شهر بیروت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِیْروت، پایتخت، مهمترین بندر و نام کوچکترین استان
لبنان، شهر بیروت با ۶۷کم ۲ وسعت
در °۳۳ و ´۵۳ عرض شمالی و °۳۵ و ´۳۰
طول شرقی قرار دارد.
بیروت، پایتخت و بزرگترین شهر و بندر اصلی جمهوری
لبنان است. این شهر واقع در َ۵۴ ْ۳۳ عرض شمالی و َ۲۸ ْ۳۵
طول شرقی، نخست قسمت شمالی دماغهای در ساحل مدیترانه را در برمی گرفت و اینک با ۶۷ کیلومتر مربع مساحت، تقریباً همه سطح آن را پوشانده است.
بیروت از دو تپه الاَشرفیه (بیروت
شرقی) و المُصَیطَبه (بیروت غربی) تشکیل یافته که به صورت شبه جزیرهای مثلثی به سوی
دریا پیش میرود. در سمت داخلی، جلگه ساحلی باریکی (الساحل) قرار دارد که از دهانه نهرالکلب در شمال تا نهرالدامور در جنوب امتداد مییابد.
بیروت در شبه جزیرهای مثلثی شکل واقع است که از جانب شمال و غرب به دریای مدیترانه محدود میگردد و بخشی از شهر به
طول ۹کم در
دریا کشیده شده است
این شهر آب و هوای مدیترانهای، تابستانهای گرم و مرطوب و زمستانهای ملایم دارد.
واقع شدن این شهر بر سر راههای عمدۀ تجارتی و ارتباطی
آسیا به
اروپا و افریقای شمالی بر اهمیت آن افزوده است. تا پیش از آغاز جنگهای داخلی لبنان در ۱۳۵۴ش/۱۹۷۵م بیروت به عنوان یکی از شهرهای بزرگ خدماتی دنیا و مرکز بانکداری و فرهنگی
خاورمیانه به شمار میرفت.
با پایان یافتن جنگهای داخلی در ۱۳۷۰ش/۱۹۹۱م کوشش شد تا بیروت موقعیت خود را به عنوان مرکز تجارتی و بانکداری خاورمیانه بازیابد.
ریشه واژه بیروت دیر زمانی مورد بحث بوده است.
تردید نیست که این کلمه از لفظ
عبری بِئِروت، جمع بِئِر، به معنای
چاه، مشتق است.
معنای این واژه در زبانهای سریانی و فنیقی نیز همین است، که به منابع غنی
آب (چاهها و چشمهها) در بیروت اشاره دارد.
دربارۀ نامگذاری بیروت آراء گوناگونی آمده است: گروهی این نام را برگرفته از واژۀ آرامی «بیروتا» به معنای سرو یا صنوبر، و گروهی دیگر از واژۀ عبرانی «بئروت» جمع بئر به معنای چاه دانستهاند. این دو نظریه با توجه به آنکه در اطراف بیروت از دیرباز
جنگل سرو و صنوبر و چاههای آب بسیاری وجود داشته است، مقبولتر به نظر میرسد.
سکونت انسان در این منطقه به دوران پیش از تاریخ میرسد، زیرا در آنجا آثاری از دورههای معروف به آشولی و لووالوایی برجای مانده است.
بیروت از قدیمترین شهرهای خاورمیانه به شمار میآید.
آثار مهمی از دورههای مصری، فنیقی، یونانی، رومی، بیزانسی، ایرانی و عثمانی در این شهر کشف شده است.
در زمان فنیقیها بندری در سواحل فنیقیه بوده که از آن با نام بروتا در کتیبههای تل العَمارنه (
قرن چهاردهم پیش از میلاد) یاد شده است. در این عهد بیروت شهر کوچکی بود که شهر معروف بیبلوس (جبیل امروزی) آن را تحت الشعاع قرار داده بود.
نام بیروت نخستین بار در سنگنبشتههای تل العمارنه متعلق به سدۀ ۱۴قم به صورت بیروتا (بروتا) آمده است. همچنین نام این شهر در نوشتههای هیروگلیفی مصری به چشم میخورد.
این نام در کتاب
حزقیال نبی به صورت بیروته آمده، و استرابن
آن را بریتوس آورده است.
بیروت یکی از کهنترین شهرهای کرانۀ
شرقی مدیترانه بهشمار میرود که دیرینگی آن به اواسط هزارۀ دوم قم میرسد.
بنابر اسطورهها، بروئه۴ همسر اوگوگس۵ این شهر را بنا نهاد و آن را بریتوس (برگرفته از نام خود) نامید.
کنعانیان (۲۰۰۰-۱۲۰۰قم) و سپس فینیفیها (۱۲۰۰-۳۳۲قم) نخستین ساکنان بیروت بودند.
بنابر نوشتههای به دست آمده در تل العمارنه مصریان از ۲۰۰۰قم بیروت را میشناختند و در صدد تصرف آن بودند. در دورۀ سلسلههای ۱۸-۲۰ فراعنه (۱۵۸۰-۱۰۸۵قم) این شهر در تصرف مصریان بود.
در حدود ۲۰۰ سال پیش از میلاد، آنتیوخوس سوم (آنتیوخوس کبیر) بر بطلمیوس پنجم پیروز شده و بیروت را ضمیمه قلمرو سلوکیها و
سوریه کرد. این شهر که زمانی
لاذقیه (لائودیکیای) کنعان خوانده میشد، در حدود ۱۴۰ پیش از میلاد، به دست تریفون، اشغالگر سوری، ویران شد.
اما به رغم این فاجعه، بندر بیروت به سبب روابط بازرگانی با جزیره دلوس، ایتالیاییها و رومیها رونق فراوان گرفت و عاقبت نقش خود را به عنوان رابط میان
شرق و غرب بازیافت. با وجود این، بیروت تا ۱۴ پیش از میلاد (جیدجیان: در آغازین قرن اول میلادی) که به مقام کولونی ارتقا یافت مشهور نشد.
این کولونی، به نام دختر امپراتور روم، بریتوس خوانده شد. بیروت بریتوس در مدتی کوتاه به مرکز بزرگ اداری (که هرودس کبیر و جانشینانش در آنجا مسکن گزیدند)، پایگاه عمده بازرگانی و
داد و ستد، و مرکز علمی معتبری تبدیل شد. مدرسه حقوق آن، از
قرن سوم میلادی، شهرتی خاص یافت و با مدارس آتن و اسکندریه و قیصریه به رقابت برخاست.
بیروت در میان سالهای ۱۲۰۰-۹۰۰قم که به عصر طلایی فینیقیه شهرت دارد، از لحاظ تجارتی توسعه یافت و همچون دیگر شهرهای فینیقیه از
استقلال نسبی برخوردار بود.
از حدود سال ۹۰۰قم تا سقوط دولت آشور در ۶۱۲قم بیروت تحت استیلای
آشوریان قرار داشت و سپس به تصرف
بابلیان درآمد و با چیرگی
کوروش بر
بابل در ۵۳۸قم بیروت نیز بر قلمرو
هخامنشیان افزوده شد و تا دو
سده پس از آن دولت بود. در ۳۳۳قم پس از شکست سپاهیان هخامنشی از سپاهیان
اسکندر مقدونی در ایسوس، بیروت به تصرف اسکندر مقدونی درآمد. پس از
مرگ اسکندر در ۳۲۳قم بیروت در شمار متصرفات سلوکوس، سردودمان سلوکیان درآمد.
در روزگار
حکومت یونانیان بر نواحی مدیترانه، بیروت میان بطلمیوسیان
مصر و دولت سلوکیان مورد منازعه بود. در ۱۹۸قم آنتیوخوس سوم، فرمانروای سلوکیان بیروت را که در آن تاریخ تحت تصرف بطلمیوس پنجم از بطالسۀ مصر بود، به تصرف خود درآورد.
در حدود سال ۱۴۰قم بیروت توسط تریفون، فرمانروای سوری ویران، و با خاک یکسان شد.
یک سده پس از آن تاریخ، بیروت از نو ساخته شد و لاذقیۀ فینیقیه یا لاذقیۀ کنعان لقب گرفت.
در اواخر قرن چهارم میلادی، بریتوس یکی از مهمترین شهرهای فنیقیه و مرکز اسقف نشین شد.
در ۶۴قم پومپه، سردار نامی
روم بیروت را تصرف کرد و این شهر به مدت ۷
سده در استیلای امپراتوری روم قرار داشت.
آوگوستوس (حک ۳۰قم-۱۴م) امپراتور روم توجه خاصی به بیروت داشت و آن را به دامادش آگریپا واگذارد. در دورۀ حکومت وی و نوادگانش مجموعهای از بناهای باشکوه مانند تئاتر، حمام، ورزشگاه و ساختمانهای بزرگ ساخته شد و بیروت شهری پر رونق گردید.
آوگوستوس بیروت را به مقام یک کلنی رومی ارتقا داد و به افتخار دخترش ژولیا، آن را «ژولیا آوگوستافلیکس بریتوس» (بیروت ژولیای خوشبخت) نامید.
بیروت در سدۀ ۱م به یک مرکز مهم بازرگانی و پایگاه اصلی ناوگان دریایی روم در
شرق مدیترانه بدل شد.
مدرسۀ حقوق بیروت در سدۀ ۳م شهرتی خاص داشت و با مدارس آتن، اسکندریه و قیصریه رقابت میکرد.
در ۵۵۱م زمین لرزۀ بزرگی بیروت را ویران ساخت، زلزلهای سخت همراه با طغیان
آب شهر را ویران ساخت. کسانی که در اواخر سدۀ ۶م از بیروت دیدن کردهاند، آن را شهری ویران یافتهاند.
یوستی نیانوس خرابیها را مرمت کرد، اما شهر دیگر آن شکوه پیشین را نداشت و هنگامی که سپاهیان
ابوعُبَیده در ۱۴/۶۳۵
وارد آن شدند این شهر که روزی مهمترین شهر رومی در
شرق به شمار میآمد، مانند روستایی کوچک بود که جمعیت و آبادانی چندانی نداشت و حتی فاقد مواضع تدافعی بود.
مقارن فتوحات اسلامی بیروت شهری تقریباً خالی از سکنه بود که اهمیت چندانی نداشت.
در ۱۳ق و به روایتی در ۱۴ق
مسلمانان به فرماندهی
یزید بن ابیسفیان و برادرش
معاویه بیروت را فتح کردند.
با پیروزی مسلمانان، دوران تازهای برای بیروت آغاز شد. بیروت پس از فتح به دست والی و کارگزار
شام اداره میشد.
در ۲۲ق/۶۴۳م نیروهای بیزانسی بیروت را از اعراب پس گرفتند، اما در ۲۴ق معاویة بن
ابیسفیان دوباره این شهر را به تصرف مسلمانان درآورد.
وی برای دفاع از کرانههای مدیترانه و از جمله بیروت در برابر تهاجمات رومیان، گروهی از مردم ایرانیتبار را در سواحل مدیترانه و بیروت اسکان داد. همچنین، شهر را به مواضع تدافعی مجهز ساخت و آن را به پایگاه ناوگان دریایی مسلمانان، برای حمله به مراکز دریایی ناوگان روم
شرقی، تبدیل کرد.
معاویه توجه خاصی نسبت به بیروت داشت و این شهر را به عنوان بندرگاهی برای
دمشق و پایگاه مرکزی ساحل شام تقویت کرد.
جنادة بن ابیامیه (د ۸۰ق/۶۹۹م) «امیرالبحر» نیروهای دستگاه
خلافت بنیامیه به روزگار معاویه مدتی در بیروت اقامت داشت. وی در ۵۲ق با ناوگانش برای تصرف جزایر کرت، قبرس و رودس از بیرون خارج شد.
با سقوط بنیامیه و روی کار آمدن
عباسیان و انتقال پایتخت از دمشق به
بغداد، بیروت تا حدی اهمیت و جایگاه پیشین خود را از دست داد
اما چون
امنیت سواحل شام برای دستگاه خلافت عباسی حائز اهمیت بود، منصور دومین خلیفۀ عباسی (حک ۱۳۶-۱۵۸ق/۷۵۳-۷۷۵م) از بیروت دیدن کرد و گروهی از تنوخیها را در این منطقه اسکان داد تا با حملات دریایی رومیان و نیز تهاجمات مردم جبل مقابله کنند. با آمدن تنوخیها بیروت روبه آبادانی نهاد.
پرورش
کرم ابریشم دوباره رونق یافت و روابط بازرگانی، نخست به صورت داخلی (با
دمشق) و بعدها با
مصر از سرگرفته شد. در قرون اولیه اسلامی، بیروت همچون «رباط» تلقی میشد و فقیه بزرگ شام،
اوزاعی (متوفی ۱۵۷)
مقرّ خود را آنجا قرار داد و همانجا درگذشت. اوزاعی،
فقیه و
محدث بزرگ شام در بیروت مسکن گزید و در برابر تعدیات
صالح بن علی، والی عباسی بیروت نسبت به
مسیحیان و
اهل ذمه ایستادگی کرد.
در ۱۸۵ق/۸۰۱م بیزانسیها به سواحل بیروت حمله کردند و عمر بن ارسلان تنوخی از شاهزادگان بنیارسلان را به همراه ۳تن دیگر به
اسارت بردند.
در ۲۵۷ق/۸۷۱م امیرالدوله نعمان بن عامر ارسلانی، شاعر، فقیه و ادیب از سوی والی دمشق به
حکومت بیروت و صیدا و اطراف آن منصوب شد و شهر بیروت را که مرکز امارت تنوخیها شده بود، دوباره به پایگاهی دریایی بدل ساخت.
شجاعت و لیاقت امیرنعمان سبب شد تا وی از جانب
احمد بن طولون (حک ۲۵۴-۲۷۰ق/۸۶۸-۸۸۴م) نیز به
امارت بیروت و صیدا منصوب شود. او تا هنگام مرگش در ۳۲۴ق/۹۳۶م همچنان بر بیروت حکومت داشت؛ آنگاه پسرش به حکومت بیروت رسید.
در دورۀ استیلای
اخشیدیان بر
مصر و
شام (۳۳۳-۳۶۰ق/۹۴۵-۹۷۱م) بیروت در شمار نواحی شام بود و زیر نظر کارگزاران اخشیدی اداره میشد.
پس از تصرف شام از سوی
فاطمیان در ۳۶۰ق/۹۷۱م جعفر بن فلاح کتامی، از سرداران سپاه فاطمی به بیروت آمد و امیر سیفالدوله منذر تنوخی را پس از اعلام
بیعت با فاطمیان به عنوان حاکم اقلیم غرب (که بیروت از جمله شهرهای آن بود) منصوب کرد.
در ۳۶۴/ ۹۷۵ یوحنا زیمیسکس (شمشقیق) بر بیروت چیره شد. فرمانروای بیزانس برای مدت کوتاهی بر بیروت چیره شد و نصر یا نصیر خادم، حاکم بیروت را
اسیر کرد و به بیزانس فرستاد.
اما
فاطمیان اندکی بعد آن را از روم
شرقی باز پس گرفتند. جغرافیدانان
مسلمان قرنهای چهارم و پنجم جملگی اشاره کردهاند که در آن دوران شهر دارای استحکامات و تابع «جُند» (ایالت) دمشق بوده است.
در ۴۶۷ق/۱۰۷۵م بیروت همانند دیگر شهرهای شام به تصرف سلجوقیان درآمد، اما در ۴۹۰ق/۱۰۹۷م فاطمیان توانستند دوباره بر آنجا چیره شوند.
جنگهای صلیبی برای بیروت مسائل تازهای پیش آورد: صلیبیون که در ۴۹۲/۱۰۹۹ از تمام
طول سواحل شمالی بیروت سرازیر شده بودند، منحصراً از بیروت به عنوان محل تأمین آذوقه استفاده میکردند. آنها پس از فتح
بیت المقدس دوباره به این شهر بازگشتند. در ۴۹۱ق جنگجویان صلیبی در راه تصرف بیتالمقدس، به حومۀ بیروت رسیدند. کارگزار فاطمی بیروت، در برابر عدم تعرض به مردم بیروت و محافظت از شهر با صلیبیان سازش کرد و متعهد شد از هرگونه یاری به آنها دریغ نورزد.
با این حال، صلیبیان در ۴۹۵ق/۱۱۰۲م با نادیده گرفتن پیمان صلح با گسیل سپاهیانی به بیروت سعی در تصرف آنجا کردند، اما در مقابل
مقاومت مسلمانان ناکام ماندند.
در ۵۰۳/۱۱۱۰ بودوئن (بالدوین) اول و برتران دوسن ژیل شهر را از خشکی و
دریا محاصره کردند. یک دسته از کشتیهای جنگی مصر توانستند خوراک محاصره شدگان را تأمین کنند. اما عاقبت، یاری کشتیهای جنگی پیزا و جِنوا (ژِن) به مهاجمان امکان داد که حمله برند و در ۲۱
شوال ۵۰۳/۱۳ مه ۱۱۱۰ شهر را به تصرف درآورند. در ۵۰۴ق/۱۱۱۰م صلیبیان آهنگ تصرف بیروت کردند و پس از نبردی خونین که ۲۰ هزار تن از مردم بیروت در آن کشته شدند، شهر به تصرف صلیبیان درآمد
در ۵۰۵ق نخستین اسقف کاتولیک در بیروت تعیین شد و کلیسای یحییٰ تعمید دهنده ساخته شد که بعدها به مسجدالعُمَری تبدیل گردید.
پس از این تاریخ، بیروت به یک باروننشین تبدیل شد.
در مدت چیرگی صلیبیان بر بیروت همۀ مسجدهای این شهر بجز مسجد حنتوس که مزار اوزاعی در آن بود، ویران گشت.
در ۵۷۸ق/۱۱۸۲م
صلاحالدین ایوبی شهر بیروت را از
زمین و
دریا محاصره کرد، اما با آمدن ناوگان صلیبیان که به
کمک مدافعان
مسیحی شهر آمده بودند، از محاصرۀ بیروت دست کشید و به
دمشق بازگشت.
در
جمادی الاولی ۵۸۳/ اوت ۱۱۸۷، پس از پیروزی
مسلمانان بر مسیحیان در نبرد حطین، صلاحالدین ایوبی دومین بار به مدت ۸ روز بیروت را محاصره کرد. صلیبیان در برابر گرفتن امان، بیروت را تخلیه کردند و وی بدون
جنگ وارد شهر شد
و پس از تسلط بر اوضاع، سیفالدین علی بن احمد مسطوب هکاری، معروف به امیرکبیر، و آنگاه امیر عزالدین اسامة بن منقذ را به حکومت بیروت گماشت.
اسامه در دوران
امارت خود بر بیروت بارها با صلیبیان جنگید و غنائم بسیاری به دست آورد و در کمکرسانی به مسلمانان محاصره شده در عکا نقش مهمی ایفا کرد.
در
شوال ۵۸۸/اکتبر۱۱۹۲ صلاحالدین ایوبی پس از بستن پیمان موقت صلح با ریچارد شیردل، پادشاه انگلستان از بیروت دیدن کرد و چند روزی در این شهر اقامت گزید.
مدتی پس از انقضای موعد صلحنامه در ۵۹۳ق/۱۱۹۷م صلیبیان به فرماندهی پادشاه قبرس به بیروت حمله کردند و اسامة بن منقذ، امیر بیروت بدون کوچکترین مقاومتی شهر را تسلیم صلیبیان کرد.
در
ذیقعده ۵۹۳/ سپتامبر ۱۱۹۷، آموری لوزینیانی شهر را که سپاهیان ایوبی از آن گریخته بودند، به تصرف خود درآورد. مدت استیلای بار دوم صلیبیان بر بیروت حدود یک
سده به درازا کشید (۵۹۳-۶۹۰ق/۱۱۹۷-۱۲۹۱م).
در این مدت، خاندان بحتر (که به امیران غرب مشهور بودند) در پیرامون بیروت بر روستاهای کوهستانی فرمان میراندند.
در پی فتوحات سلطان خلیل بن قلاوون (حک ۶۸۹-۶۹۳ق/۱۲۹۰-۱۲۹۴م) در
شام، صلیبیان به وحشت افتادند و فرمانروای بیروت با تسلیم آنجا به سلطان ممالیک، از او امان خواست و نیروهای ممالیک به فرماندهی امیر سنجر شجاعی در ۲۳
رجب ۶۹۰/۲۳ ژوئیه ۱۲۹۱ بدون کوچکترین مقاومتی وارد بیروت شدند.
با ورود امیر سنجر شجاعی به بیروت، سلطۀ صلیبیان برای همیشه پایان یافت و بیروت به متصرفات ممالیک افزوده شد.
در عصر ممالیک، بیروت «ولایت» عمدهای از «جُند» دمشق گردید و یک امیر طَبلْخانه به حکومت آنجا منصوب شد.
کارگزاران بیروت در
طول چیرگی ممالیک بر این شهر از سوی نایبالسلطنۀ
دمشق تعیین میشد.
در روزگارممالیک وظیفۀ دفاع از بیروت و سواحل آن برعهدۀ امیران تنوخی آلبحتر بود.
در این دوره سواحل بیروت به ویژه از ۶۹۸ تا ۸۰۶ق/۱۲۹۹تا۱۴۰۳م دستخوش حملات دریایی ناوگان جنوایی بود.
بیروت که به گفتۀ
ابن بطوطه،
شهر کوچکی با بازارهای نیکو بود، در نیمۀ دوم سدۀ ۸ و نیمۀ نخست سدۀ ۹ق اهمیت خود را دوباره به دست آورد. در این مدت ممالیک به اهمیت نظامی و اقتصادی این شهر ساحلی پی بردند و آن را مهمترین بندرگاه شام و پایگاهی استوار برای تهاجمات خود به جزایر مدیترانه، به ویژه قبرس ساختند.
با توسعه و رونق بازرگانی بیروت، آمد و شد بازرگان اروپایی به این شهر افزایش یافت.
در
قرن هشتم/ چهاردهم بازرگانی دچار نابسامانی شد و بندر بیروت صحنه رقابت میان جنواییها و کاتالونیاییها (کاتالانها) گردید و امیران مملوک نیز به تقویت مواضع دفاعی آن پرداختند: تنغز و برقوق (حک: ۷۸۴ـ۸۰۱) هر یک به ساختن برجی فرمان دادند. در قرن نهم /پانزدهم، بیروت بار دیگر محل تلاقی بازرگانان مغرب زمین شد که در جستجوی پارچههای ابریشمی بدان جا میآمدند.
میوه و برف از آنجا به دربار
قاهره صادر میشد. در آغاز قرن دهم/ شانزدهم، بازرگانان فرانک، مجبور به پرداختن
مالیات به حکام نیمه مستقلی بودند که باب عالی تعیین میکرد. در زمان فخرالدین دوم از فرمانروایان خاندان مَعن امیر دروزی، بیروت دوران درخشانی را میگذراند و روابط آن با و نیز تجدید شد. از لحاظ صادرات، حجم کالاهای ابریشمی بر انواع مرکبات فزونی داشت، در مقابل،
برنج و کتانی از
مصر وارد میشد.
با شکست ممالیک در شام در ۹۲۲، بیروت در زمان سلطان سلیم اول تحت حکومت عثمانیها قرار گرفت.
با برافتادن ممالیک در ۹۲۲ق/۱۵۱۶م، متصرفات آنان از جمله بیروت به قلمرو عثمانیان افزوده شد.
محمد بن قرقماز چرکسی نخستین والی عثمانیان در بیروت بود که در
ذیحجه ۹۲۳/دسامبر۱۵۱۷ توسط سلطان سلیم به این مقام گماشته شد.
در روزگار مراد سوم (۹۸۲-۱۰۰۳ق/۱۵۷۴-۱۵۹۵م)، بیروت به سنجاق صیدا، تابع پاشانشین ضمیمه گردید و حاکم آن ملقب به میرمیران شد.
با منصوب شدن امیر فخرالدین معنی دوم، فرزند قرقماز به حکومت ولایت شوف در ۹۹۹ق/۱۵۹۱م، امارت آلمعنی که ۱۱۰ سال به
طول انجامید، بنیاد نهاده شد. او در ۱۰۰۱ق بیروت را به قلمرو خود افزود.
او در ۱۰۴۲ق/۱۶۳۲م بیروت را پایتخت امارت خود قرار داد و با احداث کاخها، برجها و دیگر بناها در استواری، زیبایی و آبادانی آن کوشش کرد. برخی از این بناها تاکنون پابرجاست و از اینرو، میتوان به جرئت گفت که دوران امارت او عصر طلایی بیروت بهشمار میرود.
با کشته شدن امیرفخرالدین دوم، به فرمان سلطان مراد چهارم عثمانی (حک ۱۰۳۲-۱۰۴۹ق)، در ۱۰۴۳ق، اوضاع بیروت رو به وخامت گذاشت، چنانکه در اواخر سدۀ ۱۱ق اعتبار گذشتۀ خود را از دست داد.
در ۱۰۷۱ق/۱۶۶۱م سنجاق صیدا که بیروت هم وابستۀ آن بود، از ولایت دمشق جدا شد و به ولایت جدیدی بدل گردید.
در ۱۰۷۳ق/۱۶۶۳م نخستین کنسول فرانسه به نام ابونوفل بن ابی نادرخازن کسروانی که لبنانی تبار بود، در بیروت تعیین شد.
حکومت بیروت پس از کشته شدن امیرفخرالدین، به برادرزادهاش امیرملحم رسید و پس از
مرگ او در ۱۰۶۷ق/۱۶۵۷م دو فرزندش احمد و قرقماز مشترکاً به حکومت رسیدند. در ۱۰۷۶ق/۱۶۶۵م با مرگ امیرقرقماز حکومت بیروت به تنهایی از آن امیراحمد شد. او در ۱۱۰۵ق/۱۶۹۳م چند ماه از حکومت برکنار شد، اما دوباره به یاری مردم توانست به حکومت بازگردد و تا ۱۱۰۹ق/۱۶۹۷م با اقتدار بر بیروت حکومت کند.
با درگذشت وی به سبب نداشتن جانشین، امارت آلمعنی پس از ۵ سده منقرض گردید فرمانروایی بیروت به شهابیان، یکی از خاندانهای وابسته به آلمعنی رسید.
امیربشیر بن حسین شهابی به نیابت از امیرحیدر شهابی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، در ۱۱۰۹ق زمام امور بیروت را به مدت ۹سال بر عهده داشت و پس از مرگش امارت بیروت به امیر حیدر شهابی رسید.
در ۱۱۸۷ق/۱۷۷۳م امیریوسف شهابی بیروت را به احمدپاشا جزار که به سبب خونخواری به این
لقب معروف شده بود، سپرد. اندکی بعد احمدپاشا که قصد حکومت مستقل در بیروت داشت، از تسلیم شهر به امیریوسف شهابی امتناع ورزید.
امیریوسف با یاری جستن از ناوگان دریایی روسیه در مدیترانه،
بیروت را در ۱۱۸۸ق/۱۷۷۴م باز پس گرفت.
در ۱۱۹۰ق/۱۷۷۶م احمدپاشا جزار به عنوان والی عثمانی عکا دوباره بر بیروت چیره شد و داراییهای شهابیان را مصادره کرد و امیربشیر دوم را از سوی خود بر بیروت گماشت
و در ۱۲۰۵ق/۱۷۹۱م برج و باروی شهر بیروت را تجدید بنا کرد.
امیربشیر دوم، ملقب به کبیر (حک ۱۲۰۵-۱۲۵۶ق)، مشهورترین حاکم خاندان شهابی بود که در مدت حکومتش حوادث سیاسی مهمی روی داد.
در ۱۲۴۱ق/۱۸۲۵م ناوگان دریایی یونان بیروت را گلولهباران کرد.
از دهه ۱۸۲۰ مبلغان مذهبی پروتستان از بریتانیا، ایالات متحده و نیز مبلغان کاتولیک رومی عمدتاً از فرانسه، در بیروت به فعالیت پرداختند. آنها دانشگاههای امریکایی بیروت (۱۲۸۳/ ۱۸۶۶) و سَن ژوزف (۱۲۹۸/ ۱۸۸۱) را برپا کردند و با چاپ و نشر مطبوعات به رشد صنعت چاپ کمک کردند. از این پس بیروت کانون روزنامه نگاری جهان عرب شد.
طبقهای از روشنفکران به احیای میراث فرهنگی عرب همت گماردند و به نخستین سخنگویان ملی گرایی جدید عرب تبدیل شدند.
از ۱۲۴۷/۱۸۳۱ لشکرکشیهای ابراهیم پاشا، که به حمله ناوگان مشترک اتریش، انگلیس و عثمانی به بیروت منجر شد، بازرگانی شهر را به نابودی کشاند. در ۱۲۴۸ق/۱۸۳۲م سپاهیان محمدعلی پاشا، حاکم مصر به فرماندهی فرزندش ابراهیمپاشا وارد بیروت شد و از این تاریخ به مدت یک دهه بیروت جزو قلمرو آنان بود.
بیروت تا ۱۲۴۷/۱۸۳۱ شهری کوچک و محصور در دیوارها و دروازهها و برجهای دفاعی بود. بیشتر مردم آن، مسلمانان
سنی مذهب بودند. ابراهیمپاشا برای ادارۀ بیروت، محمود نامیبیک را به حکومت منصوب کرد و شهر را به ولایت
طرابلس ملحق ساخت.
در مدت چیرگی مصریان بر شام، بیروت از لحاظ اقتصادی و فرهنگی توسعۀ بیشتری یافت.
در ۱۲۵۰ق/۱۸۳۴م به سبب سنگینی
مالیات و ستمگریهای ابراهیم پاشا، مردم بیروت دست به شورش زدند. این قیام تنها با آمدن محمدعلیپاشا به بیروت بود که روبه خاموشی گذاشت.
انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی که از قدرت گرفتن و پیشروی محمدعلیپاشا در شام نگران شده بودند، با سلطان عثمانی بر ضد فرمانروای مصر متحد شدند؛ از اینرو؛ کشتیهای انگلیسی، اتریشی و عثمانی در
رجب ۱۲۵۶ق/سپتامبر ۱۸۴۰ بیروت را به شدت گلوله باران کردند. در این تهاجم برج و باروی شهر به کلی ویران شد و نیروهای محمدعلی پاشا ناگزیر بیروت را ترک کردند و سپاهیان انگلیسی به نام سلطان عثمانی وارد این شهر شدند.
برای نخستین بار در دهه ۱۲۴۵/۱۸۳۰، به هنگام حکومت محمدعلی پاشا، به سبب هجوم مهاجران ارتدوکس یونانی از
دمشق و وادی التیم (جبل)، گستره شهر از دیوارهای آن فراتر رفت. از ۱۲۷۷/ ۱۸۶۰، بیروت به دوران تازهای قدم نهاد.
میان سالهای ۱۲۵۶-۱۲۷۷ق/۱۸۴۰-۱۸۶۰م درگیریهای خونینی بین مارونیها و دروزیها در بیروت درگرفت
بیروت در این دو دهه توسط دو حاکم محلی یکی از مارونیها و دیگری از دروزیها زیرنظر پاشای عثمانی شام اداره میشد.
بیروت در درگیریهای میان دروزیها و مارونیها که بیشتر شهرهای شام را فراگرفته بود، مصون ماند و در پناه دادن به
مسیحیان آوارۀ مارونی نقش مهمی ایفا کرد.
اوضاع آشفتۀ شهرهای
شام باعث شد که کشتیهای فرانسوی و عثمانی وارد بندر بیروت شوند و درگیریهای موجود را فیصله دهند.
از ۱۲۷۷ق/۱۸۶۰م به بعد برای پایان دادن به درگیریهای میان مارونیها و دروزیها و ایجاد یک دولت خود مختار در جبل
لبنان، بیروت شاهد رفت و آمدهای بینالمللی بود.
برپایۀ تقسیمات کشوری عثمانی در ۱۲۷۸ق/۱۸۶۱م، بیروت به شهرهای ولایت
سوریه ملحق گردید،
اما با توجه به اهمیتی که شهر بیروت داشت، به درخواست مردم آنجا و دیگر جهات سیاسی، دولت عثمانی در ۱۳۰۶ق/۱۸۸۸م بیروت را از ولایت سوریه جدا ساخت و تا پایان
جنگ جهانی اول، به مدت ۳۰ سال مرکز ولایتی جدید به نام ولایت بیروت قرار داد.
ولایت بیروت با ۰۵۰‘۳ کم ۲ مساحت، مشتمل بر ۵ شهرستان بود. در این دوره شهر بیروت به دو بخش مسلماننشین
و مسیحینشین (
شرقی) تقسیم شد.
در سراسر
قرون وسطی تصاحب شهر بیروت امتیازی مهم به شمار میرفت، زیرا دو ماده مهم و نادر از آنجا به دست میآمد:
چوب از جنگلهای کاج جنوب بیروت و
آهن از معادن اطراف آن.
بیروت در قرن یازدهم عملاً بخشی از ایالت عثمانیِ دمشق و پس از ۱۰۷۰ جزو صیدا بود. در فاصله سالهای ۱۰۰۷ـ۱۰۴۳ و نیز ۱۱۶۲ـ ۱۱۸۸، شهر در دست خاندانهای مَعْن و شهاب، از امیران دروزی و مارونی، بود. در اواسط قرن دوازدهم، بیروت پس از طرابلس پرجمعیت ترین شهر ساحلی به شمار میآمد. مارونیها، که امیران دروزی از آنان حمایت میکردند، ساکنان اصلی شهر را تشکیل میدادند. در حملههای متقابل روسیه و عثمانی، بیروت چندین بار بمباران شد و از
شعبان ۱۱۸۷/اکتبر ۱۷۷۳ تا
ذیحجه ۱۱۸۷/ فوریه ۱۷۷۴ به تصرف روسها درآمد.
در حدود نیمه سده سیزدهم/ نوزدهم، بیروت بندر و مرکز بازرگانی مهمی به شمار میرفت که از نظر موقعیت، بعد از سِمرنَه و اسکندریه قرار داشت. این شهر متأثر از تحولات قرن سیزدهم/ نوزدهم، مرکز آموزش نوین غربی در قلمرو عثمانی و افکار غربی در جهان عرب شد.
پس از پایان
جنگ جهانی اول و سقوط دولت عثمانی، اسماعیل حقیبیگ، واپسین والی ترک ولایت بیروت در ذیحجۀ ۱۳۳۶/سپتامبر۱۹۱۸ زمام امور ولایت بیروت را به عمربیک داعوق، شهردار بیروت سپرد و به
ترکیه بازگشت.
به دستور رئیس دولت عربی موقت در دمشق، اولین دولت محلی عربی در بیروت به ریاست عمرداعوق در
محرم ۱۳۳۷/اکتبر۱۹۱۸ تشکیل گردید.
این دولت محلی بیش از ۱۱ روز دوام نیافت
زیرا بیروت بنابر پیمان سایکس ـ پیکو به عنوان پایتخت منطقۀ غربی (ساحلی) زیرنظر و قیمومت فرانسه قرار گرفت.
در رجب ۱۳۳۷/آوریل۱۹۱۹ ژرژپیکو نخستین کمیسرعالی فرانسه، در میان
خشم مردم وارد بیروت شد و چند ماه بعد از سوء قصدی جان سالم به در برد.
در نوامبر همان سال ژنرال گورو، دومین کمیسرعالی فرانسه به جای ژرژپیکو که توانایی ادارۀ امور را نداشت، وارد بیروت شد.
او در ۱۶
ذیحجه ۱۳۳۸ ق/۳۱اوت۱۹۲۰م طی بیانیهای ولایت بیروت و ادارههای تابع آن را منحل،
و در سپتامبر همان سال تشکیل کشور
لبنان کبیر، به مرکزیت بیروت را اعلام کرد.
بیروت در ۱۳۳۸/۱۹۲۰ به لبنان بزرگ پیوست و تحت قیمومت فرانسه درآمد و در ۱۳۰۵ ش/ ۱۹۲۶ پایتخت جمهوری لبنان شد. در اردیبهشت ۱۳۰۵/مۀ ۱۹۲۶ قانون اساسی لبنان به تصویب رسید و بر پایۀ آن «دولت بزرگ لبنان» به «جمهوری لبنان» تغییر نام داد و بیروت به عنوان پایتخت کشور اعلام گردید.
فرانسه برای تسریع استخراج مواد خام، بندر عظیمی در بیروت تجهیز کرد و یک رشته خطوط آهن که از بیروت به دمشق متصل میشد و نواحی داخلی را به ساحل مرتبط میساخت ایجاد کرد.
در نخستین سالهای قیمومت فرانسه، مهاجرت آرام و پیوستهای از
شیعیان و
سنیان، از اطراف بیروت یا کشورهای خاورمیانه به سوی بخش غربی شهر جریان داشت. گستره این شهر در دوره قیمومت که تا دهه ۱۹۴۰ ادامه یافت، تقریباً به دو برابر افزایش یافت.
در ۱۳۰۵/۱۸۸۸، بیروت به صورت ولایتی مجزا، مشتمل بر بخش عمده ولایتهای طرابلس و صیدا درآمد.
در ۱۳۳۷ش/۱۹۵۸م سیاستهای کامیل شمعون، رئیس جمهور وقت لبنان که سیاست دوری از کشورهای عربی و گرایش به غرب و چیرگی مارونیها بر سراسر لبنان را دنبال میکرد، و رشد سریع اقتصادی، رشد سریع و ناهمگون
جمعیت شهر، وجود شکاف طبقاتی و مهمتر از همه ناخرسندی سیاسی مسلمانان، ناشی از توزیع نامتناسب
قدرت، سبب افزایش تنشهای اجتماعی شد و باعث درگیریهایی میان
مسلمانان و
مسیحیان لبنان شد، رویارویی مسلمانان و مسیحیان در ۱۳۳۷ ش/ ۱۹۵۸ این ناآرامیها را دو چندان کرد و سرانجام در ۱۳۵۴ـ ۱۳۵۵ ش/ ۱۹۷۵ـ۱۹۷۶ به جنگ داخلی خشونتباری در بیروت منجر شد. به درخواست کامیل شمعون نیروهای آمریکایی وارد بیروت شدند این جنگ در ۱۳۵۵ ش/ ۱۹۷۶ به طور موقت پایان گرفت.
اما درگیریهای مسیحیان و مسلمانان متحد با ساف ادامه یافت. مسلمانان برخلاف مسیحیان از حضور نظامیان ساف در لبنان حمایت میکردند؛ آنان همچنین خواستار سهم بیشتری در قدرت، متناسب با جمعیت افزایش یافته خود بودند. در جنگ داخلی، بیروت با «خط سبز» خیابانی که بیروت
شرقی (با اکثریت
مسیحی) را از بیروت غربی (با اکثریت
مسلمان) جدا میکرد، به دو بخش
شرقی و غربی تفکیک شد.
در ۱۳ آوریل ۱۹۷۵ به بهانۀ حملۀ شبه نظامیان فالانژ به اتوبوسی حامل فلسطینیها در ناحیۀ عین الرمانۀ بیروت، جنگهای داخلی ۱۵ سالۀ لبنان آغاز شد. در
طول این جنگها بیروت دچار بحرانهای متعدد و فجایع اندوهبار بسیاری شد.
در ژوئیۀ ۱۹۸۰ فالانژها بر شبهنظامیان حزب لیبرال ملی غلبه کردند و بر منطقۀ
شرق بیروت دست یافتند.
سرانجام، جنگهای داخلی لبنان با توافق میان طرفهای درگیر در ۱۳۶۹ش/۱۹۹۰م در شهر
طائف عربستان که به قرارداد طائف معروف است، پایان یافت.
در ۱۴ خرداد ۱۳۶۱/ ۴ ژوئن ۱۹۸۲
اسرائیل با حمایت
آمریکا به
لبنان حمله و لبنان را اشغال کردند، و بخش غربی بیروت را محاصره کردند. و این شهر را به شدت گلوله باران کرد.
غرب بیروت براثر ده روز جنگ اسرائیل با نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین متحمل خسارات سنگینی شد.
در مرداد/ اوت همان سال در حالی که غرب بیروت همچنان در محاصره نیروهای اسرائیل قرار داشت، نیروهای ساف زیر نظارت نیروهای چندملیّتی (فرانسه، ایتالیا و ایالات متحده) تا دهم شهریور ۱۳۶۱/اول سپتامبر ۱۹۸۲ بهطور کامل از غرب بیروت خارج شدند. در پی
ترور بشیرجمیل، رئیس جمهور لبنان، در ۲۳ شهریور/۱۴ سپتامبر، ناآرامیها دوباره در
بیروت افزایش یافت. شبه نظامیان مسیحی فالانژ که از طریق نیروهای اسرائیلی به غرب بیروت راه یافته بودند، صدها فلسطینی غیرنظامی از جمله زنان و کودکان را در اردوگاههای صبرا و شتیلا به
قتل رساندند.
پس از اشغال بیروت، گروهی از اعضای جنبش امل به همراه عدهای دیگر از مبارزان خارج از این جنبش، حرکت صهیونیستی جدیدی به نام جنبش
حزب الله لبنان نهادند.
حزب اللّه با ایجاد هستههای
مقاومت به عملیات گستردهای بر ضد اسرائیل در حاشیه جنوبی بیروت دست زد.
در بهمن ۱۳۶۲/ فوریه ۱۹۸۴ نیروهای
دروزی و
شیعه، اداره بخش غربی بیروت را از دست حکومت لبنان خارج کردند. حزب الله، در اعتراض به حضور نیروهای چندملیتی (فرانسوی و امریکایی) در بیروت، علیه نیروهای امریکایی عملیات انتحاری انجام داد که به کشته شدن تعداد زیادی از آنها منجر شد. به دنبال آن نیروهای چندملیّتی از بیروت خارج شدند.
پس از انفجار پایگاه نیروهای آمریکایی و فرانسوی در بیروت و خروج نیروهای سازمان آزادیبخش
فلسطین و رهبران آن از شهر و به سبب مقاومت سرسختانۀ مردم بیروت، نیروهای اسرائیلی در ۱۳۶۴ش/ ۱۹۸۵ ناگزیر به عقبنشینی شدند و نیروهای خود را از سراسر لبنان، بویژه بیروت، خارج ساخت و تنها شماری از نیروهای خود را در امتداد نوار مرزی با لبنان مستقر کرد و محاصرۀ ۱۰ هفتهای بیروت پایان یافت.
در ۱۳۶۷ ش /۱۹۸۸، امین جمیل رئیس جمهور مارونی لبنان، ژنرال عون، فرمانده ارتش لبنان، را بهطور غیرقانونی به نخست وزیری موقت منصوب کرد. گروههای
مسلمان و ملیّون در غرب بیروت با این انتصاب مخالفت کردند و جنگ سختی بین بیروت
شرقی و غربی درگرفت که چندین ماه به
طول انجامید
در حالی که میشل عون بر قسمت
شرقی بیروت حکومت میراند و خود را رئیس جمهور لبنان میخواند، مجلس لبنان به دنبال انعقاد توافقنامه طائف (۱۳۶۸ ش /۱۹۸۹)، رنه معوض و پس از
قتل وی، الیاس هراوی را به ریاست جمهوری برگزید. ژنرال عون از به رسمیت شناختن این موافقتنامه و حکومت الیاس هراوی سرباز زد. در ۲۱ مهر ۱۳۶۹/۱۳ اکتبر ۱۹۹۰ نیروهای سوری به پشتیبانی هراوی، مقرّ میشل عون را بمباران کردند. ژنرال عون پس از مدتی به فرانسه گریخت.
در همان سال به عنوان بخشی از موافقتنامه طائف، حکومت لبنان به همه شبه نظامیان جوامع درگیر دستور داد که از بیروت عقب نشینی کنند.
پیش از جنگ داخلی ۱۳۵۴ـ۱۳۷۰ ش/ ۱۹۷۵ـ۱۹۹۱، بیروت، با برخورداری از نظام مالی و تجاری آزاد و بانکداری موفق، بندر و فرودگاه مجهز، پایگاه مهم مبادلات مالی و ارزی بین المللی و مرکز فعالیتهای تجاری منطقه خاورمیانه بود. همچنین وجود دانشگاهها و مراکز آموزشی متعدد، مطبوعات آزاد و نشریات و روزنامههایی که مخاطبانی در دیگر کشورها داشت، موقعیت علمی و فرهنگی برجستهای بدان میبخشید.
بخش عمده امور اقتصادی لبنان در بیروت و پیرامون آن تمرکز یافته بود و فعالیتهای اقتصادی سایر مناطق لبنان به این شهر وابسته بود.
جنگ داخلی، موقعیت ممتاز و پرآوازه آن را متزلزل کرد. بر اثر جنگ زیرساختهای شهری نابود شد. بویژه ناحیه مرکزی شهر، محل استقرار ساختمان مجلس و مراکز بانکی بهطور کامل تخریب شد. با پایان گرفتن جنگ، حکومت رفیق حریری بر بازسازی مرکز شهر بیروت تأکید کرد. از آن پس ترمیم خرابیها در شهر ادامه یافته و ساختمانهای تجاری و مسکونی جدیدی بنا شده است.
بسیاری از آوارگان فلسطینی که در ۱۳۲۷ ش/ ۱۹۴۸ بویژه پس از کشتار دیر یاسین از نواحی شمالی و ساحلی
فلسطین گریخته بودند در بخش غربی بیروت اسکان یافتند، مهاجران فلسطینی سرمایه خود را به فعالیتهای بازرگانی و اقتصادی جدید در بیروت اختصاص دادند و همراه بازرگانان و سرمایهداران لبنانی، منطقه تجاری حمرا را در بخش غربی بافت قدیمی شهر، بنیان نهادند.
براثر
جنگ اعراب و
اسرائیل (۱۳۲۷ ش /۱۹۴۸) و در پی بسته شدن بندر حیفا، بندر بیروت با امکانات مناسب خود جایگزین آن شد.
درآمدهای کشورهای نفت خیز
خلیج فارس و
عربستان به
کمک نظام بانکداری موفق بیروت، این شهر را مرکز فعالیتهای تجاریِ کشورهای عربی کرد.
طی دهه ۱۳۴۰ ش/ ۱۹۶۰ و نیمه اول دهه ۱۳۵۰ ش/ ۱۹۷۰، بر اثر
مهاجرت دامنهدار مردم مناطق روستایی جبل، شوف،
بقاع و جنوب لبنان و فلسطین و مهاجران کرد و آشوری
ترکیه،
عراق و
سوریه و
مسیحیان سوریه و
مصر، شهر بیروت به سرعت گسترش یافت. با وجود این، تغییر اصلی جمعیت شهر بر اثر مهاجرت گسترده
شیعیان طی دهه ۱۳۴۰ ش/ ۱۹۶۰ به وجود آمد. صدها هزارتن از شیعیان از منطقه جنوبی لبنان که مرکز رویارویی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و اسرائیل بود، آواره شدند و در
شرق و جنوب بیروت (مانند برج البراجنه) اسکان یافتند.
جمعیت بیروت در ۲۰۰۳م حدود ۰۰۰‘۵۰۰‘۱ تن برآورد شده است
که حدود ۴۵٪ از جمعیت لبنان و حدود ۷۰٪ از جمعیت شهرنشین آن کشور را در برمیگیرد.
جمعیت شهر بیروت در ۱۹۹۱، ۰۰۰، ۱۰۰، ۱ تن برآورد شده است. در ۱۳۲۹ ش/ ۱۹۵۰
اهل سنت و ارمنیها بزرگترین گروه مذهبی در بیروت بودند، اما با مهاجرت شمار زیادی از شیعیان در دهه ۱۳۴۰ ش/ ۱۹۶۰ و پس از آن، به بیروت، به مرور ترکیب جمعیتی شهر به نحو چشمگیری تغییر کرد. برای نمونه، آمار ۱۳۵۰ ش /۱۹۷۱ نشان میدهد که ۴۵% کل شیعیان لبنان فقط در شهر بیروت و حومه آن زندگی میکردهاند.
با توجه به تغییرات جمعیتی، در دهه ۱۳۷۰ش/ ۱۹۹۰، شیعیان به بزرگترین گروه مذهبی تبدیل شدند و پس از شیعیان، اهل سنت مهمترین گروه مذهبیاند. اکثریت
مسلمانان مشتمل بر مسلمانان سنی مذهب،
دروزی و شیعه در بیروت غربی سکونت دارند؛ بویژه حومه جنوبی بیروت غربی (ضاحیه) بیشتر مرکز سکونت شیعیان است.
مردم بیروت
شرقی تقریباً همه مسیحیاند، مارونیها و ارتدوکسهای یونانی و ارامنه مهمترین جوامع مسیحی ساکن در بیروت
شرقی را تشکیل میدهند و کاتولیکهای یونانی، رومی و پروتستانها، کلدانیها و قبطیها دیگر فرقههای مسیحی را شامل میشوند. جامعه کوچکی از
یهودیان نیز در بیروت زندگی میکنند.
مراکز و دفاتر پرشمار مطبوعاتی، انتشاراتی، رادیویی، تلویزیونی (کابلی و ماهوارهای) و خبرگزاری خارجی در این شهر مستقر است و فعالیتهای فرهنگی و رسانهای بسیاری را سامان میدهند که مخاطبان زیادی در کشورهای
خاورمیانه و شمال
افریقا دارد.
گفتنی است که دانشگاههای بیروت، به علت نزدیکی به
ایران و قرابت دینی ـ فرهنگی، نخستین انتخاب محصلان ایرانی در قرن نوزدهم بود و کسانی مانند:
قاسم غنی،
محمدعلی جمالزاده و
محمود حسابی از تحصیل کردگان این دانشگاهها بودهاند.
(۱) ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابن ایاس، محمد، بدائع الزهور، به کوشش محمدمصطفیٰ، قاهره، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۳) ابن بطوطه، رحلة، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۴) ابن جزری، محمد، حوادث الزمان و ابنائه، بیروت، ۱۴۱۹ق/۱۹۹۸م.
(۵) ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
(۶) ابن سباط غربی، حمزه، تاریخ، به کوشش عمرعبدالسلام تدمری، طرابلس، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م.
(۷) ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به کوشش سامی دهان، دمشق، ۱۳۸۲ق/۱۹۹۳م.
(۸) ابن شداد، یوسف، النوادر السلطانیة، به کوشش محمد درویش، دمشق، ۱۹۷۹م.
(۹) ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ الزمان، ترجمۀ اسحاق ارمله، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۱۰) ابن قلانسی، حمزه، ذیل تاریخ دمشق، بیروت، ۱۹۰۸م.
(۱۱) ابوشقرا، یوسف خطار، الحرکات فی لبنان الیٰ عهد المتصرفیة، به کوشش عارف ابوشقرا، بیروت، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۱۲) ابوصالح، عباس، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان، بیروت، ۱۹۸۴م.
(۱۳) ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه.
(۱۴) انطاکی، یحییٰ، تاریخ، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس، ۱۹۹۰م.
(۱۵) بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، ۱۹۵۶م.
(۱۶) تدمری، عمر عبدالسلام، لبنان من الفتح الاسلامی حتیٰ سقوط الدولة الامویة، طرابلس، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
(۱۷) تدمری، عمر عبدالسلام، لبنان من قیام الدولة العباسیة، طرابلس، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۱۸) تمیمی، رفیق و محمد بهجت، ولایة بیروت، بیروت، ۱۳۳۵ق.
(۱۹) حتی، فلیپ، تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین، ترجمۀ جورج حداد و عبدالکریم رافق، به کوشش جبرائیل جبور، بیروت، ۱۹۸۲م.
(۲۰) حداد، حکمت البیر، لبنان الکبیر، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۲۱) حکیم، یوسف، بیروت و لبنان فی عهد آل عثمان، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۲۲) حلاق، حسان، بیروت المحروسة فی العهد العثمانی، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۲۳) دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، به کوشش حسن امین، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۲۴) دبس، یوسف، تاریخ سوریة الدنیوی والدینی، به کوشش مارون رعد و نظیر عبود، بیروت، درنظیرعبود.
(۲۵) دمشقی، محمد، نخبة الدهر، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۲۶) دویهی، اسطفان، تاریخ الازمنة، به کوشش بطرس فهد، بیروت، دارلحد خاطر.
(۲۷) ذهبی، محمد، العبر، به کوشش صلاحالدین منجد، کویت، ۱۹۸۴م.
(۲۸) رابینویچ، ایتامار، جنگ برای لبنان (۱۹۷۰-۱۹۸۵)، ترجمۀ جواد صفایی و غلامعلی رجبی یزدی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲۹) رافق، عبدالکریم، بلاد الشام و مصر، دمشق، ۱۹۶۸م.
(۳۰) زیاده، نقولا، مدن عربیة، بیروت، دارالطلیعه.
(۳۱) زین، زین نورالدین، الصراع الدولی فی
الشرق الاوسط، بیروت، ۱۹۷۱م.
(۳۲) سالم، عبدالعزیز، تاریخ مدینة صیدا فی العصر الاسلامی، اسکندریه، ۱۹۸۶م.
(۳۳) سودا، یوسف، فی سبیل الاستقلال، بیروت دارریحانی.
(۳۴) شبارو، عصام محمد، تاریخ بیروت، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۳۵) شدیاق، طنوس، اخبار الاعیان فی جبل لبنان، به کوشش مارون رعد و الیاس حنا، بیروت، ۱۹۹۷م.
(۳۶) شهاب، حیدراحمد، تاریخ احمد باشا الجزار، به کوشش انطونیوس شبلی و اغناطیوس عبده خلیفه، بیروت، ۱۹۵۵م.
(۳۷) شهابی، بشیر، تاریخ الامیر حیدراحمد الشهابی، به کوشش مارون رعد و نطیر عبود، بیروت، دارنظیرعبود.
(۳۸) شهابی، بشیر، لبنان فی عهد الامراء الشهابیین، به کوشش اسدرستم و فؤاد افرام بستانی، بیروت، ۱۹۶۵م.
(۳۹) صالح بن یحیی، تاریخ بیروت، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۲۷م.
(۴۰) صلیبی، کمال سلیمان، تاریخ لبنان الحدیث، بیروت، ۱۹۶۷م.
(۴۱) طافور، رحلة، ترجمۀ حسن حبشی، پورت سعید، ۱۴۲۳ق/۲۰۰۲م.
(۴۲) طربین، احمد، ازمة الحکم فی لبنان، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
(۴۳) عاشور، سعید عبدالفتاح، مصر و الشام فی عصر الایوبیین و الممالیک، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۴۴) عمادالدین، کاتب محمد، الفتح القسی فی الفتح القدسی، به کوشش محمدمحمود صبح، قاهره، الدارالقومیة للطباعة و النشر.
(۴۵) عوض، عبدالعزیز محمد، الادارة العثمانیة فی ولایة سوریة، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره، ۱۹۶۹م.
(۴۶) عهد عتیق.
(۴۷) قدامة بن جعفر، الخراج، به کوشش محمد حسین زبیدی، بغداد.
(۴۸) قلقشندی، احمد، صبح الاعشیٰ، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۴۹) کارن، جان، رحلة فی لبنان، ترجمۀ رئیف خوری، بیروت، ۱۹۴۸م.
(۵۰) کرامه، رافائیل، حوادث لبنان و سوریة من سنة ۱۷۴۵ الیٰ سنة ۱۸۸۰، به کوشش باسیوس قطان، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۵۱) کردعلی، محمد، خطط الشام، دمشق، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۵۲) گوئیس، هانری، بیروت و لبنان منذ قرن و نصف القرن، ترجمۀ مارن عبود، بیروت، ۱۹۴۹م.
(۵۳) لامنس، هنری، تسریح الابصار، حازمیه، ۱۴۰۲ق.
(۵۴) لامنس، هنری، الحیاة فی بیروت علیٰ عهد الصلیبیین،
المشرق، بیروت، ۱۹۳۳م، س۳۱.
(۵۵) لبنان، مباحث علمیة و اجتماعیة، به کوشش فؤاد افرام بستانی، بیروت، ۱۹۶۹م.
(۵۶) لورته، لویس، مشاهدات فی لبنان، ترجمۀ کرم بستانی، بیروت، ۱۹۵۱م.
(۵۷) مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش جمالالدین شیال، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۵۸) مکی، محمدعلی، لبنان من الفتح العربی الیٰ الفتح العثمانی، بیروت، ۱۹۷۷م.
(۵۹) نابلسی، عبدالغنی و رمضان عطیفی، رحلتان الیٰ لبنان، به کوشش صلاحالدین منجد و اسطفان ویلد، بیروت، ۱۹۷۹م.
(۶۰) نادری سمیرمی، احمد، لبنان، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۷۶ش،.
(۶۱) ولی، محمدطه، بیروت فی التاریخ و الحضارة و العمران، بیروت، ۱۹۹۳م.
(۶۲) یزبک، یوسف ابراهیم، اوراق لبنانیة، حازمیه، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۶۳) یعقوبی، احمد، البلدان، همراه الاعلاق النفیسۀ ابن رسته، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱م.
(۶۴) یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
(۶۵) تقوی، احمد بن نصرالله و جعفر قزوینی، تاریخ الفی: تاریخ ایران و کشورهای همسایه در سال های ۸۵۰ ـ۹۸۴ ه، چاپ علی آل داود، تهران ۱۳۷۸ش.
(۶۶) سلیمان، شفیق، بیروت العتیقه (بیت مری) فی التاریخ، بیروت.
(۶۷) بومونت، پیتر و جرالد هنری بلیک و جان مالکوم واگ استاف، خاورمیانه، ترجمه محسن مدیر شانه چی، محمود رمضان زاده، و علی آخشینی، مشهد ۱۳۶۹ ش.
(۶۸) علی بابائی، غلامرضا، فرهنگ تاریخی ـ سیاسی ایران و خاورمیانه، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۶۹) لوتسکی، ولادیمیر، تاریخ عرب در قرون جدید، ترجمه پرویز بابائی، تهران ۱۳۴۹ش.
(۷۰) یومیات و وثائق الوحدة العربیة ۱۹۸۵، بیروت: مرکز دراسات الوحدة العربیة، ۱۹۸۶.
(۷۱) Britannica, macropaedia, ۱۹۷۸.
(۷۲) Britannica Atlas, Chicago, ۱۹۹۶.
(۷۳) Encarta refernce Library, ۲۰۰۳.
(۷۴) Encyclopaedia of the Orient, Lexicorientcom/eo/eiruthtm.
(۷۵) Jidejian, N, The Story of Lebanon in Pictures, Beirut, ۱۹۹۲.
(۷۶) Strabo, The Geography, tr, H L Jones, London, ۱۹۴۹.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بیروت»، شماره۵۳۶۸. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بیروت »، شماره۲۴۵۳.