علم بدیع
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بدیع شاخهای از علوم
بلاغت که درباره چگونگی آرایشهای لفظی و معنوی کلام پس از رعایت اصول بلاغت گفت و گو میکند.
بَدیع، در
لغت به معنی پدید آورنده، نوآورنده (فاعلی)، نیز نوآورده شده و جدید (مفعولی)؛ و در اصطلاح شاخهای از علوم بلاغت که درباره چگونگی آرایشهای لفظی و معنوی کلام پس از رعایت اصول بلاغت گفت و گو میکند
در اوایل عصر عباسی شاعران
نوگرایی چون
بشار (د ۱۶۷ق/ ۷۸۳م)،
مسلم بن ولید (د ۲۰۸ق/۸۲۳م) و
ابوتمام (د ۲۳۱ق/۸۴۶م)، در سرودههای خود صنایع
طریف و بدیع را به کار گرفتند؛ به گونهای که گروهی این دسته از شاعران را
مخترع دانش بدیع دانستهاند.
گفته شده است: نخستین کسی که کلمه بدیع را پیشنهاد کرد، مسلم بن ولید بود؛ سپس
جاحظ (د ۲۵۵ق/۸۶۹م) آن را در جای جای آثارش به کار برد.
البته مراد جاحظ از بدیع همان تعابیر بلاغی و سخنان و عبارات دلانگیز و زیباست.
او بدیع را از ویژگیهای زبان عربی، و علت اساسی برتری این زبان بر دیگر زبانها دانسته است.
وی در کتاب البیان و التبیین به فنونی نظیر
استعاره ،
تشبیه ،
احتراس ،
حسن تقسیم ،
سجع ،
کنایه ،
ازدواج ،
اسلوب حکیم ،
ایجاز ،
ارصاد ،
تسهیم ،
اقتباس و
مساوات پرداخته، اما برای آنها تعریفی ارائه نکرده است.
این نکته درخور ذکر است که دانشمندانی چون
فرّاء (د ۲۰۷ق/۸۲۲م) و
ابوعبیده مَعْمَر بن مثنی (د ۲۰۸ق) - البته به شیوه لغویان - در آثار خود برخی مباحث بلاغی را مطرح کردهاند.
همچنین گفته شده که
اصمعی درباره
تجنیس کتابی نگاشته است.
بنابراین، واژه بدیع و مشتقات آن در روزگار
جاحظ مفهومی عام داشته، و مباحث علم معانی و بیان را نیز شامل میشده است.
مبرد (د ۲۸۵ق/۸۹۸م) در اثر ارزشمند خود الکامل بخش گستردهای را به
تشبیه اختصاص داده، و آن را به انواع مختلفی چون تشبیه مفرط، مصیب، مقارب و بعید تقسیم کرده است.
نمونههایی که وی در این باب ذکر کرده است، همه در مقوله بدیع در مفهوم عامش جای میگیرد.
مراد
ابن قتیبه (د ۲۷۶ق/۸۸۹م) نیز از واژه بدیع در آثار خود همان مفهوم عام آن است.
وی میگوید: شعر تنها به سبب لفظ و معنای خوب برگزیده نمیشود، بلکه در این امر عوامل دیگری چون تشبیه مؤثر است.
ابن قتیبه در تألیفات خود از مباحثی چون
استعاره ،
مجاز ،
مقلوب ،
کنایه ، تکرار، تقدیم و تأخیر و... که بعدها در زمره موضوعات علم
بیان و بدیع قرار گرفت، سخن گفته است.
در ۲۷۴ق
ابن معتز (ه م)، کتاب البدیع خود را نگاشت.
اثر او نخستین کتابی است که با این عنوان ارائه میشود.
ابن معتز در مقدمه اثر خود اعتراف میکند که این نامگذاری از ابتکارات او نیست و وی تنها آنچه را در
قرآن ،
لغت ، احادیث
پیامبر ، سخن
صحابه و اشعار پیشینیان - که نوخاستگان آن را بدیع نامیدهاند - یافته، گردآوری کرده است، تا دانسته شود که شاعرانی مانند
بشار ، مسلم و
ابونواس
مخترع این دانش نبودهاند، بلکه آنان در آثار خود این صنایع را بسیار به کار میگرفتند.
بنابراین،
ابن معتز در زمینه علم بدیع تنها ادعای برتری کرده،
زیرا این فن پیش از او شناخته شده بوده است و
جاحظ ،
مبرد و
ابن قتیبه در کتابهای خود علاوه بر مباحثی که ابن معتز آورده است، به مباحث دیگری نیز پرداختهاند که ابن معتز از آنها نام نبرده است.
ابن معتز در اثر خود از نوشتههای جاحظ بسیار استفاده کرده است.
مباحث طرح شده در کتاب ابن معتز که وی همه را در مقوله بدیع جای داده است، عبارتند از
استعاره ،
تجنیس ،
مطابقه ، رد اعجاز الکلام علی ما تقدمها و مذهب کلامی.
ابن معتز بدیع را منحصر به ۵ موضوع یاد شده میداند. البته او بابهای دیگری را مانند
التفات ، تأکید مدح شبیه به ذم و
تجاهل العارف در پایان کتابش آورده، و آنها را از دایره بدیع خارج کرده، و تنها در زمره محسنات قرارشان داده است.
بنابراین، بدیع نزد ابن معتز هم فراگیرتر از آن چیزی است که امروزه تعریف میشود.
پس از ابن معتز دانشمند هم عصر او
قدامة بن جعفر (د ۳۳۷ق/ ۹۴۸م)، کار او را گسترش داد و به صنایعی با نامهای تازه اشاره کرد که عمدتاً عبارتند از
ترصیع ،
غلو ، تقسیم، مقابله،
تفسیر ،
تتمیم ،
مبالغه ،
مساوات ،
اشاره ،
اِرداف ،
تمثیل و مطابقه (که بعدها مماثله و تعطف خوانده شدند) و توشیح که ظاهراً با توجه به آنچه ابن معتز رد الاعجاز علی ما تقدمها من الکلام خوانده است، مطابقت دارد.
او همچنین
ایغال را به مباحث ابن معتز افزود و اثر خود را نقد الشعر نامید.
تکافو در کتاب قدامه همان است که
ابن معتز آن را مطابقه نامیده است.
قدامه در کتاب خود از رهگذر سخن درخصوص نقد شعر، صنایع بدیعی را مطرح میکند و به صفات و ویژگیهای لفظ میپردازد.
در حقیقت، وی مانند بسیاری از دانشمندان پس از خود صنایع بدیعی را ابزار نقد شعر قرار میدهد.
کتاب نقد الشعر تأثیر قابل توجهی در آثار بلاغی پس از خود گذارد
رُمّانی (د ۳۸۶ق/۹۹۶م) در کتاب خود
النکت فی اعجاز القرآن برخی از عنوانهای بدیع مانند
تجنیس را آورده است
سپس
ابوهلال عسکری (د ح ۴۰۰ق/۱۰۱۰م) فصل نهم کتاب
الصناعتین خود را به بدیع اختصاص میدهد و آن را با
استعاره و
مجاز آغاز میکند.
بنابراین، کلمه بدیع در این کتاب همچنان در مفهوم فراگیرش به کار رفته است. بدیع نزد وی مشتمل بر ۳۵ فن است.
او بر آنچه گذشتگان آوردهاند،
تشطیر،
مجاوره،
تطریز،
مضاعفه،
استشهاد،
تلطف و...را افزود و آن را گسترشی بیشتر داد.
باقلانی (د ۴۰۳ق/۱۰۱۳م) در
اعجاز القرآن به
تقلید از
ابن معتز و
ابوهلال عسکری فصلی برای سخن درباره بدیع گشوده، آن را با
استعاره آغاز میکند و به دنبال آن به عنوانهایی چون ارداف،
مماثله،
مطابقه،
جناس و... میپردازد.
در سده ۵ق/۱۱م
ابن رشیق (د ۴۵۶ق/۱۰۶۴م) کتاب
العمدة فی صناعة الشعر و نقده را تألیف کرد.
در این کتاب برخی از بخشها به مباحث بیان و برخی دیگر به محسنات بدیعی اختصاص داده شده است.
وی بحث درباره بدیع را با بیان تفاوت میان
اختراع و
ابداع آغاز میکند؛ آنگاه به معنای لغوی بدیع پرداخته، به سراغ ابن معتز و تقسیمبندی بدیع از دیدگاه وی میرود.
بدیع در کتاب العمده همان معنای عام خود را دارد و مثلاً
استعاره و
تشبیه را نیز که از مباحث بیانی است، شامل میشود.
ابن رشیق به مباحث بدیعی پیشینیان خود عنوانهای
توریه ،
تردید ،
تفریع ،
استدعا ،
تکرار ،
نفی الشیء بایجابه ،
اطراد ،
اشتراک و
تغایر را افزود.
او همچنین در فنون بدیعی تغییراتی ایجاد کرد و نام برخی از آنها را تغییر داد؛ مثلاً «رد العجز علی الصدر» را «
تصدیر » نامید.
ابن سنان خفاجی (د ۴۶۶/۱۰۷۴م) در کتاب
سر الفصاحه کار
قدامه را دنبال کرد.
او فنونی را که به لفظ ارتباط دارد، از فنونی که مرتبط با معناست، متمایز ساخت و بدون تردید این تقسیمبندی او اساس تقسیمبندی علوم بدیعی به لفظی و معنوی از سوی دانشمندان متأخر قرار گرفت.
با اینهمه، دانش بدیع در اثر او استقلال نیافت.
عبدالقاهر جرجانی (د ۴۷۱/۱۰۷۸م) که برخی او را واضع
علم بلاغت دانستهاند،
در اسرار البلاغه بدیع را به
تشبیه ،
استعاره و
تمثیل و دیگر انواع بدیع از جمله
تجنیس،
حشو ،
طباق،
مجاز لغوی و عقلی،
حسن تعلیل و...اطلاق کرده است.
همو در اثر بلاغی دیگر خود دلائل الاعجاز علاوه بر آنچه در اسرار البلاغه متذکر شده بود، به فصل، وصل، قصر، تقدیم و تأخیر و حذف که امروزه در علم معانی مطرح میشود، نیز پرداخت و همه این مباحث را بیان نامید که بدون تردید با بدیع در معنای عامش، یعنی شگفتانگیز، جدید و نو
مترادف بود؛ زیرا مشاهده میشود که آنچه را در اسرار البلاغه بدیع نامیده، در دلائل الاعجاز بیان خوانده است.
گفتنی است که عبدالقاهر نیز مباحثی مانند
جناس ،
سجع ، حسن تعلیل و طباق را که منحصراً امروزه در حوزه علم بدیع قرار میگیرد، بسیار کمرنگ و به عنوان مباحث فرعی مطرح کرده است.
در سده ۶ق/۱۲م زمخشری (د ۵۳۸ق/۱۱۴۳م) در کتاب تفسیر خود مباحث علم بدیع را در حاشیه مباحث مربوط به معانی و بیان مطرح کرد، اما به شرح و تفصیل آنها نپرداخت؛ زیرا او مانند بسیاری از متکلمان عقیده داشت که مباحث بدیع نمیتواند وارد بحث درباره
اعجاز قرآن گردد.
أسامة بن منقذ (د ۵۸۴ق/۱۱۸۸م) در کتاب خود البدیع فی نقد الشعر فن بدیع را - البته با همان معنای فراگیرش - گسترش داد.
گفتنی است که بیشتر مباحث این کتاب را عنوانهایی به خود اختصاص داده است که امروزه بدیع خوانده میشود.
وی به گفته خود در تدوین این اثر از البدیع
ابن معتز ، کتاب الصناعتین
ابوهلال و العمدة
ابن رشیق بهره برد.
(د ۵۷۳ق/۱۱۷۷م) در کتاب حدائق السحر فی دقائق الشعر کوشید تا فنون بدیع عربی را با فارسی تطبیق دهد.
در کتاب نهایة الایجاز
فخرالدین رازی (د ۶۰۶ق/۱۲۰۹م) نیز همچنان مباحث علم بدیع در میان دیگر مباحث وارد شد.
او در این زمینه از اثر وطواط سود جست.
در سده ۷ق/۱۳م
سکاکی (د ۶۲۶/۱۲۲۹م) در بخش سوم کتاب مشهور خود
مفتاح العلوم برای نخستینبار معانی و بیان را به صورت مستقل، و دانش بدیع را جزو ملحقات آن دو علم قرار داد.
وی محسنات بدیعی را به دو بخش معنوی و لفظی تقسیم کرد: در بخش اول مباحث
مطابقه ،
مقابله ،
مشاکله ،
مراعات نظیر ،
مزاوجه ،
لف و نشر ، جمع، تفریق، تقسیم، جمعوتفریق، جمعوتقسیم، جمع و تفریق و تقسیم،
ایهام ،
تأکید ،
مدح شبیه به ذم ،
توجیه ،
سوق المعلوم مساق غیره ،
اعتراض ،
التفات و
تقلیل اللفظ و لاتقلیله وارد شد و در بخش دوم عنوانهای
تجنیس ،
اشتقاق ،
رد العجز الی الصدر ،
قلب ،
اسجاع (سجع) و
ترصیع جای گرفت.
البته باید گفت که سکاکی به همه محسنات بدیعی که تا زمان او شناخته شده بود، اشاره نکرده است.
از این زمان به بعد، توجه به دانش بدیع به عنوان سومین شاخه از دانش بلاغت، آغاز میگردد.
مثلاً بدرالدین ابن مالک (د ۶۸۶ق/ ۱۲۸۷م) کتاب مفتاح العلوم سکاکی را تلخیص کرد و از پیچیدگیهای منطقی، کلامی و فلسفی زدود و آن را المصباح فی علوم المعانی و البیان و البدیع نامید.
وی در این اثر ۲۸ فن به ۲۶ فن سکاکی افزود.
خطیب قزوینی (د ۷۳۹ق/۱۳۳۸م) به پیروی از سکاکی، در کتاب خود تلخیص المفتاح محسنات بدیعی را به لفظی و معنوی تقسیم کرد و کار سکاکی را وسعت بخشید.
او خود در کتاب دیگرش الایضاح با تفصیل بیشتری به مباحث دانش بدیع به صورت مستقل پرداخت.
گفتنی است که در همین زمان
ابن ابی الاصبع (د ۶۵۴ق/۱۲۵۶م) در دو کتاب خود تحریر التحبیر فی صناعه الشعر و بدیع القرآن، بدیع را در معنای عمومی خود به کار برد و در کنار محسنات بدیعی به مباحث علم معانی نیز پرداخت.
ضیاءالدین ابن اثی ر (د ۶۳۷/۱۲۳۹م) نیز در
المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر این مباحث را بیان نام نهاد
ضیف، البلاغة...، ص ۳۵۹، عصر، مصر، ص۱۲۲-۱۲۳).
علاوه بر آنچه گفته شد، گروهی نیز مانند علی بن عثمان اربلی (د ۶۷۰ق/۱۲۷۲م) در هر بیت از مدایح خود به یکی از صنایع بدیعی اشاره کردند.
از میان این قصاید آنهایی که در
مدح
پیامبراکرم - صلیاللهعلیهوآلهوسلم- سروده میشد، بدیعیه (ه م) نام گرفت.
کهنترین کتاب فارسی در علم بدیع و بلاغت و بیان، ترجمان البلاغة
رادویانی (سده ۵ق/۱۱م) است که بر الگویِ بلاغت عرب نوشته شده، و مؤلف خود به این اخذ و
اقتباس اشاره کرده است
عنوان کتاب نیز مؤید این مدعاست.
سپس
رشید وطواط (د ۵۷۳ق/۱۱۷۷م) حدائق السحر را، تا حدودی، با اخذ و اقتباس از رادویانی تألیف کرد.
شمس قیس رازی (د پس از ۶۲۸ق/۱۲۳۱م) نیز باب ششم (باب آخر) المعجم را به فنون بلاغی اختصاص داد و در ذیل عنوان «محاسن شعر و طرفی از صناعات مستحسن» از انواع فنون بدیعی چون
ترصیع و
تجنیس و
ایهام و
تلمیح ، و مباحث بیان مثل
تشبیه و
استعاره ، و نیز مباحث مربوط به دانش معانی همچون ایجاز و مساوات به شیوه رادویانی و رشید وطواط، یعنی بدون تفکیک مباحث از یکدیگر گفتوگو کرد.
مؤلفان این کتابها ناقل آراء علمای بلاغت عربند و در کار آنان، کمتر نوآوری دیده میشود؛ اما نویسندگان اغلب به
نظم و
نثر فارسی نیز استشهاد کردهاند و در مواضعی هم اختلافنظرهایی در فروع علم بدیع با بلاغیون عربینویس داشتهاند؛ به عنوان نمونه میتوان از اختلافنظر آنان در باب صناعت «رد العجز علی الصدر» یاد کرد
اینگونه اختلافنظرها، و نیز تفاوت در نامگذاری و تعریف برخی از صنایع بدیعی، در کتب بدیعنویسان معاصر فارسی نیز دیده میشود؛ لیکن طرح اصلی و طبقهبندی علم بدیع، تا چندی پیش منطبق بر همان طرح و نظم و نسق کتب قدما، اعم از عربینویس و فارسینویس بود.
پس از المعجم شمس قیس، تحولی در بدیع به بار نیامد و اهتمام شایستهایبرای خروجآناز حالت ایستایی صورت نگرفت.
بدیع نویسان همچنان به بازنویسی و
تقلید و تکرار مطالب پیشینیان پرداختند و گاه شواهدی تازهتر و دقیقتر پیشنهاد کردند.
بدایع
الافکار از
حسین واعظ کاشفی (د اوایل سده ۱۰ق/۱۶م)، مدارج البلاغه تألیف
رضاقلی هدایت (د ۱۲۸۸ق/۱۸۷۱م) و دُرّه نجفی از
نجفقلی میرزا معزی از جمله این قبیل آثار است.
کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی تألیف
جلالالدین همایی (معاصر) نسبت به کتب دیگر برتری چشمگیری دارد.
در سالهای اخیر،
شمیسا با تذکار برخی از عیوب کتب بدیع، از جمله تداخل مباحث مربوط به نظامهای نقد ادبی، عروض و قافیه با فن بدیع، تألیف کتابهای بدیع بر بنیاد کتب بلاغت عربی، اختلاف در نامگذاری صنایع و نارسایی تعاریف و به ویژه نداشتن طبقهبندی علمی و با انتقاد از شیوه نظم الفبایی صنایع در برخی کتابها،
خود به طبقه بندی تازهای همت گماشته، و با استفاده از امکانات اولیه زبان شناسی، بخش بدیع لفظی را بازنویسی کرده، و در بخش بدیع معنوی، کوشیده است تا تعاریف نسبتاً دقیق و علمی به دست دهد.
در این طبقهبندی، هر صنعت پدیدهای مجزا و مجرد نیست؛ بلکه مجموعهای از صنایع با توجه به پیوند منطقی و معقولی که با یکدیگر دارند، ذیل یک عنوان قرار میگیرند.
در بخش نخست از بدیع لفظی با عناوین «روش
تسجیع »، «روش
تجنیس »، «روش تکرار» و «تفنن یا نمایش اقتدار»، و در بخش دوم از بدیع معنوی ذیلِ عناوین «روش
تشبیه »، «روش تناسب»، «
ایهام »، «ترتیب کلام» و «تعلیل و توجیه» گفت و گو شده است.
به علاوه، چند اصطلاح جدید نیز، با شواهد کافی در این کتاب وضع شده است، نظیر هم حروفی، همصدایی، حرفگرایی، تجسم، صدا معنایی و تبادر.
تلاش برای طرح مسائل دانش بدیع از دیدگاه زبانشناسی ادامه دارد. چنانکه پس از شمیسا، برخی از ادبای زبانشناس یا زبانشناسانی که به مسائل ادبی علاقه نشان میدهند، کار بررسی و تحلیل و طبقهبندی صنایع بدیعی از منظر زبانشناسی را دنبال کردند. میتوان کوشش
صفوی در کتاب از زبان شناسی به ادبیات را در این زمینه، به عنوان نمونه مطرح کرد.
وی در این کتاب به طبقهبندی صناعات بدیع نظم،
به ویژه بدیع لفظی اهتمام ورزیده، و مباحثی چون انواع جناس را ذیل عنوان «تکرار آواها» بررسی کرده، و از توازن آوایی - واجی و توازن واژگانی سخن گفته است.
صنایع بدیعی را به صنایع لفظی و معنوی تقسیم کردهاند.
این طبقهبندی، نخستینبار از سوی سکاکی در کتاب مفتاح العلوم
صورت گرفته، و سپس به وسیله علمای بلاغت در زبان و ادب عربی
و نیز در زبان و ادب فارسی تا روزگار ما
موردتقلید قرار گرفته، و ضمن تقلید و تکرار تکمیل شده است؛ زیرا به تعبیر تقوی «وجوه بدیعیه محدود به حدی و محصور در عددی نیست»
و به همین سبب، از روزگار سکاکی - چه در کتب عربی، چه در کتب فارسی - پیوسته بر شمار صنایع بدیعی، اعم از صنایع لفظی و معنوی، افزوده شده است و چنانکه اشاره شد، در روزگار ما این صنایع از منظر دانش زبانشناسی نیز موردملاحظه قرار گرفته است.
میتوان براساس منابع موجود از عصر سکاکی تا عصر حاضر فهرستی از صنایع بدیع لفظی و معنوی، بدین شرح بهدست داد:
سجع و انواع آن، ترصیع، موازنه یا
مماثله ، تضمین مزدوج یا اعنات قرینه، جناس و انواع آن، قلب و انواع آن، همحروفی، هم صدایی، رد الصدر الی العجز، رد العجز الی الصدر، تشابهالاطراف، التزام یا اعنات، تکرار یا تکریر، طرد و عکس یا تبدیل و عکس، توشیح یا موشح، تجرید، واسع الشفتین، واصل الشفین، جامع الحروف، رقطا، خیفا، فوق النقاط، تحت النقاط و ذولغتین.
ده صنعتِ اخیر، از مقوله نمایش اقتدار و تفنن است و چندان ارزش هنری ندارد.
مبالغه و اغراق و غلو، جمع، تفریق، جمع و تفریق، جمع و تقسیم، جمع و تفریق و تقسیم، تجاهل العارف، ارسال المثل یا تمثیل، تجسم، حرفگرایی، مراعات نظیر، جناس کلمات هم خانواده، جناس پسوند، جناس ریشه، تضاد، تلمیح، ارصاد و تسهیم، براعت استهلال، حسن تخلص یا حسن مخلص، حشو ملیح، ازدواج یا مزاوجت، عقد، جابهجایی صفت، صدا معنایی، استثنای منقطع، رجوع، ایهام، ایهام تناسب، استخدام، اسلوب الحکیم، استتباع، تبادر، امر بدیهی، توجیه، مدح شبیه به ذم، ذم شبیه به مدح، محتمل الضدین، حسن طلب، لف و نشر (مرتب و مشوش)، تقسیم، اِعداد، تنسیق الصفات، قلب مطلب، اِطّراد، التفات، حسن تعلیل، مذهب کلامی، دلیل عکس، سؤال و جواب و ابداع
بعد از تدوین علم بدیع برخی از شاعران - چه در شعر فارسی و چه در شعر عربی - از سر ذوق، اشعاری اغلب در قالب
قصیده سرودند و در هر
بیت یکی از صنایع بدیعی را به کار بردند.
به این شیوه، اصطلاحاً «بدیع سرایی» میگویند.
(۱) حسنابن رشیق، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۲) عبداللهابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۳) عبداللهابن قتیبه، الشعر و الشعراء، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۹۶۶م.
(۴) عبدالله ابن معتز، البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، لندن، ۱۹۳۵م.
(۵) علی ابوزید، البدیعیات فی الادب العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۶) حسن ابوهلال عسکری، کتاب الصناعتین، استانبول، ۱۳۲۰ق.
(۷) اسامة بن منقذ، البدیع فی نقد الشعر، به کوشش احمد بدوی و حامد عبدالمجید، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۸) محمد باقلانی، اعجاز القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
(۹) عمرو جاحظ، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۱۰) عبدالقاهر جرجانی، اسرار البلاغة، به کوشش محمدرشید رضا، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۱۱) محمد خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۲) محمد عبدالمنعم خفاجی، البحوث الادبیة، مناهجها و مصادرها، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۱۳) محمد عبدالمنعم خفاجی، مقدمه بر الایضاح.
(۱۴) محمد عبدالمنعم خفاجی، مقدمه بر نقدالشعر.
(۱۵) محمدرشید رضا، مقدمه بر اسرار البلاغة.
(۱۶) علی رمانی، «النکت فی اعجاز القرآن»، مجموعة ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، به کوشش محمد خلفالله و محمد زغلول سلام، قاهره، ۱۹۹۱م.
(۱۷) حمید زرینکوب، «تطور علم بدیع و سرچشمههای اصلی آن»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، مشهد، ۱۳۵۳ش.
(۱۸) یوسف سکاکی، مفتاح العلوم، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
(۱۹) سیوطی، اتمام الدرایة لقراء النقایة، به کوشش ابراهیم عجوز، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۰) حفنی محمد شرف، مقدمه بر بدیع القرآن ابن ابی اصبع، قاهره، دارنهضة مصر للطبع و النشر.
(۲۱) عبدالمتعال صعیدی، مقدمه بر سر الفصاحة ابن سنان خفاجی، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۲۲) شوقی ضیف، البلاغة تطور و تاریخ، قاهره، ۱۹۶۵م.
(۲۳) شوقی ضیف، عصر الدول و الامارات، قاهره، ۱۹۸۰م، ۱۹۹۰م.
(۲۴) عبدالعزیز عتیق، علم البدیع، بیروت، ۱۹۷۴م.
(۲۵) قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۲۶) مازن مبارک، الموجز فی تاریخ البلاغة، دمشق، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۵م.
(۲۷) محمد مبرد، الکامل، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۶م.
(۲۸) مسعود تفتازانی، المطول، قم، مکتبة الداوری.
(۲۹) نصرالله تقوی، نجار گفتار، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
(۳۰) محمد خطیب قزوینی، التلخیص فی علوم البلاغة، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۲م.
(۳۱) محمد رادویانی، ترجمان البلاغه، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۲) رشید وطواط، حدائق السحر فی دقائق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۰۸ش.
(۳۳) یوسف سکاکی، مفتاحالعلوم، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۳۴) محمد شمس قیسرازی، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۳۵) سیروس شمیسا، نگاهی تازه به بدیع، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۶) کورش صفوی، از زبانشناسی به ادبیات، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۳۷) محمدهادی مازندرانی، انوار البلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳۸) نجفقلیمعزی، درّه نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۹) جلالالدین همایی، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بدیع»، ج۱۱، ص۴۶۵۳.