در تفسیر منهج الصادقین ذیل آیه: (وَالسَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ) (و آسمان را برافراشت، و ميزان و قانون نهاد،) از امام (علیهالسّلام) نقل است: ««بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَوَاتُ وَ الْاَرْضُ»». آری اگر عدل و موازنه نبود و موجودات در یکدیگر تاثیر نداشتند آسمانها و زمین برپا نمیشدند. و این است معنی (اَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ.) ۲.۷.۲ - حساب خیر و شرامّا حساب خیر و شرّ؛ ناگفته نماند در عالم خارج نسبت به ذات اشیا به طور قطع میشود گفت: که خیر و شرّی وجود ندارد آنچه هست موازنه است و تعدیل و تاثیر. خیر و شرّ عنوان ثانوی است که بر موجودات بار میشود. مثلا زهر مار نسبت به ما یا موجودات دیگر که از آن ضرر میبینند شرّ ولی نسبت به خود مار که آلت دفاع آن است و آن را در برابر دشمنانش مصون میدارد خیر است و قطع نظر از این دو نسبت، زهرمار نه خیر است و نه شرّ. و هکذا پس اشیاء فی حدّ نفس موصوف به خیر و شرّ نیستند و با مقایسه و نسبت به خود یا نسبت به یکدیگر خیر و یا شرّ میشوند و یا نسبت به یکی خیر و نسبت به دیگری شرّ میگردند. مثلا قرآن نسبت به مؤمنین شفا و رحمت و نسبت به ستمگران خسران و زیان است (وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اِلَّا خَساراً). (ولى ستمكاران را جز خسران و زيان نمىافزايد.) و چون انسان با موجودات و همچنین موجودات با یکدیگر همواره در تماسند، همواره صفت خیر و شرّ بر آنها بار است و از آنها جدا نیست انسان پیوسته بعضی چیزها را برای خود مفید میداند و خیر مینامد و بعضی چیزها را که سبب عذاب و ناراحتی اوست شرّ میخواند و هر گاه انسان مثل سنگ شکنجه و راحتی احساس نمیکرد خیر و شری در جهان نسبت به او وجود نداشت. قرآن مجید نیز روی این حساب قدم برداشته است و خیر و شرّ را از بشر قابل انفکاک نمیداند: (وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ) (و شما را با بدیها و خوبیها آزمايش مىكنيم؛ و به سوى ما بازگردانده مىشويد.) (وَاِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ) (ولى هرگاه بدى و مختصر ناراحتى به او رسد، تقاضاى فراوان و مستمر براى برطرف شدن آن دارد.) (اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً)(وَ اِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً) (هنگامى كه بدى به او رسد بىتابى مىكند)(و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مىشود و بخل مىورزد) (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ)(وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) (پس هر كس هموزن ذرّهاى كار خير انجام دهد آن را مىبيند.)(و هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را نيز مىبيند.)ناگفته نماند شرّ و خیر هر دو امر وجودیاند چنانکه صریح آیات فوق است، مثلا در آیه: (وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) نمیشود گفت: هر که عدم را عمل کند آن را خواهد دید سیل و زلزله و غیره نسبت به انسان شرّ است و وجود است نه عدم چنانکه مثلا عسل نسبت به انسان خیر و وجود است حکم این هر دو یکسان است. فلاسفه که به عدمی بودن شرّ قائلند مثل قائلین به یزدان و اهریمن هر دو به اشتباه رفتهاند. گرچه هر دو دسته خواستهاند از نسبت دادن شرّ به خدا جلوگیری کنند. ولی دسته اوّل واقعیت را درک نکرده و دسته دوّم سلطنت خدا را ناتمام نمودهاند. ۲.۷.۳ - علت خلقت شرچرا خدا شرّ میآفریند؟ خداوند اوّلا و بالذات، شرّ به وجود نمیآورد بلکه مردم در اثر اعمال بد پدیدههای عالم را نسبت به خود شرّ میکنند، به عبارت روشنتر مردم از دستور حق و عدالت منحرف میشوند و در نتیجه خداوند برای آنها شرّ پیش میآورد و آنچه میبایست خیر و مفید شود شرّ و مضرّ میگردد. برای درک این مطلب باید دست به دامن قرآن زد. قرآن میفرماید: (فَاَعْرَضُوا فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ اُکُلٍ خَمْطٍ وَ اَثْلٍ وَ شَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ)(ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی اِلَّا الْکَفُورَ) (امّا آنها از خدا روىگردان شدند، و ما سيل ويرانگر را بر آنان فرستاديم، و دو باغ پر بركتشان را به دو باغ بىارزش با ميوههاى تلخ و درختان «شورهگز» و اندكى درخت سدر مبدّل ساختيم.)(اين كيفر را به خاطر كفرانشان به آنها داديم؛ و آيا ما كسى جز افراد كفرانكننده را مجازات مىكنيم؟!) آیه صریح است در اینکه آمدن سیل و از بین رفتن وسائل زندگی قوم سباء در اثر اعراض از دستور خداوند بوده است، پس سیل را که نسبت به آنها شرّ بود، خدا فرستاد و خدا این کار را کرد چنانکه فرمود: فَاَرْسَلْنا ولی چرا خدا این شرّ را به وجود آورد؟ زیرا که آنها کفور شدند و اعراض کردند (وَ هَلْ نُجازِی اِلَّا الْکَفُورَ) چقدر خندهآور است بگوئیم سیل نسبت به آنها شرّ نبود زیرا شرّ عدمی و سیل وجود است.در جای دیگر میخوانیم (وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ، قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمالِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً.)(ما اَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما اَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ...) (و اگربه آنها (منافقان) نيكى و پيروزى برسد، مىگويند: «اين، از ناحيه خداست.» و اگر به آنها بدى و شكستى برسد، مىگويند: «اين، از ناحيه توست.» بگو: «همه از ناحيه خداست.» پس چرا اين گروه حاضر نيستند سخنى را درك كنند؟!)(آرى، آنچه از نيكى به تو مىرسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مىرسد، از سوى خود توست...) مشرکان به رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) خرده گرفته و میگفتند: خوبی از جانب خدا و بدی از جانب تو است که به ما میرسد! خدا در جواب میفرماید: بگو حسنه و سیّئه هر دو از جانب خداست (قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) در اینجا خدا هر دو را از جانب خود میگوید و در آیه بعدی فرموده: حسنه از جانب خداست (و اوست که حسنه میدهد و کسی اجبارش نمیکند) و سیّئه از جانب ما است یعنی ما سبب میشویم که خداوند سیّئه پیش میآورد. در قرآن کریم آیات زیادی هست که شرور و بلاها معلول اعمال ناشایست مردم است مثل: (وَما اَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ اَیْدِیکُمْ) (هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام دادهايد.) (مااَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللَّهِ) در آیه اوّلی بلا را معلول عمل آدمی و در آیه دوّم از خدا میداند. یعنی شرّ را خدا میآورد ولی علّت آن عمل انسان است. اگر گویند: به مقتضای (الَّذِی اَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ) باید اینها شرّ و بد نباشند و حال آنکه قرآن مجید در شرّ و مصیبت بودن این قبیل چیزها صریح است؟!. گوئیم اینها از لحاظ تقدیر و موازنه و اثر اعمال و انتقام در مقابل طغیان، عدل و خیرند هر چند نسبت به اشخاص مجرم شرّ و مصیبت باشند چنانکه در سوره الرحمن در چند محلّ پس از ذکر عذابهای آخرت آیه: فَبِاَیِّ آلاءِ... آمده است زیرا آن عذابها نسبت به نظام عالم و مقتضای شقاوت مجرمین خیر، و از لوازم نظام کلّی عالمند گرچه نسبت به مجرمین شرّند به عبارت اخری: آنها نسبت به خدا و واقع خیرند و خدا خلقت آنها را نکو کرده ولی نسبت به اهل عذاب شرّند و در آن عیبی نیست چنانکه قرآن مؤمنان را شفا و نسبت به کفّار لا یزید الّا خسارا است. در اینجا باید حساب مصائبی را که برای امتحان و ترفیع مقام برای بعضی از بندگان پاک خدا پیش میآید از این حساب جدا دانست و انشاء اللَّه در کلمه صوب ذیل آیه ما اَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لا فِی اَنْفُسِکُمْ.. خواهد آمد. (ببینید: صوب (مفرداتقرآن)) خلاصه سخن آنکه: شرّ مثل خیر وجودی است، شرّ را خدا به وجود میآورد ولی سبب آن عمل آدمی است شرّ را عدمی دانستن مثل عقیده به یزدان و اهریمن هر دو باطل و اشتباه است. ۲.۸ - اَسْماءُ الْحُسْنیاَسْماءُ الْحُسْنی یعنی نامهای بهتر. نامهایی که دلالت بر حسن دارند آن هم نه فقط حسن مطلق بلکه احسن است زیرا حسنی مؤنّث احسن میباشد. این اسماء قهرا معانی وصفی دارند زیرا بر نامهایی که معانی وصفی دارند حسن گفته نمیشود، مثلا اگر به درخت میگوئیم: درخت این حسنی ندارد، فقط نام و معرّف است ولی اگر بگوئیم بارور، آن معنای وصفی است و دلالت بر حسن دارد.اسماء حسنی نامهایی است که در آنها معانی حسن ملحوظ و متضمّن صفات جلال و جمال خداوندیاند. (وَلِلَّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها) (و بهترين نامها براى خداست؛ خدا را به آن نامها بخوانيد.) (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ اَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ اَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی) (بگو: « «اللّه» را بخوانيد يا «رحمان» را، هركدام را بخوانيد، ذات پاكش يكى است؛ و بهترين نامها براى اوست.») (اللَّهُ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ لَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی) (او خداوندى يگانه است كه معبودى جز او نيست؛ و نيكوترين نامها از آنِ اوست.) (هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی) (او خداوندى است هستى بخش، آفرينندهاى ابداعگر، و صورتگر بىنظير؛ از آن اوست بهترين نامها...) عبارت "اسماء الحسنی" در چهار محل از قرآن ذکر شده است. این چهار محلّ است که در آن کلمه (الْاَسْماءُ الْحُسْنی) آمده است و خدا با آنها خوانده میشود و هنگام دعا صفات حق تعالی که هر یک نماینده قسمتی از تدبیر عالم و یا نشان دهنده جلال کبریائی است در نظر داعی مجسّم میشود. عدد اسماء حسنی در قرآن مجید بنا بر نقل المیزان ۱۲۷ است به ترتیب ذیل:
۲.۸.۱ - اسماء الحسنی در روایاتدر توحید صدوق از حضرت رضا (علیهالسّلام) از پدرانش از علی (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود: «برای خدا نود و نه اسم است، هر که خدا را با آنها بخواند خدا دعای وی را اجابت کند و هر که آنها را بشمارد داخل بهشت میشود.»در روایت دیگری از امام صادق (علیهالسّلام) از پدرانش از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده فرمود: «برای خدای تعالی نود و نه اسم است صد مگر یکی، هر که آنها را بشمارد داخل بهشت شود و آنها چنیناند: اللَّه، اله، واحد، احد، صمد، اوّل، آخر، سمیع، بصیر، قدیر، قاهر، علیّ، اعلی، باقی، بدیع، باری، اکرم، ظاهر باطن، حیّ، حکیم، علیم، حلیم حقّ، حسیب، حمید، حفیّ، ربّ رحمن، رحیم، ذاری، رزّاق، رقیب، رؤوف، رائی، سلام، مؤمن مهیمن، عزیز، جبّار، متکبّر، سیّد سبّوح، شهید، صادق، صانع، طاهر، عدل، عفوّ، غفور، غنی، غیاث، فاطر، فرد، فتّاح، فالق، قدیم، ملک، قدّوس، قویّ، قریب، قیّوم، قابض، باسط، قاضی الحاجات، مجید، مولی، منّان، محیط، مبین، مقیت، مصوّر، کریم، کبیر، کافی، کاشف- ضرّ، وتر، وهّاب، ناصر، واسع، ودود،هادی، وفیّ، وکیل، وارث، باعث، برّ، توّاب، جلیل، جواد، خبیر، خالق، خیر الناصرین، دیّان، شکور، عظیم، لطیف، شافی. اینها که شمرده شد مجموعا صد تا است ولی لفظ جلاله داخل در عدد نیست بنابراین مجموع اسماء حسنی در روایت نود و نه است و لفظ جلاله صفت بخصوصی در آن ملحوظ نیست بلکه الزاما دال بر تمام آنهاست به کلمه «اللَّه» رجوع شود. (ببینید: الله (مفرداتقرآن)) در نسخه ما در توحید صدوق «باعث» دو دفعه ذکر شده ولی پیداست که اشتباه چاپ است. قصود از شمردن که فرمود: هر که آنها را بشمارد داخل بهشت شود، آن است که به آنها ایمان بیاورد و بداند که خداوند دارای چنین صفاتی است. نود و نه بودن اسماء حسنی در روایت شیعه و سنّی به طور مستفیض نقل شده ولی بنا بر آنچه در قرآن و روایات دیگر و دعاها نقل شده تعداد اسماء حسنی بیشتر از این است. در المیزان ذیل آیه ۱۸۰ سوره اعراف بعد از ذکر این نکته فرموده: غایت دلالت این روایات آن است که: از جمله اسماء حسنی نود نه اسم است که از خواصّ آنها استجابت دعا و دخول بهشت است در صورت دعا کردن با آنها و شمردن آنها. ایضا در تفسیر المیزان ذیل آیه فوق از سوره اعراف بحث مفصّلی است طالبان تفصیل به آنجا رجوع کنند. ۲.۹ - حِسانحِسان جمع حسناء و حسنة به معنی زنان زیباروی است.(فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ) (و در آن باغهاى بهشتى زنانى نيكوخلق و زيبايند.) حسان جمع حسناء و حسنة به معنی زنان زیباروی است. همچنین است: (عَبْقَرِیٍ حِسانٍ) (اين در حالى است كه بهشتيان بر تختهايى سبز رنگ بسيار ممتاز و زيبا تكيه زدهاند.) که جمع حسنة به معنی نیکو است. ۲.۱۰ - حُسْنَیَیْن(قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا اِلَّا اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ) (بگو: آيا درباره ما، جز يكى از دو نيكى را انتظار داريد؟!) مراد از «حسنیینِ» شهادت و پیروزی است مسلمین به کفّار میگفتند: ما در پیکار و جهاد خود به یکی از دو چیز نائل میشویم که هر دو نیکوست یا شهید میشویم و یا فاتح میگردیم.• قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «حسن»، ج۲، ص۱۳۴-۱۳۵. ردههای این صفحه : احسان | مفردات قرآن | واژه شناسی واژگان سوره آل عمران | واژه شناسی واژگان سوره احزاب | واژه شناسی واژگان سوره احقاف | واژه شناسی واژگان سوره اسراء | واژه شناسی واژگان سوره اعراف | واژه شناسی واژگان سوره الرحمن | واژه شناسی واژگان سوره انبیاء | واژه شناسی واژگان سوره انعام | واژه شناسی واژگان سوره انعام | واژه شناسی واژگان سوره بقره | واژه شناسی واژگان سوره بقره | واژه شناسی واژگان سوره تغابن | واژه شناسی واژگان سوره توبه | واژه شناسی واژگان سوره حدید | واژه شناسی واژگان سوره حشر | واژه شناسی واژگان سوره رعد | واژه شناسی واژگان سوره زلزله | واژه شناسی واژگان سوره زمر | واژه شناسی واژگان سوره سبأ | واژه شناسی واژگان سوره سجده | واژه شناسی واژگان سوره شوری | واژه شناسی واژگان سوره طه | واژه شناسی واژگان سوره عنکبوت | واژه شناسی واژگان سوره فرقان | واژه شناسی واژگان سوره فصلت | واژه شناسی واژگان سوره کهف | واژه شناسی واژگان سوره مائده | واژه شناسی واژگان سوره معارج | واژه شناسی واژگان سوره نحل | واژه شناسی واژگان سوره نساء | واژه شناسی واژگان سوره هود
|