقُلْ یَا مُحَمَّدُ (تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ) فَاَبْرَزَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ فَاطِمَةَ (علیهمالسّلام) وَ قَرَنَ اَنْفُسَهُمْ بِنَفْسِهِ...» ریان بن صلت میگوید: امام رضا (علیهالسّلام) در مجلس
مامون که عدهای از دانشمندان
عراق و
خراسان هم در آن بودند، حاضر شد... مامون گفت: آیا خداوند
عترت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بر دیگر مردم برتری داد؟ امام (علیهالسّلام) فرمود: خداوند در کتابش برتری عترت بر سایر مردم را آشکار کرد. مامون گفت: اینمطلب در کجای کتاب خدا است؟ امام (علیهالسّلام) فرمود
(اِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض)
[
خداوند،
آدم و
نوح و
خاندان ابراهیم و
خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است
]
» حاضران گفتند: آیا خدا اصطفاء را در کتاب خود تفسیر کرده است؟ امام (علیهالسّلام) فرمود: اصطفاء را نه در باطن و حقیقت بلکه در ظاهرِ قابل فهم، در دوازده جا تفسیر کرد... مورد سوم: آنجا که خداوند مخلوقین پاک خود را امتیاز داد و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور مباهله داد، فرمود
(فقُل تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ...) پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
علی و حسن و حسین و فاطمه (
علیهمالسّلام) را با خود آورد و خود را با آنها قرین نمود.
بر اساس بررسیهایی که به عمل آمد، اعتبار تمام راویان گزارش فوق ثابت است.
عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ شَاذَوَیْهِ الْمُؤَدِّبُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ: در این روایت
شیخ صدوق از دو تن از مشایخ خود
علی بن حسین بن شاذَوَیه و
جعفر بن محمد بن مسرور، نقل میکند که اثبات وثاقت یکی از این دو برای ما کافی است. درباره
علی بن الحسین بن شاذَوَیه اگرچه شرححال روشنی در کتابهای تراجم یافت نمیشود اما باید دانست شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) علاوه بر روایت فوق، در موارد متعدد از او روایت نقل میکند، این مطلب همانطور که پیشتر هم گفتیم میتواند نشانه اعتماد صدوق (رحمةاللهعلیه) به این فرد باشد. گذشت که جمعی از دانشمندان بر این عقیدهاند اگر راویان ثقه به ویژه افرادی مانند
کلینی و شیخ صدوق، روایات زیادی از یک
راوی نقل کنند، نشان از اعتماد آنها به آن راوی بوده است. از اینجهت میتوان به وثاقت
علی بن الحسین بن شاذَوَیه پی برد.
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِی: وی از نگاه
نجاشی فردی قابل اعتماد است. او مینویسد: محمد بن عبدالله بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری ابو جعفر القمی کان ثقة وجها.
محمد بن عبدالله حمیری انسانی مورد وثوق و دارای جایگاه بود.
عَبْدُاللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِی: وی نیز مطابق گزارش نجاشی، از جایگاه بلندی برخوردار است. عبدالله بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع الحمیری شیخ القمیین و وجههم.
عبدالله بن جعفر بن حسین بن مالک بن جامع حمیری شیخ و بزرگ اهل
قم است.
الرَّیَّانُ بْنُ الصَّلْت: بر پایه گزارش نجاشی، وی نیز انسانی مورد اعتماد است. ریان بن الصلت الاشعری کان ثقة صدوقا.
ریان بن صلت اشعری فردی مورد وثوق و راستگو بود.
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ
عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ
عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حُکَیْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مَکْحُولٍ قَالَ
«قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ اَصْحَابِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنَّهُ لَیْسَ فِیهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَةٌ اِلَّا وَ قَدْ شَرِکْتُهُ فِیهَا وَ فَضَلْتُهُ وَ لِی سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ یَشْرَکْنِی فِیهَا اَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَاَخْبِرْنِی بِهِنَّ فَقَالَ (علیهالسّلام). .. الرَّابِعَةُ وَ الثَّلَاثُونَ فَاِنَّ النَّصَارَی ادَّعَوْا اَمْراً فَاَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ) فَکَانَتْ نَفْسِی نَفْسَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ النِّسَاءُ فَاطِمَةَ وَ الْاَبْنَاءُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ثُمَّ نَدِمَ الْقَوْمُ فَسَاَلُوا رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الْاِعْفَاءَ فَاَعْفَاهُمْ وَ الَّذِی اَنْزَلَ التَّوْرَاةَ عَلَی مُوسَی وَ الْفُرْقَانَ عَلَی مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لَوْ بَاهَلُونَا لَمُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِیر.» حافظان از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میدانند که در میان آنها کسی نیست که فضیلتی داشته باشد جُز آنکه من با او شریکم و بر او برتری دارم و من هفتاد منقبت دارم که هیچکدام از آنان با من شریک نیستند. عرض کردم یا
امیرالمؤمنین مرا از آنها آگاه کن فرمود: ... فضیلت سی و چهارم آن است که:
نصاری مدعی شدند با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
مباهله کنند، خداوند آیه
(فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ...) را نازل کرد. من به منزله جان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودم و از زنان،
فاطمه (علیهاالسّلام) را آورد، مقصود از فرزندان هم حسن و حسین (علیهماالسّلام) بودند. سپس جمعیت نصاری پشیمان شدند و از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طلب بخشش کردند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم پذیرفت. قسم به آنکه
تورات را بر
موسی (علیهالسّلام) و
قرآن را بر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستاد، اگر آنها با ما مباهله میکردند، تبدیل به میمون و خوک میشدند.
بر پایه روایات پرشماری که در میراث حدیثی شیعه و اهلسنت به چشم میآید، هفتاد و ششمین سوره قرآن یعنی
سوره مبارکه دهر یا انسان، در شان امیرمؤمنان، حسن، حسین و حضرت فاطمه (
علیهمالسّلام) نازل شده است.
بر پایه این گزارشات؛
[
امام
]
حسن و حسین (علیهماالسلام) بیمار شدند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همراه چند نفر به
عیادت آنها آمد، به
[
امام
]
علی (علیهالسلام) پیشنهاد شد تا برای شفای آنان
نذر کند، امیرمؤمنان، حضرت فاطمه،
حسنین (
علیهمالسّلام) و کنیزشان
فضّه، نذر کردند اگر آنها شفا یابند سه روز را
روزه بگیرند، آن دو از بیماری شفا یافتند، همگی روزه گرفتند در حالی که چیزی در خانه نداشتند، امیرمؤمنان
علی (علیهالسلام) از همسایهاش سه
صاع جو قرض گرفت، فاطمه (علیهاالسّلام) یک صاع آن را آرد کرد و از آن ۵ قرص نان پخت، هنگام
افطار سائلی بر در خانه آمد و تقاضای غذا نمود، آنان افطاریشان را به او دادند و آن شب را با حالت گرسنگی به سر بردند، روز دوم همچنان روزه گرفتند، هنگامه افطار یتیمی بر در خانه آمد تقاضای غذا نمود، آنها غذای خود را به وی دادند. روز سوم نیز به هنگام افطار اسیری بر در خانه آمد و همان تقاضا را نمود، آنان چونان دو نوبت پیش غذایشان را به او دادند. روز چهارم، امیرمؤمنان
علی (علیهالسلام) بچهها را در حالی که از شدت گرسنگی میلرزیدند، نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مشاهده چنین حالتی غمگین گشت، همگی وارد خانه فاطمه (علیهاالسّلام) شدند، در حالی که او در
محراب ایستاده و از شدت گرسنگی شکمش به پشت چسبیده بود، پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بار دیگر با مشاهده این وضعیت ناراحت شد، در همین هنگام
جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند با چنین خاندانی به تو
تهنیت میگوید، آنگاه سوره «هل اتی» را در شان آنان بر او نازل نمود.
گفتنی است مطابق برخی روایات، واقعه اِطعام، طی چند روز متوالی نبود بلکه در یک مرحله اتفاق افتاد.
[
البته شان نزولی را که در بالا آوردیم، معروف است
]
. نیز برخی گفتهاند همه سوره «هل اتی» نازل نشد بلکه از آیه
(إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ..) تا آیه
(كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا) که مجموعاً هیجده آیه است، در این موقع نازل گشت. به هر تقدیر؛ منابع فریقین بهطور مشترک این مساله را انعکاس دادند و اختلافات جزئی پیرامون یک قضیه، لطمهای به اصل آن وارد نمیسازد.
بسیاری از دانشمندان هر دو گروه نیز در اینباره سخن گفتند. از باب نمونه؛
شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) آن را اتفاقی میان شیعه و اهلسنت میداند و مینویسد: واتفقت الرواة من الفریقین الخاصة والعامة
علی ان هذه الآیة «ویطعمون الطعام
علی حبه مسکینا ویتیما واسیرا» بل السورة کلها نزلت فی امیرالمؤمنین وزوجته فاطمة وابنیه (
علیهمالسّلام).
راویان شیعه و اهلسنت اتفاقنظر دارند بر آنکه آیه
(وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا) بلکه تمام سوره دهر، درباره امیرمؤمنان، همسرش فاطمه و دو فرزندش نازل شده است.
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) این مساله را مسلم میداند و تاریخ وقوع آن نیز مشخص میکند. وی مینویسد: وَ فِی الْیَوْمِ الْخَامِسِ وَ الْعِشْرِینَ مِنْهُ نَزَلَتْ فِیهِمَا (اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ) وَ فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (
علیهمالسّلام) سُورَةُ هَلْ اَتَی.
در روز بیست و پنجم
ماه ذی الحجه، سوره «هَلْ اَتَی» درباره امیرمؤمنان، همسرش فاطمه و حسن و حسین (
علیهمالسّلام) نازل گشت.
قرطبی مفسر معروف اهلسنت اعتراف میکند عالمان اهل تفسیر این آیات را صرفاً درباره همین چند نفر دانستهاند. متن سخن او این است: وقال اهل التفسیر: نزلت فی
علی وفاطمة (رضی الله عنهما) وجاریة لهما اسمها فضة.
اهل تفسیر گفتهاند: درباره
علی، فاطمه و کنیزشان فضه، نازل شده است. اما بهنظر من درباره همه نیکان است.
برای اطلاع بیشتر از رویکرد دیگر عالمان اهل سنت میتوانید به کتاب گرانسگ «
الغدیر» اثر
علامه امینی (رحمةاللهعلیه) مراجعه کنید.
در ادامه سه نمونه از گزارشات منابع امامیه در این بخش را بنگرید. لازم به ذکر است؛ برخی از این گزارشها با چند سند به ثبت رسیده است.
گزارش یکم:
عبدالله بن میمون از
امام صادق (علیهالسّلام) با
سند معتبر.
«حَدَّثَنِی اَبِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ کَانَ عِنْدَ فَاطِمَةَ (سلاماللهعلیها) شَعِیرٌ فَجَعَلُوهُ عَصِیدَةً فَلَمَّا اَنْضَجُوهَا وَ وَضَعُوهَا بَیْنَ اَیْدِیهِمْ جَاءَ مِسْکِینٌ فَقَالَ الْمِسْکِینُ رَحِمَکُمُ اللَّهُ اَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ فَقَامَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) فَاَعْطَاهُ ثُلُثَهَا فَمَا لَبِثَ اَنْ جَاءَ یَتِیمٌ فَقَالَ الْیَتِیمُ رَحِمَکُمُ اللَّهُ اَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ فَقَامَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) فَاَعْطَاهُ ثُلُثَهَا الثَّانِیَ فَمَا لَبِثَ اَنْ جَاءَ اَسِیرٌ فَقَالَ الْاَسِیرُ یَرْحَمْکُمُ اللَّهُ اَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ فَقَامَ عَلِیٌ (علیهالسّلام) فَاَعْطَاهُ الثُّلُثَ الْبَاقِیَ وَ مَا ذَاقُوهَا فَاَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِمْ هَذِهِ الْآیَةَ اِلَی قَوْلِهِ (وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً) فِی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) وَ هِیَ جَارِیَةٌ فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ فَعَلَ مِثْلَ ذَلِکَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَل.» امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: نزد حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) مقداری جو بود، با آن عصیدهای درست کرد (غذایی است که جو را با روغن آغشته نموده و سپس میپزند) همینکه آن را پختند و پیش روی خود نهادند، مسکینی آمد و گفت خدا رحمتتان کند مسکینی هستم، از آنچه خداوند به شما داده، به من بدهید،
علی (علیهالسّلام) برخاست و یک سوم آن طعام را به او داد، چیزی نگذشت که یتیمی آمد و گفت: خدا رحمتتان کند، باز هم
علی (علیهالسّلام) برخاست و یک سوم دیگر را به او داد، پس از لحظهای اسیری آمد و گفت خدا رحمتتان کند باز هم
علی (علیهالسّلام) ثلث آخر را به او داد و آن شب حتی طعم آن غذا را نچشیدند، در این هنگام خدای متعال این آیه تا آیه
(وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا) را درباره آنها نازل کرد، و این آیات در مورد هر مؤمنی که در راه خدا چنین کند جاری است.
بررسی سند روایت: در سند این روایت سه نفر وجود دارند. شرححال
علی بن ابراهیم و پدرش قبلاً بیان شد. سومین نفر یعنی
عبدالله بن میمون القداح هم از نگاه
نجاشی قابل اعتماد است. او میگوید: عبدالله بن میمون بن الاسود القداح... و کان ثقة.
عبدالله بن میمون بن اسود قداح... انسانی مورد وثوق بود.
۱. ۱: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو اَحْمَدَ عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَی الْجَلُودِیُّ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنَا شُعَیْبُ بْنُ وَاقِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ بَهْرَامَ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ.
۱. ۲: وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو اَحْمَدَ عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَی الْجَلُودِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْلَمَةُ بْنُ خَالِدٍ
«عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ (علیهماالسلام) فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ (یُوفُونَ بِالنَّذْرِ) قَالَ مَرِضَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (علیهماالسلام) وَ هُمَا صَبِیَّانِ صَغِیرَانِ فَعَادَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ مَعَهُ رَجُلَانِ فَقَالَ اَحَدُهُمَا یَا اَبَا الْحَسَنِ لَوْ نَذَرْتَ فِی ابْنَیْکَ نَذْراً اِنِ اللَّهُ عَافَاهُمَا فَقَالَ اَصُومُ ثَلَاثَةَ اَیَّامٍ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَذَلِکَ قَالَتْ فَاطِمَةُ (سلاماللهعلیها) وَ قَالَ الصَّبِیَّانِ وَ نَحْنُ اَیْضاً نَصُومُ ثَلَاثَةَ اَیَّامٍ وَ کَذَلِکَ قَالَتْ جَارِیَتُهُمْ فِضَّةُ فَاَلْبَسَهُمَا اللَّهُ عَافِیَةً فَاَصْبَحُوا صِیَاماً وَ لَیْسَ عِنْدَهُمْ طَعَامٌ فَانْطَلَقَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اِلَی جَارٍ لَهُ مِنَ الْیَهُودِ یُقَالُ لَهُ شَمْعُونُ یُعَالِجُ الصُّوفَ فَقَالَ هَلْ لَکَ اَنْ تُعْطِیَنِی جِزَّةً مِنْ صُوفٍ تَغْزِلُهَا لَکَ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ بِثَلَاثَةِ اَصْوُعٍ مِنْ شَعِیرٍ قَالَ نَعَمْ فَاَعْطَاهُ فَجَاءَ بِالصُّوفِ وَ الشَّعِیرِ وَ اَخْبَرَ فَاطِمَةَ (سلاماللهعلیها) فَقَبِلَتْ وَ اَطَاعَتْ ثُمَّ عَمَدَتْ فَغَزَلَتْ ثُلُثَ الصُّوفِ ثُمَّ اَخَذَتْ صَاعاً مِنَ الشَّعِیرِ فَطَحَنَتْهُ وَ عَجَنَتْهُ وَ خَبَزَتْ مِنْهُ خَمْسَةَ اَقْرَاصٍ لِکُلِّ وَاحِدٍ قُرْصاً وَ صَلَّی عَلِیٌّ (علیهالسّلام) مَعَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الْمَغْرِبَ ثُمَّ اَتَی مَنْزِلَهُ فَوُضِعَ الْخِوَانُ وَ جَلَسُوا خَمْسَتُهُمْ فَاَوَّلُ لُقْمَةٍ کَسَرَهَا عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اِذَا مِسْکِینٌ قَدْ وَقَفَ بِالْبَابِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا اَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ اَنَا مِسْکِینٌ مِنْ مَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ اَطْعِمُونِی مِمَّا تَاْکُلُونَ اَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَی مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَوَضَعَ اللُّقْمَةَ مِنْ یَدِهِ... وَ عَمَدَتْ (فَاطِمَةُ) اِلَی مَا کَانَ عَلَی الْخِوَانِ فَدَفَعَتْهُ اِلَی الْمِسْکِینِ وَ بَاتُوا جِیَاعاً وَ اَصْبَحُوا صِیَاماً لَمْ یَذُوقُوا اِلَّا الْمَاءَ الْقَرَاحَ ثُمَّ عَمَدَتْ اِلَی الثُّلُثِ الثَّانِی مِنَ الصُّوفِ فَغَزَلَتْهُ ثُمَّ اَخَذَتْ صَاعاً مِنَ الشَّعِیرِ فَطَحَنَتْهُ وَ عَجَنَتْهُ وَ خَبَزَتْ مِنْهُ خَمْسَةَ اَقْرِصَةٍ لِکُلِّ وَاحِدٍ قُرْصاً وَ صَلَّی عَلِیٌّ (علیهالسّلام) الْمَغْرِبَ مَعَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثُمَّ اَتَی مَنْزِلَهُ فَلَمَّا وُضِعَ الْخِوَانُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ جَلَسُوا خَمْسَتُهُمْ فَاَوَّلُ لُقْمَةٍ کَسَرَهَا عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اِذَا یَتِیمٌ مِنْ یَتَامَی الْمُسْلِمِینَ قَدْ وَقَفَ بِالْبَابِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا اَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ اَنَا یَتِیمٌ مِنْ یَتَامَی الْمُسْلِمِینَ اَطْعِمُونِی مِمَّا تَاْکُلُونَ اَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَی مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَوَضَعَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اللُّقْمَةَ مِنْ یَدِهِ... ثُمَّ عَمَدَتْ (فَاطِمَةُ) فَاَعْطَتْهُ جَمِیعَ مَا عَلَی الْخِوَانِ وَ بَاتُوا جِیَاعاً لَمْ یَذُوقُوا اِلَّا الْمَاءَ الْقَرَاحَ وَ اَصْبَحُوا صِیَاماً وَ عَمَدَتْ فَاطِمَةُ (سلاماللهعلیها) فَغَزَلَتِ الثُّلُثَ الْبَاقِیَ مِنَ الصُّوفِ وَ طَحَنَتِ الصَّاعَ الْبَاقِیَ وَ عَجَنَتْهُ وَ خَبَزَتْ مِنْهُ خَمْسَةَ اَقْرَاصٍ لِکُلِّ وَاحِدٍ قُرْصاً وَ صَلَّی عَلِیٌّ (علیهالسّلام) الْمَغْرِبَ مَعَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثُمَّ اَتَی مَنْزِلَهُ فَقَرَّبَ اِلَیْهِ الْخِوَانَ وَ جَلَسُوا خَمْسَتُهُمْ فَاَوَّلُ لُقْمَةٍ کَسَرَهَا عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اِذَا اَسِیرٌ مِنْ اُسَرَاءِ الْمُشْرِکِینَ قَدْ وَقَفَ بِالْبَابِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا اَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ تَاْسِرُونَنَا وَ تَشُدُّونَنَا وَ لَا تُطْعِمُونَنَا فَوَضَعَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اللُّقْمَةَ مِنْ یَدِهِ... وَ عَمَدُوا اِلَی مَا کَانَ عَلَی الْخِوَانِ فَاَتَوْهُ وَ بَاتُوا جِیَاعاً وَ اَصْبَحُوا مُفْطِرِینَ وَ لَیْسَ عِنْدَهُمْ شَیْءٌ قَالَ شُعَیْبٌ فِی حَدِیثِهِ وَ اَقْبَلَ عَلِیٌّ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (علیهمالسّلام) نَحْوَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ هُمَا یَرْتَعِشَانِ کَالْفِرَاخِ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِمُ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَالَ یَا اَبَا الْحَسَنِ شَدَّ مَا یَسُوؤُنِی مَا اَرَی بِکُمْ انْطَلِقْ اِلَی ابْنَتِی فَاطِمَةَ فَانْطَلَقُوا اِلَیْهَا وَ هِیَ فِی مِحْرَابِهَا قَدْ لَصِقَ بَطْنُهَا بِظَهْرِهَا مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ وَ غَارَتْ عَیْنَاهَا فَلَمَّا رَآهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ضَمَّهَا اِلَیْهِ وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ بِاللَّهِ اَنْتُمْ مُنْذُ ثَلَاثٍ فِیمَا اَرَی فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ خُذْ مَا هَیَّاَ اللَّهُ لَکَ فِی اَهْلِ بَیْتِکَ قَالَ وَ مَا آخُذُ یَا جَبْرَئِیلُ قَالَ (هَلْ اَتی عَلَی الْاِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ) حَتَّی اِذَا بَلَغَ اِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً (وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً).» ابن عباس و
امام باقر (علیهالسّلام) چنین نقل کردند:
حسن و
حسین (علیهماالسلام) در کودکی بیمار شدند،
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با دو نفر به
عیادت آنها آمد یکی از آنها گفت ای ابوالحسن خوب بود برای دو فرزندت نذری میکردی خدا آنها را
شفا میداد،
علی (علیهالسّلام) فرمود (نذر میکنم و) سه روز روزه میگیرم،
فاطمه (سلاماللهعلیها) همچنین گفت، حسن و حسین هم گفتند ما هم سه روز روزه میداریم، کنیزشان
فضّه هم چنین نذر کرد،
خداوند متعال به آنها عافیت عنایت نمود آنها روز بعد روزه گرفتند در حالی که غذایی نداشتند،
علی (علیهالسّلام) نزد همسایه یهودی خود به نام شمعون که شغل پشم ریسی داشت رفت و فرمود میتوانی مقداری پشم به من بدهی که دختر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برایت بریسد و سه
صاع جو در عوض آن بدهی؟ گفت آری. مقداری پشم با جو به آن حضرت داد، او به فاطمه خبر داد، وی قبول کرد و یک سوم پشم را ریسید، آنگاه یک صاع جو را برداشت خمیر کرد و پنج قرص نان از آن پخت و برای هر نفر قرصی قرار داد.
علی (علیهالسّلام)
نماز مغرب را با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواند و به منزل آمد، سفره گستردند، هر پنج نشستند تا افطار کنند،
علی (علیهالسّلام) وقتی لقمه اول را برداشت،
مسکینی به در خانه ایستاد و گفت درود بر شما ای اهلبیت محمد من مسکینی از مساکین مسلمانم از آنچه میخورید به من بدهید،
علی (علیهالسّلام) لقمه را پایین گذاشت... فاطمه (سلامالله
علیها) هرچه در سفره بود برداشت و به مسکین داد و گرسنه خوابیدند و جُز آب نخوردند،
سپس ثلث دوم پشم را برداشت و ریسید و صاعی از
جو گرفت خمیر کرد و پخت و پنج قرص نان فراهم کرد،
علی (علیهالسّلام) نماز مغرب را با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواند و به منزل آمد، چون سفره گستردند و پنج تن نشستند،
علی (علیهالسّلام) لقمه اول را برداشت،
یتیم مسلمانی بر در خانه ایستاد و گفت درود بر شما، من یتیم مسلمانم از آنچه خود میخورید به من بدهید، امیرمؤمنان
علی (علیهالسّلام) لقمه را پایین گذاشت... سپس فاطمه (سلامالله
علیها) هر چه در سفره بود به آن یتیم داد، قسمت سوم پشم را ریسید و آخرین صاع جو را خمیر کرد و پنج قرص دیگر درست کرد، امیر مؤمنان (علیهالسّلام) نماز مغرب را با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواند به منزل آمد و سفره گستردند، حضرت
علی (علیهالسّلام) لقمه اول را برداشتند، اسیری از مشرکان صدا زد ما را اسیر میکنید و غذایمان نمیدهید؟ امیر مؤمنان (علیهالسّلام) لقمه را به زمین گذاشت... آنها هر چه در سفره بود برگرفتند و به آن اسیر دادند و خود گرسنه خوابیدند.
شعیب میگوید: حضرت
علی (علیهالسّلام)،
[
امام
]
حسن و حسین را نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورد در حالی که آنها از گرسنگی میلرزیدند چون رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنها را با اینحال دید، فرمود: ای ابوالحسن آنچه از شما میبینم موجب ناراحتی من میشود نزد دخترم فاطمه برویم، همه نزد فاطمه آمدند، او در محرابش بود در حالی که از گرسنگی شکمش به پشتش چسبیده بود و چشمهایش به گودی رفته بود چون رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را دید در آغوشش کشید و گفت به خدا
استغاثه میکنم که شما سه روز با اینحال هستید، جبرئیل فرود آمد و گفت ای محمد بگیر آنچه را خدا برای خاندانت آماده کرده است، فرمود چه بگیرم؟ گفت
(هَلْ اَتی عَلَی الْاِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ) تا آیه
(اِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً) حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ حَفْصٍ الْخَثْعَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ قَالَ حَدَّثَنِی اَحْمَدُ بْنُ التَّغْلِبِیِ قَالَ حَدَّثَنِی اَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ قَالَ حَدَّثَنِی حَفْصُ بْنُ مَنْصُورٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو سَعِیدٍ الْوَرَّاقُ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
«جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهمالسّلام) (فی حدیث علی بن ابی طالب و ابی بکر) قَالَ: لَمَّا کَانَ مِنْ اَمْرِ اَبِی بَکْرٍ وَ بَیْعَةِ النَّاسِ لَهُ وَ فِعْلِهِمْ بِعَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) مَا کَانَ لَمْ یَزَلْ اَبُو بَکْرٍ یُظْهِرُ لَهُ الِانْبِسَاطَ وَ یَرَی مِنْهُ انْقِبَاضاً فَکَبُرَ ذَلِکَ عَلَی اَبِی بَکْرٍ... اَتَاهُ فِی وَقْتِ غَفْلَةٍ وَ طَلَبَ مِنْهُ الْخَلْوَةَ وَ قَالَ لَهُ یَا اَبَا الْحَسَنِ... مَا لَکَ تُضْمِرُ عَلَیَّ مَا لَمْ اَسْتَحِقَّهُ مِنْکَ وَ تُظْهِرُ لِیَ الْکَرَاهَةَ... فَقَالَ لَهُ (علیهالسّلام) فَمَا حَمَلَکَ عَلَیْهِ اِذَا لَمْ تَرْغَبْ فِیهِ... فَقَالَ اَبُو بَکْرٍ حَدِیثٌ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِنَّ اللَّهَ لَا یَجْمَعُ اُمَّتِی عَلَی ضَلَالٍ... فَقَالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اَ فَکُنْتُ مِنَ الْاُمَّةِ اَوْ لَمْ اَکُنْ قَالَ بَلَی قَالَ وَ کَذَلِکَ الْعِصَابَةُ الْمُمْتَنِعَةُ عَلَیْکَ مِنْ سَلْمَانَ وَ عَمَّارٍ وَ اَبِی ذَرٍّ قَالَ کُلٌّ مِنَ الْاُمَّةِ فَقَالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) فَکَیْفَ تَحْتَجُّ بِحَدِیثِ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ اَمْثَالُ هَؤُلَاءِ قَدْ تَخَلَّفُوا عَنْکَ... قَالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اَخْبِرْنِی عَنِ الَّذِی یَسْتَحِقُّ هَذَا الْاَمْرَ بِمَا یَسْتَحِقُّهُ فَقَالَ اَبُو بَکْرٍ بِالنَّصِیحَةِ وَ الْوَفَاءِ وَ الْعِلْمِ بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ... فَقَالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اَنْشُدُکَ بِاللَّهِ یَا اَبَا بَکْرٍ اَفِی نَفْسِکَ تَجِدُ هَذِهِ الْخِصَالَ اَوْ فِیَّ قَالَ بَلْ فِیکَ یَا اَبَا الْحَسَنِ قَالَ اَنْشُدُکَ بِاللَّهِ... اَنَا صَاحِبُ الْآیَةِ (یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً) اَمْ اَنْتَ قَالَ بَلْ اَنْتَ...» امام سجاد (علیهالسّلام) فرمود: چون کار
ابوبکر تمام شد و مردم با او
بیعت کردند و از امیرمؤمنان
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) دست برداشتند، ابوبکر در برابر
علی (علیهالسّلام) اظهار خوشرویی میکرد ولی از آن حضرت گرفتگی و دلتنگی میدید این موضوع بر ابوبکر ناگوار بود، بطور خصوصی آن حضرت را دیدار کرد و گفت: چرا از من دلتنگی و از پیشوائی من بد بین هستی؟ امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود: اگر رغبت و
حرص بهخلافت نداشتی چه چیزی تو را واداشت که زیر بار خلافت رفتی؟ گفت: از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیده بودم که فرمود
امت من بر
گمراهی و
ضلالت اتفاق نمیکنند، چون دیدم همه امت بر پیشوائی من
اجماع کردند از حدیث پیمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیروی کردم ...
علی (علیهالسّلام) فرمود: آیا من از اُمت نبودم؟ آیا آن دستهایی که با تو مخالفت کردند چون
سلمان و
عمار و
ابی ذر و
مقداد از اُمت نبودند؟ ... پس چگونه به حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استدلال میکنی... سپس فرمود: بگو بدانم کسی که شایسته امر
خلافت است باید چه اوصافی داشته باشد؟ گفت: باید خیرخواه و وفادار باشد و به
قرآن و
سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و قضاوت عادلانه دانا باشد. حضرت فرمود: ای ابوبکر تو را بخدا این صفات در من است یا در تو؟ گفت: در شما ای ابوالحسن؟ آنگاه فرمود: ... تو را به خدا؛ آیا آیه
(یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً) درباره من است یا تو؟ گفت: درباره تو ای
علی بن ابی طالب.
یکی از نامهای
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) مُحَدثه است. محدثه به کسی میگویند که با
ملائکه هم سخن بوده باشد. این مساله، یکی از بزرگترین فضائل حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) بهشمار میرود. بر پایه دستهای از احادیث، پس از
شهادت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فرشتگان بر حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) فرود میآمدند و با او هم سخن میشدند.
مطابق روایت
مرحوم کلینی، حضرت فاطمه (سلامالله
علیها)، همسرش امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را از جریان گفتگویش با فرشتهها مطلع ساخت، امیرمؤمنان
علی (علیهالسّلام) با ایشان قرار گذاشت هرگاه صدای ملک را شنید او را خبر کند تا وی شنیدههایش را به صورت مکتوب درآورد، از آن پس آنچه را که ملائکه به حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) میگفتند، حضرت
علی (علیهالسّلام) گردآوری مینمود، از این مجموعه با نام
مصحف فاطمه یا صحیفه فاطمه یاد میشود. این کتاب نزد
ائمه (علیهمالسّلام) وجود دارد.
از تکههای مختلف این گزارشات مانند: " کَانَ یَاْتِیهَا جَبْرَئِیلُ" و " الْمَلَائِکَة کَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ فَتُنَادِیهَا"، میتوان استفاده نمود که این گفتگو نه یک یا چند بار، بلکه بهگونه مستمر ادامه داشت. خبر از جایگاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
بهشت، خبر از حوادث آینده، همچنین
بشارت به جایگاه بلند این بانو نزد خداوند، نمونههایی از محتوای این گفتگو است که از لابلای این روایات بهدست میآید.
پارهای از این سری روایات در یکی از قدیمیترین و در عینحال ارزشمندترین منبع حدیثی امامیه یعنی «
الکافی» کلینی (رحمةاللهعلیه) بازتاب دارد. میراث
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) نیز تعدادی از این روایات را در بر دارد. مشاهده مجموع این گزارشات، با توجه به اعتبار منابع گزارش دهنده، اطمینان به درستی آن را در پی داشته و موجب
استغناء از بحثهای سندی میباشد در عینحال؛ برخی از آنها چنانکه در ادامه خواهید دید، به تنهایی نیز از منظر قواعد رجالی دارای اعتبار است. در ادامه پنج گزارش از باب نمونه تقدیم میگردد.
گزارش یکم: ابوعبیده از
امام صادق (علیهالسّلام) با
سند معتبر.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ اَبِی عُبَیْدَةَ
«عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام): اِنَّ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً و کَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِیدٌ عَلی اَبِیهَا و کَانَ یَاْتِیهَا جَبْرَئِیلُ فَیُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلی اَبِیهَا و یُطَیِّبُ نَفْسَهَا و یُخْبِرُهَا عَنْ اَبِیهَا و مَکَانِهِ و یُخْبِرُهَا بِمَا یَکُونُ بَعْدَهَا فِی ذُرِّیَّتِهَا و کَانَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) یَکْتُبُ ذلِک.»امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بعد از شهادت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۷۵ روز زنده ماند و از غم رحلت پدر اندوه سختی او را گرفت، جبرئیل نزدش میآمد و نسبت به پدرش به او سر سلامتی میداد و او را خوش دل میکرد، از حال پدرش و جایگاه او و آنچه برای فرزندانش بعد از او پیش میآید خبر میداد، امیرمؤمنان
علی (علیهالسّلام) این مطالب را مینوشت.
بررسی سند روایت:
اعتبار و
وثاقت تمامی راویان این گزارش، پیشتر بیان گردید. شرح حال
محمد بن یحیی العطار ذیل گزارش نخست از فضیلت سوم گذشت.
احمد بن محمد بن عیسی اشعری هم شرح حالش ذیل گزارش نخست از فضیلت دوم، از نظرتان گذشت. شرححال سه راوی دیگر یعنی
حسن بن محبوب،
علی بن رئاب و
ابوعبیده حذاء، هر کدام به ترتیب ذیل اولین گزارش از فضیلت یکم، بیان گشت.
حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ
«قَالَ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ... ثُمَّ قَالَ وَ اَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَاِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ... فَلَا تَزَالُ بَعْدِی مَحْزُونَةً بَاکِیَةً... ثُمَّ تَرَی نَفْسَهَا ذَلِیلَةً بَعْدَ اَنْ کَانَتْ فِی اَیَّامِ اَبِیهَا عَزِیزَةً فَعِنْدَ ذَلِکَ یُؤْنِسُهَا اللَّهُ (تَعَالَی ذِکْرُهُ) بِالْمَلَائِکَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ...»ابن عباس میگوید: روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود ... آنگاه فرمود: همانا دخترم فاطمه، سرور تمام زنان از اولین آنها تا آخرینشان است ... او بعد از من همیشه ناراحت و گریان است ... و خود را خوار میبیند پس از آنکه در دوران پدر عزیز بود، در اینجا خدای
تعالی او را با فرشتگان مانوس سازد و او را همانند
مریم دختر
عمران میخواندند.
عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ
«عَنْ اَبَی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام). .. قُلْتُ: وَ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام)؟ قَالَ: اِنَّ اللَّهَ تَعَالی لَمَّا قَبَضَ نَبِیَّهُ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دَخَلَ عَلی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) مِنْ وَفَاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ مَا لَایَعْلَمُهُ اِلَّا اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) فَاَرْسَلَ اللَّهُ اِلَیْهَا مَلَکاً یُسَلِّی غَمَّهَا وَ یُحَدِّثُهَا فَشَکَتْ ذَلِکَ اِلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) فَقَالَ اِذَا اَحْسَسْتِ بِذَلِکِ وَ سَمِعْتِ الصَّوْتَ قُولِی لِی فَاَعْلَمَتْهُ بِذَلِکَ فَجَعَلَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) یَکْتُبُ کُلَّ مَا سَمِعَ حَتَّی اَثْبَتَ مِنْ ذَلِکَ مُصْحَفاً قَالَ ثُمَّ قَالَ اَمَا اِنَّهُ لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ مِنَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامِ وَ لَکِنْ فِیهِ عِلْمُ مَا یَکُونُ.» حماد بن عثمان میگوید: به امام صادق (علیهالسّلام) گفتم: مصحف فاطمه (سلامالله
علیها) چیست؟ فرمود: چون خدای
تعالی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
قبض روح کرد، فاطمه (سلامالله
علیها) در غم پدر آنقدر اندوهناک شد که جز خدای متعال کسی نمیداند، خداوند فرشتهای فرستاد تا او را
تسلیت دهد و با او گفتگو کند، او از این پیش آمد به
علی (علیهالسّلام) شکایت کرد (یعنی گزارش داد و یا شکایتش از نظر ننوشتن سخنان
فرشته بود)
علی (علیهالسّلام) فرمود: هر وقت نزول فرشته را احساس کردی و صدایش را شنیدی به من خبر ده، از آن پس
علی (علیهالسّلام) هرچه را میشنید، مینوشت تا اینکه از مجموع این نوشتهها مصحفی تشکیل شد. سپس امام (علیهالسّلام) فرمود: در آن مصحف احکام
حلال و
حرام نیست بلکه علم به حوادث آینده است.
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ
عَلِیٍّ السُّکَّرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا شُعَیْبُ بْنُ وَاقِدٍ قَالَ حَدَّثَنِی اِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ زَیْدِ بْنِ
عَلِیٍّ قَالَ
«سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) یَقُولُ اِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ (سلاماللهعلیها) مُحَدَّثَةً لِاَنَّ الْمَلَائِکَةَ کَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ فَتُنَادِیهَا کَمَا تُنَادِی مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ یَا فَاطِمَةُ اللَّهُ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ فَتُحَدِّثُهُمْ وَ یُحَدِّثُونَهَا فَقَالَتْ لَهُمْ ذَاتَ لَیْلَةٍ اَ لَیْسَتِ الْمُفَضَّلَةُ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَقَالُوا اِنَّ مَرْیَمَ کَانَتْ سَیِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَکِ سَیِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِکِ وَ عَالَمِهَا وَ سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ.» امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: فاطمه (سلامالله
علیها) را بدان جهت محدّثه نامیدند که فرشتگان از
آسمان فرود میآمدند و او را میخواندند همانطوری که مریم دختر عمران را صدا میزدند، آنها میگفتند: ای فاطمه خدا تو را برگزید و پاکیزهات نمود و در میان تمام زنان عالم تو را اختیار کرد. آن بانو با آنها سخن میگفت و آنها نیز با وی سخن میگفتند. شبی فاطمه (سلامالله
علیها) به فرشتگان فرمود: مگر مریم بنت عمران بر تمام زنان عالم برتری ندارد؟ گفتند: مریم بانو و سرور زنان عالم خودش بود و خداوند (عزّوجلّ) تو را سرور زنان عالم خودت و عالم مریم قرار داده و تو را سرور تمام زنان عالم از اولین آنها تا آخرینشان قرار داد.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی
عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ قَالَ
«قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ (علیهالسّلام): لِفَاطِمَةَ (سلاماللهعلیها) تِسْعَةُ اَسْمَاءٍ عِنْدَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) فَاطِمَةُ وَ الصِّدِّیقَةُ وَ الْمُبَارَکَةُ وَ الطَّاهِرَةُ وَ الزَّکِیَّةُ وَ الرَّضِیَّةُ وَ الْمَرْضِیَّةُ وَ الْمُحَدَّثَةُ وَ الزَّهْرَاءُ...»امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: فاطمه (سلامالله
علیها) نزد خداوند متعال نُه اسم دارد. فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، رضیه، مرضیه، محدثه و زهراء.
یکی از بالاترین ویژگیهای حضرت فاطمه (سلامالله
علیها)، برتری او نسبت به سایر بانوان است. این معنا، محصول روایات فراوان است. این روایات با الفاظ گوناگونی مانند:
«فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ هَذِهِ الْاُمَّةِ»،
«سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ»،
«سَیِّدَةُ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ»، در
منابع حدیثی امامیه بازتاب دارد.
نکته قابل توجه آنکه؛ بر پایه تعدادی از گزارشات، این ویژگی برای تعدادی دیگر از بانوان هم بیان شده است. بهعنوان نمونه در یک روایتی را که
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) نقل میکند، اینگونه آمده است: اَفْضَلُ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعٌ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَاَةُ فِرْعَوْنَ.
آنچه در وهله اول از مشاهده این سری روایات به ذهن میآید آن است که ویژگی فوق، فضیلت انحصاری برای فاطمه (سلامالله
علیها) بهشمار نمیرود بلکه وی در ردیف بانوانی چون مریم و خدیجه (علیهماالسلام) در زمره زنان برتر عالم جای دارد.
در پاسخ از این توهم باید توجه داشت آنچه از سخن پیشوایان دین استفاده میشود آن است که برتری حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) نسبت به دیگر بانوان، صرفاً به مقطع زمانی ایشان خلاصه نمیشود بلکه این شرافت، نسبت به تمامی بانوان از ابتدای نظام هستی تا پایان است، این در حالی است که برتری افرادی چون حضرت مریم و
حضرت خدیجه (سلامالله
علیها) تا این حد فراگیر نبوده بلکه امری به اصطلاح نِسبی است بدانمعنا که آنها تنها نسبت به زنان روزگار خودشان برتر بودند نه آنکه نسبت به همه زنان عالم برتر بوده باشند. اینمطلب با مشاهده روایاتی که در ذیل تقدیم میگردد، به روشنی معلوم میگردد. وانگهی آنچه از امثال روایت شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) میتوان استفاده نمود آنست که این چهار نفر برترین افراد در میان زنان اهل بهشت هستند، این منافاتی ندارد که در میان خودشان یک نفر نسبت به بقیه برتر بوده باشد.
همانطور که در آغاز این بخش گفتیم، روایات مربوط به افضلیت
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) فراوان است و ملاحظه مجموع اینها اطمینان به صدور آن از معصوم (علیهالسّلام) را در پی دارد که این خود موجب بینیازی ما از بحثهای سندی میشود، البته در این قسمت هم مانند سایر بخشهای این مقاله، تعدادی از گزارشات به تنهایی نیز از نظر قواعد رجالی اعتبار کافی را دارند و میتوان بدان استناد نمود. در ادامه تعداد پنج نمونه از این دست گزارشات تقدیم میگردد.
گزارش یکم: مفضل از
امام صادق (علیهالسّلام) با
سند معتبر.
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:
«قُلْتُ لِاَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) اَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی فَاطِمَةَ اَنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اَهِیَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا فَقَالَ ذَاکَ لِمَرْیَمَ کَانَتْ سَیِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ.»مفضّل میگوید: به امام صادق (علیهالسّلام) گفتم: برایم از گفته
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: فاطمه سرور زنان جهانیان است، توضیح دهید، آیا او بزرگ بانوان زمان خود بود؟ امام (علیهالسّلام) فرمود: این مقام برای حضرت مریم است که بزرگ زنان در زمان خود بود، اما فاطمه (سلامالله
علیها) سرور بانوان سراسر جهان هستی از آغاز تا پایان است.
سخن شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) پیرامون وثاقت احمد بن زیاد همدانی ذیل روایت دوم از فضیلت یکم گذشت. اعتبار و اتقان دو راوی بعد از او یعنی
علی بن ابراهیم و پدرش هم ذیل روایت نخست از همان فضیلت بیان گردید. بحث از وثاقت
محمد بن سنان هم ذیل روایت نخست از فضیلت دوم از نظرتان گذشت. تنها راوی باقی مانده، مفضل است. وثاقت یا عدم وثاقت او در میان دانشمندان مورد نزاع است. رجال شناسی مانند
نجاشی عباراتی از قبیل: فاسد المذهب و مضطرب الروایة، درباره او بهکار برده است.
در عینحال؛ ادعای ما آن است که بر پایه شواهد و قرائن موجود، میتوان به وثاقت و اعتبار او پی برد.
قرینه نخست: عالم بزرگی مانند
شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) او را در راس اصحاب خاص و مورد وثوق امام صادق (علیهالسّلام) معرفی میکند. او مینویسد: ممن روی صریح النص بالامامة من ابی عبدالله الصادق (علیهالسّلام)
علی ابنه ابی الحسن موسی (علیهالسّلام) من شیوخ اصحاب ابی عبدالله وخاصته وبطانته وثقاته الفقهاء الصالحین، المفضل بن عمر الجعفی.
از جمله بزرگان، خواص و اصحاب مورد وثوق امام صادق (علیهالسّلام) که از آنحضرت درباره امامت
امام کاظم (علیهالسّلام) روایت نقل کردند،
مفضل بن عمر جعفی است.
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) به هنگام شرححال او، ایرادی بر او وارد نمیکند، علاوه بر آن، در مواردی او را تایید هم کرده است. در کتاب "
الغیبه" خود، او را از جمله اصحاب مورد ستایش
ائمه (علیهمالسّلام) بر میشمارد و میگوید: نذکر من کان ممدوحا منهم حسن الطریقة... ومنهم المفضل بن عمر.
در کتاب "
تهذیب الاحکام" روایتی را که محمد بن سنان از مفضل نقل میکند، به دلیل وجود ابن سنان، از ناحیه سند مورد اشکال قرار میدهد، بدیهی است اگر نسبت به مفضل نقدی میداشت باید بیان میکرد و عدم نقد او در این مقام، نشان از اعتمادش نسبت به مفضل دارد. متن او را بنگرید: فاول ما فی هذا الخبر انه لم یروه غیر محمد بن سنان عن المفضل بن عمر ومحمد بن سنان مطعون علیه.
اولین اشکالی که متوجه این روایت است آنکه این روایت را کسی غیر از محمد بن سنان از مفضل نقل نکرد و محمد بن سنان مورد طعن است.
قرینه دوم: عدهای از بزرگان که در میان آنها چند نفر از
اصحاب اجماع مانند
ابن ابی عمیر وجود دارند، از مفضل روایت نقل کردند. این امر به نوبه خود شاهدی بر
اعتبار او به حساب میآید.
قرینه سوم: امام صادق (علیهالسّلام) بسیاری از معارف توحیدی را برای مفضل بیان مینمود و او سخنان امام را در یک مجموعه با نام "
توحید مفضل" جمعآوری نمود. این مساله هم در جای خود، نشان از اعتبار او نزد امام (علیهالسّلام) دارد.
قرینه چهارم: از وی در روایات فراوان ستایش شده است. البته روایاتی هم به چشم میآید که از مذمت او توسط امام (علیهالسّلام) حکایت دارد، اما همانگونه که
آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) بیان میدارد، روایات مدح او فراوان است و این سری اخبار قدرت مقابله با آنها را ندارند، بههمین دلیل باید توجیهی برای آنها جُست مثل آنکه در مقام
تقیه بوده باشد همانطور که امام (علیهالسّلام) برخی دیگر از اصحاب خاص خود نظیر
زراره و
محمد بن مسلم را مورد مذمت قرار داده است.
شیخ حر عاملی (رحمةاللهعلیه) هم نظر بر آن دارد که باید روایات دال بر مذمت مفضل را بر اُموری مانند تقیه، حمل نمود. این امر میتواند به دلیل کثرت و قوت روایات مدح مفضل یا قرائنی دیگر نظیر آنچه در بالا آوردیم، بوده باشد. ایشان نوشته است: روی الکشی له مدحا بلیغا یقتضی جلالته ووکالته وثقته وروی له ذما ینبغی حمله
علی ما فی "زرارة".
کَشی، روایاتی را آورده که بر بزرگی و وثاقت مفضل دلالت دارد، همچنین روایت در مذمت او هم آورده است که شایسته است آن را همانند روایاتی که در مذمت زراره وارد شد، توجیه کنیم.
گفتنی است؛ مطابق دیدگاه برخی محققان، ضعیف شمردن مفضل، در نسبت دادن اعتقادات غلو آمیز به وی از سوی برخی، ریشه دارد.
مرحوم
مامقانی به هنگام شرححال مفضل، همین نکته را متذکر میشود. به اعتقاد وی نمیتوان به نسبتِ غلوّی که متقدمین به یک نفر دادند، اعتماد کرد زیرا آنها دراینباره بسیار سختگیر بودند و حتی اعتقاد به برخی مقامات
اهلبیت (علیهمالسّلام) که امروزه برای ما امری بدیهی است، از منظر آنها غلو بهشمار میآمد. از باب نمونه شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) قول به عدم اسهاء پیامبر و ائمه (
علیهمالسّلام) را غلوّ میداند در حالی که این امر و مسائلی مانند آن، امروزه از
ضروریات مذهب ما به حساب میآید. متن کلام او چنین است:
ان رمی القدماء الرجل بالغلو لا یعتمد علیه و لا یرکن الیه لوضوح کون القول بادنی مراتب فضائلهم (
علیهمالسّلام) غلوّا عند القدماء و کون ما نعدّه الیوم من ضروریّات مذهب التشیّع غلوّا عند هؤلاء و کفاک فی ذلک عدّ الصّدوق (رحمةاللهعلیه) نفی السّهو عنهم (
علیهمالسّلام) غلوّا مع انّه الیوم من ضروریّات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم
علی العلم بما یاتی بتوسّط جبرئیل و النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غلوّ عندهم و من ضروریّات المذهب الیوم و هکذا.
همانا رمی به غلو از سوی قدماء، نسبت به یک نفر را نمیتوان اعتماد نمود زیرا روشن است که از منظر آنها، قائل شدن به پایینترین مرتبه از فضائل اهلبیت (
علیهمالسّلام) غلوّ بهشمار میرفت و آنچه امروزه از ضروریات مذهب شیعه به حساب میآید، نزد آنها غلوّ بوده است. دراینباره کافی است بدانیم، (از باب نمونه) شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) قول به نفی اسهاء النبی و ائمه (
علیهمالسّلام) را غلو میداند در حالی که این امر امروزه از ضروریات مذهب است.
علاوه بر آن؛ همانطور که گذشت عدهای از بزرگان از جمله برخی از اصحاب اجماع مانند ابن ابی عمیر از مفضل روایات نقل میکردند، حال چگونه میتوان پذیرفت او اعتقادات غلو آمیز داشته و به عنوان فردی غیر قابل قبول بوده در عینحال روایات گوناگون از وی نقل کرده باشند؟!
نکته دیگر که در این مجال باید بدان توجه نمود، عباراتی است که
نجاشی به عنوان یک رجال شناس متبحر درباره مفضل بهکار گرفته است. آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) که خود از قائلین به وثاقت مفضل است، پس از آنکه روایات ستایش آمیز مفضل را به دلیل حجم قابل توجه آن بر روایات نکوهش آمیز وی ترجیح میدهد و سخنان بزرگانی مانند شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) درباره وثاقت مفضل را بیان میدارد، درصدد پاسخ از سخن نجاشی بر میآید و مینویسد:
واما ما ذکره النجاشی من انه کان فاسد المذهب، مضطرب الروایة، لا یعبا به وقد ذکرت له مصنفات لا یعول
علیها، ففیه تفصیل: اما قوله فهو فاسد المذهب فیعارضه ما تقدم من الشیخ المفید من عده من الفقهاء الصالحین ومن خاصة ابی عبدالله (علیهالسّلام) وبطانته ولا یسعنا الا ترجیح کلام الشیخ المفید
علی کلام النجاشی من جهة معاضدته بما تقدم من الروایات التی لا یبعد دعوی التبادر الاجمالی فیها. واما قوله: مضطرب الروایة فهو ان صح لا یکشف عن عدم الوثاقة کما تقدم بیانه فی ترجمة المعلی بن محمد البصری. واما قوله: وقد ذکرت له مصنفات لا یعول
علیها فهو مبنی
علی ما ذکره من انه فاسد المذهب مضطرب الروایة وقد عرفت الحال فیه. والنتیجة ان المفضل بن عمر جلیل ثقة. والله العالم.
سخن نجاشی درباره مفضل که "وی دارای مذهبی فاسد و احادیث او دارای اضطراب است، و مصنفاتی برای او ذکر شده که بدان اعتماد نمیشود" را به تفصیل مورد بررسی قرار میدهیم. اما گفتار او درباره فاسد المذهب بودنش، با گفتار شیخ مفید که او را از جمله اصحاب خاص امام صادق (علیهالسّلام) قرار داده، در تعارض است و باید قول مفید (رحمةاللهعلیه) را بر گفتار نجاشی ترجیح داد به دلیل آنکه قول مفید (رحمةاللهعلیه) با روایات ستایش مفضل که چه بسا بتوان ادعای
تواتر اجمالی آن را نمود، موافق است. اما گفتار او درباره مضطرب الروایه بودن مفضل، بر فرض آنکه این سخن را بپذیریم، تلازمی با عدم وثاقت مفضل ندارد همانطور که اینمطلب در ترجمه
معلی بن محمد بصری بیان گردید. اما سخن او که گفت برای او مصنفاتی ذکر شده که بدان اعتماد نمیشود، بهدلیل آن است که او را فاسد المذهب و مضطرب الروایه میداند و ما از این دو مطلب پاسخ دادیم. در نتیجه باید گفت: مفضل فردی بزرگ و مورد وثوق است. دانای حقیقی خداوند است.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ
«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهمالسّلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ اُمُّهُمَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ.»امام رضا (علیهالسّلام) از پدرانش و آنها از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آوردهاند:
حسن و
حسین، سرور جوانان اهل بهشتاند و مادرشان سرور زنان عالم است.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سلم
[
سَالِمِ
]
بْنِ الْبَرَاءِ الْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ الرَّازِیُّ التَّمِیمِیُّ قَالَ
«حَدَّثَنِی سَیِّدِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا (علیهالسّلام) قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَ رَسُولُ اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ خَیْرُ اَهْلِ الْاَرْضِ بَعْدِی وَ بَعْدَ اَبِیهِمَا وَ اُمُّهُمَا اَفْضَلُ نِسَاءِ اَهْلِ الْاَرْضِ.»امام رضا (علیهالسّلام) از پدرانش و آنها از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کردند: همانا حسن و حسین بهترین افراد روی زمین بعد از من و پدرشان هستند و مادرشان با فضیلتترین بانوان روی زمین است.
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْاَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَی ابْنِ اُخْتِ الْوَاقِدِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ
«قَالَ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صکَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (علیهمالسّلام) فَقَالَ اللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّ هَؤُلَاءِ اَهْلُ بَیْتِی وَ اَکْرَمُ النَّاسِ عَلَیَّ... وَ اِنَّهَا (فَاطِمَةَ) لَسَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ اَهِیَ سَیِّدَةٌ لِنِسَاءِ عَالَمِهَا فَقَالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذَاکَ لِمَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَاَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَهِیَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ.»ابن عباس میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روزی نشسته بود و
علی، فاطمه، حسن و حسین نزد آنحضرت بودند، آنگاه فرمود: بار خدایا؛ میدانی اینها اهلبیت من و محترمترین مردم نزد من هستند ... (سپس فرمود) همانا فاطمه سرور زنان عالم است. عرض شد: ای رسول خدا؛ آیا او سرور زنان زمان خود است؟ فرمود: او مریم بود که سرور زنان دوران خودش بود، اما دخترم فاطمه سرور زنان عالم از اولین آنها تا آخرینشان است.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ اَبِی اِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ الْعَطَّارِ قَالَ:
«قُلْتُ لِاَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَسَیِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا قَالَ ذَاکَ مَرْیَمُ وَ فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ...»حسن بن زیاد میگوید: به امام صادق (علیهالسّلام) گفتم: سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: فاطمه سرور زنان بهشت است، آیا او سرور زنان دوران خود است؟ فرمود: آن مریم بود که سرور زنان زمان خود بود، اما فاطمه (سلامالله
علیها) سرور تمام زنان بهشت از اولین آنها تا آخرینشان است.
بر اساس روایات، تنها
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) برای
ازدواج با
فاطمه (سلاماللهعلیها) با ایشان هم کفو بود و غیر او کسی شایستگی همسری با او را نداشت. برپایه این روایات، نبود کفو و همتراز برای فاطمه (سلامالله
علیها) تنها اختصاص به مردانِ روزگارش نداشته بلکه از ابتدای خلقت تا پایان، کسی برازنده او نبوده است. این امر، نشان از جایگاه بلند این بانو دارد، بههمین دلیل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تمامی خواستگاران حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) را رد نمود و نهایتا فاطمهاش را به همسری
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) درآورد. (تفصیل این مطلب در بخش بعدی از نوشتار خواهد آمد) روایات این مجموعه در منابع گوناگون حدیثی انعکاس دارد. در این بخش تعداد ۳ روایت و مجموعاً با ۷ سند از منابع امامیه، فراهم آمده است.
گزارش یکم: امام
علی از رسول خدا (علیهماالسلام) با
سند معتبر.
۱. ۱: حَدَّثَنَا اَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ النُّعَیْمِ الشَّاذَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیسَ حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ
«عَنْ اَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ (علیهمالسّلام) قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). .. هَبَطَ عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اِنَّ اللَّهَ (جَلَّ جَلَالُهُ) یَقُولُ لَوْ لَمْ اَخْلُقْ عَلِیّاً لَمَا کَانَ لِفَاطِمَةَ ابْنَتِکَ کُفْوٌ عَلَی وَجْهِ الْاَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ.»۱. ۲: حَدَّثَنَا بِهَذَا الْحَدِیثِ اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (
علیهمالسّلام) عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
جبرئیل بر من نازل شد و گفت: ای پیامبر؛
خداوند متعال میفرماید: اگر
علی بن ابی طالب را خلق نمیکردم، در روی زمین، از
آدم ابوالبشر و بعد او، هم ترازی برای دخترت فاطمه نمیبود.
هر دو سند از نظر قواعد
رجال معتبر است. در ادامه به بررسی آن میپردازیم.
اَبُومُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ النُّعَیْمِ الشَّاذَانِی:
جعفر بن نعیم از جمله کسانی است که
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) در کتابهای گوناگونش روایات متعددی را بدون واسطه از او نقل نموده است و مطابق قاعدهای را که ذیل گزارش یکم از فضیلت دوم بیان شد، این امر میتواند نشانه اعتماد صدوق (رحمةاللهعلیه) نسبت به این فرد بوده باشد.
اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیس:
احمد بن ادریس هم انسانی مورد اعتماد است.
نجاشی (رحمةاللهعلیه) درباره او مینویسد: احمد بن ادریس الاشعری کان ثقة فقیها فی اصحابنا کثیر الحدیث.
احمد بن ادریس اشعری انسانی مورد وثوق و یکی از فقیهان اصحاب ما و دارای احادیث فراوان بوده است.
اِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِم: شرح حال او ذیل گزارش دوم از فضیلت یکم بیان گردید.
عَلِیُّ بْنُ مَعْبَد:
ابراهیم بن هاشم علاوه بر روایت فوق، در موارد متعدد از این شخص روایت دارد. گفتیم کثرت نقل از یک
راوی میتواند نشانه اعتماد نسبت به او بوده باشد.
الْحُسَیْنُ بْنُ خَالِد: شرححالی از این فرد در کتابهای رجالی بهچشم نمیآید اما با توجه به آنکه
بزنطی و
ابن ابی عمیر که هر دو از جمله مشایخ ثقاتاند و بنابه گفته
شیخ الطائفه (رحمةاللهعلیه) تنها از راویان مورد وثوق روایت میکنند (لا یروون ولا یرسلون الا عمن یوثق به.
) میتوان به وثاقت این راوی پی برد.
در میان سلسله راویان سند دوم، تنها احمد بن زیاد همدانی، تازگی دارد. وثاقت وی از زبان شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) را ذیل گزارش دوم از فضیلت یکم، آوردیم.
۲. ۱: عدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الْخَیْبَرِیِّ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ
«عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّه (علیهالسّلام) قَالَ سَمِعْتُه یَقُولُ لَوْ لَا اَنَّ اللَّه تَبَارَکَ وتَعَالَی خَلَقَ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لِفَاطِمَةَ مَا کَانَ لَهَا کُفْوٌ عَلَی ظَهْرِ الاَرْضِ مِنْ آدَمَ ومَنْ دُونَه.»امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: اگر خداوند متعال
علی (علیهالسّلام) را برای فاطمه نمیآفرید، در روی زمین، از آدم گرفته تا هرکس دیگر، هم شانی برای فاطمه (علیهاالسّلام) نبود.
۲. ۲: حَدَّثَنِی جَمَاعَةٌ عَنْ اَبِی غَالِبٍ الزُّرَارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ، عَنْ عِدَّةٍ مِنْ اَصْحَابِهِ، عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الْخَیْبَرِیِّ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ
«عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام): لَوْ لَا اَنَّ اللَّهَ خَلَقَ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام). ..»۲. ۳: اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنِ الْخَیْبَرِیِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ
«عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَوْ لَا اَنَ اللَّهَ خَلَقَ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام). ..»۲. ۴: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ قَالَ
«قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام). .. لَوْ لَا اَنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ تَزَوَّجَهَا لَمَا کَانَ لَهَا کُفْؤٌ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ عَلَی وَجْهِ الْاَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ.»امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: برای فاطمه نُه اسم نزد خدا است. فاطمة،
صدیقه،
مبارکه،
طاهره،
زکیه،
راضیه،
مرضیه،
محدثه و
زهرا. سپس فرمود: آیا میدانی تفسیر فاطمه چیست؟ عرض کردم: آقای من شما بفرمائید. فرمود: برای آن است که او از بدیها بریده شده است. سپس امام فرمود: اگر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فاطمه را به همسری نمیگرفت، از حضرت آدم گرفته تا غیر او، برای فاطمه هم شانی نبود.
اَخْبَرَنَا الشَّیْخُ اَبُو
عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِیمَا اَجَازَ لِی رِوَایَتَهُ عَنْهُ وَ کَتَبَ لِی بِخَطِّهِ سَنَةَ اِحْدَی عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَ: اَخْبَرَنِی اَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الصَّقَّالِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ مَعْقِلٍ الْعِجْلِیُّ القرمسی
[
الْقِرْمِیسِینِیُ
]
بِشَهْرَزُورَ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ اَبِی الصُّهْبَانِ الْبَاهِلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ
«عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ (علیهماالسلام) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِی عَنِ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): لَوْ لَا عَلِیٌّ مَا کَانَ لِفَاطِمَةَ کُفْوٌ اَبَداً.»جابر بن عبدالله انصاری میگوید: روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رو به اصحابش کرد و فرمود: همانا خداوند متعال در
دنیا به فاطمه پدری مانند من داد و شوهر او را
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) قراد داد که اگر
علی (علیهالسّلام) نبود برای او همشانی نبود و حسن و حسین (علیهماالسّلام) که سرور بهشتیان هستند به او عنایت نمود.
داستان ازدواج امیرمؤمنان و حضرت فاطمه (علیهماالسلام) یکی از نقاط شکوهمند زندگانی این دو انسان بزرگ است.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بارها اعلان نمود که پیوند میان
علی و فاطمه (علیهماالسلام) بهدستور خداوند متعال است، بههمین دلیل آن حضرت دیگر خواستگاران فاطمه (علیهاالسّلام) را رد کرد و تنها دخترش را به عقد پسر عمویش
علی (علیهالسّلام) در آورد.
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) به این ازدواج افتخار میکرد و آن را فضیلتی برای خود بهشمار میآورد.
مضامین فوق، توشه مجموعه قابل توجهی از روایات منابع امامیه است. پارهای از این دست روایات در منابع دست اول امامیه و تعدادی در منابع پائینتر به ثبت رسیده است. نگارنده در نوشتهای جداگانه، به ۳۰ سند در این باره دست یافته است. بدیهی است با توجه به این حجم بالا، جایی برای تردید در صحت این گزارشها نخواهد بود و بحثهای سندی هم مجالی نخواهد داشت، در عینحال؛ در این بخش هم همانند سایر بخشهای این نوشتار روایات معتبر به چشم میخورد. در ادامه چهار نمونه از این سری روایات و مجموعاً با ۶ سند، ارائه میگردد:
گزارش یکم: یعقوب بن شعیب از امام صادق (علیهالسّلام) با سند معتبر.
۱. ۱: عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ اَسْبَاطٍ عَنْ دَاوُدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ
«قَالَ لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَلِیّاً فَاطِمَةَ دَخَلَ عَلَیْهَا وهِیَ تَبْکِی فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ فَوَاللَّه لَوْ کَانَ فِی اَهْلِی خَیْرٌ مِنْه مَا زَوَّجْتُکِه ومَا اَنَا زَوَّجْتُه ولَکِنَّ اللَّه زَوَّجَکِ.»۱. ۲: حَدَّثَنِی جَمَاعَةٌ عَنْ اَبِی غَالِبٍ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الزُّرَارِیِّ عَنْ خَالِهِ عَنِ الْاَشْعَرِیِّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ اَسْبَاطٍ عَنْ دَاوُدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ
«عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَاطِمَةَ عَلِیّاً...»امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: آنگاه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاطمه را به ازدواج
علی (علیهالسّلام) درآورد، وارد بر دخترش شد، در حالی که فاطمه (علیهاالسّلام)
گریه میکرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: چرا گریه میکنی؟ به خداوند
سوگند اگر در میان اهلبیتم کسی بهتر از
علی بود همانا تو را به ازدواج او در میآوردم. من تو را از پیش خود به ازدواج او در نیاوردم، بلکه خداوند تو را برای
علی تزویج نمود.
لازم به ذکر است؛ سند روایت کافی به
یعقوب بن شعیب منتهی میشود، اما بهنظر میرسد که او از امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده است زیرا وی از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) بهشمار میرود و همانطور که در سند دوم از
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) ملاحظه میکنید، او همین روایت را از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند.
این را هم باید توجه داشت؛ گریه حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) آنگونه که در روایت فوق آمده، هرگز نشان از نارضایتی این بانو از این ازدواج نیست زیرا مطابق روایات فراوان، این پیوند امری آسمانی و بهدستور خداوند بوده و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
علی (علیهالسّلام) را بهعنوان بهترین فرد، برای ازدواج با فاطمه (علیهاالسّلام) برگزید، بدیهی است هیچگاه ایشان از ازدواج با بهترین افراد، آن هم بنا به خواست الهی، ابراز نارضایتی نمیکند. علاوه بر آنکه مطابق پارهای از روایات، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بعد از آنکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیشنهاد ازدواج با
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) را داد، اظهار رضایت نمود. بنابراین وجهی ندارد که بدان ناراضی باشد. بنابراین؛ گریهی این بانو میتواند به جهت مسایل دیگر همچون جدایی از خانه پدر و ... باشد.
بررسی سند کافیسلسله راویان کلینی (رحمةاللهعلیه) به اتفاق از وثاقت کافی برخوردار هستند. در ادامه تک تک آنها را بررسی میکنیم.
عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا: ابتدای سند با عبارت "عدة من اصحابنا" شروع میشود و
راوی بعد از آن،
احمد بن محمد بن خالد برقی است.
علامه حلی (رحمةاللهعلیه) از قول مرحوم
کلینی نقل میکند: کلما ذکرته فی کتابی المشار الیه عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد البرقی، فهم
علی بن ابراهیم وعلی بن محمد بن عبدالله ابن اذینة واحمد بن عبدالله بن امیة و
علی بن الحسن.
هر گاه در کتابم گفتم: عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد البرقی، مقصود از آن عده و جماعت عبارتند از:
علی بن ابراهیم،
علی بن محمد بن عبدالله بن اذینه، احمد بن عبدالله بن اُمیه و
علی بن حسن.
هرگاه بتوانیم وثاقت حتی یک نفر از این جماعت را ثابت کنیم، این طبقه از جهت
دانش رجال قابل تمسک و به اصطلاح معتبر است. همانطور که مشاهده میکنید یکی از این افراد
علی بن ابراهیم قمی است که وثاقت او از زبان
نجاشی پیشتر گذشت.
اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِد: احمد بن محمد بن خالد برقی از نظر نجاشی مورد اعتماد است. وی درباره این راوی نوشته است: وکان ثقة فی نفسه
احمد بن محمد بن خالد فردی مورد وثوق بود.
عَلِیُّ بْنُ اَسْبَاط: همچنین
علی بن اسباط از نگاه نجاشی مورد وثوق است.
علی بن اسباط بن سالم... ثقة.
علی بن اسباط مورد وثوق است.
دَاوُد بن ابی یزید یا دَاوُد بن حصین: در اینکه این شخص،
داود بن ابییزید کوفی است یا داود بن حصین، جای تردید وجود دارد. البته هر دو از منظر نجاشی مورد وثوق هستند. او مینویسد: داود بن ابی یزید الکوفی... ثقة.
داود بن ابی یزید کوفی مورد وثوق است.
داود بن حصین الاسدی ثقة.
داود بن حصین اسدی مورد وثوق است.
البته
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) داود بن حصین را
واقفی میداند اما باید دانست واقفی بودن یک راوی مانع از اخذ روایات او نمیشود.
آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) در اینباره مینویسد: انه مع ذلک یعتمد
علی روایاته لانه ثقة بشهادة النجاشی.
با آنکه داود بن حصین واقفی است، به روایاتش اعتماد میشود زیرا نجاشی به وثاقت او
شهادت داده است.
یَعْقُوبُ بْنُ شُعَیْب: وی نیز همچون راویان گذشته از منظر نجاشی قابل اعتماد است. او میگوید: یعقوب بن شعیب بن میثم... ثقة
یعقوب بن شعیب مورد وثوق است
۲. ۱: حَدَّثَنَا اَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ النُّعَیْمِ الشَّاذَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیسَحَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ
«عَنْ اَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهمالسّلام) عَنْ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَا عَلِیُّ لَقَدْ عَاتَبَتْنِی رِجَالٌ مِنْ قُرَیْشٍ فِی اَمْرِ فَاطِمَةَ وَ قَالُواخَطَبْنَاهَا اِلَیْکَ فَمَنَعْتَنَا وَ تَزَوَّجْتَ عَلِیّاً فَقُلْتُ لَهُمْ وَ اللَّهِ مَا اَنَا مَنَعْتُکُمْ وَ زَوَّجْتُهُ بَلِ اللَّهُ تَعَالَی مَنَعَکُمْ وَ زَوَّجَهُ.»۲. ۲: حَدَّثَنَا بِهَذَا الْحَدِیثِ اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (
علیهمالسّلام) عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: یا
علی؛ عدهای از مردان قریش درباره فاطمه مرا ملامت کردند و گفتند که ما از فاطمه خواستگاری کردیم اما تو ما را منع نمودی و او را به ازدواج
علی بن ابی طالب درآوردی. من در جواب آنها گفتم: سوگند به خداوند که من شما را منع نکردم و فاطمه را به عقد
علی در نیاوردم بلکه خدا شما را منع کرد و او را به عقد
علی درآورد.
بررسی سنداین روایت همان گزارش نخست از فضیلت هشتم است و سند آن در همان قسمت بررسی شد.
۳. ۱: حَدَّثَنَا اَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ الْفَقِیهُ الْمَرْوَزِیُ بِمَرْوَرُودَ فِی دَارِهِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو بَکْرِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سُلَیْمَانَ الطَّائِیُ بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبِی فِی سَنَةِ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی
عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا (علیهالسّلام) سَنَةَ اَرْبَعٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ.
۳. ۲: وَ حَدَّثَنَا اَبُو مَنْصُورٍ اَحْمَدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ بَکْرٍ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو اِسْحَاقَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْفَقِیهُ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِیُّ الشَّیْبَانِیُّ عَنِ الرِّضَا
عَلِیِّ بْنِ مُوسَی (علیهالسّلام).
۳. ۳: وَ حَدَّثَنِی اَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْاُشْنَانِیُّ الرَّازِیُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْفَرَّاءِ
«عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا (علیهالسّلام) قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اَتَانِی مَلَکٌ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اِنَّ اللَّهَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ قَدْ زَوَّجْتُ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ فَزَوِّجْهَا مِنْهُ.»رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ملکی از سوی خداوند بر من نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید: فاطمه را به ازدواج با
علی بن ابی طالب درآوردم، پس تو هم او را به عقد
علی درآور.
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ
عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ
عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حُکَیْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مَکْحُولٍ قَالَ
«قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ اَصْحَابِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنَّهُ لَیْسَ فِیهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَةٌ اِلَّا وَ قَدْ شَرِکْتُهُ فِیهَا وَ فَضَلْتُهُ وَ لِی سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ یَشْرَکْنِی فِیهَا اَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَاَخْبِرْنِی بِهِنَّ فَقَالَ... السَّابِعَةَ عَشْرَةَ فَاِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) زَوَّجَنِی فَاطِمَةَ وَ قَدْ کَانَ خَطَبَهَا اَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَزَوَّجَنِی اللَّهُ مِنْ فَوْقِ سَبْعِ سَمَاوَاتِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هَنِیئاً لَکَ یَا عَلِیُّ فَاِنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ زَوَّجَکَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةَ نِسَاءِ اَهْلِ الْجَنَّة.» مکحول از امیرمؤمنان
علی (علیهالسّلام) نقل میکند: حافظان از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میدانند که در میان آنها کسی نیست که فضیلتی داشته باشد جُز آنکه من با او شریکم و بر او برتری دارم و من هفتاد منقبت دارم که هیچکدام از آنان با من شریک نیستند. عرض کردم یا امیرالمؤمنین مرا از آنها آگاه کن فرمود: ... فضیلت هفدهم: همانا خداوند فاطمه را به ازدواج با من درآورد در حالی که
ابوبکر و
عمر بن خطاب پیش از من از او خواستگاری نمودند. همانا خداوند بالای آسمان هفتگانه فاطمه را به ازدواج با من درآورد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: یا
علی بر تو گوارا باد همانا خداوند فاطمه را که سرور زنان بهشت است به عقد تو درآورد.
شفاعت یک مفهوم دینی است و عموم مسلمانان بدان اعتقاد دارند. مقصود از شفاعت این است که در روز قیامت حقایق مقدسی مانند قرآن کریم و نیز عدهای از اولیای الهی در اثر لیاقتهایی که در این دنیا کسب کردند، نزد خداوند متعال برای مؤمنان شفاعت میکنند، آنان را از عذاب جهنم نجات میدهند و یا سبب بالا رفتن درجاتشان میگردند. مطابق روایات متعدد، حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) از جمله کسانی است که مقام شفاعت به او اعطا میشود. او بالاترین رتبه را در این جایگاه دارد و افراد فراوانی بواسطه ایشان از جهنم رهایی مییابند.
در ادامه چهار روایت و مجموعاً با پنج سند به عنوان نمونههایی چند از این سری روایات تقدیم میگردد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ
«سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) یَقُولُ لِفَاطِمَةَ (سلاماللهعلیها) وَقْفَةٌ عَلَی بَابِ جَهَنَّمَ فَاِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ کُتِبَ بَیْنَ عَیْنَیْ کُلِّ رَجُلٍ مُؤْمِنٌ اَوْ کَافِرٌ فَیُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ اِلَی النَّارِ فَتَقْرَاُ فَاطِمَةُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُحِبّاً فَتَقُولُ اِلَهِی وَ سَیِّدِی سَمَّیْتَنِی فَاطِمَةَ وَ فَطَمْتَ بِی مَنْ تَوَلَّانِی وَ تَوَلَّی ذُرِّیَّتِی مِنَ النَّارِ وَ وَعْدُکَ الْحَقُّ فَیَقُولُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ). .. وَ اِنَّمَا اَمَرْتُ بِعَبْدِی هَذَا اِلَی النَّارِ لِتَشْفَعِی فِیهِ فَاُشَفِّعَکِ وَ لِیَتَبَیَّنَ لِمَلَائِکَتِی وَ اَنْبِیَائِی وَ اَهْلِ الْمَوْقِفِ مَکَانَتُکِ عِنْدِی فَمَنْ قَرَاْتِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُؤْمِناً فَخُذِی بِیَدِهِ وَ اَدْخِلِیهِ الْجَنَّةَ.» محمد بن مسلم از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل میکند:
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بر درب
جهنم توقفی میکند، چون
روز قیامت شود بین دیدگان هر شخصی نوشته میشود که او
مؤمن است یا
کافر، چه بسا شخصی را که دوستدار اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است میآورند و به واسطه
گناهان زیادش دستور داده میشود او را در
آتش بیاندازند، فاطمه (سلامالله
علیها) بین دو دیدگانش را میخواند که نوشته او دوستدار
اهلبیت است، به درگاه پروردگار عرض میکند: پروردگارا تو مرا فاطمه نام نهادی و (وعده دادی که) بهوسیله من، هر کسی که من و ذرّیّهام را دوست دارد از آتش دوزخ جدا کنی، همانا
وعده تو
حق است، در این هنگام خداوند متعال میفرماید: ... بندهام امر کردم به جهنّم برود تا تو او را
شفاعت کنی و من شفاعت تو را پذیرفته تا موقعیّت و منزلت تو در پیش من برای
فرشتگان و
انبیاء معلوم گردد. پس هر کسی را که دیدی بین دیدگانش مؤمن نوشته شده دستش را بگیر و داخل بهشت کن.
این روایت همان گزارش نخست از فضیلت دوم است و سند آن در همان قسمت بررسی شد.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ
«عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهمالسّلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). .. اَتَانِی بِهَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اِنَّ هَذِهِ تُفَّاحَةٌ اَهْدَاهَا اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) اِلَیْکَ مِنَ الْجَنَّةِ فَاَخَذْتُهَا وَ ضَمَمْتُهَا اِلَی صَدْرِی قَالَ یَا مُحَمَّدُ یَقُولُ اللَّهُ (جَلَّ جَلَالُهُ) کُلْهَا فَفَلَقْتُهَا فَرَاَیْتُ نُوراً سَاطِعاً فَفَزِعْتُ مِنْهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَا لَکَ لَا تَاْکُلُ، کُلْهَا وَ لَا تَخَفْ فَاِنَّ ذَلِکَ النُّورَ الْمَنْصُورَةُ فِی السَّمَاءِ وَ هِیَ فِی الْاَرْضِ فَاطِمَةُ قُلْتُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ وَ لِمَ سُمِّیَتْ فِی السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةَ وَ فِی الْاَرْضِ فَاطِمَةَ قَالَ سُمِّیَتْ فِی الْاَرْضِ فَاطِمَةَ لِاَنَّهَا فَطَمَتْ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ فُطِمَ اَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا وَ هِیَ فِی السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ• بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ) یَعْنِی نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّیهَا.»امام سجاد (علیهالسّلام) از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینگونه نقل میکند: ...
جبرئیل آن
سیب را نزد من آورد و به من گفت... ای محمّد، این سیبی است که
خداوند متعال از
بهشت برای تو
هدیه فرستاده، من آن را گرفتم و به سینه خود نهادم، جبرئیل گفت: ای محمّد! خداوند متعال میفرماید: این سیب را بخور، چون آن سیب را شکافتم، نوری از آن تابید که موجب هراسم شد، گفت: ای محمد، چرا آن را نمیخوری؟ بخور و نترس! همانا آن نور بانوئی است که نامش در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» میباشد. گفتم: ای جبرئیل؛ چرا دخترم در آسمان به «منصوره» و در زمین به «فاطمه» نام نهاده شده است؟ گفت: بدین سبب در زمین «فاطمه» نامیده شده که شیعیان خود را از جهنّم رهائی میبخشد و دشمنانش از محبّت وی بیبهره خواهند بود و در آسمان بدینجهت او را «منصوره» نامیدند که خداوند فرموده
(یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ، بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ) [
در
قیامت مؤمنان بهجهت یاری خدا که هر فردی را بخواهد یاری دهد، خرسند میشوند
]
» منظور از این یاری همان نصرتی است که حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) به دوستان خویش خواهد کرد.
۳. ۱: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَرِیرٍ الطَّبَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ الْخَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنِی اِسْمَاعِیلُ بْنُ
عَلِیٍّ السِّنْدِیُّ عَنْ مَنِیعِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عِیسَی بْنِ مُوسَی عَنْ جَعْفَرٍ الْاَحْمَرِ
«عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ (علیهالسّلام) قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیَّ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ تُقْبِلُ ابْنَتِی فَاطِمَةُ عَلَی نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ... یُنَادِی (جَبْرَئِیلُ) بِاَعْلَی صَوْتِهِ غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ حَتَّی تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). .. فَاِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ (جَلَّ جَلَالُهُ) یَا حَبِیبَتِی وَ ابْنَةَ حَبِیبِی سَلِینِی تُعْطَیْ وَ اشْفَعِی تُشَفَّعِی فَتَقُولُ اِلَهِی وَ سَیِّدِی ذُرِّیَّتِی وَ شِیعَتِی وَ شِیعَةَ ذُرِّیَّتِی وَ مُحِبِّیَّ وَ مُحِبِّی ذُرِّیَّتِی فَاِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ اَیْنَ ذُرِّیَّةُ فَاطِمَةَ وَ شِیعَتُهَا وَ مُحِبُّوهَا وَ مُحِبُّو ذُرِّیَّتِهَا فَیُقْبِلُونَ وَ قَدْ اَحَاطَ بِهِمْ مَلَائِکَةُ الرَّحْمَةِ فَتَقْدُمُهُمْ فَاطِمَةُ (سلاماللهعلیها) حَتَّی تُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ.»رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: چون روز قیامت شود دخترم فاطمه بر ناقهای از ناقههای بهشت به
محشر رو میکند ... آنگاه جبرئیل فریاد میکشد: ای اهل محشر دیده بر هم نهید تا فاطمه بگذرد ... به ناگاه خدای متعال ندا میدهد: ای حبیبم و فرزند حبیبم، از من بخواه تا عطا شوی و
شفاعت کن تا پذیرفته گردد، حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) میگوید: پروردگارا؛ ذریه و
شیعیان و شیعیان ذریهام و دوستانم و دوستان ذریهام را دریاب، در این هنگام از طرف خدای متعال ندا میآید: کجایند ذریه فاطمه و شیعیان و دوستان او و دوستان ذراری او، آنها در حالی که در میان فرشتگان رحمت قرار دارند، میآیند و حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) جلوی آنهاست تا آنها را وارد بهشت کنند.
۳. ۲: عَنْهُ، قَالَ: اَخْبَرَنِی اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ الصَّفْوَانِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو اَحْمَدَ عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَی الْجَلُودِیُّ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ قَالَ: حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی
«عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ اَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ اَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیهمالسّلام) عَنْ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) عَنِ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَالَ: اِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ: یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ وَ نَکِّسُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّی تَمُرَّ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). .. ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) مَلَکاً لَهَا لَمْ یُبْعَثْ اِلَی اَحَدٍ قَبْلَهَا وَ لَا یُبْعَثُ اِلَی اَحَدٍ بَعْدَهَا فَیَقُولُ: اِنَّ رَبَّکَ یَقْرَاُ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ یَقُولُ: سَلِینِی فَتَقُولُ... اَسْاَلُهُ وُلْدِی وَ ذُرِّیَّتِی وَ مَنْ وَدَّهُمْ بَعْدِی وَ حَفَظَهُمْ فِیَّ. قَالَ: فَیُوحِی اللَّهُ اِلَی ذَلِکَ الْمَلَکِ اَخْبِرْهَا اَنِّی قَدْ شَفَّعْتُهَا فِی وُلْدِهَا وَ ذُرِّیَّتِهَا وَ مَنْ وَدَّهُمْ فِیهَا وَ حَفِظَهُمْ بَعْدَهَا.» رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: آنگاه که قیامت برپا شود، منادی ندا میدهد: ای اهل محشر؛ چشمهایتان را بر هم نهید و سرها را پایین آورید تا آنکه حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) عبور کند ... سپس خداوند متعال فرشتهای را مبعوث میکند، آن
فرشته میگوید: ای فاطمه؛ خداوند متعال به تو
سلام میرساند و میفرماید: از من بخواه ... ایشان میگوید: از خداوند متعال درباره فرزندان، ذریه و آنها که دوستدار آنهایند، مسئلت دارد، خداوند متعال در این هنگام به آن فرشته
وحی میکند: به فاطمه بگو: من شفاعت او درباره فرزندان، و ذریه او و آنها که دوستدار آنهایند، قبول کردم.
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْاَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَی ابْنِ اُخْتِ الْوَاقِدِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: اِ
«نَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (علیهمالسّلام) فَقَالَ اللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّ هَؤُلَاءِ اَهْلُ بَیْتِی وَ اَکْرَمُ النَّاسِ عَلَیَّ ثُمَّ قَالَ... وَ کَاَنِّی اَنْظُرُ اِلَی ابْنَتِی فَاطِمَةَ قَدْ اَقْبَلَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی نَجِیبٍ مِنْ نُورٍ... فَاَیُّمَا امْرَاَةٍ صَلَّتْ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّتْ بَیْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ زَکَّتْ مَالَهَا وَ اَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِیّاً بَعْدِی دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ ابْنَتِی فَاطِمَةَ.»ابن عباس گفت: روزی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود،
حضرت علی و
حضرت فاطمه و
حسنین (
علیهمالسّلام) هم نزد او بودند در این هنگام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: خدایا تو میدانی اینان اهلبیت من و گرامیترین مردم نزد من هستند ... سپس فرمود: گویا دخترم فاطمه را میبینم که روز قیامت بر نور سوار است... همانا هر زنی در شبانه روز پنج
نماز بخواند
ماه رمضان را
روزه دارد،
حج خانه خدا کند،
زکات مالش را بپردازد، شوهرش را
اطاعت کند و بعد از من پیرو
علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) باشد بهواسطه شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت میشود.
جمعبندیرهاورد این نوشتار، تبیین گوشهای از مناقب حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) بر پایه منابع
امامیه است. دانستیم که این ویژگیها به سه دوره قبل از
خلقت، عالم خلقت و پس از خلقت این بانو، تقسیم میشود. نیز معلوم گشت که گزارشهای مربوط به این ویژگیها، هر کدام با اسناد گوناگون و معتبر در منابع گوناگون از جمله در کتاب معتبر «
کافی» بازتاب دارد.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «ده فضیلت فاطمی (سلاماللهعلیها) (قبل خلقت، عالم خلقت، قیامت)».