• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عکس مستوی سالبه کلیه ممکنه خاصه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عکس مستوی سالبه کلیه ممکنه خاصه، به‌معنای جابجایی موضوع و محمول قضیه سالبه کلیه ممکنه خاصه با تحفّظ بر کیف و صدق قضیه است.



در انعکاس یا عدم انعکاس دو قضیه ممکنه عامه و ممکنه خاصه (به عکس مستوی و عکس نقیض) اختلاف زیادی به وجود آمده که به چند قول منتهی می‌شود:
۱. عدم انعکاس مطلقا؛
۲. انعکاس موجبه ممکنه (اعم از عامه و خاصه) به ممکنه عامه، و عدم انعکاس سالبه ممکنه؛
۳. انعکاس موجبه و سالبه هر دو، زیرا سالبه در حکم موجبه است چون قابل تبدیل به معدوله است و معدوله، قسمی از موجبه است. و سالبه کلیه به سالبه جزئیه منعکس می‌شود؛
۴. انعکاس سالبه جزئیه به دلیل این که در قوّه موجبه است، و عدم انعکاس سالبه کلیه؛
۵. انعکاس هر یک از ممکنه موجبه عامه و خاصه به مثل خود.


موضوع هر قضیه محصوره با عنوان و وصف معیّنی موضوع واقع شده است، بنابراین قضیه دارای دو عقد است؛ عقدالوضع (که جنبه تقییدی و توصیفی دارد)؛ و عقدالحمل. عکس هر قضیه به آن است که عقدالحمل را به عقدالوضع تبدیل کرده و عقدالوضع را به عقدالحمل بدل کنند.


منشا اختلاف در انعکاس قضایای ممکنه آن است که آیا عنوان موضوع باید به فعلیت برسد تا بتوانیم امکان ثبوت محمول را برایش ثابت کنیم یا صِرف امکان تحقق عنوان، برای صدق حکم امکانی کافی می‌باشد ولو اصلاً تحقق پیدا نکند. به عبارت دیگر آیا عقدالوضع و عقدالحمل بایستی در فعلیت و امکان اختلاف داشته باشند یا جایز است هر دو به نحو امکان و بدون فعلیت یا با فعلیت باشند؟ و به تعبیر سوم، در قضایای معتبر در علوم آیا جهت صدق وصف موضوع بر ذات آن بالامکان است یا بالفعل؟ اگر بالامکان باشد معنای قضیه: "کلّ (ج) (ب) " عبارت است از: "کلما صدق علیه (ج) بالامکان صدق علیه (ب) بالامکان" و عکس آن یعنی: "بعض ما صدق علیه (ب) بالامکان صدق علیه (ج) بالامکان" نیز صحیح است و اما اگر بالفعل باشد معنای قضیه: "کلّ (ج) (ب) " عبارت است از: "کلما صدق علیه (ج) بالفعل صدق علیه (ب) بالامکان" و در این صورت، عکس آن یعنی: "بعض ما صدق علیه (ب) بالفعل صدق علیه (ج) بالامکان" در همه موارد صحیح نیست. مثلاً اگر مرکوب زید، بالفعل منحصر در فَرَس باشد قضیه: "کل حمارٍ بالفعل مرکوبُ زیدٍ بالامکان" صادق است اما عکس آن یعنی: "بعض مرکوب زیدٍ بالفعل حمارٌ بالامکان" صادق نیست.
[۱] قطب‌الدین رازی، محمد بن‌ محمد، تحریر القواعد المنطقیه فی شرح رسالة الشمسیه، ص۱۳۱-۱۳۲.
[۲] مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد، ص۲۳۶.



کسانی که فعلیت را شرط می‌دانند، قضایای ممکنه را قابل انعکاس نمی‌دانند و معتقدند تا وقتی موضوع، ولو برای یک بار، معنون به عنوان خود نگردد امکان ثبوت محمول برای موضوع حاصل نمی‌شود تا بر آن حمل گردد و محمول وقتی که تبدیل به موضوع می‌گردد با حفظ کیفیت و جهتی که داشته تغییر محل می‌دهد، و محمول قضیه ممکنه با حفظ کیفیت امکان به جای موضوع می‌خواهد بنشیند که در این صورت شرط لازم قضیه ممکنه، که بایستی عقدالوضع فعلیت داشته باشد رعایت نشده است. علاوه بر این، ملاک ممکنه بودن قضیه، عقدالحمل است، و هنگامی که قضیه منعکس می‌شود موضوع با فعلیت خود بدل به محمول می‌گردد. در این صورت قضیه ممکنه بایستی به مطلقه عامه منعکس گردد و حال آنکه ممکنه، اعم از مطلقه است و هیچگاه قضیه اعم به اخص منعکس نمی‌گردد زیرا اعم، لازم اخص است اما اخص، لازم اعم نیست. و ممکن است قضیه ممکنه هیچگاه به فعلیت نرسد تا ممکنه به مطلقه مبدّل گردد.
مثال: هر گاه بگوییم: "لباس زید ممکن است سفید باشد" معنای این قضیه، بنا بر رای فوق، این است که هر چیزی که در قسمتی از مدت حیات زید فعلیت ملبوسیت او را پیدا کند ممکن است سفید باشد. این امکان، اعم از وقوع است و دو صورت دارد:
۱. زید در طول حیات خود، ولو یک بار، لباس سفید پوشیده باشد. در این صورت، امکان به فعلیت و وقوع رسیده و قضیه، قابل انعکاس است؛
۲. زید در طول حیات خود، حتی یک بار، لباس سفید نپوشیده باشد. در این صورت، امکان به فعلیت و وقوع نرسیده و محمول قضیه، فاقد شرطی است که بتواند موضوع قضیه ممکنه واقع گردد.
وجه دیگری که در تایید این قول آمده چنین است: عقدالوضع که بالفعل است، در وقت عکس، تبدیل به عقدالحمل می‌گردد. بنابراین، قضیه ممکنه به قضیه مطلقه عامه منعکس می‌گردد. و در فرضی که امکان، هرگز به فعلیت نرسیده باشد سلب شئ از نفس و محال لازم می‌آید. زیرا وقتی می‌گوییم: "لباس زید ممکن است سفید باشد"، بنا بر اشتراط فعلیت عنوان در موضوع قضیه ممکنه، معنای قضیه این خواهد بود: "هر چیزی که در قسمتی از مدت زندگانی زید لباس او گردد ممکن است سفید باشد"، و عکس این قضیه چنین است: "بعضی چیزهایی که ممکن است سفید باشد در یکی از زمان‌های زندگانی زید ملبوس او خواهد بود". اما این قضیه کاذب است زیرا با این فرض که زید هرگز لباس سفید نپوشد، نقیض این قضیه صادق خواهد بود یعنی: "هیچیک از چیزهایی که در مدت حیات زید ممکن است لباس او باشد سفید نیست". و با انضمام این قضیه به قضیه اصل، قیاسی به این صورت تشکیل می‌شود:
صغرا: بعضی چیزهایی که ممکن است سفید باشد در یکی از زمان‌های زندگانی زید ملبوس او خواهد بود؛
کبرا: هیچیک از چیزهایی که در مدت حیات زید ممکن است لباس او باشد سفید نیست.
نتیجه: بعضی از چیزهایی که در بعضی از مدت حیات زید ممکن است لباس او باشد لباس او نیست.
[۳] فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال ‌المیزان، ص۹۰.
[۴] تفتازانی، عبدالله بن شهاب‌الدين، الحاشیة علی تهذیب المنطق، ص۷۷-۷۸.



بنابراین قول، فعلیت در عقدالوضع قضیه ممکنه شرط نیست و جایز است عقدالوضع و عقدالحمل هر دو به نحو امکان باشند. وقتی می‌گوییم: "لباس زید ممکن است سفید باشد" به این معنا است که هر چیزی که امکان ملبوسیت زید را داشته باشد امکان سفیدی خواهد داشت ولو چنین چیزی هیچوقت ملبوس زید نگردد.
بنابراین قول هیچ تفاوتی بین عقدالوضع و عقدالحمل نبوده و می‌توان محمول را تبدیل به موضوع کنیم و هیچ اشکالی برای منعکس شدن قضیه ممکنه وجود ندارد. اما عدم انعکاس ممکنه سالبه به دلیل وجود موارد نقض است؛ یعنی در بعضی موارد سلب محمول از موضوع جایز است بدون این که موضوع، قابل سلب از محمول باشد مثل جواز سلب حرکت ارادی از حیوان به نحو امکان، و عدم جواز سلب حیوانیت از متحرّک بالاراده و مثل صحت قضیه: "هیچیک از انسان‌ها ممکن نیست نویسنده نباشند" و عدم صحت عکس آن، یعنی: " بعضی نویسندگان ممکن است انسان نباشند".
قول دوم، رای فارابی است. و قول اول هر چند طبق نظر مشهور، مورد قبول ابن‌سینا است، اما در منطق اشارات با قول فارابی موافقت کرده و گفته است: ممکنه در حال سلب، عکس ندارد ولی در حال ایجاب، عکس دارد. تشخیص این امر که آیا در عقدالوضع ممکنه، امکان تنها کافی است یا فعلیت شرط است به نظر کاتبی مشکل رسیده و ادله هیچ یک از طرفین را وافی به مدعا ندانسته و به این جهت قائل به توقف گردیده است. از توضیحاتی که در مورد قول اول و دوم بیان شد وجه ضعف سایر اقوال آشکار می‌گردد.
[۵] فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال ‌المیزان، ص۱۰۵.
[۶] قطب‌الدین رازی، محمد بن محمد، شرح المطالع یا لوامع الاسرارفی شرح مطالع الانوار، ص۱۷۸-۱۷۹.



در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:

• مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد.
• فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال‌ المیزان.
سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة.    
• تفتازانی، عبدالله بن شهاب‌الدين، الحاشیة علی تهذیب المنطق.
• قطب‌الدین رازی، محمد بن‌ محمد، تحریر القواعد المنطقیه فی شرح رسالة الشمسیه.
• قطب‌الدین رازی، محمد بن محمد، شرح المطالع یا لوامع الاسرارفی شرح مطالع الانوار.
مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه.    


۱. قطب‌الدین رازی، محمد بن‌ محمد، تحریر القواعد المنطقیه فی شرح رسالة الشمسیه، ص۱۳۱-۱۳۲.
۲. مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد، ص۲۳۶.
۳. فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال ‌المیزان، ص۹۰.
۴. تفتازانی، عبدالله بن شهاب‌الدين، الحاشیة علی تهذیب المنطق، ص۷۷-۷۸.
۵. فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال ‌المیزان، ص۱۰۵.
۶. قطب‌الدین رازی، محمد بن محمد، شرح المطالع یا لوامع الاسرارفی شرح مطالع الانوار، ص۱۷۸-۱۷۹.
۷. سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، ص۲۷۷.    
۸. مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه، ص۳۸۰-۳۸۶.    



پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «عکس مستوی سالبه کلیه ممکنه خاصه»، تاریخ بازیابی۱۳۹۶/۲/۱۸.    



جعبه ابزار