ریشهیابی جامعهشناختی بیحجابی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پدیده بیحجابی که گونهای انحراف و کجروی
اجتماعی به شمار میرود، از دید
جامعهشناختی، عمل انحرافی و کجروانه را صرفنظر از شدت و ضعف آن میتوان با ویژگیهایی همچون مخالفت با ارزشها و هنجارها، نقض
عرف و رسوم پذیرفته شده، ناهمگونی با انتظارات
جامعه و
فرهنگ غالب، نامتعارف بودن، حساسیت برانگیزی و واکنشزایی، ارزش منفی داشتن، اخلالگری در نظم آیینی و آماج نیروهای نظارتی و کنترلی
جامعه قرار گرفتن، میتوان تشخیص داد.
یکی از آسیبهای
اجتماعی کم و بیش رایج در
جامعه ما، مسئله بیحجابی و بدحجابی است. پدیدهای که ظهور هر چند ضعیف آن نیز با توجه به پیشینه فرهنگی، الگوی آموزشی و تربیتی غالب، حساسیتهای وجدان
جمعی، مراقبت و کنترل افکار عمومی، سیاستهای فرهنگی نظام و غیره بسیار غیرمنتظره و مستبعد مینماید. بیشک، این پدیده نیز همچون سایر پدیدههای فرهنگی
اجتماعی از علل و عوامل آشکار و پنهان متعددی ناشی شده است.
این نوشتار، از منظری عام و با رویکردی بیشتر
جامعهشناختی به شناسایی و تحلیل علل مؤثر در شکلگیری و بقای این پدیده پرداخته است. در پایان نیز
مجموعهای از سیاستها و راهکارهای بایسته که اجرای دقیق آنها در کنار سایر تمهیدات بالقوه میتواند از رشد روزافزون این معضل جلوگیری کند و همگان را در خصوص مبارزه ریشهای با آن حساس سازد؛ و پژوهشگران را در دستیابی به حقیقت و زوایای بحث یاری رساند؛ به دست داده شده است. الگوی
پوشش، هنجار، بیحجابی، کجروی،
جامعهپذیری، اشاعه فرهنگی،
مدگرایی، کنترل
اجتماعی، کارکرد.
یکی از
هنجارهای کهن و سنت های ملی و دینی دیر پای
جامعه ایران اسلامی، سنت
حجاب و پوشش کامل زنان هنگام حضور در
اجتماع است. این هنجار در منطق
دین، طیف گستردهای از رفتارهای مختلف از پوشش کامل اندام به استثنای مواضع خاص گرفته تا شیوه گفتار، نگاه، راه رفتن، استفاده از
زیورآلات، آرایش کردن و کاربرد مواد خوش بوکننده را دربرمی گیرد. افزون بر آن، به برخی امور حاشیه ای همچون نوع دوخت، جنس لباس، رنگ و تناسب لباس با سن فرد نیز ارتباط مییابد. از اینرو، حجاب کامل به معنای رعایت دقیق این
مجموعه، متناسب با عرف
اجتماعی و نقض کامل آن نشانه بیحجابی است. رفتار فرد باحجاب به دلیل رعایت معیارها و ضوابط و همسویی با ارزشهای
اجتماعی با واکنشهای مثبت و رفتار بدحجابان و بیحجابان با واکنشهای منفی
اجتماعی روبه رو میشود.
پدیده بیحجابی که گونهای انحراف و کجروی
اجتماعی به شمار میرود، پدیدهای است که
جامعه ایران در سالهای پس از پیروزی
انقلاب اسلامی، در برخی شهرهای بزرگ و بهویژه در میان برخی گروههای
جامعه با آن روبه رو بوده است. با وجود رخ دادن دگرگونیهای بنیادین در سطوح مختلف
اجتماعی و فرهنگی و توفیق نسبی در زدودن برخی مظاهر فرهنگ بیگانه،
حکومت تاکنون نتوانسته است این معضل
اجتماعی را به شکلی معقول حل کند و به این ضرورت فرهنگی و خواست همگانی، پاسخی شایسته بدهد. چه عواملی در شکلگیری این معضل مؤثر بوده و هستند و چرا تاکنون، با وجود حساسیتهای شدید فرهنگی و اقدامات سازمانی، توفیق چندانی حاصل نشده است و چه موانعی برای درمان چنین معضلی وجود دارد. این نوشتار با هدف شناخت این معضل و تبیین چرایی و جست وجوی دلایل شکلگیری و بقای آن از دیدگاه
جامعهشناختی، به صورت کتابخانهای و با تحلیل پژوهشهای انجام شده و مشاهدههای میدانی نگاشته شده است.
الگوی پوشش و کیفیت لباس در هر
جامعه، بیش از آنکه از شرایط اقلیمی، موقعیت تمدنی، اوضاع اقتصادی، نظام سیاسی، موقعیت سنی، جنسی و شغلی افراد، خواستههای شخصی و زیباشناختی افراد اثر بپذیرد، از ساختار باورها، ارزشها، هنجارها، ایدئولوژیها، الگوها، آداب و عادتها و سلیقههای گروهی اثر میپذیرد. لباس، نشان دهنده ناخودآگاه فرهنگی
جامعه است. لباس پوشیدن، نشانه
اجتماعی بودن انسان است و مانند دیگر جنبههای
اجتماعی بودن انسان بر اساس ارزشها و
هنجارهای اجتماعی و انتظارات
جمعی، شکل مییابد. ضرورت همنوایی با اقتضاهای فرهنگ غالب و رعایت انتظارات
جمعی، کمترین هزینهای است که زندگی
اجتماعی در ساحت های مختلف بر افراد تحمیل میکند. این همنوایی برخلاف تصویر خام و ابتدایی آن، به معنای پذیرش قطعی اشکال متعین و تمکین بیچون و چرا در برابر الزامات انعطافناپذیر و تسلیم شدن در برابر
اراده و خواست
جمعی نیست، بلکه به معنای همنوایی صوری، تشبه و همآوایی ظاهری و تخلف نکردن آشکار از حداقلهای هنجاری
جامعه است. در حوزه پوشش نیز
جامعه، انتظار خویش را نه در چارچوب قالبهای معین، بلکه در قالب گزینههای متنوعی مطرح ساخته است که امکان اعمال گزینشهای فردی همواره وجود خواهد داشت.
در
جامعه ما، به دلیل حساسیتهای خاص درباره الگوی پوشش بانوان گزینههای محدودتری فراروی آنها قرار دارد و دخالت سلیقه کمتر است. به دلیل الزامات ارزشی و هنجاری
جامعه، پوشش، اجباری و گریزناپذیر است و افراد در هر شرایطی باید از آن برخوردار باشند. رعایت این حداقل، نیازمند حضور و مشارکت
اجتماعی است و رعایت نکردن آن، به عنوان تخلف
اجتماعی، واکنشهایی را برخواهد انگیخت. درجه این واکنش را میزان حساسیت و آستانه صبر
جامعه تعیین خواهد کرد. هر
جامعه بهطور متوسط، از میزانی از تخلف و ناهمسویی، با نگاه به سطح انتظار، در همه عرصههای رفتاری از جمله پوشش، چشمپوشی و آن را تحمل میکند یا واکنش به آن را بنا به ملاحظاتی به تأخیر میاندازد. باید دانست اعضای
جامعه میان ارزشهای مسلط و ارزشهای ثانوی یا مدلهای پذیرفته شده و تحمیل شده، حق انتخاب اجمالی دارند. پیوستگی با هنجارها و ارزشهای
جمعی اجباری نیست، بلکه موجب ایجاد محدودیت در مسیر انتخاب و تصمیم اعضای
اجتماع خواهد شد. همنوایی نسبی با محیطی معین، همواره با امکان استفاده از حاشیه
آزادی و برخورداری از خودمختاری همراه خواهد بود. از اینرو، رخ دادن رفتارهای ناهمخوان و ناهمسو با انتظارات
جامعه و ظرفیتهای هنجاری آن، چندان خلاف انتظار نیست.
نابهنجار دانستن یک رفتار هنگامی عقلانی است که از قبل، شکل قاعدهمند آن متناسب با معیارهای مشخص، معلوم شده باشد. از این رو، معرفی قلمرو حجاب مقدم بر تعیین حدود نقیض آن؛ یعنی بیحجابی است. حجاب از رفتارهای بهنجار و ارزشی و از ضروریات و مسلّمات
اسلام است. بر اساس آن چه در رسالههای عملیه مراجع تقلید بیان شده و قوانین موجود کم و بیش با ارجاع به آن تنظیم و
تصویب شده و عرف عام
جامعه بر اساس آن رقم خورده، حجاب در قالب هنجاری زیر صورتبندی شده است:
زن باید بدن خود را از
نامحرم بپوشاند، بلکه
احتیاط واجب آن است که بدن و موی خود را از پسری هم که بالغ نشده، ولی خوب و بد را میفهمد و به حدی رسیده که مورد نظر شهوانی است بپوشاند.
البته گردی صورت و دستها تا مچ از این قاعده مستثنا است.
با توجه به مباحث یادشده، بیحجابی به معنای نداشتن پوشش متناسب با استانداردهای متعارف عرف عام و الگوی برگرفته از
فقه اسلامی است. از اینرو، پوشیدن لباسهای تنگ، بدن نما، تحریک کننده و بدشکل، پوشیده نبودن برخی مواضع نیازمند پوشش، آرایش نامناسب و نداشتن
وقار لازم در
اجتماع را میتوان در مقوله بدحجابی گنجاند. در این میان، برجستهترین مصداق بیحجابی که همگان تلقی مشترکی از آن دارند، به پوشش برمیگردد و همان نداشتن پوشش مناسب است. به عبارت دیگر، اگر بیحجابی را پدیدهای دارای جلوههای متنوع بدانیم، آنچه پیش از هر چیز از این واژه به
ذهن میرسد، نداشتن پوشش مناسب است.
آسیبشناسی حجاب بدین شرح هست:
از منظر آسیب شناختی، بیحجابی از مصداقهای انحراف و کجروی است. بیحجابی، رفتاری ناسازگار با هنجارها و انتظارات
جامعه،
خلاف فرهنگ جاری و قانونمندیها و انتظارات مطلوب
جامعه و موجب تنشها و تضادهایی است که به نگرشهای سرزنشآمیز میانجامد و واکنشهایی نظیر مجازات،
طرد و
انزوا را به همراه دارد.
به تعبیر دیگر، هرگاه «رفتار افراد
جامعه با هنجارها، ارزشها و عقاید
اجتماعی جامعه در
تعارض و
تضاد باشد، رفتار
اجتماعی، رفتاری نابهنجار خواهد بود؛ زیرا بین خواستهها، نیازها و آرمانهای
اجتماعی سیستم موجود و افراد
جامعه هماهنگی دیده نمیشود و در این حالت، روابط
اجتماعی، تنشزا و ستیزآمیز است.»
از دید
جامعهشناختی، عمل انحرافی و کجروانه را صرفنظر از شدت و ضعف آن میتوان با ویژگیهایی همچون مخالفت با ارزشها و هنجارها، نقض
عرف و رسوم پذیرفته شده، ناهمگونی با انتظارات
جامعه و فرهنگ غالب، نامتعارف بودن، حساسیت برانگیزی و واکنشزایی، ارزش منفی داشتن، اخلالگری در نظم آیینی و آماج نیروهای نظارتی و کنترلی
جامعه قرار گرفتن، میتوان تشخیص داد.
از منظر حقوقی نیز ناهمسویی یا مخالفت با
هنجارهای قانونی معتبر
جامعه،
جرم و سزاوار مجازاتهای متناسب خواهد بود. از اینرو، نقض قانون مملکتی در اثر عمل خارجی، در صورتی که انجام وظیفه و یا اعمال حقی، آن را تجویز نکند و مستوجب مجازات هم باشد، جرم نامیده میشود.
قانون مجازات اسلامی، در تبصره ماده ۶۳۸ در بیان جرایم ضد عفت و
اخلاق عمومی، بیحجابی را جرم سزاوار مجازات شمرده است و مینویسد: زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی، ظاهر شوند، به
حبس از ده روز تا دو ماه یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد. در قانون رسیدگی به تخلفات استفاده کنندگان البسه خلاف
شرع «مصوب ۲۸/۱۲/۱۳۶۵» مجلس شورای اسلامی و نیز ماده ۴ قانون البسه مبتذل در بیانی مشابه آمده است:«کسانی که در انظار عمومی، وضع پوشیدن لباس و آرایش آنان خلاف شرع و یا موجب ترویج
فساد و هتک عفت عمومی باشد، توقیف و خارج از نوبت در دادگاه صالح، محاکمه و حسب مورد به یکی از مجازات ها محکوم میگردند. مجازات این اشخاص، حبس از سه ماه تا یک سال و جزای نقدی از یک میلیون و پانصد هزار ریال تا شش میلیون ریال و یا ۷۴ ضربه شلاق با یک یا دو مجازات مذکور میباشد.»
قانون تعزیرات اسلامی نیز بیحجابی را در کنار برخی رفتارهای همسنخ از جمله انحرافها، سزاوار برخورد قضایی دانسته است که آن رفتارها عبارتند از: رعایت نکردن حجاب در معابر عمومی «ماده ۶۳۸»، انجام فعل حرام «ماده ۶۳۸»، تشویق یا انجام فساد و
فحشا «ماده ۶۳۹»، استفاده از وسایلی که
عفت عمومی را جریحهدار میکند «ماده ۶۴۰» و هرگونه عملی که عفت عمومی را جریحهدار میسازد. «ماده ۶۴۰» از اینرو، بیحجابی به اعتبار نقض
هنجارهای اجتماعی، کجروی و انحراف و به اعتبار ناهمسویی و تخلف از قوانین نظام، جرم شمرده میشود.
برای بیحجابی، دلایل بسیاری را میتوان برشمرد. این عوامل را در یک تقسیمبندی کلی میتوان به بیولوژیکی یا روانی، فرهنگی،
اجتماعی و سیاسی تقسیم کرد. به عبارت دیگر، این پدیده را با ارجاع به چهار دسته عامل یاد شده به پنج صورت میتوان تبیین کرد. از آنجا که ملاک تبیین، بیان ارتباط علّی و معلولی (
تعلیل) میان پدیده هاست، نوع تبیین تابع نوع
علت خواهد بود. برای مثال، اگر علت از سنخ امور فرهنگی باشد، تبیین نیز فرهنگی خواهد بود. اکنون این موارد را برمیشماریم:
عوامل بیولوژیکی یا روانی، به زمینههای زیستی و خواستههای طبیعی فرد گفته میشود که معمولاً میان افراد مشترک است. از جمله زمینههای بیولوژیکی مرتبط با مقوله پوشش میتوان از میل به خودنمایی،
تبرّج،
تزیین،
تجمل،
خودآرایی، تمایل شدید به جلب توجه دیگران بهویژه در دوره جوانی، به رخ کشیدن زیباییها، میل به برانگیختن احساسات مثبت دیگران، کسب
آرامش و
امنیت در پرتو تحسین و تمجید دیگران،
لذتجویی، میل به تظاهرات جنسی و جلب جنس مخالف، نیاز به ابراز وجود و متمایز نشان دادن خود و امیال مشابه نام برد. بدیهی است این سنخ تمایلها همچون دیگر تمایل های طبیعی، در پرتو
فرهنگ و نظام ارزشی
جامعه، شکل و جهت مییابند و در مجاری و قالبهای خاصی جلوهگر میشوند. به عبارت دیگر، این تمایلها در پرتو ترکیب طبیعت و فرهنگ، سامان خواهند یافت.
استاد
مرتضی مطهری در توضیح این گونه تمایلات مینویسد: « زن همیشه میخواهد مطلوب و معشوق مرد باشد. جلوهگریها، دلبریها و خودنماییهای زن همه برای جلب نظر مرد است. زن آن قدر که میخواهد مرد را عاشق دلخسته خویش کند، طالب وصال و لذت جنسی نیست. زن، مظهر جمال و مرد، مظهر شیفتگی است. تمایل مرد به نگاه کردن و
چشمچرانی است، نه به خودنمایی و برعکس، تمایل زن بیشتر به خودنمایی است، نه به چشمچرانی. و به همین جهت، تبرج از مختصات زنان است.»
بیگمان یکی از گونههای جلوهنمایی در نوع پوشش است. عوامل بیولوژیکی و روانی بیحجابی را میتوان چنین برشمرد:
برخی نظریههای روانشناختی انحراف، انحرافها و کجروی های افراد بهویژه جوانان را ناشی از اراده و تصمیم آگاهانه به هنجارشکنی، میل به برانگیختن واکنشهای
جمعی، پشت پا زدن به سنت های
اجتماعی یا تلاش برای جایگزینی ارزشهای فرهنگی نمیدانند، بلکه بیشتر نشانه احساس گرایی خام، هواخواهی، خودنمایی، لذتجویی و امثال آن میدانند. «نمیتوان تصور کرد که انسان همیشه به شکل عقلانی، اعمالی را انتخاب کرده و انجام میدهد. میتوان موارد زیادی از انحراف را در نظر گرفت که محاسبه و انتخاب سود و زیان در آن مطرح نیست. افراد ممکن است تحت تأثیر احساسات لحظهای یا عوامل غیرعقلانی مرتکب جرم و جنایت شوند. به طور قطع میتوان گفت که رفتار انسان از پیچیدگی زیادی برخوردار است.»
ییکی از نظریههای روان شناختی انحراف، نظریه موسوم به «اختلال شخصیت نمایشی» است. افراد مبتلا به این بیماری خواهان جلب توجه دیگران نسبت به خود هستند. آنان معمولاً مبتکر، نمایشگر، سرزنده و اغواگرند. مهمترین ویژگی مبتلایان به این اختلال، تمایل شدید به خودنمایی و جلب توجه است و برای تأمین این هدف، به کارهای غیرعادی از جمله پوشیدن لباسهای عجیب و جذاب، آرایشهای تند و نامتعارف و ژستهای نمایشی خاص دست میزنند. عواطف این افراد به شدت نمایشی و اغراقآمیز است. آنها شیفته مدهای جدید بوده و علاقهمندند تغییرهای جدید را تجربه کنند، بیآنکه واقعاً به این تغییرها نیازی داشته باشند. این نوع اختلال شخصیتی، هر چند با جلوهنماییهای متفاوت، میان زنان و مردان مشترک است و معمولاً در پایان دوره نوجوانی و اوایل دوره جوانی نمود و تظاهر بیشتری مییابد.
بر اساس این نظریه، دوشیزگان و بانوان جوانی که پیاپی و در راستای ارضای تمایل سیریناپذیر خود به نوگرایی و تنوعخواهی، به استقبال الگوهای نورس میروند و مایلند همواره خود را در قالب فرمها و نقابهای جدید عرضه کنند، دچار اختلال شخصیتی هستند.
تبیین «بیحجابی» هنگامی فرهنگی خواهد بود که «علل» «متغیرهای مستقل» یا فرآیند «زنجیره متغیرهای مستقل به علاوه متغیرهای میانجی و واسطهای» این پدیده همگی از سنخ فرهنگ «معانی نمادین همچون باورها، ارزشها، هنجارها، نمادها، نگرش ها، ایدئولوژیها وغیره.» باشند. به عبارت دیگر، تبیین فرهنگی به ایدهها و انگیزههای کنشگران و مفاد معنوی یا فرهنگی آنها «مثل
مذهب و
ایدئولوژی» و در یک کلام، با ذهنیت کنشگران
اجتماعی کار دارند. امور فرهنگی هر چند ذهنیاند، شخصی و فردی نیستند و نقش آفرینی نمادین آنها که لازمه ارتباط و تعامل میان افراد است، بر
اجتماعی بودنشان دلالت دارد.
اساس
جامعهپذیری بر این واقعیت استوار است که
انسان به صورت کانونی از استعدادها و سرمایههای وجودی بالقوه به دنیای
اجتماعی پا میگذارد و از راه تعامل مستمر با محیط و درونریزی
مجموعهای از باورها، نگرشها، ارزشها، خواستهها، آرمانها، هدفها، رسوم، قواعد و هنجارها از طریق کارگزاران ویژه همچون خانواده، گروههای دوستی، محیطهای آموزشی، وسایل ارتباط
جمعی، محیطهای کاری،
مطبوعات، کانونهای مذهبی و مانند آن، به تدریج به انسانی بالفعل تبدیل میشود. این فرآیند تعطیلناپذیر، از اولین مراحل
زندگی آغاز میشود و تا پایان
عمر ادامه خواهد داشت.
جامعهپذیری، دو فرآیند مکمّل یعنی انتقال میراث فرهنگی
اجتماعی و
رشد و تکامل شخصیت فردی را دربرمی گیرد.
جامعهشناسان، بسیاری از انحرافهای
اجتماعی را به کاستیها و ضعف این فرآیند مهم شخصیتساز مستند میدانند. بدون شک، بدحجابی دختران و زنان در سن بالا نیز در نارساییهای این فرآیند و القاهای محیط خانواده، دوستان، محیطهای آموزشی، رسانه
جمعی و محیط عمومی ریشه دارد.
رسوبات فرهنگی به جا مانده از اعمال سیاستهای دستوری ناسنجیده گذشته همچون قضیه کشف حجاب و سیاستهای ژریم طاغوت برای گسترش و نهادینه کردن آن در ذهنیت فرهنگی و اصرار برخی علاقه مندان به پاس داشت و
استمرار آن از طریق پیوست های میان نسلی نیز در این زمینه نقش داشته است. اجرای این سیاست تخریبی در یک دوره چهل ساله آن هم با انگیزههای کینهتوزانه، موقعیت حجاب را به شدت تضعیف کرده است.
محمود جم، وزیر کشور کابینه
محمدعلی فروغی در خاطرات خود به نقل از
رضاشاه پهلوی مینویسد: این
چادر و چاقچورها را چه طور میشود از بین برد؟ دو سال است که این موضوع، فکر مرا به خود مشغول داشته. از وقتی که به
ترکیه رفتم و زن های آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار میکنند، دیگر از هر چه زن چادری بود، بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم ماست. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط با آن نشتر زد و از بینش برد. من مدتی است به این فکر هستم که زن ایرانی در قفس سیاه دست و پایش بسته است. بین او و
مرد یک دریا فاصله وجود دارد. باید این فاصله را از بین ببریم. مگر زن چی از مرد کمتر دارد. او باید پابه پای مرد وارد زندگی شود.
ترسیم تصویر یک مسلمان محجبه، یکی از رایجترین شیوههای رسانههای غربی برای مشکل دار معرفی کردن اسلام است. با نگاهی اجمالی به سخنان غربیها در مورد حجاب میتوان دریافت که آنها معتقدند حجاب، نشانه ظلم اسلام به زنان است. با نگاهی گذرا به نوشتههای غربیها میبینیم که آنها برای توصیف حجاب زنان مسلمان از واژههایی چون
کفن، لباس مزور و حجب و حیای سیاه استفاده میکنند. به طور کلی، واکنشهای غرب نسبت به حجاب در یکی از دو دسته زیر قرار میگیرد; دسته اول، تفسیری کینهتوزانه از حجاب است که آن را نشانه آشکار ظلم اسلام به زنان میداند و دسته دوم، دیدگاهی خیالپردازانه است که حجاب را جزئی از سنن بیگانه شرقی میداند که خواهان فروکشکردن
لذت جنسی است.
تغییر لباس همواره پیامد تغییر یک فرهنگ است و انسان تا با فرهنگ خود وداع نکند، نمیتواند با لباس خود وداع کند و تا فرهنگ یک قوم را نپذیرد، لباس آنان را به تن نمیکند. درست به همین دلیل است که در
احادیث ما آمده است که «من تشبَّه بقومٍ فهو منهم؛ هر که خود را به گروهی شبیه سازد، هم از آن گروه است.»
لباس هر انسان،
پرچم کشور وجود اوست. پرچمی است که او بر سر در خانه وجود خود نصب کرده است و با آن اعلام میکند که از کدام فرهنگ تبعیت میکند، هم چنانکه هر ملتی با وفاداری و احترام به پرچم خود،
اعتقاد خود را به هویت ملی و سیاسی خود ابراز میکند. هر انسان نیز مادام که به یک سلسله ارزشها و بینش ها، معتقد و دل بسته باشد، لباس متناسب با آن ارزشها و بینشها را از تن به در نخواهد کرد.
تردیدی نیست که افراد در مورد اعتقاد به ارزشها و
هنجارهای اجتماعی و رعایت قوانین و مقررات معمول، موقعیت متفاوتی دارند. به طور طبیعی، درجه التزام و همنوایی را میزان اعتقاد فرد تعیین میکند. کسی که به هر دلیل، به یک نظام هنجاری اعتقادی نداشته باشد، در همنوایی و پیروی از آن نیز تعهدی احساس نخواهد کرد.
دیوید متزا همانند دیگر پدیدارشناسان بر این باور است که برای درک کجروی باید به ذهن فاعل و زندگی فلسفی درونی او مراجعه کرد. کجروی اصولاً کاربرد اعتقاد در عمل است. فرد کجرو از ارزشهایی پنهانی پیروی میکند که هر چند با ارزشهای مرسوم در
جامعه رابطه دارند، ولی به شکل متفاوتی پذیرفته شده اند.
برخی تحلیلگران فرهنگی بر این باورند که
جامعه ما مسخر سه جریان مختلط فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی است که در عرصههای مختلف با نسبتهای ترکیبی متفاوت حضور دارند و خودنمایی میکنند. در سالهای اولیه پس از پیروزی
انقلاب، هر چند بعد اسلامی فرهنگ، گسترش و چیرگی در خور توجهی یافت، به مرور زمان و تحت تأثیر برخی رخ دادها، دو لایه به حاشیه رانده شده دوباره به صحنه آمدند و در قالبهای دیگری بازتولید شدند. اولین نتیجه حاصل از زیستن در چنین فضای مختلطی، هویتیابی چندگانه و پیامدهای شخصیتی رفتاری آن است. «جوان ایرانی دچار نامتعادلی و ناهمخوانی در آگاهیهای خود شده و با ایجاد شدن تزلزل در شخصیت که ناشی از آگاهیهای ناکافی یا متضاد است، دچار بحران هویت میشود. برخی از نشانه های این بحران چنین است: کاستهشدن تمایلات دینی و مذهبی در جوانان که بارزترین این امر، در کم توجهی آنها به
مسائل شرعی در
اجتماع، افزایش روی آوردن به موسیقیهای غربی، زیادشدن فاصله آنها نسبت به تعهدات
اجتماعی و خانوادگی، گسترش خانوادههای هسته ای، روی آوردن به مدل ها و آرایشهای ظاهری غربی همه اینها ناشی از گسستگی هویتی جوانان با هویتی پایا وپویاست.»
وجود برخی ذهنیتها مانع درک دقیق فلسفه وجودی حجاب و التزام به رعایت آن شده است. این موارد را میتوان چنین برشمرد: حجاب، یادگار دوران گذشته و مقولهای تاریخ مصرف گذشته؛ حجاب، محصول احساس
حقارت ناشی از تبعیضهای خانوادگی؛ حجاب، محصول اصول اخلاقی و انضباطی مردسالار سنتی؛ حجاب، نماد ضعف کنترل و خویشتنداری مرد؛ حجاب، محصول علاقهمندی زن به
ریاضت و
رهبانیت؛ حجاب، وسیلهای برای سرکوب تمایلات طبیعی؛ الزام به حجاب، منافی حقوق
اجتماعی و آزادی زن؛ حجاب، یادگار دوره نبود امنیت
اجتماعی برای زن؛ بیحجابی را جرم نه که گناه پنداشتن؛ تقدّم جنبه آرایشی لباس بر جنبه پوششی آن «حال آنکه الزام به حجاب، جنبه پوششی لباس را بر جنبه آرایشی آن مقدّم داشته است.»؛ حجاب، رسمی فرهنگی، عرفی، متغیر و تابع زمان و مکان؛ حجاب، از نمادهای
عفاف سفارش شده برای زن به عنوان یک مقوله روانی، آن هم نه تنها نماد ممکن و نه برترین آن؛ حجاب، الزامی صرفاً دینی و تکلیفی برای مؤمنان، نه عموم تودهها؛ حجاب، امری فردی و معاف از الزامات
اجتماعی و حکومتی؛ حجاب، محصور کردن زنان در چادر و چاقچور با رنگهای تیره که مایه سلب نشاط و شور حیات از آنان و نابودی غریزه خودآرایی و زینتطلبی زنان است که عامل رونق بخشیدن به زندگی آنهاست؛ حجاب، عامل افزایش
حرص انسانها و التهاب بیشتر جنسی است چون (الانسان حریص علی ما منع.)
پذیرش هر یک از چنین پندارهایی به تنهایی میتواند پایه و بنیان حجاب را متزلزل سازد و انگیزه التزام به آن را تضعیف کند. در ادامه این بخش، ذکر نمونهای از این برداشتهای عصری و تفسیرهای عجیب و غریب بیمناسبت نخواهد بود: اگر حجاب، پاسخ به
تجاوز جنسی تعرض است، بازتابی از شرایط خشونت بار آن زمان نیز هست. بازتاب آن تفکر و شرایطی که بدن زن را به معنای دقیق کلمه، «عریان»، بیدفاع و آسیبپذیر میدانست. حجاب زنان آن طور که در مدینه در شرایط جنگ داخلی مطرح شد، نشان دهنده شرایط معابر عمومی است، یعنی جایی که در آن
زنا آزاد بود. اصطلاح تعرض به معنای
خشونت، فشار و محدودیت است. در گیرودار مبارزات، تنشها و کشمکشهای پیامبر میان این دو بینش، یعنی ایجاد
جامعهای که زنان بتوانند آزادانه در شهر حرکت کنند. زیرا در اسلام، کنترل
اجتماعی همان
ایمان است که امیال را مهار میکند و تفکر و شیوه منافقان که زنان را فقط وسیله (اعمال) خشونت و
حسادت محسوب میکردند، بینش دومی غالب شد. حجاب، نشاندهنده پیروزی منافقان بود.
یکی از برداشتهایی که شاید بیش از دیگر تلقیهای یاد شده، مستند منتقدان قرار گرفته، جنبه محدودسازی و مانع تراشی حجاب در فرآیند فعالیتهای
اجتماعی است. تردیدی نیست که حجاب بهویژه شکل کامل آن؛ یعنی چادر، محدودیتهایی را برای انجام برخی فعالیتها بر زن تحمیل میکند، ولی این محدودیت چندان بازدارنده نیست و با توجه به آثار مهم مترتب بر حجاب، پذیرش این نوع محدودیتها، توجیهپذیر خواهد بود. یونی ویکن در بیان دیدگاه برخی از اندیشمندان غرب نسبت به حجاب مینویسد: حجاب به خاطر محدودیتهایی که بر سر راه فعالیتها و استقلال زنان ایجاد میکند، ذاتاً سرکوبگر و در نتیجه، ظالمانه است.
استاد مطهری در پاسخ به این گونه شبههها مینویسد: اگر زن مرض نداشته باشد و نخواهد لخت بیرون بیاید، پوشیدن یک لباس ساده که تمام بدن و سر جز چهره و دو دست تا مچ را بپوشاند، مانع هیچ فعالیت بیرونی نخواهد بود، بلکه بر عکس، تبرّج و خودنمایی و پوشیدن لباسهای تنگ و مدهای رنگارنگ است که زن را به صورت موجودی مهمل و غیر فعال درمیآورد که باید تمام وقتش را مصروف حفظ پوزیسیون خود کند.
برخی
جامعهشناسان، کاهش انگیزه التزام عملی به رعایت حجاب شرعی و افزایش آمار بدحجابان و بیحجابان را ناشی از رویدادن برخی تحولات اساسی در نظام هنجاری
جامعه میدانند. (۸۶/۲درصد از پاسخ گویان (۱۵/۵ «۳۰/۴۰ «۴۰/۳) معتقد بودند که در سال ۶۵، عدم رعایت حجاب از نظر مردم عیب داشت. یعنی خانمها به علت اینکه احساس میکردند مردم از بیحجابی خوششان نمیآید و احتمال دارد به آنها به گونهای
توهین (مجازات) شود، بیشتر حجاب را رعایت مینمودند. این بدان معناست که در آن زمان، یک کنترل درونی در مورد ارزشهای انقلابی مذهبی وجود داشت و قبح آن نریخته بود و مسئولان مجبور نبودند با فشار، اجبار و توبیخ، اکثریت خانمها را به رعایت حجاب وادارند. برای سال ۷۱، این ارزیابی به ۴۱/۵ درصد میرسد. هم چنین ۸۱/۸ درصد از پاسخگویان معتقد بودند که مردم
جامعه در سال ۶۵ به خانمهای چادری احترام میگذاشتند، در حالی که این رقم برای سال ۷۱ به ۳۶/۸ درصد میرسد. در چنین وضعیتی، در شرایط بیمهری، سرکوب
اجتماعی و عکسالعملهای پرخاشگرانه به دارندگان نمادهای مذهبی، در واقع، نیاز به
احترام و
عزت نفس افراد خدشهدار میشود و آنها در پی کسب احترام، خود را با فشار هنجاری تطبیق داده، حجاب و ریش و دیگر سمبلهای مذهبی، نظیر رفتن به مسجد را کنار میگذارند.)
توجه نکردن به آثار و کارکردهای فردی و
اجتماعی حجاب و کارکردهای منفی رعایت نکردن آن، نقش بسیار مهمی در سرپیچی از آن دارد. منتسکیو در تحلیلی کارکردگرایانه مینویسد: از دست رفتن عفت زنان به قدری تأثیرات بد دارد و به اندازهای نواقص و معایب تولید میکند و طوری روح مردم را فاسد مینماید که اگر کشوری دچار آن گردد و این اصل مهم از بین برود، بدبختیهای زیادی از آن ناشی میگردد، به خصوص در حکومت
دموکراسی، از دست رفتن
عفت، بزرگترین بدبختیها و مفاسد را باعث میشود تا جایی که اساس حکومت را از بین خواهد برد. به این جهت، قانونگذاران خوب، عفت را توصیه و از زنان توقع وقار در اخلاق را دارند.
واقعیت این است که مستندات فراوانی در منابع معتبر فقهی وجود دارد که بیشتر مصادیق آن چه را امروز با عنوان (بدحجابی) ممنوع شناخته میشود،
مباح و
جایز دانسته است. از سوی دیگر، با وجود گسترش مصادیق ممنوعیت و محرومیت برای نحوه پوشش و آرایش زنان در قانون، عملاً در
جامعه، هر روز شاهد فراتر رفتن مرزهای حجاب از چارچوبهای یاد شده هستیم.
خودباختگی و خود کم پنداری در برخورد با فرهنگ غرب، تأکید افراطی بر ارزشهای مادی و ظاهرگرایانه، توجه به جنبههای بدنی و جسمی و
غفلت از ابعاد روحانی و معنوی در این بخش میگنجد.
شکاف فرهنگی میان نسلها، نبود الگوهای پوششی متنوع متناسب با نیازها و ضرورتهای عصری و انتظارات انسان معاصر و قرار گرفتن در معرض جریانهای فرهنگی ناهمگون، زندگی در وضعیت برزخی میان
سنتگرایی و
مدرنیسم و ابتلای قهری به تشویش هنجاری و الگویی.
توجه نکردن به مشاع بودن فضای
اجتماعی و حریم عمومی و ضرورت تامین انتظارات بین الاذهانی و ضعف بنیادهای فرهنگ دینی در حوزه باورها، ارزشها، هنجارها و رفتارها و تربیت اخلاقی متناسب با حساسیتهای دینی.
غلبه ذهنیت یا فرهنگ تشابه انگار و توجیه نکردن پذیرش تمایزات الگویی در حوزه پوشش و مدگرایی و تنوعخواهی و بیتوجهی به آیینهای تک هنجار سنتی و غلبه استحسانات زمانهپسند، کاهش سلطه والدین بر فرزندان، نپذیرفتن فرهنگ سنتی خانواده، تمایل به تکروی و الگوگزینی خودمختارانه،
نفرت از برخی فشارهای ناسنجیده خانوادههای مذهبی نیز یکی دیگر از عوامل فرهنگی بدحجابی است.
عوامل
اجتماعی بیشتر ناظر به عمل کرد محیط عمومی نهادها، سازمانها، گروهها و تعاملهای
اجتماعی است. بیشک، وجود کاستیها، آشفته کاریها و مشکلات خاص در روند فعالیت نهادهای
اجتماعی، در پیدایش بخشی از بیحجابی موجود مؤثر بوده است.
هنگامی که فرد به هر دلیل، از در ناسازگاری با گفتمان غالب بر
جامعه خویش برآمده باشد، به راحتی به نقض قواعد و معیارهای پذیرفته شده دست میزند. در بیشتر موارد، رفتارهای پاتولوژیک میتواند ناشی از سرخوردگی،
اضطراب و احساس ناامنی باشد که نزد دیگران، میل به اصلاح
اجتماعی یا نوآوری را سبب میشوند. در پس رفتارهای ضداجتماعی، نوعی عدم قبول
جامعه موجود قرار دارد.
به عبارت دیگر، ضعف تعلق و تعهد فرد به
جامعه، در قالب بیتوجهی به تمایلات و انتظارات
جمعی و نقض قواعد و
هنجارهای اجتماعی متعارف متبلور میشود.
مورد دیگری که مکمل مورد قبل است، این است که فرد در مواردی و به دلایل مختلفی، عمل کردن بر اساس ارزشها، هنجارها، الگوها و مدلهای رفتاری
جامعه آرمانی و ایدهآل خویش که به همنوایی و پذیرش جهانزیست آن تعلق خاطر عمیق دارد، بر قرینههای محیط خویش ترجیح میدهد. این همنوایی موضعی و فارغ از مساعدتهای محیطی، تنشهای روانی و فشارهای
اجتماعی سختی را متوجه فرد میسازد، ولی میتواند هرچند بهطور مصنوعی، ارضاکننده و اشتیاقزا باشد. شواهد موجود نشان میدهد که بیشتر افراد بدحجاب و بیحجاب، خواسته یا ناخواسته، به فرهنگ ها، نظامهای بینشی و گرایشی و الگوهایی دل بستهاند که با فرهنگ و ارزشها و قواعد مسلط و
جامعه اسلامی، تعارض دارند.
برخی صاحبنظران بر این باورند که افراد در
جامعه به تدریج و به صورت مشروط در نهادهای
اجتماعی مرسوم شرکت میکنند و به قواعد مربوط متعهد میشودند. مطلوبیت این همسویی از این روست که افراد از رهگذر آن، به منافع، نتایج، اعتبارات و امتیازات خاصی دست مییابند که دست رسی به آن به هیچ صورت دیگری، امکان ندارد. با این حال، تمایل بالقوه به انحراف و روگردانی از این تعهد همواره و در همه دورهها وجود دارد. آن چه این تعهدمندی را معقول میسازد و ادامه آن را تضمین میکند، وجود تناسب منطقی میان
مجموع هزینهها و نتایج آن از یک سو و بالابودن هزینههای تخلف از سوی دیگر است. در صورتی که افراد، در منطق محاسباتی خویش، به نتایج و امتیازات این تعهدمندی توجه نکنند یا تحت تأثیر القاهای
اجتماعی، همسویی و پیروی از ارزشها و
هنجارهای جمعی را تحمیلی و توجیهناپذیر بپندارند، رفته رفته تمایل به همسویی کاهش مییابد و تمایل به سرپیچی و طرح الگوهای جایگزین قوت میگیرد. بر هم خوردن این توازن از یک سو و میل به تنوعطلبی و لذتجویی از سوی دیگر، بهویژه در شرایطی که هزینه انحراف و تخلف ناچیز باشد، کشیدهشدن به انحراف را آسان میسازد.
کنترل
اجتماعی به عنوان نظام مکمّل
جامعهپذیری و تربیت
اجتماعی،
مجموعه سازوکارهایی است که
جامعه برای پاسداری از ارزشها و معیارهای پذیرفته شده و واداشتن اعضا به سازگاری و نیز و درهم شکستن ارادههای ناهمسو به شیوههای مختلف اعمال میکند. بخشی از این سازوکار به صورت رسمی با وضع و اجرای قوانین به وسیله کارگزاران مسئول; تنبیه متخلفان به تناسب درجه انحراف و بر اساس معیارهای مقرر و با نظارت ضابطهمند بر اوضاع فرهنگی و
اجتماعی و بخشی به صورت غیررسمی شامل
تذکر، توصیه،
تمسخر، طرد، تهدید موقعیت و اعتبار
اجتماعی و مانند آن اعمال میشود. بر اساس این نظریه،
جامعه هر قدر در فرآیند
جامعهپذیری و شکلگیری شخصیت افراد دقت به خرج دهد و نصاب تربیتی و اخلاقی و انضباط
اجتماعی بالایی را در نظر داشته باشد، از طراحی و اعمال ساختارهای نظارتی و کنترلی دقیق اعم از رسمی و غیررسمی گریزی نخواهد داشت; زیرا در هر
جامعه همواره افراد ناسازگار و متخلفی وجود دارد که میخواهند سرپیچی کنند. ضعف
جامعه در این مورد میتواند افراد متمایل به انحراف را جسور سازد و به وادی انحراف بکشاند. بیشک، بخشی از رفتار انحرافی بدحجابی و بیحجابی در
جامعه ما در کاستیهای موجود در سازوکارهای نظارتی ریشه دارد.
تبعیض و نابرابری از مشکلات دیرآشنای زنان در همه
جوامع انسانی از جمله ایران است. این مشکل در گذشته، به دلیل وضعیت خاص نظام
اجتماعی و موقعیت فرودین زنان و تحت تأثیر غلبه هژمونیک برخی ایدئولوژیهای توجیهی احساس نمیشد یا اگر احساس میشد، به دلیل وجود نداشتن مجاری لازم برای طرح خواستههای دموکراتیک، امکان پیگیری و اجرا نداشت و در هر حال، امیدی به رفع و زوال آن نمیرفت. در عصر و زمان حاضر و در پی ظهور برخی ایدئولوژیهای تشابه انگار، به تناسب خودآگاهی زنان و وضعیت نظامهای
اجتماعی آنها، همه تمایزهای تبعیض آمیز، به دست مایهای برای اعتراض و دادخواهی و ابراز نفرت و انزجار تبدیل شده است. برخی فمینیستهای رادیکال، کجروی زنان را ناشی از واکنش به
استثمار و بهرهکشیهای ظالمانه از آنها در عرصههای مختلف
اجتماعی از خانواده گرفته تا محیطهای کاری و سازمانهای هنری و اقتصادی میدانند. بعید نیست که بخشی از بیحجابی زنان در
جامعه ایران نیز آگاهانه یا ناآگاهانه، پژواک تحمل محرومیتها وتبعیضهای توجیهناپذیر متراکم در حافظه تاریخی آنها باشد.
گروه مرجع به گروهی گفته میشود که افراد در مقام مقایسه به آنها ارجاع میدهند، از آنها الگو میگیرند، آرزوهای خویش را در آنها تحقق یافته میبینند و مایلند برنامه زندگی خود را متناسب با تصویری که از ایشان دارند، تنظیم کنند. تنوع گروههای مرجع در عصر و زمان ما با توجه به نقش الگویی آن ا، از جمله زمینههای پراکندگی و تنوع ارزشها و
هنجارهای فرهنگی و لجام گسیختگیهای رفتاری شده است. درباره اثرپذیری تودهها از هنرپیشههای تلویزیونی در مقوله حجاب گفته شده است:
یکی از مهمترین سمبلهای مذهبی که بر روی رفتار مردم و ارزشهای آنها در شرایط بعد از انقلاب تأثیر داشته، حجاب و پوشش زنان است. این سمبل معرف میزان اعتقاد هنجاری (نه اعتقاد فردی) و میزان نفوذ نهاد مذهب در
جامعه است. در فیلم های مورد بررسی «در یک پژوهش»، سنجیده شد که هنرپیشهها تا چه اندازه با پوشش خود، این سمبل را گسترش میدهند یا برعکس کاهش آن را که به معنی تغییر ارزشهای مذهبی است،
تبلیغ مینمایند. البته میزان تأثیر و تبلیغ ارزشها و سمبلهای مذهبی به جذابیت پیامدهنده یا هنرپیشه بستگی دارد. اگر یک هنرپیشه بدقیافه و ( دافعه برانگیز) چادر سرش کند و یک هنرپیشه زیبا و مقبول جوانان، بیحجاب یا کمحجاب باشد، هر دو در جهت تغییر و تضعیف سمبلهای مذهبی در
جامعه کار میکنند. هنرپیشه بدقیافه با (حجاب) تداعی و متقارن میشود و به حجاب بار ارزشی منفی میدهد. هنرپیشه زیبا و مقبول به (کمحجابی) بار ارزشی مثبت میبخشد و در بینندگان این نوع پوشش را یک پوشش (خوب) و (مجاز) یا (مشروع) (Legitim) جلوه میدهد و از آن طریق در پی (همانندی) (Identification) و (تقلید) (Imitation) بینندگان از هنرپیشهها، این نوع پوشش در
جامعه رواج مییابد. در نتیجه، سمبلهای مذهبی کاهش مییابند و همراه با آنها ارزشها و اعتقادات مذهبی نیز تغییر میکنند.
نفوذ فرهنگ لیبرالیستی و سلطه جهان شمول
جامعه سرمایهداری و گسترش فرآیند جهانی شدن، بافت و ساختار سنتی
جامعه ایران را به شدت متزلزل ساخته و در فضایی برزخی میان سنت و
مدرنیسم در مداری پاندولی رها کرده است. ملموس ترین نمود این آشفتگی فرهنگی را در تظاهر رفتاری جوانها میتوان دید. برخی از این دگرگونی های فرهنگی که تحت تأثیر عناصر وارداتی رخ داده یا در حال رخ دادن است، عبارتند از: چیرگی فردگرایی و تقدم تمایلات فردی بر مصالح
جمعی، میل به اباحیگری و
تساهل و
تسامح،
تکثرگرایی، لذتجویی، تنوعخواهی، مُدگرایی،
تجربه حضور در محیطهای مختلط، افزایش تحریکات جنسی، احساس نیاز شدید به برقراری روابط جنسی تحت تأثیر افزایش تحریکات و التهابهای ناشی از رقیق شدن فاصله های جنسیتی، فاصله افتادن میان بلوغ طبیعی و بلوغ
اجتماعی، محدود شدن امکان
ازدواج در شرایط سنی مناسب، تحریک هیجانها با وجود محدودیت در مسیر ارضای درست آنها، آنومیک شدن فضای هنجاری به دلیل گسترش جریانهای فرهنگی و تجربه زیستن در فضاهای میان فرهنگی.
ابتذال در پوشش و آرایش از جمله نمودهایی است که تحت تأثیر این زمینهها و شرایط و دیگر عوامل محیطی بهویژه در میان اقشاری که اثرپذیری بیشتری دارند، جلوهگر شده است.
شبکههای ارتباطی و گروهایی که فرد درگیر تعامل پیوسته و مستقیم با آنهاست، نقش بسیاری در الگودهی و هنجارفرستی و تثبیت هنجارها ایفا میکند، بهویژه اگر فرد برای این ارتباط، ارزش و اعتبار خاصی قائل بوده و آثار و نتایج قابل توجهی برای وی داشته باشد. از برخی پژوهشها چنین برمیآید که همبستگی بالایی میان نوع پوشش مادر و دوستان فرد با پوشش خود فرد وجود دارد. ۹۰/۷ درصد دختران مادرانی که دارای پوشش روسری، مانتو و شلوار بودند چنین پوششی داشتند و ۵۰/۷ درصد فرزندان مادران چادری نیز پوششی مشابه داشتند. همچنین حدود ۷۰ درصد از دخترانی که صمیمیترین دوستانشان دارای چادر بودند، چنین پوششی را برگزیده بودند و ۷۳ درصد از دخترانی که نزدیکترین دوستانشان دارای روسری و مانتو و شلوار بودند، خود همینگونه بودند. متغیر دیگر، میزان مذهبی بودن والدین است که بر شکلگیری نگرش منفی یا مثبت فرزندان نسبت به حجاب کاملاً اثر دارد. براساس برخی پژوهشها، هر قدر والدین مذهبیتر باشند، نگرش دختران آنها به حجاب اسلامی مثبتتر است. از سوی دیگر، هر قدر میزان رعایت حجاب در خانواده بیشتر باشد، وضع حجاب فرزند نیز به سوی الگوی مطلوب میل میکند.
زمینههای سیاسی بیشتر به عمل کرد نظام سیاسی کشور و سازمانهای فعال در مورد حجاب و بازتاب آن در قلمروهای رفتارهای افراد و نوع تعامل میان فرد و نهاد سیاسی مربوط است. برخی کاستیها در ایجاد زمینه و گسترش بیحجابی مؤثر بودهاند که از آن جمله به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
تبیین نکردن سیاستهای فرهنگی به صورت مرحلهای و طراحی سازوکارهای لازم برای اجرایی شدن آن در همین راستاست. و ناهماهنگی میان
مجموعههای مدیریتی نظام و عمل کرد برخی دستگاههای فرهنگی کشور در زمینهسازی برای ابتذال و دامن زدن به برخی سیاستهای ضد فرهنگی با سیاستهای دستگاه قضایی مبنی بر جرم تلقی کردن این سنخ تظاهرات،
تباین آشکار دارد.
ارایه نکردن تعریف مشخص از پوشش الزامی زنان متناسب با ضرورتهای فرهنگی
جامعه اسلامی در عصر جدید و نیاز شهروندان (ضعف در هنجارفرستی) تلاش نکردن برای معرفی الگوهای پوششی متناسب با سلیقههای مختلف و تأکید بیش از اندازه بر گونه خاصی از حجاب (چادر) در تمامی مراکز و مناطق بدون داشتن توجیه کافی.
در سالهای گذشته، شماری از نهادهای فرهنگی نظام تحت تأثیر برخی جریانهای کور فرهنگی و سیاسی، به جای تشریح فلسفه حجاب، پاسخ گویی مستقیم و غیرمستقیم به شبهه ها، انتقال فرهنگ حجاب از طریق مجاری و کانونهای مختلف آموزشی و تربیتی، در مسیر تأیید و تقویت
اباحیگری و فرهنگ تساهل و تسامح به عنوان ویژگی جداییناپذیر
جامعه مدنی و بیاعتنایی به ارزشهای اختصاصی با عنوان تکثرگرایی فرهنگی گام برداشتند. بیاعتنایی به مفاسد اخلاقی و ابتذال در پوشش وآرایش در سازمانهای دولتی، استفاده از زنان و دختران جوان در روابط عمومی ها و بخش های پر رفت و آمد اداری، سوءاستفاده از جاذبیت های زنان در فعالیتهای هنری و اقتصادی، ترویج ضمنی فرهنگ تشابه محور و بیتوجهی به تفاوت های زنانه و مردانه در سطوح مختلف، اعطای مجوز چاپ و انتشار به رمانهای جنسی و دیگر آثار تابوشکن و ابتذال آفرین، تولید و پخش فیلم های عشقی و آهنگهای محرک و مهیج، برگزاری مجالس
لهو و لعب، ترویج هنر مبتذل، میدان دادن به حضور چهرههای لاابالی در برخی کانونهای اثرگذار، تولید و عرضه لباس های نامناسب، نظارت نداشتن بر گذرگاه های ورودی لباس خارجی، ترویج فرهنگ اختلاط بهویژه در رسانههای تصویری، تجویز و توصیه روابط پیش از ازدواج، تزریق فرهنگ کلان شهرها و طبقات بالای
جامعه به سراسر
جامعه و بهطور کلی، میدان دادن به طرح استانداردهای جدید و ایجاد تشویش در ذهنیت هنجاری
جامعه، بخشی از نتایج این سهلانگاریهاست.
نهادهای مسئول نهادینهسازی حجاب با محدود ساختن وظایف خود به تنظیم قوانین و تعیین مجازات های قانونی بدون تلاش برای طراحی ساختارهای تکمیلی، آنان را از جنبههای اساسی حجاب غافل ساخته است.
تلقی نکردن بدحجابی و بیحجابی به عنوان معضل
اجتماعی و مؤلفه امنیتی و تلاش منسجم در برخورد اصولی با آن بهویژه از طریق تشدید فشارهای محیطی و بالابردن هزینههای رسمی مخالفت با
هنجارهای پذیرفته شده.
کمتوجهی به الگوسازی و معرفی الگوها و اسوههای همسو با ارزشها و حساسیتهای فرهنگی و متناسب با نیازها و تمایلات نسل جوان و برای زدودن انحصار از برخی چهرههای ساختگی رسانهای که بیشتر هم ناهمگون و غیرارزشی هستند، تلاشی صورت نگرفته است. در برنامهریزی همه جانبه برای مبارزه فعال با
تهاجم فرهنگی غرب بهویژه در مقوله الگوها و سبک پوششی و آرایشی نیز جدیت چندان به چشم نمیخورد.
توجه ناکافی به نقش و اهمیت ساختارهای نظارتی و کنترلی غیررسمی و برنامهریزی مناسب برای بهرهگیری از مشارکت
جمعی در حل معضلهای
اجتماعی همچون
امر به معروف و نهی از منکر.
برخورد نکردن با گروههای افراطی، و ناآشنا با سیاست تربیتی اسلام که با رفتارهای شتابزده و ایجاد حساسیتهای مقطعی و سلیقهورزیهای ناسنجیده به بهانه احیای سنت نهی از منکر در عرصه
اجتماع، متعرض زنان و دختران دارای پوشش نامناسب میشوند. به اعتقاد برخی
جامعهشناسان، برخوردهای ناسنجیده با انحرافها و منحرفان، در دراز مدت به گردهم آمدن این افراد در قالب گروههای سازمان یافته میانجامد. تقابل میتواند افراد همفکر و همعقیده را در گروههای با ثبات یا حتی کمثبات گرد هم آورد تا بتوانند
هنجارهای مورد نظر خود را و غالباً نیز ایدئولوژی خود را استحکام بخشیده و توسعه دهند.
ضعف برنامهریزی در تأمین نیاز جنسی و ایجاد امکان ازدواج به هنگام جوانان، نهادهای مسئول در زمینه حجاب در زمینهسازی برای تخلیه هیجانهای طبیعی از طریق جهت دادن آنها به سوی فعالیتهای مفید و سازنده، یک پارچه عمل نمیکنند.
کمتوجهی سازمانهای فرهنگی به توطئه های خاموش دشمنان در براندازی فرهنگ عفاف، توطئههایی که بیش از چند دهه در این مملکت جریان داشته، هیچگاه جدّی تلقی نشده است. مستر همفر، یکی از نمایندگان سیاسی انگلیس در ایران در ارزیابی حجاب زن ایرانی مینویسد: «در مسئله بیحجابی زنان، باید کوشش فوق العاده به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بیحجابی و رها کردن چادر مشتاق شوند. باید به استفاده شواهد و دلایل تاریخی ثابت کنیم که پوشیدگی زن از دوران
بنیعباس متداول شده و مطلقاً سنت اسلام نیست. مردم، همسران
پیامبر را بدون حجاب میدیدهاند و زنان صدر اسلام در تمام شئون زندگی، دوش به دوش مردان فعالیت داشتهاند. پس از آنکه حجاب زن با تبلیغات وسیعی از میان رفت، وظیفه مأموران ما آن است که جوانان را به عشقبازی و
روابط جنسی نامشروع با زنان غیرمسلمان کاملا بدون حجاب ترغیب کنیم تا زنان مسلمان از آن
تقلید کنند.»
دشمنان در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از بیحجابی به عنوان شگردی تصنعی برای مبارزه با نمادهای
اجتماعی اسلام استفاده کرده اند; زیرا حجاب همواره یکی از نمادهای آشکار هواداری از ارزشهای اسلامی و انقلابی مورد تأیید و تبلیغ نظام تلقّی شده است. برخی نیز بر این باورند که با توجه به حساسیتهای موجود، بدحجابی و بیحجابی در ایران، راهی برای ابراز تمایلات پرخاشگرانه و معترضانه معطوف به نظام سیاسی و نیز سوپاپ اطمینانی برای تخلیه هیجانها و عقدههای سرکوفته و ناکامیهای سیاسی است و
جامعه را از برخی بحرانهای محتمل در امان نگه میدارد.
تردیدی نیست که بیحجابی نیز همچون دیگر انحرافهای
اجتماعی، ریشههای مختلفی دارد. با بررسی رهیافتهای نظری متعدد، ارتباط میان این پدیده با عوامل مؤثر در شکلگیری و استمرار آن را میتوان تبیین کرد. مهمترین این نظریهها عبارتند از:
از توضیح دوباره این نظریه، به دلیل آن چه در بخش عوامل فرهنگی از آن سخن رفت، خودداری میشود. با نگاه به این نظریه. انتقال ندادن و درونریزی ارزشها و
هنجارهای اجتماعی در ساختار شخصیت، نبود حساسیت متناسب نسبت به رعایت انتظارات
جمعی، ضعف تعلق به فرهنگ خودی، بیقیدی و بیمسئولیتی در رعایت قواعد
اجتماعی، ضعف انگیزه در انجام کنش های همسو، بیمبالاتی در رعایت حریمها، ارتکاب جرایم و انحراف که در دورههای سنی مختلف به صورتهای گوناگونی رخ میدهد، در مراحل مختلف رشد شخصیت فرد ریشه دارد. این موضوع به عنوان یک متغیر وابسته، بیش از آنکه به شخص مربوط باشد، به عملکرد کارگزاران
جامعهپذیری همچون خانواده، شبکههای ارتباطی، محیطهای آموزشی، کانونهای فرهنگی و وسایل ارتباط
جمعی مربوط میشود که در
تربیت و شکوفایی استعدادهای اعضای جدید و آمادهسازی آنها برای ایفای نقشهای شهروندی نقش محوری دارند. عملکرد ضعیف یا متعارض و ناهمخوان این کارگزاران، آثار جبران ناپذیری در مراحل بعدی بر جای میگذارد و به دلیل نبود زیر ساختهای مناسب، بسیاری از سیاستها و برنامهها را بیاثر میسازد. در صورتی که فرد در مراحل اولیه زندگی خود در معرض آموزهها و تجربههای زیستی ناهمگون همچون زندگی در دیگر فرهنگها و محیطها قرار گرفته باشد، به از خودبیگانگی فرهنگی، همسویی با ارزشها و
هنجارهای غیرخودی، سرپیچی از
هنجارهای جامعه گرایش خواهد داشت. بیحجابی نیز به عنوان یک تخلف هنجاری، دست کم در مورد برخی کنشگران، در فرآیند
جامعهپذیری و کاستیهای تربیتی ریشه دارد.
بر اساس این نظریه، کجروی، رهآورد گزینش و انتخاب فرد است. افراد به کجروی دست میزنند; چون خود چنین میخواهند. انتخابی که امکان آن هر چند با نسبتهای مختلف، برای همه افراد وجود دارد. این نظریه، هر چند اثرپذیری رفتار از علل پیرامونی و عوامل محیطی را نفی نمیکند، ولی در نهایت، فاعل کنش را مسئول اصلی این انتخاب میداند. وی با انجام محاسبههای خاص، از میان رفتار کجروانه و رفتار مقابل آن، اولی را بر دومی ترجیح میدهد و به آن دست میزند. به همین دلیل، در همه نظامهای اخلاقی و حقوقی متعارف، فرد، مسئول رفتار خویش شناخته میشود. او هنگام اراده کردن برای انجام رفتار کجروانه، ابتدا پیامدهای مثبت و منفی یا به تعبیری، هزینهها و پاداشهای آن را هر چند با محاسبههای سطحینگرانه و کوته بینانه ارزیابی میکند و در صورتی که مزایای چنین رفتاری بر پیامدهای منفی آن برتری یابد، انگیزه و اشتیاق انجام آن در ساحت نفس کنشگر افزایش خواهد یافت. در مراحل بعد، درصورتی که موانع محیطی، این اراده تحریک شده را تضعیف نکند، رفته رفته خود را در قالب رفتارهای عینی به فعلیت خواهد رساند.
بر اساس این نظریه، هر
جامعه برای بازداشتن افراد از ارتکاب محتمل کجروی یا کاهش آن، ناگزیر باید با ایجاد موانع مختلف، هزینههای انحراف را بالا ببرد و اشتیاق افراد به انجام آن را به پایینترین سطح ممکن کاهش دهد. این روش، مطمئنترین راهی است که میتواند انتخاب کجروی را از فهرست گزینههای افراد حذف کند. برای کنترل یک
جامعه و جلوگیری از انحرافها و آشفتگی ها، عوامل زیادی لازمند که یکی از آنها، سیستم کنترل و مجازات میباشد. بدین معنا که باید اعضای یک
جامعه مطمئن باشند که در صورت تخطی از قوانین و مقررات، به گونهای سنگین مجازات میشوند و دست زدن به آن کار خلاف را بر اساس تئوری گزینش عقلانی مقرون به صرفه نبینند.
بر اساس این نظریه، دست کمبخشی از موارد بیحجابی در
جامعه، به برخورد سست افکار عمومی، در پیش نگرفتن سیاستهای استراتژیک در برخورد با معضلهای فرهنگی، بهرهنگرفتن از ظرفیتهای
جمعی بازدارنده همچون نهی از منکر، نشان ندادن واکنش در خور و ضابطهمند مراجع رسمی به متخلفان و تسامح توجیهناپذیر در برابر آن برمیگردد.
بر اساس این نظریه، تعلق هر چند ذهنی فرد به یک خرده فرهنگ نسبتاً ناهمگون با فرهنگ غالب، بهویژه اگر با رضایتمندی همراه باشد و فرد از رهگذر این همسویی، به پاداشهای روانی خوش آیند و ارضاکنندهای دست یابد، رفته رفته سبب میشود فرد از التزام به اقتضاهای فرهنگ غالب چشم بپوشد و به نوعی بیمسئولیتی در قبال ایفای تعهدات فرهنگی روی آورد. در صورتی که فرد بتواند فشار سنگین ناشی از تقابل میان اقتضاهای ناهمخوان این دو جریان فرهنگی را تحمل کند و برای آن توجیه کافی داشته باشد، به احتمال بسیار، تقاضای خرده فرهنگ یاد شده را به زیان فرهنگ غالب، اجابت و از ایفای الزامات شهروندی شانه خالی خواهد کرد.
كلوارد و اولين يادآور مى شوند كه دست يازيدن نوجوانان بزهكار به رفتارهاى كجروانه ممكن است براى آنان نوعى توفيق
اجتماعى را در پى داشته باشد و تأييد اعضاى يك خرده فرهنگ يا يك گروه كجرو كه اين كجروان نيز معمولاً آن را خرده فرهنگ يا گروه خودى مى پندارند، انواعى از رضايت خاطر و احترام را براى آنان به ارمغان آورد و اين امر، احتمال استمرار آن رفتارها را تقويت كند.
این نظریه، برای تبیین بیحجابی زنان وابسته به گروههای ضد انقلاب، طبقه اشراف، افراد غیرمعتقد به
هنجارهای ملی و مذهبی و جوانان تنوعطلب و هرهری مذهبی که برای قواعد اخلاقی و ارزشهای
جمعی، حرمت و اعتبار چندانی قائل نیستند و برای جلب توجه و ارضای هیجانهای خود، بی پروا و گاه مفتخرانه به نقض قواعد
اجتماعی دست میزنند، نظریه مناسبی است.
نظریه دیگری که با نظریه پیشین مشابهت بسیار دارد، نظریه یادگیری کجروی است. بر اساس این نظریه، وجود شرایط مناسب و سادگی ارتکاب اعمال کجروانه هر چند در گستره محدود و امکان مشاهده عینی و اطلاعیابی دیگران از کم و کیف انحرافهای جاری و تعامل روان و عادی کجروان با دیگر اعضای
جامعه بهویژه در شهرهای کوچک و مناطق کم
جمعیت، زمینه انتقال و گسترش سریع این ویروس را در سطح وسیع فراهم میسازد و افراد دارای تمایلات و ظرفیتهای بالقوه را به صحنه میکشاند. آثار این اثرپذیری و پیروی ناخودآگاه را در آمار فزاینده انحراف میتوان دید. ساترلند و کرسی در توضیح این نظریه مینویسند:
کجروی در ضمن کنش متقابل فرد با دیگران و در جریان ارتباطات صمیمانه در درون گروه آموخته میشود. این یادگیری شامل تکنیک ارتکاب، گرایش ها، جهتگیریها، انگیزهها و توجیه رفتار میگردد. جهتگیری خاص انگیزهها و گرایشها از طریق تعاریف موافق یا مخالف قواعد قانونی انجام میگیرد. گروهی که فرد را احاطه کردهاند یا همگی معتقد به رعایت قوانین یا همگی موافق قانونشکنیاند. فرد در صورتی به کجروی سوق مییابد که در فرآیند
معاشرت خود با دیگران، بیشتر در معرض تعاریف موافق قانونشکنی باشد. به عبارت دیگر، تعاریف موافق قانونشکنی از فراوانی بیشتری در مقایسه با تعاریف مخالف قانونشکنی برخوردار باشند. بالطبع هر چه معاشرت فرد با کجروان از نظر فراوانی دفعات وقوع، مدت، ارجحیت و شدت، میزان درگیری عاطفی، تناسب با الگوهای تجربه شده وغیره بیشتر باشد، این اثرپذیری بیشتر و عمیقتر خواهد بود. نکته آخر اینکه کجروی را نمیتوان از طریق نیازها و ارزشها توجیه کرد، چه رفتارهای بهنجار نیز تحت تأثیر نیازها و ارزشها صورت میپذیرند.
نظریه دیگری که بیشتر به استمرار کجروی مربوط است تا پیدایش آن، نظریه (برچسبزنی) است. بر اساس این نظریه، شیوه برخورد
جامعه با کجروانی که در ابتدا و از روی ناآگاهی و تمایلات هواخواهانه، به رفتار کجروانه دست میزنند، در ادامه وضعیت ایشان نقش تعیین کنندهای خواهد داشت. برخوردهای خشن و واکنشهای ناسنجیده میتواند این افراد را در ادامه راهی که در پیش گرفتهاند،
تحریک و
تهییج کند و ایشان از این پس، به عنوان واکنش دفاعی، به این کجروی ادامه میدهند و واکنش دریافت خواهند کرد.
این مارپیچ زورآزمایی، هزینههای زیادی بر افراد و
جامعه تحمیل میکند و نقطه پایانی هم برای آن متصور نیست. این برچسب به تدریج در روحیه فرد تأثیر میگذارد; چون تصویر او در نظر دیگران تغییر کرده، مردم حتی الامکان از او دوری میجویند و در ضمن، او را از شرکت در فعالیتهای مرسوم باز میدارند. فرد به تدریج از دیگران جدا شده، خود را تنها مییابد… از نظر بکر، برچسب خوردن، خواه ناخواه فرد را به سوی کجرفتاری بیشتر سوق میدهد. مثلاً معتادی که شغل خود را از دست داده و دوستانی هم ندارد، تنها راه ادامه زندگی برای او، پیوستن به معتادان دیگر و انجام کارهای غیر قانونی مثل فروش مواد مخدر است. بکر معتقد است که رفتار دیگران با افراد کجرو تحت تأثیر برچسبی که به آنها خورده، ادامه زندگی معمولی را برای این افراد غیرممکن میسازد.
احتمالاً برخوردهای قاطع و یک سنخ و پینگرفتن سیاستهای مرحلهای در تبلیغ و القای ارزشهای فرهنگی همچون حجاب از سوی گروههای به اصطلاح پاسدار حریم عمومی، توسل به حربههای ایذایی و بیتوجهی به شخصیت انسانی متخلفان، از اثربخشی این سیاستها در اصلاح روند موجود کاسته و با سیاسی شدن مسئله حجاب، انگیزه متخلفان برای دامن زدن به بیحجابی و نقض ارزشهای فرهنگی و تنش آفرینی بیشتر شده است. تجربه سالهای گذشته نشان میدهد که بهرهگیری از سیاستهای ارشادی و هدایتی و برخوردهای اخلاقی با این گونه افراد و اجرای برنامههای فرهنگی گسترده در سطوح مختلف، برای حل اساسی این گونه معضلات، کارآیی بیشتری دارد.
نظریه دیگری که از نظریههای وابسته به نظریه
در محیطهای شهری است، تناقضهای هنجاری نام دارد. تکثرگرایی فرهنگی، تنوع نظامهای اعتقادی و ارزشی، تعدد شیوهها و سبکهای زندگی، تنوع هنجارها و رسوم،
اشاعه سریع و اختلاط مستمر فرهنگ ها، ورود آسان به قلمروهای میان فرهنگی، اختلاط عناصر و مؤلفههای خودی و بیگانه، چند لایهای شدن هویتها و دیگر تحولات ناشی از وضعیت تمدنی معاصر،
مجموعهای از آشفتگیها و اختلاطهای ارزشی و هنجاری را به وجود آورده است. تعارض های شایع رفتاری ناهمسو با اقتضاهای فرهنگ
جامعه و ضعف نظامهای کنترل
اجتماعی رسمی و غیررسمی، به دلیل همین وضعیت و اختلالهای فرهنگی به وجود آمده است. وجود این زمینه در کشیده شدن افراد به بیحجابی به عنوان یکی از نمودهای این آشفتگی هنجاری و تنوعطلبی مؤثر بوده است. یکی از آسیب شناسان
اجتماعی معاصر در توضیح وضعیت فرهنگی شهرهای بزرگ مینویسد:
یکی از ویژگیهای عمده شهرها، تنوع دلبستگی، آرمان و آرزوهای افراد ساکن آن میباشد که در جوار هم دیگر با هم در تماس هستند. مردمی که در منطقه شهری زندگی میکنند، از نظر سن، نژاد، قبیله، نوع کار، علاقهمندی، طرز تلقی، ارزشها و آرمانها با هم تفاوت دارند. در اثر تراکم
جمعیت و فزونی تحرک، افراد ساکن شهرها دارای برخوردهای
جامعهای و
جماعتی متنوعی هستند. وسایل ارتباط
جمعی مانند مطبوعات، رادیو ، تلویزیون، مردمان شهرها را بهطور دایم در جریان پندارها و اندیشههای متعدد قرار میدهند. بالاتر از این امر، بیتفاوتی نسبی و نبود پیوندهای صمیمانه در زندگی شهری موجب میشود که علاقهمندی گروهی ویژهای پدید آید تا افراد بتوانند در برابر ماشین سیاسی و فشار
جامعه ای دیگر پایداری نمایند.
در مواردی، فرد به دلایل مختلف به آستانه بیقیدی و گریز از تعهدات و مسئولیتهای
اجتماعی میرسد. در چنین شرایطی، فرد از درک واقع بینانه عمل کجروانه خود و برآورد پیامدهای منفی فردی و
اجتماعی آن ناتوان میماند. آنگاه در مقام اعتراض و اعمال فشارهای
اجتماعی، دیگران همچون والدین بیتعهد، دوستان ناباب، معلمان نااهل، محیط آلوده، جبر زمانه، رسانههای
جمعی و تجربه زندگی در دیگر فرهنگها را عامل اصلی این گزینش، معرفی و با تحلیلی جبرگرایانه، خود را از پذیرش پیامدهای منفی انتخاب و کار خویش
تبرئه میکند. این گونه تحلیلها در مورد بیحجابی، فراوان شنیده میشود.
برخی نظریهها نیز انحرافها را ناشی از نارساییهای شخصیتی، روان گسیختگیهای بنیادین، ضعف وجدان و حساسیت اخلاقی، احساس طردشدگی و حاشیهای شدن میدانند که پرداختن به آنها مجال دیگری میطلبد.
از بررسی (بیحجابی) چنین به دست آمد که ریشههای پیدایش و گسترش این پدیده متعدد است و درمان اصولی آن نیز نیازمند برنامهریزی همه جانبه و اعمال سیاستهای مختلف، متناسب با شرایط و امکانات و محدودیتهای محیطی خواهد بود. مهمترین این سیاستها و راه کارها عبارتند از:
۱. در پیش گرفتن سیاستهای اصولی در برخورد با معضلهای فرهنگی بهویژه بیحجابی؛
۲. تعریف مشخص و ترسیم الگوهای حجاب مطلوب و معرفی همگانی آن متناسب با روح تنوعطلبی و مدگرایی انسان معاصر و ضرورتها و اقتضاهای فرهنگی؛
۳. تقویت جنبههای ارزشی، اخلاقی و تربیتی پوشش و تکریم پاسداران این عرصه؛
۴.
تحقیر ابتذال در پوشش به شیوههای مختلف فرهنگی و تبلیغی به جای تکیه صرف بر وضع قوانین و برخوردهای رسمی؛
۵. تبیین و تبلیغ آثار مثبت و کارکردهای فردی و
اجتماعی حجاب؛
۶. تببین و تبلیغ آثار منفی بدحجابی وبیحجابی و افشای سیاستهای تهاجمی دشمنان؛
۷. تلاش برای انتقال فرهنگ حجاب از طریق سازمانهای فرهنگی و رسانههای
جمعی بهویژه با الگوسازی برای نسل جوان؛
۸. پاسخگویی به شبهههای مربوط به پوشش و ضرورتهای آن؛
۹. تقویت حساسیت عمومی و جهتدهی تودهها در مسیر مخالفت اصولی با ناهنجاری ها و برداشتن بخشی از مسئولیت ها از عهده نهادهای رسمی؛
۱۰. ایجاد اصلاحات لازم در سازمانهای اداری و فرهنگی و رسانههای تصویری با هدف تثبیت حریمهای جنسیتی و به حداقل رساندن اختلاط دو جنس؛
۱۱. تلاش برای تقویت حریمهای مردانه و زنانه در گستره وسیع نظام
اجتماعی؛
۱۲. تقویت حس مسئولیت والدین در برابر فرزندان و غیرتورزی مثبت مردان در قبال همسران خویش، آموزش شیوه نظارت و کنترل روش مند همراه با رعایت اصول اخلاقی و تربیتی بر عمل کرد آنان، ایجاد حساسیت مثبت در والدین نسبت به تربیت جنسی فرزندان و اهمیت آن؛
۱۳. بسترسازی مناسب برای ازدواج به موقع جوانان و ارضای جهت دار هیجانها؛
۱۴. به سازی محصولات فرهنگی بهویژه کتابها، نشریات، فیلم از توضیح دوباره این نظریه، به دلیل آن چه در بخش عوامل فرهنگی از آن سخن رفت، خودداری میشود. او هنگام اراده کردن برای انجام رفتار کجروانه، ابتدا پیامدهای مثبت و منفی یا به تعبیری، هزینهها و
مجموعههای تلویزیونی، برنامههای رایانهای و لباسها و کالاهای داخلی و وارداتی؛
۱۵. برخورد قاطع با متخلفان و مهرههای اصلی فساد و ابتذال با اصلاح قوانین و شیوههای مقابله با بیحجابان و عوامل تقویت کننده انحراف؛
۱۶. نظارت بر عمل کرد نهادها و کانونهای فرهنگی و آموزشی بهویژه صدا و سیما ، مراکز آموزش عالی و هدایت آنها برای ترویج ارزشها و الگوهای صحیح متناسب با ضرورتهای انقلاب اسلامی؛
۱۷. نظارت و کنترل جدی بر گلوگاههای ورودی محصولات فرهنگی و ارتباطات بیرونی؛
۱۸. نظارت بر اماکن عمومی، محیطهای ورزشی و مناطق تفریحی.
۱) توضیح المسائل مراجع عظام؛
۲) بروس کوئن، مبانی
جامعه شناسی؛
۳) شیخی،
جامعه شناسی زنان و خانواده؛
۴) منوچهر محسنی، مقدمات
جامعه شناسی؛
۵) سیف الله سیف اللهی، مبانی
جامعه شناسی؛
۶) مرتضی مطهری،
مجموعه آثار؛
۷) فریده ممتاز، انحرافات
اجتماعی؛
۸) هدایت الله ستوده، آسیب شناسی
اجتماعی؛
۹) سید حسام الدین شریعت پناهی، اروپاییها و لباس ایرانیان؛
۱۰)
جمعی از نویسندگان، اسلام; جهانی شدن و پست مدرنیته؛
۱۱) غلام علی حدادعادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی؛
۱۲) فریده ممتاز، انحرافات
اجتماعی؛
۱۳) غلام ابراهیم پورآهنگر، تأثیر ساختار سیاست گذاری فرهنگی بر بحران هویت؛
۱۴) فاطمه مرنیسی، زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش، ترجمه: ملیحه مغازه ای؛
۱۵) کتاب زنان؛
۱۶) فرامرز رفیع پور، توسعه و تضاد؛
۱۷) منتسکیو؛
۱۸) شادی صدر؛
۱۹) گی روشه، کنش
اجتماعی، ترجمه: هما زنجانی زاده؛
۲۰) فرامرز رفیع پور، وسایل ارتباط
جمعی و تغییر ارزشهای
اجتماعی؛
۲۱) فاطمه و شمس نجف آبادی، پایان نامه؛
۲۲) لوئیس آ کوزر، نظریه تقابلهای
اجتماعی، ترجمه عبدالرضا نواح؛
۲۳) سینا واحد، قرة العین; درآمدی بر تاریخ بیحجابی در ایران؛
۲۴) فرامرز رفیع پور، آنومی یا آشفتگی
اجتماعی؛
۲۵) علی سلیمی و محمد داوری،
جامعه شناسی کجروی؛
۲۶) انحرافات
اجتماعی؛
۲۷) داور شیخاوندی،
جامعه شناسی انحرافات (آسیب شناسی جامعوی)؛
۲۸) شرح اصول کافی، ملا صالح مازندرانی؛
۲۹) عوالی اللئالی، محمد بن ابی جمهور الأحسائی؛
۳۰) الغدیر، علامه امینی؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «جامعهشناختی بیحجابی»، شماره۱۰۴.