خاندان اعتماد مقدم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سابقه نفوذ خاندان اعتماد مقدم در دستگاه حکومتی، به عصر
فتحعلی شاه قاجار بر میگردد. بدین گونه که حمایت آقا حسین، پدربزرگ اعتمادالسلطنه و برادرش حاجی رحیم بیگ از فتحعلی شاه قاجار در مقابل شورش صداق خان قشقائی بیگلربیگی آذربایجان، زمینه ارتباط آنان را با دستگاه حکومتی
قاجار فراهم کرد.
علی یکی از پسران آقا حسین بود. وی در کودکی به عنوان «غلام بچگی» مخصوص دربار سرافراز شد و چون زیرک و با ادراک بود، نایبالسلطنه و محمد میرزا چشم به تربیتش داشتند و برای خدمت به دولت آمادهاش کردند. چند سال بعد نیز نیابت
شغل پیشخدمت باشی محمد میرزا را که به عهده پدرش آقا حسین بود، به او دادند. پس از درگذشت عباسمیرزا و انتخاب فرزندش محمدمیرزا به ولایتعهدی به همراه او به آذربایجان رفت و بعد از
مرگ فتحعلی شاه و به پادشاهی رسیدن محمد میرزا او نیز از
تبریز به
تهران آمد و منصب خوان سالاری را که از
مشاغل مهم محسوب میشد به دست آورده، به
لقب«خانی» نیز نائل شد.
علی خان علاوه بر به دست آوردن
حکومت تهران، حکومت
کاشان و بلوکات اطراف تهران را نیز برای تامین مخارج آشپزخانه شاهی عهدهدار شد.
در اواخر
عمر محمد شاه به علت شکایت
مادر عباس میرزا، علی خان به دلیل حیف و میلی که در اموال
همسر شاه کرده بود، از خدمت نظارت معزول شد و ضمن چوب خوردن و داغ شدن، به دستور شاه تمام
اموال او را نیز مصادره کردند.
بعد از مردن محمدشاه، و با حمایت مهدعلیا (همسر محمدشاه) توانست مجددا به خدمت خاندان سلطنتی وارد شود و به لقب حاجبالدوله مفتخر گردید.
وی مدتی
سرپرستی وزارت عدلیه را عهدهدار گردید؛ ولی در زمان
ناصرالدین شاه به خاطر سوء استفاده مالی از کار برکنار شد.
اما مجددا با میانجیگری مهدعلیا بخشوده و مورد توجه دوباره شاه واقع گشته، ملقب به ضیاءالملک و به حکومت
خوزستان منصوب گردید. چندی بعد
لرستان و بختیاری هم به قلمرو حکومتش افزوده، بعد از آن به تهران احضار شد
و لقب اعتمادالسلطنه را از شاه دریافت نمود و دوباره به وزارت عدلیه و به دنبال آن به وزارت وظایف و اوقاف منصوب شد.
بزرگترین خدمت وی به ناصرالدین شاه، و یا به دیگر سخن بزرگترین
خیانت وی به ملت
ایران را باید
قتل میرزا تقیخان
امیرکبیر دانست. علیخان، در توطئه بر ضد امیرکبیر با مهدعلیا و
میرزا آقاخان نوری همدست بود و وظیفه قتل امیرکبیر را برعهده گرفت.
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه چهارمین
فرزند حاجی علیخان بود و در تهران دیده به
جهان گشود.
وی در یکی از آثارش، نسبت خود را به
چنگیزخان مغول رسانده است.
اما به نظر میرسد این ادعای او و اجدادش، هم چون بسیاری از حکومتگزاران ایرانی، که برای توجیه قدرت و کسب حیثیت سیاسی، خود را به شخصیتهای مشهور تاریخی منسوب کردهاند. خان ملک ساسانی به خاطر این امر از اعتمادالسلطنه انتقاد نموده، چنین مینویسد: «اکنون با اطلاعات جدید ظن نزدیک به
یقین بر این شده که در اصل نژاد این طایفه از اکراد بودهاند، چنانکه هنوز هم یک تیره از ایشان در حدود
ترکیه و ایران ساکن و کردی حرف میزنند».
حسنخان همزمان با افتتاح مدرسه دارالفنون در ۱۲۶۸ (ه. ق) جزو اولین شاگردانی بود که پای به این مدرسه نهاد و ۱۲ سال در آنجا به فراگرفتن
زبان فرانسه و آموزشهای نظامی پرداخت. مدتی بعد عزیزخان سردار کل (وزیر جنگ) او را به منصب «وکیلی نظام» منصوب کرد. محمدحسن خان دوره تحصیل در دارالفنون را با دریافت مدال
طلا به پایان رسانیده، با درجه یاوری (سرگردی) جزو ملتزمان دستگاه ولیعهد محمدقاسم میرزا درآمد؛ اما محمدقاسم میرزا در همان اوان کودکی درگذشت و محمدحسنخان هم به خیل ملتزمان میرزا محمدخان سپهسالار پیوست.
در ۱۲۷۵ (ه. ق) به منصب سرهنگی ارتقا یافت و چون پدرش در این هنگام مورد
عفو شاه قرار گرفته، و حکومت خوزستان و لرستان به او واگذار شده بود، وی نیز به عنوان نایبالایاله و رئیس قشون همراه
پدر شد و چندی حکمرانی
شوشتر را در دست گرفت. در ۱۲۷۸ (ه. ق) به تهران بازگشت و ژنرال آجودان شاه شد.
در ۱۲۸۰ (ه. ق) زمانی که حسنعلیخان امیرنظام گروسی وزیر مختار ایران در
فرانسه بود، محمدحسن خان به عنوان وابسته نظامی سفارت ایران در
پاریس تعیین شد و دو سال عهدهدار این سمت بود؛ اما توقفش در آن
شهر چهار سال طول کشید و همزمان به ادامه تحصیل پرداخت. در ۱۲۸۴ (ه. ق) از آن کشور مراجعت کرد و با گرفتن لقب صنیعالدوله، به سمت مترجمی مخصوص شاه برگزیده شد.
محمدحسن خان چندی بعد در ۱۲۹۰ (ه. ق) معاون وزیر عدلیه و مقدمالسفرا شد و پس از آن به مقاماتی برگزیده شد که برخی از آنها به این شرح است: عضو مجلس شورای دولتی در ۱۲۹۹ (ه. ق) مسئول اداره نامه دانشوران و اداره انطباعات در ۱۲۹۸ق و پس از مرگ اعتضادالسلطنه، وزیر انطباعات و ریاست دارالترجمه از ۱۳۰۰ (ه. ق) عضو انجمن جغرافیایی پاریس در ۱۲۹۵ (ه. ق) عضو انجمن آسیایی فرانسه، عضو انجمن آسیایی روس و انجمن آسیایی لندن در ۱۳۰۳ (ه. ق).
محمدحسن خان در ۱۳۰۴ (ه. ق) با یاری و پاافشاری همسر خود اشرفالسلطنه موفق به دریافت لقب اعتمادالسلطنه شد.
و از این زمان بر مراتب اعتبار و اهمیت او در دربار ناصری افزوده شد. او در هر سه
سفر ناصرالدین شاه به
اروپا در سالهای ۱۲۹۰، ۱۲۹۷ (ه. ق) و ۱۳۰۶ (ه. ق) جزو همراهان شاه بود و در سفر سوم ریاست تشریفات را بر عهده داشت.
به این ترتیب، او بیش از ۲۵ سال مداوم همنشین ناصرالدین شاه بود و هر روز ساعتها با او گفت و گو داشت و روزنامههای فرانسوی را برایش میخواند و او را در جریان اخبار جهان قرار میداد.
وی یکی از مخالفان سرسخت اتابک، امینالسلطان نایبالسلطنه ایران بوده است. شدت مخالفت وی را با اتابک میتوان از این یاداشت روزانهاش دریافت که چنین مینگارد: «امینالسلطان، نمیدانم طاعون مصرش خوانم یا وبای
هند، بلائی بود که به جان دولت و ملت افتاد و ایران را به باد فنا داد. جامع تمام رذائل و فاقد کلیه فضائل»
اعتمادالسلطنه در سالهای پایانی زندگی خود تصمیم گرفت وقایع و حوادث روزانه زندگی خود و دربار قاجار را به شکل خاطرات تنظیم نماید. او چون از ثبت علنی پارهای اخبار محرمانه واهمه داشت، پنهانی به تدوین آنها پرداخت؛ بدینترتیب کتاب روزنامه خاطرات پدید آمد که از مهمترین منابع تاریخ ایران در اواسط
دوره قاجاریه است. وی را در این کار همسرش اشرفالسلطنه نیز یاری میرساند و گفتههای
شوهر را مینوشت.
اعتمادالسلطنه سرانجام در ۵۳ سالگی و حدود یک ماه پیش از کشته شدن ناصرالدین شاه در ۱۳ نوروز، پس از بازگشت از سیاحت و زیارت
حضرت عبدالعظیم به سکته قلبی درگذشت.
اعتمادالسلطنه در دنیای سیاست مردی محافظهکار بود و طریق دوستی با روسها را برگزید؛ از اینرو، سیاستمداران انگلیسی مآب آن عصر با او از در
دشمنی در آمدند. او
عقیده داشت که ایران در آن مقطع زمانی با نزدیکی به
روسیه میتواند منافع خود را تامین کند؛ اما برخی از محققان عقیده دارند که وی با روسیه روابط پنهانی داشته، و خبرآور آنها بوده است و از اینرو ناصرالدین شاه هم که از این رابطه مطلع بود، هیچگاه به وی کاملاً
اعتماد نداشت.
با این حال، در چند جای روزنامه خاطرات تصریح میکند که با وجود حمایت از روسها، مملکت خود را بیشتر دوست دارد و رونق و استقلال آن را با هیچ چیز دیگر معاوضه نخواهد کرد.
اعتمادالسلطنه عقیده داشت که با گسترش روزافزون خطر انگلیسیها، نزدیکی با روسیه استقلال کشور را حفظ میکند؛
چنانکه در ماجرای
تنباکو، در مخالفت با شرکت انگلیسی تالبوت، به شاه پیشنهاد کرد که امور تنباکو را به امینالسلطان واگذار کند و رسالهای هم در این باب تالیف کرد و آن را به شاه تقدیم داشت.
او برای ضدیت بیشتر با انگلستان، ناصرالدین شاه را ترغیب بهدعوت از
سیدجمالالدین اسدآبادی نمود؛ اما سیدجمال هنگام ورود به ایران به خانه امینالضرب وارد شد و وی سیدجمال را به حضور شاه برد که این کار باعث رنجش اعتمادالسلطنه گردید.
گفتهاند که بسیاری از کتابهایی که به نام او شهرت یافته، اثر دیگران و به خصوص اعضای انجمن دارالتالیف و دارالترجمه است، جای شبهه نیست که اعتمادالسلطنه بیشتر این آثار را شخصاً تالیف نکرده است. به هر حال، به گفته مینورسکی افتخار فراهم آوردن این همه کتابهای متنوع نصیب او شده، و لو آن که همه را خود پدید نیاورده باشد.
اما اعتمادالسلطنه در دنیای
دانش و
ادب، فکری مترقی و روشن داشت. نوع آثاری که خود تالیف یا ترجمه کرد و یا دیگران را بدان ترغیب نمود، خواه ناخواه تحولی دراندیشهها پدید آورد.
عبدالعلی فرزند محمدباقر خان اعتمادالسلطنه در سال ۱۲۶۷ در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در مدارس جدید به اتمام رسانیده، پس از آن وارد مدرسه قزاقخانه شد و در اوایل مشروطیت درجه افسری گرفت. و در واحدهای مختلف قزاقخانه تا درجه سلطانی ترقی نمود.
در ۱۲۹۰ که ژاندارمری دولتی توسط سوئدیها در ایران تاسیس شد، اعتماد مقدم با درجه سلطانی در معیت سی افسر دیگر به ژاندارمری انتقال یافت و مامور تشکیل ژاندارمری در
اصفهان شد.
مدتی در اصفهان بود که در نتیجه جنگ بینالمللی موضوع
مهاجرت پیش آمد. عده زیادی از افسران ژاندارمری از جمله اعتماد مقدم در زمره مهاجرین قرار گرفته
و در بعضی از جبههها با قوای روس و
انگلیس به
جنگ پرداختند. این عده از افسران چندی در
کرمانشاه،
بغداد،
موصل و
استانبول باقی ماندند تا پس از خاتمه جنگ به ایران بازگشتند. اعتماد مقدم با ارتقاء به درجه سرگردی رئیس گردان ژاندارمری اراک شد و تا کودتا در آن سمت بود. در ۱۳۰۰ در اتحاد شکل قشون و ژاندارمری دو درجه گرفته سرهنگ شد و در بعضی از مخاصمات داخلی شرکت داشت. در ۱۳۰۳ در سفر جنگی سردار سپه به خوزستان در راس یک واحد نظامی وزیر جنگ را همراهی نمود و پس از دستگیری
شیخ خزعل، فرماندار نظامی
دزفول شده و خلع سلاح
عشایر آن منطقه به عهده او واگذار گردید.
پس از پایان ماموریت خوزستان به ژاندارمری بازگشت و فرماندهی ژاندارمری خراسان به عهده او قرار گرفت. چند سالی در آن جا بود تا به تهران انتقال یافت و در ارتش
مشغول شد. در شهریور ۱۳۲۰ در جریان اعلام حکومت نظامی در تهران و به دلیل غیبت سرپاس مختاری و با پیشنهاد سپهبد امیراحمدی حاکم نظامی تهران، چند روزی سرپرست شهربانی شد
و در همان ماه پس از تاسیس مجدد ژاندارمری
به معاونت آنجا انتخاب شد.
سال ۱۳۲۱ش. پس از بیست سال توقف در درجهی سرهنگی، به درجه سرتیپی رسید.
در آذرماه ۱۳۲۱ در دوران نخست وزیری قوامالسلطنه شهر تهران دچار آشوب و بلوا گردید و مردم برای سیر کردن شکم خود به مجلس شورای ملی حمله بردند و مغازههای خیابانها مورد چپاول و
غارت قرار گرفت. در جریان این تظاهرات که
روز۱۷ آذرماه بود، حتی مردم خانهی نخست وزیر را به
آتش کشیدند و نظامیان مردم را به گلوله بستند. در نتیجه اوضاع آن روز سرتیپ قدر فرماندار نظامی و سرپاس رادسر رئیس شهربانی از کار برکنار شدند. سپهبد احمدی فرماندار نظامی تهران شد و سرتیپ اعتماد مقدم به ریاست شهربانی برگزیده گردید
و در برگرداندن
امنیت تلاش زیادی کرد.
این بار هم ریاست او بر شهربانی طولی نکشید و پس از سه ماه از کار برکنار شد.
در نیمه دوم سال ۱۳۲۴ که دوران آشفتگی سیاسی ایران بود، برای
مبارزه با حزب توده فرماندار نظامی تهران شد.
چند ماهی در آن سمت بود تا اینکه قوامالسلطنه به نخست وزیری رسید و او را از کار برکنار نمود.
در ۱۳۲۶ در دادگاهی که سرتیپ درخشانی فرمانده لشکر آذربایجان را به جرم تسلیم و سازش با پیشهوری
محاکمه میکردند، سرتیپ اعتماد مقدم دادستان دادگاه بود
و برای متهم تقاضای اعدام نمود؛ ولی
دادگاه متهم را به
حبس ابد محکوم کرد.
سرتیپ اعتماد مقدم در سال ۱۳۲۶ بازنشسته، و در ۱۳۵۲ درگذشت.
فرزند محمدباقر خان اعتمادالسلطنه در ۱۲۶۸ (ه. ش) در تهران متولد شد.
پس از انجام تحصیلات ابتدائی و متوسطه وارد مدرسه علوم سیاسی گردید. پس از طی کردن دوره، در ۱۲۸۷ (ه. ق) به خدمت در وزارت امور خارجه درآمد و در طول خدمت خود در آن وزارتخانه بارها در استامبول، باطوم، تفلیس، آنقره و جده ماموریت داشته است.
وی مدتی به عنوان کارگزار خوزستان
مشغول بود. در ۱۳۰۶ به دادگستری انتقال یافت و
مشاغل قضائی را طی کرده، به مستشاری و ریاست شعبه دیوان کشور رسید. چندی هم رئیس دفتر دیوان کشور و مدیرکل اداری وزارت دادگستری بود. او علاوه بر
مشاغل سیاسی و
قضائی، با مطبوعات همکاری داشته، در زمینههای ادبی و تاریخی مقاله مینوشت و آثار زیادی در زمینههای یاد شده از وی باقی مانده است.
اعتماد مقدم در طول خدمتش موفق به دریافت نشانها و جوایز زیادی گردید که از آن جمله میتوان به نشان شیر و خورشید، نشان درجه دو علمی، نشان درجه سه عثمانی از دولت ترکیه عثمانی اشاره نمود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان اعتماد مقدم» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۲۷.