عُرْف (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عُرْف (به ضم عین و سکون راء) از
واژگان قرآن کریم به معنای معروف و شناخته و به معنای موهای گردن اسب آمده است.
معرفت و
عرفان به معنای درک و شناختن به کار رفته است. این واژه دارای مشتقاتی است که در
آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند:
مَعْرُوف (به فتح میم و سکون عین و ضم راء) به معنای شناخته شده و آن مقابل
منکر است،
تَعریف (به فتح تاء و سکون عین) به معنای شناساندن،
تَعارف (به فتح تاء) به معنای شناختن همدیگر،
اِعْتراف (به کسر الف و سکون عین) به معنای اقرار،
عَرفات (به فتح عین) بیابانی است در دوازده میلی
شهر مکّه و آن محل وقوف حاجیان است که روز نهم
ذو الحجه از ظهر تا غروب در آن وقوف میکنند،
اَعْرَاف جمع عُرْف به معنی یال اسب، کاکل خروس، و قسمتهای بلند
کوه و
تپّه است.
عُرْف به چند معنی آمده از جمله به معنی معروف و شناخته شده مثل:
(خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ) «
عفو را عادت کن و
امر به معروف کن و از جاهلان اعراض نما.»
ایضا به معنی موهای گردن اسب است (یال) و پی در پی بودن را به آن تشبیه میکنند و گویند: «جاءوا کعرف الفرس»
(وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً) «قسم به فرستادههای پی در پی.»
رجوع شود به «
رسل».
عرف،
معرفت و
عرفان به معنی درک و شناختن است.
(فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ) «بر
یوسف داخل شدند،
یوسف آنها را شناخت در حالیکه آنها او را نمیشناختند.»
راغب اصفهانی گفته: معرفت و عرفان درک و شناختن شیء است با
تفکّر و
تدبر در اثر آن و آن از
علم اخص است...
گویند «فلان یعرف اللّه» نگویند «یعلم اللّه». .. که معرفت بشر به خدا با تفکّر در آثار اوست نه با ادراک ذاتش و گویند: «اللّه یعلم کذا» نگویند: «یعرف کذا» زیرا که معرفت از علم قاصر است و در حاصل از تفکّر استعمال میشود. خلاصه آنکه:
عرفان نسبت به علم شناخت ناقصی است و آن از تفکّر در آثار شیء ناشی میشود.
عرف کاربرهای متفاوتی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود.
مَعْرُوف به معنای شناخته شده و آن مقابل منکر است و از آن کار نیک مطابق
فطرت قصد میشود. در
تفسیر المیزان ذیل آیه
(وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَ بِالْمَعْرُوفِ) (...و براى زنان، همانند وظايفى كه بر دوش آنهاست، حقوق شايستهاى قرار داده شده...)
گفته: معروف آن است که مردم با ذوق مکتسب از حیات اجتماعی متداول آنرا میدانند... معروف در
شریعت اسلام آن است که مردم آنرا به فطرت سلیم میدانند.
راغب اصفهانی گوید: معروف هر فعلی است که خوبی آن به وسیله
عقل یا
شرع شناخته شود.
در آیات
(فَاَمْسِکُوهُنَ بِمَعْرُوفٍ اَوْ سَرِّحُوهُنَ بِمَعْرُوفٍ) (...يا به طور شايسته آنها را نگاه داريد و آشتى كنيد، و يا به طرز پسنديدهاى آنها را رها سازيد...)
(قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها اَذیً) (گفتار پسنديده در برابر نيازمندان، و عفو و گذشت از تندخويى آنها، از صدقهاى كه آزارى به دنبال آن باشد، بهتر است...)
و غیره مراد کاری و عملی و قولی است که مطابق عقل و فطرت سیلم بوده باشد، در اینصورت مطلق معروف مورد تصدیق شرع است. خواه شرع بالخصوص به آن تصریح کرده باشد یا نه.
تَعریف به معنای شناساندن است.
(وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ) (و آنها را در
بهشت جاويدانش كه اوصاف آن را براى آنان بيان كرده وارد مىكند.)
(فَلَمَّا نَبَّاَتْ بِهِ وَ اَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ) (...ولى هنگامىكه وى آن را نزد يكى ديگر از همسران
پیامبر افشا كرد و
خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، پيامبر قسمتى از آن را بازگو كرد...)
تَعارف به معنای شناختن همدیگر، از باب تفاعل و بین الاثنین است.
(وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا) (...و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد...)
(کَاَنْ لَمْ یَلْبَثُوا اِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ) (...آنچنان كه احساس مىكنند گويى جز ساعتى از روز، در
دنیا توقّف نكردند؛ به آن مقدار كه يكديگر را ببينند و بشناسند...)
آیه صریح است در اینکه
روز قیامت مردم همدیگر را میشناسند.
اِعْتراف به معنای اقرار است. «اعْتَرَفَ بِالشَّیْءِ: اقْرَبَهُ عَلی نَفْسِهِ» مثل
(وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ) (و گروهى ديگر مؤمنانى هستند كه به
گناهان خود اعتراف كردهاند...)
(فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ) (...به گناه خود اعتراف مىكنند...)
عَرفات بیابانی است در دوازده میلی (چهار فرسخی) مکّه و آن محل وقوف حاجیان است که روز نهم ذو الحجه از ظهر تا غروب در آن وقوف میکنند، چنانکه
مشعر الحرام (مزدلفه) بیابانی است میان عرفات و
منی در دو فرسخی مکّه تقریبا و آن نیز محلّ وقوف در شب دهم ذو الحجة است. و هر دو فقط یکبار در
کلام اللّه آمدهاند.
(فَاِذا اَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ...) (...و هنگامى كه از «عرفات» كوچ كرديد، خدا را نزد «مشعر الحرام» ياد كنيد...)
ناگفته نماند: عرفات مفرد است بر وزن جمع در
اقرب الموارد از
المصباح نقل کرده که اعراب آن مثل اعراب مؤمنات و مسلمات است.
اَعْرَاف جمع عرف (بر وزن قفل) به معنی یال اسب، کاکل خروس، و قسمتهای بلند کوه و تپّه است. در اقرب الموارد گفته: «اَعْرَافُ الرِّیاحِ و السّحابِ: اَوَائِلُهَا وَ اَعَالِیهَا».
در آیه
(وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْاَعْرافِ رِجالٌ) «میان اهل بهشت و آتش حائلی است و بر بلندیهای آن حائل مردانی است.»
الف و لام عوض از مضاف الیه است تقدیرش چنین میباشد: «و علی اعراف الحجاب رجال»
در اینجا ابتدا آیاتی که در آنها این کلمه واقع است نقل و سپس مطالب آنرا بررسی کرده و آنگاه بعضی از روایات و اقوال را نقل خواهیم کرد:
(وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْاَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ. وَ اِذا صُرِفَتْ اَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ اَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَ نادی اَصْحابُ الْاَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما اَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ. اَ هؤُلاءِ الَّذِینَ اَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ) (و در ميان آن دو بهشتيان و دوزخيان، حجابى است؛ و بر «اعراف» مردانى هستند كه هر يک از آن دو گروه را از چهرههايشان مىشناسند؛ و بهشتيان را صدا مىزنند كه: «درود بر شما باد!» امّا داخل بهشت نمىشوند، در حالىكه اميد آن را دارند. و هنگامى كه چشمشان به دوزخيان مىافتد مىگويند: «پروردگارا! ما را با گروه ستمكاران قرار مده.» • و اصحاب اعراف، مردانى از دوزخيان را كه از سيمايشان آنها را مىشناسند، صدا مىزنند و مىگويند: « ديديد كه نه جمعآورى مال و
ثروت شما و نه تكبر ورزيدن شما، به حالتان سودى نداد!» • آيا اينها اين واماندگان بر اعراف همانان هستند كه سوگند ياد كرديد خداوند، هرگز رحمتش را شامل حال آنها نخواهد كرد؟! ولى خداوند به خاطر
ایمان و كارهاى نيكشان، آنها را بخشيد؛ هماكنون به آنها گفته مىشود: داخل بهشت شويد، كه نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مىشويد.)
آنچه از این آیات مستفاد میشود به قرار ذیل است:
۱- میان اهل جنّت و نار حائلی است. آیا این حائل همان است که در
آیه ۱۳ حدید آمده
(فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ) به قولی مراد از «سور» همان اعراف است شاید اینطور باشد ولی فرق این آیه با آیه اعراف آن است که این درباره حایل میان مؤمنین و منافقین است، چنانکه از ما قبل و صدر آیه معلوم میشود و اعراف درباره مطلق مؤمنان و کفّار میباشد.
۲- در ارتفاعات آن حائل مردانی است که همه را با علامت آنها میدانند، آن مردان خطاب به اهل بهشت گویند:
سلام بر شما، این سخن آنگاه گویند که اهل بهشت هنوز به بهشت داخل نشدهاند ولی طمع آنرا دارند که داخل شوند، در صورتیکه «لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» هر دو حال باشند از «اَصْحابَ الْجَنَّةِ» و اگر حال باشند از ضمیر «نادَوْا» آن وقت معنی چنین میشود که مردان اعراف در حالی ندا میکنند که داخل بهشت نشدهاند ولی طمع آنرا دارند.
با قرینه آیات ما قبل میتوان گفت که دو جمله فوق حال اصحاب اعراف است زیرا ملاحظه آیات ما قبل نشان میدهد که گفتار اهل اعراف بعد از استقرار اهل بهشت در بهشت و اهل دوزخ در
دوزخ است مثلا در آن آیات چنین آمده: «وَ نادی اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ النَّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ...» ولی گفتهاند: دو جمله «لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» حال است از «اَصْحابَ الْجَنَّةِ». و این حق است زیر در آیه ۴۹ میخوانیم: «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» آیه صریح است که هنوز داخل نشدهاند در اینصورت آیه «وَ نادی اَصْحابُ الْجَنَّةِ...» که گذشت مطلب مستقلی است که ترتیب وقوعی با آیات بعدی ندارد.
۳- مردان اعراف چون متوجّه اهل آتش شوند گویند: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» ایضا آنها به عدهای از بدکاران که با علائم آنها را میشناسند میگویند: جمع مال و غیره و تکبر از بندگی حق شما را کفایت نکرد و از عذاب رها ننمود، آیا اینان (اشاره به مؤمنین) آنهایند که قسم خوردید خدا رحمتی به ایشان نمیرساند (ای مؤمنان) داخل بهشت شوید برای شما دیگر خوفی و اندوهی نیست.
ظاهر «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ...» آن است که اهل اعراف به اهل بهشت دستور میدهند که: داخل بهشت شوید بعضی در آن «قیل» یا «یقول اللّه» یا «یقول الملائکة» مقدّر کردهاند ولی همه بر خلاف ظاهر است.
با ملاحظه آنچه گفته شد: پر روشن است که اهل اعراف مردان ممتازی هستند از قبیل
انبیاء، اوصیاء،
ائمه، صدیقین و اشهاد، زیرا آنها همه را با علامت میشناسند و در آن روز حق سخن گفتن دارند، به اهل بهشت فرمان دخول میدهند، آنها را به رخ اهل جهنّم میکشند، اهل بهشت را سلام میگویند. با آنکه در آن روز کسی حق سخن گفتن ندارد جز به
اذن خدا (رَبِّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الرَّحْمنِ لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطاباً. یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً) (همان پروردگار آسمانها و
زمین و آنچه در ميان آن دو است، همان پروردگار رحمان؛ و در آن روز هيچ كس حق ندارد بى اجازه او سخنى بگويد يا شفاعتى كند. • روزى كه «
روح» و «
ملائکه» به صف مىايستند و هيچ يک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمىگويند، و آنگاه كه مىگويند درست مىگويند.)
(یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْاَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ) (روزى است كه هيچ كس قادر بر انجام كارى به سود ديگرى نيست، و همه امور در آن روز از آنِ خداست.)
پس این اشخاص که این همه سخنان بزرگ میگویند لابد مورد نظر خدا و واسطه میان خدا و مردماند. و قسمتی از کارهای قیامت به امر خدا محوّل به ایشان است و این عجب نیست که خداوند در آن روز بعضی از بندگان محبوب خویش را چنان مقامی بدهد و چنان کاری به آنها محول کند که حتی آنها به اهل بهشت اجازه ورود بدهند.
روایات وارده در این زمینه دو گروهاند، یکی آنکه اصحاب اعراف، انبیاء و امامان و نظیر آنها هستند. دوم اهل اعراف آنهایند که اعمال نیک و بد آنها مساوی است، اعمال نیک از آتش بازشان داشته و اعمال بد مانع دخول بهشت گردیده آنها در اعراف هستند تا خدا میانشان قضاوت کند. بعد وارد بهشت گردند این دسته از روایات با آیات ابدا تطبیق نمیشوند اینک بعضی از روایات دسته اول:
۱- در
مجمع البیان از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده:
«هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ اِلَّا مَنْ اَنْکَرَهُمْ وَ اَنْکَرُوهُ.» این حدیث در
تفسیر عیاشی نیز نقل شده.
۲- ایضا در مجمع البیان است
«قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ: الْاَعْرَافُ کُثْبَانٌ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ یَقِفُ عَلَیْهَا کُلُّ نَبِیٍّ وَ کُلُّ خَلِیفَةِ نَبِیٍّ..» کثبان جمع کثیب به معنی تل ریگ است.
۳- در مجمع البیان از
اصبغ بن نباته مروی است:
«قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَاَتَاهُ ابْنُ الْکَوَّاءِ فَسَاَلَهُ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فَقَالَ: وَیْحَکَ یَا بْنَ الْکَوَّاءِ نَحْنُ نَقِفُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَمَنْ یَنْصُرُنَا عَرَفْنَاهُ بِسِیمَاهُ فَاَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ اَبْغَضَنَا عَرَفْنَاهُ بِسِیمَاهُ فَاَدْخَلْنَاهُ النَّارَ.»۴- ایضا در مجمع البیان درباره حدیث مشهور
«اِنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ قَسِیمُ النَّارِ وَ الْجَنَّةِ.» از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که آن حضرت به
حضرت علی (علیهالسّلام) فرمود:
«یَا عَلِیُّ کَاَنِّی بِکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ بِیَدِکَ عَصَا عَوْسَجٍ تَسُوقُ قَوْماً اِلَی الْجَنَّةِ وَ آخَرِینَ اِلَی النَّارِ.» این روایت مطابق آیه «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ...» است که در آیات اعراف بررسی شد که آن از کلام اصحاب اعراف است. حدیث «قسیم النّار و الجنّة» را فریقین نقل کردهاند.
۵- در تفسیر عیاشی از حضرت علی (علیهالسّلام) نقل شده که فرمود:
«اَنَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ اَنَا اَوَّلُ السَّابِقِینَ وَ اَنَا خَلِیفَةُ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ اَنَا قَسِیمُ (الْجَنَّةِ وَ) النَّارِ وَ اَنَا صَاحِبُ الْاَعْرَافِ.»۶- در
بحار الانوار از
بصائر از
برید عجلی نقل شده:
«سَاَلْتُ اَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: «وَ عَلَی الْاَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ» قَالَ: اُنْزِلَتْ فِی هَذِهِ الْاُمَّةِ وَ الرِّجَالُ هُمُ الْاَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ....»۷- و نیز در بحار الانوار از
امام صادق (علیهالسّلام) در ضمن حدیثی نقل شده:
«لَیَکُونَنَّ عَلَی الْاَعْرَافِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الطَّیِّبُونَ مِنْ آلِهِمْ....» این احادیث که از آنها بیشتر میتوان یافت همه با آیات قابل تطبیق و مصداق آیات هستند و در بعضی از آنها خود ائمّه اعراف خوانده شدهاند، چنانکه در تفسیر عیاشی از
سلمان فارسی نقل شده که شنیدم
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیشتر از ده بار به علی (علیهالسّلام) فرمود:
«یَا عَلِیُّ اِنَّکَ وَ الْاَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِکَ اَعْرَافٌ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلَّا مَنْ عَرَفَکُمُ وَ عَرَفْتُمُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ اِلَّا مَنْ اَنْکَرَکُمْ وَ اَنْکَرْتُمُوهُ.»مراد از اعراف در حدیث شناخته شدهها است، زیرا اعراف جمع عرف و اعرف است چنانکه در
تفسیر المنار گفته است.
یعنی شما روز قیامت شناخته شدههائید آشنایان شما اهل بهشت و منکرینتان اهل آتشند.
دسته دوم از روایات درباره اصحاب اعراف که گفتیم چنیناند:
۱- در تفسیر عیاشی از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده که راوی به آن حضرت عرض کرد:
«ای شیء اصحاب الاعراف؟ قَالَ: اسْتَوَتِ الْحَسَنَاتُ وَ السَّیِّئَاتُ فَانْ اَدْخَلَهُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ فَبِرَحْمَتِهِ وَ اِنْ عَذَّبَهُمْ لَمْ یَظْلِمْهُمْ.»۲- در
اصول کافی در ضمن حدیثی از امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده که فرمود:
«وَ لَکِنَّهُمْ قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَیِّئَاتُهُمْ فَقَصُرَتْ بِهِمْ الْاَعْمَالُ وَ اِنَّهُمْ لَکَمَا قَالَ اللَّهُ....» روایات
اهل سنت درباره اصحاب اعراف نوعا در این زمینه است، ولی چنانکه گفته شد با آیات قابل تطبیق نیستند.
اقوال گذشتگان راجع به اصحاب اعراف در کتب تفسیر چنین است:
۱- اصحاب اعراف انبیاء (علیهمالسلام) هستند خدا آنها را در بلندیهای سور قرار میدهد تا از مردم متمایز باشند و چون آنها گواهان امتها هستند.
۲- آنها ملائکه هستند که در صورت مردان ظاهر میشوند، اهل بهشت و آتش را میشناسند...
۳- آنها
عباس،
حمزه، علی (علیهالسّلام) و
جعفر ذوالجناحین هستند، دوستان خویش را با صورتهای سفید و دشمنان خویش را با صورتهای سیاهشان میشناسند.
۴- آنها عادلان امّتها و گواهان اعمال از هر امّت هستند.
۵- کسانی هستند که حسنات و سیئات آنها برابراند که نه مستحق آتشاند و نه
جهنّم، بالاخره مورد عفوّ قرار میگیرند.
۶- آنها مؤمنان
جنّ هستند.
۷- آنها اولاد کفار هستند که پیش از تکلیف مردهاند.
۸- آنها کسانی هستند که بدون اجازه پدران به
جهاد رفته و
شهید شدهاند.
۹- آنها اشراف خلق هستند.
۱۰- آنها اهل فترت هستند که در فاصله زمان
حضرت عیسی و حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دنیا آمدهاند یا مطلق اهل فترت هستند.
۱۱- آنها قومی نیکوکار و فقیه و عالم هستند.
۱۲- کسانی هستند که
عجب و خودبینی دارند.
۱۳- آنها اولاد زنا هستند.
۱۴- آنها مستضعفین هستند که حجت بر ایشان تمام نشده و تکلیف تعلّق نگرفته است.
المیزان وجه ۸ و ۱۰ را به اقوال ممکن الالحاق دانسته است.
ناگفته نماند: بعضی از این اقوال به بعض دیگر داخل است و فقط قول اول و چهارم و نهم بر آیات قابل تطبیق است، اما قول دوم که آنها ملائکهاند کلمه «رِجالٌ» در آیه مانع از آن است که ملائکه باشند زیرا ملک به ذکوریت و انوثیّت توصیف نمیشود و قول پنجم گرچه درباره آن روایات نقل شده ولی بر آیات قابل تطبیق نیست بقیه اقوال اعتباری ندارند.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «عرف»، ج۴، ص۳۳۴-۳۲۶.