عبدالرحیم ربانی شیرازی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبدالرحیم ربانی شیرازی، از علمای مبارز و ضد
استبداد ایران در
قرن چهاردهم هجری میباشد.
وی در ۱۱
فروردین ۱۳۰۱ ش/ ۳
شعبان ۱۳۴۰ در
شیراز به
دنیا آمد. تحصیلات خود را در مکتب خانه آغاز کرد و همزمان به کسب و کار در کنار
پدر پرداخت. پس از طی تحصیلات ابتدایی، در دوازده سالگی به فراگیری علوم اسلامی روی آورد. صبحها به مدرسه آقا باباخان میرفت و بعد از ظهرها در
بازار به فروشندگی اشتغال داشت. همزمان با کار، به «حزب برادران»
آیتالله نورالدین حسینی (که مقابله با تجاوزات استعمارگران خارجی و عمال داخلی آنها را هدف خود قرار داده بود) پیوست و رسما به فعالیتهای حزبی و سیاسی روی آورد و تا ۱۳۲۵ همکاری خود را با آن ادامه داد.
تصمیم او برای ورود به
حوزه مصادف با اوج مبارزه
رضا خان با فرهنگ و مظاهر دینی و
روحانیت بود. عبدالرحیم در واقعه کشف
حجاب با اجازه آقا سیدنورالدین
آیات و روایاتی را که دلالت بر لزوم پوشش برای
زن و حفظ
بدن زن و
مرد بیگانه از یکدیگر داشت، استخراج و به صورت اعلامیه بر معابر عمومی نصب کرد و با این عمل به اولین حرکت دینی و تبلیغاتش دست زد.
ربانی در هنگام تحصیل در
حوزه شیراز، احساس کرد که فرقههای به ظاهر مذهبی چون
صوفیه و
بهائیت، در واقع گروههای سیاسی هستند که با هدف اجرای سیاستهای استعماری
انگلیس و ایجاد شکاف بین صفوف مردم و بدبین کردن آنها نسبت به روحانیت و
مرجعیت تقلید دست به کار شدهاند. از اینرو مبارزه با آنان را از وظایف خویش برشمرد و به دلیل آشنایی با مشکلات آن، در وهله اول کوشش کرد تا با سخنرانی و تشکیل جلسات بحث و
مناظره علمی و گفتگوهای مستقیم با سران این فرقهها آنان را متقاعد سازد؛ اما پس از عدم قبول مناظره از سوی رهبران این فرق و اقدام آنها به جوسازی و شایعه پراکنی علیه ربانی برای جلوگیری از حضور وی در منطقه، او مردم را به تصرف و انهدام مراکز آنها توصیه کرد.
اقدامات وی در مبارزه با عوامل
بهایی در منطقه سروستان (که از پایگاههای اصلی بهائیان
فارس و پل ارتباطی آنها در شیراز با دیگر مناطق بود) در ۲۸
صفر ۱۳۶۷ ق/ ۱۳۲۷ مصادف با رحلت
[
شهادت]
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) منجر به زد و خورد و
قتل سرکرده آنان و سپس دستگیری خود و حدود سی نفر از مسلمانها شد که تعدادی از این دستگیر شدگان از جمله ربانی به
اعدام محکوم گردیدند، ولی به دلیل فعالیت پیگیر علمای شیراز از اعدام وی جلوگیری به عمل آمد. از دیگر فعالیتهای او مبارزه با دراویش بود که توانست مسجد گنج شیراز را که از پایگاههای آنان بود از دستشان خارج سازد؛ و نیز مبارزه علمی و فکری از طریق بحث آزاد و مناظره با اخباریان (که به انکار وظیفه مجتهدان و محدودیت نقش
علما از لحاظ عقیدتی و عملی قائل بودند) و مبارزه با چپیها و کمونیستها بود که تا آخرین روزهای زندگیش ادامه داشت.
عبدالرحیم در ۱۳۲۷ به دلیل فراهم نبودن امکان تکمیل تحصیلات حوزوی در شیراز، به
قم مهاجرت کرد و در درس
آیتالله بروجردی حاضر شد. روح دینی، فکر روشن، تقوای شدید،
قدرت علمی و دقت نظر وی در کلاس درس سبب ارتقاء منزلت وی نزد استادش (آیت الله بروجردی) گردید و به عنوان نماینده ایشان بارها برای رسیدگی به امور
مسلمانان به شهرهای مختلف
سفر کرد.
او به زودی نردبان ترقی را طی نمود و به درجه
اجتهاد نائل گردید و اجازه دریافت از آیات عظام: شیخ محمدکاظم شیرازی، سیدعبدالله بلادی و شیخ
آقا بزرگ تهرانی دریافت نمود.
وی در ابتدا در شیراز و قم به تدریس اشتغال داشت اما بعدها به واسطه مبارزات سیاسیش، تدریس را رها کرد.
پس از وفات آیتالله بروجردی، ربانی خطر ایجاد تشکیلات قوی و منسجم و نیرومندی را حول محور یکی از علما و مدرسان نامدار حوزه، ضروری دانست. از اینرو در جلسات متعددی که با حضور علما و مدرسین طراز اول
حوزه علمیه قم تشکیل شد،
امام خمینی را که شیوه اش مبارزه با
طاغوت و ایستادگی در مقابل تجاوزات دولتها به مرزهای
اسلام و منافع اسلام بود جهت رهبری
روحانیت پیشنهاد نمود و برای جلب نظر موافق آنها تلاش فراوان کرد، اما نتوانست طرح
مرجعیت واحد را تصویب کند و لذا طرح «اتحاد مراجع» را داد. وی میخواست به هر ترتیب، قدرت متمرکز روحانیت تقسیم نشود تا بتوان در مواقع لزوم به بهترین نحو از آن استفاده کرد و جلو اقدامات ضد اسلامی و ضد مردمی رژیم را گرفت اما این طرح نیز با موفقیت رو به رو نشد.
پس از اعلام برگزاری رفراندوم انقلاب سفید و مخالفت
علما با آن در
بهمن ۱۳۴۱، وی برای تحقق خواستههای مراجع، تظاهراتی را علیه رژیم در قم سازماندهی کرد که این حرکت، الگویی برای مخالفت در شهرستانها شد.
بعد از بازگشت
امام خمینی در ۱۵
خرداد ۱۳۴۲، او با اعزام نمایندگانی به نقاط مختلف کشور تصمیم به گسترش و ادامه نهضت و مبارزه توسط طلاب و روشنفکران مسلمان گرفت.
در ۱۸
فروردین ۱۳۴۳، در گردهمایی تودههای مردم به مناسبت آزادی
امام خمینی، قطعنامه تنظیمی خویش را که به امضای طلاب و فضلای حوزه علمیه قم رسانده بود، توسط یکی از طلاب به آگاهی عموم رساند تا ضمن اعلام رهبری دینی و مرجعیت قاطع امام خمینی، مردم را نسبت به وظایف خویش در مقابل رژیم شاه، آشنا سازد. ربانی پس از
تبعید امام در ۱۳
آبان ۱۳۴۳، این اقدام غیر قانونی رژیم را محکوم کرد و از همین رو، در ۲۳ آبان همان سال دستگیر و بازداشت شد.
او پس از آزادی در اولین قدم و به نشانه اعتراض به رای دادگاه قاتلان حسنعلی منصور، نخست وزیر، برنامه
تحصن در منزل سه نفر از علمای طراز اول
قم را به تاریخ ۱۱
خرداد ۱۳۴۴، ترتیب داد. این حرکت ابتکاری تنها پشتیبانی رسمی و علنی از گروه انقلابی بخارایی در آن دوران خفقان بود.
ربانی معتقد بود که پس از تبعید امام، مبارزه روحانیون همچنان باید تداوم یابد تا رژیم بداند که راه او همچنان ادامه دارد؛ لذا دست به بازسازی تشکیلات مبارزه سازماندهی روحانیون مبارز زد.
موقعیت ممتاز علمی و حوزوی او از یک سو و فعالیتها و فداکاریهای وی در مواجهه با خطرات، سبب شد تا گروه قابل توجهی از طلاب و حتی مدرسین و فضلا، رهبری او را در مسائل مبارزاتی و سیاسی پذیرفته و حرکتهای خود را بر اساس رهنمودهای وی تنظیم کنند. او برای پایان بخشیدن به دوران تبعید امام خمینی و بازگشت ایشان به کشور و جلوگیری از بی تفاوتی مردم نسبت به عدم حضور امام، تمهیدات گوناگونی اندیشید.
در نخستین گام با ارسال نامههای متعدد به نام افراد با نفوذ رؤسای حوزههای علمیه در سراسر کشور از آنها خواست تا بر اساس یک طرح معین، در یک روز مشخص حوزههای علمیه و بازار و مغازهها در سراسر کشور تعطیل شود. این حرکت به دلیل دستیابی
ساواک به یکی از نامهها، عقیم ماند. او همچنین در مقابله با توطئه انتقال امام از
ترکیه به
عراق موضعگیری صریح و علنی کرد و از سویی طی نامهای به هویدا اعلام داشت که ادامه تبعید ایشان مورد
خشم و نگرانی عموم
ملت است و از سوی دیگر با نوشتن نامههایی با عناوین مختلف درصدد وادار کردن فضلای دیگر شهرها برای نوشتن نامههای سرگشادة مستقل جهت ایجاد موج و فشار بر رژیم، جهت خنثی سازی توطئه تداوم تبعید امام خمینی شد. حرکت بعدی وی، راه اندازی اعتصابات و اعتراضات عمومی در سطح کشور بود که به دلیل عدم همراهی برخی از
علما، ناکام ماند.
به دنبال این اقدامات، رژیم شاه در آستانه ۱۳۴۵ با هجوم گسترده به حوزه علمیه قم به دستگیری طلاب و فضلای انقلابی حوزه پرداخت. ساواک در پی این بازداشتها و بازرسی منازل افراد، به وجود تشکیلاتی مخفی و سری پی برد که ریاست آن، مدتی به عهده آیتالله ربانی بود. از اینرو وی در ۲
فروردین ۱۳۴۵ دستگیر و روانه زندان قزل قلعه شد و منزل او نیز بازرسی گردید.
وی پس از گذشت شش ماه از دوران بازداشت خود طی نامه سرگشادهای که به همراه یکی از علمای زندانی، خطاب به مراجع بین المللی و علمای
ایران و برخی کشورهای اسلامی نوشت، موارد بارزی از تجاوزات رژیم شاه در پایمال نمودن حقوق بشر و موازین بین المللی و قانون اساسی کشور را بشمرد و خواستار محکومیت او شد. پس از انتشار این نامه در ایران و خارج کشور، ماموران رژیم برای حفظ
حیثیت سیاسی خود در ۲۸
مهر ۱۳۴۵ او را آزاد کردند.
پس از اراده دو لایحة حمایت از
خانواده و تشکیل مجلس مؤسسان برای تعیین نیابت سلطنت به مجلس در ۱۱ و ۱۲
اسفند ۱۳۴۵ که مخالفت صریح با
اسلام و
قانون اساسی داشت، ربانی نامه امام را در محکومیت آن لوایح چاپ و منتشر نمود که به همین دلیل او بار دیگر در آبان ۱۳۴۶ بازداشت شد.
ربانی در نامه مشروحی که در ۲۳ فروردین ۱۳۴۷ به امام خمینی نوشت، ضمن ارائه گزارشی از اوضاع و احوال حاکم بر حوزهها و
روحانیت و عکس العملهای آنان در مقابل رژیم و یا بالعکس، دیدگاهها و نظرات خود را نسبت به چگونگی ادامه مبارزه و سایر حوادث و مسائل جاری روز به اطلاع امام رساند و از ایشان خواستار مبارزه با
حکومت با هدف براندازی و تاسیس یک نظام اسلامی جدید شد.
مدتی از بازداشت او نگذشته بود که عمال رژیم طی یک دادگاه فرمایشی، وی را به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به دو سال حبس محکوم نمودند ولی پس از تحمل یک سال از مدت محکومیت، با وساطت برخی از علما، مورد
عفو قرار گرفت و در ۵ آبان ۱۳۴۷ آزاد شد.
ربانی پس از رهایی از زندان، همچنان مسائل سیاسی کشور را دنبال میکرد. وی حضور قدرتهای خارجی را در کنار حکومتهای استبدادی که برای غارت منابع طبیعی و ملی آن کشورها از هیچ ترفندی رویگردان نبودند، خطر جدی برای حاکمیت ملی میدید و به مبارزه همزمان با استبداد داخلی و
استعمار خارجی معتقد بود. لذا پس از اعلام خبر ورود سی و پنج نفر از سرمایه داران بزرگ امریکایی به ایران بلافاصله با تنظیم اعلامیهای با آگاه ساختن مردم از عواقب شوم این هجوم اقتصادی در آن شرایط اختناق آمیز پرداخت. پس از تایید و محکومیت آن اقدام، توسط امام خمینی، موجی از
خشم و اعتراض توسط دانشگاهیان
مسلمان و مبارزین خارج از کشور و سازمانها و احزاب و سایر طبقات به وجود آمد و همگی این توطئه را به صور گوناگون محکوم کردند.
پس از رحلت آیتالله حکیم در ۱۲ خرداد ۱۳۴۹، وی تلاش وسیعی نمود تا امام خمینی را به عنوان «مرجع
اعلم» معرفی کند. این فعالیتها موجب بازداشت مجدد او در آذرماه همان سال گردید که پس از مدتی آزاد شد. اما بار دیگر به دلیل انتقاد شدید از برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی و تکثیر و انتشار سخنرانی امام خمینی در محکومیت اقدام جدید رژیم که با همکاری صهیونیستها صورت میگرفت، پیش از آغاز جشنها، دستگیر و بازداشت شد که پس از آن گذشت ده ماه آزاد گردید.
او پس از آزادی، به ایجاد کادرهای انقلابی از طلاب و جوانان
مسلمانان به صورت مخفیانه پرداخت. گروه ابوذر
نهاوند از جمله همین تشکیلات بود که پس از یک اقدام مسلحانه در قم، بیشتر اعضای آن دستگیر شدند و به دنبال آنها، ربانی در ۲۷ تیر ۱۳۵۲ به اتهام ارتباط با آنها دستگیر و بازداشت و به
اقامت اجباری سه ساله در
چابهار محکوم گردید. اما به دلیل متواری شدن پی در پی او از محل، محکومیت او به سه سال و یک ماه تحمل زندان تبدیل شد و در ۲۲
مرداد ۱۳۵۲ به زندان قصر انتقال یافت.
ربانی در زندان هم از پا نشست. از یک سو با محدودیتها و اقدامات ایذایی رژیم نسبت به زندانیان سیاسی، از جمله خواندن
نماز صبح بعد از
طلوع آفتاب و برنامه صبحگاهی و … به شدت
مقاومت کرد و از سوی دیگر با جریانهای فکری انحرافی مارکسیستی و التقاطی گروههای سیاسی از جمله مجاهدین (منافقین) مقابله نمود و به آموزش عقیدتی و سازماندهی زندانیان مسلمان پرداخت. به همین منظور کتاب حرکت طبیعی از دو دیدگاه را که در نمایاندن بی پایگی فلسفه مارکسیستها و
منافقین اثر چشمگیری داشت، نگاشت.
ربانی پس از انتشارخبر
شهادت حاج آقا
مصطفی خمینی (فرزند امام)، مجالس ختم متعددی برگزار کرد و از سخنرانان انقلابی برای مجلس مذکور
دعوت کرد و درخواست تعطیل
حوزه قم را نمود که چنین شد. این اقدامات از چشم
ساواک مخفی نماند و لذا در ۱۵
آذر ۱۳۵۶ به
اتهام تحریک مردم و اخلال در نظم عمومی دستگیر و به شهرستان کاشمر جهت اقامت اجباری سه ساله فرستاده شد، اما پس از گذشت بیست و چند روزه به دلیل روحیه تسلم ناپذیرش به فیروزآباد
فارس و سپس به سردشت
تبعید گردید، بدان امید که روحانیون
اهل تسنن مانع از برقراری ارتباط وی با مردم خواهند شد؛ اما او با تکیه بر اشتراکات فراوان بین دو
مذهب، به زودی تبعیدگاه خود را به کانونی علیه بیدادگری رژیم تبدیل نمود. بنابراین پس از گذشت شش ماه، او را به جیرفت (محل تبعید
آیتالله خامنهای در آن زمان) فرستادند. وی در مسیر راه، عالمان شهرها را از تبعید خود آگاه میساخت. پس از آتش سوزی سینما رکس
آبادان در
تابستان ۱۳۵۷، ضمن پیام مشترکی که همراه با آیتالله خامنهای، به
آیتالله صدوقی فرستاد از وی خواست تا رژیم شاه را به جهت ارتکاب این جنایت محکوم کند و ایشان نیز چنین کرد.
با اوج گیری انقلاب اسلامی و در فرازهای مختلف آن، آیتالله ربانی با
درایت تمام در صحنه حاضر بود. استیضاح نامه وی خطاب به
ارتشبد ازهاری رئیس دولت نظامی، برای سخنان توهین آمیز او به مردم که
قیام عمومی آنها را دسیسه خارجیها خوانده بود و نامه دیگرش به جیمی کارتر (رئیس جمهور وقت
امریکا) در انتقاد از دخالت صریح آمریکا در امور داخلی
ایران و پیشنهادش به امام برای عدم رعایت حکومت نظامی در روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ و اعلام حضور مردم در خیابانها از جمله اقدامات
اوست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ابتدا به عضویت
مجلس خبرگان و سپس
شورای نگهبان درآمد. برای حل بحران مناطق
کردستان و آذربایجان حضوری فعال داشت. در آذربایجان به روشنگری پرداخت و سبب دگرگونی اوضاع به سود انقلاب و
امام خمینی گشت. توانایی او در حل مشکلات این مناطق و برخورد واقع بینانه اصولی وی با حوادث، دلیل انتخاب او برای حل غائله فارس از سوی امام خمینی شد که در این ماموریت هم موفق بود.
او در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب که جامعه درگیر افکار و باورهای متعدد و تب و تاب اندیشهای چپ گرایانه و التقاطی بود، همگان را دعوت به
اسلام راستین میکرد و به صورت شفاف و مشروح، ضمن رد هرگونه سازش، خطر چپ روی در برنامههای اقتصادی را گوشزد مینمود. وی در پاسخ به برخی پرسشها نوشت: «… تا
انسان را در جهان بینی اسلامی نشناسیم، نمیتوانیم سیستم اقتصادی اسلام را به دست آوریم… خیلی از اذهان حتی اذهان عالمان، مشوب به فرهنگهای غربی و شرقی است و طبق ذهن خود، اسلام را توجیه میکنند… امروز فلسفه
مارکسیسم و تبلیغات پیروان آن ما را کر و کور کرده است… و ندانسته تحت تاثیر آن هستیم و اکثرا سعی میکنیم
قرآن و
نهج البلاغه را بر همان میزان و معیار
تفسیر نماییم».
تاثیر و نفوذ فوق العاده آیتالله ربانی در تصمیم گیریهای کلیدی و اساسی کشور و شناخت عمیقش از افراد و شخصیتها و جریانات انحرافی از سوی دیگر، سبب سوء قصدهای متعدد به وی شد که در یکی از آنها (۹/۱/۶۰) مورد اصابت چندین گلوله قرار گرفت. او در جواب پیام امام به این مناسبت، انقلاب اسلامی را متکی به فرد یا افراد ندانست و تصریح کرد که بود یا نبود افراد خللی در آن وارد نخواهد ساخت.
سرانجام وی در یک سانحه مشکوک رانندگی در ۱۷
اسفند ۱۳۶۰ در مسیر دلیجان ـ محلات مجروح شد و با آن که جراحتی سطحی داشت، پس از انتقال به یکی از درمانگاههای محلات درگذشت. پیکر او پس از تشییعی باشکوه و اقامه نماز توسط
آیتالله گلپایگانی در جوار
حضرت معصومه (سلاماللهعلیهم) به خاک سپرده شد.
از او آثاری برجای مانده است، از جمله: سلاسل الصوفیه در تبیین افکار و عقاید صوفیه و ریشههای پیدایش آنها، تصحیح و تعلیق هفده جلد از کتاب و رسائل الشیعه، تصحیح و تعلیق چهل جلد از کتاب
بحارالانوار، قضاء الحقوق فی ترجمه الصدوق، در بزرگداشت
شیخ صدوق؛ حرکت طبیعی از دو دیدگاه؛ جزواتی در
فقه و
اصول و رسالههایی در شرح حال
علما و دانشمندان که قسمتی از آن در پیش جلد بحارالانوار و مقدمه معانی الاخبار به چاپ رسید.
دانشنامه های انقلاب اسلامی و تاریخ ایران، برگرفته از مقاله «عبدالرحیم ربانی شیرازی».