خَسْف (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خَسْف (به فتح خاء و سکون سین) از
واژگان قرآن کریم به معنای فرو رفتن و فرو بردن است.
اين ماده در
قرآن مجید مجموعاً هشت بار به كار رفته است.
فقط با «باء» متعدى شده است.
مشتقات
خَسْف که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
فَخَسَفْنا (به فتح خاء و سین) به معنای فرو بردیم؛
لَخَسَفَ (به فتح خاء و سین) به معنای فرو میبرد؛
نَخْسِفْ (به فتح نون، سکون خاء و کسر سین) به معنای فرو میبریم؛
يَخْسِفَ (به فتح یاء، سکون خاء و کسر سین) به معنای فرو ببرد؛
خَسَفَ (به فتح خاء و سین) به معنای بینور شود، است.
خَسْف به معنای فرو رفتن و فرو بردن است.
«خَسَفَهُ اللَّهُ و خَسَفَ هُوَ» خدا او رابه زمين فرو برد و او به زمين فرو رفت.
به مواردی از
خَسْف که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ ... لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا.) «
قارون و خانهاش را به زمين فرو برديم ... اگر خدا بر ما منّت نمیگذاشت ما را نيز فرو میبرد.»
(إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ.) (اگر ما بخواهيم آنها را با يک زمينلرزه در زمين فرو مىبريم.)
در
مجمع میگويد:
«خَسَفَ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ» خدا او را از زمين ناپديد كرد.
على هذا به ماه گرفتن از آن جهت خسوف گويند كه نور ماه در نظر بيننده غایب و زایل میشود.
در
حدیث آمده كه
امام کاظم (علیهالسلام) فرمود: چون ابراهيم پسر
رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآله) فوت كرد، در فوت وى سه
سنت (دستور و
حکم) برقرار شد. يكى آن كه چون او مرد آفتاب گرفت، مردم گفتند: در اثر فوت فرزند رسول خدا (صلّىاللّهعليهوآله) آفتاب گرفت. حضرت به منبر تشريف برد و خدا را حمد و ثنا گفت، پس از آن فرمود:
«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ، تَجْرِيَانِ بِأَمْرِهِ، مُطِيعَانِ لَهُ، لَا تَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ، فَإِذَا انْكَسَفَتَا او وَاحِدَةٌ مِنْهُمَا فَصَلُّوا ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى بِالنَّاسِ صَلَاةَ الْكُسُوفِ.» ظاهراً به گرفتن آفتاب و ماه از باب
تغلیب،
کسوف اطلاق شده چنان كه در
نهایه و
مفردات حديثى نقل است كه در آن به هر دو از باب تغليب خسوف اطلاق گرديده است.
(أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ.) (آيا از اين ايمن شديد كه در خشكى با يک
زلزله شديد شما را در زمين فرو ببرد.)
(فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ) (بگو: در آن هنگام كه چشمها از شدّت وحشت خيره گردد، و ماه بىنور شود، و خورشيد و ماه با هم جمع شوند، آن روز
انسان مىگويد: «راه فرار كجاست؟!»)
چون به موجب
(إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ) (در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود)
آفتاب خاموش شود، نور ماه ناپديد میگردد و ماه میگيرد و غير مرئى میشود و شايد از
(جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ) منظور پيوستن ماه به آفتاب باشد؛ آن وقت اين
آیه بيان
(خَسَفَ الْقَمَرُ) است؛ يعنى ماه در آفتاب ناپديد میگردد.
ناگفته نماند: تصوّر فرو رفتن در زمين كه قارون بدان دچار شد و
کفّار با آن تهديد شدهاند، بسيار طبيعى و آسان است. زمين به دستور خدا زلزله میكند و در اثر آن دهان گشوده هر چه را خدا خواست در خود فرو میبرد.
اين ماده در قرآن مجيد مجموعاً هشت بار به كار رفته و فقط با «باء» متعدى شده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «خسف»، ج۲، ص۲۴۶-۲۴۸.