سید ابوالقاسم کاشانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سید ابوالقاسم کاشانی (۱۲۶۴-۱۳۴۰ش)، مشهور به آیتالله کاشانی، فقیه برجسته، مجتهد و سیاستمدار ضد
استعمار و مجاهد در
قرن چهاردهم هجری قمری در
ایران بود. وی در مدت حضور در
عراق نیز مبارزات ضداستعماری خود را ادامه داد و نقش ویژهای در انقلاب ۱۹۲۰ عراق ایفا نمود. ایشان در سال ۱۲۹۹ش از عراق به
تهران مهاجرت کرد و به همراه
محمد مصدق در جریان
ملی شدن صنعت نفت تلاش و در نهایت نفت ایران را ملی کردند.
آیتالله کاشانی از مسائل
جهان اسلام نیز غافل نبود و در جهت حمایت از مردم
فلسطین،
مصر،
اندونزی و
تونس اعلامههایی صادر کرد. ایشان در نهایت در سال ۱۳۴۰ هجری شمسی از دنیا رفت و در
حرم حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) به خاک شپرده شد.
سیدابوالقاسم کاشانی در سال ۱۲۶۴ ش. در
تهران، به دنیا آمد. پدرش،
آیتالله حاج سید مصطفی کاشانی، از علما و
مراجع بزرگ شیعه در عصر خویش بود که در سال ۱۲۸۰ ش. از
ایران به
نجف اشرف هجرت کرد و به تحقیق و
تدریس پرداخت.
سید ابوالقاسم که در این هنگام، جوانی شانزده ساله بود، همراه پدر عازم نجف اشرف گردید و در آنجا علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و دیگر اساتید، دوره سطح را به پایان برد و سپس در درس
آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی و
آیتالله آخوند خراسانی شرکت جست.
او از همان آغاز جوانی به نکتهسنجی و دقتنظر مشهور شده و در دانش سرآمد بود؛ بطوری که در ۲۵ سالگی به
درجه اجتهاد دست یافت و بزرگانی مانند
آیتالله شیخ الشریعه اصفهانی،
آیتالله آقا ضیاءالدین عراقی و
آیتالله سید اسماعیل صدر در نوشتههای خود، مقام علمیاش را با القابی نظیر «شکافنده دریای علم»، «کلید در گنجهای دقیق» و ... ستودند و آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی،
تقلید از وی را تأیید مینمود.
او از جوانی دارای افکار آزادیخواهانه و ستمستیز بود و از اینرو در منطقهای به وسعت
جهان اسلام با
استعمار و
استبداد وارد مبارزه شد. آیتالله کاشانی در
نهضت مشروطه، مشاور شخصیتی چون آیتالله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت) بود و او را در تصمیمگیری و تنظیم اعلامیهها یاری میداد.
در
جنگ جهانی اول (که نیروهای انگلیسی بعضی از شهرهای
عراق از جمله «
فاو» و «
بصره» را اشغال کرده بودند) آیتالله کاشانی به دلیل جوان بودن و پر شورتر بودن، در صف اول نبرد علمای شیعه با متجاوزین قرار داشت، آنان با جنگهای چریکی و پیدرپی، نیروهای دشمن را در منطقه «کوت العماره» زمینگیر کردند و سرانجام پس از هیجده ماه جنگ و مقاومت، به کمک
دولت عثمانی، نیروهای انگلیسی را وادار به
تسلیم نمودند.
آقابزرگ تهرانی که از همدرسان او بوده در توصیف مراتب علمی و اخلاقی او در دوره جوانی مینویسد: «او از قدیمیترین دوستان من بود که در درس استاد بزرگوارمان، آخوند خراسانی حاضر میشدیم. وی بسیاری از تقریرات آنها را در
فقه و
اصول در ابواب متفرقه به رشته تحریر آورده و از اوایل جوانیش به عمیقانه اندیشیدن دقتنظر و باریکبینی و بزرگمنشی و بلندی همت معروف بود و من از دوران جوانی، با او معاشرت داشتم و به چیزی که موجب نقص و
عیب او باشد، در هر بابی از
دانش و
فضل،
تقوا و پرهیزگاری،
عفت، پاکدامنی،
خوش اخلاقی و بزرگواری نفس برخورد نکردم».
او در انقلاب ۱۹۲۰
عراق نقشی یگانه داشت، آیتالله کاشانی بهمنظور آماده کردن مردم و سران عشایر برای
مبارزه با سلطه استعمار، از نجف به
کاظمین رفت و آنجا را برای شروع یک حرکت انقلاب برگزید. با آغاز فعالیتهای ضد استعماریش، علمای بزرگی چون آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی و شیخ الشریعه اصفهانی با نوشتن نامههایی به یاری وی برخاستند و به دنبال آن، عمدهای از سران عشایر نیز به تأیید حرکت او پرداختند.
پس از آن که راههای
مسالمتآمیز برای
استقلال عراق به نتیجه نرسید، آیتالله کاشانی عدهای از علمای حوزه، بزرگان عشایر و سران عرب را در پانزدهم
شعبان ۱۳۳۸ ق. به منزل خود در
کربلا فرا خواند. و مسأله قیام مسلحانه بر ضد استعمار انگلیس را به بحث گذاشت. در آن جلسه مخفیانه تصمیم بر آن شد که پنج نفر از شرکت کنندگان، مسأله را با
آیتالله شیرازی در میان بگذارند و آنان نیز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ، از او اجازه قیام مسلحانه گرفتند. با شروع نبرد بین انقلابیون و نیروهای انگلیسی، آقای کاشانی از آیتالله شیرازی فتوای
جهاد گرفت و به این ترتیب قیام در سرتاسر مناطق اشغالی فرا گیر شد و بعضی از شهرها و مناطق بدست
مسلمانان آزاد گردید.
پس از شکست انقلاب عراق، او به تقاضای عدهای از مردم عراق و سران عشایر برای در امان ماندن از
کینه استعمار انگلیس، عازم
ایران گردید و بعد از چند روز توقف در
شهر قم، در سیام
بهمن ۱۲۹۹ وارد
تهران شد.
با شروع
جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، استعمار انگلیس که از مبارزات آیتالله کاشانی در عراق ضربات سختی خورده بود با شایع کردن همکاری او با آلمانیها، تصمیم به دستگیریاش گرفت تا بدون مزاحمت وی بتواند در انتخابات دوره چهارم دهم مجلس دخالت کند. به همین منظور در
خرداد ۱۳۲۲ چند افسر انگلیسی برای دستگیری آن روحانی مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشیاری و فداکاری یارانش ناکام ماندند آیتالله کاشانی به ناچار مخفی گردد.
کاشانی مدت یک سال، مخفیانه به مبارزهاش ادامه داد تا این که انگلیسیها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شمیران) باخبر شده و او را دستگیر کردند. با وجود اینکه وی از سوی مردم تهران بهعنوان نماینده انتخاب گردیده بود، به دستور فرستاده ارتش متفقین، از لیست اسامی نمایندگان حذف شده و به زندان روس ها در
رشت فرستاده شد. او پس از چندی به زندان انگلیسیها در
اراک و سپس به زندانی در
کرمانشاه منتقل گردید.
سرانجام پس از تحمل یک سال و چهار ماه زندان در سختترین شرایط، در ۲۴ مرداد ۱۳۲۴ آزاد گشت و روز جمعه، سی و یکم شهریور، میان انبوه استقبال کنندگان وارد تهران شد.
در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، نخست وزیر (
قوام السلطنه) در صدد بود تا آن را به صورت فرمایشی برگزار کند. آیتالله کاشانی که چندین ماه از آزادیاش نگذشته بود، برای افشا کردن ماهیت قوام بپا خاست و پس از سخنرانی در تهران، عازم
مشهد شد و در شهرهای مسیرش، مردم را از وابسته بودن قوام به انگلیس و دخالت او در انتخابات آگاه میکرد. قوام از این اقدام به وحشت افتاد و او را در تیر ماه ۱۳۲۵ در بین راه
شاهرود ـ مشهد دستگیر کرده و به بهجتآباد
قزوین تبعید نمود. آیتالله کاشانی یک سال در تبعید بهسر میبرد تا اینکه بر اثر فشارهای سیاسی از سوی علما و مردم، در ۲۱ خرداد ۱۳۲۶ آزاد گردید و دوباره به تهران برگشت.
شاه ایران پس از قوام،
عبدالحسین هژیر، یکی دیگر از نوکران استعمار، را بهعنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد. کاشانی که از وابستگی هژیر اطلاع داشت، به مخالفت برخاست و در ۲۷ خرداد ۱۳۲۷ یعنی روزی که قرار بود، هژیر برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس برود، مردم را به راهپیمایی در جلوی مجلس فراخواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشوری به راه انداختند بهگونهای که عدهای در درگیری با مزدوران رژیم به
شهادت رسیدند.
مخالفتهای آیتالله کاشانی سبب گشت تا در آستانه تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر
قانون اساسی، او را از
ایران دور گردانند. از این رو پس از واقعه ساختگی
ترور ناموفق شاه بدست فخرایی در پانزدهم
بهمن ۱۳۲۷، به دستور هژیر آیتالله کاشانی را به بهانه دست داشتن در ترور دستگیر و به
لبنان تبعید کردند.
او در تبعیدگاه
بیروت نیز از آن چه که در
ایران میگذشت، غافل نبود و در اعلامیههایش خطاب به ملت ایران و نمایندگان مجلس، آنان را به وظایفشان توجه میداد.
سرانجام اعلامیهها مؤثر افتاد و آیتالله کاشانی و تعدادی دیگر از افراد مبارز در انتخابات دوره شانزدهم رأی لازم را بهدست آوردند. ولی رژیم برای جلوگیری از ورود نمایندگان واقعی ملت به مجلس، در تعداد آراء تقلب کرد. مردم از این کار رژیم خشمگین گشتند و سید حسین امامی که از طرفداران کاشانی و شاهد تعویض آراء بود، به دستور
فدائیان اسلام، هژیر (کارگردان تقلب در آراء) را ترور کرد و به هیأت ننگین او خاتمه داد.
از این رو پس از تشکیل مجلس شانزدهم، منصور الملک، نخست وزیر وقت ایران با فرستادن تلگراف، از آیتالله کاشانی عذرخواهی کرد و خواستار بازگشت وی به ایران شد و او در روز بیستم خرداد ۱۳۲۹ به وطنش برگشت.
سپهبد رزمآرا بهمنظور تمدید و توسعه امتیاز نفت جنوب (قرارداد گس ـ گلشائیان) در پنجم تیر ۱۳۲۹ به مقام نخست وزیری رسید. آیتالله کاشانی که هدف روی کار آمدن رزمآرا را دریافته بود، با نخست وزیر به مخالفت برخاست و مردم و نمایندگان را از نقشه دشمن آگاه کرد. بهدنبال مخالفت وی با رزمآرا، بازار تهران به حال تعطیل درآمد و هزاران نفر در میدان بهارستان اجتماع کرده تا از ورود او به مجلس جلوگیری کنند.
آیتالله کاشانی برای جلوگیری از تصویب قرار داد نفت در مجلس، اعلامیهای خطاب به ملت ایران، درباره ملی کردن صنعت نفت صادر کرد.
اما رزمآرا با گستاخی تمام و بیاعتنا به نظر علما و نمایندگان مجلس و مردم، همچنان بر تصویب قرارداد الحاقی نفت جنوب پافشاری میکرد و با بیشرمی، در حضور نمایندگان ملت به لیاقت مردم ایران در اداره صنعت نفت،
اهانت نمود. سرانجام رزم آرا در شانزدهم اسفند ۱۳۳۹ با گلوله آتشین خلیل طهماسبی (از اعضای فدائیان
اسلام) از پای درآمد و پرونده خیانتش بسته شد.
او در برداشتن آخرین گامها برای ملی کردن صنعت نفت، همزمان با
دفن جنازه رزمآرا، دستور برپایی تظاهرات همگانی را صادر کرد. وقتی این خبر به گوش نوکران استعمار رسید، آنان سر در گم شدند و کفیل نخست وزیری با عجله هیأت وزیران را به جلسهای اضطراری فرا خواند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا با کاشانی مذاکره کنند و او را از این اقدام منصرف نمایند و یا تظاهرات را به تأخیر بیندازد. اما آن رهبر آگاه، فرصت را از دست نداد و گفت: من آرامش تظاهرات را تا آخرین دقیقه تضمین میکنم به شرط اینکه شما نظم ما را بر هم نزنید. از این رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفری در تهران با شعارهایی در حمایت از
اسلام و مخالفت از دخالت انگلیس در امور
ایران به راه افتاد.
پس از ترور رزمآرا هیچکس جرأت مقاومت در برابر طرح ملی شدن صنعت نفت را نداشت. از اینرو با تلاش تعداد کمی از نمایندگان مجلس، در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹، طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و در ۲۹ اسفند همان سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و به اینترتیب در اثر تلاش و فداکاری مردم به رهبری آیتالله کاشانی یکی از آرزوهای ملت ستمدیده ایران، به ثمر نشست.
حسین علاء که پس از رزمآرا به نخست وزیری رسیده بود، بیش از دو ماه دوام نیاورد. بعد از استعفای علاء،
دکتر مصدق در هفتم اردیبهشت ۱۳۳۰ به نخست وزیری رسید و آیتالله کاشانی در حمایت از او اعلام داشت که دست وی را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچگونه دخالتی در اینباره نخواهد کرد. او برای پشتیبانی از دولت دکتر مصدق در برابر کار شکنیها و تهدیدهای
انگلستان، مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند و طی پیامی که برای اجتماع کنندگان فرستاد، آنان را نسبت به کارشکنیهای انگلیس در همدستی
آمریکا با وی، آگاه کرد.
همچنین هنگامی که دولت مصدق برای تأمین کمبود بودجه دولت، اقدام به پخش
اوراق قرضه کرد، آیتالله کاشانی مردم را به یاری دولت فرا خواند و خرید اوراق قرضه را بر همه افراد
واجب نمود.
پس از تهدید دولت مصدق از سوی استعمار مبنی بر دخالت نظامی و گسیل داشتن چهار هزار چترباز و حرکت ناوهای جنگی به طرف سواحل ایران، مجاهد نستوه با شجاعتی حسینی، از اعلام
جهاد سخن بهمیان آورد و گفت: اگر انگلیسیها به خاک ایران تجاوز کنند،
خوزستان را برای آنها به جهنم تبدیل میکند.
در نتیجه انگلیس موقعیت را برای دخالت نظامی مناسب ندید و با همکاری آمریکا به محاصره اقتصادی ایران دست زد.
آیتالله کاشانی هیچگاه از مسائل
جهان اسلام غافل نبود؛ از اینرو در سال ۱۳۲۶ ش. که تأسیس دولت غاصب
اسرائیل اعلام گردید، اعلامیهای خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و در آن، ضمن برشمردن اهداف تشکیل سازمان ملل و شعارهای دروغین آن، به موضعگیری ظالمانه سازمان ملل درباره
اندونزی،
مصر و
فلسطین اشاره کرد و رأی این سازمان در تقسیم سرزمین فلسطین بین صهیونیستهای مهاجر و مردم
عرب و
مسلمان، آن را زیر سؤال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادی که دولت غاصب اسرائیل در آینده ایجاد خواهد کرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام کوشش خود را برای ریشه کن کردن این غده سرطانی بهکار گیرند.
او مردم ایران را به تظاهرات بر ضد اسرائیل غاصب دعوت کرد که در روز بیستم دی ماه ۱۳۲۶، بیش از سیهزار نفر در تهران به این دعوت لبیک گفتند.
وی در سیام اردیبهشت ۱۳۲۷ بار دیگر مردم را به تظاهرات بر ضد اسرائیل فراخواند و خود در اجتماع پرشور تظاهر کنندگان سخنرانی نمود و وضع نابسامان مسلمانان را نتیجه دخالت استعمارگران در امور آنها و از بین رفتن روح اتحاد و دوری از
احکام اسلام دانست.
آیتالله کاشانی مسلمانان مصر را نیز در مبارزات استقلالطلبانه آنان، مورد حمایت قرار داد و در بحران
کانال سوئز، پیام تأییدی خطاب به جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) فرستاد و در
مسجد ارک تهران مراسمی برای گرامی داشت یاد شهدای مصر و ارج نهادن به فداکاریهایشان برپا کرد.
او در جریان مبارزه مردم
مسلمان تونس برای رهایی از سلطه
استعمار فرانسه، بیانیهای صادر کرد و تنفر شدید خود را نسبت به برقراری جو ترور و وحشت توسط فرانسه در خاک تونس، بیان داشت. وی در اینباره از آقای مصدق خواست تا به نماینده ایران در سازمان ملل دستور دهد که تلاش کند قضیه تونس در دستور کار شورای امنیت قرار گیرد و هرچه زودتر به تونس استقلال کامل داده شود.
آیتالله کاشانی در سال ۱۳۳۱ ش. پس از بازگشت از
مراسم حج، نامهای به تمام کشورهای
اسلامی فرستاد و از آنها خواست برای شرکت در
کنگره اسلامی و تبادلنظر درباره اتحاد جهان
اسلام، نمایندگانی به ایران بفرستند.
این فکر با استقبال شایانی در میان کشورهای
اسلامی روبرو گشت و نظرهای موافق پی در پی به ایران میرسید؛ اما استعمارگران که از اندیشه اتحاد جهان
اسلام وحشت داشتند، به کمک جیره خواران داخلی خود تصمیم گرفتند، شخصیت آیتالله کاشانی را ترور نمایند. از اینرو زمزمههای مخالفت با تشکیل
کنگره، از حلقومهای مختلف بلند شد و از تحقق این فکر جلوگیری کردند.
دکتر مصدق در ۱۳۳۱/۴/۲۵ نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (که به دست شاه بود) با شاه اختلاف پیدا کرد و به دنبال آن بدون اینکه مجلس یا کسی دیگر را در جریان قرار دهد، استعفاء داد. شاه نیز با اشاره انگلیس، احمد قوام را بهعنوان نخست وزیر معرفی کرد. قوام برای کنترل اوضاع، به فریب و تهدید مردم دست زد تا
استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفتهاش یاری دهد.
در فضایی که کسی جرأت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشی بر لب زده بودند، آیتالله کاشانی خروشی دیگر آغاز کرد و با نادیده گرفتن یاوههای قوام، یکبار دیگر ملت ایران را برای به نمایش گذاردن قدرت خویش به قیام دعوت و ضمن اعلامیهای اظهار داشت:
« ... احمد قوام باید بداند که در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیدهاند، نباید رسماً اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام جمعی تهدید نماید. من صریحاً میگویم که بر عموم برادران
مسلمان لازم است در این راه
جهاد اکبر، کمر همت بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است ...»
به دنبال انتشار این اعلامیه، مردم برای مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوام برای به سازش کشاندن کاشانی مؤثر نیفتاد، از این رو قوام در شب ۲۹ تیر ماه ۱۳۳۱ حکم دستگیری آن مجاهد نستوه را صادر کرد. فردای آن شب که مأموران امنیتی برای دستگیری او رفتند، بسیار دیر بود. زیرا مردم منزل رهبر خویش را تا محدوده صد متری همچون نگینی در میان گرفته بودند.
در این هنگام، آیتالله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی آخرین ضربه را بر پیکر نیمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت که: رویکار آمدن قوام، زیرنظر انگلیسیها بود و ما تا آخرین قطره خون ایستادگی خواهیم کرد و اگر قوام تا ۴۸ ساعت دیگر، استعفا ندهد، خود
کفن میپوشم و پیشاپیش صفوف مردم
مسلمان حرکت او را سرنگون خواهم کرد.
پس از این مصاحبه، مردم با هجوم یکپارچه و جانفشانی بسیار، در کمتر از بیست ساعت دولت قوام را ساقط کردند و نخست وزیریاش چهار روز بیشتر طول نکشید.
به این ترتیب دکتر مصدق بعد از پنج روز خانهنشینی و انزوا، دوباره به نخست وزیری رسید.
در این هنگام استعمار انگلیس برای ضربه زدن به جبهه انقلابیون، نقشه
ترور شخصیت کاشانی را اجرا کرد و از این رو تبلیغات وسیعی علیه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوی نامیمونِ استعمار جامه عمل بپوشانند و ضمن ایجاد شکاف بین مصدق، خانه آیتالله کاشانی را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.
با اینحال، وقتی این روحانی دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر کرد در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ نامهای به مصدق نوشت و او را از وقوع یک کودتا بهدست
زاهدی آگاه کرد.
ولی با تأسف در اثر بیتوجهی، سهلانگاری و همکاری مصدق با عوامل کودتا
، در روز
۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرلشکر زاهدی به کمک آمریکا کودتا کرد و مصدق بدون هیچگونه مقاومت شایستهای کشور را به دشمن سپرد و نتایج سالها تلاش و فداکاری ملت بر باد رفت.
زاهدی پس از بهقدرت رسیدن،
امینی را به منظور امضای قراردادی با کنسرسیوم نفتی متشکل از کمپانیهای نفتی انگلیس، آمریکا، هلند و فرانسه تعیین نمود. در این هنگام آیتالله با فریادی حسینی، سکوت مرگبار حاکم بر جامعه را شکست و با صدور اعلامیهای، مردم را از خیانتهای زاهدی و هجوم دوباره استعمارگران به کشور، آگاه کرد
درباره رابطه با
انگلستان اعلام کرد: روزی که دولت تجدید رابطه را اعلام بکند، روز عزای ملی است و مردم باید نوار سیاه به سینه خود نصب کنند.
او در جریان انتخابات دوره هیجدهم مجلس، شبنامهای علیه انتخابات نمایشی و فرمایشی زاهدی پخش کرد و با فرستادن نامهای به دبیر کل وقت سازمان ملل وضع اسفبار ایران، جو
ترور و وحشت و نیز برگزاری انتخابات در محیطی
ناسالم و بسیاری مسائل دیگر را بیان کرد تا همگان را از اوضاع ایران آگاه سازد.
در سال ۱۳۳۴ ش. شاه برای اینکه در پیوستن به پیمان «سنتو» مشکلی از جانبِ کاشانی نداشته باشد، ترتیبی داد تا در دی ماه او را به بهانه شرکت در ترور رزمآرا دستگیر و روانه زندان کنند. آنگاه وی را پس از شکنجههای بسیار به پای میز محاکمه کشیدند و تا آستانه
اعدام پیش بردند. ولی به موجب اعتراض یکپارچه روحانیت، به ویژه
آیتالله بروجردی، به ناچار از اعدامش دست کشیده و پس از مدتی آزادش کردند.
سرانجام آیتالله با دلی پر خون از شکست نهضت و برقراری دوباره حکومت فساد، در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ چشم از جهان فرو بست و پیکرش تا
حرم حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) تشییع گردید و بین مزار آن حضرت و
امامزاده حمزه به
خاک سپرده شد.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سید ابوالقاسم کاشانی (رایت استقلال)»، تاریخ بازیابی، ۱۳۹۹/۱۱/۲۷. •
دانشنامه های انقلاب اسلامی و تاریخ اسلام، فرهنگنامه علمای مجاهد، برگرفته از مقاله «سید ابوالقاسم کاشانی».