• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خلد (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





خُلْد (به ضم خاء و سکون لام) از واژگان قرآن کریم و به معنی هميشه بودن و مکث طویل است. همچنين است خُلُود (به ضم خاء و لام). خلود فقط یک بار در قرآن آمده است ولى خُلْد (به ضم خاء و سکون لام) شش بار به كار رفته است‌.



خُلْد به معنی هميشه بودن و مکث طویل است، همچنين است خُلُود. راغب گويد: خلود آن است كه شى‌ء از عروض فساد به دور بوده و در يک حالت باقى ماند و نيز هر آن‌چه تغيير و فساد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف می‌كند و به سنگ‌هایى كه ديگ را روى آن می‌گذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. معنى دوّم را اقرب الموارد عينا از کلیّات ابو البقا نقل كرده است و نيز گفته به آن‌كه با كثرت سنّ جوان مانده گويند: «خَلَدَ خُلُوداً».
طبرسی ذيل آیه ۲۵ سوره بقره فرموده: «الْخُلُودُ هُوَ الدَّوَامُ ...» در قاموس گفته: خلد و خلود به معنى دوام و بقا است و نيز در باره جوان ماندن و سنگ‌هاى ديگ كه گفته شد خلود را نقل كرده است. اقرب الموارد نيز قدم به قدم در پى قاموس است. کشّاف ذيل آيه ۲۵ بقره گفته: «الْخُلْدُ: الثَّبَات الدائم و البقاء اللازم الذى لا ينقطع» در جوامع الجامع عين عبارت كشّاف را آورده است.


وجود استثنا در آيات‌ (خالِدِينَ‌ فِيها ... إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ‌) (جاودانه در آن خواهند ماند .... مگر آن‌چه پروردگارت بخواهد.)
(خالِدِينَ‌ فِيها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ‌) (جاودانه در آن خواهيد ماند، مگر آن‌چه خدا بخواهد.) نشان می‌دهد كه خلود به معنى دوام و هميشگى است و گرنه استثنا جا نداشت.
ولى در آيات‌ (خالِدِينَ‌ فِيها أَبَداً) (جاودانه در آن خواهند ماند.) و آیات ۱۲۳ و ۱۶۹ سوره نساء و آیه ۱۱۹ سوره مائده در صورتى مفيد هميشگى است كه‌ «أَبَداً» صرفا براى تأكيد باشد چنان‌كه به قرينه آيات ديگر تأكيد است نه تأسيس.
در آيه‌ (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ‌ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ‌ الْخالِدُونَ‌) (و پيش از تو نيز براى هيچ بشرى جاودانگى قرار نداديم آيا اگر تو بميرى، آنان كه انتظار مرگ تو را مى‌كشند جاويد خواهند بود.) به نظر می‌آيد مراد از خلد عمر دنيا باشد نه هميشگى.
خُلود (به ضم خاء) فقط يک‌ بار در قرآن آمده‌ (ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ‌ الْخُلُودِ) (به سلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانگى است.) ولى خُلْد (به ضم خاء و سکون لام) شش بار به كار رفته است‌ (ذُوقُوا عَذابَ‌الْخُلْدِ) (عذاب ابدى رابچشيد.) همچنین (شَجَرَةِ الْخُلْدِ) (درخت زندگى جاويدان.) (جَنَّةُ الْخُلْدِ) (بهشت جاويدان.) (دارُ الْخُلْدِ) (سراى جاويدشان.) و نظير آن‌ها.
«خَلَدَ إِلَيْهِ وَ أَخْلَدَ إِلَيْهِ» به معنى ميل و ركون است‌ (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ‌ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ‌) «اگر می‌خواستيم او را به وسيله آن آیات والا می‌كرديم ليكن او به زمين چسبيد و به دنیا ميل كرد و از هوای نفس پيروى نمود.» مجمع آن را چسبيدن به زمين فرموده.
(وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ‌ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً) (و هر كس، فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است در حالى‌كه جاودانه در آن خواهد بود و خداوند بر او غضب مى‌كند و او را از رحمتش دور مى‌سازد و مجازات بزرگى براى او آماده ساخته است.) ظهور آيه در آن است كه قاتل مومن مخلّد در آتش است و لو داراى ایمان باشد آيا واقعا كسی‌كه مومنى را از روى عمد بكشد و خودش مومن و معتقد به خداباشد در عذاب مخلّد خواهد بود يا بالاخره پس از معذّب شدن نجات خواهد يافت؟ در المیزان می‌گويد: خداوند در خصوص قاتل عمدى مومن تغليظ فرموده و به آتش جاويدان تهدید كرده است ولى دانستى كه آيه‌ (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) (خداوند هرگز شرک به او را نمى‌بخشد و كمتر از آن را براى هر كس بخواهد و شايسته بداند مى‌بخشد.)
و آيه‌ (إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً) (خدا همه گناهان را مى‌آمرزد.) صلاحيت دارند كه قيد اين آيه واقع شوند. اين آيه وعده آتش ابدى داده ولى در حتميّت صريح نيست و ممكن است به وسيله توبه و يا شفاعت بخشوده شود. در مجمع در اين‌باره به تفصيل سخن گفته و از جمله نقل كرده كه آيه‌ إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ بعد از آيه ما نحن فيه نازل شده. يعنى آن براى آيه‌ وَ مَنْ يَقْتُلْ ... قيد است و از ابو مجدز نقل می‌كند كه شرطى در ذيل آيه منظور كرده يعنى جزاى قاتل مومن آتش ابدى است اگر خداوند مجازات كند. اين قول‌از ابو صالح نيز نقل شده و عیّاشی آن را از امام صادق علیه‌السّلام روايت كرده است و نيز مرفوعا از حضرت رسول صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله نقل نموده كه فرموده: آن جزاى اوست اگر مجازات كند.
نا گفته نماند قاتل اگر توبه كند و کفّاره دهد و آن دو ماه روزه و آزاد كردن يک بنده و اطعام شصت فقير (كفّاره جمع) است و خود را در اختيار اولياء مقتول قرار بدهد كه اگر خواستند بكشند و اگر خواستند عفو كنند در اين صورت گناه او قابل غفران است و اگر بدون توبه از دنيا رفت عذابش همان است كه آيه بيان كرده ولى احتمال غفران خدا را نميتوان انكار كرد و شرطی‌كه در بالا نقل شد به قوّت خود باقى است و‌اللَّه‌العالم و از آيه ۲۷۵ بقره كه در باره اکل ربا وعده عذاب ابد داده شده، روشن می‌شود كه اكل ربا بدان صورت توأم با کفر است و اگر توأم با كفر نباشد مثل آيه فوق مى‌باشد.

۲.۱ - آیات خلود اهل بهشت و اهل آتش

آيات زير در باره خلود اهل بهشت و آتش كاملا جاى دقّت و تدبّر است. ما اوّل آيات را نقل سپس آن‌ها را بررسى می‌كنيم.
۱- (يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ). (آن روز كه قيامت و زمان مجازات فرارسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمى‌گويد گروهى از آن‌ها بدبختند و گروهى سعادتمند. امّا كسانى كه بدبخت شدند، در آتش هستند و براى آنان در آن جا، ناله‌هاى دردناک و نعره‌هاى طولانى است.)
(خالِدِينَ‌ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ) (تا آسمان‌ها و زمين برپا است، جاودانه در آن خواهند ماند مگر آن‌چه پروردگارت بخواهد به يقين پرورگارت آن‌چه را بخواهد انجام مى‌دهد.)
۲- (وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ‌ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ) (امّا كسانى كه سعادتمند شدند تا آسمان‌ها و زمين برپاست، جاودانه در بهشت خواهند ماند مگر آن‌چه پروردگارت بخواهد اين بخششى است قطع نشدنى.)
۳- (قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ‌ خالِدِينَ‌ فِيها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‌) (مى‌گويد: آتش جايگاه شما است جاودانه در آن خواهيد ماند، مگر آن‌چه خدا بخواهد پروردگار تو حكيم و داناست.)
۴- (إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً لِلطَّاغِينَ مَآباً لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً) (امّا او تكذيب و عصيان كرد سپس روى گردان شد و براى محو آيين حق تلاش نمود و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت نمود.)
آيه اوّل در خلود اهل آتش‌ صريح است ولى‌ «إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ» آن را از قوّت می‌آندازد يعنى آن‌ها در آتش مخلّداند مگر در وقتی‌كه خدا بيرون شدن را بخواهد و جمله‌ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ به نظر می‌آيد كه اين استثناء واقع شدنى است و‌اللّه‌العالم. بر خلاف ذيل آيه دوّم كه پس از استثناء فرموده: عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ يعنى بهشت آن‌ها عطایى غير قابل قطع است، اين می‌رساند كه استثناء در آيه دوّم فقط براى اين است كه خدا مسلوب القدره نيست و اهل بهشت گر چه مخلّد هستند امّا خدا در هر حال قادر است كه بيرونشان كند. ولى ذيل آيه اوّل چنان‌كه گفته شد غير از اين است.
آيه سوّم مطلق و شامل همه اهل آتش است ولى پس از وعده خلود می‌گويد: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‌ يعنى در آتش مخلّداند آن وقت خطاب را متوجه حضرت رسول (ص) كرده می‌فرمايد: مگر وقتی‌كه خدا بخواهد خارج شوند و آمدن دو اسم حکیم و علیم كه حكايت از حكمت و دانایى خدا دارند می‌رساند كه استثناء واقع شدنى است و‌اللّه‌العالم.
آيه چهارم گر چه درباره مطلق طاغيان است ولى آيات ذيل نشان می‌دهد كه مراد از «الطاغين» كفّار و مكذّبين آيات حق و معاد هستند كه در بيان علّت آن فرموده:
إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً.
و «احقاب» چنان‌كه در «حقب» گذشت به معنى مدّت‌هاى زياد و زمان‌هاى مفصّل است نتيجه اين می‌شود كه مكذّبين معاد مدّت‌هاى زياد و سال‌هاى متمادى در آتش خواهند بود نه هميشه واللّه‌اعلم.
نا گفته نماند: اگر مراد از آيه چهارم و از استثناها آن باشد كه گفته شد در اين‌صورت آياتی‌كه در باره خلود اهل عذاب‌اند همه با اين آيات مقيّد می‌شوند و در باره آن‌ها بايد گفت: اهل آتش مخلّد هستند مگر آن‌كه خدا بخواهد. درباره اين استثناها وجوه متعدّدى گفته‌اند كه قوی‌تر از همه دو وجه است.
اوّل آن‌كه: اين استثناها صرفا براى اثبات قدرت خدا است يعنى اهل بهشت و آتش هر دو مخلّد هستند ولى اين خلود طورى نيست كه خدا در مقابل آن مسلوب القدره باشد خدا هر وقت خواست خارجشان می‌كند امّا نخواهد كرد.
ولى چنان‌كه گفتيم جمله‌ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‌- ... إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ مانع از اين حمل است و لا اقلّ آن‌ را مخدوش می‌كند ولى جمله‌ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ نشان می‌دهد كه استثناء در آيه دوّم براى اثبات قدرت است و صريح آن می‌گويد كه اين عطا قطع شدنى نيست.
دوّم آن‌كه: آيه اوّل (و قهرا آيه سوّم) درباره بعضى از اهل آتش است كه پس از مدّتى از آتش آزاد خواهند شد و استثنا در جاى خود واقع است در تفسیر برهان در حدود ۱۱ روایت نقل كرده كه آيه درباره آن‌هایى است كه پس از مدتى خلاص خواهند شد. از جمله امام صادق عليه‌السّلام به حمران فرمود: «هَذِهِ فى الَّذِينَ يَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ» و عمر بن ابان گويد: از عبد صالح ظاهرا امام کاظم علیه‌السّلام شنيدم در باره اهل آتش می‌فرمود: «يَدْخُلُونَ النَّارَ بِذُنُوبِهِمْ وَ يَخْرُجُونَ بِعَفْوِ اللَّهِ». اين روايت تا حدّى از اوّلى اعمّ است.
ابن کثیر در تفسير خويش گويد: مفسّران درباره استثنا آيه اوّل اقوال زيادى دارند آن‌گاه قول ابن عباس و حسن را نقل می‌كند كه گفته‌اند: استثنا درباره گناهكاران اهل توحيد است كه در اثر شفاعت و رحمت خدا از آتش خارج می‌شوند و حتّى كسی‌كه فقط در روزى از روزگار لا‌اله‌الَّا‌اللّه گفته در آتش نمى‌ماند هر چند اصلا عمل خوبى انجام نداده است در اين‌باره روايت صحيح و مستفیض از حضرت رسول صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله نقل شده است. نا گفته نماند: زمخشری اين‌اندازه را هم قبول نمی‌كند بلكه عقيده دارد حتى مرتكبين كبائر از اهل توحيد نيز مخلّد در ناراند.
در تفسیر المنار ذيل آيه اوّل تفصيلا سخن گفته و اقوال و توجيهات بسيارى نقل كرده است از جمله گفته: در حديث مرفوعى از جابر نقل شده كه رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله آيه اوّل را قرائت كرد تا رسيد به‌ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ‌ فرمود اگر خدا بخواهد كسانى از اشقیا را از آتش خارج كرده داخل بهشت كند، می‌كند. از ابو سعید خدری و يا از كس ديگرى نقل كرده كه گفته: آيه‌ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ بر تمام آيات خلود حاكم است هر جا كه كلمه «خالدين» بيايد اين استثنا در آن‌جا ملحوظ است. آن‌گاه می‌گويد: اين عقوبت به اختيار خدا واقع می‌شود و بسته به خواست اوست، اگر بخواهد همه عذاب يا مقدارى از آن را بر دارد بر می‌دارد كه اراده او در هر چيز نافذ است. ولى آيا می‌خواهد يا نه، اين چيزى است كه فقط خدا می‌داند و آن‌چه در روايات آمده قول ما را تأييد می‌كند كه امر موكول به خدا است.
در ص ۸۳ ج ۸ گويد: اشقيا در تبديل فطرت توحيد مستمرّ شدند تا فطرت آن‌ها تغيير يافت و چون آيات خدا مؤثّر نشد، در تطهير فطرت محتاج عقوباتى بالاتر از عقوبات دنيا شدند. آن خبث و نجاست فقط با آتش آخرت قابل زوال است و چون موجب عذاب كه همان نجاست ذات باشد با سوختن و عذاب از بين رفت، عذاب از بين می‌رود و مقتضاى رحمت بلا معارض می‌ماند. نگارنده گويد: مرادش از اين تقریب عدم خلود كفّار در آتش است.
در المیزان ذيل آيه سوّم فرموده: استثنا براى اثبات قدرت خدا است و می‌تواند آن‌ها را خارج‌كند هر چند خارج نخواهد كرد و در ذيل آيه اوّل فرموده: آتشيان مانند بهشتيان مخلّدهستند و به هيچ وجه از آن خارج نمی‌شوند ولى اين ابدیّت موجب مسلوب القدره بودن خدا نيست.
نگارنده گويد: ما حق داريم درباره آيات خداوند فكر و تدبّر كنيم و آن‌ها را به يكديگر برگردانده و استنتاج نمائيم. درباره خلود اهل عذاب و اين‌كه استثناها فقط براى اثبات قدرت است و يا عملى خواهد شد، حقیقت پيش خدا است و آن‌چه در علم خدا است به آن تسلیم هستيم.
در اين‌جا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم.

۲.۲ - معنای خلود و جاودانگی

خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يک حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيابد؟
در این‌باره بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث کیفیّت در تغيير و تبدّل‌اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال‌اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پایدار نمى‌مانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت آنتروپی بر تمام موادّ و نيروها حكم‌فرما است، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون می‌رود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت می‌كرد و ما در اين زندگى مخلّد می‌شديم و از مرگ و فنا اثرى نبود.
در زندگى آخرت اصل كهولت از موادّ برداشته می‌شود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنیا و آخرت وجود کهولت و عدم آن است، آقای مهندس بازرگان در کتاب ذرّه بی‌انتها ص ۸۵ می‌گويد: جريان‌ها و قوانينى كه در اين دنيا بر موادّ و انرژي‌ها حكومت دارد تماما ناشى يا منطبق بر دو اصل ترمودینامیک است۱- اصل بقاء و ثبات كميّت‌ها ۲- آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّت‌ها و ضعف و زوال ارزش‌ها ... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر می‌شود و لازمه همه آن‌ها لغو آنتروپى است به طوری‌كه كهولت و آنتروپى را ميتوان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثّر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات برداشته می‌شود و هر چيز مخلّد می‌شود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف می‌گردد.
[۱۳۲] مهدی، بازرگان، ذرّه بى‌انتها، ص۸۵.
اين مطلب حتمى است گر چه تصوّر آن براى ما مشكل است.

۲.۳ - آيا خلود در آتش و بهشت تدريجی است؟

آيا خلود در آتش و بهشت تدريجا عادت می‌شود و حالت اوّليه خود را از دست می‌دهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمى‌ها در اثر گذشت زمان از احساس عذاب خلاص نمی‌شوند؟ آيا بهشتى‌ها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمی‌دهند؟
با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد.
قرآن در اين‌باره چنين فرموده:
(خالِدِينَ‌ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ‌) (و هميشه در آن لعن و دورى از رحمت پروردگار باقى مى‌مانند نه از عذابشان كاسته مى‌شود و نه مهلتى به آنان داده مى‌شود.)
و نیز در آیه ۸۸ سوره آل عمران وعده عدم تخفيف عذاب دلالت دارد بر اين‌كه شكنجه و عذاب آن‌ها هميشه تازه و پيوسته ناراحت كننده است.
و نيز فرموده‌ (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ ...) «كسانى كه به آيات ما كافر شدند بزودى آن‌ها را در آتشى وارد مى‌كنيم كه هر وقت پوست‌هاى آن‌ها پخت و بى‌حسّ شد، پوست‌هاى ديگرى را بر آن‌ها عوض می‌گيريم تا عذاب را بچشند.» توضيح‌ نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ‌ در «جلد» گذشت. آيه شريفه در اثبات مطلب كاملا روشن است.
همچنين است آيات‌ (فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ‌) (از اين رو از عذاب آن‌ها كاسته نمى‌شود و به هيچ صورت يارى نخواهند شد.)
(وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ‌) (و هنگامى كه ستمكاران عذاب را ببينند، ديگر نه از مجازاتشان كاسته مى‌شود و نه مهلت داده مى‌شوند.)
(وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ‌) ( آن‌ها كه در آتش هستند به ماموران دوزخ مى‌گويند: از پروردگارتان بخواهيد يک روز عذاب را از ما بردارد.)
و روشن‌تر از اين‌ها آيه‌ (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى‌ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ) (و كسانى كه كافر شدند آتش دوزخ براى آن‌ها است هرگز فرمان مرگشان صادر نمى‌شود تا بميرند و نه عذاب آن، از آنان كاسته مى‌شود اين‌گونه هر ناسپاسى را مجازات مى‌كنيم.) است كه مرگ و راحتى و تخفيف را از اهل عذاب نفى می‌كند.
درباره اهل بهشت آمده‌ (خالِدِينَ‌ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا) «يعنى در بهشت هميشگى اند و انتقال از آن را طالب نيستند و از آن سير نمی‌شوند.»
(لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَها وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ‌ خالِدُونَ‌) «صداى آتش را نمى‌شنوند و در آن‌چه نفسشان ميل دارد دائمى‌اند.» گر‌چه درک اين حقيقت براى ما مشكل است ولى نمی‌توان اوضاع عالم آخرت را از اين جهان قیاس گرفت و قوانين هر دو را يكى دانست.

۲.۴ - آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟

آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كساني‌كه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تکذیب كرده و عمر خود را در كارهاى بد به اتمام رسانده‌اند آيا عذاب ابدى در حق آن‌ها رواست؟
عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصیان و مخالفت دنيا است و آن لازم و دائم است. توضيح آن‌كه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه‌ به شكل نيرو از بدن وى بيرون می‌ريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مى‌مانند و ذرّه‌اى از آن‌ها كاسته نمی‌شود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر می‌گردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مى‌نشيند و به همان اعضا تبديل می‌شود و چشم و گوش و غيره كه از آن‌ها تشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه از ميليون‌ها لا‌اله‌الّا‌اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانی‌كه از غیبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمک، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست اين‌گونه اعضاء نيز كه از اعمال نيک و بد به وجود آمده‌اند چون ذات و اصل خميره آن‌ها همان رحمت يا عذاب است همواره در عذاب و يا در رحمت خواهند بود.
قرآن مجيد فرموده‌ (لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‌) «امروز عذر می‌آوريد فقط آن‌چه را كه می‌كرديد سزا داده می‌شويد.» يعنى اين‌ها عين همان اعمال است كه به خودتان باز گشته است. آيات قرآن در بيان اين حقيقت يكى دو تا نيست بلكه آيات زيادى در اين زمينه آمده است.
آقاى محمد امین رضوی سلدوزی در کتاب تجسم عمل يا تبدّل نيرو به ماده ص ۴۲ ذيل عنوان انسانى كه از لذت و يا از رنج ساخته می‌شود اين مطلب را به طور واضح شرح داده است.
[۱۸۲] رضوى سلدوزى، محمد امين، تجسم عمل، ص۴۲.
كسانى را كه در اين زمينه خواهان تحقيق و توضيح بيشتراند مطالعه همان كتاب را توصيه می‌كنم كه در اين باره كتابى كم نظير و يا بى‌نظير است. در عين حال بايد آيات چهارگانه گذشته و توضيحاتى را كه داده شد از نظر دور نداشت و حقيقت كار را به خدا موكول كرد.


خلود فقط يک‌ بار در قرآن ذکر شده ولى خلد شش بار به كار رفته است‌.


۱. قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۲۷۰.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دار القلم، ص۲۹۱.    
۳. طریحی، فخر‌الدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ج۳، ص۴۳.    
۴. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دار القلم، ص۲۹۱.    
۵. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۲، ص۸۶.    
۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۳۲.    
۷. فیروز آبادی، مجد‌الدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۲۹۱.    
۸. زمخشری، جار‌الله، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۱۰.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۸۷.    
۱۰. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۷-۱۰۸.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۳.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۳.    
۱۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان،ج۱۱، ص۲۲-۲۳.    
۱۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۱، ص۲۷-۳۹.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۳۳-۳۳۷.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۲۶.    
۱۷. انعام/سوره۶، آیه۱۲۸.    
۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۴۴.    
۱۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۵۳.    
۲۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۷، ص۴۸۶.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۱۶۲.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۷۴.    
۲۳. نساء/سوره۴، آیه۵۷.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۸۷.    
۲۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۷۷-۳۷۸.    
۲۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۴، ص۶۰۲.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۱.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۱۹۶.    
۲۹. نساء/سوره۴، آیه۱۲۳-۱۶۹.    
۳۰. مائده/سوره۵، آیه۱۱۹.    
۳۱. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۴.    
۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۲۴.    
۳۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۲۸۴-۲۸۵.    
۳۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۴، ص۴۰۱-۴۰۲.    
۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۸۴.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۱۹.    
۳۷. ق/سوره۵۰، آیه۳۴.    
۳۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌،ص۵۱۹.    
۳۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۵۵.    
۴۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۸، ص۵۳۱.    
۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۴۸.    
۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۲۷۶-۲۷۷.    
۴۳. یونس/سوره۱۰، آیه۵۲.    
۴۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۱۴.    
۴۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۷۵.    
۴۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۰، ص۱۰۸-۱۰۹.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۹۷.    
۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۳۰۹.    
۴۹. طه/سوره۲۰، آیه۱۲۰.    
۵۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۲۰.    
۵۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۲۲۱.    
۵۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۴، ص۳۱۰.    
۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۶۳.    
۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۸۱.    
۵۵. فرقان/سوره۲۵، آیه۱۵.    
۵۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۶۱.    
۵۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۱۸۹.    
۵۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۵، ص۲۵۹-۲۶۰.    
۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۲۸۶.    
۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۱۸۹-۱۹۰.    
۶۱. فصلت/سوره۴۱، آیه۲۸.    
۶۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۷۹.    
۶۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۸۸-۳۸۹.    
۶۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۷، ص۵۹۰.    
۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۰.    
۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۵۰.    
۶۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۶.    
۶۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۳۳.    
۶۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۸، ص۴۳۴-۴۳۵.    
۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۹۵-۳۹۶.    
۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۱۱۵-۱۱۶.    
۷۲. نساء/سوره۴، آیه۹۳.    
۷۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۹۳.    
۷۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۴۰-۴۱.    
۷۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۵، ص۶۲.    
۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۹-۱۶۰.    
۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۳۰۰-۳۰۱.    
۷۸. نساء/سوره۴، آیه۴۸.    
۷۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۸۶.    
۸۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱.    
۸۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۴، ص۵۸۸-۵۸۹.    
۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱-۱۰۳.    
۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۱۷۸-۱۸۰.    
۸۴. زمر/سوره۳۹، آیه۵۳.    
۸۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۶۴.    
۸۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۷۹-۲۸۰.    
۸۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۷، ص۴۲۴-۴۲۵.    
۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۴۰۷-۴۰۸.    
۸۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۱۹۷-۱۹۸.    
۹۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۴۰۸.    
۹۱. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی‌، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶.    
۹۲. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۵-۱۰۶.    
۹۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۳.    
۹۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۳.    
۹۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۹-۲۳.    
۹۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۱، ص۱۰-۲۷.    
۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۳۱-۳۳۳.    
۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۲۳-۱۲۶.    
۹۹. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۷.    
۱۰۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۳.    
۱۰۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۲-۳۵.    
۱۰۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۱، ص۲۷-۴۳.    
۱۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۳۳-۳۳۷.    
۱۰۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۲۶-۱۳۳.    
۱۰۵. هود/سوره۱۱، آیه۱۰۸.    
۱۰۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۳.    
۱۰۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۴-۳۵.    
۱۰۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۱، ص۴۳-۴۵.    
۱۰۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۳۷.    
۱۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۳۳.    
۱۱۱. انعام/سوره۶، آیه۱۲۸.    
۱۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۴۴.    
۱۱۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۵۳.    
۱۱۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۷، ص۴۸۶.    
۱۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۱۶۲.    
۱۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۷۴.    
۱۱۷. نباء/سوره۷۸، آیه۲۱-۲۳.    
۱۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۸۴.    
۱۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۸۴.    
۱۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۸۴.    
۱۲۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۱۶۷.    
۱۲۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۲۰، ص۲۷۰-۲۷۲.    
۱۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۲۴۳.    
۱۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۲۴۰-۲۴۲.    
۱۲۵. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۳۳.    
۱۲۶. ابن کثیر، عماد‌الدین، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۴۷۶-۴۷۷.    
۱۲۷. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۸، ص۵۹.    
۱۲۸. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۸، ص۵۹.    
۱۲۹. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۸، ص۸۳.    
۱۳۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۵۳.    
۱۳۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۲-۲۳.    
۱۳۲. مهدی، بازرگان، ذرّه بى‌انتها، ص۸۵.
۱۳۳. بقره/سوره۲، آیه۱۶۲.    
۱۳۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۴.    
۱۳۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۳۹۱.    
۱۳۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱، ص۵۸۹.    
۱۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۵۰.    
۱۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۱۴۱.    
۱۳۹. آل عمران/سوره۳، آیه۸۸.    
۱۴۰. نساء/سوره۴، آیه۵۶.    
۱۴۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۷۷.    
۱۴۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۴، ص۶۰۲.    
۱۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۰-۱۱۱.    
۱۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۱۹۴-۱۹۶.    
۱۴۵. بقره/سوره۲، آیه۸۶.    
۱۴۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۳.    
۱۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۲۹۳.    
۱۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۲۴۹.    
۱۴۹. نحل/سوره۱۶، آیه۸۵.    
۱۵۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۷۶.    
۱۵۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۱۸-۳۱۹.    
۱۵۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۲، ص۴۶۱.    
۱۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۱۸۸.    
۱۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۳۰.    
۱۵۵. غافر/سوره۴۰، آیه۴۹.    
۱۵۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۷۲.    
۱۵۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۳۶.    
۱۵۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۷، ص۵۱۰.    
۱۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۴۴۷.    
۱۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۲۸۰.    
۱۶۱. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۶.    
۱۶۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۳۸.    
۱۶۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۴۸.    
۱۶۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۷، ص۶۷.    
۱۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۲۴۸.    
۱۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۳۴۷.    
۱۶۷. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۸.    
۱۶۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۰۱.    
۱۶۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۳، ص۵۴۹.    
۱۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۳۹۵.    
۱۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۳۶.    
۱۷۲. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۰۲.    
۱۷۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۲۸.    
۱۷۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۴، ص۴۶۳.    
۱۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۱۶.    
۱۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۶۷.    
۱۷۷. تحریم/سوره۶۶، آیه۷.    
۱۷۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۳۵.    
۱۷۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۹، ص۵۶۲-۵۶۳.    
۱۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۲.    
۱۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۵، ص۱۴۷.    
۱۸۲. رضوى سلدوزى، محمد امين، تجسم عمل، ص۴۲.
۱۸۳. ق/سوره۵۰، آیه۳۴.    
۱۸۴. یونس/سوره۱۰، آیه۵۲.    
۱۸۵. طه/سوره۲۰، آیه۱۲۰.    
۱۸۶. فرقان/سوره۲۵، آیه۱۵.    
۱۸۷. فصلت/سوره۴۱، آیه۲۸.    



قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «خلد»، ج۲، ص۲۷۰-۲۷۹.    






جعبه ابزار