شکوفایی تمدنها (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم می فرماید، پایه ریزی و شکوفایی تمدنهایی بزرگ، در سایه حکومتهای خدادادی رهبران الهی بوده است.
قرآن کریم در مورد پایه ریزی و شکوفایی تمدنهایی بزرگ، در سایه حکومتهای خدادادی رهبران الهی می فرماید: «یوسف ایهاالصدیق افتنا فی سبع بقرت سمان یاکلهن سبع عجاف وسبع سنـبلـت خضر واخر یابسـت لعلی ارجع الی الناس لعلهم یعلمون• قال تزرعون سبع سنین دابـا فما حصدتم فذروه فی سنـبله الا قلیلا مما تاکلون• ثم یاتی من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون• ثم یاتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس وفیه یعصرون• قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم• وکذلک مکنا لیوسف فی الارض یتبوا منها حیث یشاء نصیب برحمتنا من نشاء ولا نضیع اجر المحسنین؛
یوسفای مرد بسیار راستگو درباره این خواب
اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر میخوردند، و هفت خوشه تر و هفت خوشه خشکیده، تا من به سوی مردم باز گردم تا آنها آگاه شوند• گفت هفت سال با جدیت
زراعت میکنید، و آنچه را درو کردید - جز کمی که میخورید - بقیه را در خوشههای خود بگذارید (و ذخیره نمائید)• پس از آن هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) میآید که آنچه را شما برای آنها ذخیره کردهاید میخورند جز کمی که (برای
بذر ) ذخیره خواهید کرد• سپس سالی فرا میرسد که باران فراوان نصیب مردم میشود و در آن سال مردم عصیر (میوهها و دانههای روغنی) میگیرند•(یوسف) گفت مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که نگهدارنده و آگاهم• و اینگونه ما به یوسف در سرزمین (مصر)
قدرت دادیم که هرگونه میخواست در آن منزل میگزید (و تصرف میکرد) ما
رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم) میبخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکنیم.»
یوسف سالها در تنگنای زندان به صورت یک
انسان فراموش شده باقی ماند، تنها کار او خودسازی، و
ارشاد و راهنمائی زندانیان، و عیادت و پرستاری بیماران، و دلداری و تسلی دردمندان آنها بود. تا اینکه یک حادثه به ظاهر کوچک سرنوشت او را تغییر داد، نه تنها سرنوشت او که سرنوشت تمام ملت
مصر و اطراف آن را دگرگون ساخت : پادشاه مصر که میگویند نامش
ولید بن ریان بود (و
عزیز مصر وزیر او محسوب میشد) خواب ظاهرا پریشانی دید، و صبحگاهان تعبیر کنندگان خواب و اطرافیان خود را حاضر ساخت و چنین گفت : من در خواب دیدم که هفت
گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله کردند و آنها را میخورند، و نیز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده را دیدم که خشکیدهها بر گرد سبزها پیچیدند و آنها را از میان بردند. ولی حواشی سلطان بلافاصله اظهار داشتند که اینها خوابهای پریشان است و ما به تعبیر اینگونه خوابهای پریشان آشنا نیستیم!
در اینجا ساقی شاه که سالها قبل از زندان آزاد شده بود بیاد خاطره زندان و تعبیر خواب یوسف افتاد رو به سوی سلطان و حاشیه نشینان کرد و چنین گفت : من میتوانم شما را از تعبیر این خواب خبر دهم، مرا به سراغ استاد ماهر این کار که در گوشه زندان است بفرستید تا خبر صحیح دست اول را برای شما بیاورم.
آری در گوشه این زندان، مردی روشن ضمیر و با
ایمان و پاکدل زندگی میکند که قلبش آئینه حوادث آینده است، او است که میتواند پرده از این راز بردارد، و تعبیر این خواب را باز گو کند. این سخن وضع مجلس را دگرگون ساخت و همگی چشمها را به ساقی دوختند سرانجام به او
اجازه داده شد که هر چه زودتر دنبال این ماموریت برود و نتیجه را فورا گزارش دهد. ساقی به زندان آمد به سراغ دوست قدیمی خود یوسف آمد، همان دوستی که در
حق او بی وفائی فراوان کرده بود اما شاید میدانست بزرگواری یوسف مانع از آن خواهد شد که سر گله باز کند. رو به یوسف کرد و چنین گفت : یوسف توای مرد بسیار راستگو، درباره این خواب چه میگوئی که کسی در خواب دیده است که هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را میخورند، و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که دومی بر اولی پیچیده و آن را نابود کرده است).
به هر حال یوسف بی آنکه هیچ قید و شرطی قائل شود و یا پاداشی بخواهد فورا خواب را به عالیترین صورتی تعبیر کرد، تعبیری گویا و خالی از هر گونه پرده پوشی، و توأم با راهنمائی و برنامه ریزی برای آینده تاریکی که در پیش داشتند، او چنین گفت : هفت سال پی در پی باید با جدیت زراعت کنید چرا که در این هفت سال بارندگی فراوان است، ولی آنچه را
درو میکنید به صورت همان خوشه در انبارها ذخیره کنید، جز به مقدار کم و جیره بندی که برای خوردن نیاز دارید. اما بدانید که بعد از این هفت سال هفت سال خشک و کم
باران و سخت در پیش دارید که تنها باید از آنچه از سالهای قبل ذخیره کردهاید استفاده کنید و گرنه هلاک خواهید شد. ولی مراقب باشید در آن هفت سال خشک و قحطی نباید تمام موجودی انبارها را صرف تغذیه کنید، بلکه باید مقدار کمی برای زراعت سال بعد که سال خوبی خواهد بود نگهداری نمائید
اگر با برنامه و نقشه حسابشده این هفت سال خشک و سخت را پشت سر بگذارید دیگر خطری شما را تهدید نمیکند، زیرا بعد از آن سالی فرا میرسد پر باران که مردم از این
موهبت آسمانی بهره مند میشوند. نه تنها کار زراعت و دانههای غذائی خوب میشود بلکه علاوه بر آن دانههای روغنی و میوه هائی که مردم آن را میفشارند و از
عصاره آن استفادهای مختلف میکنند نیز فراوان خواهد بود.
و اگر یوسف را صدیق خوانده که به معنای مرد کثیر الصدق و مبالغه در راستگویی است برای این است که این شخص، راستگویی یوسف را در تعبیری که از خواب او و خواب رفیقش کرد، و همچنین در گفتار و کرداری که از او در زندان مشاهده کرده بود بیاد داشت، و خدای تعالی هم این معنا را تصدیق کرده و لذا عین گفته او را نقل نموده و رد نکرده است.
و اگر اسمی از رؤیا نبرده و تنها گفته : نظر ده ما را درباره هفت گاو چاق که طعمه هفت گاو لاغر شدهاند و هفت سنبله سبز و هفت سنبله خشک) برای این بوده که خود کلمه «افتنا» که در مورد پرسش از
حکم بکار میرود، و اینکه معهود میان او و یوسف همان مسأله تعبیر خواب بوده، و همچنین ذیل کلام، همه دلالت بر رویا بودن آن میکرده دیگر حاجتی نبوده که بر آن تصریح کند.
«ویسـلونک عن ذی القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا• انا مکنا له فی الارض وءاتینـه من کل شیء سببـا• قالوا یـذا القرنین ان یاجوج وماجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لک خرجـا علی ان تجعل بیننا وبینهم سدا• قال ما مکنی فیه ربی خیر فاعینونی بقوة اجعل بینکم وبینهم ردمـا• ءاتونی زبر الحدید حتی اذا ساوی بین الصدفین قال انفخوا حتی اذا جعله نارا قال ءاتونی افرغ علیه قطرا؛
و از تو در باره «
ذو القرنین » سؤال میکنند، بگو به زودی گوشهای از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد• ما به او در روی
زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم• (آن گروه به او) گفتندای ذو القرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند آیا ممکن است ما هزینهای برای تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدی
ایجاد کنی؟ • (ذو القرنین) گفت: آنچه را خدا در
اختیار من گذارده بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد میکنید) مرا با
نیروئی یاری کنید، تا میان شما و آنها سد محکمی ایجاد کنم• قطعات بزرگ آهن برای من بیاورید (و آنها را به روی هم چیند) تا کاملا میان دو کوه را پوشانید، سپس گفت (
آتش در اطراف آن بیافروزید و) در آتش بدمید، (آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، گفت (اکنون)
مس ذوب شده برای من بیاورید تا به روی آن بریزم.»
تمکین به معنای قدرت دادن است. وقتی گفته میشود «مکنته» ویا «مکنت له» معنایش این است که من اورا توانا کردم. پس تمکن در زمین به معنای قدرت تصرف در زمین است، تصرفی مالکانه ودلخواه، وچه بسا گفته شود که مصدری است ریخته و قالب گرفته شده از ماده کون نه از مکن به توهم
اصالت میم. پس تمکین به معنای
استقرار وثبات دادن است ثباتی که باعث شود دیگر از مکانش کنده نشود وهیچ مانعی مزاحمتش نتواند کند.
کلمه
سبب به معنای وصله ووسیله است. پس معنای
ایتاء سبب از هر چیز این میشود که از هر چیزی که معمولا مردم به وسیله آن متوسل به مقاصد مهم زندگی خود میشوند، از قبیل
عقل و
علم و
دین و
نیروی جسم وکثرت مال
ولشگر ووسعت ملک وحسن
تدبیر وغیر آن. جمله مورد بحث منتی است از خدای تعالی که بر ذوالقرنین میگذارد وبا بلیغترین بیان امر اورا بزرگ میشمارد. نمونههایی که خداوند تعالی از سیره وعمل وگفتار اونقل میکند که مملؤ از
حکمت و قدرت است شاهد بر همین است که غرض بزرگ شمردن امر اواست.
«وورث سلیمـن داوود وقال یـایها الناس علمنا منطق الطیر واوتینا من کل شیء ان هـذا لهو الفضل المبین• وحشر لسلیمـن جنوده من الجن والانس والطیر فهم یوزعون• قیل لها ادخلی الصرح فلما راته حسبته لجة وکشفت عن ساقیها قال انه صرح ممرد من قواریر قالت رب انی ظـلمت نفسی واسلمت مع سلیمـن لله رب العــلمین؛
و سلیمان وارث داوود شد، و گفت: ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده؛ این فضیلت آشکاری است• لشکریان سلیمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند آنقدر زیاد بودند که باید توقف کنند تا به هم ملحق شوند•به او گفته شد داخل حیاط
قصر شو، اما هنگامی که نظر به آن افکند پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد اما سلیمان) گفت (این آب نیست) بلکه قصری است از بلور صاف، (
ملکه سبأ ) گفت پروردگارا! من به خود ستم کردم، و با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است
اسلام آوردم.»
«ولسلیمـن الریح غدوها شهر ورواحها شهر واسلنا له عین القطر ومن الجن من یعمل بین یدیه باذن ربه ومن یزغ منهم عن امرنا نذقه من عذاب السعیر• یعملون له ما یشاء من محـریب وتمـثیل وجفان کالجواب وقدور راسیـت اعملوا ءال داوود شکرا وقلیل من عبادی الشکور؛
و برای سلیمان باد را مسخر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود، و عصرگاهان مسیر یک ماه را، و چشمه مس (مذاب) را برای او روان ساختیم، و گروهی از جن پیش روی او به
اذن پروردگار کار میکردند، و هر کدام از آنها از فرمان ما سرپیچی میکرد او را از
عذاب آتش سوزان میچشاندیم! • آنها هر چه سلیمان میخواست برایش درست میکردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها! و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود، و به آنها گفتیم: ) ای
آل داود شکر (اینهمه نعمت را) بجا آورید، اما عده کمی از بندگان من شکرگذارند!.»
«و لقد فتنا سلیمـن و القینا علی کرسیه جسدا ثم اناب• قال رب اغفر لی وهب لی ملکـا لا ینـبغی لاحد من بعدی انک انت الوهاب• فسخرنا له الریح تجری بامره رخاء حیث اصاب• والشیـطین کل بناء وغواص• وءاخرین مقرنین فی الاصفاد• هـذا عطـاؤنا فامنن او امسک بغیر حساب؛
ما
سلیمان را آزمودیم، و بر
کرسی او جسدی افکندیم، سپس او به درگاه خداوند
انابه کرد•گفت: پروردگارا مرا ببخش، و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد، که تو بسیار بخشنده ای• ما باد را مسخر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمی حرکت کند، و به هر جا او میخواهد برود • و شیاطین را مسخر او ساختیم، هر بناء و غواصی از آنها•و گروه دیگری (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم• (و به او گفتیم) این عطای ماست به هر کس میخواهی (و
صلاح میبینی) ببخش و از هر کس میخواهی
امساک کن و حسابی بر تو نیست.»
#REDIRECT [[]]
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «شکوفایی تمدنها».