طیبیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طیبیّه یکی از شاخههای
اسماعیلیه که، در ۵۲۴ از دیگر
اسماعیلیان مستعلوی جدا شدند.
طیبیّه یکی از شاخههای
اسماعیلیه. طیبیّه اندکی پس از
قتل الآمرباحکام الله، بیستمین
امام مستعلویه و دهمین
خلیفه فاطمی، در ۵۲۴ از دیگر اسماعیلیان مستعلوی جدا شدند و سازمان دعوتشان نیز
مستقل از قاهرۀ فاطمی شد. در همان حال، سازمان
دعوت مستعلوی در قاهره، الحافظ، جانشین الآمر در خلافت فاطمی، را جانشین وی در
امامت مستعلویان نیز شناخت. این اسماعیلیان مستعلوی که الحافظ و خلفای بعدی فاطمی را به عنوان امامان خود پذیرفتند، به اسماعیلیان مستعلوی حافظی، یا حافظیه،
شهرت یافتند. مستعلویان
حافظی – که تقریباً تمام
جامعه اسماعیلی مصر فاطمی را دربرمیگرفتند و در
یمن نیز پیروانی داشتند – اندک زمانی پس از
انقراض سلسله فاطمی و برچیده شدن دعوت و سنّتهای حافظی در مصر، کلاً از بین رفتند و دیگر هیچ گروهی از دین شاخه اسماعیلیان مستعلوی به جا نماند. از آن به بعد، اسماعیلیان مستعلوی تنها در شاخه طیّبی تداوم یافتند که اینک گروههای مختلف آن در
هند و
پاکستان و یمن و شرق
افریقا و نیز پارهای از کشورهای غربی، به خصوص
انگلستان و
امریکا، یافت میشوند.
گروههای کوچکی از مستعلویان طیّبی که پس از شقاق طیّبی- حافظی، در
مصر و
شام پدیدار گشته و در آغاز با نام
آمریه شهرت یافته بودند، هرگز اهمیتی کسب نکردند. در مصر، تا زمانی که پایههای
حکومت ایوبیان مستحکم شد و
مذهب اسماعیلی، به عنوان
دین رسمی آن سرزمین، جای خود را به مذهب
اهل سنّت سپرد، اسماعیلیان مستعلوی طیّبی که آنوقت مخفیانه میزیستند و به شدت آزار میدیدند، تقریباً مضمحل شده بودند. در شام نیز مستعلویان طیّبی مدت کوتاهی دوام آوردند. در اواخر قرن ششم، هنوز تعدادی از اسماعیلیان طیّبی که به آمریه معروف بودند، در شام وجود داشتند. تا دهههای آغازین
قرن هشتم، فقط یک گروه منفرد و منزوی از آمریه هنوز در
شام، در کوههای بَقیعه در حومه صَفَد، وجود داشت. جامعه طیّبی و دعوت آنان در یمن و سپس در شبه قارۀ
هندوستان، گسترش یافت و پایگاه های مستحکم دائم به دست آورد.
طبق اعتقادات طیّبی، الآمر چند ماه پیش از مرگش صاحب پسری به نام طیّب شد. آنچه این روایت را تأیید میکند، نامهای است که الآمر برای ملکه
صلیحی یمن،
سیده اروی، فرستاده و در آن تولد ابوالقاسم طیّب را در
ربیع الآخر ۵۲۴ اطلاع داده است.
وجود طیّب را، به عنوان واقعیت تاریخی،
ابن میسر و دیگر مورخان قرن ششم نیز تأیید کردهاند. طیّب بلافاصله به ولایتعهدی برگزیده شد و به همین مناسبت، دو هفته در
قاهره و فُسطاط جشن گرفتند. پس از
قتل الآمر در دوم
ذیقعده ۵۲۴،
قدرت دولت فاطمی به دست پسرعموی طیّب،
ابوالمیمون عبدالمجید، بزرگ خاندان فاطمی و پسر ابوالقاسم محمدبن مستنصربالله، افتاد. عبدالمجید – که بعداً، با عنوان الحافظ لدین اللّه، به خلافت فاطمی و امامت مستعلویان حافظی رسید– موفق شده بود که وجود طیّب را، که چند ماهی پیشتر به دنیا آمده بود، پنهان کند. از سرنوشت بعدی طیّب خبر موثقی در دست نیست. ابن میسر
فقط گزارش کرده است که عبدالمجید موفق شده بود طیّب را مخفی کند. در هر صورت، معلوم نیست که در هفتههای بحرانی پس از قتل الآمر، طیّب چه سرنوشتی داشته است، مثلاً معلوم نیست که در کودکی وفات یافته یا به دستور عبدالمجید سر به نیست شده است.
از طرف دیگر، یک روایت طیّبی یمنی دربارۀ سرنوشت طیّب (بیست ویکمین و آخرین امام طیّبی که در دورۀ ظهور امامت طیّبه میزیسته و لذا نامش بر پیروانش معلوم است) وجود دارد، که قدمت آن به زمان ابراهیمبن حسینی الحامدی (متوفی ۵۵۷)، دومین داعی مطلق طیّبی، که در زمان شقاق حافظی ـ طیّبی کامل مردی بوده است، میرسد. این روایت در کتاب
عیون الاخبار تألیف
ادریس عمادالدین (متوفی ۸۷۲)، نوزدهم ین داعی مطلق مستعلویان طیّبی و مهم ترین مورخ جامعه طیّبی، نقل شده است. طبق این
روایت، شخصی به نام این مَدین،
رهبر گروهی از داعیان مستعلوی در اطراف الآمر بوده است. برخی دیگر از اعضای این گروه، که از میان معتمدترین داعیان انتخاب شده بودند، عبارت بودند از: ابن رَسْلان، قُونَص و نَسْلان. الآمر اندکی پیش از
مرگ، سرپرستی طیّب تازه متولد شده را به ابن مَدین سپرده بود. پس از مرگ الآمر، ابن مدین و داعیان همکار او، که در خصوص طیّب عهد بیعت بسته و از خطرهای قریب الوقوع آگاه بودند، تصمیم گرفتند طیّب، امام صغیر، را که
نص امامت از پدرش داشت، مخفی کنند. در آن حال، ابن مدین و داعیان همکارش دستگیر شدند و چون حاضر نشدند
بیعت خویش را از طیّب بازگیرند، سرانجام به
قتل رسیدند. در این میان، ابوعلی، برادرزن ابن مدین، با طیّب مخفی شد. از آن پس، از طیّب نامی شنیده نشد، ولی طیّبیها معتقدند که او زنده ماند و امامت در ذریه او تداوم یافت و
نسل بعد از نسل، در دورۀ سترِ جاری که هنوز ادامه دارد و با
استتار طیّب آغاز شده، از پدر به پسر رسیده است.
در این میان، خبر
تولد طیّب در دربار صُلیحیون با شادی پذیرفته شده بود. در
عیون الاخبار نقل شده است که سفیری به نام شریف محمدبن حیدره، در ۵۲۴ خبر تولد طیّب و فرمان الآمر را مبنی بر ولایتعهدی طیّب، از دربارفاطمی به یمن برد. نیز یک گزارش عینی از الخطّاب، دستیار نخستین داعی طیّبیه در یمن، وجود دارد که شخصاً شاهد اوضاعی بوده که طی آن فرمان الآمر را ملکه صلیحی اروی در
یمن دریافت کرده است. اندک زمانی بعد، مستعلویان یمن، با رسیدن اخبار پی در پی قتل الآمر، نایبالسلطنه شدن عبدالمجید، و
وزارت ابوعلی کُتَیفات، دچار سرگردانی شدند. محمدبن حیدره، که هنوز در یمن بود، در خطبههایی از قتل الآمر اظهار
تأسف کرد و در رفعت مقام طیّب سخن گفت. این خطبهها میبایست، کم وبیش، بلافاصله پس از مرگ الآمر ایراد شده باشد، زیرا در یکی از آنها
سفیر فاطمی از طیّب و عبدالمجید و ابوعلی کُتَیفات، به ترتیب به عنوان امام، نایب السلطنه
(ولیعهد مسلمانان) و وزیر نام برده است.
بحران عقیدتی اسماعیلیان مستعلوی در یمن، هنگامی که در ۵۲۶ عبدالمجید ادعای امامت کرد، به اوج خود رسید. داعی
ادریس عمادالدین روایت کرده است هنگامی که عبدالمجید با لقب جدیدش الحافظ لدین الله و عنوان جدید امیرالمؤمنین، به جای لقب قبلی ولیعهد مسلمین، با ملکه اروی شروع به
مکاتبه کرد، وی دچار
حیرت و ناراحتی شدید گردید. احتمالاً در همان موقع بود که اسماعیلیان مستعلوی در یمن به دو شاخه حافظی و طیّبی تقسیم شدند. زُریعیان عدن و هَمدانیان صنعاء رهبران
دعوت حافظی در
یمن شدند، حال آنکه ملکه اروی که تا زمان الآمر از دستگاه فاطمی و دعوت مستعلوی در قاهره دور شده بود، طرفدار و رهبر دعوت طیّبی شد.
مؤسس دولت صُلیحی در یمن، علی بن محمد صُلیحی، ریاست دعوت اسماعیلیه در یمن را نیز برعهده داشت و بدین ترتیب، وی در شخص خود، مقام سلطانی و منصب داعی اصلی اسماعیلی را در هم آمیخته بود، اما پس از مرگ وی در ۴۵۹، لمک بن مالک الحَمّادی از طرف خلیفه فاطمی و امام اسماعیلی المستنصر به ریاست دعوت در
یمن گمارده شد و بدین ترتیب، ریاست دولت و رهبری دعوت در یمن از یکدیگر جدا گردید. در آن حال، این ترتیب همچنان در یمن صلیحی ادامه یافت، در اوضاعی که سلطان صلیحی فقط اسماً مسئول امور دعوت بود. پس از آنکه جانشین علی صُلیحی، یعنی پسرش مکرّم احمد، در ۴۶۷ در شهر ذوجبله
اعتکاف کرد و امور دولت صلیحی را عملاً به همسرش، ملکه
سیده اروی، سپرد، ملکه
نظارت و دخالت بیشتری در امور دعوت در یمن پیدا کرد. وی سازمان دعوت یمن را – که داعی لمک ریاست اجرایی آن را برعهده داشت – تحت حمایت خود قرار داد. بههمان ترتیب، پس از
مرگ داعی لمک در حدود ۴۹۱، پسرش یحیی به ریاست اجرایی دعوت مستعلویه در یمن رسید، و یحیی نیز پیش از مرگش در ۵۲۰، با مشورت ملکه اروی، دستیار اصلی خود
را به جانشینی خود در ریاست اجرایی امور دعوت، گمارد. در سالهای آغازین ریاست ذوئیب، اسماعیلیان مستعلوی با انشقاق حافظی ـ طیّبی مواجه شدند، و داعی ذوئیب، با توجه به موضع ملکه صلیحی، قائل به امامت طیّب شد و به این ترتیب، اولین داعی اسماعیلی در یمن بود که به دعوت بهنام طیّب پرداخت. ملکه صلیحی
سیده حرۀ اروی بنت احمد از ۵۲۴ تا زمان مرگش در ۵۳۲، با تمام توان کوشید دعوت طیّبی را
تقویت کند. وی در وصیت نامهاش مجموعه بسیار ارزشمند جواهرات خود را برای امام طیّب به
میراث گذاشت.
داعی ذوئیب و دیگر رهبران دعوت مستقر در یمن، با ملکه
سیده اروی که در سالهای آخر عمرش مناسبات خود را کاملاً با فاطمیان و دستگاه دعوت در قاهره قطع کرده بود، همکاری نزدیک داشتند. این بعد از سال ۵۲۶ بود که ذوئیب، داعی مطلق (داعی با اختیارات تام) اعلام شد و در رهبری دعوت و نظارت بر تمام فعالیتهای آن در یمن و
هندوستان به نام امام مستور، طیّب، اختیار کامل به دست آورد، و این مشخص کنندۀ تأسیس دعوت مستقل طیّبی در یمن به رهبری داعی مطلق بود. به این ترتیب، ذوئیب اولین داعی از سلسله داعیان مطلقی بود که یکی پس از دیگری، با نص، در دور کنونی سَتر در تاریخ اسماعیلیان مستعلوی ـ طیّبی روی کار آمدهاند
با مرگ ذوئیب در ۵۴۶، دستیار وی ابراهیم بن حسین الحامدی، که متعلق به شاخه حامدی از بنوهمدان بود، بهعنوان دومین داعی مطلق، جانشین او شد
از دعوت طیّبی بعد از ملک
سیده اروی، برخلاف دعوت حافظی، هیچیک از سلسله های
حاکم بر یمن
حمایت نکردند. اینک دعوت طیّبی، هم از دولت فاطمی و هم از دولت صُلیحی مستقل شده بود و این توجیه میکند که چگونه پس از سقوط هر دو دولت، دعوت طیّبی همچنان استوار ماند و در یمن و هند تنها تحت رهبری داعیان مطلق خود رواج یافت.
ابراهیم حامدی در صنعاء اقامت گزید و در دوران رهبریاش، جامعه طیّبی یمن را با رسائل اخوان الصفاء آشنا ساخت و خود در تفکر اسماعیلی و تألیفاتش بهطور گسترده از آثار داعی حمیدالدین کرمانی استفاده کرد. در
اصول عقاید باطنی، وی از درهم آمیختن
جهان شناسی کرمانی با عناصر اساطیری، ترکیب جدیدی به وجود آورد. اثر عمدۀ
ابراهیم حامدی کتاب کنزالولد است که مبادی خاص نظام حقایق طیّبی را دربردارد و برای مؤلفان بعدی طیّبی الگو گردید. پس از ابراهیم حامدی که در ۵۵۷ درگذشت، پسرش حاتم (متوفی ۵۹۶) و سپس نواده اش علی بن حاتم حامدی (متوفی ۶۰۵)، به عنوان داعی مطلق به ریاست دعوت طیّبیه رسیدند .
داعی
حاتم بن ابراهیم حامدی، طی سی و هفت
سال رهبری خود، موفقیتهای بزرگی در اشاعه دعوت طیبی در یمن به دست آورد. وی از آغاز رهبریاش از حمایت تعدادی از قبایل همدانی و حُمیری برخوردار بود و با کمک آنها قسمتهایی از منطقه کوهستانی حراز را
تسخیر کرد و در آنجا قلعههای کوه شِبام را مقر فعالیتهای خود ساخت. در قلعه حُطَیب در شبام، داعی مطلق طیّبیها داعیان تحت امر خود را در سراسر یمن – که تعدادشان هم زیاد بود – و همچنین داعیانی را که به
هند و سند گسیل شده بودند، به حضور میپذیرفت. دستیار اولیه داعی حاتم، داعی دانشمندی به نام
محمدبن طاهر حارثی بود که در
صنعاء اقامت داشت. وی مجموعه ارزشمندی از آثار اسماعیلی دوره های مختلف جمع آوری کرد. با مرگ محمدبن طاهر در ۵۸۴، داعی حاتم به جای او علی بن محمدبن ولید را به عنوان دستیار، یعنی مأذون خود، در
صنعاء انتخاب کرد.
علی بن محمد همچنان به عنوان مأذون در دورۀ رهبری علی بن حاتم حامدی باقی ماند و با فوت او، به عنوان پنجمین داعی مطلق به ریاست دعوت طیّبیه رسید. علی بن محمدبن جعفربن ابراهیمبن الولید از خاندان معتبر نبود الولید الأنف از قبیله
قریش بود
. داعی علی بن محمد، که یکی از عالم ترین داعیان طیّبی بود، آثار بسیاری
تألیف کرد که برای درک عقاید باطنی طیّبیها مطالعه آنها ضروری است، از آن جمله است:
تاج العقائد،
کتاب الذخیره فی الحقیقه و دافع الباطل. کتاب اخیر، ردّیهای است بر کتاب المستظهری غزالی که در رد باطنیه نوشته است. داعی علی بن محمد در ۶۱۲ درگذشت و پس از آن، منصب داعی مطلق در میان اعقاب وی، به جز دو انقطاع در قرن هفتم، به طور موروثی تا زمان بیست وسومین داعی، محمدبن حسن بن ادریس بن الولید (متوفی ۹۴۶)، باقی ماند. در این دوره، که بیش از سه قرن به طول انجامید، حراز همچنان پایگاه اصلی و مقر رهبری دعوت طیّبیه باقی ماند. به طور کلی، طیّبیهای یمن روابط مسالمت آمیزی با حکمرانان یمن (از جمله، ایوبیان و رسولیان و طاهریان) داشتند، حال آنکه مناسبات آنان و شیعیان زیدی یمن همیشه آمیخته با رقابت یا جنگ علنی بود. در یمن و بعداً شبه قارۀ هند، اسماعیلیان طیّبی قسمت عمدهای از ادبیات اسماعیلی دورۀ فاطمی را حفظ کردند و داعیان دانشمند جامعه ایشان نیز ادبیات باطنی نسبتاً درخورتوجهی، به انضمام اشعار مذهبی، به وجود آوردند که همچنان در مجموعه های گستردهای که تحت نظارت مستقیم داعی مطلق طیّبی قرار دارد، حفظ شده است. طیّبیها سنّتهای فاطمیان را در اصول عقاید بهطور کلی حفظ کردند. آنان، مانند اسماعیلیان دورۀ فاطمی، معتقد بودند که ابعاد ظاهر و باطن دین، هر دو، به یک اندازه اهمیت دارند. همچنین علاقه قبلی
اسماعیلیان را به جهان شناسی و ادواری بودن
تاریخ مقدّس، که مبنای یک نظام باطنی و گنوسی حقایق نزد آنان بود، حفظ کردند. اما طیّبیه در اعتقادات باطنی خود نوآوریهایی نیز داشتند که به حقایق طیّبی وجهه متمایزی داد. طیّبیها از ابتدا نظام
جهان شناسی داعی کرمانی را، که مبتنی بر
عقول دهگانه بود، به جای نظام
نوافلاطونی اسماعیلی – که داعی
ابویعقوب سجستانی و دیگر داعیان فاطمی و نیز دستگاه مرکزی دعوت اسماعیلی آن را پذیرفته بودند – قبول کردند. اما طیّبیها نظام
ماوراءالطبیعه کرمانی را نیز با وارد کردن پارههایی از عناصر اسطورهای،
تغییر دادند. طیّبیها با استناد به
علم نجوم، در مفهوم ادواری تاریخ مقدّس بشریت و ادوار هفت گانه آن – که اسماعیلیان متقدم آن را تدوین کرده بودند – تغییراتی ایجاد کردند و قائل به ادوار بی شماری شدند که تاریخ مقدّس بشریت را از
آغاز خلقت به یک
قیامت می رسانید
در این میان، جامعه اسماعیلی در غرب هند از زمان آمدن اولین داعی اسماعیلی به گجرات در، ۴۶۰ مدام توسعه یافته بود. اسماعیلیان گجرات که بیشتر در اصل هندو بودند، به بُهره /بُهُرا
شهرت یافتند؛ نامی که احتمالاً از واژۀ گجراتی «وهُروو»، به معنای
تجارت کردن، گرفته شده است. اسماعیلیان گجرات پیوندهای مذهبی نزدیک خود را با
یمن حفظ کردند و سپس، مانند صُلیحیون، معتقد به حق المستعلی و الآمر بر
امامت شدند. نیز در
انشقاق حافظی ـ طیّبی، اسماعیلیان مستعلوی گجرات با ملکه
سیده اروی و دستگاه دعوت در یمن، در حمایت از نهضت طیّبی همراه شدند. پس از فروپاشی دولت صلیحی با مرگ ملکه اروی، طیّبیهای هند زیرنظر داعیان مطلق یمن – که رؤسای جماعت طیّبی در هند را یکی پس از دیگری برمی گزیدند و در ضمن، هیئتهای بهرههای گجراتی را به حضور میپذیرفتند – به کار خود ادامه دادند. دراین اوضاع، جامعۀ طیّبی گجرات توسعه بسیار یافت و تعداد روزافزونی از هندوها در آن منطقه، به ویژه در کامبای، سیدپور، و بعدها در احمدآباد، که مقر دعوت طیّبی در هند گردید، به
مذهب اسماعیلی طیّبی درآمدند.
به علت وجود پیوندهای نزدیک ینی بُهرههای طیّبی و پایگاه مرکزی دعوت طیّبیه در یمن، بُهرههای مستعد و با آیندۀ درخشان، اغلب برای کسب معلومات بیشتر، از گجرات به یمن گسیل میشدند. یوسف بن سلیمان، که بعداً به رهبری طیّبیها رسید، یکی از همین بُهرهها بود که از جانب والی، یعنی رهبر بُهرههای طیّبی در گجرات، برای
تحصیل به یمن فرستاده شد. نظر بیست وسومین
داعی مطلق طیّبی، محمدبن حسن بن ادریس الولید، به یوسف بزودن جلب شد و وی یوسف را به جانشینی خود نامزد کرد. به این ترتیب، یوسف اولین بُهرۀ طیّبی بود که با مرگ داعی محمدبن حسن در ۹۴۶، به عنوان بیست وچهارمین داعی مطلق به رهبری
دعوت طیّبی رسید. در ابتدای امر، یوسف در سیدپور بود و چند سالی، پیش از استقراردر یمن، از گجرات امور دعوت را اداره میکرد. وقتی یوسفبن سلیمان در سال ۹۷۴ درگذشت، جانشین هندی او، جلالبن حسن، پایگاه مرکزی دعوت طیّبی را از یمن به گجرات
منتقل کرد. جلالبن حسن، به عنوان بیستوپنجمین داعی مطلق، در احمدآباد مستقر شد و برای ادارۀ امور جامعه طیّبی در یمن، نایبی
منصوب کرد. تا آن زمان طیّبیهای هند، به رغم
تحمل آزار از سلاطین سنّی
مذهب منطقه و گرویدن گروههایی از بهرههای طیّبی به مذهب
اهل سنت، آنچنان زیاد شده بودند که جامعه اصلی طیّبی در یمن را تحت الشعاع قراردادند. در همان حال، طیّبی های یمن در اوضاع و احوال غلبه عثمانیها بر یمن، که از ۹۲۳شروع شده بود، درگیر مشکلات جدیدی شده بودند، و مضافاً اینکه مُطهربن شرف الدین، یکی از امامان زیدی در یمن، بنوالانف را عملاً تحت فشارهای زیاد قرار داده بود. انتقال پایگاه مرکزی دعوت طیّبیه از یمن به هند، باتوجه به این واقعیتها بود و این
انتقال پایان مرحله یمنی دعوت طیّبیه را نیز
اعلام میداشت.
جلال بن حسن در ۹۷۵، پس از چند ماه رهبری طیّبیها، درگذشت. پسر وی، امینجی بن جلال (متوفی ۱۰۱۰)، از فقهای نامبردار اسماعیلی بود.
بُهرههای طیّبی وی را، پس از قاضی نُعمان، مرجعی بزرگ در امور فقهی خود میشمارند.
کتاب دعائم الاسلام قاضی نعمان (متوفی ۳۶۳)، از همان آغاز، مستندترین مرجع فقهی اسماعیلیان طیّبی بوده است. پس از جلال بن حسن، داودبن عجبشاه داعی مطلق طیّبیها شد. وی بیست وششمین داعی مطلق بود و در ۹۹۹ (یا طبق روایات طیّبیهای سلیمانی، در ۹۹۷) درگذشت. بر سر جانشینی او اختلافات زیادی به وجود آمد که به شقاق داودی ـ سلیمانی در جامعه طیّبیه انجامید.
پس از داودبن عجب شاه، دستیار وی در هند، داود برهان الدین بن قطبشاه (متوفی ۱۰۲۱)، به عنوان بیست وهفتمین داعی مطلق، جانشین او شد و این
امر به اطلاع طیّبیهای یمن رسید. اما چهار سال بعد، سلیمان بن حسن هندی (متوفی ۱۰۰۵)، نوۀ بیست وچهارمین داعی مطلق و نایب داودبن عجب شاه در یمن، مدعی جانشینی داود شد و به هند رفت تا ادعای خود را به اثبات برساند. این دعوا، سرانجام در ۱۰۰۵ به پیشگاه اکبر به شهر لاهور آورده شد، اما چون اساساً یک ویژگی هندی علیه یمنی نیز داشت، هیچگاه بهطور قطع حل نشد و به شقاق دائم در جامعه طیّبیه انجامید .
اکثریت عظیم بهرههای طیّبی – که شامل اکثریت جامعه طیّبیها بودند – داود برهان الدین را به عنوان بیست وهفتمین داعی مطلق خود پذیرا شدند و از آن پس به نام داودی
شهرت یافتند. عدۀ قلیلی از طیّبیهای یمن نیز از رهبری داود
حمایت کردند. از سوی دیگر، اقلیتی از کل جامعه طیّبیها – که در همان حال دربرگیرندۀ اکثریت طیّبیهای یمن بودند – به انضمام گروه کوچکی از بهرههای طیّبی ساکن در هند، معتقد به صحیح بودن جانشینی سلیمان بن حسن شدند. این طیّبیهای طرفدار سلیمان، از آن پس به سلیمانی معروف شدند. بدین ترتیب، با بیست وهفتمین داعی مطلق، سلسله داعیان داودی و سلیمانی از یکدیگر جدا شدند. داعیان مطلق داودی همچنان در هند مستقر ماندند، اما داعیان مطلق سلیمانی پایگاه دعوت خود را در یمن قرار دادند. منصب داعی مطلق در هر دو شاخه از طیّبیه، به صورت موروثی و براساس
قاعدۀ نص داعی،
تداوم یافت. دیری نپایید که سلسله سومی از داعیان مطلق در جامعه طیّبیه پدیدار گشت، که آن هم مانند دو سلسله دیگر همچنان ادامه دارد.
پس از وفات بیست وهشتمین داعی مطلق داودی (شیخ آدم صفی الدین) در ۱۰۳۰، عبدالطیب زکی الدین، فرزند بیست وهفتمین داعی، به عنوان بیست ونهمین داعی مطلق به ریاست دعوت جامعۀ طیّبی های داودی رسید، اما اندکی بعد شمس الدین علی، یکی از نوههای بیست وهشتمین داعی شیخ آدم صفی الدین،
مرجعیت او را رد کرد، زیرا جانشینی را حق خود میدانست و حتی دعوای خود را بیهوده نزد جهانگیر
امپراتور مغول نیز برد. ولی شمس الدین علی بر سر ادعای خود باقی ماند و در ۱۰۳۴ با پیروانش از جامعه طیّبی بهرههای داودی جدا شد و درواقع مؤسس فرقه جدیدی از بهرههای داودی گشت که، به نام او، علویه خوانده شدهاند. بدین ترتیب،
شمس الدین علی بن ابراهیم (متوفی ۱۰۴۶) بیست ونهمین داعی مطلق بهرههای علوی شناخته شد، که از آن پس سلسلۀ داعیان مطلق خود را داشتهاند. امروزه، بهرههای علوی جماعتی کوچک و هشت هزار نفری هستند که در محدودۀ شهر بارودا در گجرات
اقامت دارند. داعی فعلی آنان – که چهل و چهارمین داعی از سلسله داعیان مطلق آنان است–
سیدنا ابوحاتم طیّب ضیاءالدین بن نورالدین یوسف نام دارد که در ۱۳۵۳ش/۱۹۷۴ به ریاست این فرقه از بهرههای علوی رسید.
جامعه بهرههای داودی تحت رهبری داعیان متوالی خود و با بهرهمندی از آزادی نسبی مذهبی که امپراتوران مغول و صوبهداران آنها در گجرات به ایشان داده بودند، ترقی و گسترش یافت. چهل و دومین داعی مطلق طیّبیهای داودی، یوسف نجم الدین (۱۲۰۰-۱۲۱۳)، پایگاه دعوت را به شهر سورات در گجرات منتقل کرد که در آن زمان تحت استیلای بریتانیاییها بود و از این حیث جای امنی برای اسماعیلیان و دیگر اقلیتهای مذهبی مسلمان بهشمار میآمد. برادر و جانشین یوسف نجمالدین، عبدعلی سیف الدین (۱۲۱۳ـ۱۲۳۲)، در سورات حوزهای علمی به نام سیفی درس (جامعۀ سیفیّه) تأسیس کرد، برای تربیت عالمان و مأموران داودی و نیز آموزشهای دینی به اعضای جامعۀ داودی. این مرکز هنوز به عنوان یک آموزشگاه سنّتی برای تعالیم اسلامی و اسماعیلی، همراه با یک کتابخانۀ معتبر، به کار خود ادامه میدهد.
چهل وششمین داعی، محمد بدرالدین (۱۲۵۲ـ۱۲۵۶)، آخرین داعی مطلق داودی از اِجپوت های گجرات بود. وی به مرگ ناگهانی درگذشت و چون جانشین خود را معیّن نکرده بود، مناقشات شدیدی بر سر جانشینی داعی در جامعۀ طیّبی های داودی پدید آمد که تا زمان حاضر نیز کم وبیش ادامه دارد
.
با پنجاه ویکمین داعی مطلق داودی، طاهر سیف الدین بن محمد برهان الدین (۱۳۳۳ـ۱۳۸۵/ ۱۹۱۵ـ۱۹۶۵)، دورۀ تازهای در تاریخ معاصر طیّبیهای داودی آغاز شد. از آن زمان، بهرههای داودی بین دو قطب مخاصم درگیر شدند؛ در یک سو داعی و طرفدارانش و در سوی دیگر اقلیتی از اصلاح طلبان و متجددان جامعه. اما اکثر بهرههای داودی، که بینش و آداب سنّتی دارند، به اطاعت از داعی خود، که تقریباً ادعای معصومیت نیز میکرد، ادامه داده اند. ازسوی دیگر، کوشش های جناح اصلاح طلب تا حد زیادی از طریق طرد و تکفیر و تحریم مراودات اجتماعی و دیگر اقدامات کیفری که داعی اعمال میکند، بدون اثر مانده است. داعی مطلق کنونی طیّبی های داودی، که پنجاه ودومین داعی به شمار میآید، محمد برهان الدین بن طاهر سیف الدین نام دارد که در ۱۳۴۴ش جانشین پدرش شد. اکنون کل جمعیت طیّبیهای دنیا حدود نهصد هزار تن تخمین زده میشود که چهار پنجم آنان در هند و پاکستان ساکناند و بیش از نیمی از بهرههای داودی هند در گجرات هستند. در یمن، طیّبی های داودی از پنج هزار تن تجاوز نمیکنند. در دهه های اخیر دهها هزار طیّبی داودی به
اروپا و
امریکا مهاجرت کرده اند. بهرههای داودی همچنین از جمله اولین گروههای آسیایی بودند که به شرق افریقا مهاجرت کردند. از نخستین دهههای قرن بیستم، مقر مرکزی دعوت داودی، شهر بمبئی است. بهرههای داودی یک نوع زبان گجراتی خاص، معروف به لسان دعوت، به کار میبرند که مملو از واژه های عربی است و به خط عربی نیز نوشته میشود. آنان نیز بسیاری از آداب و رسوم هندوها را در مراسم ازدواج و دیگر آیینهای جامعۀ خود حفظ کرده اند.
در یمن، دعوت طیّبیهای سلیمانی، که پیروان معدودی در هند داشت، عمدتاً جانشین دعوت واحد قبلی مستعلویان طیّبی شده بود. با مرگ بیست ونهمین داعی مطلق سلیمانی (علی بن سلیمان)، در ۱۰۸۸ رهبری طیّبیهای سلیمانی به ابراهیم بن محمدبن فهد مکرمی (متوفی ۱۰۹۴) رسید. این مقام به صورت موروثی، با چند انقطاع، در همان خاندان مکرمی متعلق به بنویام باقیمانده است. این داعیان سلیمانی – که پایگاه خود را در نَجران، در شمال شرقی یمن، قرار دادند – با حمایت بنویام، که از دعوت سلیمانی حمایت کردند، به طور مستقل از بدر بر
نجران حکومت میکردند. از
سال، ۱۲۸۸که عثمانیها مجدداً یمن را
تسخیر کردند، عملاً به اهمیت سیاسی داعیان مکرمی پایان داده شد. سپس از سال ۱۳۱۲ش، که نجران به خاک
عربستان سعودی ضمیمه شد، داعیان سلیمانی مستقر در آنجا شدیداً تحت نظارت و اغلب، آزار دولت سعودی قرار گرفتند. داعی مطلق فعلی طیّبیهای سلیمانی، عبداللّه بن محمد مکرمی است که پنجاه ویکمین داعی این شاخه محسوب میگردد. وی در ۱۳۸۴ش/۲۰۰۵ به رهبری جامعۀ سلیمانی رسید. امروزه، جمعیت طیّبیهای سلیمانی در یمن، حدود دویست- سیصد هزار تن تخمین زده میشود که بیشتر در نواحی شمالی یمن و در منطقه مرزی بین یمن و عربستان سعودی زندگی میکنند. جماعت بهرههای سلیمانی در جنوب آسیا از چند هزار تن تجاوز نمیکند که عمدتاً در بمبئی و شهرهای گجرات سکونت دارند. طیّبی های سلیمانی، برخلاف
شاخه داودی طیّبیه، از داعیان خود کاملاً پشتیبانی کردهاند و از هرگونه نفاق داخلی و انشقاق دوری جستهاند.
(۱) محمدبن علی ابنمیسر، المنتقی من اخبار مصر، چاپ ایمن
فؤاد سیّد، قاهره ۱۹۸۱.
(۲) حسینبن علی ابنالولید، رسالة المبدا والمعاد، در ایران و یمن، یعنی سه رسالۀ اسماعیلی، چاپ هنری کربن، تهران و پاریس ۱۹۶۱.
(۳) ادریس عمادالدینبن حسن، زهرالمعانی، چاپ مصطفی غالب، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱.
(۴) ادریس عمادالدینبن حسن، عیونالاخبار و فنونالآثار، ج ۷، چاپ أیمن
فؤاد سید، لندن ۲۰۰۸.
(۵) قطبالدین سلیمان جی برهانپوری، منتزع الاخبار فی اخبارالدعاة الاخیار، قسمت اول از مجلد دوم، چاپ سامر فاروق طرابلس، بیروت ۱۹۹۹.
(۶) حسنبن نوح بهروجی، «کتابالازهار» در منتخبات اسماعیلیه، چاپ عادل عوّا، دمشق ۱۳۷۸/ ۱۹۵۸.
(۷) ابوحمزه نجمالدین عمارۀ یمنی، تاریخالیمن المسمّی المفید فی اخبار صنعا و زبید و شعراء ملوکها و اعیانها و ادبائها، چاپ محمدبن علی الاکوعالحوالی، صنعا ۱۹۸۵.
(۸) اسماعیلبن عبدالرسول المجدوع، فَهرسةالکتب والرسائل، چاپ علی نقی منزوی، تهران ۱۹۶۶.
(۹) محمدعلیبن ملاجیوابهای رامپوری، موسم بهار فی اخبارالطاهرین الاخیار، چاپ سنگی، بمبئی ۱۳۰۱ـ ۱۳۱۱.
(۱۰) حسینبن فضلالله همدانی، الصُلیحیّون و الحرکةالفاطمیة فیالیمن، قاهره ۱۹۵۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «طیبیه»، شماره۶۸۵۹.