خسف (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خسف: (فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدارِهِ)«خسف» به معنای فرو رفتن و پنهان گشتن در زمین است.
(فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ) (سپس ما، او و خانهاش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر
عذاب الهی يارى كنند، و خودش نيز نمىتوانست خويشتن را يارى دهد.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: دو ضمير به و بداره به
قارون برمىگردد، و چون
خسف و فرو بردن قارون و خانهاش در زمين متفرع بر
بغی و
طغیان او بود فاء تفريع بر سر اين جمله آمد.
(فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ، وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ) كلمه
(فئة) به معناى جماعتى متمايل بهم است، و در كلمه
(ينصرونه) و كلمه
(منتصرين) در اين
آیه معناى
منع و
امتناع نهفته است و حاصل معنا اين است كه: قارون، هيچ جماعتى نداشت كه او را از عذاب شدن منع كنند، و خودش هم از ممتنعين نبود، كه زير بار عذاب نرود، و اين درست بر خلاف پندارى بود كه يك عمر در سر مىپرورانيد، و خيال مىكرد كه آن عامل كه
ثروت و خير را به سويش جلب نموده و شر را از او دفع مىكرد، حول و قوت خودش و جمعيت و خدم و حشمش بود، كه آنها را هم به علم خود كسب كرده بود، ولى نه آن جمعش نگهش داشت، و نه آن قوت و نيرويش از عذاب خدا نجاتش بخشيد، و معلوم شد كه آنچه داشته خدا به او داده بود.
بنابراين حرف فاء در جمله فما كان تفريع اين جمله را بر جمله
(فَخَسَفْنا بِهِ ...) مىرساند، و چنين معنا مىدهد كه ما او و خانهاش را در زمين فرو برديم، پس برايش روشن شد بطلان آنچه ادعا مىكرد، و مىگفت من خودم مستحق اين ثروت هستم، و حاجتى به خدا ندارم، و اين نبوغ علمى و نيروى خودم است كه جلب خير و رفع ضرر از من مىكند.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «خسف»، ص۲۰۸.