جوانی پیامبر اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مهمترین وقایع دوران جوانی پیامبر، شرکت در
حلف الفضول، موضوع
شبانی و همکاری در کاروان تجاری،
شهرت ایشان
به محمد
امین،
ازدواج با
حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) و ولادت امیر المومنین
علی (علیهالسّلام) در
کعبه و نصب
حجر الاسود میباشد.
حلف الفضول، شریفترین
پیمان عرب جاهلی بود که ۲۰ سال قبل از
بعثت واندکی پس از
حرب فجار، رخ داده و نخستین پیشنهاد کننده آن
زبیر بن عبد المطلب عـموی پیـامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بـوده است.
این پیمان در خانه شخصی
بـه نـام
عبد اللّه بن جدعان منعقد گردید؛ وی مردی کهنسال و از
اشراف مکه بود که شیوه پسندیدهای داشته و حتی لب
به شراب نمیزده است.
نبی مکرم
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در حالی که ۲۰ سال از عمر پربرکتشان میگذشت
در این پیمان شرکت نمودند.
آنان پیمان بستند که تا دریایی هست؛ که پشمی را خیس میکند، همواره
مظلوم را برای رسیدن
به حق یاری دهند و در امور
زندگی با آنها
مواسات کنند.
از رسول خدا روایت شده است که پس از هجرت
به مدینه فرمودند: «لقد شهدت خلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت الی مثله لاجبت و ما زاده
الاسلام الا تشدیدا؛ در سرای عبدالله بن جدعان، در پیمانی حضور یافتم که اگر در
اسلام هم
به مانند آن دعوت میشدم،
اجابت میکردم و
اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.»
نبی اعظم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از این پیمان با
شادی و مسرت یاد میکردند و میفرمودند: «ما سرّنی بحلف شهدته فی دار عـبد اللّه بـن جدعان حمر النعم؛ مرا شـتران سـرخ، در برابر حـلفی کـه شـاهدش بودم و در خانه عبد اللّه بن جدعان در آن حـضور پیـدا کردم، شاد و خورسند نمیکند.»
و در خبر دیگری میفرمایند: «شهدته و ما احبّ انّ لی
به حمر النـعم؛ در آن پیمان حضور داشتم و دوست نمیدارم در ازای آن، شتران سرخ بگیرم.»
حلف الفضول، پیمانی بوده بر
ضد بنیامیه و علیه
عاص بن وائل سهمی،
پدر عمرو عاص معروف؛ لذا
ابوسفیان و دیگر افراد از خاندان بـنیامـیّه در آن حـضور نداشتند و شرکت نکردند.
در اکثر منابع مهم حدیثی و تاریخی
اهل سنت، روایاتی نقل شده است مبنی بر اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در دوران
جوانی مدتی
گوسفندچرانی میکردهاند. مثلا
بخاری در کتاب صحیح خود از
ابو هریره روایت کرده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: «ما بعث الله نبیا الا راعی الغنم، قال له اصحابه و انت یا رسول الله؟ قال: نعم، و انا رعیتها لاهل مکه علی قراریط؛ خداوند پیغمبری نفرستاد جز گوسفندچران (جز اینکه گوسفند چرانی میکرد)
اصحاب آن حضرت عرض کردند: شما نیزای رسول خدا؟ فرمود: آری، من نیز برای اهل مکه در برابر چند
قیراط گوسفند چراندم!»
نظیر این روایت در کتابهای دیگر
حدیث و
سیره روایت شده و از آنجا که این روایات در نظر بسیاری از اهل سنت مورد قبول واقع شده و نتوانستهاند در سند و یا متن آنها تردید کنند اصل مطلب را پذیرفته و با سخنانی عارفانه و فیلسوفمآبانه درصدد توجیه آن بر آمدهاند. در منابع شیعی هم روایاتی در این باره وجود دارد، اما
به نسبت کمتر، که از لحاظ متن و سند مورد خدشه واقع شدهاند.
یکی از اخبار کذب دال بر شبانی پیامبر برای مکیان، داستانی موهن در تاریخ طبری است که با
عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در
تعارض بوده و در جهت خدشه
به شخصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) جعل گردیده است. در این گزارش جعلی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میگوید: من آهنگ انجام کاری از کارهای زمان جاهلیت نکردم جز دو بار و پس از آن دیگر آهنگ کار بدی نکردم، تا وقتی که خدای (عزّوجلّ) مرا
به رسالت خویش مفتخر ساخت، و داستان بدین گونه بود که در یکی از شبها
به پسرکی از قریش که در قسمت بالای مکه با من
گوسفند میچرانید گفتم: چه خوب بود اگر تو از گوسفندهای من مواظبت میکردی تا من
به مکه بروم و همانند جوانهای مکه شبی را
به شبنشینی و قصهگوئیهای شبانه بگذرانم؟... در آن شب صدای
دف و
مزمار شنیدم و
به تماشا نشستم ولی خداوند گوشم را بست و
به خواب رفتم و بخدا
سوگند جز تابش
خورشید چیز دیگری مرا بیدار نکرد.
شنیدن
ساز و آواز و تماشای
رقص توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در صحیح بخاری در احادیث متفاوتی حتی بعد از بعثت پیامبر آمده است؛ مانند روایت
عائشه و روایت رقص حبشیان در برابر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
و ... در حالیکه در
قرآن کریم و روایات فراوان
لهو و لعب و ساز و
آوازهخوانی حرام دانسته شده است. جعلی بودن چنین احادیثی در نزد شیعه امری واضح و مبرهن است.
پیامبر اکـرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در راستی و حفظ
امانت به قدری جدی و کوشا بود که
به او «
محمد امین» لقب داده بودند،
به طوری که قبل از بعثت وقتی مشرکان او را میدبدند، میگفتند: «
امین آمد.»
از اینرو مکیان اموال و داراییهای خود را نزدش
به امانت میگذاشتند و این کار را پس از
نبوت آن حضرت هم، ادامه میدادند؛ چنان که در ماجرای
هجرت به مـدینه، آن حـضرت در خطرناکترین شرایط
حضرت علی (علیهالسّلام) را
به جای خود نصب کرد و شبانه از مکه خارج شد، اموری موجب شد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) حضرت علی (علیه
السّلام) را جانشین خود کند و پس از چند روز
هجرت نماید. در راس اینامـور، ادایامـانتهایی بود که بعضی از مشرکان نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) داشتند.
ابن هشام در سیره خود مینویسد: حضرت علی (علیه
السّلام) سه شبانه روز در مکه ماند تا امانتهای مردم مکه را که نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بود
به صاحبانش بـرساند پس از این که امانتها را رد کرد او نیز هجرت کرد.
حضرت خدیجه (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) هنگامی که پیشنهاد
ازدواج به آن حضرت میداد و شیفتگی خود را
به آن وجود گرامی اعلام مینمود بـر
امانتداری و
صداقت آن بزرگوار تـاکید میکند. «انی قد رغـبت فـیک لقرابتک و سیطتک فی قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک.»
امانتداری سبب عزّتمندی
انسان در اجـتماع میشود
عزّت پیشوایان
معصوم در طول زندگی نمونهای بر این حقیقت است.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرمایند: «انّ اللّه لمیبعث نبیّا قطّ الاّ بصدق الحدیث و اداء الامانة؛ خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت مگر
به سبب راستگفتاری و امانتداری آنان.»
شـکوفایی اقتصادی یکی دیگر از فواید امانتداری در زندگی فردی و اجتماع، بوده و این بدان سبب است که انسانهای
امین از اعتبار و
اعتماد بالایی در میان مردم برخوردارند و هر کس که مورد اعتماد و اعتبار باشد، از هـیچگونه
داد و ستد و مـشارکتهای اقتصادی با او دریغ نخواهد شد. اثر طبیعی این فرایند، عاید شـدن سـود فراوان
به شخص
امین و مورد اعتماد است؛ چرا که از دیرباز گفتهاند: «امانتداران شریک مال مردماند»؛ چـنان کـهامـام صادق (علیه
السّلام) نیز فرمودهاند: «علیک بصدق الحدیث و اداء الامانة، تشرک الناس فی اموالهم؛ بر شـما بـاد صـداقت در گفتار و پاسداشتن امانت که در این صورت، شریک مال مردم میشوید.»
سخن
لقمان حکیم (علیهالسّلام) بـهایـن مـطلب اشاره دارد که فرمود: «یا بُنَیّ! کن امینا، تکن غنیّا؛ پسرم!
امین باش تا غنی گردی.»
بر این اساس میتوان امانتداری آن حضرت را زمینه ساز رونق اقتصادی در زندگی و پیشنهاد حضرت خدیجه (
سلاماللهعلیهم) برای برعهده گرفتن کاروان تجاری وی و رسیدن
به سود فراوان در طول چند سفر تجاری دانست. در اخباری که از اجیر شدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در کاروان تجاری قریش گزارش میدهند آنچه احتمال مجعول بودن را بیشتر میکند این است که پیامبر را گمنامترین فرد قریش دانسته و یتیم قریش مینامند که اجیر زنی از قریش
بـه نـام خـدیجه است. چگونه میتوان باور کرد که کسی جد اعلایشهاشم بن عبد مناف است و پدر بزرگش جناب عبد المطلب است؛ که بر اساس گزارش همین منابع در ازای پسرش عبدالله یعنی پدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) صد شتر در مکه قربانی و بین مردم تقسیم کرد؛ حتی بعضی از زنان در مکه تقاضای ازدواج از او داشتند و مادرش بانو آمنه از بزرگترین زنان قریش بوده و بعد از وفات پدر، عبد المطلب و ابوطالب که سرور بنیهاشم بودند کفالتش را بر عهده گرفتند و در حالی آن حضرت در مکه
به امین شهرت داشتهاند؛ فردی گمنام در بین قریش باشد.
حضرت خدیجه (
سلاماللهعلیهم) دختر
خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن
قصی بن کلاب حدود ۱۵
سال پیش از واقعه
فیل تولد یافت،
بنابراین حضرت خدیجه (
سلاماللهعلیهم) ۱۵ سال قبل از ولادت پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، در شبه جزیره عربستان چشم
به جهان گشود.
از دوران کودکی و نوجوانی او تا هنگام ازدواج با پیامبر و حتی بعد از آن، اطلاعاتاندکی در دست است و بخشی از اخبار تاریخی درباره احوال ایشان نیز دستخوش دخل و تصرف قصهپردازان شده و با اسرائلیات درهم آمیخته است.
حضرت خدیجه (
سلاماللهعلیهم) با ثروتی که در اختیار داشت
بهامـر
بازرگانی مـیپرداخت. او خود برای انجام امور بازرگانی
سفر نمیکرد، بلکه مردانی را
استخدام میکرد تا ایشان برای خرید و فروش کالا
به بازارهای پررونق آن روزگار سفر کنند. یکی از کسـانی که بـا درخـواست خدیجه،
به انجام این مهم مبادرت کرد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بود. بدین ترتیب، اولین عامل آشنایی پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) و حضرت خدیجه (
سلاماللهعلیهم) روابط شغلی و مناسبات اقتصادی بوده است. برخی آغاز روابط تجاری خدیجه و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را
به توصیه و سفارش ابوطالب دانستهاند.
اما در خبری از ابن اسحاق
آمده است که خدیجه از
امانتداری و درستکاری حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) خبر داشت و تصمیم گرفته بود مال فراوانی را
به تجارت اختصاص دهد، از وی خواست تا
به کاروانش بپیوندد و بیش از دیگران
مزد بگیرد.
میزان دستمزد پیامبر در این قراردادها دو برابر دیگران «انا اعطیک ضعف ما اعطی قومک»
یا دو ماده
شتر جوان «قد استاجرته خدیجة علی ان تـعطیه بـکرین»
یا یک شتر جوان برای هر بار سفر
به منطقه جُرَش بوده است.«استاجرت خدیجة رسـول اللّه (صـلی الله علیه وآله) سفرتین الی جرش، کلّ سفرة بقلوص.»
در منابع تاریخی و روایی که
به شرح اخبار مـربوط
بـه سـفرهای بازرگانی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پرداختهاند، از مناطقی نام برده شده که پیامبر با اموال خدیجه و
به منظور تجارت و داد و ستد کالا بدان جا سفر نمودهاند. حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) حداکثر ۵ سفر تجاری؛ ۴ سفر
به یمن و ۱ سفر
به شام، برای خدیجه انجام دادند.
آن مکانها عبارتند از:
بر اساس منابع تاریخی
بازار حباشه در
یمن مقصد اولین سفر تجاری آن حضرت
به تهامه، در کاروان تجاری خدیجه (
سلاماللهعلیهم) بوده است.
حُباشه بازاری از بازارهای عرب در زمان جاهلیت بوده است.
«استاجرته خدیجة بنت خویلد الی سوق حباشه و هو سوق بـتهامه؛ خـدیجه دخـتر خویلد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را اسـتخدام کرد تـا
به بازار حباشه که در منطقه تهامه بود، برود.»
نبی مکرم
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
به همراه
شریک تجاری خود
سائب بن ابی سائب صَیفی بن عابد
و
غلام خدیجه (
سلاماللهعلیهم)،
میسره، عازم بازار حباشه شد و با موفقیت بازگشت.
در روایتی، نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میفرماید: «لمّا رجعنا من سوق حباشة قلت لصاحبی: انطق بـنا نـتحدّث عـند خدیجه؛ رسول خدا فرمود: وقتی از بازار حباشه بـازگشتیم
بـه همراهم گفتم: بیا نزد خدیجه برویم و با او
به گفتوگو بنشینیم.»
مهمترین سفر تجاری پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، برای حضرت خدیجه (
سلاماللهعلیهم) که
به ازدواج ایشان منجر گردید، سفر تجاری شام بود و
به دلیل اهمیتش اکثر منابع، تنها
به ذکر آن سفر پرداخته و آن را ابتدای همکاری حضرت با خدیجه دانستهاند. ظاهرا اولین سفر تجاری آن حضرت
به بازار حُباشه، در تهامه، بوده
و سفر
به شام دومین یا سومین سفر بوده است، چرا که حضرت سفری نیز
به جُوَش، در یمن، کرد.
ابن شهرآشوب در مناقب مینویسد: «و کان النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) قد استاجرته خدیجة علی ان تعطیه بکرین و یسیر مع غـلامها میسرة الی الشام؛ خدیجه، رسول خدا را استخدام کرد تا
به همراه خدمتکار او میسره برای
تجارت به شام سفر کند و در ازای آن،
به او دو شتر
دستمزد بدهد.»
و در جای دیگری میگوید: «و خرج الی الشام فی تجارته لخدیجة و له خمس و عشرون سـنة؛ رسـول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در سن بیست و پنج سالگی برای بازرگانی، با مال خدیجه
به شام سفر کرد.»
در منابع دیگری آمده است: «بعثت الیه فعوضت علیه ان یخـرج فی مالها تاجراً الی الشام؛ خدیجه در پی رسول خدا فرستاد و از او خواست تا برای تجارت با مال او
به شام سفر کند.»
پس از اتمام این سفر، که جزئیات آن در منابع
اسلامی آمده است، خدیجه
به ایشان علاقهمند شد.
در برخی منابع مقصد کاروان تجاری پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
بصری محلی در نزدیکی شام معرفی شده است.«فخرج مع غلامها میسرة و جعل عمومته یوصون
به اهل العیر حتی قد مـا بـصری من الشام؛ پیامبر در حالی که عموهای آن حضرت سفارش او را
به کاروانیان نمودند همراه با میسره خدمتکار خدیجه
به منطقه بصری از سرزمین شام وارد شدند.»
ابن سعد در
طبقات الکبری مینویسد: «و خرج الی سوق بصری فباع سـلعته التـی اخرج و اشتری غیرها؛ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
به بازار بصری رفت و کالاهایی را که همراه برده بود فروخت و کالای دیگری خریداری کرد.»
جرش نام شهری در یمن بوده که از سمت مکه جزء آبادیهای یمن
به شمار میآمده است.
در روایت دیگـری، آمده است که خدیجه دوبار رسول خدا را
به اسـتخدام خـود درآورد تا
به جُرَش سفر کند و در ازای هر سفری
به او یک شتر جوان داد.«استاجرت خدیجة رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) سـفرتین الی جـرش، کل سـفرة بقلوص؛ خدیجه دو بار رسول خدا را
به استخدام درآورد تا
به مـنطقه جرش سفر کند، و در ازای هر سفری
به او یک شتر جوان دستمزد داد.»
در طی سفرهایی که پیامـبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) برای تجارت با سرمایه خدیجه انجام داد وقایعی رخ داده است که در برخی کتـب تـاریخ و سیره
به طور مشروح بیان شده است.
ابن شهرآشوب
خبر مرسلی را بدین مضمون آورده است: «خدیجه، پیامبر را با این
شرط که هـمراه خدمتکار وی میسره
به شام سفر کند و در ازای آن
به او دو شتر جوان بدهد،
بـه اسـتخدام نمود. وقتی آنان
به سفر رفتند، رسول خدا در زیر درختی نشست، و راهبی
نسطور نام وی را دید و
به استقبال او رفت و بر دسـتها و پاهـای آن حضرت
بوسه زد و گفت: اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه... آنگاه رو
به میسره کرد و گفت: در فرامین و
نواهی از او
پیروی کن؛ زیرا او پیامبر است... و
عیسی (علیهالسّلام) به او
بشارت داده است... . میسره نزد خدیجه آمد و درباره پیامبر
به او خبر داد و گفت: من و او غذا مـی خوردیم تـا اینـکه سیر میشدیم، ولی
غذا همان طور بـاقی بـود! هـمچنین دیدم که در نیمروز دو
فرشته بر او سایه گسترانیدهاند و...»
در دیگر منابع نیز این داستان بااندکی تفاوت ذکر شده است.
قطب راوندی در بیان وقـایع پیش آمده در سفر تجاری نام راهب را بحیرا دانسته است.
در روایت دیگـری
به نقل از
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) ماجرای سفر پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
به بصری بیان شده است. در این روایت راهبی
به نام ابوالمویهب سراغ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را از عبدمناة و نوفل از کاروانیان همراه آن حضرت گرفته است. آنـان در جواب گفتند: ما پیامبر را در بازار بصری رها کرده بودیم، که یکباره رسول خدا سر رسید و ابوالمویهب گفت: این همان اسـت، و سـاعتی با او خلوت نموده و
به نجوا و گفتوگو پرداخت.
امانتداری و
صداقت پیامبر در سفر تجاری
به شام و گزارش مَیسره غلام خدیجه از این سفر و
شهرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
به امین، در مکه توجه خدیجه (
سلاماللهعلیهم) را جلب و وی را داوطلب ازدواج با پیامبر کرد.
بر اساس اغلب منابع، خدیجه قبل از ازدواج با حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، دو بار ازدواج کرده بود.
برخی نیز
به استناد شواهدی، ازدواجهای خدیجه پیش از وصلت با پیامبر را رد کردهاند.
ابن شهرآشوب میگوید:
احمد بلاذری و
ابوالقاسم کوفی (از علمای عامه) در کتابهای خود و
سید مرتضی دانشمند بزرگ شیعه در کتاب «الشافی» و
شیخ طوسی در «تلخیص الشافی» روایت کردهاند که وقتی پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) با خدیجه ازدواج کرد، خدیجه دختر بود
به همین جهت سن خدیجه را ۲۵ سال و ۲۸ و ۳۰ سال هم گفتهاند.«... و روی احمد البلاذری و ابو القاسم الکوفی فی کتابیهما و المرتضی فی الشافی، و ابو جعفر فی التلخیص: ان النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) تزوج بها و کانت عذراء...»
حضرت خدیجه (
سلاماللهعلیهم)
به وسیله میسره
یا
دوست خود نفیسه، دختر مُنیه
یا شخصا
درخواست ازدواج را
به اطلاع پیامبر رساند. این در حالی بود که او
به تمامی خواستگاران خود از
سران قریش و بزرگانشان که حاضر بودند، مهریههای سنگینی بپردازند، جواب رد داده بود.
پس از اینکه پیامبر ماجرای خواستگاری را برای عموهای خود گفت، در ابتدا
صفّیه، دختر عبدالمطلب،
عمه پیامبر برای کسب اطلاع
به خانه خدیجه رفت
و پس از اطمینان از حقیقت امر، عموهای آن حضرت در موعد
مقرر به خانه خدیجه رفتند و او را از عمویش، عَمْرو بن اسد،
خواستگاری کردند.
بیشتر منابع نماینده پیامبر و خواننده
خطبه عقد را ابوطالب و بعضی حمزه را
ذکر کردهاند.
اما درباره
وکیل خدیجه در این مراسم، اختلافهایی در منابع مشاهده میشود؛ ابن هشام
خویلد بن اسد، پدر خدیجه، و ابن اسحاق
و ابن کلبی
عمویش عمرو بن اسد، را ذکر کردهاند. با توجه
به اینکه خویلد بن اسد در جنگ فِجار و
به قولی قبل از آن درگذشته بود
حضور وی در این خواستگاری و اینکه خدیجه برای راضی کردن پدرش
به این ازدواج او را
مست کرده بود؛
مبنایی ندارد.
اکثر منابع، پیامبر را هنگام ازدواج ۲۵ ساله و خدیجه را ۴۰ ساله دانستهاند. برخی نیز اقوال دیگری در باب سن خدیجه آوردهاند که در بالا گذشت.
به هر حال
به نظر میرسد که ۴۰ سال سن تقریبی بوده و دلیل انتخاب این عدد آن است که ۴۰ سالگی سن
کمال و
بلوغ عقلی محسوب میشود.
در شماره و ترتیب
فرزندان خدیجه از پیامبر، اختلاف هست. اما تقریباً همگی منابع متفق القولند که ایشان چهار فرزند دختر داشتهاند. برخی گفتهاند حاصل ازدواج پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) و خدیجه (
سلاماللهعلیهم) ۳ و یا ۴
پسر بوده است.
برخی هم گفتهاند حضرت خدیجه (
سلاماللهعلیهم) دو پسر
به نامهای قاسم و عبدالله داشته و دختران خدیجه را نیز رقیّه، زینب، ام کلثوم و فاطمه دانستهاند.
در منابعی که از ۳ یا ۴ پسر یاد شده که ظاهرا القاب عبداللّه، یعنی طیب و طاهر، اسامی جداگانهای در نظر گرفته شدهاند.
با نگاهی
به منابع تاریخی میتوان گفت که تعداد دختران ۴ نـفر مـیباشند و در مـورد پسران هم از میان همه اقوال
به نظریهای کـه تـعداد آنها دو نفر ذکر شده است بسنده میکنیم، زیرا شرط
عقل این است که
قدر متیقّن این تعداد را در نظر بگیریم.
باتوجه
به اینکه زینب در ۳۰ سالگی پیامبر متولد شده
به نظر میرسد بزرگترین فرزند حضرت بوده است و از آنجا که رقیه و امّ کلثوم پس از جدایی از پسران
ابولهب یکی پس از دیگری
به نکاح عثمان درآمدند؛
ظاهرا از حضرت فاطمه (
سلاماللّهعلیها) که در سال دوم یا پنجم بعد از بعثت متولد شد،
بزرگترند. حسن
امین به دلیل تشتت و اختلاف در اسناد تاریخی، جز فاطمه دختر دیگری برای خدیجه از پیامبر قائل نیست. این نظر را
جعفر مرتضی عاملی در کتاب
ربائب الرسول (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) با تفصیل بیشتری مورد تاکید
قرار داده است.
هنگامی که پیغمبر
اسلام به سن ۳۰ سالگی رسید،
حادثهای بس بزرگ در شهر مکه روی داد که از هر جهت بی نظیر بود. این حادثه بزرگ ولادت
علی (علیهالسّلام) در خانه
کعبه بود. امام علی (علیه
السّلام) در
روز جمعه ۱۳
رجب در سال ۳۰ عامالفیل و ۱۰ سال قبل از بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در مکه درون کعبه متولد شد. عبارت
شیخ مفید در مورد زادگاه امام چنین است: «ولد بمکة فی البیت الحرام؛ در مکه در بیت الحرام (کعبه) زاده شد».
مسعودی (متوفای ۳۴۶ق) درباره زادگاه امام نوشته است: «وکان مولده فی الکعبة؛ زادگاهش در کعبه بود.»
ولادت وی در کعبه را
علمای شیعه و بسیاری از اهل تسنن مانند حاکم نیشابوری در مستدرک، حافظ گنجی شافعی، ابن جوزی حنفی،
ابن صباغ مالکی در
فصول المهمه،
استیعاب، طبقات ابن سعد،
سیره ابن هشام،
البدایة و النهایة و دیگران
متواتر میدانند.
و مشهور میان محدثین و علماء شیعه نیز همین قول است.
هنگام ۶ سالگی علی (علیه
السّلام)، در مکه
قحطی شد. ابوطالب، مرد عیالمندی بود و اداره هزینه یک خانواده پرجمعیت در سال قحطی مشکل بود. از این رو، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
به عمویش عباس پیشنهاد داد که
به ابوطالب در این امر کمک کند. بدین
علت، عباس، جعفر را، و حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) علی (علیه
السّلام) را
به خانه خود بردند.
امام علی (علیه
السّلام) از این دوره چنین یاد میکند: «آنگاه که کودک بودم، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) مرا در دامن خویش پرورش داد؛ من کودک بودم، او (همچون فرزندش) مرا در آغوش خویش میفشرد و در استراحتگاه مخصوص خویش جای میداد، بدنش را
به بدنم میچسبانید و بوی پاکیزه او را استشمام میکردم، غذا را میجوید و در دهانم میگذاشت. هرگز دروغی در گفتارم نیافت و اشتباهی در کردارم پیدا ننمود.»
امام علی (علیه
السّلام) نخستین کسی بود که
به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
ایمان آورد و ۷ سال قبل از اینکه هیچ یک از مسلمانان، خدا را بپرستد او با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) خدا را میپرستیده است.
ابن ابی الحدید (از بزرگان علمای اهل سنت) میگوید: بیشتر علمای حدیث بر این باورند که وی اولین کسی بود که
به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ایمان آورد و از او پیروی کرد. خود وی (امام) فرموده است: «صدّیق اکبر منم، فاروق اول منم،
اسلام آوردم قبل از اینکه مردم
اسلام آورند، و نماز خواندم قبل از نمازخواندنشان.»
بنابر نقل مشهور ۳۵ سال
از عمر شریف رسول خدا گذشته بود که
سیل و یا آتشسوزی
موجب ویرانی خانه کعبه شد و ماجرای تجدید بنای کعبه در مکه معظمه پیش آمد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نیز در آن شرکت جسته و در هنگامی که میرفت تا میان طوائف مختلف
قریش در مورد نصب
حجر الاسود آتش اختلاف شعلهور شده و دست
به کشتار یکدیگر بزنند خدای تعالی بوسیله آن بزرگوار جلوی این اختلاف و خونریزی را گرفت.
در مقابل این قول مشهور، برخی سن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را در آن موقع ۲۴ سال و قبل از ازدواج با خدیجه و در برخی کمتر از آن ذکر کردهاند.«لما بلغ رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) الحلم» از این تعبیر استفاده میشود که داستان مربوط
به ۱۵ سالگی عمر رسول خدا بوده است.
تا زمانی که قریش در زمان رسول خدا
به فکر تجدید بنای کعبه افتادند؛ خانه کعبه
سقف نداشت و ارتفاع آن نیز چیزی بیش از قامت یک
انسان نبود و همین امر موجب شد که سرقتی در خانه کعبه صورت گیرد و جواهرات و اموال مکه را که در چاهی درون کعبه بود، بدزدند.
قریش دیوارهای اطراف کعبه را تا اساس خانه که بدست
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) پایه گذاری شده بود کندند، در آنجا
به سنگ سبز رنگی برخوردند و چون خواستند آنجا را بکنند، لرزهای شهر مکه را گرفت که ناچار شدند از کندن آن قسمت صرفنظر کنند و همان سنگ را پایه
قرار داده و شروع
به تجدید بنا کردند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نیز در این عملیات
به آنها کمک میکرد.
وقتی خواستند حجر الاسود را بجای اولیه خود نصب کنند؛ میان سران قبائل اختلاف پدید آمد چون هر قبیلهای میخواست افتخار نصب آن سنگ مقدس نصیب آنان گردد. بزرگان قریش دنبال راه حلی بودند تا موضوع را بدون جنگ و خونریزی حل کنند.
ابو امیة بن مغیرة که سالمندترین افراد قریش بود، پیشنهاد کرد نخستین کسی که از درب وارد میشود در این کار
حکمیت کند و هر چه او گفت همگی بپذیرند. قریش این رای را پذیرفتند که ناگاه محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از در وارد شد، همگی فریاد زدند: این
امین است که میآید، این محمد است! ما همگی
به حکم او راضی هستیم.
به دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) حجر الاسود را میان پارچه گذارند و هر یک از رؤسای قبائل گوشه پارچه را گرفتند و بدین ترتیب همگی در بلند کردن آن سنگ شرکت جستند. چون سنگ را محاذی جایگاه اصلی آن بالا آوردند خود آن حضرت پیش رفته و حجر الاسود را از میان پارچه برداشت و در جایگاه آن گذارد.
در ماجرای بازسازی کعبه روایاتی غیر قابل قبول در منابع اهل سنت آمده مبنی بر اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) که برای ساخت کعبه
سنگ میبرند،
به سفارش
عباس عمویش پارچهای را که بر
کمر بسته بود، باز کرد و روی شانهانداخت تا مانع آزار سنگ (بر شانهاش) بشود؛ و بدین ترتیب برهنه شدند، ولی ناگهان دچار
غشوه شد و
به زمین افتادند و از آن پس دیگر کسی آن حضرت را
برهنه ندید.
از دیدگاه شیعه، این اخبار
کذب، با هدف کاستن از شان پیامبر و خدشه
به عصمت ایشان
جعل گردیدهاند.
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.