خاندان اسفندیاری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از خاندانهای سرشناس معاصر
ایران، خاندان اسفندیاری است که در این نوشتار نقش آنها در ایران و نحوه به
قدرت رسیدن و سیطره و قلمرو
حکومت آنها پرداخته میشود. و به شاخصترین افراد این خاندان اشاره شده است.
مسعود میرزا ظلالسلطان،
پسر ناصرالدین شاه پادشاه مستبد
ایران، حسینقلی خان ایلخانی (به معنای رئیس و بزرگ ایل) بختیاری را به
خدعه و در یک مهمانی مسموم کرده به
قتل رساند و فرزندان او را به زنجیر کشیده به
تهران فرستاد.
یکی از فرزندان او
اسفندیارخان (سردار اسعد اول) بود. اما در تهران،
علی اصغرخان، امین السلطان (معروف به اتابک) صدر اعظم ناصرالدین شاه، فرزندان ایلخانی را مورد تحبیب و دلجویی قرار داده، مشاغلی در قشون ایران به آنها واگذار کرد.
با وجود به قتل رسیدن ایلخانی، هیبت و سطوت فرزندان چهارگانه او از میان نرفت و پس از کشته شدن ناصرالدین شاه نفوذ بیشتری در دربار یافتند.
در اوایل
قرن بیستم میلادی، ایل بختیاری از حالت ایل نشینی به درآمد، زیرا سرزمینهای محل سکنی ایل بختیاری در مناطقی قرار داشت که چشمههای
نفت در نزدیک آنها میجوشید.
شرکتی که به کار اکتشاف و استخراج نفت اشتغال داشت، به جای دولت مرکزی ایران با خوانین بختیاری وارد مذاکره شد و وظیفه نگهبانی از تاسیسات و چاهها و دیگر ادوات و تجهیزات را به اینان واگذار نمود و در قبال این خدمت، سهامی به ایل سالاران داد که هر سال وجوه سهام بسیار زیادی را بالغ میشد.
پس از بمباران و انحلال مجلس از سوی
محمدعلی شاه، در اعتراض به این عمل و در حمایت از
مشروطه خوانین بختیاری که ارشدترین آنها علیقیخان سردار اسعد اول بختیاری در
اروپا ساکن بود، وارد صحنه شدند. تفنگداران سوار و پیاده ایل از کوهستانهای زیبای خود به سوی
اصفهان سرازیر شدند و نخست ضرغامالسلطنه بختیاری، اصفهان را از چنگ حکمران اعزامی از تهران در آورد و سپس نفرات تفنگدار بختیاری راهی تهران شدند.
با توجه به آنچه راجع به فتح اصفهان نوشتهاند، نقش ضرغام و فرزندش ابوالقاسمخان بسیار مهم بوده است و باید در نظر داشت که یکی از عوامل اعاده رژیم قانونی مشروطه و تزلزل بنیان استبداد، همین فتحی است که توسط ضرغامالسلطنه صورت گرفت.
از آن پس؛ یعنی از سال ۱۲۸۸ه. ش/ ۱۹۰۹م. تا حدود یازده سال بعد زمام امور کشور در دست ایل سالاران بختیاری بود که علاوه بر تهران تقریبا بر همه صفحات جنوبی کشور فرمان میراندند و حکام غالب ایالات و ولایات از ایل بختیاری تعیین میشدند.
که در این میان فرزندان اسفندیار خان که بعدها به اسفدیاری معروف شدند، نقشی پررنگ در جریانات سیاسی ایران ایفاء مینمایند.
وقتی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش. رخ داد، خوانین تا سال ۱۳۰۵ش. به تدریج و پس از چند برخورد خونین مسلحانه به قوای
رضاخان، نفوذ سیاسی، اداری و نظامی خود را از دست دادند. فقط جعفرقلی خان سردار اسعد بختیاری دوم
پسر حاج علیقلیخان سردار اسعد اول، از این ماجرا
مستثنی بود.
در ذیل به معرفی شاخصترین افراد این خاندان پرداخته خواهد شد.
عـلیقـلیخان سردار اسعد، متولد ۱۲۴۷ق. چهارمین
فرزند حسینقلیخان ایلخانی است. او یکی از روسای معروف بختیاری و یکی از دو فاتح مشهور تهران در عهد محمد
علی شاه قاجار بود. (فاتح دیگر، محمد ولی خان تنکابنی سپهدار اعظم بود.)
پس از کشته شدن پدرش، مدتی در
زندان ظلالسلطان به سر برد
تا با مساعدت میرزا
علیاصغر خان اتابک از زندان آزاد و به تهران وارد شد. برادرش اسفـندیارخان سردار اسعـد اول، به سمت ایلخانی بخـتیاری و خودش فـرمانده سواران بـخـتیاری در تـهـران شد. در قـتـل ناصرالدین شاه مامور نظم تـهـران گـردید و در زمان مظفرالدین شاه نیز فرمانده سواران بـختیاری با
لقب سرتیـپـی بود.
قبل از آن نیز مدتی نیز به عـنوان ایلخانی بخـتیاری از جانب مظفرالدین شاه انـتخاب شد. اما در این سمت با رقابت شدید برادرش نجـفـقـلی خان صمصامالسلطنه که از او بزرگـتر و طبق پـیمان نامههای سران ایل، حق ایلخانیگـری از آن او بود، مواجه شد و کنار گـرفت.
او در سال ۱۳۲۰هـجری قـمری به تهـران آمد. در سال ۱۳۲۱ه. ق که اسفـندیار خان،
برادر بزرگـش فوت کرد، راهـی بخـتیاری شد و بـین برادران و عـموزادههایش (فرزندان
حاج امامقـلیخان)
صلح و آشتی برقـرار کرد.
در سال ۱۳۲۲هـجری قـمری به پـیشنهاد عینالدوله از طرف مظفرالدین شاه لقب سردار اسعـد و نشان حمایل بوی داده شد و مامور نظم
لرستان گردید.
پس از افـتـتاح مجـلس اول، در ۱۸
شعبان۱۳۲۴ه. ق برای معـالجه
چشم خود بار دیگـر به اروپا رفت و در
پاریس اقامت گـزید
و به مطالعـه و ترجـمه کتب خارجی پـرداخت. سردار اسعـد در امور سیاسی نیز فردی توانا بود. او این امتیاز را با حـضور گـستردهاش در دستگـاه دولتی از زمان ناصرالدین شاه کسب کرده بود.
حاج عـلیقلیخان سردار اسعـد که از خوانین روشنفکر بختیاری بود، دبستانی برای فرزندان ایل تاسیس کرده، معـلمینی از تهـران برای تدریس اجیر نمود. به دستور او تـعدادی از دانش آموزان این مدرسه به خارج اعزام شدند.
سردار اسعـد هـمکاری خود با آزادیخواهان را پس از بمباران مجـلس شورای ملی و در سال ۱۳۲۶ق. بطور آشکار، آغاز کرده است. در این سال، با تـجـمع مشروطه خواهان و رجال مخالف محمدعـلی شاه در اروپا، سردار اسعـد نیز به جرگـه آنان پـیوست.
علیقلیخان، در این برهـه حساس از تاریخ ایران، در بـین این مجامع، مهـرهای است که به لحاظ موقعـیت حساس و قـدرت جـنگی ایل بخـتیاری، برای نجات کشور از استـبداد
محمد علیشاهی برگـزیده میشود؛ زیرا به لحاظ عدم وجود نیروی نظامی سازماندهی شده، قدرت نیروی ایلات تعیین کننده بود.
سردار اسعـد با دریافت خبر فـتح اصـفهان با عـزمی محـکمتر، راهـی ایران شده، قبل از حرکت طی ملاقات با چندین نفر از مقامات اروپایی، هـدف از حرکت خود را تـشریح کرد و از دولتهای قدرتمند خواست تا از مداخله نظامی در ایران خودداری کـنند
تا قبل از رسیدن به ایران نیز با ارسال پـیام و نماینده، کـنترل حـرکت را بدست گـرفت. او در ۱۵
ربیعالثانی ۱۳۲۷ ه. ق وارد ایران شد. ابـتدا با شیخ خزعل، شیخ قـدرتمند اعـراب بنیکعـب
خوزستان ملاقات کرد و با او متحد شد. سپس وارد بخـتیاری شد. متعاقب آن با خوانین قـشقایی سوگـند نامهای را امضا کرد.
هـم پـیمان شدن با خوانین و شیوخ، بسیار حیاتی بود. زیرا او برای حـرکت به سمت تـهـران، میبایستی از پشت سر مطمئن باشد. بخصوص اینکه خوانین قـشقایی و بخـتیاری با هـم رقابت دیرینه داشتـند، و شیخ خـزعـل نیز ضمن رقابت با خوانین بختیاری، با محـمد علیشاه راه مسالمت آمیزی را در پـیش گـرفته بود.
سردار اسعـد با هـمراهی خوانین بخـتیاری و انقـلابـیون دیگـر، سپاهـی از سواران بختیاری جمعآوری و راهی تهـران شد. ناگفته نماند که همزمان با ورود سردار اسعد به
قم، قنسول روس و قنسول
انگلیس خود را با سرعت به قم رسانیدند و با سردار اسعد ملاقات کرده، از طرف دولتهای مطبوع خود به او هشدار دادند که از رفتن به تهران و
جنگ با شاه خودداری نماید؛ ولی سردار اسعد به طور صریح به آنان جواب داد که ما با شاه سرجنگ نداریم و فقط برای این به تهران میرویم که شاه را وادار کنیم به عهدی که کرده وفا نماید؛ مجلس را باز کرده، مشروطه از دست رفته را اعاده نماید.
به هر روی، در
جمادیالثانی سال ۱۳۲۶ق سردار اسعد به تهران روی آورد و پایتخت را فتح کرد. در این جنگ محمد ولیخان سپه سالار نیز که با قوای خود، از شمال حرکت کرده بود، با وی همکاری داشت.
وی یکی از امضاءکنندگان نامه در مورد فرماندهی قزاق خانه برای تثبیت موقعیت آنان به شرط فرمانبری از وزیر جنگ بود.
سردار اسعد پس از خلع محمد
علیشاه از سلطنت (۱۳۲۷ق) در هیات دولتی که بدون نخست وزیر بود به سمت وزارت کشور انتخاب گردید. مدت پنج ماه وزیر کشور و نزدیک به یک ماه هم وزیر جنگ بود.
پس از
مرگ عضدالملک نایبالسلطنه، سردار اسعد کاندیدای نیابت سلطنت بود و در مجلس طرفدارانی داشت. لیکن ناصرالملک مورد توجه قرار گرفته و این منصب را احراز نمود. سردار از آن تاریخ مستقیما در کارها وارد نشد؛ ولی در تمام کابینهها نظر سردار ملحوظ میگردید و عدهی زیادی از سران بختیاری به توصیهی سردار اسعد به مقام وزارت و
حکومت رسیدند.
حاج علیقلی خان سردار اسعد، در نیمه دوم
محرم سال ۱۳۳۶ ق. در سن ۶۳ سالگی در حالی که از هر دو چشم
کور و افلیج شده بود، درگذشت و در
تخت پولاد اصفهان به
خاک سپرده شد.
حاجی خسروخان بهادرالدوله، سردار ظفر، در سال ۱۲۷۸ق. متولد گردید. وی برادر تنی
حاج علی
قلی خان سردار اسعد و پسر پنجم حسین
قلیخان ایل بیگی است.
سردار ظفر هنگام قتل ایلخانی در حدود بیست سال داشت. او در خاطراتش از
ظلم و ستمیکه از طرف عموهایش نسبت به
خانواده ایلخانی اعمال شده، با تلخی یاد میکند.
سردار ظفر در مدت شش سالی که اسفندیار خان در زندان ظلالسلطان بود با دیگر بردارانش در حال انزوا بسر میبرد؛ ولی پس از آزادی اسفندیارخان و انتصاب او به مقام ایلبیگی و بعدها ایلخانی بختیاری، سردار ظفر نیز به تدریج خود را به مراکز قدرت نزدیک ساخت.
پس از آن که محمدعلی شاه به
سلطنت رسید، اولاد
حاج ایلخانی روابط نزدیکی با او برقرار کردند. در این ایام «لطفعلی خان امیر مفخم» و «نصیر خان سردار جنگ» فرزندان «
حاج امامقلی خان» به همراه جمع دیگری از بختیاریها در تهران در قشون دولتی بودند و از شاه جانبداری میکردند. و با فرزندان ایلخانی اختلاف داشتند. و این اختلافات خانوادگی سبب گردید تا آگاهانه یا ناآگاهانه هر کدام در یک جبهه قرار گیرند. خوانینی که در کنار شاه بودند برای اثبات وفاداری خود
سوگند یاد کردند.
از طرفی خسروخان سردار ظفر به خاطر رقابت با خانواده حاجی ایلخانی به توصیه برادران به دربار محمدعلی شاه راه جست. خود او در این رابطه میگوید: «ما اولاد ایلخانی هم چون به اطمینان از لطف
علیخان و نصیرخان سردار جنگ نداشتیم، همگی رای دادند که من در این
سفر خدمتی به شاه بکنم.»
چون محمدعلی شاه به صمصامالسلطنه، ایلخانی وقت بختیاری مظنون بود، با توجه به اختلاف دیرینه صمصامالسلطنه و سردار ظفر او را از سمت خود معزول، به تهران فرا خواند و سردار ظفر را به سمت ایلخانی بختیاری منصوب کرد.
در این دوران که حکومت بختیاری با صمصامالسلطنه بود، اختلافات بین دو خانواده ایلخانی و
حاج ایلخانی بسیار شدت گرفت. در نتیجه برادرش خسروخان، سردار ظفر که با وی اختلاف دیرینهای داشت به گونهای که تا پایان عمر این کدورت پا برجا ماند، طی یک نقشه حساب شده با لطفعلیخان امیر مفخم و دربار تبانی و سازش کرد و صمصامالسلطنه را از سمت ایلخانی بختیاری معزول ساخت.
سردار ظفر در خصوص عزل صمصام از سمت ایلخانی مینویسد: «صمصامالسلطنه که ایلخانی بختیاری بود بنای ناسازگاری را با سردار محتشم و سردار بهادر گذارده بود من هم از صمصامالسلطنه دلتنگ و ناراضی بودم و از شاه و امیر بهادر عزل او را تقاضا کردم و با زحمت بسیار فرمان انفصال او را گرفتم.»
ولی صمصامالسلطنه به جای رفتن به تهران به اصفهان رفت و آن
شهر با کمک ضرغامالسلطنه به تصرف درآورد. در این وقت سردار ظفر و سردار اشجع در حدود سیصد و پنجاه سوار برای کمک به شاه بسیح نموده؛ ولی در اثر اختلاف بین آنها از رفتن خودداری کردند، بعدا قرار شد این نیرو به جای رفتن به
تبریز برای آزادی اصفهان وارد عمل شود؛ اما سردار ظفر که پیغامی از سردار اسعد به وسیله برادر کوچکترش یوسف خان امیر مجاهد دریافت کرده بود از همراهی با قشون اعزامی خودداری و در نتیجه نقشه مورد نظر در نطفه خفه شد و به مرحله اجرا در نیامد.
سردار ظفـر که از قـم بسوی بخـتیاری آمده بود،
عـلیرغـم سوگـندی که به امیرمفـخم، مبنی بر عـدم
خیانت به محـمد
عـلیشاه، خورده بود، به سردار اسعـد پـیوست. سردار ظفر سوگند یاد کرده بود؛ اگر صمصام قبول نکند به بختیاری برگردد و اظهار ندامت نکند، به قتل عام وی و اطفالش پرداخته، از اسارت و بیناموسی
زن و فرزندانش نیز خودداری نکند.
سردار ظفر در خلال
جنگ جهانی اول علنا از
انگلیس حمایت میکرد و در خلال سالهای ۱۳۳۳ و ۱۳۳۴ق. که
حاکم کرمان بود، فرمانده پلیس جنوب در کرمان از پشتیبانی و حمایت او بهرهمند گردیده تا جائی که چند نفر آلمانی و عدهای از دموکراتها را دستگیر و تسلیم سایکس کرد، افزون بر این، او از دولت مرکزی تقاضا کرد تا از فعالیتهای ژاندارمری به نفع آلمانها، جلوگیری کند.
وی که از طایفه هفتلنگ بختیاری بود در جریان اغتشاش بختیاریها قصد داشت طایفه چهار لنگ را که رقیب طایفه خود میدانست، منکوب کرده از فاز قدرت خارج نماید.
نجفقلیخان بختیاری ملقب به صمصامالسلطنه متولد ۱۲۶۷ش. ایلخانی ایل بختیاری بود.
فارسی را به سختی تکلم مینمود و هر جا که در بیان مقصود در میماند، از کلمات لری بختیاری استفاده میکرد. عمر خود را در ایل خود، بختیاری به
اسبسواری و
تیراندازی گذرانده بود. مفهوم مشروطه را اصلا نمیدانست تا زمانی که محمدعلی شاه بر سریر قدرت بود، تلاش وی صرف از بین بردن او و در نتیجه استقرار مشروطه بود؛ ولی در فکر او مشروطه بدین معنی بود که حکومت دست او و یارانش باشد و هر ظلم و استبدادی که از طرف او باشد مجاز است. در واقع دوستدار قدرت بود و اگر قدرت در دست او و یارانش نبود، بر صاحب قدرت میشورید. وقتی با دموکراتهای مجلس دوم که همگی جوان و تحصیلکرده بودند اختلاف پیدا کرد به جای مذاکره و مجاب کردن آنها فریاد برآورد که میگویم بختیاریها دموکراتها را بکشند!.
مورگان شوستر در کتاب اختناق ایران در مورد وی چنین مینویسد: «صمصامالسلطنه
قلب پاکی داشت؛ ولی خیلی زود به وسیله برادران و خویشاوندانش
فریب میخورد.»
زمانی که سپهدار تنکابنی (نخست وزیر وقت) متهم به سازش با محمدعلی میرزا شده بود، برکنار گردید. با موافقت و صلاحدید ناصرالملک، (نایب السلطنه ایران) نجفقلی خان که تازه پنج روز از ریاستش بر وزارت جنگ میگذشت، با رای مجلس و فرمان ناصرالملک به رئیسالوزرایی انتخاب گردید و اعضا کابینه خود را از بین جوانهای تحصیل کرده و مورد توجه نمایندگان مجلس که از حمایت افکار عمومی نیز برخودار بودند، انتخاب نمود. چهره اصلی کابینه و سخنگوی آن وثوقالدوله بود که در جلسات مجلس پاسخ نمایندگان را میداد و اقدامات دولت را تشریح مینمود.
اولین اقدام این کابینه دستگیری و بازداشت تعداد زیادی از طرفداران محمدعلی میرزا در تهران و شهرستانها بود. در میان بازداشت شدگان، مجدالدوله
داماد ناصرالدین شاه، امینالدوله و ظهیرالاسلام دامادهای مظفرالدین شاه به چشم میخوردند. سپس دولت قوایی تازه نفس برای رویارویی با محمدعلی میرزا و دو برادرش شعاعالسلطنه و سالارالدوله بسیج کرده و توانست آنها را به سختی شکست دهد.
صمصامالسلطنه پس از یک سال و نیم رئیسالوزرایی در دی ماه ۱۲۹۱ (ه. ش) از کار کنارهگیری کرد. بدون
شک دوران رئیسالوزرایی صمصمامالسلطنه یکی از ادوار پرآشوب و متلاطم و تاسفآور اوایل
عصر مشروطیت ایران است. غیر از ناامنی راهها و جادههای ارتباطی، روسیه تزاری اقداماتی علیه ایران انجام داد که در گذشته کمتر سابقه داشت. عده زیادی از مردم بیگناه ایران زیر سم اسبهای قزاق روس پایمال شدند. غیر از تلفات سنگین جانی در
آذربایجان و
گیلان و خراسان اموال بسیاری از مردم به
غارت رفت.
بار دیگر در ۱۸
رجب۱۳۳۶ (ه. ق) صمصامالسلطنه به مقام نخست وزیری رسید، ولی بیش از صد روز دوام نیاورد و در
رمضان۱۳۳۶ (ه. ق) سقوط کرد.
کابینه صمصامالسلطنه در شرایطی روی کار آمد که
گرسنگی و
قحطی،
بیماری حصبه، ناامنی شهرها و راهها و
فقر بر سراسر کشور سایه انداخته بود و اثرات جنگ جهانی اول نیز این وضعیت را دشوارتر میساخت. صمصام در بهبود این اوضاع ناتوان بود. بسیاری از
علماء و رجال سیاسی مانند:
سیدحسن مدرس،
حاجآقا جمال اصفهانی و
امام جمعه تهران و جمعی دیگر در مخالفت با صمصامالسلطنه در حرم
حضرت عبدالعظیم به تحصن نشسته، خواهان عزل رییس الوزرا شدند.
در کابینه دوم با تغییراتی که در روسیه اتفاق افتاد و حکومت تزاری سرنگون گردیده بود، صمصام، امتیاز نفت شمال و لایحه کاپیتولاسیون را بطور یک طرفه ملغی کرد
که با مخالفت
احمد شاه مواجه و به همین دلیل برکنار شد؛ اما صمصام تا مدتی خود را نخست وزیر ایران میدانست و زیر بار حکم عزل شاه نمیرفت.
صمصامالسلطنه از همان روزهای اول زمامداری خود به بذل و بخشش مقامات دولتی بین بختیاریها دست زد و غالب حکومتهای کشور را بین آنها تقسیم کرد و یک نوع سیستم ملوکالطوایفی در کشور حکمفرما گردید. سختگیری بعضی از سران بختیاری موجب اجتماع مردم در تلگرافخانهها و مخابره تلگرافهای تند به دولت شد.
وقتی سر و صدای مردم ولایات بلند شد در مرکز نیز جنبشی آغاز گردید. احزاب دموکرات و سوسیالیست از پیشتازان اعتراض به دولت شدند و با تشکیل اجتماعات متعدد و سخنرانیهای مکرر به انتصاب صمصامالسلطنه معترض و عزل او را از احمد شاه خواستار گردیدند.
صمصامالسلطنه در سال ۱۳۴۹ق. در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت و در تخت پولاد اصفهان در مقبره خانوادگی بختیاریها به خاک سپرده شد.
جعفرقلیخان پسر بزرگ سردار اسعد
حاج علیقلیخان بختیاری بود که در سال ۱۲۵۸ (ه. ش) به
دنیا آمد.
وی از جمله کسانی بود که در حمله نیروهای بختیاری به سمت تهران در سال ۱۳۲۷ه. ق، ریاست اردوی چهارم بختیاری را به عهده داشت
پس از حضور وی در این ماجرا وی به سردار بهادر ملقب شد. و پس از فوت پدرش در سال ۱۳۳۶ (ه. ق) به سردار اسعد ملقب شد.
پس از پیروزی مشروطهخواهان و پناه بردن محمدعلیشاه به سفارت روس و به قدرترسیدن احمد شاه، اداره امور انقلاب مشروطه به هیات مدیره مشروطه اعطا شد که نام سردار بهادر جعفرقلیخان بختیاری در میان هیات مدیره به چشم میخورد. وظیفه این هیئت اداره حکومت و کشور تا برگزاری انتخابات بود. از جمله کارهایی که این هیئت مدیره انجام داد، دستور محاکمه و قتل
شیخ فضل الله نوری، مفاخرالملک و میرزا اسماعیل خان آجودان باشی بود.
سردار بهادر در جریان سرکوب شورش اهالی
اردبیل و اهر، ریاست اردوی سیار را به عهده داشت.
این پیروزی برای سردار بهادر محبوبیتی بین مردم و مشروطهخواهان به وجود آورد. وی همچنین در اوایل مشروطه به همراه یپرم خان ارمنی، به جنگ با ارشدالدوله در
ورامین و سالارالدوله در اطراف
بروجرد رفت و توانست آن دو سپاه را نیز شکست دهد.
پس از آن در سال ۱۳۳۸ (ه. ق) به حکومت کرمان برگزیده شد و برای اداره آنجا به آن شهر رفته
به مدت سه سال عهدهدار حکومت آن شهر شد. در سال ۱۳۰۲ه. ش برابر با ۱۳۴۱ه. ق برای حکومت خراسان انتخاب شد
که پس از چندی به دستور
رضاخان نخست وزیر وقت استعفاء نمود.
وی پس از ورود به تهران به نمایندگی از طرف ایل بختیاری نماینده مجلس شد و به مجلس راه یافت.
رضاخان پس از رسیدن به نخست وزیری، سردار اسعد را به وزارت پست و تلگراف منصوب نمود
که پس از به قدرت رسیدن پهلویها نیز در کابینه
محمدعلی فروغی معروف به ذکاءالملک دوم به عنوان وزیر پست و تلگراف حضور داشت.
وی یکی از امتیاز داران ترن رنارد و ترن اسکنت و راه شوسه و ارابه رو مابین تهران و
مشهد مقدس و از مشهد الی
سیستان و ترشیز و مابین تهران و کرمانشاهان الی خانقین، بوده است.
و بالاخره در زمان نخست وزیری مخبرالسلطنه در سال ۱۳۰۶ (ه. ش) سردار اسعد به عنوان وزیر جنگ معرفی شد.
در سال ۱۳۱۲ (ه. ش) سردار اسعد به عنوان وزیر جنگ محمدعلی فروغی به همراه رضاشاه به شهر
بابل رفت و در آنجا به اتهام توطئه علیه شاه دستگیر و به تهران آورده شد و در آنجا زندانی گشت.
پس از چند ماه که در تهران زندانی بود، در
زندان موقت تهران مسموم شده، به قتل رسید.
محمدتقی اسعد بختیاری، معروف ضیاء السلطان و امیر جنگ، فرزند علیقلیخان سردار اسعد بختیاری و برادر جعفر
قلی خان سردار اسعد بختیاری، متولد ۱۲۶۷ش. است.
دوران کودکی و نوجوانی را برحسب زمان و تربیت ایل بختیاری به خواندن و نوشتن و سواری و تیراندازی گذراند و به ریاست یکی از قسمتهایی از ایل بختیاری منصوب شد.
بعد از مشروطیت در معیت
پدر خود به تهران آمد و در فتح تهران یکی از جنگ آوران جوان بود.
در نبردی که بین قوای ملیون و سالارالدوله مدعی سلطنت ایران رخ داد، امیر جنگ و برادرش جعفرقلی خان شرکت داشتند و از خود رشادت زیادی نشان دادند که به شکست سالارالدوله منجر گردید. پس از مشروطه مدتی نایب السلطنه اصفهان شد و چند سالی نیز مستقلا حکومت اراک و ولایات ثلاث (ملایر، نهاوند، تویسرکان) را تصدی کرد. در دوره پنجم مجلس شورای اسلامی از
ساوه و زرند به جای
علی دشتی که اعتبارنامهاش رد شده بود،
وکیل شد
و در دورههای ششم و هفتم و هشتم نیز همچنان نماینده بود. در دوره نهم به دنبال دستگیری برادرش جعفر
قلیخان اسعد وزیر جنگ، از او سلب مصونیت شده، به زندان افتاد.
مدت هشت سال در زندان به سر برد. بعد از شهریور ۱۳۲۰ رهایی یافت و در انتخابات دوره چهاردهم مجددا وکیل و رئیس موقت مجلس شواری ملی گردید.
او از محترمین ایل بختیاری و در سلامت نفس و خوش فطرتی زبانزد بود.
اسفندیاری بختیاری خلیل،
نوه اسفندیارخان سردار اسعد ایلخانی بختیاری، متولد ۱۲۸۱ش. در
چهارمحال و بختیاری است.
در جوانی برای تحصیل به اروپا رفت و در
آلمان اقامت گزید.
چندی در مدرسه هنرهای زیبا به آموختن
موسیقی پرداخت؛ ولی هیچ مدرکی به دست نیاورد. پس از چندی با
همسر آلمانی خود به ایران آمد و در اصفهان به کار فرهنگی پرداخت
و در مدارس اصفهان موسیقی تدریس میکرد. زندگانی او در حد متوسط از املاکی که پدرش باقی گذاشته بود، میگذشت، تا اینکه دخترش ثریا اسفندیاری بختیاری به عقد
محمدرضا شاه درآمد.
با این
ازدواج، عده زیادی از بختیاریها مصدر مشاغل مهمی شدند. بنابراین لازم بود کسی که منشاء این همه
نعمت برای بختیاریها شده است سهمی داده شود، ولی او حاضر به قبول شغل و مقام در ایران نبود و صرفا میل داشت در آلمان سمتی به وی واگذار شود. در۱۳۳۰ش. یعنی چند ماه بعد از ازدواج شاه با دخترش با سمت وزیر مختار، نماینده ایران در شورای
عالی متفقین در آلمان شد. توسط منابع مالی دولت ایران، خانه و ساختمان مجللی خریداری و در اختیار او قرار گرفت. در سال ۱۳۳۴ ش. سفیر کبیر ایران در آلمان شد و پس از جدائی شاه با دخترش همچنان آن سمت را داشت و همینطور بعد از این جدائی هر ساله مبلغ چهار هزار تومان مستمری دخترش را به اروپا میبرده است. وی دارای املاک زیادی در سراسر کشور بود و طی چند دوره به تدریج بخشی از آن را در نواجی مختتلف به فروش رساند.
تا این که در ۱۳۴۰ از کار برکنار شد. در این پست هیچ گونه کار مثبتی از او سر نزد. او فقط از امتیازات زندگی اشرافی بهره میگرفت و روزگار را به عیاشی و خوشگذرانی میگذراند.
ثریا اسفندیاری بختیاری (پهلوی)، همسر دوم محمدرضا پهلوی، در اول تیرماه ۱۳۱۱ش در «بیمارستان میسیون انگلیسی» اصفهان به دنیا آمد.
پدرش خلیل، فرزند سردار اسعد از خانزادههای ایل بختیاری بود. اوا،
مادر ثریا، یک مسیحی پروتستان آلمانی و زاده مسکو بود. خلیل بیست و دو ساله که در پاییز ۱۹۲۴م برای تحصیل به برلن رفته بود، با اوای شانزده ساله آشنا شد. اوا هم زمان با تحصیل، در رستوران نیز کار میکرد.
آنها پس از پانزده ماه، طبق
آیین اسلام با یکدیگر ازدواج کردند و دو سال بعد با پایانیافتن تحصیلات خلیل در رشته اقتصاد، عازم ایران شدند.
با جدایی محمدرضا پهلوی از فوزیه، افراد گوناگونی به شاه برای همسری معرفی میشدند.
نظر محمدرضا با دیدن عکس ثریا جلب شد و تمایل خود را به ارسال عکسهای بیشتر و در نتیجه، فرستادن خواهرش شمس به اروپا برای آشنایی با ثریا و سرانجام دعوت از وی به ایران برای دیدار حضوری، ابراز کرد.
با موافقت طرفین و اعلام نامزدی شاه با ثریا،
روز۶ دی به عنوان تاریخ عروسی معین شد. با ابتلای ثریا به
حصبه، مراسم به ۲۳ بهمن ۱۳۲۹ موکول شد. محمدرضا سی و یک سال و ثریا هیجده ساله بود؛ زندگی آنها تنها هفت سال، ادامه داشت.
هر چند شاه، ثریا را بسیار دوست داشت؛ اما منافع خویش را ترجیح میداد
و با تشکیل یک شورای فرمایشی، ثریا را به دلیل ناتوانی در به دنیا آوردن ولیعهد و فشار مقامات دولتی، در ۲۴ بهمن ۱۳۳۶ (ه. ش) تا زمان اعلام نظر شورا به اروپا فرستاد. سرانجام، جدایی آنها به صورت رسمیدر ۲۳ اسفند اعلام شد.
سرانجام، ثریا بر اثر ایست قلبی در شصت و نهمین سال زندگی خود در ۳ آبان ۱۳۸۰ در آپارتمانش در
فرانسه درگذشت.
او در مقبرهای خانوادگی در مونیخ آلمان، در کنار پدر و مادرش به خاک سپرده شد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان اسفندیاری (۱)» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۲۳. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان اسفندیاری (۲)» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۲۳.