سَلْخ (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سَلْخ (به فتح سین و سکون لام) از
واژگان قرآن کریم به معنای کندن پوست حیوان است.
سَلْخ به معنای كندن
پوست حيوان است. گويند «سَلَخْتُهُ فَانْسَلَخَ»
لازم و
متعدی آمده است. تمام شدن و گذشتن
ماه را به طور استعاره سلخ و انسلاخ گفتهاند. در
مجمع گويد: انسلاخ خروج شىء است از آنچه پوشيده، اصل آن از سلخ به معنى كندن پوست
گوسفند است.
(فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ...) «چون ماههاى محترم منقضى شدند
مشرکان را هر كجا كه يافتيد بكشيد.»
در «حرم» گذشت كه مراد از اشهر حرم چهار ماه مهلت است نه
ماههای حرام مشهور.
(وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ) (
شب نيز براى آنها نشانهاى است (از عظمت خدا)؛ ما
روز را از آن برمىگيريم، در اين هنگام آنان در
تاریکی فرو مىروند.)
كندن روز از شب ظاهرا بردن
نور از مكان شب است و میشود گفت ذرّات هوا در ذات خود ظلمانى است نور
آفتاب در آنها نفوذ میكند و پيوسته تبديل به امواج حرارت شده و در ذرات هوا و
زمین جذب میشود و چون وقت
غروب ديگر نور نرسيد. روشنائى به طور كلّى از ذرّات كنده شده آنگاه مردم در
ظلمت قرار میگيرند.
(وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ • وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ) (و سرگذشت كسى كه آيات خود را به او داديم، بر آنها بخوان كه سرانجام خود را از آن تهى ساخت و
شیطان در پى او افتاد، و از
گمراهان شد! و اگر مىخواستيم، مقام او را با اين آيات و علوم الهى بالا مىبرديم؛ ولى اجبار، برخلاف سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها كرديم و او به پستى گراييد، و از
هوای نفس خود پيروى كرد. مَثَل او همچون
سگ هار است كه اگر به او حمله كنى، زبانش را بيرون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز زبانش را بيرون مىآورد؛ گويى چنان تشنه دنياست كه هرگز سيراب نمىشود. اين مَثَل گروهى است كه آيات ما را
تکذیب كردند؛ اين داستانها را براى آنها بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند).)
آيات ما قبل درباره
یهود است و «
عَلَيْهِمْ» در اين آيه راجع به آنهاست. و به
حضرت رسول دستور است كه به آنها بخواند و خبر دهد. و نيز ظاهر آن است كه آيه اشاره به قصه مخصوصى است كه يهود از آن خبر داشتند.
در
تفسیر برهان از
حضرت رضا (علیهالسّلام) نقل شده:
بلعم بن باعورا اسم اعظم میدانست و
دعا میكرد مستجاب میشد. به
فرعون متمايل گرديد و آنگاه كه فرعون در طلب
موسی و يارانش بود از وى خواست دعا كند تا خدا موسى و يارانش را از رفتن باز دارد. او به
الاغ خويش سوار شد تا در پى موسى برود. الاغش از رفتن ايستاد. شروع كرد به زدن آن. الاغ به
اذن خدا به زبان آمد و گفت: چرا مرا مىزنى؟ ميخواهى با تو بيايم تا بر عليه پيامبر خدا و قوم نيكوكار دعا كنى. الاغ را مرتب ميزد تا كشته شد در نتيجه
اسم اعظم از زبان او بيرون رفت و آن است قول خداوند «
فَانْسَلَخَ مِنْها ...».
اين حديث در
المیزان از
تفسیر قمی نقل شده و نيز از
درّ منثور از
ابن مسعود نقل كرده كه: او مردى از
بنیاسرائیل بود بنام بلعم بن ابر و از همان كتاب از
ابن عباس آمده بلعم بن باعوراء و در لفظى بلعام بن عامر همان است كه اسم اعظم به او داده شده بود.
در
المنار نيز روايات زيادى در اين زمينه نقل كرده و در آخر تصريح میكند كه اعتمادى به آنها ندارد.
در
تورات سفر اعداد باب ۲۲ بند پنجم تا آخر باب ۲۴ پيامبرى به نام بلعام بن بعور ذكر شده كه پادشاهى به نام
بالاق از او خواسته بر بنىاسرائيل
لعنت كند و او نكرده است و هنگام رفتن به نزد بالاق سوار الاغى بوده كه در راه الاغش به زبان آمده و آن را سه بار كتک زده است و
هاکس در قاموس كتاب مقدس ذيل بلعام مختصر آنرا نقل میكند.
میشود گفت كه نقل قرآن مجيد حقيقت اين واقعه است و او پيامبر نبوده بلكه مردى بوده كه بعضى از آيات خدا را میدانسته است.
مشروح سخن آنكه اگر اين قضيّه درباره بلعم صحّت داشته باشد گمان من اين است كه او مقدارى از همان علم را میدانسته كه وزير
سلیمان به وسيله آن تخت
ملکه سباء را از مسافت زيادى پيش سليمان حاضر كرد و در
سوره نمل ذكر شده است. و در نتيجه سوء استفاده از علم خود و يا عمل نكردن به موجب آن، علم از دستش رفته و مورد
غضب خدا شده است.
در مجمع از عدّهاى نقل شده كه مراد از آيه
امیّة بن ابی صلت ثقفی شاعر است كتابها را خواند و دانست كه خداوند به زودى پيامبرى خواهد فرستاد و اميد داشت كه او حضرت رسول (صلىاللهعليهوآله) باشد و چون آن حضرت مبعوث گرديد.
حسد ورزيد ... (و ايمان نياورد) خداوند
«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ» را درباره او نازل كرد و نيز نقل شده كه درباره
ابو عامر راهب كه رسول خدا (صلّىاللهعليهوآله) او را
فاسق ناميد و با حضرت مخالفت كرد نازل شده است.
در مجمع و
جوامع الجامع از
حضرت باقر (علیهالسّلام) نقل شده: اصل آن درباره بلعم است سپس خداوند آن را بر هر كه در مقابل
هدایت خدا هواى خويش را پيروى كند مثل زده است.
خلاصه آنكه آيه شريفه حال كسى را كه میداند و عمل نمیكند مجسّم مىنمايد يعنى: «بر آنها بخوان داستان كسى را كه آيات خود بدو داديم از آيات ما بيرون رفت (مثل بيرون رفتن مار از پوست خود و يا مثل انداختن شخص لباس خود را) شيطان بدنبال او شد و او را يافت تا از گمراهان گرديد. اگر ميخواستيم او را به وسيله آن آيه رفعت میداديم ولى او به پستى گرائيد و هوس خويش را پيروى كرد حكايت وى حكايت سگ است اگر بر او هجوم برى پارس میكند و زبان بيرون میكند و اگر او را واگذارى باز پارس میكند (نصيحت كنى يا نه سودى ندارد چون میداند و نمیكند) اين است حكايت آنان كه آيات ما را تكذيب كردهاند. داستانها را بخوان شايد انديشه كنند.»
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سلخ»، ج۳، ص۲۸۶.