زمینههای تسلیم (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
همه موجودات در برابر خداوند
تسلیم هستند و
مسلمانان موظفاند در برابر اوامر و دستورات
خدا تسلیم او باشند برای این امر زمینههایی مثل:
ایمان و
تقوا و توجه به
نعمتهای خدا و ...
نیاز است.
آگاهی از
عزت و
حکمت خداوند، زمینه تسلیم در برابر او است:
یـایها الذین ءامنوا ادخلوافی السلم کافة ولا تتبعوا خطوت الشیطـن انه لکم عدو مبین• فان زللتم من بعد ما جاءتکم البینـت فاعلموا ان الله عزیز حکیم.
ای کسانی که
ایمان آوردهاید همگی در
صلح و آشتی درآیید! و از گامهای
شیطان، پیروی نکنید که او
دشمن آشکار شماست.
و اگر بعد از این همه نشانههای روشن، که برای شما آمده است، لغزش کردید (و
گمراه شدید)، بدانید (از چنگال
عدالت خدا، فرار نتوانید کرد) که خداوند، توانا و
حکیم است.
چون در آیات پیش خداوند صفات سه دسته از مردم را بیان کرد:
مؤمن،
منافقین کفار» اینک با این آیه همه آنها را بفرمانبری و انقیاد و
اطاعت خدا
دعوت میکند.
یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة... در معنای «ادخلوا فی السلم» سه قول است:
۱. داخل در
اسلام شوید و با توجه به اینکه خطاب بعنوان مردم مؤمن است پس باید آن را به معنای «به اسلام خود ادامه دهید» گرفت مانند آیه کریم: «یا ایها الذین آمنوا، آمنوا بالله و رسوله
(ای کسانی که ایمان آوردهاید ایمان بیاورید) این وجه را «
ابن عباس، سدی، ضحاک، مجاهد» گفتهاند.
۲. مقصود از «دخول در سلم» داخل شدن در فرمان خدا و اطاعت از امر اوست «ربیع و بلخی» این قول را
اختیار کردهاند. و هر یک از دو معنای فوق ممکن است مراد از آیه کریمه باشد ولی جمله آیه بر اطاعت و فرمانبری خدا عمومیت بیشتری داشته و شامل آنچه اصحاب ما نقل کردهاند که مقصود از «سلم»
ولایت» است نیز میباشد.
کافة، بدو صورت معنا شده: ۱. همگی داخل اسلام شوید ۲. بطور کلی و همه جانبه به اسلام و تسلیم گرائید و به همه
احکام دین بدون انتشار و تبعیض
عمل کنید. معنای دوم را تایید میکند این
روایت که جمعی از
یهود خدمت
رسول خدا آمده اسلام آوردند و از آن حضرت درخواست کردند که حکم
حرام بودن کار در
روز شنبه و نیز حرمت
گوشت شتر (که در
آئین یهود است) هم چنان در
حق آنها باقی بماند رسول اکرم فرمود: به همه احکام اسلام بدون استثناء باید ملتزم شوید. و لا تتبعوا خطوات الشیطان... از آثار و کردار شیطان پیروی نکنید و توجه کنید که ترک از احکام اسلام در حقیقت، پیروی شیطان است.
انه لکم عدو مبین... شیطان در اثر خودداری از
سجده بر
آدم دشمن برای شما شده است و او گفت «لاحتنکن ذریته الا قلیلا
(همه اولاد آدم را مهار کرده گمراه میکنم جز عده کمی»
فان زللتم من بعد ما جاءتکم البینات فاعلموا ان الله عزیز حکیم، پس از آنکه خداوند در
آیه پیش بندگانش را به اطاعت و فرمانبری فرمان داد اینک آنها را
تهدید میکند که اگر از
راه روشن و روش محکم که خدا شما را امر به آن
هدایت کرده منحرف شوید پس از آن همه دلیل و
برهان که برای شما آمده پس بدانید که خداوند در
انتقام و
عذاب، نیرومند است و هیچ چیز نمیتواند جلو عذاب و
شکنجه او را بگیرد.
و حکیم است، یعنی احکامی که برای شما قرار داده و عقابی که بر ترک آن احکام میکند پس از بیان راه و روش صحیح روی حکمت است.
اتمام
نعمت خداوند بر انسانها، زمینه ساز تسلیم شدن آنان در برابر او میباشد:
والله جعل لکم مما خلق ظـلـلا وجعل لکم من الجبال اکنـنـا وجعل لکم سربیل تقیکم الحر وسربیل تقیکم باسکم کذلک یتم
نعمته علیکم لعلکم تسلمون.
و (نیز) خداوند از آنچه آفریده است سایههایی برای شما قرار داده و از کوهها پناهگاههایی و برای شما پیراهنهایی آفریده، که شما را از
گرما (و
سرما) حفظ میکند و پیراهنهایی که به هنگام
جنگ، حافظ شماست این گونه نعمتهایش را بر شما کامل میکند، شاید تسلیم فرمان او شوید!
در پایان آیه به عنوان یک
تذکر و هشدار میگوید: این گونه خداوند نعمتش را بر شما تمام میکند شاید در برابر فرمان او تسلیم شوید (کذلک یتم
نعمته علیکم لعلکم تسلمون). این طبیعی است که
انسان با بررسی
نعمتهای مختلفی که وجودش را احاطه کرده بیاختیار به یاد آفریننده
نعمت میافتد و اگر کمترین حس قدردانی و
شکرگزاری در درونش باشد بیدار میگردد و به سراغ بخشنده
نعمت میرود و به شناخت او میپردازد.
گرچه بعضی از مفسران، کلمه
نعمت را که در آیه فوق آمده محدود به بعضی از
نعمتها مانند
نعمت آفرینش و تکامل
عقل و یا
توحید و یا
نعمت وجود
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله دانستهاند، اما روشن است که
نعمت در این آیه معنی وسیعی دارد همه اینها و غیر اینها را شامل میشود، و این تفسیرهای محدود از قبیل
تفسیر به مصداق واضح و روشن است.
کذلک یتم
نعمته علیکم لعلکم تسلمون، در این جمله برایشان اتمام
نعمتهایی را که نام برده
منت میگذارد و نتیجهای که از این همه
انعام منظور بود این بود که در برابر
خدا تسلیم شوند آنهم با
معرفت به اینکه ولی نعمتش در حقش کوتاهی نکرده بلکه
نعمت را بر او تمام نموده جز تسلیم در برابر
اراده منعمش و
استکبار نورزیدن،
انتظار و
توقع نمیرود چون میداند که منعمش جز
خیر او را اراده نمیکند.
ایمان به (خداوند،
ملائکه،
کتابهای آسمانی و
پیامبران) بستر و زمینه تسلیم شدن در برابر او میباشد:
ءامن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون کل ءامن بالله وملـئکته وکتبه ورسله لانفرق بین احد من رسله وقالوا سمعنا واطعنا غفرانک ربنا والیک المصیر.
پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (و او، به تمام سخنان خود، کاملا
مؤمن میباشد.) و همه
مؤمنان (نیز)، به خدا و
فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آوردهاند (و میگویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمیگذاریم (و به همه ایمان داریم). و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (
انتظار)
آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (ما) به سوی توست.»
سوره بقره با بیان بخشی از معارف اسلامی و اعتقادات حق آغاز شد و با همین معنی نیز که در آیه فوق و آیه بعد از آن است پایان مییابد، و به این ترتیب آغاز و پایان آن هماهنگ است.
بعضی از مفسران نیز شان نزولی برای این
آیه ذکر کردهاند و آن اینکه هنگامی که آیه سابق نازل شد که اگر چیزی در
دل پنهان دارید یا آشکار کنید خداوند
حساب آن را میرسد، گروهی از اصحاب ترسان شدند و میگفتند هیچ کس از ما خالی از وسوسههای باطنی و خطورات قلبی نیست و همین معنی را خدمت
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عرض کردند) آیه فوق نازل شد و
راه و رسم ایمان و
تضرع به درگاه خداوند و اطاعت و تسلیم را به آنان آموخت. نخست میفرماید: پیامبر صلیاللهعلیهوآله به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده است ایمان آورده (آمن الرسول بما انزل الیه من ربه). و این از امتیازات انبیای الهی است که عموما به مرام و مکتب خویش ایمان قاطع داشته و هیچگونه تزلزلی در
اعتقاد خود نداشتهاند، قبل از همه خودشان مؤمن بودند، و بیش از همه
استقامت و پایمردی داشتند. در آیه ۱۵۸ سوره اعراف این موضوع را یکی از صفات ویژه پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله شمرده میگوید: فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی الذی یؤمن بالله و کلماته: ایمان بیاورید به خدا و پیامبر و رسولش، همان پیامبر
درس نخواندهای که ایمان به خدا و کلمات او دارد.
سپس میافزاید: مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگان وی همگی ایمان آوردهاند و (میگویند) ما در میان پیامبران او هیچگونه فرقی نمیگذاریم، و به همگی ایمان داریم (و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله). هیچگونه تفاوتی میان رسولان الهی نمیگذارند، و همه را از سوی خدا میدانند، و همگی را محترم میشمرند. روشن است که این موضوع، منافاتی با
نسخ ادیان پیشین به وسیله ادیان بعد ندارد، زیرا همانگونه که سابقا اشاره شد، تعلیمات
انبیاء همچون تعلیمات مراحل مختلف تحصیلی از ابتدایی و راهنمایی و دبیرستانی و دانشگاهی است، گر چه اصول آن یکی است ولی در سطوح مختلفی پیاده میشود و به هنگام ارتقاء به مرحله بالاتر برنامههای پیشین کنار میرود، در عین اینکه
احترام همه آنها محفوظ است. سپس میافزاید: مؤمنان علاوه بر این ایمان راسخ و جامع، در مقام عمل نیز، گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم پروردگارا! (انتظار)
آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (همه ما) به سوی تو است (و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانک ربنا و الیک المصیر). و به این ترتیب ایمان به
مبدأ و
معاد و رسولان الهی با التزام عملی به تمام دستورات الهی همراه و هماهنگ میگردد.
رسیدن به مقام ایمان و تسلیم، از آثار پذیرش
دعوت خاص خداوند است:
واذ اوحیت الی الحواریین ان ءامنوا بی وبرسولی قالوا ءامنا واشهد باننا مسلمون.
و (به یاد آور) زمانی را که به
حواریون وحی فرستادم که: «به من و فرستاده من، ایمان بیاورید! » آنها گفتند: «ایمان آوردیم، و
گواه باش که ما مسلمانیم!»
به دنبال بحثی که درباره مواهب الهی درباره
مسیح علیهالسّلام و مادرش در آیات قبل بیان شد در این آیات به موهبتهایی که به حواریین یعنی یاران نزدیک مسیح علیهالسّلام بخشیده اشاره میکند: نخست میفرماید: بخاطر بیاور زمانی را که به حواریین وحی فرستادم که به من و فرستادهام مسیح علیهالسّلام ایمان بیاورید و آنها دعوت مرا اجابت کردند و گفتند: ایمان آوردیم، خداوندا گواه باش که ما
مسلمان و در برابر فرمان تو تسلیم هستیم (و اذ اوحیت الی الحواریین ان آمنوا بی و برسولی قالوا آمنا و اشهد باننا مسلمون).
البته میدانیم که وحی در
قرآن معنی وسیعی دارد و منحصر به وحیهایی که بر
پیامبران نازل میشد نیست، بلکه الهاماتی که به
قلب افراد میشود نیز از مصداقهای آن است و لذا درباره مادر
موسی علیهالسلام
نیز تعبیر به وحی شده و حتی به
غرائز و الهامات تکوینی حیواناتی همچون
زنبور عسل نیز در قرآن کلمه وحی گفته شده است. این احتمال نیز وجود دارد که منظور وحیهایی باشد که بواسطه مسیح علیهالسلام و با پشتوانه معجزات برای آنها فرستاده میشد.
تقوا پیشگی، زمینهساز تسلیم دایمی و همه جانبه در برابر خداوند است:
یـایها الذین ءامنوا اتقوا الله حق تقاته ولا تموتن الا وانتم مسلمون.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از
خدا بپرهیزید! و از
دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید! (باید گوهر ایمان را تا پایان
عمر، حفظ کنید!)
جمله «و لاتموتن الا و انتم مسلمون» بر دوام، و حذف متعلق «مسلمون» بر همه جانبه بودن تسلیم دلالت دارد.
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته، تقوا (که خود نوعی احتراز است) وقتی تقوای از خدای سبحان میشود که احتراز و اجتناب از
عذاب او باشد، هم چنان که در جای دیگر فرموده: فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة.
و چنین تقوایی وقتی محقق میشود که بر طبق خواسته و رضای او رفتار شود. پس تقوا عبارت شد از امتثال اوامر خدای تعالی، و اجتناب از آنچه که از ارتکاب آن نهی فرموده، و
شکر در برابر نعمتهایش و
صبر در هنگام ابتلاء به بلایش که برگشت این دو تای اخیر به یکی است، و آن همان
شکرگزاری است. چون شکر عبارت است از اینکه
انسان هر چیزی را در جای خود قرار دهد، و صبر در هنگام برخورد با بلای خدایی یکی از مصادیق این معنا است. پس صبر هم شکر است.
و سخن کوتاه اینکه، تقوای خدای سبحان عبارت شد از اینکه، خدای تعالی اطاعت بشود و
معصیت نشود. و
بنده او در همه احوال برای او
خاضع گردد. چه اینکه او نعمتش بدهد و چه اینکه ندهد (و یا از دستش بگیرد.) این معنای کلمه تقوا بود. ولی اگر این کلمه با قید حق تقوا اعتبار شود با در نظر گرفتن اینکه حق التقوی، آن تقوایی است که مشوب با باطل و فاسدی از سنخ خودش نباشد. قهرا حق التقوی عبارت خواهد شد از
عبودیت خالص، عبودیتی که مخلوط با انانیت و
غفلت نباشد. سادهتر بگویم: عبارت خواهد شد از پرستش خدای تعالی فقط بدون اینکه مخلوط باشد با پرستش هوای خویش، و یا غفلت از مقام ربوبی. و چنین پرستشی عبارت است از اطاعت بدون معصیت و شکر بدون
کفران، و یا دائمی بدون فراموشی، و این حالت، همان
اسلام حقیقی است البته درجه عالی از اسلام. و بنابراین، برگشت معنای جمله: و لا تموتن الا و انتم مسلمون، همانند این است که فرموده باشد: این حالت را یعنی حق التقوی را هم چنان حفظ کنید تا مرگتان فرا رسد.
توجه به بازگشت همه چیز به سوی خداوند، زمینه
تسلیم شدن در برابر او است:
یـایها الذین ءامنوا ادخلوا فی السلم کافة... • ... الی الله ترجع الامور.
ای کسانی که ایمان آوردهاید همگی در
صلح و آشتی درآیید! ...
و همه کارها به سوی
خدا باز میگردد.
در اینجا روی سخن به
پیامبر صلیاللهعلیهوآله است و در واقع به دنبال بحث آیه قبل که میفرمود آیا این همه نشانهها و دلایل روشن برای جلوگیری از لغزش آدمی و رهایی او از چنگال عدو مبین یعنی
شیطان کافی نیست، خداوند در این آیه میفرماید: آیا آنها
انتظار دارند که خداوند و
فرشتگان در سایههای ابرها به سوی آنها بیایند، و دلایل دیگری در اختیارشان بگذارند با اینکه چنین چیزی محال است و به فرض که محال نباشد چه ضرورتی دارد (هل ینظرون الا ان یاتیهم الله فی ظلل من الغمام و الملائکة). در حالی که کار پایان یافته است (و قضی الامر). و در پایان آیه، میفرماید: و همه کارها به سوی خدا باز میگردد (و الی الله ترجع الامور). امور مربوط به ارسال
پیامبران و نزول
کتابهای آسمانی و تبیین حقایق بازگشت به او میکند همانگونه که امر
حساب و مجازات و
کیفر و پاداش به او باز میگردد.
و الی الله ترجع الامور... یعنی
سؤال از اعمال و مجازات بر آنها و همه چیز بسوی
خدا باز میگردد هم چنان که همه چیز در آغاز برای خدا بود و در
دنیا بعضی از امور را مردم
مالک شد بر برخی امور
قدرت و تسلط یافتند اما همه آنها بدون استثناء در
حشر بار دیگر بسوی او برمیگردد که در آنجا هیچ کس مالک چیزی نیست بعضی گفتهاند معنای آیه اینست که: امور دنیا و
آخرت همه بسوی خدا برمیگردد.
توجه به گستردگی
نعمتهای خداوند، زمینه تسلیم شدن در برابر
حق میشود:
والله جعل لکم مما خلق ظـلـلا وجعل لکم من الجبال اکنـنـا وجعل لکم سربیل تقیکم الحر وسربیل تقیکم باسکم کذلک یتم
نعمته علیکم لعلکم تسلمون.
و (نیز) خداوند از آنچه آفریده است سایههایی برای شما قرار داده و از کوهها پناهگاههایی و برای شما پیراهنهایی آفریده، که شما را از
گرما (و
سرما) حفظ میکند و پیراهنهایی که به هنگام
جنگ، حافظ شماست این گونه نعمتهایش را بر شما کامل میکند، شاید تسلیم فرمان او شوید!
مؤمن از
تنعم به هر
نعمتی از دو
نعمت جسمانی (بهره مادی) و روحانی (معرفت
منعم) بهرهمند است. لیکن حق مطلب این است که
نعمت دو اعتبار دارد، یکی اعتبار اینکه
ناعم و ملایم حال
منعم علیه است، و از این جهت که در صراط
تکوین و
رشد و
سعادت جسمانی و بدنیش بدان نیازمند است، و یکی از این جهت که
منعم علیه در صراط
تشریع یعنی سعادت روحی و انسانیش به آن احتیاج دارد، و وجود
نعمت باعث
معرفت او به
نعمت سپس به
منعم و در آخر
ایمان به
خدا و
رسول و
روز جزا میشود، و باعث میشود که
انسان آن
نعمت را در
راه مرضات خدای تعالی مصرف نماید، شخصی که ایمان به خدا و رسولش دارد هر دو
نعمت را دارد، هم جسمانیش را و هم روحانیش را، ولی
کافر به یک
نعمت،
منعم است، آنهم
نعمت مادی و دنیوی است و از دیگری محروم است، در کلام خدای سبحان شواهد زیادی بر این دو اعتبار هست پس نمیتوان سخن جبریان را پذیرفت و گفت که خدا بر
کافران هیچ
نعمتی نداده.
اکنون خداوند به بیان
نعمتهای دیگر پرداخته، میفرماید: و الله جعل لکم مما خلق ظلالا: خداوند از درختها و بناها برای شما سایهها، به وجود آورد، تا در پناه آنها از سرما و گرما محفوظ بمانید. و جعل لکم من الجبال اکنانا: و در کوهها غارها و پناهگاههایی قرار داد که در آنجا منزل گیرید. و جعل لکم سرابیل تقیکم الحر:
ابن عباس و قتاده گویند: یعنی برای شما پیرانهایی از
پنبه و
کتان و
پشم قرار داد تا شما را از گرما و سرما حفظ کند. در اینجا فقط حفظ از گرما را یاد کرد با اینکه از لباسها بیشتر برای حفظ از سرما استفاده میشود، نه گرما، زیرا هر چه از گرما مردم را حفظ کند، از سرما نیز حفظ میکند، وانگهی مردم
عرب بیشتر با گرما مواجه بودند نه سرما، بنابراین به چیزی احتیاج داشتند که جلو گرما را بگیرد، نه جلو سرما را. این مطلب از عطاست. علاوه بر این، عرب، با ذکر یکی از دو چیز، از دومی
چشم پوشی میکند، زیرا معلوم است.
و سرابیل تقیکم باسکم: و برای شما جامههایی آهنین (یعنی زرهها) قرار داد تا شما را از ضرب تیر و تیغ و نیزه
دشمن حفظ کند. کذلک یتم
نعمته علیکم لعلکم تسلمون: اینطور خداوند
نعمتهای
دنیا را بر شما تمام میکند، شاید بدانید (ای اهل
مکه) که جز خدا کسی بر اینکارها قادر نیست و او را به یکتایی بپرستید و پیامبرش را
تصدیق کنید.
اعتقاد به
توحید، زمینه دیگزی برای تسلیم شدن در برابر خداوند است:
ولکل امة جعلنا منسکـا لیذکروا اسم الله علی ما رزقهم من بهیمة
الانعـم فالـهکم الـه واحد فله اسلموا وبشر المخبتین.
برای هر امتی قربانگاهی قرار دادیم، تا نام
خدا را (به هنگام
قربانی) بر چهارپایانی که به آنان
روزی دادهایم ببرند، و خدای شما معبود واحدی است در برابر (فرمان) او تسلیم شوید و
بشارت ده متواضعان و تسلیم شوندگان را.
کلمه منسک،
مصدر میمی، و
اسم زمان و
مکان است از نسک و در اینجا از ظاهر جمله: لیذکروا اسم الله، بر میآید که مصدر میمی و به معنای
عبادت باشد، عبادتی که مشتمل بر قربانی و
ذبح هم هست. و معنایش این است که: ما در امتهای گذشته آنهایی که ایمان داشتند، عبادتی با پیشکش قربانی قرار داده بودیم تا آنان نیز نام خدا را بر بهیمه
انعام که خدایشان روزی کرده بود ببرند. و خلاصه شما پیروان
ابراهیم اولین امتی نیستید که قربانی برایتان مقرر شده بلکه برای قبل از شما هم مقرر شده بود.
فالهکم اله واحد فله اسلموا، یعنی وقتی خدای شما همان خدایی باشد که برای امتهای گذشته نیز
احکام شما را
تشریع کرده، پس بدانید که معبود شما و آن امتها یکی است پس
اسلام بیاورید، تسلیمش شوید به اینکه
عمل خود را خالص و تنها برای او به جا بیاورید، و در قربانیهای خود به خدایی دیگر تقرب مجویید. بنابراین، حرف فاء، در جمله فالهکم، برای تفریع سبب بر مسبب، و در جمله فله اسلموا، برای تفریع مسبب بر سبب است. و بشر المخبتین، در این جمله اشارهای است به اینکه هر که برای خدا در حج خود اسلام و
اخلاص داشته باشد او از مخبتین است.
اعتقاد به توحید ربوبی، زمینه تسلیم شدن در برابر پروردگار
جهان است:
اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العــلمین.
در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! (و در برابر
حق، تسلیم باش! او فرمان پروردگار را، از
جان و دل پذیرفت و) گفت: «در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم.»
قل اندعوا من دون الله ما لا ینفعنا ولا یضرنا ونرد علی اعقابنا بعد اذ هدنا الله... امرنا لنسلم لرب العــلمین.
بگو: «آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم (و
عبادت کنیم) که نه سودی به حال
مال دارد، نه زیانی و (به این ترتیب،) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را
هدایت کرده است؟! ... و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم.
ربوبیت خداوند بر همه هستی، زمینه ساز تسلیم در برابر او:
اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العــلمین.
مقام اصطفاء عینا همان مقام اسلام است، و
شاهد بر آن آیه: (اذ قال له ربه: اسلم قال: اسلمت لرب العالمین) است، که از ظاهرش بر میآید ظرف (اذ- زمانی که) متعلق است بجمله (اصطفیناه) در نتیجه معنا چنین میشود اصطفاء
ابراهیم در زمانی بود که پروردگارش به او گفت: اسلام آور، و او هم برای خدای رب العالمین اسلام آورد پس جمله: (اذ قال له ربه: اسلم قال: اسلمت لرب العالمین)، به منزله تفسیری است برای جمله: (اصطفیناه).
آیه بعد به عنوان تاکید به یکی دیگر از ویژگیهای صفات برگزیده ابراهیم که در واقع ریشه بقیه صفات او است اشاره کرده میگوید: به خاطر بیاورید هنگامی را که پروردگار به او گفت در برابر فرمان من تسلیم باش، او گفت در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم (اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین).
آری ابراهیم آن مرد فداکار و ایثارگر هنگامی که ندای
فطرت را از درون خود میشنود که پروردگار به او فرمان تسلیم باش، میدهد او تسلیم کامل خدا میشود، ابراهیم با
فکر و
درک خود مییابد و میبیند که ستارگان و
ماه و
خورشید همه
غروب و افول دارند و محکوم قوانین آفرینشند، لذا میگوید: اینها خدای من نیستند انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین: من روی خود را به سوی خدایی کردم که آسمانها و
زمین را آفرید و در این
راه عقیده خود را خالص کردم و من از
مشرکان نیستم.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۹۹، برگرفته از مقاله «زمینههای تسلیم».