داروشناسی ابوریحان بیرونی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوریحان بیرونی از نوجوانی علاقه زیادی
به شناخت مواد دارویی و نامهای آنها داشته است و در طول زندگی تحقیقاتی در این باره انجام داد ولی فرصت تألیف و ارائه عالمانه آنها را نیافت؛ تا اینکه در سن هشتاد سالگی با یاری
دوست دانشمند خود
ابوحامد احمد بن محمد نهشعی کتاب الصیدنة فی الطب را تألیف کرد.
ابوریحان ،
به گفته خود، از نوجوانی
به شناخت موادّ دارویی و نامهای آنها بسیار شائق بود
و در طول زندگی، شخصاً و یا
به یاری برخی از دوستان فاضل خود، مطالبی در باره آن مواد از منابع قدیم و همروزگارِ خود (مآخذ
بیرونی در دنباله مقاله) گرد میآورْد، ولی ظاهراً هرگز فرصت نیافت که مطالب گردآمده را
به دلخواه و
به شیوه عالمانه خود، بپردازد و تألیف و ارائه کند (چنانکه، مثلاً، در مورد
کانیشناسی کرده است)، تا اینکه در اواخر عمر که سنّش از هشتاد
سال گذشته و تقریباً
نابینا و
ناشنوا شده بود،
به یاری دوست دانشمند خود،
ابوحامد احمد بن محمد نَهشعی (کذا؛ = «بَیْهقی»
به گمان زریاب
)، که هم در «لُغت» قوی بود و هم پزشکی را نزد استادان مبرّز آموخته و هم در آثار پیشینیان و متأخّران فحص کرده بود، معلومات او را
به گردآوردههای خود افزود و بدینسان ظاهراً پیشنویس تألیفی در صَیْدَنه (یا صَیْدَله؛ =
داروشناسی ،
داروسازی) را فراهم آورد.
(درباره چند و چون همکاری نهشعی / بیهقی با ابوریحان
به این منبع رجوع کنید
).
بعید نیست که ابوسَهْل عیسی بن یحیی «المَسیحیّ الجُرجانی»، دانشمند دیگری که، گویا از بسیاریِ
علاقه به ابوریحان، چند رساله
به نام او نوشته بود، پیشتر در این زمینه
به ابوریحان کمک کرده بوده باشد.
از تألیف (یا پیشنویس تألیف) ابوریحان
به عربی ، معروف
به الصیدنة، (یا
کتاب الصیدنة فی الطّب) متأسفانه فقط یک نسخه بسیار ناقص و مغلوط، مورّخ ۶۷۸،
به استنساخ محمد بن ابراهیم تبریزی، معروف
به غضنفر، باز مانده است (ش ۴۵،
کتابخانه غورشونلی زاده در شهر بورسَه (ترکیّه)؛ دیگر نسخههای موجود از روی آن نسخه یگانه نوشته شده است).
ترجمه و تحریری فارسی
به قلم ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی (دهه سوم سده هفتم) از الصیدنه ابوریحان در دست است (چاپ ستوده و افشار) که، گرچه خود ناقص و مغلوط است،
به وسیله آن میتوان سَقَطات نسخه عربی را تعیین و بعض غلطهای استنساخی و مشکلات آن را تا اندازهای رفع کرد.
در مقایسه با ترجمه ـ اقتباسِ کاسانی، نسخه عربی عمدتاً فاقد همه مدخلهای
حرف ر و بیشتر مدخلهای حرفهای ب/ پ، ج/ چ و ق است.
کریموف در ترجمه روسی الصیدنة و،
به تَبَع او، زریاب در چاپ متن آن، مدخلهای ناموجود در متن عربی را از متن فارسی برگرفته و در ترجمه و چاپ خود گنجاندهاند (درباره ترجمه فارسی آزاد کاسانی
به دنباله مقاله رجوع کنید).
بدینسان شمار مدخلهای مختلط گوناگون (چه مدخلهای اصلی عربی و فارسی و چه مدخلهای ارجاعی یا ترادُفی) در چاپ زریاب بالغ بر ۱۱۳۱ شده است (
به شمارش دقیق نویسنده حاضر).
از مقدمه مشروحی که ابوریحان بر الصیدنة نوشته (بلکه
املا کرده) است بر میآید که او تألیف مبسوطی را در باره مواد دارویی منظور میداشته است، ولی از روی یگانه نسخه عربی و ترجمه ـ
اقتباس فارسیِ آن نمیتوان حکم کرد که او موفق
به چنان تألیف جامعی شده بود یا اینکه تألیفش تا اواخر عمر ناقص ماند.
به هر حال، در نسخه موجود، علاوه بر افتادگیهای مذکور،
عیب دیگری دیده میشود، یعنی ناهماهنگی کمّی و کیفی در محتویات: بعض مدخلها بسیار کوتاه (یک یا دو سه جمله) است (البته
به جز مدخلهای ترادفی، مثلاً: «ابن دَأیة، الغُراب»، «دُبّاء، هوَ القَرعُ الیابس»)، مثلاً اباغورس، اخیروس، اُذن الحِمار، و دبوط؛ برخی دیگر کمابیش مشروحتر است، مثلاً، اَفیون، تُفّاح و حُضُض، و بعض آنها دو صفحه چاپی یا بیشتر را در بر گرفته است، مثلاً، ابنوس، اُترج و بیش (هر یک تقریباً دو صفحه)، صَبر (بیش از دو صفحه) و بَلَسان (تقریباً سه صفحه) (برای توضیح بیشتر درباره مدخلها
به دنباله مقاله رجوع کنید).
پیش از ارزیابی
مساهمه داروشناختی
بیرونی، لازم است که نظری
به پژوهشهای داروشناختی پیش از
بیرونی (در حقیقت، مآخذ او) بیفکنیم.
داروشناسی دوره اسلامی ، همچون
پزشکی ، عمدتاً مبتنی بر
دانش یونانی و برگرفته از بعض آثار دانشمندان یونانی بود، که از طریق ترجمههای سُریانی و عربی،
به ویژه ترجمه آثار
بُقراط ،
دیوسکوریدس (
دیسقوریدس )،
جالینوس ،
اُریباسیوس و
بولُس اجانیطی ، از
سده سوم
به بعد
به دانشوران دوره اسلامی انتقال یافت.
از میان آثار اینان، تصنیف دیوسکوریدس (سده نخست میلادی)، s ¦s iatrike ¦Peri hyle (لفظاً، «اندرهَیولای (=
مادّه/ موادِّ) پزشکی» که در مآخذ قدیم دوره اسلامی بِنارو
به کتاب الحَشائش معروف شده بود، (گاهی نیز
به نام درست فی هَیولی الطّب خوانده شده است) جامعترین و معتبرترین و مشهورترین تألیف یونانی درباره «مُفردات» (= مواد دارویی یا خوراکی بسیط، غیر مرکّب) بود.
این
کتاب را نخست
به روزگار خلیفه عبّاسی، جعفر متوکّل (حک: ۲۳۲ـ۲۴۷)، دانشمند و ترجمان نامدار،
حنین بن اسحاق (۱۹۴ـ۲۶۰)، در بیت الحکمة
بغداد به سریانی ترجمه کرد.
سپس شاگرد و دستیارش، اِصطِفَن بن بَسیل، آن را از یونانی
به عربی برگرداند، و حنین ترجمه او را وارسی و اصلاح کرد.
اصطفن و حنین نتوانستند نامهای عربی (یا فارسی ـ عربی) برای همه مواد مذکور در
کتاب دیوسکوریدس بیابند،
به ویژه اینکه بسیاری از آن مواد (خصوصاً گیاهان) در کشورهای شرق جهان اسلام در آن روزگار، ناموجود یا ناشناخته بود.
لذا آن دو در بسیاری از موارد ناچار
به تعریب (=
آوانگاری) نامهای یونانی شدند (مثلاً، اَرَسطولوخیا برای صa £aristolok «زَرآوند» و اُسْطوخودوس
به جای dos ¨a £stoik یونانی) و گاهی
به ترجمه لفظی نامهایی که معنای لفظی آنها واضح بود اکتفا کردند (مثلاً، لسان الحمل
به جای arnئglآson «بارهنگ» و لِحْیَة التَّیس، لفظاً «ریشِ بُز»،
به جای trapopآgآn «شِنْگ») و معادلیابی را
به آیندگان واگذاشتند.
دو مسئله تعیین هویّت مفردات ناآشنا و
معادلیابی برای نامهای یونانی در ترجمه تألیفات
حکیمان یونانی دیگر و در تألیفات
پزشکی دوره اسلامی تا روزگار ابوریحان باقی بود.
با گذشت زمان، چند صد
مادّه دارویی دیگر، که یونانیان نمیشناختند، با نامهای بومی آنها (هندی، فارسی، گویشی ایرانی، عربی گویشی، بربری، اندلسی و جز اینها)
به میراث داروشناختی یونانیان افزوده شد (لکلر لیست ناکاملی از این مفردات جدید
به دست داده است).
بدینسان، آشفتگی شدیدی درباره هویّت بسیاری از مفردات و تطبیق نامهای آنها در زبانهای گوناگون در داروشناسی دوره اسلامی پدید آمد.
گذشته از مشکل نامگذاری، اوصاف گیاهداروشناختی دیوسکوریدس و ادیب
گیاهشناسی چون
ابوحنیفه دینوری (سده سوم؛ در مورد گیاهان
جزیرة العرب) و برخی دیگر برای بازشناسی بسیاری از گیاهان بسنده و واضح نبود.
لذا دانشمندانی،
به ویژه پس از سده چهارم، برای رفع این مشکلها کوشیدند.
خودِ حنین بن اسحاق ظاهراً نخستین کسی بود که
به چنین کاری دست زد:
ابن أبی اصیبعه تألیفی را در این زمینه (
کتاب فی أسماءِ الادویة المُفردة عَلی حُروف المُعجم) در جزو آثار او ذکر کرده است، اما چون ظاهراً این
کتاب به جا نمانده، نمیتوان مساهمه حنین را ارزیابی کرد.
پس از او، سلیمان بن حَسّان، معروف
به ابن جُلْجُل (سده چهارم)، دو تألیف در این خصوص کرده است، یعنی تفسیر أسماءِ الادویة المفردة و مقالةٌ فی ذِکرِ الادویة الّتی لَم یَذْکُرْها دیسقوریدسُ فی
کتابه مِمّا یُسْتَعملُ فی صناعة الطِّب، که نسخه خطی آنها در بعض
کتابخانهها یافت میشود.
کتابی مجهول المؤلّف که در اواخر سده ششم و باز در غرب جهان اسلام (در
مراکش) نوشته شده است، شرحٌ
لِکتاب دیاسقوریدوس فی هَیولی الطبّ (چاپ دیتریش)، دوام مشکلها در این زمینه و اختلاف نظر چند تن از دانشمندان را درباره بسیاری از مفردات مینمایاند.
جالینوس (سده دوم میلادی) حکیم یونانی نامدار دیگری بود که ترجمه عربی بعض تألیفات عدیدش در پزشکی و داروشناسی زمینه رونق داروشناسی جالینوسی در دوره اسلامی را تحکیم کرد،
به ویژه
کتاب فی الادویة المفردة او (= (
کتاب فی) قوی الادویة المفردة) ، که یکی از مآخذ مهم ابوریحان نیز بوده است.
سپس باید اُریباسیوس (سده چهارم میلادی) و بولُس (سده هفتم میلادی)، دو حکیمِ «جَمّاع» (
به قول ابوریحان،
= گردآورنده (نوشتههای پیشینیان)) یونانی را ذکر کرد: اوّلی مؤلف
دانشنامهای پزشکی (در عربی
به نام
کتاب السَّبعین یا الکُنّاش (الاکبر) خوانده شده است) در هفتاد «مقاله» (از جمله، مقالههایی درباره خوراکیها و داروها)، و دوّمی صاحب دانشنامهای در هفت «مقاله»، معروف
به الکُنّاش (فی الطّب) یا کُنّاش الثُّریّا، که آخرین «مقاله» آن درباره داروهای مفرد بوده است.
پس از ترجمه آثار پزشکی ـ داروشناسی یونانی مذکور، داروشناسی
به سرعت در کشورهای شرقی و غربی جهان اسلام رونق یافت (
ابن نَدیم (متوفی ۳۷۸)؛
قِفْطی (متوفی ۶۴۶) و ابن أبی أُصیبعه (متوفی ۶۶۸) در حدود صد تن را که تألیفی درباره مفردات پزشکی داشتهاند، ذکر کردهاند).
حکیمان بسیاری در بلاد اسلامی (از نژادهای گوناگون، دارای
زبانهای مادری و
مذهبهای مختلف، ولی عمدتاً عربی نویس) کمابیش
به داروشناسی پرداختند ــ چه در رسالههایی مستقل چه در جزو تألیفات کلّیتر.
در اینجا میتوان فقط مهمترینِ آنان را که مأخذ و مرجع
بیرونی (و یا همکاران) او بودند، ذکر کرد:
ماسَرجویه (رونقش در اواخر سده دوم و اوایل سده سوم)، مؤلفِ رسالة فی
أبدال الادویه... و
کتاب فی الغِذاء؛ یوحنّا/ یحیی بن ماسویه (ح ۱۶۰ـ۲۴۳)، معلّم حنین بن اسحاق، دارای تألیفات بسیار، از جمله، آثاری درباره موادّ خوشبو، خوراکیها و بعض انواع داروها؛ حنین بن اسحاق، که، علاوه بر ترجمه، تصنیفات بسیاری هم داشته است، از جمله،
تلخیص یا
تحریر کتاب الادویة المفردة جالینوس، اختیار الادویة،
کتاب الابدال (=
أبدال الادویة)، و
کتاب مذکور درباره نامهای داروهای مفرد؛
پسر او، اسحاق بن حنین (۲۱۵ـ۲۹۸)، مؤلفِ
کتاب الادویة المفردة و
کتاب الادویة الموجودة لِکُلِّ مکانٍ؛ ابو زید صَهارْبُخت بن ماسَرجویه (نیمه دوم سده دوم و نیمه نخست سده سوم)، شارح کُنّاش جورجیس؛
محمد بن زکریایِ رازی (ح ۲۵۱ـ۳۱۳)، صاحب تألیفات بسیار،
به ویژه
الحاوی ، که در آن، جای بزرگی
به مواد دارویی ساده (ج ۲۰ و ۲۱) اختصاص دارد؛ ابوالخیر الحسن بن سُوار، معروف
به ابن خَمّار (۳۳۱ـ ? ۴۴۰؛ صاحب
کتاب الاغذیة و حواشیای بر تألیف بولُس).
ابومعاذ جَوانْکانی/ جَوارْکانی (سده سوم یا چهارم ؟)، مؤلف تفسیر الادویة
و بِشْر بن عبدالوهّاب فَزاری (تاریخهای زندگی او نامعلوم؛ شاید سده چهارم)، مؤلف تفاسیر الادویة.
افزون بر منابع مذکور،
بیرونی دو واژه نامه چند زبانه نامهای مفردات پزشکی را که در روزگار او رایج بود، ذکر کرده است:
یکی موسوم
به دَهْ نام، که نسخههای آن که «در دست
عوام» بود چندان «فاسد» بود که سودی از آنها عاید نمیشد و، از این گذشته، بر خلافِ عنوانِ آن، برای هر
مادّه دَه نام
به دَه زبان وجود نداشت؛ دیگری واژهنامهای که «در دستِ
مسیحیان» بود
به نامِ (سُریانیِ) بشاق شماهی، «یعنی تفسیر نامها»، که
به چهارْ نام نیز معروف بود، حاوی چهار نام برای هر
مادّه به زبانهای «رومی» (=یونانی بیزانسی ؟)، سریانی، عربی و فارسی، و چون نسخههای آن از «آفات تصحیف» خالی بود، وی بیشترِ محتوای نسخهای از آن را که
به خط سریانی بود، در الصیدنة نقل کرد (در باره بشاق شماهی، یا،
به املای درست تر، پُشّاق شِماهی؛
به توضیح زریاب
به نقل از اولمان رجوع کنید
).
رواج این دو واژهنامه ضمناً حاکی از تعدّد و تشتّتِ نامهای مرادف داروها در روزگار
بیرونی و در آن منطقه از جهان اسلام است.
این تألیف دارای دو بخش است: مقدمهای دراز با موضوعهایی ناهمگن،
و بخش اصلی شامل مطالبی در باره شمار نسبتاً بزرگی از موادّ دارویی و مانند اینها (
به ترتیب الفبایی حرف اول نام مواد
).
بیرونی در مقدمه این
کتاب، موضوعهای مختلفی را
به میان آورده است، از جمله:
اشتقاق واژههای
صَیدنه /
صَیدله و
صَیدَنانی /
صَیدَلانی (داروساز، داروفروش، «
عطّار ») نهایتاً از چَندَن/ چَندَلِ هندی (=صَندَل، چوبِ خوشبوی معروف).
تعریف
فن یا
پیشه صیدنه، که،
به گمان
بیرونی، پایینترین مرتبه از مراتب پزشکی است (بالاترین مرتبه، احاطه
پزشک ـ داروشناس بر «طبیعیات» و آشنایی با اصول
قیاس و
تجزیه و تحلیل منطقی است)، و حتی میتوان گفت که صیدنه فنی مستقل است و نه از مراتب پزشکی؛ اوصاف یک داروساز ماهر؛ داروسازان/ شناسان معمولاً
به «
تقلید » و «الاخذ بالسَّماع» (پیروی کورکورانه از نوشتههای پیشینیان و اکتفا
به مسموعات) این پیشه را میآموزند، در صورتی که پیشرفت در داروشناسی مستلزم شاگردی نزد استادان ماهر این فن و کوشش مستمر برای شناخت مواد دارویی از طریق مشاهده و تجربه شخصی است.
ظاهراً
بیرونی دیوسکوریدس (
دیسقوریدس ) را نمونه اَعلای یک گیاهداروشناس میدانست.
میگوید:
«هر اُمتی موصوف
به تقدم در علمی یا عملی است.
در غرب، یونانیان پیش از
مَسیحیت ، در عنایت
به مباحث (علمی و فلسفی) و رسانیدنِ علوم
به بالاترین مراتب و نزدیک ساختن آنها
به کمال،
فضل و برتری داشتند.
اگر دیسقوریدس ِ ایشان در نواحی ما (=
خوارزم ،
آسیای مرکزی) بود و کوشش خود را مقصور
به شناختِ
حَشایشِ (=
گیاهان دارویی) کوهها و درّههای ما میکرد، حسب تجاربِ خود در همه حشایشِ (سرزمین ما) خواص دارویی شفابخشی مییافت...
و اما در شرق،
به جز هندیها هیچ امّتی شوق و ذوق
به علم ندارد، اما این فنون (در اینجا منظور پزشکی و داروشناسی است) نزد هندیها مبتنی بر اصولی است مُباین با قوانینی که از غربیها
به ما رسیده است...» (اشاره
بیرونی به اختلاف مبانی نظری پزشکی ـ داروشناسی قدیمِ بُقراطی ـ جالینوسیِ یونانی و پزشکیِ هنوز رایج آیورْوِدایی هندی است).
تقسیم آنچه خوردنی است
به خوراک («
غذاء »)،
دارو («
دَواء ») و
زهر («
سَمّ »)، بیان کیفیّات اینها (مثلاً، درجات چهارگانه «قوّت» آنها)، و تفکیک آنها
به ساده («مفرد») و مرکب؛ رحجان
درمان با « رژیم غذایی » (
به اصطلاح امروزی) و، اگر رژیم غذایی بسنده نباشد، استفاده از داروهای مفرد، و اگر داروهای بسیط کافی نباشد، توسّل
به داروهای مرکب.
بیرونی تأکید میکند که، در صورتِ لزومِ استعمال داروهای مرکب، پزشک میبایست از آنهایی که کمترین و سالمترین «اَخلاط» (=اَجزا) را دارند استفاده کند.
چنانچه نیاز
به «داروهای (ذاتاً) سمّی» اُفتد، پزشکان با افزودنِ داروهایی «مُصلِح»، مضرَّت آنها را «اِصلاح» میکنند.
«دانشی برتر از داروسازی/ فروشی، (صیدنه) معرفت
به «قُوا» (
نیروها) و خواصِّ (فیزیولوژیکی) داروهای بسیط (در اصطلاح امروزی،) pharmacognosy است.
اگر برای این معرفت، از لحاظ طولِ تجربه و استفاده از قیاس حدّی میبود، از پیشینیانِ یونانی، دیوسکوریدس و
جالینوس ، و از متأخران،
یحیی بن ماسویه ،
ماسرجویه ، محمد بن زکریای رازی و
ابو زَید اَرَّجانی (ناشناخته
) برای تعیین آن حَدّ شایستهتر بودند».
مع ذلک،
بیرونی در استحقارِ این «متأخران» میگوید که همه ایشان «جَمّاع» و از اجتهادِ پیشینیان (=
بقراط ، دیسقوریدس و جالینوس) ناتوان بودند
(در اینجا باید گفت که خود
ابوریحان هم مشمول
استحقار مذکور میشود، زیرا از حیثِ داروشناسی او هم عمدتاً «جَمّاع» ای بیش نبوده است، مگر در چند مورد نادر؛ رجوع کنید
به مساهمه او در دنباله مقاله).
در تهیه داروهای مرکب، صیدلانی و پزشک «
به دو اَمر، بزرگترین نیاز را دارند» : «حَذف» و «
تبدیل». «
حذف » یعنی اگر یکی از اجزای داروی مرکب مشهوری موجود نباشد، نباید از کُلّ ترکیب و استعمال آن چشم پوشید؛ «
تبدیل » یعنی
به کاربردن
مادهای که دقیقاً یا تقریباً دارای
طبع و
قوت و اثر
مادّه ناموجودی باشد (
بَدَل (۳)).
بیرونی به تفصیل درباره اقسام «
تبدیل» (مثلاً، «
تبدیل به نوع» و «
تبدیل به جنس») سخن گفته در پایان تأکید میکند که پزشکان، با علم و تجربه خود، شایستهتر از هر کسی برای تعیین
بَدَلهای داروهای بسیط و سپس انتقال دریافتههای خود
به «داروسازانِ امین» اند.
ضمناً، در جای دیگری،
در
تحقیرِ دو تألیف مربوطه محمدِ زکریای رازی،
کتاب فی الصیدنة و
کتاب فی الابدال ، میگوید که «من این دو
کتاب را مطالعه کردم (ولی) از آنها
به قدر کافی سودی نبردم، (فقط) بعض محتویات آنها را
به آنچه نزد من گِرد آمده بود، افزودم».
ستایش دین اسلام و
زبان عربی (
به عنوان زبان علم) و برتری آن بر زبانهای دیگر برای بیان مضامین علمی، از جمله، بر
فارسی که،
به عقیده او، «برای (حکایت) اَخبار خُسروان و گفت و گوهای شبانه («الاخبار الِکسرویّة و الاسْمار اللیلیّة») شایسته است»؛ در تحقیر زبان فارسی حتی میگوید که «من
هجوِ (خود را)
به عربی بیش از
مدحِ (خود)
به فارسی دوست دارم».
یگانه عیبی که
بیرونی در زبان عربی دیده است نارسایی
خطّ آن برای ضبط نامهای بیگانه (عمدتاً، یونانی، «رومی» و سریانی) داروهاست.
بیرونی دو
شکایت دیگر هم دارد: یکی از بیدقتی
کاتبان در
استنساخ و غفلت از مقابله نسخهها؛ دیگری از «
خیانت » مترجمان
کتابهای یونانی، که معمولاً
به نقل (=
آوانگاری ) نامهای یونانی حشایش بسنده کردهاند، در حالی که «بعض آن حشایش در بلاد ما میرویند و در عربی (کذا) نامی دارند».
بیرونی از سه عیبِ مذکور نتیجه میگیرد که آن ترجمهها در خور اطمینان نیستند و بود و نبودشان یکی است، و اگر این «
آفت » ها نبود، ترجمه عربی آثار حکیمان یونانی (برای داروشناسی) کفایت میکرد.
بیرونی صیدنه را چنین تعریف میکند:
«شناخت اجناس و انواع داروهای بسیط و (شناختِ) برگزیده (= بهترینِ) اینها (برای استعمال) و ترکیب اجزای داروهای مرکب طبقِ نسخههای مدوّن یا طِبقِ دستورِ (پزشک) مؤتمنِ مُصلح.
مرتبه برتر از این، شناختِ قُوا و خواصِ داروهاست».
بنا بر این و نظر
به شرح مذکور
بیرونی درباره طبایع و قوای داروها، و کیفیات «اصلاح» و «
اِبدال» آنها (در مقدمه)، قاعدتاً انتظار میرفت که او این مطالب را، اگر نه در همه موارد، در مورد بیشتر مواد ذکر کند؛ ولی او
به طور کلی
به همان بخش اول تعریف صیدنه بسنده کرده است.
خود میگوید:
«ذکرِ چیزی از قوا و خواص ادویه و تفصیل آنها را اراده نکردم (زیرا) این موضوع برای (کسی) مانندِ من متعذّر است، مگر (در مواردی که) اضطراری برای ذکر آنها بوده باشد».
لذا، در مقالههای مشروح بازمانده ابوریحان، وی معمولاً
به ذکر انواع
مادّه منظور، رویشگاه (های) آن، نظرهای مختلف درباره ماهیت آن (در موارد مشکوک)، غالباً اطلاعات گوناگون درباره آن
مادّه، و نامهای آن در چند زبان، میپردازد (رجوع کنید
به ذکر
نامهای مترادف در دنباله مقاله).
یکی از ویژگیهای توصیفهای
بیرونی (ظاهراً
به تقلید از
ابوحنیفه دینوری ؛ از مآخذ مهم او، که بیش از ۲۳۰ بار از آن نقل کرده است
) استشهاد
به شاعران عربی است که
مادّه منظور را در
شعر خود ذکر کردهاند.
در توجیه این
استشهاد میگوید:
«
تازیان در اوائل که در
بیابانها میزیستند، قومی
اُمّی (= فاقد خط و نگارش) بودند، که برای
تخلید (جاودان سازی) (هر چیز)
به حفظ (=
به حافظه سپردن) و قاپیدنِ (مطالب) از زبانها (ی این و آن) متکی بودند و، لذا، شعرْ دفترهای ایشان برای معارف (= دانستنیها، معلومات) و یادمان ایشان برای الایّام (=روزهای
به یادماندنی) و نَسَبها (ی
قبیلههای عرب ) گردید.
لذا، ما غالباً برای شناختِ (مفردات دارویی) و شاهد آوردن برای استشفاف (روشن ساختن) مطالب،
به شعرهای آنان رجوع کردیم».
این ادعاهای
بیرونی غالباً درست نیست، زیرا، اولاً، او فقط
به شعر شاعران
دوره جاهلیت تازیان استشهاد نمیکند و ثانیاً، در بیشتر موارد، ذکر این اشعار
به «استشفاف مطالب» کمکی نمینماید، بلکه بیشتر جنبه «
اظهار فضل » در
ادبیات عرب دارد (مثلاً اشعاری که درباره اُتْرج (=تُرنج، بالنگ) آورده است).
گفته شد که الصیدنة، مانند بیشتر نظایر پیشین و همروزگار خود (مثلاً،
کتاب دوم القانون فی الطب ابن سینا) عمدتاً التقاطی از نوشتههای دیگران است.
مع ذلک، نسخههای ناقص (عربی و فارسیِ) آن از ملاحظات و مشاهدات شخصی و نکتهسنجیهای ابوریحان که
سفرها و اقامتهایی در
آسیای میانه ،
ایران (
به ویژه، گرگان)، شمال
هند و
افغانستان (کنونی) کرده بود، خالی نیست؛ مثلاً آنُک (سُرب)، اُترُج (بالنگ)، اِجّاص (آلو)، اثمد (سُرمه)، اکسیوس، اَصابع اللُّصُوص، اَنجُرَة (گزنه)، بسیس، بُل، تامول، چا (= چای)، خزامی، زیتون، کَمأة (قارچ)، کَمّون (زیره)، و مِحْلَب.
یکی دیگر از خدمتهای (ناخودآگاهانه)
بیرونی به تاریخ علم در الصیدنة این است که از میان ۲۵۰ تنی که او
به مناسبتی نام ایشان را برده است (
به شمارش کریموف
) ــ پزشکان، طبیعی دانان، ادیبان، شاعران، و جز ایشان ــ شمارِ در خور ملاحظهای از آنان فقط از طریق نقلهایی که ابوریحان از آنان کرده است، تا اندازهای شناخته میشوند ــ دانشمندان گمنامی مانند ابوالعباس خُشَّکی، ابو زید اَرَّجانی، ابومُعاذ جَوانکانی، ابونصرخطیبی، ابوسَهل رَسائلی، بِشر بن عبد الوهاب فَزاری، فهلمان/ بهلمان، صاحب
کتاب المَشاهیر، و صاحب
کتاب الیاقوتة.
آنچه شاید بتوان بزرگترین ویژگی و امتیاز الصیدنة دانست فراوانی نامهای مُرادف مواد دارویی،
به ویژه نامهای ایرانی آنهاست.
توجه
به نامهای مفردات پزشکی در زبانهای «کلاسیک» قدیم ــ یونانی، لاتینی، سریانی، عربی ــ تقریباً در همه تألیفات داروشناختیِ پیش و پس از ابوریحان یافت میشود.
پزشکان ـ داروشناسان و گیاهشناسان کشورهای غربی جهان اسلام و کشورهای قدیم «
خاور نزدیک » (
به اصطلاح امروزی) سپس
به یافتن و ذکر نامهای اندلسی، بربری، عربی محلی (گویشی) و مانند اینها پرداختهاند (مثلاً، ابوالعباس
احمد بن محمد نَباتیِ اشبیلی ، ابوجعفر
احمد غافقی ،
ابن میمون ،
ابن بیطار ، و
داوود انطاکی )؛ ولی نوآوری ابوریحان در این زمینه، ذکر شمار نسبتاً بزرگی از نامهای مفردات در زبانهای نواحی شرقی جهان اسلام قدیم، و، تا آنجا که
به حوزه فرهنگی ایران قدیم مربوط میشود، نامهای «ایرانی» است،
به این شرح:
۱) عربی (کلاسیک، گویشی) : ۱۶۰۰ نام، ۵ر۳۵%؛
۲) ایرانی (فارسی، فارسی گویشی، سِجزی = سیستانی، زابُلی، زبانهای محلی نواحی آسیای میانه،
خراسان (
به معنای وسیع جغرافیایی قدیم آن) و افغانستان، مانند خوارزم، سُغد، تُخارستان،
سمرقند ،
بُخارا ، تِرمذ، فَرغانه، و بُست) : ۱۱۰۰ نام، ۴ر۲۴%؛
۳) «رومی» / یونانی: ۷۵۰ نام، ۶ر۱۶%؛
۴) سُریانی: ۴۰۰ نام، ۸ر۸%؛
۵) هندی (شامل سِنْدی) : ۳۵۰ نام، ۷ر۷%؛
۶) لاتینی :۱۵ نام، بی ذکرِ درصد؛
۷) ترکی: ۹ نام، بی ذکر درصد؛
۸) نامهای مجهول المنشأ: ۲۸۰ تا، ۲ر۶%.
برای نمودنِ اشتیاق
ابوریحان بیرونی به گردآوری و ذکر نامهای مُرادف،
به یک مثال بسنده میکنیم: «بُطْم»
که نامهایی
به این توضیح برای
گیاه ،
میوه و
صمغ آن در دو متن عربی و فارسی آورده شده است: رومی، شش صورت مُحرّف از یک یا دو اصطلاح؛ سُریانی، دو صورت از یک واژه؛ عربی، یک واژه (بجز خودِ بُطم)؛ هندی، یک واژه؛ نیشابوری و قاینی، دو صورت از یک واژه؛ زبانِ «اهل خراسان»، یک واژه؛ سجزی، یک واژه؛ زبانِ «اهل مَکران و قُزدار»، یک واژه؛ «فارسی»، دو واژه.
مرادفهای نام دانه بُطم: عربی، یک اصطلاح؛ فارسی، سه واژه؛ برای صمغ آن: سریانی، دو واژه؛ عربی، دو اصطلاح؛ فارسی، چهار واژه.
مؤلف این
ترجمه «آزاد»، ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی (از اهل کاسان، شهری در ولایت قدیم فَرغانه در
ماوراء النهر)، پس از
جلای وطن و استقرار در هند، نسخه نسبتاً کاملتری از
کتاب الصیدنة موجودِ
بیرونی را
به سبکی خاصّ ترجمه و
به سلطان دهلی ، شمس الدین ابوالفتح اِیلْتُتمِش (حک: ۶۰۷ـ۶۳۳) اهدا کرد (احتمالاً در ۶۲۵).
از این ترجمه چندین دستنویس وجود دارد (افشار و ستوده از پنج دستنویس برای چاپ آن استفاده کردهاند).
در مقایسه محتویات دو متن عربی و فارسی، تفاوتهای عمدهای که میان آنها دیده میشود چنین است (برای تفصیل این تفاوتها صیدنه
به این منابع رجوع کنید
برای توصیف کلی صیدنه فارسی
به این منبع رجوع کنید
) :
۱) کاسانی مقدمه
بیرونی را
به اختصار و با حذف بعض مطالب (مثلاً،
تبجیل اسلام ،
تجلیل زبان عربی و تحقیر زبان فارسی) آورده است.
۲) از خودِ متن، همه استشهادها
به شعر عرب ، غالباً جملههایی و بسیاری از مدخلهای کوتاه را حذف کرده است (مثلاً، در فصل حرف لام، مدخلهایِ لسان الکَلب، لَفّ، لؤلؤ، لوفقراقس و لیمو).
۳) بسیاری از مدخلهای موجود در متن عربی در متن فارسی نیست (برای فهرستی از آنها
به این منبع رجوع کنید
).
۴) در عوض، مدخلهایی در متن فارسی هست که در الصیدنة موجود، نیست (مثلاً، در همان فصل لام، لاژورد نظیری در متن عربی ندارد)، و بعض مقالات در متن فارسی مشروحتر است (مثلاً، مقاله «چا» (=چای)، در متن فارسی،
بیش از سه برابرِ آن در متن عربی است).
۵) در متن فارسی، مطالب اضافی بسیاری در باره نامهای مفردات (تلفظ، معانی، مترادفها) هست، که مترجم عمدتاً از تهذیب اللّغة ابومنصور
محمد بن احمد اَزهَری (متوفی ۳۷۰) و گاهی از کسان دیگری نقل کرده است (مثلاً، اباغورس در متن فارسی
)،
به ویژه در مواردی که کاسانی خواسته است
به زبان عربیِ
بیرونی خُرده بگیرد (مثلاً، توجیه نادرستی که او، بر خلاف رأی درست
بیرونی، درباره اشتقاق یا منشأ واژه صیدنانی از منابع دیگری نقل کرده است
).
۶) نسخههای صیدنه فارسی (
به جز یکی که مبنای چاپ ستوده و افشار بوده است) با تألیف دیگری ممزوج شده است، با عنوانِ «خواص ادویه مفرده از این
کتاب صیدنه»، «ترجمه» (کذا) قاضی جلالِ کاسانی، مؤلف ناشناسی که بدینسان خواسته است این نقیصه را جبران کند.
کاتبی یا
کاتبانی، شاید
به سبب یگانگی نسبت دو مؤلف، اشتباهاً مطالب «قاضی جلال کاسانی» درباره قوا و خواص و
اَبدالِ مفردات را در متن ابو بکر کاسانی
به آخرِ توصیف مواد مربوطه افزودهاند.
خوشبختانه، در متن چاپی صیدنه فارسی، مطالبِ «قاضی جلال کاسانی» جداگانه در جلد دوم صیدنه فارسی آورده شده است.
مقایسه صیدنه فارسی و تکمله «قاضی جلال کاسانی» چند موضوع را آشکار میکند:
۱) قاضی جلال ترجمه فارسی ابوبکر کاسانی را در دست داشته است، و نه متن عربی دیگری از الصیدنة
بیرونی را، زیرا در بسیاری از موارد، ترجمه ابوبکر کاسانی را عیناً یا
به اختصار نقل کرده است.
۲) بر خلافِ ادعای قاضی جلال، او خواص همه مفردات را ذکر نکرده است (مثلاً، شماره های ۳، ۴، ۱۲ و ۵۷).
در ذکر خواص مفردات، اصولاً
به صیدنه فارسی ابوبکر کاسانی ارجاع میدهد و گاهی
به منابع دیگر.
پس از این توضیحاتِ ضرورتاً کوتاه، اکنون شاید بهتر بتوان برخی از داوریهای کمابیش اغراق آمیز معاصران را درباره ارزش و جایگاه الصیدنة
بیرونی ارزیابی کرد.
حکیم محمد سعید (مقتول در ۱۳۷۷ ش/ ۱۹۹۸)
بیرونی را «پدر داروسازی در دوره قرون وُسطای اسلام»
و مبتکر «روش طبقهبندی گیاهان هفت
قرن پیش از لینّه (گیاهشناس نامدار سوئدی، ۱۷۰۷ـ۱۷۷۸)» (!) دانسته است.
کریموف
معتقد است که «(این تألیف) ارزشمندترین اثر تاریخی سدههای میانه خاور در
داروشناسی است که کاملترین تصور درباره داروهای شناخته شده آن زمان را
به دست میدهد و برخی از مسایل نظری این رشته را روشن میسازد».
۱) چاپ غیرانتقادی متن عربی (با ترجمه و توضیحات انگلیسی)
به وسیله محمد سعید و رانا اِحسان الهی، کراچی ۱۹۷۳ (درباره عیبهای آن
به این منبع رجوع کنید
۲) چاپ انتقادی ع. زریاب (تهران ۱۳۷۰ ش)، که با احتراز از معایب چاپ کراچی و
به کمک ترجمه و توضیحات روسی کریموف (۱۹۷۳) انجام گرفته است؛
۳) مقدمة الصیدنة (همراه با ترجمه و توضیحات
به آلمانی)،
به وسیله م. مایرهوف، برلین ۱۹۳۲؛
۴) چاپ نیمه انتقادی ترجمه ـ تحریر فارسی الصیدنة، نگارش کاسانی،
به وسیله م. ستوده و ا. افشار، تهران ۱۳۷۰ ش.
۱) ترجمه آلمانی مقدمه ابوریحان
به وسیله مایرهوف (همراه با مقدمه و توضیحات عالمانه
به آلمانی)، مذکور در بالا؛
۲) ترجمه انگلیسی بسیار مغلوط و نادرست محمد سعید، مذکور در بالا؛
۳) ترجمه روسی بسیاردقیق کریموف، همراه با مقدمه مشروح و توضیحات بسیار ارزشمند (تاشکند ۱۹۷۳)، مذکور در بالا؛
۴) البته ترجمه ـ تحریر ـ اقتباس ِ فارسی کاسانی (مذکور در بالا) را نیز میتوان در اینجا هم ذکر کرد.
در پایان، گفتنی است که، در حالی که تألیف همولایتی و همروزگار
ابوریحان ، یعنی
القانون ابن سینا ، در همان «سدههای میانه»
به لاتینی ترجمه شد (چاپ ونیز (ایتالیا)، ۱۵۴۴ میلادی) و تا اواخر
سده شانزدهم آن را در بعض دانشگاههای
اروپا تدریس میکردند، الصیدنة
بیرونی (همچون دیگر آثار او) نه فقط در «سدههای میانه» بلکه قرنها پس از آن دوره نیز در اروپا و در کشورهای غربی جهان اسلام ناشناخته ماند (مثلاً، ابن بیطار (متوفی ۶۴۶) که در حدود سیصد بار مطالبی از ابن سینا نقل کرده، یک بار هم
به ابوریحان اشاره نکرده است).
(۵۴) ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ امرؤ القیس بن طحّان، قاهره ۱۲۹۹/۱۸۸۲.
(۵۶) ابوریحان
بیرونی:
کتاب الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۵۷) ابوریحان
بیرونی: صیدنه، ترجمه فارسی نیمه اول قرن هشتم هجری از ابو بکر بن علی بن عثمان کاسانی، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۵۸) محمد بن زکریا رازی،
کتاب الحاوی فی الطب، حیدرآباددکن ۱۳۷۴ـ۱۳۹۰/۱۹۵۵ـ۱۹۷۱.
(۵۹) صادق کیا و محمدتقی راشد محصل، واژه های گویشی ایرانی در نوشته های
بیرونی، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۶۰) محمد سعید، «پدر داروسازی در دوره قرون وسطای اسلام»، پیام یونسکو، سال ۵، ش ۵۹ (تیر ۱۳۵۳).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «داروسازی ابوریحان بیرونی»، شماره۲۴۵۵.