حضرت خضر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خضر یکی از اولیاء و
پیامبران الهی است که معاصر
حضرت موسی بود و شخصیتی مجهولالحقیقه در
فرهنگ اسلامی و دارای مقامی خاص در
عرفان اسلامی که به
ادبیات فارسی و فرهنگ عامه نیز راه یافته است. نام او به دو صورت خِضْر و خَضِر ضبط شده است.
نام وی صریحآ در
قرآن نیامده، اما در
آیات ۶۰ تا ۸۲
سوره کهف ماجرایی اسرارآمیز درباره دیدار موسی علیه
السلام با بندهای صالح حکایت شده که از او با تعبیر «عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتـَیناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»
یاد شده است.
قریب به اتفاق عالمان
اسلامی این بنده صالح را خضر خواندهاند.
بنابر نقلهای متعدد، نام یا
لقب خضر برای او از اینروست که وی بر هر جاکه بنشیند یا نمازبگزارد
زمین زیر پا و اطراف آن
سبز و خرّم میگردد.
حضرت خضر(ع) دارای ویژگیهای زیادی است که به بـرخـی از آنها به استناد
روایات اشاره می کنیم:
وی از جمله کسانـی است که به
چشمه آب حیات دست پیدا کرده و مقداری از آن را نوشیده است.
خضر (ع) هـم اکنون زنده است و تا
نفخ صور زنده خـواهد بـود.
امام رضا (ع) فرمـود: خضر از آب حیات نـوشید پـس او زنده است تا نفخ صور دمیده شود.
حلبی نیز در همیـن راستـا آورده است که: «اجمع العلماء بـالنقل علـی کـون الخضـر حیـا بـاقیـا الـی الان».
خداوند به خضر (ع) تـوان و
قدرت نیرومندی عطا کرده، چنانکه طریحـی مـی نـو یسد: خداوند به خضر تـوان و قدرت بسیار بالایی عطا کـرد. و مسـوول مقـدمه الجیـش ذی القـرنیـن بوده است.
از خصوصیات و ویژگیهای خضر ایـن بوده که به هر کجا می نشسته آنجا سر سبز مـی گشت.
امام صادق (ع) فرمـود: بر هیچ تخته خشکیدهای نمی نشست مگر آنکه سبز مـی گشت و بر هیچ زمینـی بـی آب و
علف قرار نمی گرفت مگر آن که سر سبز مـی گشت و به همیـن جهت خضر نامیده شـد. همچنیـن گفته شـده که هر گاه به
نماز مـیایستاد اطرافـش سـر سبز مـی گشت.
قرآن مجید هر چند آشکارا نام او را نبرده است اما از او به عنـوان عالـم یاد کـرده است و در
سوره کهف در جـریان ملاقات
حضرت موسی با خضر چنیـن مـی فرماید: «فـوجدا عبـدا مـن عبـادنا آتیناه رحمه مـن عنـدنا و علمنـاه مـن لـدنـا علمـا».
تا این که (خضر) بندهای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودی.
امام رضا (ع) در باره ایـن ویژگی می فرماید: «و انه لیحضر حیث ما ذکر فمـن ذکره منکـم
فلیسلم علیه».
هر کجا از او یاد شود همانجا حاضر می شود، پـس هـر یک از شمـا به یـاد او افتـاد بـر او
سلام کنـد.
امام رضا (ع) مـی فرماید: «و انه لیحضر المـوسـم کل سنه فیقضی جمیع المناسک و یقف بعرفه فیومـن علی دعاء المـومنیـن».
همه سـاله در مـراسـم
حج حضـور مـی یاب و تمـام مناسک حج را نیز انجام می دهد، و در عرفات در کنار سایر
حجاج خانه خدا مـیایستـد و بر دعای
مومنین آمین می گوید.
از روايات استفاده مىشود علاوه بر آنكه آن بندۀ شايستۀ خداوند، در دوران غيبت حضرت
مهدى عليه
السّلام مونس تنهايىهاى آن امام
پنهان خواهد بود،در دوران حكومت آن حضرت نيز داراى نقش مهمى خواهد بود.
امام رضا عليه
السّلام:فرمودند: «إنّ الخضر شرب من ماء الحياة فهو حىّ لا يموت. . . و سيؤنس اللّه به وحشة قائمنا فى غيبته»
از دیگر ویژگیهای حضرت خضـر (ع) ایـن است که هم به دیگران توصیه و
اندرز می داده و هـم دنبال آن بـوده که از نصایح و گفته هـای بزرگـان و صـالحـان کمـال بهره و استفاده را ببرد. مثلا گاه می بینیـم که
معصومین (علیهم
السلام) امثال امام صادق و
امام باقر و
امام زین العابدین وصایای او را به مـوسـی و اندرزهای خضر را به دیگران برای ما نقل کردهاند. و گاهـی هـم روایت کردهاند که خضر به محضر شان مـی رفته و در خـواست
نصیحت و تـوصیه مـی نموده مثلا به
امیر المومنین پیشنهاد کرد که مرا به کاری راهنمایـی کـن که اگر آن را انجام دهـم خداوند مرا از
آتش جهنم نجات دهد.
در شش کیلو متری شهر
قم کوهی وجود دارد که از فراز آن می توان همه شهر را با یک نگاه طی کرد. این کوه منسوب به حضرت خضر (ع) با قدمت سه هزار سال است. می گویند بر قله این کوه در سه هزار سال پیش غاری بوده است که خضر پیامبر (ع) در آن
غار به
عبادت و
نیایش می پرداخت، غاری که امروز به
مسجد کوچکی با ظرفیت ۱۰ تا ۱۵ نفر تبدیل شده است و سالها پیش از این در حالی که هنوز قم آنقدر بزرگ نشده بود که خود را به دامنه این
کوه برساند
معبد عارفان و ساکنان و اوقاد بود، و خلوت کدهای برای
شب زنده داری و عبادت عالمان و عاشقان طریقت حق بوده است و هم چنین گویند حضرت خضر نبی(ع) در
مسجد اموی همواره
نماز می گذاشته است مکان نماز ایشان در سمت شرقی
قبله (جنوب شرقی) نزدیک
مناره شرقی بوده است. اکنون نزدیک به
محراب اصلی مسجد و به موازات مقام
هود بر
دیوار قبله عنوان «هذا مقام خضر النبی» بر تابلویی سبز دیده می شود. شایان گفتن است در بسیاری از نقاط
سوریه مقام حضرت خضر دیده می شود.
در روایتی از
امام رضا (ع) نقل شده که می فرماید: حضرت خضر (ع) از
آب حیات خورد، او
زنده است و تا دمیده شدن
صور از دنیا نمی رود، او پیش ما می آید و بر ما
سلام می کند، ما صدایش را می شنویم و خودش را نمی بینیم، او در مراسم
حج شرکت می کند و همه
مناسک را انجام می دهد، در روز
عرفه در
سرزمین عرفات میایستد و برای دعای مؤمنان
آمین می گوید. خداوند به وسیله او در زمان
غیبت، از
قائم ما رفع غربت می کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به
انس می کند. از این
حدیث استفاده می شود که حضرت خضر (ع) جزء سی نفری است که همواره در
محضر حضرت
بقیة الله (ع) هستند و
رتق و فتق امور به فرمان آن حضرت در دست آنهاست.
خلاصهای از آنچه قرآن درباره ملاقات موسی و خضر و وقایع پس از آن نقل کرده، از این قرار است: موسی به همراه جوانی که در منابع
اسلامی یوشع بن نون، خواهرزاده و جانشین موسی، دانسته شده است
ــ به سوی
مجمعالبحرین میرود.
در آنجا وقتی موسی از همراهش میخواهد که ماهیای را که با خود برداشته بودند برای خوردن بیاورد وی خبر میدهد که ماهی زنده شده و به دریا رفته و او فراموش کرده است بگوید.
سپس از همان راهی که آمده بودند بازمیگردند و در راه بندهای را مییابند که خدا از جانب خود «
رحمت »
و «علم » به او عطا کرده است.
موسی از او (خضر) اجازه همراهی میخواهد و پاسخ میشنود که تو نمیتوانی همپای من
صبر کنی.
با اصرار موسی و به شرط اینکه او از کارهایی که میکند سؤال نکند همراه هم به راه میافتند.
در راه سوار
کشتی میشوند و خضر شروع به سوراخ کردن آن میکند.
موسی به این کار اعتراض میکند و با
توبیخ خضر، یعنی یادآوری همان نکته که به وی هشدار داده بود، مواجه میشود.
در ادامه مسیر نوجوانی را میبینند و خضر بیمقدمه او را میکشد.
مجددآ موسی از خضر انتقاد میکند و با توبیخ دوم خضر روبهرو میشود.
در ادامه راه وارد قریهای میشوند که اهالیاش از
غذا دادن به آنها ابا میکنند و خضر در آنجا دیواری در حال ریزش را بازسازی میکند.
بار دیگر موسی بر خضر خرده میگیرد و اینبار خضر به موسی میگوید که دیگر باید از هم جدا شویم.
اما برای آگاه ساختن موسی، علت کارهای سهگآنهاش را توضیح میدهد: سبب سوراخ کردن کشتی این بود که آن کشتی به چند بینوا تعلق داشت و معیوب کردن آن موجب میشد که پادشاه از غصب آن صرفنظر کند؛ کشتن نوجوان برای آن بود که مبادا پدر و مادر مؤمنش را به کفر وادارد؛ در زیر آن دیوار نیز گنجی متعلق به دو نوجوان
یتیم از پدری نیکوکار قرار داشت که بازسازی آن موجب میشد آن دو پس از سن
بلوغ به حقشان برسند.
براساس آنچه در جوامع معتبر حدیثی
اهلسنّت آمده است، این داستان
قرآن از همان سالهای نخستین توجه
مسلمانان را جلب کرده و سؤالات و اختلافاتی میان صحابه و تابعین برانگیخته بود.
بنابر حدیثی در صحیحین،
ابن عباس سؤال و اختلاف خود را با فردی دیگر، درباره هویت مرشد موسی، نزد
اُبیّ بن کعب میبَرد و او گفتار
پیامبر را برایش نقل میکند: موسی در میان گروهی از بنیاسرائیل بود که ناگهان مردی نزد او آمد و به او گفت از خود داناتر کسی را میشناسی؟ پاسخ داد: نه.
وحی آمد که آری بنده ما خضر.
موسی از خداوند راه دیدار او را پرسید.
خداوند آن ماهی را نشانه او قرار داد و به او گفته شد همین که آن ماهی را گم کردی، از همان راه که رفته بودی برگرد که به زودی به او برخواهی خورد.
در این حدیث نبوی علاوه بر تصریح به نام خضر، سبب عزیمت موسی به
مجمع البحرین و نحوه ملاقات او با خضر توضیح داده شده است.
همچنین بنابر روایتی دیگر، ابن عباس در پاسخ به سؤال
سعید بن جبیر ، موسای مذکور در این ماجرا را همان پیامبر مشهور
بنیاسرائیل ،
موسی بن عمران ، دانسته و نوف بکالی، از اصحاب
علی علیه
السلام، را به سبب اعتقاد به اینکه او موسای دیگری است، دروغگو خوانده و در برخی نقلها از او با تعبیر دشمن خدا یاد کرده است.
در منابع حدیثی شیعه نیز مطالبی درباره دیدار موسی و خضر نقل شده است.
براساس حدیثی از
امام صادق علیه
السلام، مسجد سهله در
کوفه محل همان صخرهای است که ظهور خضر بر حضرت موسی در کنار آن صورت گرفته است.
با توجه به این حدیث، احتمالا در آیات مربوط، مقصود از «مجمعالبحرین» (مَجمَع بَینهما)
دجله و
فرات است.
همچنین حدیثی ناظر به حیات طولانی خضر دستکم تا عصر
پیامبر اسلام نقل شده است.
ابن بابویه در
عیون أخبار الرضا حدیثی نبوی را ــبه نقل از امام رضا علیه
السلام از پدران بزرگوارش تا امام علی علیه
السلام ــ روایت کردهاست که براساس آن، خضر در هیئت پیرمردی بلندقد و تنومند با ریش انبوه بر پیامبراکرم و حضرت علی ــ که در حال راه رفتن در یکی از کوچههای مدینه بودندــ وارد میشود و با آنها گفتگو میکند.
عبدالله انصاری گفته است که: حق تعالی با صفت عالمی و
صفت حیات خود، در خضر متجلی شده، همچنان که با صفت کلام خود در
موسی (ع) متجلی شده است.
مجلسی در جلد سیزدهم
بحار الانوار بابی را به داستان موسی و خضر اختصاص داده و ۵۵ روایت را در این باب درج کرده است.
لابد می پرسید که سرانجام کار خضر به کجا خواهد رسید و تا چه وقت زنده می ماند و آیا
مرگ برای او هست تا نیست؟
پاسخ می دهیم از آنجایی که قرآن می فرماید: «کل نفس ذائقة الموت» مرگ بر همه مقدر شده، بنابراین خضر هم خواهد مرد اما چه وقت، این را باید از روایات و اقوال مفسرین به دست آورد.
نیشابوری از
ثعلبی نقل می کند که گفته می شود حضرت نمی میرد، مگر در آخرالزمان بعد از آنکه قرآن بالا می رود. (و هم چنین از نیشابوری نقل گردید که: آخرین کسی از
بنی آدم از
دنیا می رود،
الیاس و خضر است).
از فرمایش
امام صادق(ع) چنین بر می آید که خضر را خداوند به سوی قومش
مبعوث کرد و او مردم را به
توحید و اقرار به انبیای الهی و
ایمان به کتابهایش
دعوت می کرد.
از معجزاتش این بود که بر هر زمین خشکی می نشست، زمین سبز و خرم می شد و دلیل نامش به خضر (سبز) نیز همین است. خضر، طولانی ترین عمر را دارد و از لحاظ اینکه خضر و الیاس هر دو در این
جهان زنده و جاوید ند، به یکدیگر شبیهاند! نقل است که آن دو، هر سال به حج می روند، کعبه را طواف می کنند ولی مردم آنها را نمی شناسند. خضر همه روزه در بیابان ها و
الیاس در میان دریا ها می گردند، تا گم شدگان را به راه بیاورند.
او یک
دانشمند الهی بود، و مشمول رحمت خاص پروردگار، و مامور به
باطن و نظام تکوینی جهان، و آگاه از پارهای از
اسرار، و از یک جهت
معلم موسی بن عمران، هر چند موسی در پارهای از جهات بر او مقدم بوده است.
بخشی از این روایات به نقل جزئیات ملاقات موسی و خضر اختصاص یافته و در بخشی از آنها نیز به مضامینی چون تعیین هویت خضر و پیامبر بودن یا نبودن او توجه شده و متضمن مطالبی چون حاضر شدن او نزد
اهل بیت علیهم
السلام و تسلیتگویی به آنان برای وفات پیامبر
اسلام و نیز همراهی او با
ذو القرنین در جستجوی چشمه حیات و زنده بودن او است.
در واقع، ایجاز آیات و ابهامات موجود در ماجرای موسی و خضر موجب بروز اقوال و آرای مختلف تفسیری شده و همچنین مسائل و مباحث فراوانی را در میان عالمان
اسلامی پدید آورده است، چنانکه بحث از مسائلی چون نام و نسب خضر، پیامبر بودن یا نبودن او، و عمر جاودانه او، صفحات متعددی از تفاسیر و تواریخ و تراجم
اسلامی، بهویژه آثار صوفیانه، را اشغال کرده است.
اقوال
مقاتل بن سلیمان را میتوان سرچشمه عناصر گوناگون داستان موسی و خضر در منابع
اسلامی، خصوصآ تفاسیر قرآن، به شمار آورد.
وی در تفسیر خود بهویژه در پی تعیین دقیق جایهای سفر موسی و خضر و تبیین انگیزههای آن است.
وی
نامخضر را «الیسع» دانسته، زیرا علمش به «وسعت» شش
آسمان و
زمین است و گفته است او در جایی میزیست که دو رود رسّ و کرّ در آن سوی سرزمین آذربایجان به هم میپیوندند و به
دریا میریزند.
بنا به نقل او،
موسی خضر را در حالی که لباسی پشمین به تن داشت در جزیرهای ملاقات کرد و خضر با علم موهوبیاش بیدرنگ او را شناخت.
مسئله نبوت خضر از جمله مسائل اختلافی در میان مفسران است.
در میان مفسران بعدی، فخررازی (متوفی ۶۰۶) با تفصیل بیشتری مسائل و موضوعات مرتبط با این داستان را از ابعاد گوناگون بررسی کرده است.
فخررازی
ادله شش گانه مفسران، ناظر به اثبات
نبوت خضر، را طرح و یکایک آنها را تضعیف یا رد کرده است.
شیخ طوسی با آنکه از
ابوعلی جبائی نقل میکند که خضر پیامبر است چون روا نیست که پیامبری از غیر پیامبر پیروی کند و قول رمّانی (متوفی ۳۸۴) را نیز همسو با آن میآورد، از
ابن اخشید (متوفی ۳۲۶) رأی مخالف این نظر را نقل میکند.
طوسی در پایان هیچ اظهارنظری در رد یا تأیید این اقوال ندارد.
ثعلبی، اگر چه در تفسیرش سخنی در این باب نیاورده است، در
عرائس المجالس مینویسد که خضر پیامبری معمّر است و از دیدگان مردم
پنهان.
در مقابل،
بغوی معتقد است که خدا از طریق الهام، علم باطنی را به خضر عطا کرده است و نزد بیشتر اهل علم او پیامبر نیست.
مقاتل
«رحمت» را در
آیه ۶۵
سوره کهف، به نبوت تفسیر کرده
و خضر را، همچون موسی، نبی دانسته است.
از نگاه مقاتل برتری علم خضر بر علم موسی از باب تفاوتهایی است که خدا میان پیامبرانش نهاده،
نه اینکه او مقامی برتر از نبوت داشته است.
در بعضـی
اخبار آمده است که خضر و ذوالقرنیـن
پیامبر نبوده بلکه هر دو
عالم بـودند. چنانچه
برید بن معاویه از
امام باقر و صادق نقل مـی کند که حضرت فرمود:
صاحب مـوسـی ـ خضر ـ و ذوالقرنیـن پیامبر نبـودنـد بلکه عالم بودند. اما بسیاری از علما به استناد برخـی
آیات و
روایات معتقـدند که حضـرت خضـر (ع) پیـامبـری از پیـامبـران خـدا بـوده است.
علامه طریحی می فرماید: بسیاری از
علما می گـویند وی پیامبر بـوده و استدلال کردهاند به اینکه به مـوسی گفت: «و ما فعلت عن امری. هرگز ایـن کارها را از پیـش خـود انجام ندادم.»
علامه طباطبایی پـس از آنکه مسأله عالـم بـودن خضـر را مطـرح مـی کنـــد، بعد می فرماید: لکـن آیات نازل شده در قصه خضر و مـوسی ظاهر در ایـن است که وی پیامبر بوده است. و آنگاه اضافه مـی کنـد: آنچه که از روایات نبـوی و از طریق
اهل بیت وارد شـده چنانکه
محمد بن عماره از امام صادق آورده به دست مـی آید که خضر پیامبری
مرسل بـوده است که خداوند وی را به سـوی قومـش فرستاد. او نیز مردم را دعوت به
توحید و اقرار به انبیا و رسل و کتابهای آسمانی نمود.
از جمله اینکه موسی در این آیات مسلّمآ موسی بن عمران پیامبر صاحب
تورات بنیاسرائیل است، زیرا بنابر استدلال
ابوبکر قفّال مروزی (متوفی ۴۱۷) اگر موسای دیگری (
موسی بن میشا بن يوسف بن یعقوب)منظور بود، باید قراین صارفه و صفات متمایزکنندهای برای او ذکر میشد، در حالی که اطلاق نام موسی موجب انصراف به موسای مشهور میشود.
وی به موضوعات دیگری نیز توجه کرده است، از جمله لطایف مربوط به استادی و شاگردی، دو مسئله کلامی استطاعت و عصمت انبیا، و بحث فقهی درباره اباحه یا استحباب یا وجوب اطعام.
از دیگر مسائل اختلافی میان مفسران، مراد از مجمعالبحرین است.
بسیاری از مفسران درباره تعیین مصادیق این دو دریا و مکان جغرافیایی تلاقی آنها گمانهزنیهای فراوانی کردهاند، اما
زمخشری تأویلی لطیف عرضه میکند که براساس آن مراد از «البحرین» خود موسی و خضرند که هر دو دریایی از علم بودند و به هم رسیدند.
در اینکه آیا می شود حضورا به خدمت خضر رسید یا نه باز روایات دو دسته هستند.
دسته اول آنهایی می باشند که امکان رؤیت را نفی کرده حتی از امامان
معصوم.
مثلا از
امام رضا (ع) نقل شده که فرمود: «و انه لیاتینا
فیسلم فنسمع صوته و لا نری شخصه». خضر نزد ما می آید و به ما
سلام می کند پس ما صدایش را می شنویم ولی شخص او را نمی بینیم.
همچنین از حضرت رضا (ع) روایت شده که هنگامی که رسول خدا رحلت کرد شخصی در خانه اهل بیت آمده و به آنان تعزیت و
تسلیت گفت، اهل بیت صدایش را می شنید ند اما شخص او را نمی دید ند، حضرت
امام علی (ع) فرمود این خضر است که آمده و مصیبت
پیامبر را به شما تعزیت می دهد.
دسته دوم روایاتی هستند که از آنها چنین بر می آید: علاوه بر اینکه معصومین صدای خضر را می شنید ند شخص او را نیز می دید ند و گاهی هم یاران امام با خضر ملاقات می کردند. و بارها دیده شده که به حضور امامان رسیده و سؤالاتی از آنان کرده که در برخی موارد پاسخ پرسش ها را به فرزند معصومشان واگذار کردهاند.
همانگونه که روایت شده امام باقر در
حج بود ند مردی به حضور امام رسید و دو
زانو نشست و از آن حضرت سؤالی کرد.
امام باقر فرمود ند از فرزندم جعفر (ع) بپرس. و در آخر خبر آمده که امام باقر فرمود: این خضر است.
همچنین از ملاقات های مکرر خضر با حضرت امیر که هم
میثم تمار او را دیده و هم شرطة الخمیس شخص خضر را دیده بودند و به گمان اینکه او دشمن علی است و از
تاریکی شب آمده است استفاده کند تا علی را
ترور بنماید. و همچنین از ملاقات و گفتگوی مکرر خضر با
امام زین العابدین در
مدینه و در بین راه
مکه و مدینه و از فرستادن
امام صادق (ع) چوبی از
درخت طوبی را جهت رفع
تشنگی داود رقی به وسیله او و روایات متعدد دیگر استفاده می شود. خضر (ع) با اهل بیت (ع) تماس حضوری داشته بلکه بسیاری اوقات کارهای معصومین را نیز انجام می داده است. اما نسبت به سایر مردم در زمان
حیات معصومین گاه گاهی مورد رؤیت بوده است و اما در زمان
غیبت، همانند خود امام زمان جز در موارد بسیار نادر، برای احدی قابل رؤیت و شناسایی نمی باشد.
از جمله مفسران متأخر که بحث مفصّلی درباره خضر بیان کردهاند، سید محمود آلوسی (متوفی ۱۲۷۰) است.
شاید بتوان آنچه را در تفسیر وی آمده، زبده اخبار و
روایات درباره خضر در منابع
اهلسنّت دانست.
وی در پایان بحث
مینویسد که احادیث صحیح نبوی و مقدّمات عقلی مؤید نظر معتقدان به وفات خضر است و هیچ دلیلی برای عدول از ظاهر و تأویل این احادیث نیست مگر مراعات ظاهر حکایاتی مروی از برخی صالحان و نیکان و حُسن ظن به برخی بزرگان صوفیه که معتقدند خضر تا
آخرالزمان زنده خواهد بود.
همانگونه که
تاریخ نویسان در نام حضرت خضر اختلاف دارند، در
نسب او نیز اختلاف دارند. که صحیح ترین آنها و آنچه که از
پیامبر رسیده این است که نامش (تالیا) بلیا بن ملکان بن عامر بن ارفخشد بن سام بن نوح می باشد.و خـضـر لقـب او اسـت ، زیرا هر کجا گام مى نهاده
زمین از قدومش سر سبز مى شده است .
بنا بر این خضر از اولاد سام بن نوح و پسر خالهٔ
ذوالقرنین بوده است. پس نام اصلی وی خضر نبوده بلکه به خاطر صفاتی که در او بوده است به خضر معروف شده است.
ابن حبیب (متوفی ۲۴۵)، که از قدیمترین مورخان
مسلمانی است که از خضر نام برده، او را از اعقاب
اسحاق نبی دانسته و نامش را خضرون بن عمیایل ذکر کرده است.
ابن قتیبه (متوفی ۲۷۶)
به نقل از وهْببن منبّه، نام خضر را بَلیا پسر مَلکان که پادشاهی بسیار بزرگ بوده ــ آورده و نسب او را در نهایت به
نوح پیامبر رسانده است.
مقدسی (متوفی بعد از ۳۵۵) خضر را، براساس اقوال مختلف، با پیامبرانی چون ارمیا
یاالیسَع
یکی دانسته است.
به نوشته وی،
بسیاری از مردم او را پسرخاله و وزیر ذوالقرنین میدانند.
از جمله اقوال غریب درباره نژاد و نسب خضر آن است که گفتهاند پدر یا مادر او ایرانی یا رومیاند یا اینکه او فرزند
فرعون زمانِ موسی است یا حتی برخی او را فرزند بلافصل
آدم علیه
السلام شمردهاند.
در منابع قصصالانبیاء عموم گزارشها ناظر به ذکر جزئیات و تعیین دقیق زمان و مکان حوادث و هویت افراد مذکور در داستان خضر و موسی و بیان تفصیلی وقایع مرتبط با ماجراست، به گونهای که ناگفتههای
قرآن درباره این ماجرا، به کمک احادیث نبوی، اقوال صحابه و تابعین و نیز اخبار تاریخی بازسازی شده و علاوه بر آن، قصهها و افسانههایی نیز در این کتابها نقل میشود.
ثعلبی علاوه بر ذکر تفصیلی اختلافات مفسران و مورخان درباره مسائل گوناگون داستان، ماجرایی عجیب را درباره ازدواج خضر منقول از پیامبر که در
شب معراج از
جبرئیل شنیده است ــ به تفصیل روایت میکند.
ریشه این افسانه را در کتب حدیثی اهلسنّت میتوان یافت.
کسائی
به ذکر داستان موسی و خضر در قرآن به همراه بیان توضیحاتی تکمیلی اکتفا کرده و به اختلاف آرا و گزارش حوادث شگفتانگیز توجه چندانی نداشته است.
ابن کثیر علاوه بر اختصاص صفحات متعددی به داستان موسی و خضر
در جایی دیگر و به نحوی مفصّلتر
قصه خضر و
الیاس را، به سبب شباهتهای میان این دو، کنار هم آورده و براساس اخباری این دو را برادر خوانده است
برای بحثی اجمالی اما عالمانه درباره الیاس (ایلیا) و جایگاه آن در سنّت مسیحی و ارتباط آن با خضر.
ابن کثیر ضمن اقامه ادلهای بر نبوت خضر، از اختلاف بر سر حیات یا وفات او خبر داده است.
در میان تراجمنویسان،
ابن عساکر (متوفی ۵۷۱) در تاریخ مدینة دمشق
مطالب تفصیلی درباره خضر آورده است.
وی ذیل نام خضر اخبار و حکایات متعددی را نقل کرده که بسیاری از آنها به افسانههای ناپذیرفتنی و خیالبافیهای شگفتانگیز شبیه است.
عبدالقادر بدران ، که این کتاب را تلخیص و تهذیب کرده، از ابن عساکر به سبب نقل این حکایات به شدت انتقاد کرده است، زیرا به نظر او بیشتر این حکایت را واضعان و راویان
دروغ پرداز ساختهاند.
از میان تراجمنگارانی که در شرححال اصحاب پیامبر
اسلام آثاری مستقل نوشتهاند،
ابن حجر عسقلانی (متوفی ۸۵۲) در الاصابة
از خضر نام برده و به تفصیل درباره وی سخن گفته است.
وی در آغازِ شرححال خضر، از اختلاف درباره صحابی بودن او بر فرض حیات وی تا زمان پیامبر اکرم و پس از ایشان ــ خبر داده و گفته است که هیچیک از تراجمنگاران متقدم او را صحابی نخواندهاند.
ابن حجر در اثنای گزارش اقوال پیشینیان بخش اعظمی از اخبار و حکایات منقول در این ابواب را سست و بیپایه میشمارد.
ظاهرآ قصد وی از این تطویل، اظهار تردید در صحت این قبیل اقوال و
احادیث و روایات درباره خضر است.
ابوالفرج ابن جوزی (متوفی ۵۹۷) اثری مستقل درباره خضر با نام عُجالةالمنتظِر فی شرح حالالخَضر تألیف کرده است.
این کتاب را که امروزه در دست نیست ــ ظاهرآ ابن کثیر (متوفی ۷۷۴) در اختیار داشته
و احتمالا حاجیخلیفه
آن را دیده است.
ابن جوزی خود این کتاب را مختصر کرده که نسخهای از آن باقیمانده است.
ابن جوزی در این رساله به نقادی اخبار و
روایات منقول درباره خضر پرداخته و در ریشهیابی دلایل نقل و ورود مطالبی این چنین در منابع
اسلامی سه سبب ذکر کرده است: نخست، ناآگاهی راویان از صحت و سقم احادیث؛ دوم،
سلامت نفس و بیخبری مفرط گروهی از افراد نیک که بر اثر خوشباوری و توهم، فردی را خضر میپندارند و مدعی دیدار او میشوند؛ و سوم، حُبّ
شهرت که ویژه شیادان است.
گفتنی است برخی از این اخبار و حکایات افسانهامیز در منابع سدههای بعدی نیز آمده است، از جمله اقوالی درباره ماهی همراه موسی و
یوشع بن نون نقل شده است.
خضر در نوشتههای صوفیانه جایگاهی ویژه دارد.
اعمال خارقالعاده وی در سفر با موسی موضوعی مهم و اثرگذار در سیر
ادبیات عرفانی اسلام است، تا جایی که میتوان گفت داستان اسطورهای موسی و خضر منشأ بیشتر داستانهایی است که بعدها درباره سفرهای عرفانی همراه با راهنمایی روحانی نوشته شده است،
چنانکه به نوشته
ابوحیان غرناطی نقل این داستان در قرآن به منظور تأکید بر سفر در طلب
علم از استاد و توصیه به خاکساری در برابر او و بیان آداب علمآموزی است.
همچنین بخشهای مختلف این داستان محملی برای برداشتهای ذوقی صوفیانه و استعارات ادیبانه بوده است.
مولوی ،
با الهام از این داستان، جسم صوفی را به کشتیای مانند میکند که باید شکسته شود و با
عشق خضر ترمیم گردد.
ابن عربی میان اعمال سه گانه خضر در مسیر سفر با حوادث زندگی موسی ارتباط برقرار کرده است: سوراخ کردن کشتی با نجات یافتن موسی به هنگام نوزادی از رود نیل؛ كشتن نوجوان با قتل قبطى به دست موسى؛ و درخواست نکردن مزد برای بازسازی
دیوار با
آب کشیدن موسی از چاه برای دختران
شعیب در مَدْین.
تصور کلی و اعتقاد طریقتها و سلسلههای گوناگون متصوفه و لبّ و اساس کلمات آنان درباره خضر را میتوان تا حدی در سخنان ابن عربی جست.
وی در باب هفتاد و سوم الفتوحاتالمکیة و نیز در کتاب الجَوابُ المُستقیم عمّا سألَ عنهُ التّرمذیّ الحکیم به مسائل مرتبط با خضر پرداخته است، مانند شخصی یا نوعی بودن او و نحوه آن، رتبه خضریت و تعبیرات صوفیه از
علم لدنی .
به نوشته وی،
خدا پس از وفات پیامبر
اسلام چهار تن از رسولان را به جسم زنده نگاه داشت:
ادریس ،
الیاس ،
عیسی و خضر.
حیات خضر ــبرخلاف سه نفر نخست ــ نزد غیر صوفیان مورد اختلاف است، اما به نظر متصوفه خضر نیز زنده است و بر روی
زمین با تن جسمانی زندگی میکند.
قدمای صوفیه غالبآ به خضر شخصی معتقدند و برخی از آنان مدعی دیدار و مصاحبت با او یا
تعلم نزد اویند.
حکایات و اقوال متعددی درباره دیدارهای صوفیان با خضر در کتابهای آنان ذکر شده است.
بنابر حکایتی که فریدالدین عطار نیشابوری در تذکرةالاولیاء
به نثر و در الهینامه
به نظم آورده است، فردی ناشناس و با هیبت در قصر ابراهیم ادهم (متوفی ۱۶۱) بر او ظاهر میشود و او را
نصیحت میکند.
وی در معرفی خود به ابراهیم میگوید که ارضی و بحری و برّی و سمائی است و نام معروفش خضر است و سپس ناپدید میشود.
همچنین براساس حکایتی دیگر، خضر اسم اعظم را به او میآموزد.
از جمله موضوعات مطرح شده در میان متصوفه، مسئله نبوت خضر و مقایسه او با موسی از حیث علم و رتبه است.
آنان عمومآ «علم» را در «عَلّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»
همان علم لدنّی میدانند و به نبوت، علم ظاهر میگویند.
بهاین ترتیب، در ماجرای موسی و خضر، اعمال خضر از آثار علم او به باطن و براساس علم لدنّی اوست و اعتراضات موسی معلول مبعوث بودن او به احکام ظاهر است.
به گفته
ابن عربی مردم از حیث تقرب در طبقات مختلفی قرار میگیرند، به گونهای که اهل هر طبقه
ذوق و درکی دارند که گروه دیگر از آن بیخبر است، چنانکه خضر به موسی علیه
السلام میگوید که
خدا به من علمی داده است که تو از آن بیخبری و به تو دانشی عطا کرده است که من از آن آگاه نیستم.
مولوی نیز در مثنوی
ابیاتی را درباره تعلم موسی نزد خضر ناظر به همین مقام آورده است.
همچنین
نجم رازی (متوفی ۶۵۴)،
با استناد به آیه ۶۵
سوره کهف ، خضر را دارای پنج مرتبه دانسته است: عبدیت، قبول بیواسطه حقایق از خداوند، دریافت رحمت خاص از مقام عندیت، شرف
تعلم بیواسطه
علوم ، و دریافت بیواسطه علوم لدنّی.
به نوشته او،
موسی علم
تورات را به واسطه الواح از خدا دریافت کرد و یکی از فواید همنشینی با خضر برای موسی آن بود که دلش شایستگی کتابت بیواسطه حق را مییافت.
اما همه صوفیان بر این نظر نیستند.
ابونصر سراج به مناسبت بحث از تفصیل نبوت بر ولایت، رأی کسانی را که داستان موسی و خضر را دالّ بر نقص موسی و فضل خضر دانستهاند، قاطعانه رد کرده و صریحآ انبیا را برتر از اولیا شمرده است.
به نوشته وی،
اگر ذرهای از انوار موسی بر خضر آشکار میشد، خضر میسوخت و از بین میرفت اما خدا موسی را از این کار منع کرده بود.
از میان صوفیان شیعی نیز سید حیدر آملی (متوفی بعد از ۷۹۴) در نصالنصوص برای خضر مقامی جز
نبوت قائل نیست و او را در ردیف
انبیا ، پس از
لقمان و پیش از الیاس، قرار داده است.
در مجموع، قول به برتری خضر بر موسی ظاهرآ محمل صحیحی ندارد، زیرا علاوه بر تعارض با نصوص قرآنی، با اعتقادات و
احکام شرعی نیز ناسازگار است و با نگاهی محتاطانه باید آن را نوع خاصی از شطح دانست.
گفتنی است در منابع دیگری، غیر از کتب
صوفیه ، نیز اخباری ناظر به رؤیت یا همراهی با خضر ذکر شده است.
با این همه، تأویلی که درباره طول عمر خضر، توجیهپذیرتر از دیگر اقوال و تأملات به نظر میرسد، تأویل عالم شیعی، ابن ابیجمهور احسائی (زنده در ۹۰۴)، است.
به بیان وی
، مراد از نهرها در
قرآن «علم حقیقت» است که زندگانی ابدی حقیقی به برکت آن حاصل میشود و در حقیقت خضر علیه
السلام از این آب نوشیده است.
سرچشمه این آب، چشمه
ولایت و منبع خلافت الهی است و هر که از آن بنوشد تا ابد باقی میماند و در
بهشت حقیقی جاودان خواهد بود.
در
شعر و کتب ادب
عرب نیز، گاه در طرح مفاهیمی چون دسترسی به آب حیات و گاه در مقام استمداد و
هدایتجویی، نام خضر برده شده است.
گذشته از این،
ابوالعلاء معرّی (متوفی ۴۴۹) در قصیدهای صریحآ نشان داده است که به زندگی جاودانی خضر اعتقادی ندارد.
وی در این قصیده از حیات خضر در آن زمانه با طعنه یاد کرده است و کسانی را که چنین خبری را به دیگران دادهاند، دروغگو خوانده است.
همچنین
جاحظ ،
به نقل از مقاتل بن
سلیمان، گفتگویی مجعول را آورده که در آن موسی علیه
السلام از خضر درباره اینکه کدام
حیوان را بیشتر دوست دارد سؤال کرده و خضر به تفصیل به او پاسخ داده است.
از میان شاعران فارسی زبان،
وقار شیرازی (متوفی ۱۲۹۸)، فرزند ارشد
وصال شیرازی ، مثنوی مفصّلی به نام خضر و موسی سروده است.
اشعار وی به شیوه مثنوی مولوی است و
آیات قرآن و احادیث و اقوال مفسران درباره خضر، به طور صریح یا به اشاره، در آن آمده است.
به خضر و مسائل مرتبط با او در تألیفات معاصر نیز توجه شده از جمله اینکه مسئله نبی یا ولیّ بودن او بحثهایی در پی داشته است.
برخی بحثهای تطبیقی نیز درباره شخصیت خضر صورت گرفته است.
در
ایران نیز در سالهای اخیر کتابهایی در اینباره منتشر شده است، از جمله: خضر و موسی در فرهنگ
اسلامی، تألیف قدرتاللّه مرادی (
تهران ۱۳۸۱ش)؛ رساله درباره خضر علیه
السلام، تألیف احمد
مهدوی دامغانی (تهران ۱۳۸۶ش)؛ و العبدالعالم، المنهج و الحیاة، تألیف عماد هلالی (قم ۱۳۸۶).
همچنین کتابی به زبان آلمانی، نوشته پاتریک فرانکه، با عنوان (ملاقات با خضر) بهچاپ رسیده است.
(۱) قرآن.
(۲) محمود بن عبداللّه آلوسی، روحالمعانی، بیروت: داراحیاء التراثالعربی، (بیتا).
(۳) حیدر بن علی آملی، المقدمات من کتاب نصالنصوص فی شرح فصوص الحکم لمحییالدین ابن العربی، ج ۱، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۵۳ش.
(۴) ابن ابیجمهور، مسلک الافهام و النور المنجی منالظلام، المعروف بمجلی، چاپ سنگی تهران ۱۳۲۹.
(۵) ابن بابویه، عللالشرایع، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم (بیتا).
(۶) ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، چاپ
مهدی لاجوردی، قم ۱۳۶۳ش.
(۷) ابن بابویه، کتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۱۴.
(۸) ابن حبیب، کتابالمُحَبَّر، چاپ ایلزهلیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۹) ابن حجر عسقلانی، کتابالاصابة فی تمییزالاصحابة، مصر ۱۳۲۸، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۱۰) ابن عربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، (بیتا).
(۱۱) ابن عربی، فصوصالحکم، والتعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، تهران ۱۳۶۶ش.
(۱۲) ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱.
(۱۳) ابن عساکر، تهذیب تاریخ دمشقالکبیر، از عبدالقادر بدران، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۱۴) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره (۱۹۸۱).
(۱۵) ابن کثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۶) ابن کثیر، قصصالانبیاء، بیروت ۱۹۸۸.
(۱۷) ابن ماجه، سنن ابن ماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت، بیتا).
(۱۸) ابوالعلاء معرّی، لزوم مالایلزم: اللزومیات، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۹) ابوحیان غرناطی، تفسیرالبحرالمحیط، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۰) ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بیتا).
(۲۱) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۲۲) حسین بن مسعود بغوی، تفسیرالبغوی، چاپ خالد عبدالرحمان عک، بیروت: دارالمعرفة، (بیتا).
(۲۳) احمد بن محمد ثعلبی، قصصالانبیاء، المسمی عرائس المجالس، بیروت: المکتبة الثقافیة، (بیتا).
(۲۴) احمد بن محمد ثعلبی، الکشف و البیان، المعروف تفسیرالثعلبی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۲۵) عمرو بن بحر جاحظ، کتابالحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۲۶) حاجیخلیفه.
(۲۷) محمد بن موسی دمیری، حیاةالحیوان الکبری، چاپ ابراهیم صالح، دمشق ۱۴۲۶/۲۰۰۵.
(۲۸) حسین بن محمد دیاربکری، تاریخالخمیس فی احوال انفس نفیس، (قاهره) ۱۲۸۳/۱۸۶۶، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۲۹) زمخشری.
(۳۰) حسن بن علی سقاف، القولالعطر فی نبوة سیدناالخضر، عَمّان ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۳۱) محمد بن حسین
سلمی، طبقاتالصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۳۲) لویس شیخو، «الیاالنبی»، المشرق، ش ۱۵ (۱۹۰۶).
(۳۳) طباطبائی، المیزان.
(۳۴) طبری، جامع.
(۳۵) محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیرعاملی، بیروت (بیتا).
(۳۶) محمد بن حسن طوسی، تهذیبالاحکام، چاپ علیاکبر غفاری، تهران ۱۳۷۶ش.
(۳۷) محمد بن ابراهیم عطار، الهینامه، چاپ فؤاد روحانی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۳۸) محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
(۳۹) عبدالحمید علوچی، مؤلفات ابن الجوزی، بغداد ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
(۴۰) محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، قاهره (بیتا)، چاپ افست تهران (بیتا).
(۴۱) محمد بن عبداللّه کسائی، قصصالانبیاء، چاپ اسحاق آیزنبرگ، لیدن ۱۹۲۲ـ۱۹۲۳.
(۴۲) مجلسی، بحار الانوار.
(۴۳)
مسلم بن حجاج، الجامعالصحیح، بیروت: دارالفکر، (بیتا).
(۴۴) مقاتل بن
سلیمان، تفسیر مقاتل بن
سلیمان، چاپ عبداللّه محمود شحاته، (قاهره) ۱۹۷۹ـ۱۹۸۹.
(۴۵) مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، مقدمه، ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۴۶) جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ش.
(۴۷) جلالالدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد الین نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴۸) احمد
مهدوی دامغانی، رساله درباره خضر عیله
السلام، تهران ۱۳۸۶ش.
(۴۹) عبداللّه بن محمد نجمرازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ش.
(۵۰) یحیی بن شرف نووی، تهذیب الاسماء واللغات، مصر: ادارةالطباعة المنیریة، (بیتا)، چاپ افست تهران (بیتا).
(۵۱) پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران ۱۳۷۳ش.
(۵۲) محمدبشیر نیفر، «الحدیثالشریف: شرح حدیث موسی و الخضر»، المجلةالزیتونیة، ج ۱، ش ۲ (شعبان ۱۳۵۵)، ش ۵ (ذیقعده ۱۳۵۵).
(۵۳) احمد بن محمدشفیع وقار شیرازی، مثنوی خضر و موسی، چاپ محمود طاووسی، تهران ۱۳۶۰ش.
(۵۴) علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «حضرت خضر». دایره المعارف طهور دایره المعارف طهور فرهنگنامه مهدویت، سلیمیان، خدامراد، ص۲۱۳، برگرفته از مقاله «حضرت خضر».