سَوا (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مشتقات
سَوی یا
سَوا که در آیات قرآن به کار رفتهاند عبارتند از:
مُساوات به معنى برابرى است در كيل يا وزن و غيره،
تَسويه به معنای برابر كردن و پرداختن و مرتب گردانيدن،
استواء به معنای برابرى،
سِوی (به کسر سین) و
سُوی (به ضم سین) به معنای عدل و وسط،
سَویّ (به فتح سین و تشدید یاء) به معنای دور بودن از افراط و تفريط در اندازه و كيفيت،
سَواء (به فتح سین) به معناى برابرى و به معنى
مساوى و وسط است.
سوى:
کاربردها و مشتقات
سوی در آیات قرآن عبارتند از:
مساوات به معنى برابرى است در
کیل يا
وزن و غيره. گوئيم: اين
لباس با آن
مساوى است.
(حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا) «تا چون ميان دو حاشيه
کوه را برابر كرد گفت: بدميد.»
ذوالقرنین ميان شكاف كوه پارههاى
آهن را گذشت تا شكاف را پر كرد و دو لبه كوه را با هم برابر نمود.
مفاعله گاهى مثل تفعيل میآيد. اين آيه از آن است.
تسويه به معنای برابر كردن، پرداختن و مرتب گردانيدن است.
(ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى) «سپس
علقه شد پس او را اندازه گرفت و متعادل كرد.» تسويه ظاهرا ميان اجزاء بدن است.
ايضا در آيات
(الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى) (همان خداوندى كه آفريد و موزون ساخت.)
(ثُمَ سَوَّاكَ رَجُلًا) (پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد.)
و در آيه
(الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ) (همان كسى كه تو را آفريد و منظم ساخت و اعتدال بخشيد.)
به نظرم مراد از «
سَوَّاكَ» سلامت اعضاء و گذاشتن هر عضو در موضع خود و مستوى الخلقه بودن و از «
عَدَلَكَ» تناسب اعضاء است.
در آيه
(فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي) ظاهرا فراغ از خلقت مراد است يعنى «چون او را پرداختم و از روحم در آن دميدم ...»
(تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ • إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ) اين سخن
مشرکین است كه
روز قیامت به خدايان دروغين خواهند گفت: «به خدا قسم در
گمراهی آشكار بوديم آنگاه كه شما را با خدا برابر میكرديم و به جاى او معبود میگرفتيم.»
(لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ) «ای كاش
زمین با آنها
مساوى بود و بر انگيخته نمیشدند.»
(فَسَوَّاهُنَ سَبْعَ سَماواتٍ) «آنها را هفت
آسمان متعادل كرد.»
استواء به معنای برابرى است.
(قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ) (بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟! يا
ظلمتها و
نور برابرند؟!)
استواء چون با «على» متعدى شود معنى استقرار يافتن و بر قرار شدن میدهد مثل
(وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ) «كار به پايان رسيد و
کشتی بر
کوه جودی نشست و در آن قرار گرفت.»
و مثل
(فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ) «چون تو و يارانت در كشتى قرار يافتيد.»
على هذا معنى آيات
(ثُمَ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ) و
(الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى) اين است كه «خدا در تخت حكومت و تدبير استقرار يافت.» و آن كنايه از تدبير و اداره امور عالم است چنانكه «
يُدَبِّرُ الْأَمْرَ» آن را توضيح میدهد.
و چون با «الى» متعدى گردد معنى توجه و قصد و رو كردن میدهد. در
اقرب آمده: گويند هر كه از كارى فارغ شد و كار ديگرى قصد كرد گفته میشود «
استوى له و اليه»
(ثُمَ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَ سَبْعَ سَماواتٍ) (سپس به آسمان پرداخت؛ و آنها را به صورت هفت آسمان مرتّب نمود.)
(ثُمَ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ) (سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت
دود بود.)
استوى در هر دو به معنى توجه و قصد است گاهى به معنى اعتدال و استقرار است مثل
(وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً) «چون
موسی قوى شد و در زندگى استقرار يافت به او درک و علم داديم.»
(ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى • وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى) ظاهرا مراد از
استوى معتدل شدن
جبرئیل و آمدن به صورت انسان متوسط است. يعنى «او نيرومند است پس معتدل شد در حاليكه در ناحيه بالاتر بود.»
سوى:
(لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً) (كه نه ما و نه تو، از آن تخلّف نكنيم؛ در مكانى كه نسبت به همه يكسان باشد.)
سوى به كسر و ضم سين خوانده شده و معنى آن عدل و وسط است. «
مَكاناً» ظاهرا ظرف است و
سوى صفت مكان يعنى «ميان ما و شما وقتى معين كن در مكانى را كه مسافت آن به هر دو طرف
مساوى است» و شايد مكان هموار و مستوى الاطراف مراد باشد.
راغب گويد
سوى (به ضمّ و كسر) و سواء به معنى وسط است ... و آن وصف و ظرف به كار رود، اصلش مصدر است.
سَوِيّ: آن است كه از افراط و تفريط در اندازه و كيفيت، به دور باشد.
و آن با تمام و راست و مستقيم يكى است.
(فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِ) (امّا به زودى خواهيد دانست چه كسى از اصحاب
صراط مستقيم است»!)
يعنى راه راست.
(قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا) (فرمود: نشانه تو اين است كه سه شبانه روز قدرت تكلّم با مردم را نخواهى داشت؛ در حالى كه سالم هستى.)
«
سَوِيًّا» حال است از فاعل «
(تُكَلِّمَ)» يعنى «نشانه تو آن است كه سه شب نتوانى با مردم سخن گوئى حال آنكه سالم و صحيح هستى.»
(يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ) «سالم از لغزش راه میرود در راه راست.»
سَواء: در اصل مصدر است به معنى برابرى و به معنى
مساوى و وسط (وصف و ظرف) به كار میرود.
مثل
(سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ) (كسانى كه
کافر شدند، براى آنان يكسان است كه آنان را از
عذاب الهی بيم دهى يا ندهى؛
ایمان نخواهند آورد.)
كه به معنى
مساوى است.
و مثل
(فَقَدْ ضَلَ سَواءَ السَّبِيلِ) (به يقين از راه مستقيم
عقل و
فطرت گمراه شده است.)
كه به معنى وسط است. بهتر است بگوئيم سواء به معنى مستوى و اضافه صفت به موصوف است يعنى «از راه راست گم شده.»
(وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ) سواء در آيه شايد مصدر باشد يعنى «اگر از خيانت قومى كه با آنها پيمان بستهاى ترسيدى پيمان آنها را با برابرى به سويشان بيانداز و نقض كن (و اعلام كن تا تو و آنها در علم به نقض پيمان با هم باشيد)» و شايد بمعنى عدل باشد يعنى «با عدالت پيمان را بشكن و به خودشان رد كن.»
ايضا در آيه
(فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ) (بگو: من به همه شما يكسان هشدار مىدهم.)
به معنى برابرى يا عدل است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سوی»، ج۳، ص۳۵۷.