طب ابن سینا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابن سینا نه تنها یکی از بزرگترین فیلسوفان
جهان ، بلکه همچنین یکی از برجستهترین چهرهههای
تاریخ پزشکی در همه دورانهاست.
مهمترین
اثر وی در پزشکی
کتاب قانون (القانون فی الطب) است که بخش یکم (یعنی کتاب اول) آن را پیش از ۴۰۶ق/۱۰۱۵م، یعنی در
حدود سن ۳۵ سالگی
تألیف کرده است.
پیش از
ابن سینا ، دو کتاب مهم در پزشکی، در حوزه علمی
جهان اسلام ، نوشته شده بود: کتاب الحاوی از محمد بن زکریای
رازی (د ۳۱۳ یا ۳۲۳ق/۹۲۵ یا ۹۳۵م) و کتاب کامل الصناعه الطبیه (یا کتاب المَلکی) از علی بن عباس مَجوسی (د پس از ۳۷۲ق/۹۸۲م). اما قانون ابن سینا طی چندین
سده - چه در سرزمینهای اسلامی و چه در اروپای سدههای میانه - همه کتابهای پزشکی دیگر را در
سایه خود نهاده بود. یکی از نشانههای
اهمیت کم مانند قانون، شرحهای فراوان بر آن، از سوی پزشکان، طی قرنها بوده است؛ بر این شرحها، باید تلخیصها و
حواشی بسیار بر آن کتاب را افزود.
مشهورترینِ مختصرهای آن موجَز القانون از علاءالدین علی بن ابی الحزم قُرَشی معروف به ابن نفیس (د ۶۸۷ق/۱۲۸۸م) است. وی افزون بر این
موجز ،
شرح بزرگی هم بر قانون نوشته بوده است که بخشهای آن، همچون کتابهای مستقلی به صورت خطی موجود است. شایان گفتن است که وی، هنگامی که به شرح مسائل تشریح،
پراکنده در کتابهای یکم و سوم قانون میپردازد، در
معارضه با نظریه ابن سینا،
نظریه ویژه خود را درباره «گردش
خون ریوی» عرضه میکند که در دهههای اخیر بدان توجه زیادی شده است. آن نظریه را پیشگام نظریه «گردش کلیخون» میشمارندکه ویلیام هاروی (د۱۶۵۷م) در ۱۶۲۸م آن را از راه
تجربه ثابت کرد و بدین سان فیزیولوژی
نوین را بنیاد نهاد.
دست نوشتههای بسیاری از قانون در کتابخانههای
جهان یافت میشود.
متن عربی جلدهای ۱ و ۲ قانون، برای نخستین بار در ۱۵۹۳م در رم چاپ و منتشر شده بود (چاپهای جدیدتر آن: بولاق، ۱۲۹۴ق/۱۸۷۷م، لکنهو، ۱۳۰۷-۱۳۰۸ق).
ابن سینا، افزون بر قانون چند نوشته دیگر نیز در پزشکی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: الارجوزه فی الطب، که در
قالب شعر نوشته شده و ۱۳۲۶
بیت را در برمیگیرد. ابن سینا در این
اثر خلاصه مطالب قانون را آورده است. در بخش نخست و کلّی آن، این مطالب عرضه میشوند: ۱. فیزیولوژی و بیماریهای
اعضاء متشابهه الاجزاء
بدن (بیتهای ۲۱۳ به بعد)، ۲. علتهای بیماریها (بیتهای ۲۳۸ به بعد)، ۳. نشانههای بیماریها (بیتهای ۳۰۶ به بعد). در بخش دوم آن، که ویژه پزشکی عملی است، به این مطالب پرداخته میشود: ۱.
بهداشت و
رژیم غذایی
سالم و حرکات ورزشی (بیتهای ۷۸۰ به بعد)، ۲.
اعاده یا بازگرداندن تندرستی (بیتهای ۹۸۹ به بعد)، ۳.
جراحی (بیتهای ۱۲۵۲ به بعد). متن ارجوزه همراه با ترجمه فرانسوی و نیز لاتینی آن از
سده ۱۳م، به کوشش هانری ژائیه و عبدالقادر نورالدین، درپاریس (۱۹۵۶م) منتشر شده است. ابن سینا همچنین چند ارجوزه دیگر درباره مطالب پزشکی دارد که از آن میان باید از ارجوزه لطیفه فی قضایا بقراط الخمس و العشرین نام برد که پرداختی است از نوشته منحول بقراط به نام «رازهای بقراط یا جعبه عاج».
افزون بر اینها، ابن سینا نوشتهای دارد با
عنوان مقاله فی احکام الادویه القَلبیه که آن را به نام الشریف السعید ابوالحسن بن حَسَنی نوشته بوده و شامل دو بخش است. در بخش نخست و کلی آن مسائل نظری مربوط به فیزیولوژی، وظایف و بیماریهای
قلب و نیز تأثیر هیجانهای عاطفی (مانند
شادی و
اندوه ، تنهایی و
ترس ،
خشم و
نفرت ) بر فعالیت قلب
انسان ، عرضه میشود؛ در بخش ویژهای از آن، ابن سینا، به وصف داروهای ساده که برای تنظیم فعالیت قلب سودمندند، میپردازد و نامهای داروها را به ترتیب حروف الفبا برمیشمارد. در کنار اینها میتوان از رساله القُوَی الطبیعیه، رساله فی الفَصد، رساله معرفه التنفّس و النَبض، رساله فی البَول، رساله شَطر الغِبّ (درباره تبهایِ نوبهای)، رساله فی القولَنج، رساله فی ذکر عدد الامعاء و چند رساله دیگر نام برد.
اعتبار و
شهرت قانون در محافل پزشکی
جهان اسلام تا بدانجا رسیده بود که نظامی عروضی درباره آن میگوید: «اگر
بقراط و
جالینوس زنده شوند، روا بُوَد که پیش این
کتاب سجده کنند».
ابن سینا در قانون نظریات و روشهای مشخص دو
شخصیت بزرگ علمی و فلسفی
باستانی ،
ارسطو و
جالینوس، را در هم میآمیزد و گاه در برابر یکدیگر قرار میدهد.
سلطه ارسطو نزد ابن سینا نه تنها در زمینههای فلسفی، بلکه در زمینه
تشریح نیز
آشکار است. در مسائل مهم مورد
اختلاف ، از دیدگاه ارسطویی و جالینوسی، ابن سینا غالباً حق را به ارسطو میدهد. چنانکه میدانیم، ترجمه عربی
آثار پزشکی
جالینوس (گالِنوس، ۱۲۹-۱۹۹م) در
سده سوم هجری، از سوی
حنین بن اسحاق (د ۲۶۴ق/۸۰۸م) و
مکتب وی انجام گرفته بود. نوشتههای
جالینوس و نیز ترجمههای عربی آثار بقراط (هیپوکراتِس، د ح ۴۶۰ق م)، بنیادیترین و مهمترین منابع
دانش پزشکی در جهان اسلام به شمار میرفتهاند. قانون ابن سینا بزرگترین
سند پزشکی جالینوسی است، اما در مهمترین مسائل نظری دیدگاه ارسطویی بر آن مسلط است. ابن سینا در قانون همچنین چیزهای بسیاری را از
کتاب الحاوی رازی گرفته است. اما برجستهترین ویژگی
نبوغ ابن سینا در قانون این است که وی مواد و موضوعهای پزشکی را به دقیقترین نحوی نظام بخشیده است. ما در اینجا فقط نگاهی گذرا به محتویات قانون میاندازیم.
ابن سینا در
تعریف پزشکی میگوید «پزشکی دانشی است که به وسیله آن
احوال بدن
انسان از لحاظ آنچه
سبب تندرستی یا از میان رفتن تندرستی است، شناخته میشود، به منظور نگهداشت تندرستی موجود و بازگرداندن آن در صورت
زوال آن».
وی سپس پزشکی را به دو بخش
نظری و
عملی تقسیم میکند - همان گونه که فلسفه و هنرهای دیگر نیز به آن دو بخش تقسیم میشوند - اما وی بر این نکته تأکید میکند که در پزشکی، هنگامی که از نظری و عملی سخن میرود، مراد آن نیست که بخشی از آن آموختن و بخش دیگر به کار بردن و پرداختن به عمل است - چنانکه بسیار کسان بر این عقیدهاند - بلکه مراد این است که هر دو بخش نظری و عملی در پزشکی، دانشند، اما یکی از آن دو، دانش اصول پزشکی است و دیگری دانش چگونگی پرداختن عملی به آن است. بدین سان، بخش نخست آن، دانش یا نظر، و بخش دیگر آن، عمل نامیده میشود. مقصود از «نظر» این است که آموزش آن فقط برای اعتقاد
سودمند است، بیآنکه به بیان چگونگی عمل پرداخته شود، و
مراد از «عمل» در این دانش، نه عمل
بالفعل است، نه پرداختن به حرکات بدن، بلکه آن بخشی از دانش پزشکی است که
آموزش آن
عقیده و رأیی را به دست میدهد که آن رأی متعلق به بیان چگونگی یک عمل است.
ابن سینا، چونان فیلسوف،
پژوهش و جست و جوی حقیقت عمدهترین مسائل نظری را در زمینه پزشکی، وظیفه پزشکان نمیداند و همواره ایشان را از
مناقشه در آنها و حتی پرداختن به آنها باز میدارد. وی در یکجا میگوید: مناقشه در این امور در پزشکی برای پزشک سودمند نیست و شناخت حقیقت آنها در خور
اصول صناعت دیگری، یعنی اصول
منطق است
و در جای دیگری درباره «اخلاط» (چهارگانه: خون، بلغم، صفرا و سودا) میگوید: در این باره مباحثی است که بحث در آن
شایسته پزشکان نیست - چون در شمار
هنر آنان نیست - بلکه شایسته فیلسوفان است.
وی سرانجام در جای دیگری تصریح میکند که:
پزشک از آن حیث که پزشک است نباید درصدد شناختن
حقیقت (در میان دو نظریه ارسطو و
جالینوس) باشد، بلکه این کار وظیفه
فیلسوف یا طبیعت شناس است...، اما فیلسوف
مجاز نیست که آن را نداند.
قانون به ۵
کتاب تقسیم شده است که هر یک از آنها چندین «
فن »، «تعلیم» و بسیاری «
فصل » را در بر میگیرد:
کتاب ۱، که «کلیات» نامیده میشود، دارای ۴ «فن» است و در آن پس از تعریف دانش پزشکی به این موضوعها پرداخته میشود: اَرکان (عناصر) چهارگانه که از
آمیزش و واکنشهای میان آنها - از گرمی، سردی،
رطوبت و خشکی -
مزاج انسان پدید میآید. سپس اخلاط چهارگانه که در همآمیزی آنها به نسبتهای معین، اعضاء متشابهه الاجزاء را پدید میآورد، که در «فن اول» از کتاب یکم، به تشریح آنها میپردازد. در پایان «فن اول»، موضوع «نیروها» (قُوی) بررسی میشود: نیروهای طبیعی (مخدوم و خادم)، نیروهای طبیعی سبب
حفظ انسانند و
مرکز آنها در
کبد و بیضههاست، نیروهای حیوانی، نیروهای نفسانی
ادراک کننده و نیروهای نفسانی مُحرِّک. نیروهای حیوانی نگهدارنده روحند که موجب
احساس و
حرکت میشود؛ «فن دوم» درباره شناخت بیماریها و اسباب و
عوارض کلی است؛ «فن سوم» درباره اسباب تندرستی، بیماری و ضرورت
مرگ است؛ «فن چهارم»، طبقهبندی نحوهها و شیوههای درمان را برحسب بیماریهای کلی دربر دارد.
کتاب ۲، در مجموع درباره داروهاست و در آن به پژوهش کلی درباره
خواص و کیفیات داروها پرداخته میشود و سرانجام فهرستی از نامهای داروها، به ترتیب حروف الفبا میآید و خواص هر یک از آنها بیان میشود. بر روی هم، کتاب دوم درباره داروهای
ساده است (
ادویه مفرده یا بسیطه). ابن سینا در این بخش، حدود ۸۰۰
دارو را نام میبرد که بیشتر آنها گیاهی است، اما در کنار آنها از مواد حیوانی و معدنی نیز نام برده میشود.
کتاب ۳، درباره بیماریهای جزئی است که هر یک از اعضاء انسان بدانها دچار میشود، یا به تعبیر ابن سینا «بیماریهای از فَرق سر تا نوک پا». در اینجا نخست به بیماریهای
مغز ، سپس اعصاب،
چشم و
گوش و سرانجام به دردهای
مفاصل ، شکستگیها، دررفتگیها، بیماریهای پوستی و گونههای دیگر بیماریها، پرداخته میشود.
کتاب ۴، درباره بیماریهایی است که ویژه عضو یا اعضای معینی از بدن نیستند. در اینجا به تفصیل از انواع تبها و نشانههای آنها، نحوه تشخیص آنها و اصول لازم برای تشخیص و درمان آنها، سخن میرود، سپس انواع وَرَمها، دُمَلها و شکستگیها، زخمها، زهرها و جانوران زهردار بررسی میشود. این کتاب با سخن درباره بیماریهای
مو و
چاقی و
لاغری ، پایان مییابد.
کتاب ۵، درباره داروهای مرکّب است (
ادویه مُرکَّبه) و نام دیگر آن «قراباذین» است (اصل این واژه کلمه یونانی grafidion) رساله کوچک (است که از راه واژه سُریانی grafidin یا، frafadin معرّب شده است). در این کتاب انواع تریاقها (پادزهرها)، قرصها، شربتها، مسهلها، مرهمها و نحوه کاربرد آنها، بررسی و در آن از حدود ۶۵۰ داروی
مرکب نام برده میشود. بخش پایان کتاب درباره
آرایش است.
برای پی بردن به
اهمیت و ویژگی قانون کافی است به یاد آوریم که مؤلف آن نه تنها یک پزشک بزرگ، بلکه همچنین یکی از بزرگترین فیلسوفان بوده است. اشاره کردیم که ابن سینا در قانون نه تنها بارها به
جالینوس و گاه به بقراط
استناد میکند، بلکه درباره برخی از مهمترین مسائل نظری علمی و به ویژه در «تشریح» (آناتومی) بر حقانیت نظریات ارسطو، تأکید میورزد. اما، از سوی دیگر، چنانکه اشاره شد، همواره پزشکان را از پرداختن به بحث و مناقشه در مسائل کلی نظری باز میدارد.
ابن سینا حتی میان
جالینوس همچون پزشک و چونان فیلسوف،
فرق مینهد و موضوعهای پزشکی را از مسائل فلسفی مشخص میسازد. مثلاً در جایی میگوید: در برخی از این امور (پزشکی)، پزشک باید فقط تصّوری علمی از ماهیت آنها داشته باشد و «آیایی» (هَلیت) وجود آنها را همچون چیزی نهاده شده از سوی دانشمند طبیعتشناس بپذیرد، زیرا مبادی دانشهای جزئی، مسلّمند و در دانشهای دیگری که اقدم از آنها هستند، به شکل برهانی در میآیند و روشن میشوند و بدینسان بالا میروند تا اینکه
مبادی همه دانشها به مرحله
فلسفه نخستین (
حکمت اولی) میرسند، که دانش «ما بعدالطبیعه» (متافیزیک) نامیده میشود. ابن سینا در پی این میافزاید که
جالینوس نیز هنگامی که میکوشد درباره (اموری)
برهان اقامه کند، نمیخواهد این کار را از آن جهت که پزشک است انجام دهد، بلکه از آن جهت که میخواهد فیلسوف باشد و درباره دانش طبیعی سخن بگوید. همان گونه که
فقیه چون میکوشد که درستی وجوب پیروی اِجماع را ثابت کند، به این امر نه به عنوان فقیه، بلکه به عنوان
متکلم بودن، میپردازد، اما پزشک چونان پزشک و فقیه چونان فقیه، برایشان ممکن نیست که در این باره به برهان بپردازند، وگرنه «دور» به میان میآید.
از زمان ارسطو به بعد، دانش و پژوهشهای پزشکی، به ویژه در زمینه تشریح و فیزیولوژی، پیشرفتها و دست آوردهایی داشته بود: پزشک یونانی پراکساگوراس (ح ۳۰۰ ق م فعال بوده است) فرق میان شریانها و وریدها را به درستی مشخص کرده بود. شاگرد او هِروفیلوس (۳۵۵-۲۸۰ق م) به تشریح کالبدهای مردگان پرداخت و نوشته وی در این زمینه دوران نوینی را در پزشکی علمی آغاز کرد. وی کاشف سلسله
اعصاب بود و برای نخستین بار به اهمیت
مغز ، همچون عضو رئیسی در انسان، پی برده بود. همچنین پزشک دیگری به نام اِراسیستراتوس اهلِ کئوس (۳۱۰-۲۵۰ق م)، کشف کرده بود که وظیفه خون سازی کار
کبد است نه
قلب ، و میان اعصاب حس کننده و محرّکه فرق نهاد. در زمان
جالینوس پزشکان بر این عقیده بودند که مغز مبدأ اعصاب و نیروهای احساس است و کبد مبدأ وریدها و نیروی
گوارش و سرانجام قلب فقط مبدأ شریانهاست.
اما خود
جالینوس نیز، در کنار نوشتههای خود درباره پزشکی و شاخههای آن، از جمله تشریح، همه دلایل و نظریات گذشته را گرد آورده و نتیجهگیری کرده و آنها را در کتابش «درباره عقاید بقراط و افلاطون»، مطرح کرده بود. این نوشته به عربی نیز با عنوان آراء بُقراط و افلاطون ترجمه شده بود.
بنابر عقیده ارسطو، قلب جایگاه مرکزی
روح و مبدأ همه وظایف و اعمال تن است، از آن جمله گوارش، خونسازی، احساس و حرکت، نزد وی چندان فرقی میان شریانها و وریدها وجود ندارد و همه آنها را زیر نام کلی «رگها یا مجاری خون» قرار میدهد. وی در زمانی پیش از کشف سلسله اعصاب به این مسائل پرداخته بود و بنابراین ناگزیر بود که یک کانون مرکزی برای همه گونههای
حس و احساس بیابد و گفت آن قلب است و قلب را از لحاظ تشریحی مبدأ سرخ رگها، سیاه رگها و نیز اعصاب میدانست. وی در این باره میگوید «زیرا قلب در پیش (سینه) و در میان جای دارد و ما میگویی که مبدأ زندگی و هر حرکت و حسی در آن است».
ارسطو در جای دیگری تصریح میکند که «قلب و کبد اعضای ضروری در بدن جانورانند؛ کبد برای اینکه موجب ترکیب و
اختلاط میشود و قلب برای اینکه سرچشمه گرماست، زیرا یک عضو باید یافت شود که مانند یک آتشدان نیک نگهداری شده، شعله زیستی طبیعت در آن فروزان باشد، چنانکه گویی قلعه (در متن یونانی: آکروپولیس) بدن است».
از سوی دیگر، چنانکه اشاره شد در دوران
جالینوس، پزشکان از پیش یافته بودند که مغز، مبدأ اعصاب و نیروی احساس است و کبد مبدأ وریدها و نیروی گوارش و مرکز خونسازی است و قلب فقط مبدأ شریانهاست. ابن سینا با پذیرفتن اکتشافهای نوین در زمینه تشریح، همچنان بر دیدگاه و موضعگیری ارسطویی
اصرار میورزید. وی در قانون، در یکجا میگوید: اما حکیم فاضل ارسطوطالیس بر آن است که مبدأ همه این نیروها (یعنی نیروهای نفسانی، طبیعی و حیوانی) قلب است... همان گونه که مبدأ حس نزد پزشکان، مغز (دماغ) است...، اما چون جست و جو و پژوهش شود، معلوم میشود که امر آنچنان است که ارسطوطالیس دیده است.
ولی ابن سینا نظر صریح خود را در جانبداری از نظریه ارسطویی، در بخشی از کتاب شفا (الحیوان، که از آخرین نوشتههای اوست) بیان میکند. وی پیش از این در قانون درباره نیروهای سه گانه (نفسانی و...) گفته بود که «بسیاری از حکیمان و عامّه پزشکان، و به ویژه
جالینوس، بر آنند که هر یک از این نیروها دارای یک عضو رئیسی است که
معدن آن است و افعال از آن صادر میشود».
از سوی دیگر، ابن سینا در
کتاب النفس شفا نیز گفته بود که نظر تحقیقی خود را در جای دیگری بیان خواهد کرد.
وی سرانجام در بخش حیوان شفا میگوید «بزرگ فیلسوفان (جَلیل الفلاسفه، یعنی ارسطو) گفته است که این عضو (دهنده) قلب است و آن اصل نخستین برای هر نیرویی است و به همه اعضای دیگر نیروهایی میبخشد که بدان وسیله
خوراک میگیرند، زندهاند و ادراک و حرکت میکنند.
اما پزشکان و گروهی از نخستین فیلسوفان، این نیروها را در اعضاء (مختلف) پراکندهاند».
ابن سینا در جای دیگری، پس از نقل نظریه ارسطو در این باره که مبدأ رگها (عروق) قلب است و نیز نقل نظریه دیگران، پیش و پس از ارسطو، که مبدأ عروق ساکن را کبد میدانستهاند و همچنین نقل نظریه ارسطو که قلب را مرکز اعصاب میشمارد، در حالی که دیگران آن را مغز میدانند، میگوید «اما ما، هر چند معتقدیم که خاستگاه همه نیروهای نفسانی، قلب است، اما اصرار زیادی نداریم که مبدأ این آلات را ناگزیر در قلب قرار دهیم، هر چند به این امر بیشتر گرایش داریم».
بر روی هم میتوان گفت که ابن سینا در قانون همه اطلاعات و شناختهای پزشکی یونانی و عربی را تا دوران خودش، بدان گونه که از آنها آگاه بوده است، یکجا گردآورده بود. مباحث تشریح و فیزیولوژی را عمدتاً بر پایه نظریات
جالینوس و بخش داروشناسی و داروهای گیاهی را بر پایه نوشته دیوسکوریدِس، داروشناس نامدار یونانی (نیمه دوم سده نخست م) و نوسینده کتاب بنیادی «درباره مواد پزشکی» استوار ساخته است. وی بارها از او نام میبرد.
یکی از ویژگیهای ابن سینای پزشک، مشاهدات بالینی او درباره بیماریهای گوناگون است، از ناراحتیهای پوستی و بیماریهای ریوی گرفته تا اختلالهای سلسله اعصاب و انواع دیوانگیها.
ویژگی دیگر
روش ابن سینا در قانون تکیه بر
تجربه و کاربرد آن درباره داروهاست. وی در
آغاز بخش مربوط به داروها - که در حد خود از لحاظ دارو و گیاه شناسی از اهمیت بسیار برخوردار است - هفت
قاعده را وضع میکند که طبق آنها باید روش تجربی برای تعیین خواص و تأثیر داروها و تجویز آنها در بیماریها، به کار برده شود.
کتاب قانون طی دوران سدههای میانه، معتبرترین
متن برای آموزش پزشکی در دانشگاههای مونپلیه و لووَن بوده و تا ۱۶۵۰م نیز در دانشگاهها تدریس میشده است. متن کامل قانون پیش از ۱۱۸۷م از سوی گرادوس کرمونایی (د ۱۱۸۷م)، به فرمان
اسقف اعظم تولِدو (طُلَیطُلَه) رَیموند (د ۱۱۵۱م) به لاتینی ترجمه شده بود. وی همچنین مترجم
اثر پزشکی دیگر ابن سینا الارجوزه فی الطب به لاتینی است. در
دوران رنسانس اروپا نیز ترجمه لاتینی قانون از ۱۴۷۳ تا ۱۴۸۶م چندین بار در ایتالیا (ونیز) چاپ و منتشر شده بود. دانشمند ایتالیایی آندرئاآلپاگو (د ۱۵۲۰ یا ۱۵۲۱م) به ترجمه
آثار پزشکی ابن سینا شهرت یافته بود. وی ترجمه لاتین قانون، احکام الادویه القَلبّیه و نیز الارجوزه فی الطب را بازنگری و تصحیح و چند نوشته دیگر ابن سینا را نیز به لاتینی ترجمه کرده بود. ترجمه روسی متن کامل قانون در ۵ جلد (۶ بخش) در فاصله سالهای ۱۹۵۴-۱۹۶۰م در تاشکند منتشر شده است.
(۱) ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، الحیوان، النفس، قاهره، ۱۹۷۰م.
(۲) ابن سینا، القانون، بولاق، ۱۲۹۴ق.
(۳) ارسطو، اجزاءالحیوان، ترجمه یوحنا بن بطریق، به کوشش عبدالرحمان بدوی، کویت، ۱۹۷۸م.
(۴) احمد نظامی عروضی، چهار مقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن سینا»، ج۴، ص۱۳۵۶.