صلح عمومی بهائیت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از اصول دوازده گانه
فرقه بهائیت،
صلح عمومی و محکمه کبرای بین المللی است.
در زمینه
صلح عمومی و محکمه کبرای بین المللی
عبدالبهاء میگوید: «از جمله تعالیم اعلان صلح عمومی بود کسانی که پیروی کردند از هر
ملت و از هر
دین و
مذهب در نهایت محبت
اجتماع نمودند.»
بهائیها معتقدند که باید محکمه کبرایی در جهان بوجود بیاید و از طرف حکومتها و دولتها تقویت و پشتیبانی شود و همه آنچه که مورد اختلاف دولتها و ملتها قرار میگیرد در آن محکمه
حل و فصل شود تا
جنگ و جدالی به وجود نیاید و جهان به
ماتم نوجوانان خود دچار نشود. نمایندگان دولتها و ملتهایی هم که در این محکمه جمع میشوند باید قطع نظر از ملیت، خود را نماینده حقیقی نوع بشر بدانند.
بنا به باور آنها، در این حالت صلح عمومی تحقق مییابد.
سران
بهائی صلح عمومی را برای جهان لازم و ضروری میدانند؛
عباس افندی در این راستا میگوید: «تا صلح عمومی بلند نگردد و محکمه کبرای عالم انسانی تشکیل نشود و جمیع امور ما به الاختلاف دول و ملل در آن محکمه قطع و فصل نگردد
عالم آفرینش آسایش نیاید.»
این
فرقه همچنین مدعی است که علاوه بر تشکیل حکومتهای محلی و ملی یک حکومت جهانی به منظور تحقق
وحدت عالم انسانی ضروری است.
حسینعلی نوری در این رابطه میگوید: «لیس الفخر لمن یحب الوطن بل لمن یحب العالم»
؛ برای کسی که وطنش را دوست دارد
فخری نیست؛ بلکه فخر برای کسی است که
عالم را دوست دارد.
عبدالبهاء نیز در
مکاتیب مینویسد: «مسئله صلح عمومی؛ بهاءالله میگوید که باید هیئت محکمه کبری تشکیل شود زیرا جمعیت امم هر چند تشکیل شد ولی از عهده صلح عمومی بر نیاید... و آن این است که مجالس ملیه هر
دولت یعنی پارلمانت اشخاصی از نخبه آن ملت که در جمیع قوانین حقوق بین دولی و بین مللی مطلع، دو شخص یا سه انتخاب نمایند... به حسب کثرت و قلت آن ملت، این اشخاص که از طرف مجلس ملی یعنی پارلمانت انتخاب شدهاند، مجلس اعیان نیز تصدیق نمایند. و همچنین مجلس شیوخ و همچنین هیئت وزراء و همچنین
رئیس جمهور یا امپراطور تا این اشخاص منتخب عموم آن ملت و دولت باشند از این اشخاص محکمه کبری تشکیل میشود و جمیع عالم
بشر در آن مشترک است..
و از این نمایندگان محفلی در نهایت
روح و
ریحان تشکیل گردد و محکمه کبری تاسیس یابد و جمیع مسائل مهمه و مشاکل عظیمه بین الملل و الدول در آن محکمه کبری حل شود تا بنیان
جنگ برافتد و عالم انسانی از این عار و ننگ رهایی یابد.
و هر گاه دولتی از دول یا ملتی از ملل در اجرای تنفیذ حکم مبرم محکمه کبری تعلل و تراخی نماید، عالم انسانی بر او
قیام کند.»
بهائیان معتقدند که
بهاءالله پنجاه سال پیش صلح عمومی را مطرح کرده و آن هنگامی بوده که خود در
قلعه عکا زندانی بوده است. او دستور این امر عظیم یعنی صلح عمومی را زمانی که افق
شرق بسیار تاریک بود، و ملتها در نهایت
بغض و
عداوت با یکدیگر زندگی میکردند و ادیان
تشنه خون یکدیگر بودند و
ظلمت اندر ظلمت بود، به همه ممالک فرستاد و در شرق نیز در بین دوستان خود آن را تاسیس کرد.
در رابطه با این افکار و نظریات باید گفت که آرزوی
صلح و زندگی مسالمت آمیز میان ملتها و تشکیل یک مجمع و شورایی برای حل اختلافات میان افراد یک جامعه و نیز میان مردم جهان، تنها مربوط به
بهائیها نیست؛ بلکه این خواست همه ادیان، از جمله
مسیحیت و
اسلام میباشد.
خداوند در
قرآن یکی از ویژگیهای اجابت کنندگان
دعوت پروردگارشان را
مشورت در کارها اعلام میکند و میفرماید: «و امرهم شوری بینهم»
.؛ و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست. واضح است که اگر همه مردم در امور اختلافی مربوط به هم بدون هیچ
اغراض منفیای با یکدیگر تبادل نظر کنند تمام مشکلات و سوءظنها در همان جا حل میشود و بهانهای برای
جنگ و درگیری پیش نمیآید؛ اما همیشه عدهای از حکام
ظالم و
زورگو هستند که زیر بار حرف
حق نمیروند و هیچ راهی جز برخورد با قوه قهری نیست؛ با این حال خداوند مردم را به ایجاد یک حکومت جهانی در پرتو صلح عمومی نوید داده است، آنجا که میفرماید: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض، نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»؛
. ما میخواهیم بر
مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی
زمین قرار دهیم! این وعده الهی است که نوید دهنده تشکیل یک حکومت جهانی همراه با صلح و آرامش میدهد که متولی آن مستضعفین جهانند. بنابراین ادعای
بهائیان در ارائه نظریه صلح عمومی و تشکیل محکمه کبرای بین المللی مخصوص آنها نیست؛ بلکه در اسلام نیز بر ایجاد سیستمی مبتنی بر تصمیم گیری به شیوه عقلا تاکید شده است.
علاوه بر این باید گفت: ایشان تصور کرده است که به تشکیل محکمه کبری و اجتماع هزار نفر از منتخبین ملل، اختلافات رفع شده و همه نظر
واحد و رای واحد و
عقیده واحد پیدا کرده، و از امتیازات و منافع ملی و دینی و قومی و مذهبی صرف نظر کرده، و تنها وحدت و برابری را منظور میدارند. از باب مثال: اگر در آن مجمع عمومی مذاکره از وحدت زبان، وحدت حکومت، وحدت
دین، وحدت
معابد، وحدت
مرجع دینی، وحدت
پیامبر آسمانی، وحدت
کتاب آسمانی، وحدت مسلک و رژیم سیاسی، و امثال اینها: پیش آمده، و بخواهند در این موضوعات همه یکرنگ و متحد بوده و در تحت قانون واحد زندگی کنند، آیا ممکن است یا نه؟ آری فقط در یک صورت ممکن است این وحدت صورت بگیرد، و آن در صورتی است که همه از علاقههای دینی و مذهبی و وطنی و سیاسی و اقتصادی و قومی دست کشیده و به قول حسینعلی بهاء از جمیع قیود رهایی یابند. و به تعبیر واضحتر، این نقشه هنگامی عملی میشود که: همه بی دین و بی وطن و بی مرام و بی مسلک باشند، البته در این صورت منظور میرزا، عملی خواهد شد.
در مورد نامه بهاءالله به شیخ محمد تقی مجتهد اصفهانی نیز باید گفت: در راهکار بهاءالله، دو نکته خودنمایی میکند:
نکته اول آنکه
رهبر و بانی
بهائیت، ظاهرا مردم را واجد هیچ صلاحیتی نمیداند؛ چرا که در این
حکم و
احکام مشابه، تنها سلاطین را منشا اثر و
قدرت در اجتماع میداند و برای تودههای مردم هیچ ارزش و اهمیتی قائل نشده است.
نکته بعدی، عدم قابلیت اجرایی آن است؛ زیرا پیش از تشکیل این مجلس بزرگ آرمانی، باید یک توافق و تفاهم حداقلی میان رهبران و رؤسای کشورها ایجاد کرد. در این صورت، ثمره آن چیزی شبیه سازمان ملل متحد امروز خواهد شد که با وجود توافقات مهم بین المللی و پیمان نامههای مختلف سیاسی و نظامی، گام قابل توجهی در جهت صلح برداشته نشده است.
بهائیها با اینکه در ادعا در پی ایجاد صلح عمومی در عالم هستند اما برخورد خود آنها و به خصوص رهبرانشان با مطرودین و انسانهای غیر
بهائی برخوردی قهری و خشن است که به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم:
سران
بهائی با تمام ظاهرنمایی آنان در رابطه با صلح عمومی در عرصه عمل با غیر
بهائیان برخورد ناپسندی دارند؛ بهاءالله میگوید: " هر مالک بستانی شجره یابسه را در بستان باقی نگذارد و البته او را قطع نموده به نار افکند چه که حطب یابسه در خور و لایق نار است پسای اهل
رضوان من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمایید. "
او همچنین میگوید: "لا تعاشروا مع الذین هم کفروا بالله و آیاته ثم اجتنبوا عن مثل هؤلاء"
؛ با کسانی که به
خدا و آیاتش
کافر شدند معاشرت نکنید و از اینگونه افراد اجتناب ورزید.
بنابر نصوص
بهائی هرکس غیر
بهائیان را
انسان بنامد یا برای آنها رتبهای قائل شود، از همه فیوضات خداوندی محروم میشود!
بهاءالله در این خصوص میگوید: «الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید
!! او همچنین در
کتاب مائده میگوید: "ایاک ان لا تنس ذکری و لا تستانس باعدائی لان الشیطان یذهب عن قلب الانسان نفحات الرحمن "؛ ذکرم را فراموش نکنید و با دشمنانم
انس نگیرید؛ زیرا درغیر اینصورت
شیطان، فیوضات رحمانی را از
قلب انسان میبرد. و بر هر نفسی لازم است که از انفس خبیثه مشرکه اجتناب نماید.
بهاء الله همچنین با خبیث شمردن غیر
بهائیان میگوید: باید از معرضین در کل شئون اعراض نماییم و در آنی مؤانست و مجالست را جایز ندانیم که
قسم به خدا که
انفس خبیثه،
انفس طیبه را میگدازد چنان که نار حطب یابسه را و حر ثلج بارده را»
و نیز میگوید: با نفوس معرض که اعراضشان ظاهر شده معاشرت و تکلم و ملاقات جایز نه، هذا حکم قد نزل من سماء ارادة آمر قدیم.»
میرزا
حسینعلی بهاء در جایی دیگر غیر
بهائیان را سنگریزههای بی ارزش میشمرد و میگوید: "احبائی هم لئالی الامر و من دونهم حصاة الارض"
؛ دوستان من در و
جواهر و غیر آنها سنگ ریزههای زمیناند.
آنها با مطرودین روحانی نیز برخورد خشنی دارند! شوقی در پاسخ به سؤالی میگوید: راجع به احبائی که به واسطه
غفلت و نادانی از تشکیلات اداری منفصل شوند سوال نموده بودید که آیا به محافل عمومی دعوت شوند یا خیر؟ فرمودند: دعوت آنان جایز نه و نسبت به کسانی که از جامعه امر منفصل شدهاند آیا سلام و کلام با آنها جایز است یا نه؟ فرمودند اگر چنانچه انفصال روحانی است تکلم به هیچ وجه جائز نه.
حال از سران
بهائیان باید پرسید با این
احکام و برخورد
خشن و غیرانسانی با دیگر انسانهای غیر
بهائی، میتوان انتظار ایجاد یک صلح عمومی داشت؟ آیا با خبیث و سنگریزه دانستن دیگران، میتوان بین آدمیان صلح ایجاد کرد؟
میتوان از یک طرف به یاران خود دستور عدم مجالست و معاشرت با غیر
بهائیان داد و هرگونه تکلم و صحبتی با دیگران را منع کرد و از طرفی دیگر بین آنها صلح برقرار کرد؟! اگر قرار باشد صلحی هم بین ملتها برقرار شود یاران
بهائی خود اولین نقض کنندگان آن خواهند بود.
همه این تناقضات نشان از دورویی و فریبکاریهای رهبران
بهائی دارد و بیانگر این مطلب است که جامعه
بهائیت به اصول و تعالیم
دین خود پایبند نیست و تنها آنها را در حد یک
شعار بیان میکند و رفتاری متضاد با آنها دارد. آنها شعار زیبای صلح سر میدهند تا بین ملتها
محبوب شوند و بلکه بتوانند جوانان را در دام
بهائیت بیندازند؛ اما در عمل مخالف آنرا انجام میدهند. اینها همه نشان از باطل بودن این مسلک مینماید که دارای ظاهری حق نما و باطنی پوچ و
باطل است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «صلح عمومی بهائیت»، تاریخ بازیابی۹۵/۱/۲۴.