سبک زندگی دینی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«سبک زندگی دینی» از جمله واژگانی است که اولین بار توسط
رهبر انقلاب وارد ادبیات ما شد و به سرعت به موضوع مهم، کلیدی تبدیل شد. اینکه رفتار ما برگرفته از بینشها، باورها،
جهانبینی، گرایشها و نوع نگاه ما به
جهان هستی است، و اینکه سبک و شیوه رفتار ما در حیات فردی و جمعی، متاثر از ارزشها و هنجارهای حاکم بر محیط پیرامون و
جامعه است، امری بدیهی است.
در اندیشه دینی، جامعه دینی، جامعهای است که مردم آن به داوری «
دین» در مورد رفتار و اعمالشان تن میدهند و معیارهای دین را در مورد رفتار، اعمال و باورهایشان میپذیرند. باید بپذیریم بسیاری از مشکلات زندگی ما، ناشی از دوری ما از سبک زندگی اسلامی و معارف ناب
قرآن و
اهل بیت (علیهمالسّلام) است و تنها راه رستن از مشکلات زندگی، تغییر نوع نگاه به زندگی است.
نظام اسلامی و جامعه دینی، و به اصطلاح حیات طیبهای که
اسلام وعده تحقق آن را داده است، جامعهای است متشکل از مجموعه افرادی که حول محور واحد (خدامحوری) بسط یافته، دارای بینشها، گرایشها، ارزشها و باورهای خاص بوده، در پرتو
ایمان،
هجرت، حرکت،
جهاد و مبارزه، به کمک و یاری همنوعان شتافته،
ولایت، دوستی، سرپرستی و رهبری
خدای متعال و
انبیا و اولیای
الهی را پذیرفتهاند. این افراد، تحت لوای فرهنگ و روش رفتاری واحد، که برگرفته از تعالیم دینی و وحیانی است، دارای هویت واحد دینی هستند. به عبارت دیگر، این دین است که در قالب ارائه برنامههای مدون و در قالب
معجزه جاویدان
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در قرآن و آموزههای دینی، سلامت و سعادت زندگی دنیوی و اخروی جمعی انسانها، به ویژه مؤمنان را تضمین میکند. تاسیس چنین جامعه دینیای، همواره بزرگترین آرمان ادیان
الهی و حاملان رسالتهای دینی بوده است. انسان دینی باید با پایبندی به آموزههای برگرفته از
دین، در پی تحقق حیات طیبهای باشد که دین وعده آن را داده است.
در یک تقسیمبندی، معارف بشری به
هستیشناسی،
انسانشناسی،
معرفتشناسی و
ارزششناسی تقسیم میشود. از آنجایی که انسان در زندگی دارای بینشها، ارزشها، گرایشها و کنشهاست، مجموعه اینها را میتوان در دو اصل کلی «
جهانبینی» و «
ایدئولوژی» بیان کرد. «جهانبینی»، مجموعه هستها و نیستها و آنچه که یک انسان در جامعه دینی باید آنها را باور داشته و بدان معتقد باشد و «ایدئولوژی» مجموعه بایدها و نبایدهایی است که یک فرد باید بدانها عمل نموده و یا از آنها اجتناب نماید.
این بایدها و نبایدها، گاهی شرعی و به اصطلاح مربوط به قلمرو ایدئولوژی و
فروع دین است و گاهی مربوط به قلمرو رفتار و حوزه
اخلاق است. اجمالاً، «جهانبینی» نوع برداشت، تفسیر، طرز تفکر و تلقی یک مکتب درباره جهان هستی است که زیربنا و تکیهگاه فکری آن مکتب به شمار میرود. اهدافی که یک مکتب عرضه، تعقیب و یا به آنها دعوت میکند، راه و روشهایی که تعیین میکند، باید و نبایدهایی که انشاء میکند، و مسئولیتهایی که به وجود میآورد و...، جملگی با جهانبینی آن مکتب پیوند دارد. «ایدئولوژی» نیز دستورالعملهایی است که فردِ معتقد به جهانبینی خاص و بر اساس همان اصول، باید در عمل بدانها پایبند باشد».
انسان معتقد و پایبند به دین مبین اسلام، از یک سو، باید به مجموعه جهانبینی باور داشته و معتقد باشد و از سوی دیگر، بر اساس همان جهانبینی، باید رفتار، عمل و کنش خود را مطابق بایدها و نبایدها، به منصه ظهور برساند. مجموعه این دو، سبک زندگی یک
مسلمان معتقد و پایبند و به اصطلاح انسان دینی را در جامعه اسلامی نشان میدهد.
هر جا سخن از «دین» میرود، ارتباط بشر با وجود برتر و مطلق، خودنمایی میکند. طوایف مختلف دینداران، ادیان
الهی، ادیان اسطورهای، مکاتب و نحلهها مختلف دینی جملگی رو به سوی عوالمی برتر از ماده دارند و مقصودی را در ماوراء ماده جست وجو میکنند. دین، نگرشهای لازم، جهتدهی و برنامه عملی برای این حرکت را ارائه میکند.
دین اسلام مدعی
کمال: «الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»
؛ امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما
[
به عنوان
]
آیینی برگزیدم. فراگیری: «ای
اهل کتاب! پیامبر ما به سوی شما آمده که در دوران فترت رسولان
[
حقایق را
]
برای شما بیان میکند»
؛
خاتمیت: «محمد
[
(صلیاللهعلیهوآله)
]
پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزی داناست»
است.
اسلام دینِ نظامند و یکپارچه است، به گونهای که به دین «همه» و یا «هیچ» معروف است.
قرآن کریم میفرماید: «اَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»
؛ کسانی که (از اهل کتاب) به خدا و پیامبرانش
کفر میورزند و میخواهند میان خدا و پیامبرانش فرق گذاشته است. «بگویند: من به خدای
موسی و یا خدای
عیسی ایمان دارم و به خدای محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان نمیآورم و میخواهند (از پیش خود) راهی میانه داشته باشند».
ایمان به خدا مستلزم ایمان به همه رسولان اوست و تفرقه انداختن بین خدا و رسولانش کفر حقیقی است...
یهود و
نصارا به خدا و همه رسولان او کافرند، برای اینکه میگویند: «ما به بعضی ایمان داریم و به بعضی دیگر کافریم.» میخواهند بین خدا و رسولان او تفرقه انداخته، به خدا و بعضی از رسولانش ایمان آورند و به بعضی دیگر از رسولانش کفر بورزند با اینکه آن بعض نیز فرستاده خداست و ردّ او ردّ خدای تعالی است... میخواهند راهی متوسط، میان ایمان به خدا و همه رسولانش و میان کفر به خدا و همه رسولانش اتخاذ کنند... درحالی که به سوی خدا هیچ راهی نیست، الا یک راه و آن عبارت است از ایمان آوردن به او و به همه رسولان او...
به همین دلیل، شناخت اعتقادات و پذیرش آنها در بخش باورها، و عمل در بخش احکام و بایدها و نبایدها، ضروری است.
تقسیماتی در باب شناخت معارف دین و آموزههای قرآنی وجود دارد. از جمله اینکه دین را به سه بخش عقائد،
اخلاق و احکام تقسیم میکنند. اما جامعترین تقسیم که نگاهی نظاموار به اسلام دارد، تقسیمی است که معارف قرآنی را به
خداشناسی،
کیهانشناسی، انسانشناسی،
راهشناسی،
راهنماشناسی،
قرآنشناسی،
اخلاق، برنامههای عبادی قرآن، احکام فردی، و احکام اجتماعی تقسیم میکند که احکام اجتماعی خود شامل احکام مدنی، احکام اقتصادی، احکام قضایی، احکام جزائی، احکام سیاسی و احکام بین الملل میباشد.
در ذیل برخی ابعاد مکتب حیات بخش اسلام در ابعاد ساختاری، فرهنگی و رفتاری، که بیانگر نگاه نظام وار اسلام به هستی است، بیان میگردد:
قرآن کریم در باب نقش آحاد افراد در جامعه اسلامی و تفکیک نقشهای اجتماعی آنان در اصلاح نارساییها و مشکلات اجتماعی میفرماید: «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان
[
یکدیگر
]
بودید پس میان دلهای شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه خداوند نشانههای خود را برای شما روشن میکند باشد که شما راه یابید؛ و باید از میان شما گروهی
[
مردم را
]
به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی بازدارند و آنان همان رستگارانند؛ و چون کسانی مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان عذابی سهمگین است».
از سوی دیگر، نظام اسلامی مورد نظر از نظر ساختاری، از همبستگی اجتماعی بالایی برخوردار میباشد. قرآن میفرماید: «و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع مکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود و صبر کنید که خدا با شکیبایان است».
در جایی دیگر قرآن کریم میفرماید: «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید».
همچنین نظام اسلامی باید برخوردار از نظام کنترلی کارآمد و مقتدر و مشروع باشد.
امام رضا (علیهالسّلام) در همین زمینه، حاکم مسلمانان را به ستون و عمود وسط خیمه تشبیه میکند که به راحتی برای همه قابل دسترسی است: «اَنَّ وَالِی الْمُسْلِمِینَ مِثْلُ الْعَمُودِ فِی وَسَطِ الْفُسْطَاطِ مَنْ اَرَادَهُ اَخَذَهُ».
همچنین آن حضرت در جای دیگر، حیات و بقای ملل و فرق را در وجود رئیس و حاکم دانسته، میفرمایند: «انا لانجد فرقه من الفرق و لامله من الملل بقوا وعاشوا الا بقیم و رئیس. لما لابد لهم منه فی امر الدین والدنیا».
از سوی دیگر، اسلام دینی است اجتماعی و بر جمعگرایی و انجام امور مسلمانان از طریق مشورت تاکید فراوان دارد: «وَاَمْرُهُمْ شُورَی بَینهَُمْ»
؛ و کارشان در میانشان مشورت است.
حضرت علی (علیهالسلام) نیز بر انسجام اجتماعی، و حفظ جماعات مسلمانان، وحدت و یکپارچکی و پرهیز از اختلاف تاکید نموده، میفرمایند: «الْزَمُوا السَّوَادَ الْاَعْظَمَ فَاِنَّ یدَاللَّهِ عَلَی الْجَمَاعَةِ وَ اِیاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ».
نظام اسلامی، از نظر ساختاری به گونهای طراحی شده است که همه افراد باید در قبال جامعه و همکیشان خود مسئولیت پذیر باشند. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «کسی که صبح کند و در فکر امور مسلمین نباشد، مسلمان نیست».
همچنین امام علی (علیهالسّلام) مسلمانان را در مقابل بندگان خدا و سرزمین آنان و حتی چهارپایانشان مسئول دانسته، آنان را به اطاعت خدا و عمل به خیر و پرهیز از شر سفارش کرده، میفرمایند: «اتَّقُوااللَّهَ فِی عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَاِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّی عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ اَطِیعُوااللَّهَ وَلَا تَعْصُوهُ وَاِذَا رَاَیتُمُ الْخَیرَ فَخُذُوا بِهِ وَاِذَا رَاَیتُمُ الشَّرَّ فَاَعْرِضُوا عَنْهُ».
علاوه براین، پایبندی به قوانین و تعهدات اجتماعی نیز امری ضروری است: «وَاَوْفُوا بِالْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤلاً»
؛ وفا کنید؛ زیرا که از پیمان پرسش خواهد شد. بنابراین نظام دینی، از نظر ساختاری، منسجم و یکپارچه است.
در این زمینه، آیهای از قرآن کریم بیان میگردد: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانی زنان
[
دیگر
]
را
[
ریشخند کنند
]
شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهای زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پارهای از گمانها گناه است و جاسوسی مکنید...».
در روایات اهل بیت (علیهمالسّلام) نیز نمونههای فراوانی در این زمینه وجود دارد. برای نمونه، در روایتی حضرت علی (علیهالسلام)، جامعه اسلامی را پیش از بعثت رسول مکرم اسلام، ملت و جامعهای پراکنده، گمراه و... شمرده که به برکت
بعثت آن حضرت، جامعهای برخوردار از باورها، اهداف و ارزشهای مشترک و باثبات میداند، آنجاکه میفرمایند: «اِلَی اَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّدا رَسُولَ اللَّهِ... وَ اَهْلُ الْاَرْضِ یوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ اَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَینَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ
بِخَلْقِهِ اَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ اَوْ مُشِیرٍ اِلَی غَیرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ اَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ».
قرآن کریم نیز جامعه اسلامی را برخوردار از قواعد و قوانین هنجارهای با روح مشترک در همه ادیان و اعصار دانسته، میفرماید: «... لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجا؛
برای هریک از شما
[
امتها
]
شریعت و راه روشنی قرار دادهایم». این آیه و آیات بعد از آن، بیانگر این معنایند که خدای سبحان برای امتها با اختلافی که در عهد و عصر آنهاست، شرایعی تشریع کرده... تا به وسیله آن شرایع هدایت شوند... و هر وقت با یکدیگر بر سر حادثهای اختلاف کردند، به آن کتاب و شریعت مراجعه نمایند و انبیا و علمای هر امتی را دستور داده که بر طبق آن
شریعت و کتاب حکم کنند و آن شریعت را به تمام معنا حفظ نمایند و به هیچ وجه اجازه ندهند که دستخوش تغییر و تحریف گردد.... اگر به اختلاف امتها و زمانها احکامی مختلف تشریع کرده برای این بوده که
امتحان الهی تمام شود؛ چون استعداد زمانها به مرور مختلف میشود و معلوم است که دو استعداد مختلف از نظر شدت و ضعف با یک تربیت علمی و عملی و بر یک روال استکمال نمیکند هر استعدادی برای رسیدن به کمال مکتبی و تربیتی خاص به خود لازم دارد.
از سوی دیگر، اسلام دینی است که در بعد رفتاری نیز عملاً، مردم و امت اسلام را دعوت به انسجام و اعتماد متقابل اجتماعی میکند. قرآن کریم میفرمایند: «ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پارهای از گمانها گناه است و جاسوسی مکنید و بعضی از شما
غیبت بعضی نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید،
[
پس
]
از خدا بترسید که خدا توبه پذیر مهربان است».
از سوی دیگر، از جمله وظیفه مسلمانان در جامعه اسلامی، حفظ حرمت و آبرو و حیثیت دیگران است. امام علی (علیهالسلام)، بر حفظ امنیت روانی مسلمانان در جامعه اسلامی تاکید دارند: «وَ فَضَّلَ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِ عَلَی الْحُرَمِ کُلِّهَا وَ شَدَّ بِالْاِخْلَاصِ وَ التَّوْحِیدِ حُقُوقَ الْمُسْلِمِینَ فِی مَعَاقِدِهَا فَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یدِهِ اِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَایحِلُّ اَذَی الْمُسْلِمِ اِلَّا بِمَا یجِب».
مسلمانان در جامعه اسلامی باید شیوه و منش عدالت پیشگی را مشی خود قرار دهند. قرآن میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید برای خدا به داد برخیزید
[
و
]
به
عدالت شهادت دهید و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به
تقوا نزدیکتر است...».
امام علی (علیهالسلام)، در کلامی، به زیبایی نقش عدالتورزی در جامعه اسلامی را مهم و کلیدی میدانند آنجا که میفرمایند: «الْعَالَمُ حَدِیقَةٌ سَیاحُهَا الشَّرِیعَةُ وَ الشَّرِیعَةُ سُلْطَانٌ تَجِبُ لَهُ الطَّاعَةُ وَ الطَّاعَةُ سِیاسَةٌ یقُومُ بِهَا الْمَلِکُ وَ الْمَلِکُ رَاعٍ یعْضُدُهُ الْجَیشُ وَ الْجَیشُ اَعْوَانٌ یکْفُلُهُمُ الْمَالُ وَ الْمَالُ رِزْقٌ یجْمَعُهُ الرَّعِیةُ وَ الرَّعِیةُ سَوَادٌ یسْتَعْبِدُهُمُ الْعَدْلُ وَ الْعَدْلُ اَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَمِ».
از سوی دیگر، تاکید فراوان بر قانونپذیری و بیان حکم خدا شده، و اینکه مطابق میل و هوای نفس و یا خوشامد دیگران، آیات
الهی را به ثمن بخس نفروشیم. قرآن میفرماید: «پس از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهای ناچیزی مفروشید و کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوری نکردهاند، آنان خود کافرانند».
این آیات درباره طائفهای از اهل کتاب نازل شده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در پارهای از احکام
تورات... حکم قرار داده بودند و امید داشتند که آن جناب حکمی بر خلاف حکم تورات کند، تا بهانهای به دست آورند و از حکم تورات فرار کنند... رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) براساس تورات حکم فرمود. فرستادگان یهود از آن جناب روی گرداندند.
و در نهایت، ولایتپذیری از دیگر ویژگی رفتاری متدیان است. میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را
[۲۷] اطاعت کنید. پس هرگاه در امری
[
دینی
]
اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به
[
کتاب
]
خدا و
[
سنت
]
پیامبر
[
او
]
عرضه بدارید این بهتر و نیک فرجام تر است».
در اینجا به بررسی جامعه دینی و انسان دینی میپردازیم:
بر اساس مبانی اندیشه دینی، و با مراجعه به قرآن کریم، چهره انسان دینی و باایمان و انسان غیردینی و بیایمان آشکار میگردد. با نگاهی به ادبیات قرآن کریم، چهرهای که قرآن از انسان دینی ارائه میدهد، چنین است:
ـ پیامبر اسلام و یارانش با هم مهربان و با کفار
[
دشمنان خدا
]
شدیدترین برخورد را دارند.
ـ بندگان
خداوند روش متواضعانه دارند و جواب جاهلان را با سلام میدهند.
ـ اجابتکنندگان خدا،
نماز به پا میدارند و کارشان به صورت شورایی است.
ـ
اولی الالباب متفکرانی هستند که درحال خوابیده، نشسته و ایستاده ذکر خدا میگویند.
ـ مؤمنان کسانی هستند که به خدا، ملائک، کتب و رسولان
الهی ایمان کامل دارند.
ـ مؤمنان به هنگام یاد خدا، قلبشان تازه و در موقع خواندن قرآن ایمانشان زیاد میشود.
ـ در برابر دنیازدگان، افراد متقی دارای بهشتها و رضوان
الهیاند.
ـ آنان که تائب، عابد، حامد، راکع، ساجد، آمر به معروف، ناهی از منکر و حافظ حدود
الهیاند.
بنابراین، عملاً ما دو نوع انسان از منظر قرآن داریم: انسان ممدوح و انسان مذموم.
خلافت انسان با وجود تقاضای
فرشتگان برای گرفتن این افتخار
؛ ظرفیت شگرف علمی انسان تا حد معلمی ملائکه
؛ شخصیت آزاد و مستقل انسان
؛ امانتداری بزرگ و رسالت و مسئولیت انسان
؛ فطرت خدایی انسان
؛ ملاقات خدا، غایت نهایی انسان
؛
خلق انسان با بهترین شکل ممکن
؛ استقلال و آزادی انسان
؛ کرامت و شرافت انسان
؛
آرامش انسان فقط با
یاد خدا؛ کمال و اعتدال
خلقت انسان
؛ انگیزه معنوی انسان بالاترین لذت
؛ ارتباط مستقیم انسان با خدا
؛
عمل صالح، موجب
قرب الهی است
؛ وجدان
اخلاقی انسان آگاه به
خیر و
شر؛ برخوردار از بعد غیرمادی و
روح الهی؛
خضوع و
خشوع جهان در برابر انسان
؛ همه آنچه در هستی
خلق شده در اختیار بهرهوری انسان است
؛ آگاه از وضع و موقعیت خود
و انسان برگزیده خداست.
انسان لجوج و ناسپاس دنیامدار
؛ انسان پستتر از حیوان
؛ بینیازی و طغیانگری انسان
؛ موجودی ضعیف
؛ موجودی عجول
؛ موجودی ظالم و کافر
؛ موجودی ناسپاس
؛ موجودی ناامید
؛ موجودی مجادلهگر
؛ موجودی بیتاب، جزع کننده و بخیل
؛ موجودی فاجر و گناهکار
؛ موجودی زیانکار
؛ موجودی ظاهربین
و موجودی در نهایت درجه پستی و رذالت.
از آنجایی که خدای متعال در قرآن کریم دو چهره از انسان به تصویر میکشد، این دو چهره ناشی از عملکرد این جهانی انسان است. همه نکوهشها متوجه «انسانِ بیایمان» است. انسانی که از خدا دور و «خدا»، «خود» و «مسیر حقیقت» را گم کرده است. چنین انسانی بدترین جنبندههاست. در عین حال، همین موجود اگر به مبانی دینی ملتزم و پایبند باشد، و در کوره راههای زندگی، خود، خدا و مسیر حقیقت را گم نکند، انسانی است که شایسته جانشینی خداست، مرضی اوست، برگزیده او و با او در ارتباط مستقیم است؛ زیرا قرآن بروز بسیاری از مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی را بر اثر فراموشی خدا، قانون کلی
خلقت و فرایند طبیعی ارتباط
خالق و
مخلوق دانسته، میفرماید: «هرکس از یاد من اعراض و دوری کند، حتما دچار زندگانی سخت، پردردسر و مشکل خواهد شد».
خداوند متعال انسان را از عناصر طبیعی آفریده و در آخرین مرحله
آفرینش او، از روح خود در او دمید. حقیقت انسان، که همان روح غیرمادی است، حیات جاویدان دارد و با مرگ از بین نمیرود. انسان موجودی دارای اختیار و توانایی انتخاب آگاهانه است. ازاین رو، در برابر اعمال و رفتار خود مسئول است. کمال انسان، از راه انجام دادن اعمال اختیاری به دست میآید.
رفتارهای انسان هنگامی ارزش پیدا میکند که براساس
ایمان به خدا و
قیامت و در چارچوب شرع مقدس و از روی اختیار و انتخاب آگاهانه انجام شوند. هدف از
خلقت انسان، رسیدن به مقام بندگی و قرب
الهی است که با
عبادت و بندگی به دست میآید. مقدار ارزش هر کار، به مقداری است که انسان را به خدا نزدیک میکند یا از او دور میسازد. آدمی اگر از تواناییها و ظرفیتهای خود به خوبی بهره گیرد، میتواند برتر از همه
مخلوقات شود وگرنه، ممکن است از چهارپایان نیز فرومایه تر گردد. خداوند همه نعمتها و سرمایههای لازم، از جمله مواهب طبیعی، را برای دستیابی به کمال در اختیار انسان نهاده و انسان باید از این نعمتها و مواهب، به مثابه امانتهای
الهی به درستی بهره گرفته و از آنها نگهداری کند.
در اینجا بر اساس مبانی دینی، به ترسیم جامعه دینی میپردازیم. در جامعه دینی و به اصطلاح «
دارالاسلام»، که ارتباط وثیقی با فرهنگ اسلامی دارد، سرزمینی است که در آن قدرت در دست مسلمانان است و در آن شریعت اسلامی و احکام آن در عبادات و معاملات و... بدون معارضی اجرا میگردد. آنچه درباره تقسیم جهان به «دارالاسلام» و «
دارالکفر» و احکام و آثار ویژه آن دو و نیز مسائل مرزها مطرح شده، همه بحث درباره وضعیتی است که بر جهان بشری حاکم شده است، بی آنکه مطلوب نظر اسلام باشد؛ چراکه با توجه به اصل خاتمیت و ویژگی همگانی بودن اسلام، آرمان نهایی اسلام حاکمیت دین و شریعت حق بر جامعه بشری، و تشکیل امت واحده در جامعه انسانی است.
این آرمان آن گاه تحقق مییابد که نه تنها مرزهای ساختگی و سیاسی از میان ملتهای مسلمان برداشته شوند، بلکه همه خانواده بشری با پذیرفتن دینی یگانه و تسلیم در برابر آیین توحید، کشور و امتی یگانه تشکیل دهند. اما با این وجود و فارغ از این اصطلاحات، برخی، جامعه دینی را جامعه عامل به احکام دین معرفی کردهاند که مردم آن، این دغدغه را دارند که دائما ببینند امر، خواست و حکم خدا چیست، و سعی کنند اندیشهها و رفتارهای خودشان را با این خواست و حکم تطبیق دهند.
در عین حال، سه دیدگاه پیرامون «جامعه دینی» وجود دارد:
۱. جامعهای که در آن داوری با دین باشد و افراد آهنگ خود را همیشه با دین موزون کنند. جامعه دینی دغدغه دین دارد و این دغدغه و احساس نیاز به همسو کردن خود با دین، تنها به امور فردی و عبادیات و
اخلاق فردی محدود نمیشود، بلکه نسبت میان دین و کلیه امور اجتماعی باید سنجیده شود و داوری دین در همه خطوط و زوایای تمامی شبکه اجتماعی نافذ باشد. این بدان معنی نیست که جامعه دینی همه چیزش را تنها از متون دینی اخذ و اقتباس میکند و هیچ نیازی به منابع معرفتی دیگر نظیر
عقل و دانش تجربی بشری ندارد.
۲. جامعهای که سلولهای تشکیل دهنده آن، یعنی افراد جامعه «دیندار» باشند. این تعریف بسیار گسترده است؛ زیرا وجود افراد دیندار شرط لازم تحقق جامعه دینی است، ولی کافی نیست. ممکن است همه افراد جامعه دیندار باشند، اما روابط و نهادهای اجتماعی آنها دینی نباشد.
۳. جامعهای که دین، هدایت شبکه روابط و کردارهای اجتماعی آن را برعهده داشته باشد. در این تعریف، برای دین در عرصه زندگی اجتماعی نقش انفعالی در نظر گرفته شده است. دین نقش فعال در هدایت کردارهای جمعی و جهت دهی شبکه روابط اجتماعی ندارد.
طبیعی است که معنای دوم و سوم پذیرفتنی نیست؛ زیرا در معنای دوم، مفروض این است که «جامعه دینی» جامعهای است که افراد این جامعه دیندار باشند، ضرورتی ندارد که روابط اجتماعی و یا نهادهای کلان اجتماعی نیز دیندار و پایبند به دین باشند. طبیعی است که مراد ما از جامعه دینی، صرف وجود افراد دیندار در این جامعه نیست؛ دین باید حضوری پررنگ در مناسبات اجتماعی داشته باشد. اما در معنای سوم نیز چون نقشی بسیار انفعالی برای
دین در نظر گرفته شده است و دین نقش کمرنگی در مناسبات اجتماعی دارد، منظور نظر ما نیست. ازاین رو، مراد از جامعه دینی، معنای نخست است.
در اینجا به برخی ویژگیهای جامعه دینی میپردازیم:
در تشریح این اصل بنیادین در جامعه دینی، باید گفت:
توحید ذاتی و
توحید در عبادت جزء اصول اولیه اعتقادی اسلامی است؛ یعنی اگر کسی در اعتقاداتش به یکی از این دو اصل خللی باشد، جزء مسلمانان محسوب نمیگردد. توحید ذاتی یعنی ذات پروردگار یگانه است؛
مثل و مانندی ندارد، ماسوا همه
مخلوق اوست و دون درجه و مرتبه او در کمال، بلکه قابل مقایسه با او نیست. کریمه «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»، «وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوا اَحَدٌ»، «وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ
اِلَها آخَرَ»،
«و آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست و آیین پایدار
[
نیز
]
از آن اوست. پس آیا از غیر خدا پروا دارید، و هر نعمتی که دارید از خداست. سپس چون آسیبی به شما رسد به سوی او روی میآورید»،
«بگو چه کسی میتواند در برابر خدا از شما حمایت کند اگر او بخواهد برای شما بد بیاورد یا بخواهد شما را رحمت کند و غیر از خدا برای خود یار و یاوری نخواهند یافت»،
«بگو اگر خدا بخواهد به شما زیانی یا سودی برساند، چه کسی در برابر او برای شما اختیار چیزی را دارد بلکه
[
این
]
خداست که به آنچه میکنید همواره آگاه است»،
«بگو پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو خدا. بگو پس آیا جز او سرپرستانی گرفتهاید که اختیار سود و زیان خود را ندارند».
این آیات جملگی محوریت خدا را در زندگی بشر، به ویژه انسان
مؤمن را گوشزد میکند.
قرآن کریم هدف از
خلقت هستی را
معرفت،
عبادت و تقرب به پروردگار بیان نموده است: «وَ ما
خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلاّ لِیعْبُدُون»
؛ همچنین در نظام فکری اسلام، «
سعادت»، که هدف قریب هر نظام دینی و بشری است، وسیلهای برای نیل به کمال حقیقی او و تقرب به خداست.
توجه به توحید و مبدا هستی در سراسر دین دیده میشود، بلکه قرآن مبنا و محور تجمیع انسانها را بر اساس پرستش و عبادت معبودی واحد میداند. بر همین اساس، به دعوت
اهل کتاب میپردازد: «بگوای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد...».
بنابراین، در اندیشه دینی، غایت حرکت و سمت و سوی همه حرکتها و افعال، خدای متعال است. همه چیز به او ختم میشود: «مسیر همه به سوی دادگاه پروردگارت خواهد بود».
«و با اشتیاق به سوی پروردگارت روی آور»
و «ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم».
علاوه بر این، در عمل همه باید فرمانبردار خدای متعال باشند: «همه فرمانپذیر اویند».
معیار رفتار و عمل آدمیان باید مبتنی بر عمل بر اساس فرمان
الهی باشد. قرآن کریم لزوم پیروی
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
وحی را به صراحت در آیاتی چند مانند «اَحْکُم بَینَهُم بِمَا اَنزَلَ اللّهُ...»
و «آمِنُوا بِما اَنْزَلَ اللّهُ»،
بیان میکند.
از سوی دیگر، حاکمان به غیر حکم
الهی را در آیاتی چند مانند «وَمَن لَّمْ یحْکُم بِمَا انزَلَ اللّهُ فَاُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»،
به
فسق و
ظلم و
کفر منتسب میکند و هرگونه قضاوت، داوری و حکم را اختصاص به خداوند متعال دانسته، میفرماید: «اَلاَ لَهُ الْحُکْمُ»
و نیز در آیه «وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْض»،
مُلک «تدبیر و حکومت» و تدبیر جامعه و
ولایت تکوینی و
تشریعی را مختص به خداوند میداند و در آیات متعددی از جمله «خداوند پیامبران را نویدآور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب
[
خود
]
را بحق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کند»،
به صراحت، معیار داوری را کتاب وحی
الهی دانسته، رجوع مردم به کتاب و احکام
الهی را ضروری میداند.
طبیعی است که در جامعه دینی مقصد، مقصود، مسیر و جهت حرکت همه افراد، نهادها و سازمانها باید خدا و کسب رضایت او، نهادینهسازی ارزشهای دینی و
اخلاقی باشد. کارگزاران نظام اسلامی باید همه تلاش خود را مصروف حاکمیت هنجارها و ارزشهای اسلامی در جامعه نمایند.
در دین اسلام،
اخلاق بر بسیاری از اصول، فروع و احکام دینی محوریت دارد و روح دین بر محوریت
اخلاق است. از جمله «
اخلاق»، مقدم بر تبلیغ در دین است. یکی از مقاصد دین، تبلیغ و ابلاغ پیام دین به همگان است. کارآمدترین شیوه تبلیغ و ترویج دین، پاسداشت اصول
اخلاقی توسط دینمداران و رهبران مذهبی است. بنابراین، دین برای نشر و گسترش خود به
اخلاق وابسته است.
خداوند میفرماید: «پس به سبب رحمت خداوند، نسبت به مردم نرم شدی و اگر خشن و سنگ دل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند. پس آنان را ببخش و برایشان طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مشورت نما، پس آن گاه که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن، به درستی که خداوند متوکلان را دوست دارد.»
بر این اساس، رمز موفقیت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ابلاغ پیام رسالت و وحی
الهی،
اخلاق حسن، نرمخویی و
خوشاخلاقی آن حضرت بود که زمینه نشر دین جهانگستر را فراهم ساخت.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
حضرت علی (علیهالسلام) در حفظ و پاسداشت ارزشهای
اخلاقی چنین سفارش میکنند: «یا علی! از آثار یقین این است که رضایت هیچ کس را با
خشم خداوند به دست نیاری و کسی را بر نعمتی که خدا به تو داده، نستایی و احدی را بر چیزی که خدا از تو دریغ فرموده، نکوهش نکنی....
یا علی! سه خصلت نزد خدا از هر عملی محبوبتر است: ۱. انجام واجبات، کسی که واجبات
الهی را انجام دهد از عابدترین مردم است. ۲. ترک گناهان، کسی که از
گناه بپرهیزد از پرهیزگارترین مردم است. ۳.
قناعت، هر که به آنچه خدا روزی کرده قناعت کند از بینیازترین
خلق است.
در اندیشه دینی،
تزکیه و
تهذیب، مقدم بر
تعلیم و آموزش است. قرآن کریم در بسیاری از آیات خود، همواره تزکیه نفس و تهذیب را مقدم بر تعلیم دانسته میفرماید: «قَدْ اَفْلَحَ مَن تَزَکَّی وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»،
به یقین کسی که خود را تزکیه کرد، رستگار شد. آن کس نام پروردگارش را یاد کرد، سپس نماز خواند!» به گونهای که اگر تزکیه نفس و پاکی دل و صفای روح در پرتو فضایل
اخلاقی نباشد، یاد خدا و نماز ارزشی ندارد.
همچنان که غایت افعال اختیاری انسان، نیل به
فلاح و رستگاری است، فلاح و رستگاری غایت انجام کارهای خوب، اعمال و عبادت شایسته است. ازاین رو، نیل به فلاح و رستگاری، هدف غایی
خلقت انسان است. تحقق هدف
خلقت و
رسالت انبیا، نیل انسان به کمال و رستگاری است که در پرتو اصلاح امور نفسانی، تزکیه نفس و خودسازی انسان امکان حصول مییابد. نیل به کمال
اخلاقی آرمان دینی است که در شرع انوار به آن توصیه فراوان شده است.
به نظر میرسد، جامعه دینی، جامعهای است که قوام نظامهای اجتماعی و تدبیر مناسبات جمعی آن وابسته به دین است، به گونهای که اگر دین از این جامعه و نظامهای آن حذف شود، دچار فروپاشی و اضمحلال میشود. چنین جامعهای، بدون
حکومت دینی که مجری احکام و آموزههای دین باشد، امکان تحقق ندارد. ازاین رو، در
جهانبینی دینی، «دین» و «حکومت و سیاست» دو جزء لاینفک و جدایی ناپذیرند؛ اصولاً کارآمدی دین به وجود حکومت کارآمد دینی است. درواقع، سیستم مدیریت در نظام دینی، عهدهدار مسئولیتهای
الهی است و در پی برآوردن نیازها، وظایف، تکالیف و مسئولیتهای مقدس و
الهی است.
در چنین سیستمی، ارزشها و هنجارهای دینی و
اخلاق معطوف به ارزشهای والا، نقش کلیدی و محوری در تربیت انسانها دارد. در اندیشه اسلامی، جامعه انسانی هرگز به خواستههای خود دست نمییابد، مگر از ناحیه حکومتی عادل و کارآمد؛ حکومتی با حاکمانی
متخلق، وارسته، مردمدار و با قدرت پاسخگویی بالا. در حکومت اسلامی به منظور اجرای دقیق احکام و آموزههای دین، حاکمان نظام اسلامی باید عادل، متعهد، مسئول، پاسخگو، وظیفهشناس، امین، خداترس، باتقوا،
متخلق به
اخلاق الهی، معاشرت نیکو، صداقت در کار، پرهیز از
کبر و خودپسندگی و انتقادپذیر و... باشند. اصولاً در جامعه دینی و بینش مبتنی بر جهانبینی اسلامی، تربیت و
اخلاق و ارزشهای
اخلاقی نقش بی بدیلی در تعالی، شکوفایی و پویایی جامعه اسلامی ایفا میکند.
در جهانبینی دینی، «تکریم انسان» یک اصل اساسی و محور بنیادینی است که همه حرکتهای تعالی بخش به سمت ساختن انسانی کامل و با کرامت سوق میدهد و جامعه را به پیریزی نظامی مبتنی بر مجاهدت، در راستای شکوفایی استعدادها و قابلیتهای کران ناپیدای آدمی فرامی خواند.
در نظام اسلامی آرمانی، «ارزشها» و «هنجارهای دینی» معیار و ملاک تعیین کننده صحت هر چیزی است. بی تردید هیچ انسانی در این جامعه خود را تنها و بیگانه نمییابد، و همواره در سختیها و ناملایمات زندگی مادی و هیجانات روحی و در پناه حکومت حق اسلامی کارآمد، همه به کمک یکدیگر میشتابند و در عمل، انسانیت، همیاری و نوع دوستی در جامعه حاکم است.
از منظر جهانبینی دینی، تدبیر جوامع مبتنی بر سنن تشریعی
الهی است. قوانین و سنن حاکم بر جامعه اسلامی، تحت عنوان «سنتهای
الهی» در تدبیر جوامع نام دارد؛ زیرا براساس جهانبینی توحیدی، علاوه بر آفرینش موجودات، تدبیر و ساماندهی آنها نیز از سوی خداوند صورت میگیرد. ازاین رو، آن دسته از تدابیر و سازماندهی
الهی که مستمر و همیشگی است، و روشی غیرقابل تبدیل و تحویل دارد، به «سنة اللّه» معروف است که در معنای وسیع آن، دربرگیرنده همه موجودات از جمله انسان و زندگی فردی ـ اجتماعی اوست و بر هر موجودی در هر زمان و تحت هر شرایطی یک یا چند مورد از این سنتها حکومت میکند.
پذیرش قانونمندی روابط اجتماعی و حوادث تاریخی هیچگونه ناسازگاری با مختاربودن انسان ندارد؛ چراکه انسان با اختیار خود، زمینه اجرای سنتهای
الهی را فراهم میکند و خود را با انتخاب خویش، مشمول این یا آن سنت میسازد.
حضرت علی (علیهالسّلام) در
نهج البلاغه به تبع قرآن حکیم،
هدایت الهی را به طور مستمر، شامل حال انسانها دانسته، میفرماید: «راستی که اگر دیده بگشایید، حقیقت در نگاهتان نشاندهاند و اگر گوش فرادارید، حقایق لازم را در گوشتان فروخواندهاند و اگر هدایت را پذیرا باشید، شما را ره نمودهاند».
همانگونه که گذشت، بشر به حکم ضرورت، در سراسر زندگی از آغاز تا پایان، تحت
آزمایش الهی است. ازاین رو، تمام اعمال او محکی است برای سرنوشت ابدی او. حضرت علی (علیهالسّلام) در نامهای به
معاویه این نکته را چنین یادآور میشوند: «بیگمان، خدای سبحان دنیا را مقدمهای برای زندگی پس از آن قرار داده و آن را برای مردم بوته آزمونی خواسته است تا هر آنکه را نیکوکارتر است، بازشناسد... و ما در این دنیا آمدهایم تا به آن آزمون شویم».
از جمله سنتهای تشریعی
الهی در تدبیر جوامع بشری، اعمال «ناپسند» و «ضداخلاقی» و ضددینی بشری است که پیامد طبیعی آن سقوط و هلاکت جامعه انسانی است. حضرت علی (علیهالسّلام) نتیجه انحراف جامعه انسانی از خدامحوری و نیز زشتکاریهای بشری را از جمله عوامل منع برکات
الهی و در نهایت، سقوط و هلاکت امتها برشمرده، به عنوان آسیبی جدی برای جامعه انسانی برشمردهاند.
از سوی دیگر، نتیجه خدامحوری و
ایمان به او، گشایش،
عزت و
امنیت جامعه بشری است. حضرت علی (علیهالسلام)، ضمن دعوت مؤمنان به تامل در احوال گذشتگان به این نکته توجه دادهاند که در دوران طاغوتها و فراعنه، کسانی که صبوری پیشه کنند و از سوءرفتار آنها به خدا پناه ببرند، گشایش و عزت
الهی را به ارمغان میبرند.
همچنین آن حضرت پیروی و اطاعت از
اهل بیت (علیهمالسّلام) را تنها راه نجات جامعه انسانی برشمرده و سرنوشت محتوم جامعه بشری و آینده قطعی دولتها و حکومتهای جهان را تن دادن به پیروی از سیره و سنت اهل بیت (علیهمالسّلام) دانستهاند.
بنابراین، ایمان، تقوا، پیروی از هنجارها و ارزشهای دینی و عمل نیک و صالح و اجتناب از رفتارهای ناپسند و عبودیت، بندگی و خدامحوری و توحیدمحوری، دور از انجام اعمال ناشایست و... از جمله سنتهای تشریعی
الهی در تدبیر جامعه دینی است که موجب سعادتمندی و گشایش آنان خواهد شد.
از منظر اسلام و در جهانبینی دینی، حیات و تکامل حقیقی انسان در گرو حیات فکری و دینی اوست. ازاین رو، از یک سو، برای حفظ حیات و هویت دینی و فرهنگی مؤمنان، بر فعال کردن جاذبه و دافعه آنان و نفی بیتفاوتی نسبت به باورها و ارزشهای غیرتوحیدی و غیردینی تاکید میورزد و از سوی دیگر، با نفی عصبیتهای خونی (خانوادگی و قبیلهای)، جغرافیایی، نژادی (رنگ و زبان)، صنفی و حتی انتساب اسمی به ادیان آسمانی و جاهلی خواندن آنها، با دو اصل «
تولّی و
تبرّی»، جاذبه و دافعه اجتماعی، دینی و فرهنگی مسلمانان را در جهت فطری و
الهی هدایت میکند.
این دو، از اصول عملی اسلام و به عنوان دو سیاست کلان و راهبردی، تطبیق اجتماعی و فرهنگی اصل توحید و شعار اساسی آن «لا
الهالااللّه» میباشد که از یک سو، با نفی خدایان دروغین «لا
اله»، انسانها را از پرستش و بندگی آنها نهی کرده، بر باورها و ارزشهای غیرتوحیدی خط بطلان میکشد و از سوی دیگر، با اثبات خدای یگانه «اللّه» و دعوت انسان به بندگی او، جهانبینی و ارزشهای توحیدی را فراروی بشر قرار میدهد.
اسلام با دو راهبرد «تولّی و تبرّی» بر آن است تا
توحید را در همه اندیشهها، باورها، ارزشها و هنجارهای فردی، اجتماعی و عبادی انسان جاری کرده، باورها، ارزشها و هنجارهای غیر توحیدی را از صحنه زندگی حذف نماید. ازاین رو از یک سو، پیروان خود را به جانبداری از دین و فرهنگ توحیدی و همگرایی با مؤمنان صالح، فرامیخواند تا از این طریق، جامعهای بر اساس فرهنگ و نظام اجتماعی سیاسی برخاسته از توحید بنا کند و نیز با ایجاد همبستگی شدید روحی، دینی، فرهنگی و اجتماعی بین اعضای آن و رهبران فکری و اجتماعیاش، هویت فرهنگی و اجتماعی آن را حفظ و از هضم شدن در فرایند تحولات تاریخی جلوگیری نماید و از سوی دیگر، مؤمنان را به بیزاری جستن از فرهنگ جاهلی، کفار و مشرکان دعوت میکند تا از نفوذ فرهنگ بیگانه، غیردینی و غیرخدایی در جامعه اسلامی پیش گیری کند.
همگرایی و واگرایی «تولّی و تبرّی» که اسلام منادی آن است، کاملاً بر اساس حکمت و خردمندی و از روی نهایت
رحمت و علاقهمندی به سرنوشت انسانهاست. اصولاً خداوند،
کافر و
مشرک را نیز از آن جهت که آفریده او هستند، دوست دارد. بدین روی، گمراهی او را در وادی کفر و شرک برنمیتابد. این گمراهی، یا همان نابهنجاری دینی و عدم پایبندی به ارزشهای دینی، امری است که اسلام برای اصلاح آن راهکارهایی اندیشیده است.
افرادی که در جامعه دینی و حتی غیردینی دچار تردید در باورهای دینی خود شدهاند و پایبند به ارزشهای دینی نیستند، بسان مردمانی میمانند که گروهی از آنان دچار بیماری مسری شدهاند؛ عقل سلیم و انساندوستی اقتضا میکند که پزشکان و پرستاران آن جامعه به درمان و مراقبت از بیماران بپردازند تا بهبودی کامل یابند و از سوی دیگر، روابط افراد سالم را با آنان محدود نمایند تا از ابتلا و گسترش روزافزون بیماری پیشگیری شود.
بنابراین، هنگامی که گروهی از انسانها، دچار ناهنجاریهای فکری و رفتاری هستند، کاملاً منطقی و خردمندانه است که اسلام با ارائه راهکارهای متعدد، برای تصحیح اندیشهها، باورها، ارزشها و هنجارهای آنان همت گمارد و در صورت اصرار بر گمراهی خویش و آلوده کردن فرهنگ و جامعه سالم، شدیدا با آنان برخورد نماید تا موجب بیماری فکری، دینی و فرهنگی دیگران نشوند و برای پاسداری از سلامت دینی مسلمانان و پیشگیری از سرایت باورها و ارزشهای ضددینی و غیرتوحیدی به جامعه اسلامی، روابط اجتماعی با بیگانگان را کاملاً ضابطهمند نماید.
ازاین رو، اسلام به وسیله ترسیم خط مشی برائت «تبری» و واگرایی از بیگانگان و ارائه راهکارهای مناسب، بر آن است که فرهنگپذیری از بیگانگان را در حوزه باورها، اندیشهها، ارزشها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادهای غیرتوحیدی از بین ببرد و حفظ هویت مستقل و پایداری فرهنگ دینی جوامع اسلامی را تضمین نماید.
لازم به یادآوری است که اساس تبرّی، بیزاری و برائت قلبی، زبانی و عملی و دوری جستن از باورها، ارزشها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادهای غیرتوحیدی است. اما از آنجایی که این عناصر در افراد، گروهها و نظامهای اجتماعی سیاسی، تجسم مییابند، اسلام پیروان خود را به دوریگزینی و واگرایی نسبت به آنها فرامیخواند. از این افراد و گروهها، در کتاب و سنت با عناوین گوناگونی یاد شده است. از جمله میتوان به عناوینی همچون «
طاغوت»،
«
شیطان»،
«دشمنان خدا»،
«کفّار»،
«مشرکان»
؛ «
یهود و
نصارا»
و «
منافقان»
اشاره کرد.
قرآن کریم بر اساس بینش توحیدی خود، دلیل برائت را دشمنی افراد و گروههای یادشده با «فرهنگ توحیدی»،
«خدا»،
«پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)»
بیان میکند.
در اسلام انسانها دارای
حرمت و
کرامت هستند و برای نیل به این حق، حقوقی برای او و تکالیفی برای دیگران وضع شده است؛ برخی حقوق مربوط به خانواده و اعضای آن نسبت به یکدیگر، برخی نسبت به روابط خویشاوندی و برخی در ارتباط با حقوق همسایگی، برخی در ارتباط با حقوق ملی، حقوق بین المللی، حقوق بشر، حقوق کار و.... و سرانجام، برخی از این حقوق نیز مربوط به حیثیت شهروندی است؛ یعنی انسانها از حیث شهروند بودن، و قرار گرفتن در کنار سایر افراد در یک حوزه جغرافیایی (کشور، منطقه، استان، شهر و روستا)، صرف نظر از
عقیده،
مذهب، رنگ، نژاد، زبان، جنسیت، شغل، درآمد و مانند آن، از مجموعه حقوقی برخوردار هستند که باید توسط آحاد جامعه به رسمیت شمرده شده، مورد احترام قرار گیرند؛ چراکه اساسا این حقوق مبتنی بر
فطرت بوده و توسط خداوند تعیین شدهاند. بنابراین، هیچ کس مجاز نیست مانع تحقق حق کسی شود و یا در استفاده از مواهب
الهی انحصارطلب باشد؛ زیرا:
الف. یکی از مبانی حقوق در تفکر اسلامی، پیوند خاص انسان با جهان و وظیفه او نسبت به نعمتهای پروردگار در این جهان است. محور اصلی این تفکر این است که کردار نیک یا زشت انسان در پیدایش یا کاهش نعمتهای جهان سهمی بسزا دارد. انسان در هر اقلیم و قلمرو، با هر ویژگی جغرافیایی میتواند با عمل خویش جهان را شکل دهد و گستره نعمتهای هستی را رقم زند.
قرآن میفرماید: «فساد در خشکی و دریا آشکار شد به واسطه آنچه انسانها انجام دادند»
؛ «آنچه از مصیبتها به شما میرسد عملکرد خودتان است».
به عبارت دیگر، تقدیر و
سرنوشت فردی و جمعی بشر، متناسب با رفتار و نیات و افکار خودشان رقم میخورد. در این مورد هیچ تحمیلی بر انسان وجود ندارد. اگر هم امری سوای اراده و اختیار و عملکرد انسان وجود دارد جز
فضل و
رحمت و
لطف و
غفران الهی نیست، که آن هم مثبت و به نفع انسان است؛ ولی بیشک، هیچ امر منفی در زندگی انسان جدای از عملکرد عالمانه یا جاهلانه او پدید نمیآید.
ب. همه حقوق مزبور محدود و مقید خواهد بود. پس، هیچ حقی برای انسان نامحدود و بدون قید و شرط نمیباشد.
ج. تمامی حقوق، مبتنی بر فطرت هستند. در نتیجه، افزون بر ارزشمندی، دارای مابهازای خارجی بوده و در صورت رعایت شرایط و لوازم، قابل تحقق و عینیت هستند.
د. سعادت واقعی و حقیقی انسان در سایه طی مسیر سعادت نصیب میگردد و آنچه که حق است و پایدار، سودمند است و آنچه که حق نیست سودی هم ندارد. سود راستین از آنِ حق است و بس. و اگر کسی از سود حق استفاده نکند، به زیان باطل گرفتار خواهد شد. به گفته امام علی (علیهالسلام): «آنکه حق به او بهره ندهد، باطل به او زیان میرساند».
ه. انسان دارای حقوق، موظف است آن را حفظ نموده و از آنها استفاده کند؛ یعنی انسان موظف است از حقوقی که خداوند برای او معین فرموده، بهره ببرد. از این رو، خداوند برای آنکه بشر را به کمال برساند، احکامی را بر او واجب کرده است. یکی از این احکام،
امر به معروف و نهی از منکر است که در آیات زیادی از قرآن بر انسان مؤمن واجب گردیده است.
انسان،
مخلوق و گوهر هستی است که با همه اجزای هستی پیوندی ناگسستنی دارد. ازاین رو، هیچ کاری از انسان سر نمیزند، مگر آنکه در جان و روح وی تاثیر دارد؛ هر گفتار و نوشتار و رفتاری که از انسان سر میزند، در
خلق و خوی او تأثیر مثبت و یا منفی میگذارد. به همین دلیل، همه احکام و حقوقی انسانی با روح و سرشت و
اخلاق او پیوند دارد. با پذیرش این اصل، نمیتوان پذیرفت که انسان در انجام هر کاری آزاد و خودسر باشد. خوردن هر خوراک، پوشیدن هر لباس، انتخاب هر راه و هر همراه، شنیدن هر سخن، دیدن هر منظره، اندیشیدن به هر ماهیت، خواندن هر نوشته و همراهی با هر واقعه، تاثیری بر انسان میگذارد.
به عبارت دیگر، میتوان گفت: برخی معروفها یا منکرات تاثیر مثبت یا منفی بر خود فرد عامل داشته و اثرات آنها بر جامعه غیرمستقیم است. برخی دیگر علاوه بر اثرات فردی، میدان تاثیراتشان به طور مستقیم بر جامعه نیز گسترده میشود.
زندگی اجتماعی برای انسان ضرورت دارد. هدف آفرینش انسان در صورتی محقق میشود که انسانها زندگی اجتماعی داشته، از همدیگر بهره گیرند. عقل نیز با توجه به هدف
خلقت و حیات آدمی، اقتضای زندگی اجتماعی را دارد. هدف زندگی اجتماعی، نیل انسان به کمال غایی است که در اثر افعال اختیاری تحقق مییابد؛ یعنی افعال اختیاری اجتماعی انسان، با سعادت و کمال او ارتباط وثیق و تکوینی دارد. ازاین رو، انسان دو زندگی مستقل و دارای هدفهای جداگانه ندارد، بلکه زندگی اجتماعی جزئی از حیات انسان است. بنابراین، همان هدف کل حیات باید هدف زندگی اجتماعی هم باشد.
برای رسیدن به سعادت، نیازمند توجه به جنبههای فردی و اجتماعی هستیم. زندگی بشر نیاز به نظم و قانون دارد. انسانی که در یک جامعه فاسد زندگی کند، دچار بدبختی و هلاکت میشود؛ یعنی سعادت فرد و جامعه از هم جدا نیست. دین اسلام برای سعادت بشر و جامعه برنامه و دستور و احکام دارد؛ از جمله امر به معروف و نهی از منکر که سرنوشت هر مسلمانی با مسلمان دیگر در ارتباط است و هیچ کس چشم خود را بر اعمال دیگران نمیبندد؛ چراکه میداند زندگی جمعی همچون سفر با کشتی واحد است که هرگونه آسیبی که منجر به غرق شدن یا انحراف یا توقف کشتی گردد، همه در آن سهیم و شریکند.
آنچه جامعه امروز ما را تحت تاثیر ناهنجاریهای اجتماعی و بحرانهای گوناگون
اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قرار داده است، نتیجه نهادینه نشدن حقوق فردی و شهروندی، از جمله امر به معروف و نهی از منکر و عدم تبیین حدود و ثغور عقلی و نقلی اختیار و آزادی آحاد جامعه و نیز عدم پایبندی کامل دولتهای دینی در انجام وظایف خود در این حوزه است.
در جامعه دینی، نظارت عمومی و همگانی ضامن دوام و بقای جامعه و نیروی عظیمی برای مبارزه با مفاسد است و اگر همه مسلمانان با انجام آن جامعه را سالم سازند میتوانند بزرگترین مشکلات را حل نمایند و موانع کمال را بردارند. رمز بقای تمدنها و حکومتها ادای این وظیفه مهم است و ملتهایی که این امر را تعطیل کردند نابود شدند. سرنوشت اقوام گذشته مثل
عاد و
ثمود و
لوط در همین راستا بود. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «و باید دستهای از شما باشند که مردم را به سوی کارهای نیک فراخوانند و از بدیها باز دارند و این دسته جزو رستگارانند».
در هر جامعهای، عدهای ساکتاند و مسئولیتناپذیرند. آنان هم در بین عوام و هم در میان خواص هستند. ازاین رو، ضربههای ناگواری از سوی ایشان به جامعه وارد میشود. اینان به دلیل منافع شخصی خود، تماشاگر اضمحلال جامعه در اثر رواج فساد بودهاند. قرآن به این گروه میفرماید: «پس به هنگامی که تذکراتی به آنها داده شد فراموش کردند. نهیکنندگان را از بدی رهایی بخشیدیم و آنها را که ستم کردند به عذاب شدیدی به خاطر نافرمانیشان گرفتار ساختیم. هنگامی که در برابر فرمانی که به آنها داده شده بود سرکشی نمودند به آنها گفتیم به شکل میمون درآیید و طرد شوید».
کمالجو بودن انسان به حکم فطرتش یک معنای دیگر هم دارد: اینکه انسان زیادهطلب و زیادهخواه است؛ زیادتی در
لذت،
زیبایی،
حیات،
قدرت،
تفوق،
آزادی و اختیار و هر امر دیگری که از شئون انسانی است. اما این زیادهخواهی، اگر کنترل ناشده باشد، به ضد خود تبدیل میگردد. در نظام آفرینش
الهی هم، هر قضایی مبتنی بر قدری است؛ چون همه طالب قدرتاند، اگر مرزی نباشد تداخل و تعارض قدرت به ویرانی جامعه میانجامد. آزادی نیز همین گونه است؛ هرکس طالب آزادی بیاندازه باشد، یعنی نفی آزادی دیگری و در نتیجه، نفی آزادی خود را رقم میزند. بنابراین، قوام نظام اجتماعی در اسلام، بر حفظ حقوق دیگران مبتنی است و این در گرو پایبندی به معروف و امور بایسته و ترک منکرات و پلشتیها و پلیدیهاست.
بنابراین، یکی از وظایف متدینان، امر به نیکیها و معروف و نهی از بدیها و منکرات، با هدف اشاعه ارزشها و هنجارها و مجموعه بایستنیهای دینی است. طبیعی است که زندگی پرزرق و برق دنیا، مانع بزرگی برای انحراف انسان از مسیر هدایت و بندگی و سعادت است. از جمله وظایف موحدان و مؤمنان، علاوه بر عمل به
معروف و ترک منکرات، توصیه به معروف و نهی از ارتکاب منکرات در سطح جامعه است.
جامعهای که اقدام به احیای دین و آموزههای دینی نکند، هرچند تک تک افراد آن جامعه عامل به آن باشد، از مسیر
هدایت الهی به دور خواهد بود. ازاین رو، یکی از علل عمده گسترش انحرافات اجتماعی و زمینه سقوط جامعه، در کنار
ظلم و ظلمپذیری و اختلاف، بیتفاوتی در یاری حق، و ترک امر به معروف و نهی از منکر است؛ چراکه در جامعه دینی همه نهادها و سازمانها و افراد جامعه باید مسیر اشاعه فرهنگ دینی را طی نمایند و از ارتکاب نابهنجاریهای اجتماعی اجتناب کنند.
امیر سخن علی (علیهالسلام)، در موارد متعددی مردم را از خطر بی تفاوتی آگاه ساخته، داشتن روحیه مبارزه و عدم سکوت در مقابل ظلم را یادآور شدهاند: «ای مردمان، اگر شما در یاری حق بیاعتنا نمیماندید و در کوبیدن باطل سستی نمیکردید، کسانی که به هیچ روی همسنگ شما نبودند، در شما طمع نمیکردند و اینان که امروز در برابر شما نیرو گرفتهاند، چنین نیرومند نمیشدند. اما افسوس که چونان بنی اسرائیل، به سردرگمی دچار آمدید! به جان خودم سوگند که این سردرگمی هر روز فزونی خواهد یافت! چراکه شما حق را پسِ پشت نهادید و همراه با بریدن پیوند خویش از نزدیکترین کسان، به دورترین و بیگانهترین آنها پیوستید».
هر جامعهای زمانی بالنده و بانشاط خواهد بود که عوامل اساسی پیونددهنده افراد، نهادها و بخشهای گوناگون آن، که عبارت از عوامل ذهنی، معنوی و فرهنگی است، همچنان مقاوم و مستحکم باقی بمانند و خللی شیرازه درونی آنها را سست نکند. تواصی به ارزشها، هنجارها و معروفهای جامعه و تناهی از بدیها و منکرهای اجتماعی، بر قوت و استحکام و شیرازه نظام اسلامی میافزاید و آن را از آسیب پذیری مصون میدارد. ازاین رو، پایبندی به ارزشهای
اخلاقی و دینی و مراقبت عمومی، شرط بقا و بالندگی یک جامعه پویاست و در مقابل ترک آن، ناامیدی، مرگ تدریجی، انقراض را در جامعه به همراه داشته، قوام دین و نظام اسلامی را سست میسازد و این زمانی است که باید شاهد تسلط بدان بر خوبان و تعطیلی تمام احکام اسلامی در جامعه و رخت بر بستن همه خوبیها از جامعه بود.
در این باره
حضرت علی (علیهالسّلام) در بخشی از
خطبه قاصعه میفرماید: «به درستی که خداوند سبحان دوران گذشته را که پیش از شما بودند، مورد لعن قرار نداد مگر به سبب آنکه آنان امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند، پس او سفیهان و نادانان را به سبب ارتکاب
معصیت و تحملکنندگان گناه را به سبب ترک بازداشتن آنها مورد
لعن قرار داده است».
در نامه ۴۷ در وصیتی به فرزندشان فرمودند: «امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی بر شما را به دست میگیرند و آن گاه هرچه دعا میکنید، از شما پذیرفته نمیشود.»
اگر در جامعهای دینی، امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، باید منتظر بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی و
اخلاقی بود.
دروغگویی،
کینهتوزی،
تغلب،
شایعه،
تهمت، رفاهزدگی و نیل به بهرهمندیهای مادی بدون گرایش به معنویات، سرانجامی جز سقوط جامعه دینی نخواهد داشت: «آگاه باشید که در روند کنونی، باید افول جریان انقلابتان، گسستن پیوندها و حاکمیت کوچکترانتان را منتظر باشید! و آن به هنگامی خواهد بود که مست شوید؛ نه از میخوارگی، بلکه از تنآسایی و گشایش در زندگی. و سوگند خورید، نه از روی بیاختیاری، و دروغ گویید، نه از روی ناچاری، و آن هنگامی است که بلا شما را چنان گزد که دوش شتر را از جهاز آسیب رسد که این رنج چقدر طولانی است».
همان طور که گذشت، در بینش توحیدی دیانت و سیاست لازم و ملزوم یکدیگرند، برای اجرا شدن احکام دین، باید
حکومت اسلامی تشکیل شود. در نظام اسلامی و حکومت دینی، برای تحقق آرمانها و ارزشهای اسلامی و نهادینهسازی آن در جامعه، گزینش کارگزاران و مدیران با صلاحیت
اخلاقی لازم، به عنوان بازوان اجرایی اداره جامعه امری ضروری است. حضرت علی (علیهالسّلام) به
مالک اشتر این نکته را گوشزد نموده که مدیران را بر اساس صلاحیت
اخلاقی، خانوادگی، توانایی و... انتخاب نماید: «از میان لشکریان، کسی را که از نظر تو برای خدا و پیامبر و
امام خود خیرخواهتر است به فرماندهی برگزین؛ کسی که دامنش پاکتر و بردباریاش بیشتر است. از میان آنان که دیر به خشم آیند و به پذیرش پوزش تن دهند و بر ناتوان رحمت آوردند و در برابر قوی دستان سر فرود نیاورند و از آن کسان که درشتی، آنان را برنمیانگیزد و ناتوانی آنان را بر جای نمینشاند؛ به آنان که گوهری نیک دارند و از خاندانی پارسایند و از سابقهای نیکو برخوردارند نزدیک شو».
از جمله آفات بسیار خطرناک نظام اسلامی، بیتفاوتی و عدم توجه به ارزشها، لیاقتها و صلاحیتهاست: از یک سو، کارهای مهم به دست افراد ناصالح یا نالایق سپرده شده و کار کشورداری و اداره امور اجتماعی نظام اسلامی به تباهی و ویرانی کشیده میشود و از سوی دیگر، نیروهای باصلاحیت و شایسته منزوی میگردند که پیامد آن
یأس و نومیدی، خمودی و مرگ استعدادهاست.
درواقع، رمز و راز انتخاب مدیران صالح، اصلاح امور اجتماعی و تقویت ارزشها و هنجارهای دینی است. در اینجا، صلاحیت
اخلاقی کارگزاران برای کارآمدی نظام اسلامی و تحقق ارزشها، امری ضروری است.
عدالت بنمایه، هدف و روش حکومتهای دینی است. مدیریت حکومت دینی باید در راستای توزیع برابر فرصت و ظرفیتهای مالی، فنی، معرفتی، و حقوقی، عمومیت بخشیدن و نهادینه شدن عدالت، تمرکززدایی از منبع و منشا قدرت و... گام بردارد تا
مردمسالاری دینی حاکم گردد و این چیزی نیست جزء حاکمیت قانون، خرد دینی ـ خرد بشری و عدالت.
به عبارت دیگر، «
عدل» به عنوان یکی از
اصول دین، و صفات برجسته خدای متعالِ حکیم، در عمل نیز باید در جامعه اسلامی نمود پیدا کند و منابع و ثروتها در جامعه به صورت عادلانه توسط حکومت اسلامی توزیع گردد تا زمینه کارآمدی نظام اسلامی، محو فاصله و شکاف طبقاتی و توزیع عادلانه ثروت در جامعه امکان پذیر و عدالت اجتماعی محقق شود.
جامعه دینی، جامعهای است بر این باور که دین میتواند سلامت و سعادت حیات را تضمین کند. این جامعه بر محور قانونگرایی، حقمحوری، عدالتپیشگی، شایستهسالاری و مبتنی بر عقلانیت دینی است. بدیهی است که یک جامعه دینی، برای دستیابی به اهداف خود یعنی سعادت مادی، معنوی و قرب
الهی همه تلاش خود را مصروف تحقق آنها میکند. نظام و حکومت دینی زمانی کارآمد خواهد بود که در نیل به اهداف و آرمانهای عالی خود موفق شود. این امر در گرو حاکمیت
اخلاق، عقلانیت، حقمحوری، شایستهسالاری و عدالتپیشگی است.
۱. اسلام سبک خاصی از زندگی را ارائه و مدعی تامین سعادت و کمال انسان در
دنیا و
آخرت است.
۲. اسلام دینی نظاموار و جامع است؛ آموزهها و احکام خود را در ابعاد ساختاری، فرهنگی و رفتاری ارائه نموده است.
۳. انسان پایبند به آموزههای
اخلاقی و دینی، از نظر اسلام انسانی ممدوح و انسان غیر پایبند، انسانی مذموم است.
۴. جامعه دینی، جامعه دینداور است که افراد آهنگ خود را همیشه با دین موزون کنند. جامعه دینی دغدغه دین دارد و تنها به امور فردی و عبادیات و
اخلاق فردی محدود نمیشود، بلکه باید داوری دین در همه خطوط و زوایای تمامی شبکه اجتماعی نافذ باشد.
۵. جامعه دینی، جامعه خدامحور،
اخلاقمدار، در تدبیر آن سنن
الهی حاکمیت دارد، همگرا و واگرا و برخوردار از عقلانیت دینی و... است.
(۱) امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه.
(۲) ابنشعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ترجمه بهزاد جعفری، تهران، اسلامیه، ۱۳۸۰.
(۳) جوادی آملی، عبدالله، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء، ۱۳۷۵.
(۴) رهبر، محمدتقی، سیاست و مدیریت از دیدگاه امام علی (علیهالسلام)، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۳.
(۵) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۸، ص۸۳، مؤسسة وفاء.
(۶) صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، بیجا، دارالحجة، ۱۴۱۶ق.
(۷) طباطبائی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴.
(۸) طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالتراث العربی، ۱۳۷۹ق.
(۹) کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، تهران، علمیه الاسلامیه، ۱۳۶۳.
(۱۰) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲.
(۱۱) مصباح، محمدتقی، حقوق و سیاست در قرآن، نگارش محمد شهرابی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۷.
(۱۲) مصباح، محمدتقی، خداشناسی، جهان شناسی و انسان شناسی، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۶.
موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (رحمةاللهعلیه)، نشریه معرفت، ج۱۸۶، ص۹.