• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شهود (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





شُهود (به ضم شین) و شَهادَت (به فتح شین و دال)، از واژگان قرآن کریم و به معنای حضور و معاینه است. مشتقات این واژه که در آیات قرآن آمده عبارتند از: شَهید (به فتح شین) به معنای شاهد و مَشْهَد (به فتح میم و هاء و سکون شین اسم مکان به معنای محل حضور است.



' شُهود و شَهادَت به معنی حضور و معاینه است. و در الصحاح مشاهده را معاینه گفته است. در مفردات راغب اصفهانی می‌گوید: شهود در معنی حضور و شهادت در معنی دیدن و معاینه اولی است.


(فَمَنْ‌ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ...) «هر که در ماه رمضان حاضر باشد و مسافرت نکند آن‌را روزه بدارد.» (وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) «در عذاب و تنبیه مرد و زن زنا کننده جمعی از مؤمنان حاضر باشند و آن‌را ببینند.» (وَ الَّذِینَ‌ لا یَشْهَدُونَ‌ الزُّورَ...) «آنانکه در باطل حاضر نشوند.»
در اقرب الموارد می‌گوید شَهِدَ الْمَجْلِسَ‌ شُهُوداً. حَضَرَهُ،
[۷] شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده شهد.
ولی قید مشاهده که راغب اصفهانی گفته بهتر است و در آیه اول ظاهرا صرف حضور مراد است.
شهادت که به معنی حضور و دیدن است، گاهی به معنی خبر قاطع آید چنانکه در الصحاح و القاموس المحیط گفته. ظاهرا مراد از آن در آیه‌ (وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ‌ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ) خبر قاطع باشد، و گاهی به معنی آشکار آید، مثل‌ (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ) این جمله در آیات بسیاری تکرار شده است. و نیز به معنی ادای شهادت و اظهار خبر قاطع باشد. در الصحاح و القاموس المحیط آمده شَهِدَ شَهَادَةً: اَدَّی ما عنده من الشهادة مثل‌ (ذلِکَ اَدْنی‌ اَنْ یَاْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی‌ وَجْهِها-... فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا اَحَقُّ مِنْ‌ شَهادَتِهِما)
ایضا به معنی اقرار، حکم و علم آید که همه از شعبه‌های حضور و دیدن‌اند. (فَشَهادَةُ اَحَدِهِمْ اَرْبَعُ‌ شَهاداتٍ‌ بِاللَّهِ) (شاهِدِینَ‌ عَلی‌ اَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ) گفته‌اند شهادت در این آیات به معنی اقرار است‌. (وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ اَهْلِها اِنْ کانَ قَمِیصُهُ) راغب اصفهانی آن را در آیه به معنی حکم گفته است که خواهد آمد.
در آیه‌ (وَ شَهِدُوا اَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ) ظاهرا به معنی علم است.
شهود جمع شاهد نیز آمده‌ (وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ‌ شُهُوداً اِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ) ایضا جمع آن اشهاد آید (وَ یَقُولُ‌ الْاَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ) (وَ یَوْمَ یَقُومُ‌ الْاَشْهادُ) دقت در آیات نشان می‌دهد که شهود جمع شاهد به معنی حاضر و بیننده و اشهاد جمع شاهد به معنی شهادت کننده است. تامّل کنید در سه آیه فوق و آیه‌ (وَ هُمْ عَلی‌ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ‌ شُهُودٌ) و در آیه‌ (وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً وَ بَنِینَ‌ شُهُوداً)

۲.۱ - شَهید

شَهید به معنی شاهد است‌.
(وَ اَشْهِدُوا اِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ) و آنگاه که به خداوند سبحان اطلاق شود به معنی حاضر، بیننده و حافظ است. در النهایه فی غریب الحدیث والاثر و اقرب الموارد گوید: شهید آن است که هیچ چیز از علمش غائب نیست.
[۳۱] شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده شهید.

ولی ظاهرا عموم از خود کلمه مستفاد نیست و مفید عموم کلمه دیگر است مثل‌ (وَ اَنْتَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ)
(اِنَّ اللَّهَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ) (اَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ) از لفظ آن فقط مبالغه یا ثبوت استفاده می‌شود.
جمع آن شهداء که بیست بار در قرآن آمده است‌. (لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ)

۲.۱.۱ - مقتول در راه خدا

ناگفته نماند شهید به معنی مقتول در راه خدا در قرآن نیامده است، مگر بنا بر بعضی از احادیث، ولی در اصطلاح و روایات بسیار هست در قرآن فقط قتل فی سبیل اللّه بکار رفته است‌. (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اَمْواتاً) ابن اثیر در النهایه پنج قول در علت این تسمیه که چرا به مقتول شهید گفته‌اند نقل کرده است. یکی اینکه خدا و ملائکه شهادت دارند که او اهل بهشت است، دیگری اینکه، او نمرده گوئی حاضر است. سوم: ملائکه رحمت او را می‌بینند؛ به قولی در امر خدا قیام به شهادت حق کرده، و به قولی او شاهد کرامت خداست که از برایش مهیّا فرموده است.
مجمع البحرین نیز این اقوال را با قول ششمی نقل کرده است. بنا به قول اول و سوم شهید به معنی مفعول (مشهود) و بنا بر بقیه اقوال به معنی فاعل (شاهد) است. مؤید قول دوم آیه‌ (بَلْ اَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ) (بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) است. شاهد قول پنجم آیه‌ (قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ) می‌باشد.
شهید ثانی (رحمةاللّه) در شرح لمعه گوید: علت این تسمیه آن است که او گواهی داده شده است برای بهشت و غفران. در القاموس المحیط نیز چند قول نقل شده، و مرحوم صاحب جواهر آنها و غیر آنها را در جواهر الکلام در عدم وجوب غسل شهید نقل می‌کند و از ابوبکر نامی نقل کرده: علت این تسمیه آن است که خداوند و ملائکه شاهداند به اینکه او از اهل بهشت است.
به نظر نگارنده قول اول که شهید ثانی اختیار کرده از همه قوی و قابل قبول است، و یا علت این تسمیه آن است که شهیدان راه حق روز قیامت شاهد بر اعمال مردم‌اند که خواهد آمد.

۲.۲ - مَشْهَد

مَشْهَد اسم مکان و به معنای محل حضور است.
(فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ‌ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ) ظاهرا آن در آیه مصدر میمی است چنانکه در مجمع البیان فرموده است. یعنی: «وای بر کفّار از حضور روز بزرگ.»

۲.۳ - گواهی خدا و ملائکه

(شَهِدَ اللَّهُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (خداوند، با ايجاد نظام هماهنگ جهان هستى، گواهى مى‌دهد كه معبودى جز او نيست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، نيز، بر اين مطلب گواهى مى‌دهند؛ در حالى كه خداوند قيام به عدالت دارد؛ معبودى جز او نيست، اوست توانا و حكيم.) به موجب این آیه خداوند، ملائکه و دانایان گواهی می‌دهند که معبودی جز خدا نیست. ظاهر آیه چنان‌که در تفسیر المیزان فرموده شهادت قولی است، یعنی خداوند در حالی‌که قائم به عدالت است به یگانگی خویش گواهی داده، ملائکه نیز از روی علم و تحقیق گواه یکتایی خدا هستند. دانایان نیز پس از مشاهده آیات آفاقی و انفسی، شاهد یگانگی خدا هستند.
بعضی شهادت خدا و ملائکه را شهادت فعلی گرفته و گفته‌اند شهادت خدا عبارت است از ایجاد آن‌چه دلالت بر وحدانیت خدا دارد: «و فی کل شی‌ء له آیة تدل علی انه واحد» و شهادت ملائکه اظهار کارهایی است که ماموریت دارند. به نظر می‌آید: این آیه نتیجه آیات ۱۰ تا ۱۷ سوره آل عمران باشد. یعنی پس از ثبوت مضامین فوق، خدا و ملائکه و دانایان چنین گواهی داده‌اند.

۲.۴ - شاهد در داستان حضرت یوسف

(وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ اَهْلِها اِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبِینَ. وَ اِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ)
آیا آن شاهد طفلی بود که خدا او را به سخن در آورد، یا شخصی بوده که پس از دقت در قرائن امر چنین حکمی کرده است؟
می‌شود گفت: او یک نفر باهوش و زیرک بوده که فکر کرده اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده باشد، پس یوسف می‌خواسته به او تجاوز کند. در این کشمکش پیراهنش پاره شده. و اگر از عقب پاره شده باشد، حتما یوسف به آن کار تن در نداده و فرار می‌کرده است. زن از عقب او را تعقیب کرده و پیراهنش را پاره نموده است و چون دید پیراهن یوسف از عقب پاره شده حکم کرده که تقصیر از آن زن است نه حضرت یوسف. وانگهی اگر سخن گفتن طفل در میان بود احتیاج به استدلال نبود و به مجرد حرف زدن او که به‌طریق اعجاز بود، مطلب ثابت می‌شد، در مجمع البیان از جبائی نقل کرده. از سدی نقل شده که او پسر عموی زلیخا بود. از حسن و قتاده و عکرمه نقل کرده: او مردی از کسان زن بود، ولی به مضمون روایات، طفلی بوده در گهواره که به‌طور اعجاز حرف زده و مطلب را روشن کرده است. در المیزان با استفاده از «شَهِدَ شاهِدٌ» که اینگونه کلام را شهادت نمی‌گویند بعید نمی‌داند که این سخن بدون فکر و رویّه صادر شده باشد و آن‌را مؤید روایاتی دانسته که ناطق‌اند: شاهد طفلی بود در گهواره.
در تفسیر برهان و المیزان از معانی الاخبار شیخ صدوق از ابوحمزه ثمالی از امام سجاد (علیه‌السّلام) در ضمن حدیثی مفصل نقل شده که شاهد طفلی بود در گهواره. در تفسیر ابن کثیر نیز این مطلب از چند نفر نقل شده است. اما لازم است در صحت روایات دقت کرد. (اَ فَمَنْ کانَ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ‌ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی‌ اِماماً...) شاهد در این آیه به علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) تطبیق می‌شود و درباره آن روایاتی از شیعه و اهل سنت نقل شده است. مشروح آیه در «تلی» گذشت به آنجا رجوع شود.

۲.۵ - شاهد و مشهود

(وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ. وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ. قُتِلَ اَصْحابُ الْاُخْدُودِ) شاهد و مشهود در آیه هر دو نکره‌ هستند و درباره آن دو سخن بسیار گفته شده، ولی باید این قسم‌ها با آیات بعدی ارتباط داشته باشند و لازم است شاهد و مشهود را در آیات این سوره جستجو کرد.
یهودیان که بنا به نقل تفاسیر، نصارای نجران را در اثر طرفداری از دین جدید به آتش می‌سوزاندند، خود شاهد سوختن آنها بودند، خداوند نیز شاهد آن کار بود. در آیات بعدی آمده‌ (وَ هُمْ عَلی‌ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ‌ شُهُودٌ) ایضا آمده‌ (وَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ) مشهود قهرا شکنجه دیدگان و شکنجه را شامل است. به هر حال مضمون آیات آن است: قسم به روز قیامت و قسم به شاهد و مشهود که در این کار هستند و در روز موعود گواه خواهند بود و در نتیجه شکنجه دادن و شکنجه دیدن ثابت خواهد گردید. و خلاصه آنکه این عمل مضبوط و محفوظ است و در ردیف شاهد و مشهود است.
در قرآن مجید به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شاهد اطلاق شده‌ (اِنَّا اَرْسَلْناکَ‌ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً) و روز قیامت مشهود خوانده شده‌ (ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ‌ مَشْهُودٌ) منظور از مشهود در آیه مورد بحث روز قیامت نیست که پیش از آن والیوم الموعود آمده است و احتیاج به تکرار نیست و چون آیات راجع به واقعه‌ای پیش از اسلام است، لذا شاهد به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تطبیق نمی‌شود.
در تفسیر برهان هفت حدیث درباره این آیه نقل شده که شاهد و مشهود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و علی (علیه السّلام‌) هستند. شاهد روز جمعه، مشهود روز عرفه است- شاهد روز عرفه، مشهود روز قیامت است. ولی در اسناد آنها سلمة بن خطاب ضعیف، مفضل بن صالح ابوجمیله کذّاب و واضع الحدیث، ابوالجارود سرحوب زیدی، عبدالرحمن بن کثیر‌ هاشمی ضعیف وجود دارند و بعضی از آنها مقطوع‌اند. تنها یک روایت قابل اعتنا است آنهم تصریح به آیه نکرده است. و اللّه العالم.
(وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ) آیه روشن می‌کند: روز قیامت هر شخص را راننده و شاهدی است. در نهج البلاغه خطبه ۸۳ فرموده: ««وَكُلُّ نَفْس مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ»» هر نفس را سائق و شاهدی است. سائقی که او را به محشر سوق می‌کند. شاهدی که بر اعمال او گواهی می‌دهد.
معلوم نیست که این سائق و شاهد کدام است ولی در آیات قبلی آمده‌ (اِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ. ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ) مراد از متلقیان دو فرشته کاتب عمل‌اند. به نظر می‌آید سائق و شهید همان دو ملک باشند، و در آیات بعدی آمده‌ (اَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ) ظاهر سیاق دلالت دارد که خطاب‌ «اَلْقِیا» به سائق و شهید است، یعنی: ‌«ای سائق و شهید هر کافر عنود را به جهنم بیاندازید.»
در مجمع البیان فرموده: خطاب به خازن آتش است و به قولی مراد ملکان موکل‌اند که سائق و شهید باشند. ایضا از حاکم حسکانی از ابوسعید خدری از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده که فرمود: چون روز قیامت شود خداوند به من و علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: هر که شما را دشمن داشته داخل آتش کنید و هر که دوستتان داشته وارد بهشت نمائید. آن است قول خدا (اَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ.) در المیزان آن‌را از الامالی شیخ الطائفه نقل فرموده و در برهان با چند سند نقل شده است، به نظر می‌آید روایت از بطون قرآن و یا از باب تطبیق باشد.
(اِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری‌ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ اَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ) القاء سمع به معنی گوش دادن است. یعنی در آنچه گفته شد تذکری است به آنکه قلب و تعقل دارد و یا گوش بدهد در حالی‌که متوجه شنفته خویش است. ولی آنکه نه تفکر دارد و نه گوش می‌دهد برای او در گفته ما پندی نیست.
(اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ‌ مَشْهُوداً) این آیه در «دلک» مشروحا گفته شده است.

۲.۶ - گواهان روز قیامت‌

گذشته از ثبت و ضبط اعمال، قرآن کریم گواهان دیگری راجع به قیامت معین فرموده که لازم است ذکر شود: شهادت اعضاء. شهادت پیامبران و ائمه (علیهم‌السّلام) و غیرهم.

۲.۶.۱ - گواهی اعضاء

آیاتی که راجع به شهادت اعضاء است بدین قرارند.
۱- (وَ یَوْمَ یُحْشَرُ اَعْداءُ اللَّهِ اِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ. حَتَّی اِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ. وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ‌ شَهِدْتُمْ‌ عَلَیْنا قالُوا اَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی اَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) (و ياد كن روزى را كه دشمنان خدا به سوى دوزخ گردآورى مى‌شوند، و آنان نگه داشته مى‌شوند تا به يكديگر ملحق شوند. وقتى به آن مى‌رسند، گوش‌ها و چشم‌ها و پوست‌هاى تن‌شان به آن‌چه انجام مى‌دادند گواهى مى‌دهند. آنها به پوست‌هاى خود مى‌گويند: «چرا بر ضدّ ما گواهى داديد؟!» جواب مى‌دهند: «همان خدايى كه هر موجودى را به سخن در آورده ما را گويا ساخته تا حقايق را بازگو كنيم؛ و او شما را نخستين بار آفريد، و به سوى او بازگردانده مى‌شويد.»)
این آیات بر شهادت گوش‌ها، چشم‌ها و پوست‌ها دلالت دارند. «اَعْداءُ اللَّهِ» در آیه اول می‌رساند که شهادت اعضاء درباره کفّار و بدکاران است، نه درباره نیکوکاران نسبت به اعمالشان و نیز حاکی است که اعداء اللّه خطاب به پوست‌های خویش خواهند گفت: چرا بر علیه ما گواهی دادید. آنها جواب خواهند داد: خدائی که همه چیز را گویا کرده، ما را گویا کرد (یا قبلا گویا کرده بود). آیا مراد شهادت طبیعی است یا به زبان خواهند آمد در «جلد» دیده شود.
۲- (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی‌ اَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا اَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ) (امروز بر دهان‌شان مُهر مى‌نهيم، و دستهايشان با ما سخن مى‌گويند و پاهايشان به كارهايى كه انجام مى‌دادند گواهى مى‌دهند.)
۳- (یَوْمَ‌ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَیْدِیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ) (در روزى كه زبان‌ها و دست‌ها و پاهايشان بر ضدّ آنها بر اعمالى كه مرتكب مى‌شدند گواهى مى‌دهد.) ناگفته نماند: آیات همه درباره کفّار و بدکاران است، علی هذا شهادت اعضاء درباره گناهان است و از این‌که اعضاء نیکوکاران هم به کارهای نیک آنها گواهی خواهند داد، خبری در قرآن نیست.
آیه‌ (یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ) (مجرمان از چهره‌هايشان شناخته مى‌شوند.)
نیز درباره مجرمین است، مگر آن‌که از آیاتی نظیر (یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ) (آن عذاب عظيم روزى خواهد بود كه چهره‌هايى سفيد، و چهره‌هايى سياه مى‌گردد.)
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ. ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ) (چهره‌هايى در آن روز گشاده و نورانى است. خندان و مسرور است.)
(تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ) (طراوت و نشاط فزونى نعمت را در چهره‌هايشان مى‌بينى.) و غیره استفاده کرد که اعضاء دلالت بر اعمال نیک نیز خواهد داشت. و آن عبارت اخرای شهادت است.

۲.۶.۲ - شهادت پیامبر اسلام

امّا درباره شهادت گواهان دیگر، آیات درباره حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و حضرت عیسی (علیه‌السّلام) بالخصوص و درباره دیگران بالعموم آمده است. مثل‌:
(اِنَّا اَرْسَلْناکَ‌ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً) (اى پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و بيم دهنده.)
(اِنَّا اَرْسَلْناکَ‌ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً) (بيقين ما تو را گواه بر اعمال آنها و بشارت‌دهنده وبيم‌دهنده فرستاديم.)
(اِنَّا اَرْسَلْنا اِلَیْکُمْ رَسُولًا شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما اَرْسَلْنا اِلی‌ فِرْعَوْنَ رَسُولًا) (ما پيامبرى به سوى شما فرستاديم كه گواه بر شماست، همان گونه كه به سوى فرعون پيامبرى فرستاديم.)
(فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی‌ هؤُلاءِ شَهِیداً) (حال آن‌ها چگونه است هنگامى كه از هر امّتى، شاهد و گواهى بر اعمالشان مى‌آوريم، و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد.) ایضا آیه ۸۹ سوره نحل.
آیه اخیر و آیه ۸۹ سوره نحل درباره قیامت است و صریح است که حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روز قیامت بر همه امت خویش گواه است، چنان‌که‌ (مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ بِشَهِیدٍ) نیز دلالت دارد که شاهد هر امّت شاهد همه امّت است. علی هذا «شاهِداً» در سه آیه اول به معنی همان شاهد و شهادتی است که در دو آیه اخیر است. مراد از شاهد آن است که ببیند و در موقعی ادای شهادت کند. علی هذا آن حضرت هم در دنیا و هم در آخرت شاهد است. به عبارت دیگر در دنیا مشاهده می‌کند و در آخرت ادای شهادت خواهد کرد.

۲.۶.۳ - شهادت حضرت عیسی

درباره حضرت عیسی (علیه‌السّلام) آمده که‌ خداوند عرض می‌کند (وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ‌ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ اَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ) یعنی: «تا در میان آنها بودم بر آنها شاهد بودم و چون اخذم کردی تو بر آنها مراقب بودی.» این آیه صریح است در این‌که حضرت عیسی (علیه‌السّلام) فقط در زندگی شاهد آنها بوده است، ولی در محل دیگر آمده‌ (بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً. وَ اِنْ مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ اِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ‌ شَهِیداً) (بلكه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حكيم است. و هيچ يک از اهل كتاب نيست مگر اين‌كه پيش از مرگش به او (حضرت مسيح‌) ايمان مى‌آورد؛ و روز قيامت، عليه آن‌ها گواه خواهد بود.) ظاهر آن است که ضمیر «موته» به «احد» بر می‌گردد که در کلام مقدر است. یعنی «و ان احد من اهل الکتاب الّا لیؤمننّ قبل موته بعیسی» در این‌صورت اول و آخر آیه هر دو مفید عموم است، یعنی همه اهل کتاب قبل از مرگشان به عیسی ایمان می‌آورند و روز قیامت بر همه آنها گواه می‌شود.
تفسیر المنار درباره این آیه می‌گوید هر یک از اهل کتاب هنگام مرگ واقعیت بر او منکشف می‌گردد و به عیسی ایمان صحیح می‌آورد. یهودی می‌داند که او زنازاده نبوده بلکه پیغمبر راستگوئی بوده است و نصرانی می‌داند که او بنده و رسول خدا بوده نه خدا و نه پسر خدا.
به نظر نگارنده این سخن، حق است، زیرا انکشاف حقایق وقت مرگ مدلول آیات و روایات است‌. (اِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی اَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْاَرْضِ) (كسانى كه فرشتگان قبض روح، جان آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.»)
(فَکَیْفَ اِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدْبارَهُمْ) (حالِ آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان مرگ بر صورت و پشت آنان مى‌زنند و جانشان را مى‌گيرند.) روایات نیز در این‌باره زیاد است.

۲.۶.۴ - شهادت گواهان دیگر

گفتیم: آیات درباره شهادت گواهان دیگر جز رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و حضرت عیسی به‌طور عموم‌اند. نظیر (فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ بِشَهِیدٍ...) (حال آن‌ها چگونه است هنگامى كه از هر امّتى، شاهد و گواهى بر اعمالشان مى‌آوريم،)
(وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیداً...) (به خاطر بياور روزى را كه از هر امّتى گواهى بر آنان بر مى‌انگيزيم.)
(وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ) (به ياد آور روزى را كه از هر امّتى، گواهى از خودشان بر آنها بر مى‌انگيزيم.)
(وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیداً فَقُلْنا‌هاتُوا بُرْهانَکُمْ فَعَلِمُوا اَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ) (و در آن روز از هر امّتى گواهى برمى‌گزينيم و به مشركان مى‌گوييم: «دليل خود را بياوريد!» در آن هنگام مى‌دانند كه حق از آن خداست.)
ایضا آیه‌ (اُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلی‌ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ‌ الْاَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ اَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ) (آنان، روز رستاخيز بر پروردگارشان عرضه مى‌شوند، در حالى كه شاهدان (پيامبران و فرشتگان‌) مى‌گويند: «اينها همان كسانى هستند كه به پروردگارشان دروغ بستند. اينک لعنت خدا بر ستمكاران باد.»)
آیه صریح است در این‌که اشهاد فقط بر گناهان گواهی خواهند داد، ولی آیات دیگری که خواهد آمد با آیات گذشته عموم شهادت را می‌رسانند. ایضا (اِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ‌ الْاَشْهادُ) (ما به يقين پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آورده‌اند، در زندگى دنيا و در آخرت روزى كه گواهان به پا مى‌خيزند يارى مى‌دهيم.) دو آیه دیگر در این‌باره هست که لازم است بررسی شود:
اول: آیه‌ (وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ‌ شَهِیداً) (شما را نيز، امتى ميانه و معتدل قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد؛ و پيامبر هم بر شما گواه باشد.)
ممکن است بگوییم: مراد از امّت وسط در مقابل مکتبی است که به معنویات کاملا اهمیت داده و به مادیات بی‌اعتناست و مکتبی که توجهش منصرف به مادیات است و ارزشی به معنویات قائل نیست، (روحیون- مادّیون) ولی اسلام مکتب واسطه است که هم به معنویات و هم به مادّیات اهمیّت می‌دهد. این سخن فی نفسه درست است، ولی آیه‌ای درباره آن نیست زیرا «لِتَکُونُوا» می‌گوید واسطه بودن برای شهادت است، وانگهی‌ «وَ یَکُونَ الرَّسُولُ» شخص حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از امت بدان معنی خارج می‌کند، حال آن‌که فرد شاخص مکتب واسطه، وجود آن حضرت است. پس امّت وسط امّتی است که در یک طرفش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و در طرف دیگرش «النّاس» واقع است. آن حضرت برای امّت وسط گواه است و آنها برای عموم ناس. علی هذا این امّت باید از افرادی ممتاز تشکیل شده باشد و این در مرتبه اول تطبیق نمی‌کند، مگر بر اوصیاء حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، لذا در روایات هست و نقل خواهد شد که مراد از امّت وسط ائمه طاهرین‌ هستند. لازم است در ربط آیه فوق به آیات سابق کاملا دقت شود.
دوم: آیه‌ (وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ اَبِیکُمْ اِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ‌ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ...) (و در راه خدا آن گونه كه سزاوار اوست جهاد كنيد، او شما را برگزيد، و در دين اسلام كارِ سنگين و سختى بر شما قرار نداد؛ از آيين پدرتان ابراهيم پيروى كنيد؛ خداوند شما را در كتاب‌هاى پيشين و در اين كتاب آسمانى «مسلمان» ناميد، تا پيامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم.)
این آیه نظیر آیه گذشته است و خطاب‌ «اجْتَباکُمْ» به اشخاص ممتاز است، مخصوصا «مِلَّةَ اَبِیکُمْ» که ابراهیم (علیه‌السّلام) پدر ائمه طاهرین بود و او را پدر امّت اسلامی دانستن مجاز و در عین حال بعید است. مخاطبین به ضمیر «کم» در پنج دفعه همان امّت وسط‌اند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر آنها و آنها بر مردم گواه‌اند.
خدا و رسول و مردم با انصاف شاهداند که در میان امّت اسلامی کسانی هستند که شهادت آنها درباره یک دسته سبزی هم مقبول نیست، چطور شاهد بر مردم خواهند بود؟ آیا مسخره‌آمیز نیست که بگوییم: معاویه‌ها، یزیدها، ولیدها، حجاج‌ها، و... شاهد بر مردم خواهند بود؟! ! آیا اینها در پیشگاه خدا درباره دیگران گواهی داده و خواهند گفت: (أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ...) (آنان، روز رستاخيز بر پروردگارشان عرضه مى‌شوند، در حالى كه شاهدان (پيامبران و فرشتگان‌) مى‌گويند: «اينها همان كسانى هستند كه به پروردگارشان دروغ بستند.») آیا مراد از اشهاد در (یَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهادُ) اینان‌اند؟!! (ما به يقين پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آورده‌اند، در زندگى دنيا و در آخرت روزى كه گواهان به پا مى‌خيزند يارى مى‌دهيم.)

۲.۶.۵ - تحمل شهادت در دنیا بر گواهان

بنابر آن‌چه گذشت، این شهادت روز قیامت خواهد بود، ولی شهداء باید در دنیا تحمل شهادت کرده باشند تا در آخرت شهادت بدهند و اگر در دنیا اعمال مردم را نبینند و ندانند چطور در آخرت گواهی خواهند داد؟
مثلا درباره حضرت عیسی (علیه‌السّلام) که فرموده‌ (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ‌ شَهِیداً) (و روز قيامت، عليه آن‌ها گواه خواهد بود.)
و درباره رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده‌ (وَ جِئْنا بِکَ عَلی‌ هؤُلاءِ شَهِیداً) ( و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد.) اگر این دو بزرگوار در دنیا از اعمال امت خویش با خبر نباشند، چطور در قیامت گواهی خواهند داد؟! اینجاست که باید بگوییم: شهداء در دنیا حتی پس از مرگ از اعمال‌ مردم مطلع می‌شوند. همانگونه که اعضاء بدن و چیزهای دیگر و ملائکه در دنیا ثبت می‌کنند و در آخرت گواهی می‌دهند، همچنین شهداء دیگر که عبارت باشند از انبیاء و اوصیاء.
خوشبختانه در این زمینه روایاتی داریم که مطلب را از هر حیث روشن می‌کنند.
در اصول کافی کتاب الحجة بابی منعقد فرموده تحت عنوان «اِنَّ الْاَئِمَّةَ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ» و در آن روایاتی نقل شده که امامان (علیهم‌السّلام) فرموده‌اند: مراد از امّت وسط مائیم و شهداء علی الناس ما هستیم. ما بر مردم روز قیامت شهادت خواهیم داد. ««فَمَنْ صَدَّقَ صَدَّقْنَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ کَذَّبَ کَذَّبْنَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»».
مراد از «هُوَ اجْتَباکُمْ‌... - مِلَّةَ اَبِیکُمْ‌-... وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ‌» (او شما را برگزيد، و در دين اسلام كارِ سنگين و سختى بر شما قرار نداد؛ از آيين پدرتان ابراهيم پيروى كنيد؛ خداوند شما را در كتاب‌هاى پيشين و در اين كتاب آسمانى «مسلمان» ناميد، تا پيامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم.) ما هستیم. و در حدیث اول فرموده‌ ««قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ‌ فی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی‌ هؤُلاءِ شَهِیداً»». فرموده فقط درباره امّت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شده در هر قرنی از آنها امامی از ماست که بر آنها شاهد است و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شاهد بر ماست.
و نیز در اصول کافی بابی زیر عنوان «عرض الاعمال علی النّبیّ و الائمة علیهم السّلام» منعقد است و در آن باب، روایاتی نقل شده در این‌باره که اعمال عباد به حضرت رسول و ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) نشان داده می‌شود و آنان بدین مطلب با آیه‌ (اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ) (عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‌بينند.) که مراد از مؤمنون امامان‌اند استدلال کرده‌اند.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۷۴-۷۶.    
۲. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۲، ص۴۹۴.    
۳. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۶۵.    
۴. بقره/سوره۲، آیه۱۸۵.    
۵. نور/سوره۲۴، آیه۲.    
۶. فرقان/سوره۲۵، آیه۷۲.    
۷. شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده شهد.
۸. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین تحقیق الحسینی، ج۳، ص۸۲.    
۹. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۲، ص۴۹۴.    
۱۰. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۱، ص۲۹۲.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۱۴۰.    
۱۲. رعد/سوره۱۳، آیه۹.    
۱۳. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۲، ص۴۹۴.    
۱۴. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۱، ص۲۹۲.    
۱۵. مائده/سوره۵، آیه۱۰۸- ۱۰۷.    
۱۶. نور/سوره۲۴، آیه۶.    
۱۷. توبه/سوره۹، آیه۱۷.    
۱۸. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۹، ص۲۰۰.    
۱۹. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۶.    
۲۰. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۶۶.    
۲۱. آل عمران/سوره۳، آیه۸۶.    
۲۲. یونس/سوره۱۰، آیه۶۱.    
۲۳. هود/سوره۱۱، آیه۱۸.    
۲۴. غافر/سوره۴۰، آیه۵۱.    
۲۵. بروج/سوره۸۵، آیه۷.    
۲۶. مدثر/سوره۷۴، آیه۱۲ و ۱۳.    
۲۷. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین تحقیق الحسینی، ج۳، ص۷۷.    
۲۸. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۶۵.    
۲۹. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۲، ص۴۹۴.    
۳۰. بقره/سوره۲، آیه۲۸۲.    
۳۱. شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده شهید.
۳۲. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۲، ص۵۱۳.    
۳۳. مائده/سوره۵، آیه۱۱۷.    
۳۴. حج/سوره۲۲، آیه۱۷.    
۳۵. مجادله/سوره۵۸، آیه۶.    
۳۶. بقره/سوره۲، آیه۱۴۳.    
۳۷. آل عمران/سوره۳، آیه۱۶۹.    
۳۸. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۲، ص۵۱۳.    
۳۹. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین تحقیق الحسینی، ج۳، ص۸۱.    
۴۰. بقره/سوره۲، آیه۱۵۴.    
۴۱. آل عمران/سوره۳، آیه۱۶۹.    
۴۲. یس/سوره۳۶، آیه۲۶.    
۴۳. شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۴۱۱.    
۴۴. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۱، ص۲۹۲.    
۴۵. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۸۸.    
۴۶. مریم/سوره۱۹، آیه۳۷.    
۴۷. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۴۲۳.    
۴۸. آل عمران/سوره۳، آیه۱۸.    
۴۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۲.    
۵۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۱۳.    
۵۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۱۷۶.    
۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۷۱۶.    
۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۲۶۵.    
۵۴. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۱۸۳.    
۵۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ج۱، ص۴۶۶.    
۵۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۶- ۲۷.    
۵۷. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۳۹۱.    
۵۸. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۴۲.    
۵۹. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۴۹۳.    
۶۰. هود/سوره۱۱، آیه۱۷.    
۶۱. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۲۵۵.    
۶۲. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۱۹۶.    
۶۳. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۱۲، ص۴۵.    
۶۴. شیخ طوسی، الامالی، ج۱، ص۳۷۲.    
۶۵. بروج/سوره۸۵، آیه۲- ۴.    
۶۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۵.    
۶۷. فتح/سوره۴۸، آیه۸.    
۶۸. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۳.    
۶۹. بحرانی، سید هاشم، تفسیر برهان، ج۵، ص۶۲۳.    
۷۰. ق/سوره۵۰، آیه۲۱.    
۷۱. نهج البلاغه، تحقیق الحسون، خطبه ۸۴.    
۷۲. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۴۳.    
۷۳. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۶۲.    
۷۴. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۵۷.    
۷۵. بحرانی، سید هاشم، تفسیر برهان، ج۵، ص۱۴۵.    
۷۶. ق/سوره۵۰، آیه۳۷.    
۷۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۸.    
۷۸. فصلت/سوره۴۱، آیه۱۹- ۲۱.    
۷۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۷۹.    
۸۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۷۷.    
۸۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۵۷۳.    
۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۲.    
۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۳۵.    
۸۴. یس/سوره۳۶، آیه۶۵.    
۸۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۴۴.    
۸۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۰۳.    
۸۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۱۵۳.    
۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۶۷۳.    
۸۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۴۲۸.    
۹۰. نور/سوره۲۴، آیه۲۴.    
۹۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۵۲.    
۹۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۹۴.    
۹۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۱۳۴.    
۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۲۱۱.    
۹۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۱۱۸.    
۹۶. الرحمن/سوره۵۵، آیه۴۱.    
۹۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۳۳.    
۹۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۰۷.    
۹۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی،، ج۱۹، ص۱۸۰.    
۱۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۱۲.    
۱۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۱۰۲.    
۱۰۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۶.    
۱۰۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۶۳.    
۱۰۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۳۷۵.    
۱۰۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۵۸۱.    
۱۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۸۰۸.    
۱۰۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۹۶.    
۱۰۸. عبس/سوره۸۰، آیه۳۸ و ۳۹.    
۱۰۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۸۵.    
۱۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۲۱۰.    
۱۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۳۴۳.    
۱۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۶۸.    
۱۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۳۱۵.    
۱۱۴. مطففین/سوره۸۳، آیه۲۴.    
۱۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۸۸.    
۱۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۲۳۸.    
۱۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۳۹۳.    
۱۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۹۲.    
۱۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۳۷۷.    
۱۲۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۵.    
۱۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۲۴.    
۱۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۲۹.    
۱۲۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۹۴.    
۱۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۶۹.    
۱۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۳۹.    
۱۲۶. فتح/سوره۴۸، آیه۸.    
۱۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۱۱.    
۱۲۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۷۳.    
۱۲۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۴۰۸.    
۱۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۷۱.    
۱۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۱۱۷.    
۱۳۲. مزمل/سوره۷۳، آیه۱۵.    
۱۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۷۴.    
۱۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۶۸.    
۱۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۱۰۵.    
۱۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۷۳.    
۱۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۳۲.    
۱۳۸. نساء/سوره۴، آیه۴۱.    
۱۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۸۵.    
۱۴۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۵۶.    
۱۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۵۶۵.    
۱۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۷۷.    
۱۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۱۵۳.    
۱۴۴. مائده/سوره۵، آیه۱۱۷.    
۱۴۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۶، ص۲۴۸.    
۱۴۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۶، ص۳۵۶.    
۱۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۴۱۵.    
۱۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۲۴۸.    
۱۴۹. نساء/سوره۴، آیه۱۵۸ - ۱۵۹.    
۱۵۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۰۳.    
۱۵۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۳۴.    
۱۵۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۱۹.    
۱۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۱۲.    
۱۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۱۴۰.    
۱۵۵. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۶، ص۱۸.    
۱۵۶. نساء/سوره۴، آیه۹۷.    
۱۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۹۴.    
۱۵۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۴۹.    
۱۵۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۷۵.    
۱۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۱.    
۱۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۶.    
۱۶۲. محمد/سوره۴۷، آیه۲۷.    
۱۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۰۹.    
۱۶۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۴۲.    
۱۶۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۳۶۴.    
۱۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۶۰.    
۱۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۸۴.    
۱۶۸. نساء/سوره۴، آیه۴۱.    
۱۶۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۸۵.    
۱۷۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۵۶.    
۱۷۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۵۶۵.    
۱۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۷۷.    
۱۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۱۵۳.    
۱۷۴. نحل/سوره۱۶، آیه۸۴.    
۱۷۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۷۶.    
۱۷۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۱۷.    
۱۷۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۴۵۹.    
۱۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۴.    
۱۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۲۹.    
۱۸۰. نحل/سوره۱۶، آیه۸۹.    
۱۸۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۷۷.    
۱۸۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۲۱.    
۱۸۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۴۶۵.    
۱۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۶.    
۱۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۳۳.    
۱۸۶. قصص/سوره۲۸، آیه۷۵.    
۱۸۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۹۴.    
۱۸۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۷۲.    
۱۸۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۱۰۴.    
۱۹۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۴۱۲.    
۱۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۲۲۹.    
۱۹۲. هود/سوره۱۱، آیه۱۸.    
۱۹۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۲۳.    
۱۹۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۱۸۸.    
۱۹۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۲۸۰.    
۱۹۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۲۲۷.    
۱۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۳۱.    
۱۹۸. غافر/سوره۴۰، آیه۵۱.    
۱۹۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۷۳.    
۲۰۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۳۷.    
۲۰۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۵۱۲.    
۲۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۸۲۰.    
۲۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۲۸۳.    
۲۰۴. بقره/سوره۲، آیه۱۴۳.    
۲۰۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۲.    
۲۰۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ص۳۱۹.    
۲۰۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ص۴۸۱.    
۲۰۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ص۴۱۶.    
۲۰۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۹۳.    
۲۱۰. حج/سوره۲۲، آیه۷۸.    
۲۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۴۱.    
۲۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۴۱۱.    
۲۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۵۸۲.    
۲۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۵۴.    
۲۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۲۶.    
۲۱۶. هود/سوره۱۱، آیه۱۸.    
۲۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۲۳.    
۲۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۱۸۸.    
۲۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۲۸۰.    
۲۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۲۲۷.    
۲۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۳۱.    
۲۲۲. غافر/سوره۴۰، آیه۵۱.    
۲۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۷۳.    
۲۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۳۷.    
۲۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۵۱۲.    
۲۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۸۲۰.    
۲۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۲۸۳.    
۲۲۸. نساء/سوره۴، آیه ۱۵۹.    
۲۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۰۳.    
۲۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۳۴.    
۲۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۱۹.    
۲۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۱۲.    
۲۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۱۴۰.    
۲۳۴. نساء/سوره۴، آیه۴۱.    
۲۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۸۵.    
۲۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۵۶.    
۲۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۵۶۵.    
۲۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۷۷.    
۲۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۱۵۳.    
۲۴۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۹.    
۲۴۱. حج/سوره۲۲، آیه۷۸.    
۲۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۴۱.    
۲۴۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۴۱۲.    
۲۴۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۵۸۲.    
۲۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۵۴.    
۲۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۲۶.    
۲۴۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۶.    
۲۴۸. توبه/سوره۹، آیه۱۰۵.    
۲۴۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۰۳.    
۲۵۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۷۸.    
۲۵۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۵۱۳.    
۲۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۰۳.    
۲۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۰۵.    
۲۵۴. کلینی، محمد بن یعقوب، ج۱، ص۵۴۳.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «شَهد»، ج۴، ص۷۴-۸۶.    






جعبه ابزار